جمعه 14 ارديبهشت 1403 شمسی /5/3/2024 8:29:08 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 «دستمزد» عصاره حقوق کار است
✍️ حمید حاج اسماعیلی
طی یک‌ سال سال گذشته مشخص بود که دولت چه تصمیم و راهبردی را قرار است در خصوص حقوق و دستمزدهای کارگران در پیش بگیرد. تحلیلگران هم بارها اعلام کرده بودند که دولت به دنبال افزایش و واقعی کردن دستمزدها نیست. بنابراین اراده دولت برای عدم افزایش دستمزدها از سال گذشته تا به امروز مبتنی بر یک استراتژی خاص سلبی بوده است. در واقع دولت به صورت بخشنامه‌ای و دستوری اعلام می‌کند، دستمزدها نباید مطابق قانون، متناسب با نرخ تورم و نوسانات قیمتی افزایش یابد. وزیر کار هم در این میان تاثیرگذاری خاصی ندارد و فاقد توان اجرایی و تصمیم‌سازی لازم است. این تصمیم قبلا توسط تیم اقتصادی دولت گرفته شده و صولت مرتضوی در شمایل یک مباشر و کارگزار ناچار به اجرای آن است. به همین دلیل است که فریاد کارگران و نمایندگان آنها طی چند ماه اخیر برای بازنگری در میزان حقوق و دستمزدهای سال ۱۴۰۲ راه به جایی نبرده و دولت با اظهاراتی کاملا تبلیغاتی و فرافکنی در خصوص برگزار جلسات دستمزدها از زیر بار مسوولیت در اتخاذ این تصمیم شانه خالی می‌کند. در همین راستا لازم است به چند مورد اساسی در خصوص راهبرد دولت اشاره شود:
۱) این رفتارهای دولت نشان داد که در ایران مرجع تعیین‌کننده و تصمیم‌گیرنده برای تعیین دستمزد و حقوق کارگران فقط و فقط دولت است و نه نهاد دیگر. سایر نهادهای قانونی، مانند شورای عالی کار (به عنوان نهاد مسوول) نمایندگان کارگران، نمایندگان کارفرمایان، تشکل‌های کارگری و... هیچ نقشی در تعیین دستمزد کارگران ندارند. تنها آن دسته از دولت‌هایی که به مشارکت اصناف و تحقق اراده مردم معتقدند، اجازه می‌دهند، فرایند تعیین دستمزدها در بستر قانون و از دل تصمیمات شورای عالی کار پیش برود. اما رفتارهای دولت سیزدهم نقش دولت را در فرآیند تعیین دستمزدها نمایان کرد و مشخص شد که دولت هیچ اعتنایی به شرکای اجتماعی، مطالبات کارگران و نمایندگان آنها ندارد.
۲) دولت سیزدهم، اساسا همکاری خاصی با نهادهای صنفی و مدنی ندارد. این موضوع را نه فقط در بخش کارگری بلکه در سایر بخش‌های کشور هم می‌توان مشاهده کرد. دولت سیزدهم هیچ علاقه‌ای به همکاری با نهادهای مدنی و مردمی و صنفی ندارد و به دنبال آن است یک تنه و به صورت خودرای برای همه امور کشور تصمیم‌سازی کند. این روند می‌تواند حرکت خطرناکی در کشور باشد و مشارکت بخش‌های مردمی را در بخش‌های گوناگون کاهش می‌دهد.
۳) دولت در اداره کشور، اولویتی به نام تامین خواسته‌های مردم ندارد. این در حالی است که حفظ امنیت عمومی کشور ارتباط مستقیمی با میزان رضایتمندی مردم دارد. تصمیم‌سازان باید تامین معیشت مردم، تامین امنیت مردم و تامین رضایت مردم را بر هر اولویت دیگری، ارجح بدانند. عصاره قانونی اساسی هم اولویت بودن مطالبات مردم را مورد تاکید قرار می‌دهد. عملکرد ساختار اجرایی فعلی اما نشان می‌دهد، دولت به جای رضایت مردم به دنبال توجه کردن به برخی مصلحت‌های دیگر است. به عبارت روشن‌تر، مطالبات اقشار مختلف مردمی ذیل اولویت‌های دولت قرار ندارد. این روند در بلندمدت اتفاقا برخلاف همه مصلحت‌های کشور است و چالش‌های بزرگ امنیتی - اجتماعی ایجاد می‌کند.
۴) متاسفانه دولت تاوان تورم را از جیب‌ها و حساب‌های حداقل‌بگیران، کارگران و بازنشستگان می‌گیرد. این در حالی است که مسوولیت ایجاد تورم مشخصا متوجه دولت و حاکمیت است. این سیاست‌های ارتباطی، اقتصادی و راهبردی سیستم است که باعث افزایش تورم می‌شود. اما مردم هزینه‌های این رشد تورم را پرداخت می‌کنند. دولت که مسوولیت اصلی رشد تورم را دارد خود را کنار می‌کشد. از سوی دیگر باید توجه داشت تورم، ریشه در ساختار بیمار اقتصادی و تصمیمات غلط سیاستگذاران دارد، نباید هزینه‌های سوءمدیریت‌های دولت به دوش محروم‌ترین اقشار کشور بیفتد و هزینه تورم را از آنان مطالبه کرد.
۵) نتیجه‌ای که از این اقدامات و تصمیمات به ذهن متبادر می‌شود آن است که نمایندگان کارگری، کارایی لازم و همچنین امکان پیگیری مطالبات کارگران را به دلیل ضعف و ناکارآمدی ندارند. بارها تاکید کرده‌ام که دستمزد عصاره حقوق کار است. وقتی در اجرای حقوق کار نمی‌توان و اراده‌ای برای پرداخت دستمزدها وجود ندارد، معلوم است که باقی حقوق مرتبط با کار و کارگر هم معطل می‌ماند.

وقتی دستمزد وقایعی به کارگران پرداخت نمی‌شود، زندگی این قشر تحت تکانه‌های شدید قرار می‌گیرد. رخدادی که امروز در خصوص زندگی کارگران و حقوق‌بگیران رخ داده و شکاف‌های طبقاتی عمیقی شکل داده است. جامعه کارگری اگر می‌خواهد از طریق قانونی و پتانسیل جامعه کارگری پیگیر خواسته‌های خود باشد باید مبتنی بر ظرفیت‌های اجتماعی خود عمل کند. در همه کنوانسیون‌های جهانی بر این حقوق تاکید شده، ضمن اینکه در اصل ۲۶ قانون اساسی درباره این ضرورت بحث شده و این حقوق مورد تایید قرار گرفته است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 اثر هوش مصنوعی بر بازار کار
✍️ دکتر علی ظریف
به‌طور تاریخی با معرفی هر تکنولوژی جدید، اولین حوزه تحت تاثیر، اقتصاد و به طور خاص بازار کار است. ریشه عبارت «تکنولوژی‌‌‌های صرفه‌‌‌جو در نیروی کار» (labor-saving technologies) به دوران انقلاب صنعتی برمی‌‌‌گردد که تولید بر مبنای ماشین جانشین تولید توسط نیروی کار شد. در آن زمان این اتفاق سبب افزایش بهره‌‌‌وری و کارآیی تولید شد و به طور طبیعی بیکاری برای نیروی کار رخ داد.
این اتفاق دوباره با گسترده شدن الکتریسیته و بعد از آن با انقلاب تراشه‌‌‌های دیجیتال و انقلاب اطلاعات هم تکرار شد. آخرین و جدیدترین تکنولوژی‌‌‌ که می‌‌‌تواند اثر قابل‌توجهی بر بازار کار و پویایی‌‌‌های آن داشته باشد، انقلاب هوش مصنوعی و به طور اختصاصی هوش مصنوعی مولد (generative artificial intelligence) و مدل‌‌‌های زبانی بزرگ (large language models) هستند. این نوع از هوش مصنوعی بسته به نوع آموزشی که دیده است قادر به تولید انواع محتوا بر مبنای درخواست کاربر بوده و می‌‌‌تواند کاربردهای زیادی در صنایع مختلف داشته باشد. برخی از مطالعات اولیه پیش‌بینی می‌کنند که این تکنولوژی به از بین بردن برخی از شغل‌‌‌ها و به‌طور خاص شغل‌‌‌هایی که وظایف روتین و تکراری انجام می‌دهند خواهد انجامید. در سوی دیگر، برخی ایجاد فرصت‌‌‌های جدید شغلی و به طور خالص شغل‌‌‌های با مهارت بالارا پیش‌بینی کرده‌‌‌اند.

در چارچوب کلی، اثر هوش مصنوعی مولد و سرویس‌‌‌هایی نظیر چت جی‌پی‌تی (ChatGPT) را می‌‌‌توان در افق کوتاه‌مدت و بلندمدت بررسی کرد. در افق کوتاه‌‌‌مدت اثر مشخص آن می‌‌‌تواند غیرقابل پیش‌بینی باشد؛ چون فرصت کافی برای تطبیق با این تکنولوژی، چه در سمت عرضه و چه در سمت تقاضا وجود ندارد. با احتمال زیاد فرصت‌‌‌های شغلی مرتبط با هوش مصنوعی ایجاد می‌‌‌شوند و به طور طبیعی تقاضای بیشتر برای این شغل‌‌‌ها دستمزدهای بالاتری را نیز برای آنها به همراه دارد، اما برای شغل‌‌‌های روتین با وظایف تکراری احتمال کاهش تقاضا وجود دارد. بنابراین اثر هوش مصنوعی بر بازار کار در کوتاه‌مدت کاملا به نرخ تطبیق با تکنولوژی و سرعت کسب مهارت‌‌‌های جدید توسط نیروی کار برمی‌‌‌گردد. بنابراین شاهد عدم‌تطابق بین مهارت‌‌‌های بخشی از نیروی کار از یک‌سو و تقاضاها و مهارت‌‌‌های موردنیاز کارفرما‌‌‌ها از سوی دیگر خواهیم بود که بیکاری در برخی بخش‌‌‌ها را به همراه خواهد داشت. در میان‌مدت و بلندمدت بدون شک شغل‌‌‌های جدیدی ایجاد می‌‌‌شوند، ولی جنس این شغل‌‌‌ها با مهارت بالاست. به‌عنوان نمونه می‌‌‌توان از مهندسان هوش مصنوعی، ‌‌‌ مهندسان و کارشناسان پرامت (prompt)، هنرمندان تخصصی هوش مصنوعی مولد، متخصصان حقوق و مقررات هوش مصنوعی و همچنین کارشناسان امنیت هوش مصنوعی نام برد.
به‌عنوان جمع‌‌‌بندی می‌‌‌توان گفت اگر شغل‌‌‌ها به انواع شناختی (cognitive) و غیرشناختی یا کاربرمحور (non-cognitive or manual) و روتین (routine) و غیرروتین (non-routing) تقسیم شوند، به احتمال خیلی زیاد هوش مصنوعی مولد بر شغل‌‌‌های روتین شناختی بیشترین تاثیر را خواهد داشت. حتی قبل از موج جدید هوش مصنوعی مولد هم بر مبنای روند تاریخی در بازار کار ایالات‌متحده تعداد شغل‌‌‌های با وظایف روتین و تکراری در حال کاهش و شغل‌‌‌های با وظایف غیرتکراری در حال افزایش بوده است. ذکر این نکته مهم است که دسته‌‌‌بندی ما از هوش مصنوعی در اینجا بر مدل‌‌‌های زبانی بزرگ و هوش مصنوعی مولد متمرکز است، نه سایر ابعاد آن نظیر صنعت روباتیک که طبیعتا به طور بالقوه می‌‌‌تواند بر شغل‌‌‌های کاربرمحور (manual) اثرگذار باشد.

در یکی از جدیدترین تحقیقات انجام‌شده با استفاده از رده‌‌‌بندی شغلی سازمان بین‌المللی کار (International Standard Classification of Occupations) شغل‌‌‌ها بر مبنای میزان تاثیرپذیری از هوش مصنوعی مولد به سه دسته شامل تاثیرپذیری کامل، تاثیرپذیری متوسط و بدون تاثیرپذیری تقسیم‌‌‌ شده‌‌‌اند. اساس این دسته‌‌‌بندی امکان انجام وظایف (tasks) آن شغل توسط جانشین بالقوه آن یعنی هوش مصنوعی مولد است. برمبنای این تحقیق حدود ۳۲.۸‌درصد شغل‌‌‌ها دارای تاثیرپذیری کامل، ۳۶.۵‌درصد دارای تاثیرپذیری متوسط و ۳۰.۷‌درصد بدون تاثیرپذیری از هوش مصنوعی مولد خواهند بود.
مجموع این آمارها و روندها نشان‌‌‌دهنده اثر قابل‌توجه هوش مصنوعی مولد بر بازار کار، هم در‌سمت عرضه و هم در سمت تقاضاست. از نگاه سیاستگذار به دلیل احتمال ایجاد بیکاری در برخی صنایع، توجه به آموزش و توانمندسازی نیروی کار از اهمیت قابل‌توجهی برخوردار است. با توجه به تجربیات گذشته می‌‌‌توان ادعا کرد که هوش مصنوعی به طور کامل جانشین نیروی کار نمی‌شود، ولی نیروی کار دارای مهارت‌‌‌‌‌‌های مرتبط با هوش مصنوعی جانشین نیروی کار بدون مهارت هوش مصنوعی خواهد شد.


🔻روزنامه کیهان
📍 طوفان‌الاقصی درد زایمان منطقه است!
✍️ دکتر محمدحسین محترم

۱-اظهارات جدید رئیس‌جمهور مصر واقعیت میدانی جنگ غزه را علی‌رغم پروپاگاندای رسانه‌ای رژیم صهیونیستی و غربی‌ها، عیان کرد. عبدالفتاح السیسی در دیدار با رئیس سیا به وی گفته است«دولتم هرگز نقشی برای نابودی حماس ایفا نخواهد کرد، زیرا قاهره برای حفظ امنیت در مرز‌هایش با نوار غزه به حماس نیاز دارد»! اردن هم تاکید کرده که سناریوهای احتمالی پس از جنگ علیه غزه را به دلیل غیرممکن بودن، نمی‌پذیرد. خلاصه و واقعیت این سخنان یعنی پیروزی حماس حتمی و قطعی است، که قبلا گفته بودیم«شک نکنید»! اینکه السیسی به رئیس سیا گفته است‌، برای حفظ امنیت در مرز‌هایش به حماس«نیاز» دارد،یعنی اینکه«مقاومت حماس نابود شدنی نیست و با قدرت می‌ماند». تاکید اردن بر غیرواقعی بودن سناریوهای احتمالی اسرائیل برای پس از جنگ نیز نشان می‌دهد واقعیت میدانی غیر از فضاسازی‌های رسانه‌ای
بر روی کشتار مردم غزه است و توهمات نتانیاهو محقق شدنی نیست. آن گونه که عاموس‌ هارئیل کارشناس نظامی اسرائیلی در ‌هاآرتص گزارش داده که«گفت وگو با فرماندهان ارتش اسرائیل و آنهائی که نبرد در نوار غزه را رهبری می‌کنند، فاش می‌کند درگیری در غزه پیچیده‌تر از آن چیزی است که نتانیاهو ترسیم کرده بود»!
۲- سرنگونی پهپاد ‌ام کیو ۹ آمریکایی توسط انصارالله یمن در کنار خبر رویترز که گفته«حزب‌الله به موشکهای ضدناو روسی دست یافته است» و همچنین«رونمایی از گروه مقاومت دریایی در دریای مدیترانه»،هم این پیام را به آمریکایی‌ها داد که«تهدید زدن ناوهای آمریکایی از سوی سیدحسن نصرالله» را جدی بگیرند و هم این مسئله را در افکارعمومی ایجاد کرد که ‌شانتاژ رسانه‌ای در‌باره نابودی حماس با واقعیت‌های میدان نبرد تفاوت دارد. در اهمیت این موضوع
اولا توانمندی نظامی مقاومت برای سرنگونی پهپادهای آمریکایی به رخ آمریکا کشیده شد. ثانیا نشان داد مقاومت علاوه‌بر توانمندی نظامی جرات زدن پهپاد آمریکایی را همچنان دارد و دیگر کشورهای مدعی تاکنون جرأت انجام اقدام مشابهی در مقابل آمریکا را نداشته‌اند.
ثالثا این سومین پهپاد آمریکایی(بعد از سرنگونی پهپاد گلوبال و نشاندن پهپاد آرکیو توسط ایران) است که سرنگون می‌شود.
۳- براساس واقعیت‌های میدانی تعدادی از مقام‌های ارشد آمریکایی آن گونه که سی ان‌ ان گفته است، به صورت محرمانه به بایدن اعلام کرده‌اند«حملات اسرائیل دیگر قابل دفاع نیست».وزارت امور خارجه آمریکا هم با ترس از تبعات و تهدیدات اشغال مجدد غزه به اسرائیل گفته از اشغال غزه حمایت نمی‌کند.حالا با خارج شدن نتانیاهو از توهم، یک منبع نزدیک به حماس اعلام کرد آمریکا و اسرائیل درخواست آتش‌بس در ازای آزادی۱۲ اسیر صهیونیستی که نیمی از آنها آمریکایی هستند، با میانجیگری قطر را داده اند، موضوعی که قبلا گفته بودیم «آمریکا و اسرائیل مجبورند تسلیم قدرت و اراده مقاومت شوند و آتش‌بس را بپذیرند».چرا که گذشت زمان و فرسایشی شدن جنگ به ضرر آنهاست. گاردین و خبرگزاری فرانسه هم فاش کردند جزئیات این آتش‌بس در قاهره با حضور رئیس سیا و یک هیئت اسرائیلی در حال نهائی شدن است. ادعای مکرون مبنی بر اینکه «نیاز به یک آتش‌بس سریع داریم» نشان می‌دهد که اولا از بی‌اعتبار شدن خود در افکارعمومی به دلیل حمایت از کشتار کودکان غزه به شدت نگران شده‌اند و ثانیا به واقعیت‌های میدانی پی برده‌اند که «اسرائیل نمی‌تواند حماس را از بین ببرد».نکته مهم برای مقاومت این است که می‌داند نمی‌تواند به آتش‌بس ۳ روزه اعتماد کند، چراکه آمریکا به دنبال آزادی اسیران خود در دست حماس است. چنان‌که رسانه‌های آمریکایی فاش کردند«دولت بایدن به اسرائیل پیشنهاد کرده که مدت زمان توقف جنگ را با آزادی تعداد معینی از گروگانها مرتبط کند». لذا حماس نیز باید با به دست گرفتن ابتکار عمل، آزادی اسیران اسرائیلی و آمریکایی در قبال آتش‌بس را مرحله‌بندی و به ازای آزادی هر اسیر آزاد شده مدت زمان آتش‌بس را تعیین کند تا پس از آزادی یکباره اسیران، اسرائیل مجددا حملات هوایی را از سر نگیرد.
۴- فلسطینیان می‌دانستند دیر یا زود با چنین وضعیتی مواجه می‌شوند و می‌دانستند اگر امروز در مقابل رژیم صهیونیستی کوتاه بیایند، به طور قطع در آینده رژیم صهیونیستی طرح فلسطینی ‌زدایی را با کوچاندن آنها به خارج از کشورِشان را اجرا می‌کند. لذا در قضیه فلسطین بر خلاف سایر جنگها کشتار بیشتر و بمباران‌های اینچنینی روی یک وجب خاکِ تحت محاصره پیروزی محسوب نمی‌شود.اسرائیل که ادعای داشتن قوی‌ترین ارتش منطقه را می‌کند و مورد حمایت نظامی کامل ارتش آمریکاست، همین که نمی‌تواند گروه کوچکی مثل حماس را از بین ببرد و نابود کند، بزرگ‌ترین شکست را خورده است و با حمله به یک وجب خاک نمی‌تواند ادعای پیروزی کند. هرچند مقاومت و دفاع از سرزمین خود هزینه دارد، اما تجربه و آمار نشان داده هزینه سازش و انفعال بیشتر است. مقاومت در ازای هزینه‌ای که در این جنگ داد، دستاورد بزرگی به دست آورد که برای اولین بار معادله ۷۵ سال گذشته را کاملا عوض کرد و آن اینکه با فعال شدن همه گروههای مقاومت در منطقه، آمریکا و اسرائیل با هم فهمیدند از حالا به بعد بزنند، می‌خورند!
۵- اما طوفان الاقصی نه کم سابقه بلکه بی‌سابقه بود، و نه تنها به عنوان بی‌سابقه‌ترین طوفان قرن اخیر، بلکه به عنوان بی‌نظیرترین طوفان‌، تاثیرات کوتاه مدت، میان مدت و بلندمدتِ عمیق و شگرفی بر صحنه بین‌المللی و تحولات منطقه خواهد گذاشت. طوفان الاقصی در حقیقت «درد زایمان منطقه» است که روزی وزیر خارجه وقت آمریکا از آن سخن گفته بود. سال ٢٠٠٦ در جنگ ۳۳ روزه، زمانی که بمب‌های اسرائیل بر سر مردم بیروت فرود می آمد، کاندولیزا رایس ضمن دفاع از این اقدام جنایتکارانه تل‌آویو گفته بود«این درد زایمان خاورمیانه جدید است»! اما امروز بعداز ۱۷ سال نه به نابودی حزب‌الله منجر شد و نه به زایمان «یک خاورمیانه جدید» که خانم رایس و نظام سلطه انتظار آن را می‌کشیدند. برعکس با تسلیم رژیم صهیونیستی در لبنان و عقب‌نشینی و تغییر توازن معادلات منطقه، اکنون درد واقعی زایمان منطقه را بایدن و نتانیاهو ناباورانه و غافلگیرانه در حال تحمل کردن و نظاره‌گر تولد «یک خاورمیانه جدید» هستند که دیگر، رژیم‌های عربِ طرفدار غرب کنترل اوضاع آن را در دست نخواهند داشت که بتوانند طرح‌های استعماری همچون اداره غزه توسط سازمان ملل و یا کشورهای عرب منطقه را تحمیل کنند.این طوفان که به سیلی ویران‌کننده برای آمریکا و اسرائیل تبدیل شد، نشان داد مردم غزه به بلوغ کافی رسیده‌اند که خود سرنوشت خود را تعیین و اداره کنند و حمایت گسترده از سلاح مقاومت بخوبی این ادعا را ثابت می‌کند و طوفان الاقصی اصولا به دلیل همین بلوغ اتفاق افتاد که مردم غزه از کشورهای عرب منطقه ناامید شده‌اند و فهمیده‌اند که خود باید سرنوشت خود را رقم بزنند و نباید امیدی به سازمان‌های بین‌المللی داشته باشند، همان طور که نتیجه نشست‌های قاهره و امان به خوبی این موضوع را نشان داد. لذا زاینده زایمانِ یک منطقه جدید نه آمریکایی‌ها بلکه مقاومت منطقه خواهد بود. در واقع طوفان الاقصی تسریع‌کننده این زایمان است و حکم همان آمپولی را دارد که گاهی پزشکان برای شروع شدن روند زایمان طبیعی استفاده می‌کنند و این هنر شهید سلیمانی بود که توانست مقدمات آن را آماده کند، آن گونه که رهبرمعظم انقلاب فرمودند«آمریکایی‌ها نقشه‌شان برای فلسطین این بود که قضیه فلسطین را به فراموشی بسپارند و جرأت نکنند دم از مبارزه بزنند. این مرد یعنی سردار سلیمانی، دست فلسطینی‌ها را پُر کرد که بتوانند مقاومت کنند؛ کاری کرد که یک منطقه‌ کوچکی،مثل نوار غزّه در مقابل رژیم صهیونیستیِ با آن همه ادّعا می‌ایستد. این را دشمنان خوب می‌دانند و شاید برخی دوستان ندانند که شهید سلیمانی توانست با کمک ملت‌های منطقه تمام نقشه‌های نامشروع آمریکا در غرب آسیا را خنثی کند». طوفان الاقصی تشکیل ‌دهنده بخشی از همان «پیچ تاریخی» و «تغییر در هندسه نظم جهانی» و «نظم جهانی جدید و تحول در دنیا» و «انتقال مرکز ثقل قدرت جهانی از غرب به شرق» است که «... ما به قله نزدیکیم...!». شاید این سخن با اعتراف تاریخی لیندسی گراهام سناتور آمریکایی بیشتر فهم و درک شود که گفت «قبلا ایران از ما می‌ترسید، الان این ماییم که از ایران می‌ترسیم»!.لذا بی‌دلیل نیست که کارشناس اسرائیلی اذعان می‌کند«ضربه سختی خوردیم، با کشتن سلیمانی فکر می‌کردیم داستان به پایان رسیده اما جانشینش به ما نشان داد که یک من ماست چقدر کره دارد...!». به تعبیر حضرت امام(ره) «تازه این اول ماجرا است و ستمگران کابوس‌های دیگری در پیش دارند و باید خود را برای نابودی اسرائیل آماده کنند».


🔻روزنامه اطلاعات
📍 اضمحلال حقوق بشر و بن‌بست سیاسی!
✍️ ابوالقاسم قاسم‌زاده
بمباران‌های ممتد هوایی ارتش اسرائیل با فرماندهی «نتانیاهو» در غزه موجب ویرانی این شهر و کشتار بی‌سابقه شهروندان عادی آن از زنان و کودکان و سالخوردگان شده و ویرانی بیمارستان‌ها، مساجد، کلیسا و حتی دفاتر سازمان ملل را در پی داشته است. مطابق آخرین اطلاعیه دفتر سازمان ملل و برخی از خبرنگاران رسانه‌ها که در غزه حضور دارند بیش از ۱۸۰۰ کودک و بیش از ۸ هزار شهروند عادی در غزه کشته شده‌اند و بر تعداد کشته‌شدگان همچنان افزوده می‌شود. فاجعه مرگ و ویرانی در غزه آنچنان گسترده است که اغلب رسانه‌های جهان گزارش‌های خبری خود را با عنوان «نسل ‌کشی» ارسال می‌کنند. هنوز تعداد زیادی از اجساد زنان و کودکان، سالخوردگان در زیر آوار‌های ساختمان‌های مسکونی ویران شده باقی مانده‌است.
واقعیت در صحنه از چندین شب و روز بمباران‌های ممتد ارتش اسرائیل در غزه، انهدام حقوق بشر و بروز بن‌بست سیاسی است که گزاره «صهیونیسم مترادف با نژادپرستی» را با فرماندهی «نتانیاهو» تثبیت کرده است. اعتراض‌های مردمی در اغلب کشورهای جهان به ویژه در آمریکا و اروپا چنان گسترده شده است که وزیر خارجه بایدن سفری فوری برای دیدار با نتانیاهو و سران چند کشور عربی (مصر، عربستان و اردن) انجام داد و خواهان «آتش بس موقت» جنگی و فوری شد، زیرا برآورد میدانی وزیر خارجه آمریکا و کاخ سفید این است که اولین پیامد ادامه بمباران ها و جنگ در غزه، به هم‌ریختگی فضای انتخاباتی ریاست جمهوری در آمریکا و آشکار شدن نشانه‌‌های شکست دمکرات‌ها(بایدن) است؛ اما، نتانیاهو در دیدار با وزیر خارجه آمریکا، پیشنهاد کاخ سفید برای آتش بس موقت را ردکرد. از سوی دیگر موج اعتراض‌ها در داخل اسرائیل علیه نتانیاهو و سیاست ادامه بمباران‌های ارتش اسرائیل چنان شده است که براساس نظرسنجی آماری در چند روز گذشته، اغلب شهروندان اسرائیل خواهان استعفای نتانیاهو‌اند. براساس این نظرسنجی نزدیک به ۷۵درصد از شهروندان اسرائیل خواهان کناره‌گیری فوری نتانیاهو از نخست‌وزیری و ریاست بر دولت اسرائیل‌اند. در چنین شرایطی سفر وزیر خارجه آمریکا به منطقه و پیشنهاد آتش بس او! با شکست مواجه شد. در این میان، «گروه هفت» هم در ژاپن(توکیو) نشست اضطراری برپا کرد و این‌بار پیشنهاد برقراری آتش‌بس موقت در غزه را داد و پاسخ نتانیاهو به این پیشنهاد مثبت بود و اعلام کرد که آتش بس موقت در غزه برای جابجایی شهروندان آن را برای مدت چهار روز را می‌پذیرد و در پی این پاسخ نتانیاهو روزنامه مشهور هاآرتص جمله «نتانیاهو فقط برو!» را به عنوان تیتر نخست انعکاسی داد و اعلام کرد که این خواست اکثریت مردم و شهروندان اسرائیلی است!
می‌توان از شرایط کنونی بحران و جنگ در غزه مواردی را در پایان آورد؛ از جمله:
۱ ـ بمباران‌های هوایی و مستمر ارتش رژیم صهیونیستی در سراسر غزه با شعار تحقق «هیچ جای غزه امن نیست.» جواب نداده است، زیرا هر لحظه این گزاره از سوی خبرنگاران و نیروهای امدادی به جهان مخابره می‌شود که ارتش اسرائیل، مساجد، کلیسا، مدارس، مهد کودک‌ها، آمبولانس‌ها و بیمارستان‌ها را به شکل هدفمند بمباران می‌کند. این گزارش واقعیت «نسل‌کشی» از سوی نتانیاهو و ارتش اسرائیل را در اذهان و افکار جهانیان، حتی در داخل اسرائیل برانگیخته است. نتانیاهو اکنون منفورترین فرد نزد افکار عمومی جهان به ویژه در داخل اسرائیل است که مرتکب نسل‌کشی و فاجعه بزرگ انسانی شده است.بحران غزه پیروزی ندارد و فاجعه‌ای با پیامدهای «نسل‌ کشی» است که مردم در سراسر جهان آن را بر نمی‌تابند.
۲ ـ محاسبه بایدن و کاخ سفید این است که پیامد«فاجعه غزه» و امتداد آن همه محاسبه‌های مبارزات ریاست جمهوری در آمریکا را به هم ریخته است و اگر به صورت فوری قطع نشود، «ننگ نسل‌کشی» براساس باور «نژادپرستی» موجب شکست دمکرات‌ها در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خواهد شد. واقعیت میدانی در بحران غزه از نگاه افکار عمومی در اغلب کشورها، به ویژه در اروپا و آمریکا گزاره: «انهدام حقوق اولیه بشر و بن‌بست سیاسی» دولت‌هاست.
۳ ـ فلسطین و فلسطینیان همواره هزینه پرداز بی‌عملی برخی دولت‌های مسلمان در کشورهای اسلامی بوده و هستند که تا امروز همچنان روش مماشات با رژیم نژاد پرست صهیونیستی را در دستور کار و دولتمداری خود دارند.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 توتالیتاریسم سامانه‌ای
✍️ محمدصادق جنان‌صفت
توتالیتاریسم یک نظام سیاسی است که باورمندان به آن اگر بتوانند آن را به صورت کامل و کامیاب در یک سرزمین و کشور اجرایی کنند آموزه‌های ایدئولوژی خودخواسته‌شان را بر همه حوزه‌های زندگی آدمی و جامعه دخالت می‌دهند و کوشش می‌کنند آن آموزه‌ها را بر هستی واقعیت‌ها استیلا دهند.

آرمان توتالیتاریسم این است که زندگی خصوصی شهروندان را نیست و نابود کنند و هیچ گوشه و کناری برای زندگی خصوصی باقی نگذارند. شوربختانه باید گفت جامعه بزرگ دیوانسالاران ایرانی در هزاران نهاد دولتی و حکوتی وظیفه خود را محو زندگی خصوصی شهروندان در میدان کسب‌وکار با چیزی شبیه توتالیتاریسم کرده‌اند. سازمان سیاسی که این رفتار آزمندانه دیوانسالاری دولتی و حکومتی را پشتیبانی می‌کند نیز راه را برای این راهبرد هموار کرده و می‌کند و در ازای زندگی آن به ۱۰۰ سال تازه از ۱۳۰۰ تا امروز می‌رسد.

با این همه و پس از آنکه راه برای ورود دستاورد نایاب بشر در همین دو دهه تازه‌سپری‌شده یعنی ورود اینترنت هموار شد دیوانسالاران باورمند به آموزه‌های توتالیتاریسم با شتاب راه‌هایی برای گسترش کار خود یافته‌اند و در این سال‌های تازه با گسترش سامانه‌سازی کسب‌و‌کار ایرانیان را زیر چتر استیلای خود گرفته‌اند.

غلامرضا سلامی ‌از مدیران ارشد اقتصاد در بخش خصوصی در صفحه تلگرامی ‌خود شماری از این سامانه‌ها را به نقل از یک دوست خود که فعال صنعتی اسرا است به شرح زیر منتشر کرده است: ۱- سامانه جامع تجارت ۲- سامانه جامع انبارها ۳- سامانه پنجره واحد گمرکی ۴- سامانه معادلات فصلی ۵- سامانه مودیان مالیاتی ۶- سامانه ثبت اظهارنامه عملکرد ۷-سامانه ثبت مالیات بر ارزش‌افزوده ۸- سامانه حقوق و دستمزد ۹- سامانه جام (برای صورت مالی) ۱۰- سامانه بیمه تامین اجتماعی ۱۱- سامانه فرآورده‌های نفتی (برای درخواست سوخت برای ژنراتور، چون برق صنایع دو روز در هفته در تابستان و زمستان قطع می‌شود!) ۱۲- سامانه درگاه ملی مجوزها ۱۳- سامانه بهین‌یاب ۱۴- سامانه یکپارچه کارت بازرگانی ۱۵- سامانه محیط‌زیست ۱۶- سامانه جامع مدیریت پس از ترخیص ۱۷- سامانه‌ایران‌کد ۱۸- سامانه جامع روابط کار ۱۹- سامانه سازمان غذا و دارو(TTAC) ۲۰- سامانه شبکه ملی آزمایشگاهی سازمان غذا و دارو (LIMS) ۲۱- سامانه پیشخوان سازمان غذا و دارو ۲۲- سامانه پیشخوان معاونت غذا و داروی استان مربوطه ۲۳- سامانه آموزش استاندارد ۲۴- سامانه سازمان ملی استاندارد(ISOM) ۲۵- سامانه ثبت شرکت‌ها ۲۶- سامانه ثبت علائم تجاری و مالکیت صنعتی.

این سامانه‌ها که ورود به آنها برای هر کسب و کار متوسط خصوصی اجباری شده، آیا چیزی جز توتالیتاریسم اقتصادی است؟ واقعیت این است که دولت‌های ایران به ‌این سادگی دست از سر کسب‌وکار شهروندان برنخواهند داشت. بخشی از این دخالت‌ها با توسعه ‌اینترنت از رودررویی فیزیکی به دنیای دیجیتال منتقل شده و بوروکرات‌ها سر از کار مردم در می‌آورند و نیز سهم خود را مطالبه می‌کنند. حالا اتحاد جماهیر سامانه‌ای جای اتحاد جماهیر سوسیالیستی را گرفته است.

در صورتی که یادمان باشد به تازگی مدیران یک نهاد فرهنگی از راه‌اندازی یک سامانه برای اینکه خوانندگان کتاب‌های منتشر‌شده خبر داده‌اند و نیز اعضای مجلس انقلابی از تاسیس سامانه رصد روش زندگی در اجرای برنامه هفتم گفته‌اند ابعاد داستان گسترده‌تر خواهد شد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 دادرسی علنی نیاز جامعه ما
✍️ عباس عبدی
ماجرای نحوه برخورد پدر و برادر مرحوم عجمیان را نباید فراموش کرد. این موضوع ابعاد گوناگونی دارد. اول از همه اینکه بعید است، این سخنان و مواضع به صورت کاملا اتفاقی و برنامه‌ریزی نشده ابراز شده باشد. این پدیده در این سطح در تلویزیون رخ نمی‌دهد. همچنین اقدامی تند و قابل پیگرد علیه دستگاه قضایی است. البته منتقدین وضع موجود نسبت به برخی احکام و اقدامات قضایی نقد دارند و آن را مستدل و روشن بیان می‌کنند. ولی اینکه به صورت کلی احکام قضایی را آن هم در سطح اعدام زیر سوال ببرند و به نوعی ضعیف‌کشی معرفی کنند، برای اولین‌بار است که می‌شنویم. اگر طرفداران وضع موجود و منتفع از این وضع هم اعتبار احکام قضایی را تا این حد مخدوش بدانند، دیگر هیچ سنگی روی سنگ بند نمی‌شود.
نکته دوم و مهم ماجرا تبعیض در برخورد حقوقی و قضایی با این‌گونه نظرات است، به ویژه اینکه این سخنان را افراد عادی که قطعا آشنایی با مبانی حقوقی صدور حکم ندارند زده‌اند. برای نمونه گفته‌اند که مگر می‌شود که یک نفر حکمش اعدام بوده ناگهان ۱۵ سال حبس بگیرد؟ روشن است که می‌تواند حتی آزاد شود. در نقطه مقابل نقد احکام جاری، عموما از طرف افراد حقوقدان و آشنا با مبانی حقوق ایراد می‌شود، ولی همچنان تحت فشار قرار می‌گیرند تا چنین مواضعی را اتخاذ نکنند. این تبعیض پذیرفتنی نیست.
پرسش مهم این است که درخواست آنان چیست؟ آیا از اینکه دو جوان بی‌نام و نشان را برای این اتهام اعدام کرده‌اند، ناراحتند؟ خوب چرا چنین حکمی را پذیرفتند؟ می‌توانستند از آن دو محکوم رضایت دهند. اگر آنان به علل دیگری اعدام شده‌اند در این صورت حقی برای اولیای دم در رابطه با آنان باقی نمی‌ماند. آیا از اینکه چرا ۸۰ نفر افراد متهم شده را یک‌جا اعدام نکرده‌اند، ناراحت هستند؟ این نیازمند استناد به قانون نیست که در خواست برخورد قانونی کرده‌اند، چون از دل قوانین موجود نمی‌توان چنین احکامی را صادر کرد. کسانی که حداقلی با حقوق به ویژه در موضوع قتل آشنا هستند، می‌دانند که اثبات قتل در این موارد عملا تعلیق به محال می‌شود.‌ احتمالا آن دو جوان اعدامی نیز نه به علت قتل عمد، بلکه به علت محاربه دچار این حکم شده‌اند.

اگر خانواده مرحوم دنبال انتقام‌گیری است، در این صورت باید گفت، ۲ نفر که هیچ، حتی اگر همه ۸۰ نفر را هم اعدام می‌کردند، آتش انتقام چنین افرادی خاموش نخواهد شد. انتقام فرآیندی پایان‌ناپذیر است. انتقام آتشی است که میل به زبانه کشیدن دارد.
آنچه برای بازماندگان در هر حادثه مشابهی باید اهمیت داشته باشد، حفظ اعتبار اخلاقی مقتولین و افراد از دست رفته است. در همین ماجرای جنگ اخیر غزه شاهد هستیم که در چند روز اول و به علت اتفاقاتی که در روز آغاز حملات رخ داد، نوعی همدلی با اسراییل در جوامع غربی ایجاد شد، ولی به علت واکنش انتقام‌جویانه‌ای که پس از آن رخ داد و جنایات گوناگونی را علیه مردم غزه مرتکب شدند، آن همدلی اولیه حتی در جوامع همسو با اسراییل، رنگ باخت و به جایش نفرت و انزجار و مخالفت با انتقام شکل گرفته است. البته احساسات فردی با رفتارهای جمعی تفاوت‌هایی دارد، ولی در حقوق فردی نیز بهترین رفتار، رعایت احتیاط در ریختن خون است. حتی اگر گناهکاری و مجرمیت فرد نیز ثابت شود، عفو و بخشودگی بیشترین کمک را به پایان یافتن خشونت و نیز کمک به بازماندگان مقتولین در رسیدن به آرامش روحی و روانی می‌کند. این تجربه‌ای است که اغلب افراد درگیر این نوع ماجراها داشته‌اند.
از زاویه دیگر می‌توان این ماجرا را نوعی تسویه‌حساب سیاسی گروه‌های اصولگرایی علیه یکدیگر نیز تلقی کرد، به ویژه آنکه خیلی طبیعی بود که فرد متهم شده از سوی خانواده مرحوم عجمیان، به سادگی شکایت کند و اتهامات علیه خود را رد نمایند، ولی از این کار پرهیز کرد. چرا؟
به این علت روشن که فضای سیاسی و تبلیغی بر همه امور غالب است. اتفاقا یکی از علل شکل‌گیری چنین فضای مه‌آلودی، سرعت زیاد برای صدور احکام متهمان و اعدام‌شدگان بود. همچنین پرهیز از رسیدگی علنی نیز تبعات خاص خود را دارد، از جمله اینکه هر کس می‌تواند ادعاهایی را مطرح کند. در چنین وضعی قربانی اصلی عدالت است. پرونده‌ای که هم متهمان نسبت به حکم صادره اعتراض جدی دارند و هم اولیای دم معترض هستند، در حالی که دو نفر اعدام و تعداد زیادی زندان و تبعید شده‌اند، نشان‌دهنده ایراد جدی در فرآیند عمومی کردن دادرسی در کشور است. با توجه به تاکیدات پیاپی ریاست قوه قضاییه در اهمیت دادرسی علنی برای تحقق عدالت، پیشنهاد می‌شود در اسرع وقت و مطابق قانون اساسی، لایحه‌ الزام به دادرسی علنی جز در موارد بسیار استثنایی را در دستور کار تصویب قرار دهید والا به زودی همه اطراف حاضر نزد قاضی، از حکم ناراضی خواهند بود.


🔻روزنامه شرق
📍 جامعه آرمانی یعنی جامعه توافقی
✍️ احمد غلامی
دم‌دمای صبح صدای حزن‌انگیزی توی کوچه‌های باریک می‌پیچید. مردی ترانه‌ای می‌خواند که واژه‌هایش نامفهوم بود. فقط از طنین صدایش می‌فهمیدند آوازی غمگین می‌خواند. گرگ‌ومیش صبح می‌آمد و آنان را که اهل نماز نبودند، خشمگین و بی‌خواب می‌کرد. سحرخیزان و نمازخوانان بیدار شده بودند یا بیدار می‌شدند، آبی به‌ صورت می‌زدند و از پنجره خم می‌شدند تا او را ببینند، ببینند کیست که این‌گونه غمگین می‌خواند، اما او را نمی‌دیدند. خواب‌زده‌ها، آنان که خواب به چشمان‌شان حرام شده بود، خشمگین رو به کوچه‌های خالی فریاد زده و ناسزا می‌گفتند. کسی او را نمی‌شناخت. زودتر از آنکه دیده شود با گام‌هایی بلند در پیچ کوچه‌ای گم می‌شد. هر روز نمی‌آمد. کارش هرازگاهی بود و همین بود که آمدنش همه را غافلگیر می‌کرد. بعضی ‌وقت‌ها آن‌قدر دیر می‌آمد که فراموشش می‌کردند. حتی بدخواب‌شده‌ها می‌گفتند امروز کجا مانده است این مردک؟ اما در اینکه صاحب این صدا مرد باشد، تردید داشتند. نمی‌دانستند آنکه می‌خواند زنی است با صدای مردانه یا مردی است با صدایی لطیف که این‌چنین حزن‌انگیز می‌خواند. یکی می‌گفت پسرش در «دستگاه» شاه تیرباران شده است. اینکه چرا تیرباران شده، چه مرام و مسلکی داشته، اهمیتی نداشت. تأکید بر روی دستگاه بود. گویا دستگاه وسیله‌ای است که بی‌اختیار و بدون احساس عمل می‌کند و نه از کسی فرمان می‌برد و نه از کار می‌ایستد. دستگاه چیزی است شبیه تارعنکبوت که اگر کسی در دامش بیفتد، دیگر اهمیت ندارد گناهکار است یا بی‌گناه. دستگاه کار خودش را می‌کرد. دستگاه ماشین نیست؛ چراکه وقتی ماشین به کسی می‌زند، با اینکه احساس ندارد، اما صاحب ماشین شوکه می‌شود. دستگاه هرگز شوکه نمی‌شود. دستگاه همان جایی است که آدم و ماشین با هم یکی شده‌اند. می‌توان گفت دولت ماشین است. برای همین همیشه شکافی بین دستگاه و ماشین وجود دارد. دستگاه باید ماشین را کنترل کند، اما در بیشتر موارد نمی‌تواند؛ چراکه حتی دولت‌های (ماشین‌های) دستگاه‌ساز هم باید به مردم پاسخ‌گو باشند؛ مگر اینکه کاملا در دل دستگاه حذف شده باشند. دولت هویدا در دل دستگاه حذف شده بود. اما هویدا به سبب ویژگی دولت، خود را هنوز جزئی از دولت می‌دانست و به همین دلیل جانش را باخت. دولت مصدق در دستگاه حذف نشد و ناگزیر دفع شد. میان شکاف دستگاه و دولت، مناسب‌ترین بستر برای شکل‌گیری مردم است. برگردیم به داستان خودمان. یکی می‌گفت صاحب این صدای حزین، عاشقی است که در غم فراق همسرش می‌خواند؛ همسری که در یک صبح بهاری از خانه بیرون زده بود و دیگر هرگز بازنگشته بود. اینجا دیگر همسر هم می‌تواند مرد باشد هم زن. یعنی صدا جنسیت ندارد. مهم نبود آن‌ که می‌خواند زن است یا مرد. تأکید روی «عاشقی» بود و عاشقی‌‌کردن که حتی حال بدخواب‌ها را آشوبناک می‌کرد. وضعیت عاشقی وضعیتی آشوبناک است. همه در این آشوبناکی در عشق اتفاق‌نظر داشتند. عاشقی تنها چیزی بود که می‌شد روی آن توافق کرد. حتی اگر کسی آن را تجربه نکرده باشد. حتی اگر کسی احساسی این‌چنینی به همنوعش نداشته باشد. بالاخره چیزی هست که عاشق به آن عشق می‌ورزد و به قولی با آن عاشقی می‌کند. به یک دوچرخه که تکیه داده بر دیوار عشق می‌ورزد یا به همسری آرمیده در بستر که صدای نفس‌هایش آزاری نداشت یا درختی با شاخه‌های قدکشیده از پس دیوار یا یک ماهی در حوض کاشی یا در تنگ بلور یا اسکناسی تانخورده لای کتاب. این همان جامعه است. جامعه دستگاه نیست، ماشین هم نیست. جامعه یک شبکه درهم‌تنیده از احساس‌ آدم‌ها‌ست. احساس مردمی که در آن زندگی می‌کنند. در این زندگی به هم عشق می‌ورزند، از هم خشمگین می‌شوند و با نفرت به هم ناسزا می‌گویند. حق یکدیگر را پایمال می‌کنند و با وجدانی معذب به خانه‌هایشان برمی‌گردند.

یا به عدالت رفتار می‌کنند و در انتظار عدالت‌اند. جامعه آرمانی یعنی همین. جامعه‌ای که می‌تواند با همه تعارض‌ها و نزاع‌هایش به توافق برسد. جامعه آرمانی یعنی جامعه توافقی. جامعه‌ای که می‌تواند بر سر عاشقی به توافق برسد. در جامعه غیرتوافقی هیچ تغییر بنیادینی صورت نخواهد گرفت. برگردیم به صدای حزن‌انگیز. همه در یک چیز توافق داشتند. اینکه صاحب صدا زن است یا مرد چندان اهمیتی نداشت. اینکه پسرش را هم تیرباران کرده بودند، کسی را عمیقا متأثر نمی‌کرد؛ چون درد دیگری بالاخره درد دیگری است. حتی اینکه صاحب صدا عاشقی است که معشوقش را از دست داده، احساسی برنمی‌انگیخت. فقط طنین صدای حزن‌انگیز بود که بر سر آن توافق وجود داشت. این صدای حزن‌انگیز بود که همه را برمی‌انگیخت یا بدخواب می‌کرد. برای کشف همه ابعاد این صدا و صاحبش باید شبی یا شب‌هایی را به انتظار نشست تا ردش را زد. این همان رخداد است. جامعه توافقی بن‌مایه رخداد است. مردم هر کاری بخواهند بکنند باید بر سر یک چیز توافق داشته باشند. جامعه بی‌توافق، جامعه پریشان‌احوال است؛ جامعه بیدارخواب‌های غرغرو است یا جامعه خوش‌خواب‌های بی‌خیال یا جامعه گرگ‌های شب‌زنده‌دار منفعت‌طلب کاسبکار.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 ضرورت اتکا بر صادرات غیرنفتی
✍️ مسعود دانشمند
ما فرصت های بیشماری در صادرات غیرنفتی داریم که متاسفانه به آنها توجهی نمی کنیم. مشکل عمده این است که تولید ارزش افزوده نداریم و جایگاه ما در زنجیره تولید ارزش افزوده پایین است. باید مقایسه کرد که روی محصولات صادراتی مختلف چقدر کار انجام شده است. در ایران مشغول صادرات ارزش افزوده نیستیم و عددها و آمارهای صادراتی که اعلام می‌شود، بیشتر شبیه شوخی است.
سال هاست که بیشترین تجارت خارجی و صادرات ما به چین، عراق و امارات است. این در حالی است که حتی از فرصت های صادراتی به این کشورها نیز بهره درستی نمی‌بریم. به عنوان مثال زعفران ما از اسپانیا به اروپا صادر می‌شود و خرما نیز از کشورهای دیگر به چین صادر می‌شود. بر این اساس می توان نتیجه گرفت که ابتدا باید سیاست های اقتصادی خود را بر مقوله صادرات محور تعریف کنیم تا بتوانیم از ظرفیت‌های خود استفاده کنیم.
وقتی صادرات بر پایه نفت است اتفاقی که باید نمی‌افتد. دلار حاصل از این صادرات به بانک مرکزی سپرده می‌شود و بانک مرکزی با این پول نیازهای اولیه مانند خوراک مردم را برطرف می‌کند. از طرفی دیگر صادرکننده در این بازار نمی‌تواند بقا پیدا کند زیرا تولید با تورم درگیر است، یعنی قیمت تمام شده کالا حداقل ۵۰ درصد افزایش می‌یابد. اما قیمت ارز صادراتی به این میزان افزایش پیدا نکرده است. همچنین به دلیل مشکل FATF و سوئیفت، به واسطه نیاز دارد و این واسطه بخشی از درآمد صادرکننده را تصاحب می‌کند و صادرکننده دوباره متضرر می‌شود.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین