🔻روزنامه تعادل
📍 فقری که خانوادهها را میبلعد
✍️ مرتضی عزتی
«گسترش فقر در ایران» واقعیتی است که اغلب ارزیابیهای تحلیلی، اظهارات اقتصاددانان و اساتید و گزارشهای مراکز جهانی بر روی آن تاکید دارند. اما مدیران اقتصادی، سیاستگذاران و تصمیمسازان کشور حاضر به پذیرش آن نیستند. بر اساس یکی از آخرین گزارشهای بانک جهانی با خط فقر ۶.۸۵ دلاری بین سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۲۰ تعداد افراد زیر خط فقر در ایران بیش از ۹میلیون نفر افزایش پیدا کرده و جمعیت زیر خط فقر ایران طی همین بازه زمانی از ۲۰ درصد به ۲۸.۱ درصد رسیده است. مبتنی بر این گزارش، مصرف حقیقی خانوارهای فقیرتر هم سالانه ۲ درصد کاهش پیدا کرده در حالی که مصرف حقیقی خانوارهای ثروتمندتر یک درصد کاهش داشته است. همه این دادههای اطلاعاتی بر یک امر مشخص و مبرهن دلالت دارد و آن اینکه فقر در ایران در حال گسترش است. اتفاقا بررسی اجمالی وضعیت شاخصهای اقتصادی هم همین واقعیتها را تایید میکند. هر سال بودجههای سنواتی کشور با کسری بودجههای بالا به مجلس ارایه میشوند! دولت برای جبران کسری بودجه، ناچار به استقراض از بانک مرکزی، سیستم بانکی و چاپ اسکناس میشود. این وضعیت باعث رشد نقدینگی و توسعه پایه پولی میشود. توسعه پایه پولی، رشد نقدینگی را در پی دارد و رشد نقدینگی باعث افزایش تورم در جامعه میشود. افزایش تورم هم بر قدرت خرید مردم اثر میگذارد و نهایتا فقر در جامعه ایرانی گسترش پیدا میکند! اما در کنار این گزارههای نمایان دلایل دیگری هم برای گسترش فقر وجود دارد که باید به آنها توجه کرد.
۱) مهمترین عاملی که موجب گسترش فقر میشود، کاهش تولید است. بهطور طبیعی، تولید درآمد ایجاد کرده و درآمد هم مصرف شده و شاخصهای اقتصادی را بهبود میبخشد. بنابراین یکی از راهکارهای مقابله با فقر، رشد تولید ملی است. از آغاز تحریمهای اقتصادی فراگیر علیه ایران از سالهای ابتدایی ۹۰ تا به امروز تولید ایران با چالشهای جدی مواجه بوده و نتیجه آن باعث گسترش فقر شده است. دولتهای نهم و دهم عامدانه، حاشیههایی را ایجاد کرد تا منجر به اعمال تحریمهای اقتصادی علیه ایران در شورای امنیت شود. از آن زمان اقتصاد ایران رشد تولید قابل توجهی را تجربه نکرده است.البته دولت سیزدهم ادعاهایی را درباره رشد اقتصادی مطرح میکند اما اغلب این ادعاها رشدهای ظاهری و غیر مولد است. ۲) اقتصاد ایران اما در این برهه تاریخی توقفهای شدید، رکود بالا، کاهش درآمد و البته در برخی موارد با افزایش درآمد مواجه بوده است. کاهش درآمدهای شدید در اقتصاد ایران باعث شده، درآمد عمومی کشور افت کند. هر اندازه درآمدهای مردم افت کند، فقر بیشتر گسترش پیدا میکند. در کنار ایجاد رکود که به آن اشاره شد، بیکاری هم افزایش پیدا میکند. یعنی با اقتصادی مواجه میشویم که شاخص بیکاری و شاخص تورم در آن رو به رشد است. این دو شاخص در کنار هم، شاخص فلاکت را در اقتصاد شکل میدهند. به این دلیل است که شاخص فلاکت در اقتصاد ایران با رشد مستمر همراه بوده است. وقتی بیکاری افزایش یابد، مردم با حقوقهای کمتری حاضر به کار میشوند و این روند هم باعث افزایش فقر در جامعه میشود.
۳) عامل دوم گسترش فقر در ایران که تحت تاثیر سیاستهای دولتها است، افزایش مستمر تورم است. اقتصاد ایران در دهه ۹۰ بهطور متوسط تورم حدودا ۴۰درصد را تجربه کرده است. میانگین رشد اقتصادی هم در این بازه زمانی حدودا صفر بوده است. وقتی تحریمها نهادینه شدند، درآمدهای نفتی دولت کاهش مییابد. دولت ناچار به انتشار پول و گسترش نقدینگی میشود. این روند باعث رشد تورم میشود. تورم هم درآمد واقعی مردم را کاهش میدهد. کاهش درآمد واقعی مردم هم معنای دیگر گسترش فقر است. به ویژه اینکه کاهش درآمدها مربوط به افراد دارای درآمد ثابت و حقوق بگیران است. بیشتر فقرای جامعه ایرانی یا درآمد ندارند یا از قشر حقوق و دستمزدبگیر پایین هستند.این افراد چون درآمد پایینی دارند هستند به سرعت در دامان فقر غوطه ور میشوند. علت اینکه این عوامل نهادینه شدهاند، تحریمهای اقتصادی هستند. به دلیل تحریمهاست که فقر در جامعه ایرانی گسترش پیدا کرده و خانوادههای بیشتری را درگیر میکند. در واقع، همواره ردپای تحریم، تحریم و تحریم در کار است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 زنده باد نابازار!
✍️ دکتر پویا جبلعاملی
این روزنامه همواره نسبت به خطر مداخله در بازارها، تخریب سیگنالهای قیمتی، محدودسازی انتخاب آزاد افراد و آثار ناشی از این سیاستها یعنی اختلال در رشد اقتصادی، کاهش رفاه شهروندان و گسترش فقر هشدار داده است.با وجود این، دریافت تحریریه ما از عملکرد دولتها در دو دهه گذشته آن بوده که گویی مجریان با درک این هشدارها و همراهی با آن، بنا بر ضرورتهایی اقدام به مداخلات قیمتی میکردند و در عین حال ارادهای برای بسط سیستماتیک قیمتگذاری نداشتند و میدانستند این امر میتواند برای اقتصاد مخرب باشد.
اما درباره دولت سیزدهم، قصه متفاوت است. به نظر میرسد که هم در مقام نظر، مجریان اعتقادی به رهیافت سیگنال قیمتی بازار برای تعادل بخشی به اقتصاد ندارند و هم در مقام اجرا به شکل فزایندهای بر آن هستند که با قوه قاهره کل سیستم تولید، مصرف و توزیع را زیر سیطره دولت و به شکل اداری به پیش برانند. این رخداد تازهای است. فرق است بین اینکه مجریان درک کنند که قاعده باید بر مبنای بازار باشد و استثنائا بخواهند مداخلاتی داشته باشند تا اینکه فکر کنند، اصولا بازار رهیافت درستی برای اقتصاد نیست. فرق است بین اینکه دریابی، سیستم قیمتی عامل تضمینکننده پایداری عرضه کالا و نشاندهنده خلأها در اقتصاد است که با انگیزه سودآوری موجبات رشد اقتصادی را در سطح کلان ایجاد میکند و استثنائا و بهطور موقت باید به این ترکیب دست زد تا اینکه فکر کنی، بازار و بازیگران آن عامل تورم و مصیبت برای اقتصاد هستند و اگر دولت صادق و اجرایی جای آن بنشیند، مشکلات رفاهی مردم حل میشود!
از بازارهای انرژی چون برق گرفته تا بازار پول و بازار داراییها چون ارز و خودرو و کالاهای ضروری چون دارو و گوشت و غلات و نان تا بازار حملونقل و شیرخشک و لاستیک و... شاهد تخریب عملکرد و معاملات آزادانه فعالان اقتصادی هستیم و هر روز نیز بر این لیست اضافه میشود. در عین حال که انواع و اقسام سامانهها، در پشت هریک از این اقدامات اداری قرار دارد که باعث کندی و بوروکراسی بیشتر برای بازیگران هر صنعت میشود. تقریبا میتوان یک الگوی ثابت را برای مداخله دولت در صنایع مختلف بیان کرد. دولت به تولیدکننده میگوید، مواد اولیه را از چه کسی و با چه قیمتی بخر؛ محصولت را به چه کسی و با چه قیمتی بفروش. در یک کلام در این سازه، نه بازاری هست نه سیگنال قیمتی. تنها شانس اقتصاد ایران آن است که به موازات این نابازار و شبکه رسمی، خود به خود بازار غیررسمی به وجود میآید و در آن کشف قیمت میشود. از همین رو، صنعتگران با آن قیمتهای کشفشده، به چانهزنی با نهادهای دولتی میپردازند تا اندکی الگوی خود را تعدیل کنند. هرقدر سرعت تعدیل کمتر باشد و هرقدر دولت توانسته باشد جلوی تشکیل بازار و کشف قیمت غیررسمی را بگیرد، اختلال در تولید آن کالا بیشتر میشود و کمبود بیشتر نمود مییابد.
نکته بارز دیگر آن است که در بسیاری از این نابازارها، نهادهای رسمی یا بخشی از آنها یا عوامل و مجریانشان از رانت قیمت دستوری و کشف قیمت غیررسمی بهره میبرند و از این رو به شکل فزایندهای حاضر به برداشتن این نابازار نیستند و در عین حال وجود آن را برای حفظ منافع ملی ضروری میدانند. داستان اما زمانی بهطور هولناک، طنزآمیز میشود که نهادهای رسمی برای بهره بردن از رانت ایجادشده، با یکدیگر به رقابت میپردازند. طوری که اساسا مشخص نمیشود متولی کنونی نابازار چه کسی است؟ ممکن است این هفته یک نهاد باشد و هفته دیگر نهادی دیگر. آنچنانکه در قضیه خودرو شاهدش هستیم که از صمت و سازمان حمایت و شورای رقابت و بورس متولی دارد و اینان هر یک برای بهدستگیری نابازار با هم رقابت میکنند!
خطر برساختی که از دل این نابازار در حال نمایان شدن است، به یغما بردن سودآوری ناشی از خلاقیت برای بنگاههای تولیدی و نابودی انگیزه آنان برای فعالیت است. به عبارت دیگر، هر چه اعتقاد مجریان به نابازار بیشتر و قدرت بر هم زدن کامل کشف قیمت به شکل رسمی و غیررسمی بیشتر باشد، احتمال کمبود کالاها، بالاتر میرود. این ریسک از آنچه فکر میکنیم به اقتصاد ما نزدیکتر است و عامل آن بیش از هر مسالهای به نگاه و تفکر مجریان کنونی بازمیگردد.
🔻روزنامه کیهان
📍 جنگ جهانی سوم و ماجرای «گردان حرمله»
✍️ محمد ایمانی
۱- «خاک آمریکا، بامداد امروز از مرزهای جنوبی، هدف حملات زمینی و موشکی قرار گرفت». تعجب کردید؟ چنین خبری اگر برای شما غافلگیرکننده و دور از انتظار است، از نگاه برخی تحلیلگران در آمریکا، یک احتمال جدی محسوب میشود. آمریکا، چند دولت اروپایی و رژیم صهیونیستی، پس از جنگ جهانی دوم، برای ۵۰ سال عادت کرده بودند کنار گود بنشینند، جنگ و جنایت راه بیندازند، و نابودی دیگران را تماشا کنند. حالا اما نظم پیشین دگرگون شده، تا جایی که پریروز، نشریه تخصصی «فارین پالیسی» در آمریکا، احتمال حمله از مرزهای مکزیک را جدی دانست:
«آمریکا ممکن است در جنگ جهانی قریبالوقوع از چند جبهه، شکست بخورد. اگر چین تصمیم حمله به تایوان بگیرد، میتواند به سرعت به جنگ در سه جبهه تبدیل شود. تعبیر «مخمصه» شاید مخاطبان را نگران کند. اما همچنان که روسیه برای جنگ طولانی در اوکراین آماده میشود و جبهه جدیدی در منطقه شام (غزه) باز شده، وسوسه چین برای حمله به تایوان رو به افزایش است. ارتش ما برای چند جنگ همزمان طراحی نشده. برخلاف آمریکا که باید در هر سه جبهه قوی باشد، چین، روسیه و ایران، فقط باید در منطقه خود بجنگند. دشمنان آمریکا توانایی تشویق یا مدیریت اجرای حملاتی به سبک حماس را در خاک آمریکا دارند، و چنین حملهای احتمالا با توجه به وضعیت مرزهای جنوبی، آسانتر است. این، وحشتناک است. جنگ جهانی، دیگر صرفا یک احتمال نظری نیست و اگر قریبالوقوع نباشد، احتمالش جدی است. باید از همین حالا وضعیت خود را سامان دهیم».
۲- چند روز قبل هم، استفن والت سردبیر فارین پالیسی تاکید کرده بود: «جهان بعد از جنگ غزه، جهان قبلی نخواهد بود. قبل از حمله غافلگیرانه حماس، آمریکا و متحدانش در حال جنگ نیابتی برای تضعیف روسیه بودند؛ اما خوب پیش نرفت و توازن نظامی به نفع روسیه چرخید. آمریکا همچنین در حال تدارک جنگ اقتصادی علیه چین بود تا از ابرقدرت شدن بازدارد. دولت بایدن سعی داشت عربستان را از نزدیکی به چین منصرف کند، اما معلوم نبود به نتیجه مطلوب میرسد. منتقدان همچنین هشدار میدادند نادیده گرفتن فلسطین و اقدامات خشن فزاینده اسرائیل، خطر انفجار را در پی دارد؛ تا اینکه ۷ اکتبر فرا رسید. معنی تراژدی مداوم برای دیپلماسی آمریکا چیست؟ جنگ غزه، چوب لای چرخ تلاش برای عادیسازی روابط عربستان و اسرائیل گذاشت و با برنامه تمرکز بر شرق آسیا به جای خاورمیانه، تعارض دارد. این، برای تایوان خبر خوبی نیست. همچنین، یک فاجعه برای جنگ فرسایشی شده اوکراین است. آمریکا قادر به تامین مهمات اوکراین نبوده و مجبور شده آن را از انبارها در کره جنوبی و اسرائیل تامین کند. اسرائیل هم سلاح میخواهد. جنگ غزه تا مدتها وبال گردن آمریکا خواهد شد. دستگاه دیپلماسی، این حمله را پیشبینی نکرد و پاسخش هم کمکی نکرده. اگر این شکست با نتیجه ناخوشایند در اوکراین همراه شود، دیگر کشورها نه فقط اعتبار، بلکه فهم آمریکا از مسائل را هم زیر سؤال خواهند برد».
۳- معادله ۷۰ ساله، چنان دگرگون شده که لیبراسیون و رویترز مینویسند: «آمریکا مراقب است به جنگی تازه، از جمله با ایران سُر نخورد». پایگاههای آمریکا در منطقه، از ۷ اکتبر دستکم ۶۱ بار هدف حمله قرار گرفتهاند. آمریکا منطبق بر واقعیتهای میدانی ترجیح میدهد جبهه و درد سر جدیدی فعال نشود. موقعیت همیشگی جنگ، جا به جا شده. اگر در جنگ تحمیلی، خرمشهر، مظلومانه در حال دفاع بود، یا فقط بیروت و دمشق و فلسطین، آماج جنگ بودند، امروز اعماق جبهه غرب، میدان جنگ شده و ممکن است گستردهتر هم بشود. این تغییر موازنه شگرف، نتیجه یک یا دو رویداد نقطهای نیست، بلکه روندی است که پس از انقلاب اسلامی، در اثر رواج منطق مقاومت، بسط پیدا کرده است. و گرنه، کاخ سفید باید تا به حال بر مبنای پروژه «قرن جدید آمریکایی»، چین و روسیه و دیگر رقبا را تسلیم کرده بود.
۴- کشور سوریه، ۱۲ سال قبل گرفتار جنگ شد؛ اما ماجرا محدود به سوریه نبود. آمریکا و متحدانش در سالهای ۱۳۸۹- ۱۳۹۰، دو پروژه همزمان، یعنی «تحمیل جنگ نیابتی به سوریه و عراق»، و «اِعمال تحریمهای فلجکننده» را برای قیچی کردن ایران به اجرا گذاشتند. فتنه سال ۱۳۸۸، آنها را امیدوار کرده بود. تحریم و تحمیل جنگ، نقشه بینقصی به نظر میآمد. دو سال بعد، طیف غربگرا روی کار آمد. ترکیب «فشار/ انفعال»، اگر درست پیش رفته بود، میتوانست پس از خلع قدرت، به اشغال نظامی و تجزیه ایران ختم شود.
۵- عجیب بود، ولی برخی سیاستمداران رقیب که به بهانه انتخابات ۱۳۸۸، در حد پدرکشتگی با هم درگیر شدند و هزینه هنگفتی را برای کشور رقم زدند، حالا درباره عدم حمایت از مقاومت منطقه، همنوا شده بودند! چنان که یک دولتمرد ارشد گفت «طرفین جنگ سوریه در زمین آمریکا یازی میکنند و سلاحشان را آمریکا تامین میکند»! او حاضر نشد برای حمایت از سوریه در برابر جنگی که هدفش ایران بود، به دمشق برود، یا یکی از همکارانش را اعزام کند. (هم او بعدها که شهدای مدافع حرم مایه آبرو شدند، در یادواره شهدای مدافع حرم در آمل سخنرانی کرد!). همزمان، برخی سران طیف مدعی اصلاحات و اعتدال که سابقه فتنه ۸۸ و شعار صهیونیستی «نه غزه، نه لبنان» را داشتند، مدافعان حرم را مینواختند و به تقلید از غرب، سوریه را متهم میکردند.
۶- در چنین شرایط دشواری، سردار «حسین همدانی» در میانه سال ۱۳۹۰ به سوریه رفت؛ کشوری که ۷۰ درصد خاکش به اشغال مزدوران نیابتی غرب در آمده، و پایتختش در آستانه سقوط بود. او چند بار تا مرز شهادت و اسارت پیش رفت، اما تقدیر بر آن بود که پیش از شهادت، سرنوشت جنگی را که هنری کیسینجر و موشه یعلون (وزیر جنگ اسرائیل) «جنگ جهانی سوم» مینامیدند، برگرداند. باقی داستان را به نقل از کتاب «خداحافظ سالار» - از زبان همسر شهید همدانی و دیگران - بخوانید:
- حاج قاسم، چند محافظ و چند خودروی اسکورت برای محافظت قرار داد، ولی حاج آقا همه رو پیچونده و کار خودش رو فقط با ابوحاتم، انجام میده.
- (شهید همدانی:) هر روز توی کوچههای دمشق، صدایگریه بچه هایی میاد که تازه یتیم شدن، یا مادرشون رو مسلحین به اسارت بردن. به آقای بشار اسد گفتم به مردمت اعتماد کن و درِ اسلحهخونههارو، به روشون باز کن، بذار خودشون با دشمنشون بجنگن، ارتش که به تنهائی توان جنگیدن رو نداره.
- حاج قاسم، آخرین بار که سری به ما زد، سربسته درباره اهمیت کار حسین توضیح داد: «ما تو جنگ خودمون به معنی واقعی فرماندهی میکردیم؛ یه لشکر پشت سرمون بود. اما تو سوریه خیلی متفاوته، فرماندهی که نیرو نداشته باشه و تو دیار غربت باشه، فقط خدا از غربتش خبر داره».
- «چرا توی سوریه، یه حزبالله دیگه درست نمیکنین؟ نکنه مثل جوونای حزبالله ندارین؟». ابوحاتم، انگار که بهش برخورده باشد، پاسخ داد: «چرا داریم، ولی تا امروز یکی مثل سردار متوسلیان نداشتیم، که شکر خدا با اومدن ابووهب (سردار همدانی) مشکلمون داره حل میشه».
- سید حسن نصرالله به حاج آقا خیلی علاقه داره. در اولین دیدار به ایشون گفته بود: «تا به حال همدیگر رو ندیدیم، امّا خیلی وقته که شما رو میشناسم. شما سردار امام خامنهای هستین و من سرباز ایشون. رزمندگان مقاومت، فرمانده جا افتاده و ریش سفیدی مثل شما رو کم داشتند».
- ظرف ۳ سال، ۱۵۰ هزار نیروی داوطلب مردمی را سازماندهی کرد و آموزش داد. حتّی پای مدافعان حرم از افغانستان و پاکستان و عراق را به سوریه باز کرد.
- میگفت «دلم برا جوونای مسلحی که فکر میکنن در راه خدا جهاد میکنن، میسوزه. از توی همین خونهها ما رو میزنن، اما راه برگشترو براشون بسته نمیبینم». شعار نمیداد، اما هضمش حتی برای من که سالها با او زندگی کردم، دشوار بود.
- میگفت: «هر روز چندین جنایت اتفاق میافته. حالا من کُنج عافیت رو انتخاب کنم و برگردم؟ این سرهای از بدن جدا، زن و بچه نداشتن؟ به خدا قسم اگر این اتفاق تو قلب آمریکا هم میافتاد، تکلیف میدونستم برای دفاع از مردم بی گناه، کاری بکنم... میدونید اینا کی ان؟ باقی مونده لشکر عمر سعدن! اسم گردان تک تیرانداز شون رو هم گذاشتن، گردان حرمله»...
۷- اندکی توقف کنید! این چند خط از کتاب، خودش یک روضه مصیبت است: خبرِ وهب (پسر سردار همدانی) که از تهران آمده بود، یک خبر سیاسی بود. گفت «دیروز، یک مجادله بد و غیراخلاقی بین رئیس جمهور و رئیس مجلس، توی مجلس درگرفت». اشارهای سربسته به ماجرای استیضاح وزیر رفاه در بهمن ماه ۱۳۹۱ که میوهاش را غربگرایان در خرداد سال ۱۳۹۲ چیدند. حسین همدانی، در چنان دوره دشواری، سرگرم مهار جنگ پیچیده دشمن بود.
۸- بگذریم؛ باقی ماجرا را به وقت شام بخوانید:
- در مسیر اومدن به فرودگاه از حاج آقا پرسیدم چرا زن و بچّهتون رو توی این اوضاع بحرانی به دمشق میآرید؟! گفت اتفاقاً همین موضوعرو دیروز، بشار اسد ازشون پرسیده؛ و در جواب گفتن: «من پیرو مکتب حسین بن علیام که همه هستیشون رو به کربلا بردن تا همه بدونن از هیچ چیزی برای نجات مردم دریغ ندارن».
- (در ماجرای فتنه ۸۸) مصوبه شورای امنیت ملی رو گرفت که نیروها از سلاح گرم استفاده نکنن. وقتی درگیریها اوج میگرفت و بسیجیها کارد به استخوان شون می رسید، باز حاج آقا اجازه شلیک نداد. اگه کسی دیگری بود، کم میآورد و حکم تیر میداد.
- یه جوان که صورتش رو پوشونده بود، به طرف ما سنگ پرتاب کرد و خورد به سر بابا. چند تا بسیجی رفتند و اونو گرفتن. به حضرت آقا، فحش داد. یکی از بسیجیها، گرفتش زیر مشت و لگد. بابا با صدای بلند نهیب زد: نزنش! مگه نگفتم ولش کن؟ بسیجی گفت: همین بود که با سنگ زد توی سر شما. بابا گفت: نه این نبود، بذار بره. طرف، خجالت زده سرش رو پایین انداخت. وقتی داشت میرفت، به بابا گفت: «میدونستی کار من بود، اما آزادم کردی. هیچ وقت این کارت رو فراموش نمی کنم حاج آقا». وقتی رفت، بابا رو کرد به جمع متعجب ما و گفت: «جوونه! خدا جوونا رو دوست داره».
- خواست چای را با سوهان بخورد. سارا یادآوری کرد: بابا شما قند دارین، براتون خوب نیس. حسین نرم و صمیمی گفت: بابا جان، قند رو ولش کن، کار از این حرفا گذشته. زهرا پرسید: ولی شما همیشه پرهیز میکردین. حسین گفت: برای کسی که چند روز دیگه، شهید میشه، فرقی نمیکنه که قندش بالا باشه یا پایین. چای را سر نکشیده بود که دخترها زدند زیرگریه. گفتم: حاج آقا، باز داری روضه میخونی؟ به خاطر این گفتی صدا شون کنم؟! خونسرد و متبسّم گفت: آره حاج خانم، گفتم بیان که خوب نگاهشون کنم.
- نخواستم بچهام را بیشتر از این توی هول و وَلا بیندازم، یک دفعه گفتم: «وهب! بابا شهید شده». داشتم میگفتم «به مهدی هم خبر بده»، کهگریهاش گرفت و گوشی را قطع کرد. تا چند دقیقه در خودم بودم که وهب زنگ زد. گفت: «بابا خیلی مظلوم بود. شهادت حقش بود. ناز شستش! به اون چیزی که می خواست، رسید».
- درِ تابوت را که باز کردند، همان صورت پر از نور لحظه وداع، به چشمانم نور داد. گوشه چشمش کبود بود. یک آن، دلم حال روضه گرفت... کسی جلو آمد. گفت: «حاج قاسم توی دمشق، صورت روی صورت شهید همدانی گذاشت و از او شفاعت خواست و این انگشتری را به من داد که به شما بدهم». انگشتری را گرفتم و انبوهی از خاطرات جلوی چشمانم صف کشید؛ نگین سرخی که شهید شهبازی به حسین داده بود... تا روز وداع، که انگشتری شهبازی را درآورد و گفت «نمیخواهم چیزی از دنیا با من باشد».
- وصیتنامه را تا زدم و لای دفتر خاطرات حسین گذاشتم. همان دفتری که سالها پیش، در گوشهاش نوشته بود: «من شنیدم سرِ عشاق به زانوی شماست - و از آن روز سَرَم، میل بریدن دارد».
🔻روزنامه اطلاعات
📍 کودکیهای گمشده در بین سیاستگذاریها
✍️ دکتر علی ربیعی
مسأله کودک از ابعاد مختلفی قابل بررسی است، تمامی ابعادی که در باره مساله کودکان وجود دارد هرکدام میتواند به نوعی در سرنوشت و آینده کودکان و همچنین پویایی کشور تأثیرگذار باشد.
یکی از این ابعاد، چگونگی آمادگی حضور کودکان برای دو دهه بعد در جامعه است. نوع و چگونگی سپری شدن دوران کودکی و نحوه اجتماعی شدن در این دوران و برخورداری از کودکی لذت بخش و خاطره انگیز یکی از ابعاد مهم این دوران است.
بعد دیگر، حقوق کودک است. بنابر قوانین، قواعد، عرف و سنتها، کودکان باید از پشتیبانیهایی برخوردار شوند؛ بنابراین مساله حقوق کودک و ضرورت مراعات این حقوق توسط خانواده و محیطهای ثانویه، موضوعی پیچیدهای است که عمدتا از سوی خانواده تا نهادهای بزرگتر، مورد غفلت قرار می گیرد.
خشونت علیه کودکان یکی از موضوعات بنیادی است که سالها در جوامع مختلف مطرح بوده و مورد بررسی برای استخراج راههای پیشگیرانه قرار گرفته است.خشونت در تصور عمومی که عمدتاً شامل مواردی همچون خانواده و جامعه خشن و همچنین اعمال تنبیه در دوران آموزشی و.... است، همواره مورد نقد و بررسی واقع میشود، اما معمولا نوع پنهان خشونت مورد غفلت قرار میگیرد که ردپای آن را در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی میتوان یافت.
نوع مواجهه آموزش و پرورش با کودکان نیز ابعاد موثر و شکلدهنده ساختاری شخصیت کودکان و نوع مواجهه آنها با آینده را در برمیگیرد. کودکان از دوره مهدکودک تا دبیرستان، به طور پیوسته تحت برنامههای آموزشی و تربیتی قرار دارند؛ لذا باید توجه داشت که در این راه چه نوع سیاستهایی برای رشد کودک در نظر گرفته شده است. نقدهایی اساسی در مورد به کارگیری راهبردهای مشخص در زمینه هدف از آموزش کودکان وجود دارد که آیا وظیفه آموزش و پرورش رشد دادن کودک و توانمندسازی آنها برای زندگی در آینده است یا تربیت کودک در استانداردهایی که مورد نظر نظام فرهنگی غالب است؟ تناقض بین کودک مطلوب از نظر نظام ایدئولوژیک و نظام فرهنگی، یکی از مسائل بسیار مهمی است که میتواند دوران کودکی و آینده کودک را کاملا تحت تأثیر قرار دهد.
علاوه بر موارد فوق، موضوعاتی همچون گستردگی فقر در جوامع میتواند موجبات تأثیر مستقیم بر سلامت، بهداشت کودکان و همچنین دستیابی به فرصتها در زندگی آینده یا بازماندگی از تحصیل شود.
یکی دیگر از موارد مطرح در باره کودکان، موضوع کار کودک، انواع و دسته بندی آن و همچنین سوء استفاده از کار کودکان است.
ما نیازمند مطالعه سیستماتیک و مداوم مسائل پیرامون کودکان و آینده آنها حتی به تفکیک طبقات اجتماعی، مناطق جغرافیایی و تاثیر هریک از عوامل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی هستیم؛ از این رو تاکید بر پیوند عاملیت و ساختار و فرا رفتن از دوگانگیهای موجود در مطالعات کودک و کودکان یا آنچه که «عاملیت در درون ساختار» نامیده میشود مهم است. به عبارت دیگر کار کودکان نقطه اتصالی برای پیوند عاملیت و ساختار است .هرگونه مداخله و برنامهریزی برای اصلاح شرایط کودکان، منوط به شناسایی عوامل و نیروهای موثر در تولید و باز تولید مسائل کودک در سطوح مختلف است؛ با این حال تاکید بر اهمیت عوامل و نیروهای کلان ساختاری و شکلگیری مسائل کودکان نباید موجب غفلت از دیالکتیک عاملیت و ساختار و نقش عاملان اجتماعی در شکلدهی به اشکال مختلف مسائل کودکان شود.
به اعتقاد من هنوز در کشور ما یک سیاست منسجم، همه جانبه و دربرگیرنده همه ظرفیتهای جامعه، پیرامون کودکان وجود ندارد. اکنون حدود ۳۳نهاد و ارگان هر کدام به نحوی، مسئولیتهایی در زمینه کودکان دارند، اما در این میان هنوز برنامه و سیاستی با در نظر گرفتن تغییرات گسترده اجتماعی وجود ندارد. برنامه مشخصی برای گسترش فضای ارتباطی، بهرهگیری از تکنولوژیهای ارتباطی و آموزشهای آینده محور کودکان به چشم نمیخورد.
نگاهی به مصوبات شورای انقلاب فرهنگی که اغلب سیاستهای آموزش و پرورش نیز از آنها پیروی میکنند، نشانگر آن است که بیشتر این سیاستها، به نوعی ساختن شخصیت کودک مبتنی بر مسائل فرهنگی خاص است. این مساله، ابهام در وظیفه مدرسه را نیز نشان میدهد و این سئوال را نیز مطرح میکند که آیا قرار است با آموزش کودک از دوره پیش دبستانی تا دانشگاه، افرادی با توانایی ذهنی برای حل مساله و زندگی مستقلانه با مهارتهای اجتماعی و ارتباطی مورد نیاز را تربیت کند یا افرادی که صرفاً چارچوبهای ذهنی مطلوب نظام فرهنگی را دارند (نگاهی بیندازید به تغییرات و اعمال نظریات افراد مختلف در کتب درسی، برنامههای مختص کودکان و نوجوانان در صدا و سیما و... )
مساله دیگر سیاستهای مداخلهای و میزان مداخله در فرایند کودکی کردن است. برخی کارشناسان معتقدند میزان مداخلات مستقیم و غیر مستقیم محدودیتهای زیادی را برای کودکان ایجاد کرده است.
با نگاهی به تجارب جهانی، درک تحولات اجتماعی و فرهنگی که خانواده و به تبع آن کودکان نیز از آن متاثرند و پیشبینی چشماندازها و تحولات آتی، سیاستگذاریهایی را دنبال کنیم که کودکانمان ضمن تجربه یک کودکی ناب، از سلامت روان و جسمی مناسبی نیز برخوردار شوند. مساله اصلی ما، مهیا شدن و تجهیز ذهنی و فکری کودکان برای مسئولیتپذیری توانمندانه، خلاقانه و شجاعانه در حل مسائل مختلف و ایفای نقشهای جامعه ساز است تا بتوانند به نوعی زندگی کنند که از آن لذت ببرند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 اقتصاد بیمار ایران و وظیفه دولت
✍️ کمالالدین پیرموذن
در ریشهیابی اوضاع نابسامان اقتصادی و علائم چشمگیر آن، یعنی تورم کمرشکن، رکود، فساد، گسترش فقر و فحشا و فلاکت به دو عامل اصلی میرسیم که در نظام و روندهای اقتصادی جمهوری اسلامی حضور دارد: نخست،
«عدم سرمایهگذاری تولیدی» و در نتیجه عدماستفاده بهینه از منابع، گسترش بیکاری، رشد منفی درآمد ملی به نسبت جمعیت، وابستگی به نفت، کثرت نقدینگی، کسری بودجه دولت و عواقب بسیار دیگر. دوم، «ریختوپاش، فقدان حسابرسی و کنترل در امور دولتی و طرحهای مختلف چندینساله عمرانی دولتی و جاری» که پیامدش فساد بیامان و کمسابقهای است که سراپای نظام اداری و اجرایی بهویژه تشکیلات خُصولتی را فراگرفته است.
چنین فضایی در کشور باعث شده حتی سرمایهگذاران و ثروتاندوزان داخلی حامی دولت نیز بهجهت تحریم ظالمانه، جرات سرمایهگذاری تولیدی و زیربنایی را نداشته باشند؛ چه رسد به سرمایهگذاران خارجی یا ایرانیان خارج از کشور! در نتیجه لازم است با تحول در اذهان و تعامل سازنده با دنیا و احیای مُدبرانه برجام چارهسازی کرد. در غیراین صورت انتظار نمیرود سرمایهگذاری تولیدی در ایران رو به بهبودی بگذارد. به این ترتیب تاثیر بنیادی در امر اقتصاد، اشتغال و مهار تورم و رفع رکود در کوتاهمدت، بسیار دور از احتمال است، قطعنظر از اینکه چقدر شعار بدهند و درستنمایی دروغین آمار را ملاک عمل خویش قرار دهند.
البته بوروکراسی منفی رایج و دیدگاه بسته جریان خاص موجود در قدرت و ناامنیهای پراکنده حاصل از نامهربانی با ملت هم عامل اصلی دیگر عدم سرمایهگذاری تولیدی و توسعه صنعتی در کشور است؛ وگرنه ایران از نظر نیروی انسانی کاردان، کارشناس و فعال، کشوری است بسیار غنی. کشوری که در آن، سرمایه البته بهصورت نقدینگی در بخش خصوصی چنان زیاد است که میتوان گفت از هر حیث در دنیا بیسابقه و بینظیر است. نقدینگی و سرمایهای که میتواند مستقیم یا از طریق نظام بانکی و اعتبارات، به سرمایهگذاری خصوصی وارد شود. البته بهشرط آنکه امنیت به اقتصاد کشور بازگردد، تحریمها کنار بروند و امید به آینده احیا شود.
اما علت این افزایش نرخ ارز و کاهش فاحش ارزش پول ملی چیست؟! آیا دشمنی و اعمال خصومت دولت آمریکا و ثروتاندوزان وابسته به آن دلیل موثرترین عامل نیست؟ در شرایطی که افزایش بیدلیل نرخ ارز، تنها و تنها به نفع انحصارطلبان سیاسی تمام میشود که در صحنه اقتصاد و نقدینگی نیز به درجه انحصار رسیدهاند. اینچنین است که انگیزه سوزاندن توافق کتبی برجام در مجلس و دلواپسی به ناحق دلواپسان بهخوبی فهم میشود! آن هم در شرایطی که رشد شتابان و سرسامآور نرخ ارز از دیگر عوامل اصلی فقر و فلاکت عمومی کشور و متعاقبا تشدید روزافزون بحران اخلاقی و ارزشی است که گرفتار آن هستیم.
این فشارهای بیسابقه و بینظیر اقتصادی که بر طبقات متوسط به پایین جامعه وارد میشود و طبقه متوسط را رفتهرفته منحل میسازد، اکثریت عظیمی را به طبقه فقرا میراند و معدودی انگشتشمار را به محفل اغنیا میرساند، در عمل جامعه را دوقطبی و مستعد انواع بیماریها و مفاسد اجتماعی، شورش، طغیان و حتی جنگ میسازد. حال آنکه عامل این کینه جز جریان تمامیتخواه پایداری و شریانی که بهطور عملی و نظری، بیوقفه بر طبل خصومت، محدودیت و خشونت میکوبد و جامعه را به خودی و غیرخودی و متدین و غیرمتدین تقسیم میکند نیست و سقوط اخلاقی جامعه نیز معلول همین فشار است.
در این شرایط است که دولت باید هم با تعامل سازنده با دنیا، برجام را احیا کند، هم بساط پایداریها و شریانیهای مطلقگرای ناتوان از مدیریت را جمع کند. همچنین لازم است با برنامهای دقیق و دوراندیش با فساد دیوانسالاری مبارزه کند و ضمن ممانعت از تضییع منابع مالی و ریختوپاش، از پرداخت حقوقهای کلانی به حساب مدیران میانی و بالایی دولت و شرکتهای خصولتی جلوگیری بهعمل آورد. دولت میتواند با همکاری مجلس، تحولی اساسی را در امر تقنین کلید بزند و در عین حال تمام وسایل تشویق به سرمایهگذاری را برای بخش خصوصی به کار بگیرد و هر مقام یا قانون یا سیاستی را که با این رویکرد در تضاد و تعارض باشد، با قاطعیت کنار بگذارد و اصلاح کند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 سفیران هدایت
✍️ عباس عبدی
ایجاد تونل انسانی در راهروهای مترو برای عبور زنان، بدون تردید آثار و نتایجی دارد که شاید مورد توجه سیاستگذاران این رفتار هم نباشد. در نگاه اول منجر به تشدید شکاف میان مردم و قدرت میشود و خشم و نفرت را افزایش میدهد. از آن بدتر اینکه مساله حجاب و پوشش چادر را در مرکز سیاست قرار میدهد و بار اعتقادی و اختیاری آن را به کلی زایل میکند به تعبیری شاید بتوان گفت پرونده چادر را به عنوان پوشش انتخابی تا آینده نامعلومی میبندد. فارغ از این آثار یک نکته مهم هم در آن وجود دارد و آن برگهای است که روی چادر خانمها با عنوان «سفیران هدایت» نوشته شده است. در این یادداشت میکوشم توضیح دهم که چرا این عنوان در این مورد خاص به کلی نادرست است.
اول اینکه این کار از طرف حکومت و قدرت انجام میشود. هدایت کردن مردم در توان قدرت سیاسی نیست. این بدان معنا نیست که هیچ کس در حکومت شایستگی بیان افکار هدایتگرانه مردم را ندارد، بلکه شأن حکومت به ویژه در جوامع جدید، هدایت کردن نیست. هدایت شأن دیگرانی بیرون از صاحبان قدرت است. این نکته مهمی است که درباره رسالت پیامبران نیز مطرح شده است. پیامبری شأن هدایتگری و ابلاغ دارد، «بر تو جز ابلاغ رسالت تکلیفی نیست.» حکومت موضوع دیگری است و پس از پذیرش مردم و به همان نسبت هدایتیافتگی رخ میدهد و آن راهبری قدرت و نظم اجتماعی است. پس این خانمها در مقام سفیران هدایتگر مردم نیستند، بلکه در مقام حافظ نظم و پلیس و حجاببان شهرداری هستند که واقعیت آن نیز همین است. کسانی هستند که به استخدام دولت یا پلیس و شهرداری یا هر نهاد دیگری در میآیند و به ازای کار خود حقوق و دستمزد میگیرند و طبق دستورات صادره عمل میکنند. مگر به پلیس یا مامور شهرداری میگوییم سفیر هدایت؟ چرا آنان پلیس هستند، چون وظیفه پلیس اعمال نظم براساس قانون است، به هدایتگری ربط ندارد. هر کس که تخطی کرد او را بازداشت و مجازات میکنند.
نکته دوم این است که هدایت با نظم فرق میکند. پلیس کاری ندارد که کسی در مورد سرقت چه تفکری دارد؟ آیا آن را مجاز میداند یا ممنوع؟ پلیس موظف است دزد را بازداشت و مجازات کند، در حالی که هدایتگری جز این است.
هدف هادی این است تا مردم را معتقد کند که سرقت گناه است و مال دزدی حرام است. هدایتگر به افکار کار دارد و پلیس به اعمال. پلیس میتواند بداخلاق، خشن یا حتی خودش غیرمعتقد به آنچه باشد که جرم مینامند. ولی هدایتگر باید از طرف مردم پذیرفته شود. باید خودش به بهترین شکل ممکن عامل به آن افکار باشد. باید اخلاق پسندیده و نکویی داشته باشد. به همین علت است که قرآن بارها و بارها بر خُلق و خوی نیکوی پیامبر تاکید میکند و آن را عامل موفقیت در گرایش مردم به اسلام میداند. تاکید میکند که پیامبر تندخو و سختدل نبوده، اخلاق بزرگی دارد، رنج مردم، رنج او است و... روشن است که با خشونت و زور نمیتوان کسی را هدایت کرد. میتوان نظم را برقرار کرد ولی هدایت یعنی پذیرش ارزشها و درونی کردن نظم اجتماعی از سوی مردم. این تونلی که از نیروهای پلیس در مترو تشکیل میشود، هر چه باشد ربطی به سفیر هدایت ندارد. نکته سوم؛ شاید گفته شود حجاب و پوشش مساله قانونی است و باید اجرا شود. مشکلی نیست، هر چند این قانون را اجرا نمیکنند، آنچه اجرا میشود من در آوردی و غیرقانونی است و با رفتار غیرقانونی نمیتوان قانون را اجرا کرد. ولی فرض کنیم قانونی باشد. این چه قانونی است که اغلب یا حتی بخش مهمی از مردم از نقض آشکار آن ناراحت نمیشوند و در برابر نقض آن واکنشی نشان نمیدهند؟ بلکه برعکس مقابله با این رفتار را نمیپسندند و حتی خود مقابلهکنندگان نیز در موضع انفعال و ضعف هستند؟ قانون جزا باید از طرف مردم درونی شود و نقض آن وجدان عمومی را خدشهدار کند و خواهان مجازات ناقض آن شوند و فقط تعداد اندکی مرتکب آن شوند؛ نه اینکه تعدادی چشمگیر آن را نقض کنند یا با نقض آن مسالهای نداشته باشند. این وظیفه حکومت است که خود را با نظم مورد پذیرش مردم تطبیق دهد. اتفاقا هر چه بیشتر با آن مقابله و خود را هادی مردم تعریف کند، اثر معکوس دارد. این هدف از طریق هدایت مردم به پذیرش درونی نظم مورد نظر حکومت محقق میشود ولی این وظیفه در توان دولت و پلیس نیست. هادیان مردم عاشقان آنان هستند. نه آنکه مردم از آنان بترسند. شاید ترس با نظم جور در بیاید ولی با هدایت جور نمیشود، مشروط بر اینکه ترس هم مشمول تعداد اندکی از رفتارها شود و بیشتر گزارههای نظم اجتماعی را مردم پذیرفته و درونی کرده باشند. اگر خواسته شود که نظم را فقط با زور و قدرت برقرار کنند چنین نظمی به شدت پرهزینه و ناپایدار و شکننده خواهد بود.
🔻روزنامه شرق
📍 غول آهنی مهربان یا کانون اثربخش ملی
✍️ حجت میرزایی
نیم قرن سیاستگذاری صنعتی در ایران در تقابل آشکار با اصول اقتصاد صنعتی گذشته است. دستکم بهجای توجه به اقتصاد مقیاس و مزیتهای مکانی بنگاههایی ریزدانه و آسیبپذیر از تحولات و شوکهای درونی و بیرونی در فولاد، پتروشیمی، خودروسازی، حملونقل هوایی و... با مجوزهای رسمی تأسیس شدهاند و در همه این دوران از موهبت انرژی ارزان، دلارهای ارزان و وامهای ریالی ارزان (یارانه نقدی وامها یا دستکم یارانه نرخ سودی پایینتر از تورم رسمی) برخوردار بودهاند. در هر نقطهای از سرزمین بیتوجه به مزیتهای طبیعی و انسانی و چند و چون دسترسی به زیرساختهای سخت و نرم یا دسترسی به منبع نهاده یا بازار مناسب، بنگاههای فولاد و پتروشیمی و خودروسازیها مثل قارچ روییدهاند. بیتردید در پشت
هر یک از این تأسیسها و بنیانگذاریها و بنگاهکوبیها روی زمین، منافعی یا دستکم رقابتها و کلکلهای آشکار و پنهانی بینمنطقهای و حتی بین شهرهای همجوار میتوان یافت؛ اما گمان نمیکنم که برای بخش بزرگی از استقرار بنگاههای صنعتی بتوان نظریهای توسعهای یا راهنمایی توضیحدهنده و متقاعدکننده نشان داد. ازاینرو به زعم بیشتر کارشناسان و صاحبنظران اقتصادی، این الگوی موجود صنعتیشدن در ایران را بهتر از هر چارچوبی با منطق اقتصاد سیاسی میتوان فهمید و تحلیل کرد. در کنار این فقر نظری سیاستگذاران و فشارهای منافع گروهی و منطقهای، بخشی از کارشناسان و اندیشهورزان اقتصادی با پرچم «کوچک زیباست» بیآنکه در منطق و مبنای آن تأملی کنند، الگوی صنعتیشدن با تکثیر بنگاههای کوچک و متوسط را بهعنوان نمادی از صنعت مستقل، خودکفا، عادلانه، سبز و بومی را ترویج کردند. چهار دهه طول کشید تا با دیدگاهی روشنگرانه برمبنای نظریههای معتبر و شواهد تجربی پایدار، بخشی از سیاستگذاران و اندیشهورزان دریافتند «بزرگ زیباست». تجربه شوکهای پیاپی درونی و بیرونی و تحریمهای بنیانافکن مالی، تجاری، فناوری و شوکهای ارزی، کمبودهای برق تابستانه، گاز زمستانه و بدتر از همه نوسانات تعرفههای صادراتی، نرخ خوراک و... البته در تقویت اندیشه بزرگ زیباست بیتأثیر نبود؛ چراکه فقط چند بنگاه بزرگمقیاس برخوردار از زنجیره کامل توانستهاند در مقابل این شوکها پایداری و تابآوری نشان دهند. فولاد مبارکه در اصفهان را میتوان یک استثنای مهم در روند غالب تأسیس و توسعه بنگاههای صنعتی ایران دانست. این تفاوت البته در برخورداری از موهبت حمایتهای بیدریغ دولتی نیست بلکه در انتخاب مقیاس بزرگ است. به زعم من حتی مکانیابی آن در کنار ذوبآهن اصفهان و پهنه تاریخی تولید صنعتی مدرن با وجود ملاحظات منابع آب و زیستمحیطی (با هر انگیزه و ملاحظهای که چهار دهه پیش پشت آن بوده) اینک درست و قابل دفاع مینماید.
این غول آهنی که یکسوم فولاد کشور را تولید میکند، بهطور مستمر حتی در اوج تحریمهای شکننده، شبکه بنگاههای وابسته و مکمل خود را از هرمزگان تا بروجن توسعه داده و مرزهای عمودی خود را تا استخراج معدنی در سنگان ادامه داده و در پایین زنجیره ارزش خود، تا تولید ورقهای فولادی با فناوری نوین پیش رفته است. سودهای افسانهای و بینظیر در میان بنگاههای صنعتی ایران و برخورداری از صرفههای مقیاس و مکان، مزیتهای برند و سرمایه انسانی نوآور، فرصتی برای رهایی از تنگناهای آب، انرژی و جایگزینی نهادههای تعیینکننده و قطعات و ماشینهای کلیدی داده است. توسعه مستمر محیط سبز در پهنه کویری اصفهان، تأمین نیمی از آب مصرفی خود از بازیافت پساب شهری، صنعتی و سرمایهگذاری برای تولید انرژی سبز و تجدیدپذیر که در این مجتمع انجام میشود، دستکم برای بسیاری از بنگاههای صنعتی ایران شدنی نیست. همین رفتار و رویههای مبارک در مبارکه اگر در بنگاههای بزرگ دیگر فولاد و پتروشیمی و خودروسازیها تکثیر شوند، این بنگاهها را به کانونهای اثربخش ملی و منطقهای برای گذار با هزینه و آسیب کمتر از کمند محدودیتهای آب و انرژی و تحریمهای تجاری تبدیل خواهد کرد که گویا تا دورانی دراز بر زندگی ما سایه خواهند افکند. تقریبا در همه الگوهای متأخر صنعتی در آسیا، آمریکای لاتین، کشورهای رقیب و همسایه همین بنگاههای بزرگاند که زمینه عبور از اقتصاد مبتنی بر منابع طبیعی به دوران کاراییمحور و در آخر اقتصاد مبتنی بر نوآوری و دانایی را فراهم کرده و مسیر رقابتپذیری و پایداری را هموار کردهاند. تردیدی ندارم اگر این گذار ناگزیر توسط بنگاههای بزرگ ایرانی رقم نخورد یا ناکام و ناتمام بماند، آخرین امیدها برای پایداری صنعتی نیز به ناامیدی خواهد گرایید. این گذار البته که تدبیر و خردمندی کلان و پایمردی عیان نیاز دارد.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 آینده اقتصاد در دست دانشبنیانها
✍️ مهدی غیبی
شرکتهای دانش بنیان و استارت آپها با تغییر نگاه به راه اندازی مشاغل از شکل سنتی به دیجیتال، موجب رونق بازار کار شدند. نگاه سرمایه گذاران نیز از نگاه سنتی سرمایه گذاری به ندریج به سرمایه گذاری بر روی بخش خلاق و نگاه نو تغییر پیدا کرد. راهکار مناسب برای تحقق رشد اقتصادی نیز همین فرآیند است. اینکه نگاه از سمت بخش سنتی به سمت بخش دیجیتال تغییر پیدا کند.
چون حوزه فناوری اطلاعات ایجاد اشتغال مولد میکند، در کوتاهمدت اجرای برخی پروژهها باعث بیکارشدن عدهای میشود. اما در درازمدت در این حوزه میتوان بهترین عملکرد را مطابق با موازین اقتصاد مقاومتی مدنظر رهبر انقلاب داشت. لذا وزارت ارتباطات در این حوزه رسالت مستقیمی برای ایجاد اشتغال ندارد، اما میتواند بستر ساز ایجاد اشتغال باشد.
استارت آپها، دانش بنیان ها و به طور کلی اقتصاد دیجیتال در هر حوزهای که وارد شوند، باعث افزایش بهرهوری و یا به عبارت دیگر مولد بودن میشود. اقتصاد دیجیتال در بلندمدت بسیار سودده خواهد بود. در بحث اشتغال نیز ممکن است در کوتاه مدت تسهیلات ورود فناوری اطلاعات به حوزه اقتصاد مثبت نباشد، اما در بلندمدت این رویه تغییر خواهد کرد و فناوری اطلاعات باعث ایجاد مشاغل بیشتری خواهد شد.
وقتی که بدنه سنتی سرمایهگذاران مشاهده کند که نسل جوان با کمترین سرمایهها میتوانند کسبوکارهای خوبی را راهاندازی کنند، در این حوزه سرمایهگذاری بیشتری خواهند داشت. امری که از سوی استارتآپها بیشترین نیاز به آن احساس میشود، امر سرمایهگذاری است. معمولا یک شرکت نوپای موفق قابلیت رشد بیشتری نسبت به یک شرکت جاافتاده دارد.
یعنی میتواند با سرمایهای کمتر، نیروی کار یا زمینه رشد بیشتری نسبت به شرکتهای قدیمی داشته باشد. شرکتهای نوپا برای رشد سریع خود نیاز به جذب سرمایه دارند و در این راه گزینههای مختلفی نیز وجود دارد. شرکتهای دیگر یا افراد سرمایهگذار میتوانند به شرکتهای نوپا با تبادل پول نقد در برابر سهام کمک کنند تا فعالیت خود را شروع کنند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست