شنبه 15 ارديبهشت 1403 شمسی /5/4/2024 8:37:34 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 شکست اسراییل در دو میدان
✍️ حسن بهشتی‌پور
رخدادهای تلخ غزه در شرایطی وارد سومین هفته خود شد که افکار عمومی جهانی همچنان علیه صهیونیست‌ها قرار دارد. در این میان از یک طرف خبر حمله زمینی اسراییل علیه غزه روی خروجی خبرگزاری‌ها قرار گرفت و از سوی دیگر خبر صدور قطعنامه سازمان ملل علیه اسراییل رسانه‌ای شد. گفته می‌شود، هر جنگ دو وجه و دو خروجی دارد، یک بخش در عرصه میدانی و فیزیکی نبرد است که از طریق رویارویی سربازان، نیروهای نظامی، ادوات و تجهیزات شکل می‌گیرد و یک وجه مهم نبردها هم در عرصه افکار عمومی است که از طریق بحث و تبادل نظرها و ارزیابی‌ها رخ می‌دهد.

معتقدم اسراییل در هر دو عرصه مهم قافیه را به مردم مظلوم فلسطین و جوانانش باخته است. اسراییلی‌ها مدت‌هاست که از انجام عملیات زمینی علیه غزه صحبت می‌کردند اما نهایتا این تصمیم را با تاخیر و به صورت محدود اجرا کردند. دلیل این تاخیر هم فشار امریکایی‌ها و اروپایی‌ها بود. غربی‌ها نگران این بودند که با نوع عملیات‌ها منطقه وارد دوره‌ای از فشار و جنگ جدید شود. آتشی که ممکن بود دامن بسیاری از کشورهای منطقه را نیز بگیرد. البته برخی معتقدند این هشدارها در اصل برای خرید زمان برای آماده‌سازی بیشتر و تبادل اسرای اسراییلی بوده است.
اما دلیل مهم‌تر آن است که اساسا اسراییلی‌ها قادر به اداره جنگ‌های بلندمدت نیستند. اسراییل عادت دارد که ضربات سریعی وارد کرده و در کوتاه‌ترین زمان ممکن آن را پایان بدهد. عملیات‌هایی که بخواهد چند ماه و مدت زمان زیاد طول بکشد به دلیل محدودیت نیرو، مشکلات هماهنگی و ضربات محکم اسراییل را گرفتار می‌کند. به این دلیل است که نتانیاهو تلاش کرد تا عملیاتی را انجام دهد و آبروداری کند و به جهانیان بگوید که از حماس انتقام گرفته است.

فراموش نکنید افکار عمومی جهانی این روزها از اسراییل انتقاد می‌کنند که اگرچه حماس را دشمن خود می‌داند اما پیرمردان و زنان و کودکان و بیماران فلسطینی را می‌کشد. اساسا تفکیک حماس با مردم غزه نشدنی است، اما اسراییل عملیات زمینی اخیر را تنها برای خالی نبودن عریضه اجرایی کرده است. اگر عملیات زمینی ادامه پیدا کند با واکنش سایر نیروهای مقاومت در منطقه مواجه می‌شود به همین دلیل است که معتقدم اسراییل به‌رغم رجزخوانی‌هایش تلاش می‌کند به سمت آتش‌بس و پذیرش گفت‌وگو و مذاکره گام بردارد. از این طریق اسراییل می‌تواند بحران را در مرحله فعلی متوقف کند. اما باید توجه داشت که پایان مواجهه نظامی دو طرف، آغاز رسیدگی به ایرادات و سوءمدیریت‌های نتانیاهو در داخل کشور است. نتانیاهو تلاش کرد از این بحران سوءاستفاده کند تا نقدها و مخالفت‌های شنبه‌های اسراییل را تحت تاثیر قرار بدهد و مسیر متفاوتی را به روی خودش بگشاید.

اما هم افکار عمومی داخل و هم افکار عمومی جهانی این پرسش را مطرح کرده‌اند که اسراییل چه ظلمی به مردم فلسطین کرده‌اند که این مردم مظلوم این گونه دست از جان شسته و با سیاست‌های توسعه‌طلبانه و سرکوب‌گرایانه این رژیم مقابله می‌کنند. باید منتظر روزهای آینده باشیم تا دیر یا زود آتش‌بس اعلام شود. به‌خصوص با رایی که سازمان ملل صادر کرد و بیش از ۱۲۰ کشور به برقراری آتش‌بس رای مثبت دادند. مخالفان آتش‌بس هم با ۲۱ کشور در اقلیت محض بودند. رقم قابل توجهی هم ممتنع بودند و تعدادی هم در‌ رای‌گیری شرکت نکردند. اگر همه این اعداد و ارقام را در کنار هم قرار بدهیم، مشخص می‌شود طرفداران جنگ در اقلیت کامل قرار دارند. هم در صحنه جنگ اسراییلی‌ها ضربات قاطعی خورده‌اند و هم در افکار عمومی جهان. جنایات صهیونیست‌ها در غزه یکی از جنایات تاریخی است.
اسراییل در جنایت و کشتار مردم بی‌دفاع روی امریکا در ویتنام، عراق و افغانستان همچنین آلمان هیتلری را سفید کرده است. سلاخی ۱.۵ تا ۲ میلیون نفر مردم مظلوم در منطقه‌ای با وسعت تنها ۳۵۰ کیلومتری، جنایتی است که تاریخ هرگز از یاد نخواهد برد. اما به‌رغم همه این جنایت‌ها، اسراییل در عرصه میدانی مشکلات فراوانی دارد و نمی‌تواند به راحتی از این گرداب خارج شود. بنابراین چاره‌ای جز پذیرش آتش‌بس برای اسراییل وجود ندارد. باید دید پس از آتش‌بس روند ساخت غزه‌ای که ویران شده و مردمی که زخم‌های فراوانی بر پیکره آنان وارد شده چه سرانجامی خواهد داشت؟


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 چرا بازارها از دست می‌روند؟
✍️ دکتر حسین عباسی
صادرات کالاهای غیرنفتی ایران در دهه‌‌‌های اخیر به تبع افت و خیز تولید، افزایش و کاهش زیادی داشته است. دوره‌های رکود که با تحریم و سیاست‌های مخرب اقتصادی همراه بوده، باعث کاهش تولید و مصرف و صادرات شده است که در آمار رسمی قابل مشاهده است.
آنچه مشاهده آن به تعریف و محاسبه شاخص‌های دقیق نیاز دارد، تغییرات در کیفیت فعالیت‌های اقتصادی است. رکود اقتصادی علاوه بر کاهش صادرات، ارزش واحد کالاهای صادراتی را هم کاهش داده است که بیانگر از دست رفتن بازارهای باارزش برای تولیدکننده ایرانی است.

به‌منظور داشتن درکی از تغییرات ارزش کالاهای ایرانی، وضعیت اقتصاد ایران و نیز تعریفی را که در دنیای امروز از کالا وجود دارد مرور می‌کنیم. سیاست‌های اقتصادی در ایران از اواسط دهه ۸۰ تغییر جهت داد و وقتی در ابتدای دهه ۹۰ اقتصاد ایران با تحریم مواجه شد و ایران را از درآمدهای سرشار نفتی محروم کرد، جهت تمامی متغیرهای اقتصادی تغییر کرد. تولید هم وارد دوره رکودی طولانی شد که رشد اندک در برخی سال‌ها، از جمله سال‌های بعد از برجام، فقط توانست عمق رکود را اندکی کم کند.

تحریم‌ها با سیاست‌های مخرب، از جمله سیاست‌های ارزی که خطا بودن آن آشکار بود، همراه شد. بسیاری از کمیت‌های اقتصاد ایران مانند رشد اقتصادی و سرمایه‌گذاری و مصرف نزولی شدند که نشان‌دهنده نزول شرایط اقتصادی بود. همراه با این تغییرات، برخی از «کیفیت‌ها» در اقتصاد ایران نزول کرد. یکی از این کیفیت‌ها، ارزش کالاهای ایرانی در بازارهای جهانی بود.

تولید کالاهای باکیفیت نیازمند دو عامل مرتبط با هم است؛ یکی در بعد تقاضا که به دسترسی به بازارها مربوط است و دیگری در بعد عرضه که به تکنولوژی تولید مربوط است. امروزه هر دو عامل به‌شدت با دانش به کار گرفته‌شده در تولید و فروش کالا وابسته‌اند. روزگاری بود که بیشتر کالاهای تولید و مصرف‌شده کالاهای ساده‌ای بودند که ویژگی‌های ظاهری آنها نشان از کیفیت آنها داشت. به‌عنوان مثال، کیفیت سیبی که در بازار به فروش می‌رفت با نگاهی ساده قابل ارزیابی بود و قیمتی که مشتری برای آن می‌پرداخت بر مبنای این کیفیت محاسبه می‌شد.
امروزه تعریف کالا و تعیین کیفیت آن بر مبنای برچسب‌هایی است که در فرآیندی بسیار پیچیده تولید می‌شوند و اطلاعات لازم را به مشتری می‌دهند. بازارهای جهانی و بازارهای داخلی بسیاری از کشورها حتی در مورد ساده‌ترین کالاها یعنی کالاهای کشاورزی چنین برداشتی دارند. کالایی مانند سیب وقتی وارد فروشگاه‌های کشورهای توسعه‌یافته و برخی کشورهای در حال توسعه می‌شود، توسط فرآیند گسترده و پیچیده‌ای از فعالیت‌های صنعتی و بازاریابی و مدیریتی «تایید کیفیت» شده است. نوع و میزان کود و سم و آب و سایر موادی که در تولید آن به کار رفته است، نحوه نگهداری و انتقال کالا، بازاریابی و عرضه کالا به مشتری نهایی و مواردی از این قبیل اجزای جدانشدنی از «کیفیت» کالاهایی است که مشتری امروزه خریداری می‌کند.

این نکته را هم در نظر بگیرید که ارائه اطلاعات در هر یک از این موارد مجاری خاصی دارد و فقط توسط شرکت‌های تخصصی قابل انجام است تا به تفاوت کالا در بازارهای محلی و بازارهای بزرگ کشوری یا جهانی پی ببرید. کالاهای امروزی، از ساده‌ترین تا پیچیده‌ترین آنها، به درجات کم و زیاد پیچیده‌اند. این پیچیدگی‌ها دانشی است که در آنها نهفته است و ارزش آنها را چندبرابر می‌کند.
همگی داستان تحریم قطر از سوی عربستان و متحدان او در سال ۲۰۱۷ و روی آوردن قطر به دیگر منابع برای تامین کالاها از جمله مواد غذایی را به خاطر داریم. در آن دوران بیشترین افزایش عرضه کالا از سوی شرکت‌های ایرانی نبود، بلکه کشورهایی مانند ترکیه برنده شدند؛ چرا که زبان بین‌المللی عرضه کالا را می‌دانستند. بدون دانستن این زبان، تنها می‌توان برای بازارهای محدودی در داخل و برخی کشورهای کم‌درآمد کالا تولید کرد. همچنین، تولید کالاهای پیچیده‌تر و با ارزش‌افزوده بالاتر که به مشارکت با دیگر تولیدکنندگان در چرخه تولید جهانی نیاز دارد، اصولا در انزوا غیر‌ممکن است.

آمار ارزش صادرات به ازای هر واحد وزنی کالاهای صادراتی، یعنی ارزش دلاری به ازای هر تن کالا و مقایسه آن با ارزش واحد وزنی کالاهای وارداتی نشان می‌دهد که کالاهای وارداتی ایران بین سه تا چهار برابر کالاهای صادراتی ارزش واحد دارند. این امر به خودی خود امری منفی نیست و نشان می‌دهد که ما کالاهای پیچیده‌تر و با ارزش‌افزوده بالاتر را وارد می‌کنیم، کالاهایی که دانش بیشتری در فرآیند تولیدشان به کار رفته است. کشورهای در حال توسعه عموما چنین هستند. مساله این است که در فرآیند توسعه، ابتدا کالاهای خام یا کالاهای با ارزش‌افزوده کم صادر می‌شوند، ولی به‌تدریج جای این کالاها را کالاهای با ارزش‌افزوده بالاتر می‌گیرند. اینجاست که افزایش ارزش واحد کالاهای صادراتی، با درنظر کرفتن برخی ملاحظات، می‌تواند شاخصی از استفاده بیشتر از دانش در کالاهای صادراتی تفسیر شده و امری مثبت تلقی شود.

ارزش واحد کالای صادراتی ایران در سال‌هایی در دهه ۸۰ به اوج خود رسید و بعد از آن روندی نزولی به خود گرفت. از سال ۱۳۹۲ تا ۱۴۰۱ متوسط ارزش صادراتی کالاها در حدود ۳۸۰دلار در هر تن بود. با در نظر گرفتن تورم، می‌توان به این نتیجه رسید که ارزش واقعی کالاهای صادراتی ایران روندی کاهشی داشته است. افزایشی که در دوسال اخیر در این ارقام دیده می‌شود به تورم جهانی بالا در این سال‌ها مربوط است و ربطی به بهبود ترکیب کالای صادراتی ندارد.

بخشی از تغییرات را می‌توان تغییرات کوتاه‌مدت و میان‌مدت تلقی کرد که نتیجه تغییرات در ترکیب تولید و صادرات است. بسیار اتفاق می‌افتد که موانع تولید یا صادرات گروهی از کالاهای با ارزش‌افزوده کم برداشته می‌شود و با افزایش صادرات ترکیب سبد صادراتی تغییر می‌کند. ولی وقتی برای بیش از یک‌دهه با کاهش ارزش واقعی واحد کالاهای صادراتی روبه‌رو هستیم، حتما نقش عوامل دیگر را هم باید در نظر گرفت. آنچه این آمار نشان می‌دهد این است که با تشدید تحریم‌ها ارزش واحد کالاهای صادراتی رو به نزول می‌گذارد و با کاهش تحریم‌ها افزایش می‌یابد. قطعا بررسی‌های دقیق‌تری برای روشن شدن نقش تحریم‌ها در ترکیب صادرات ایران لازم است، ولی همین مشاهده ساده با نظریه‌های اقتصادی همخوانی دارد که نشان می‌دهند یادگیری در تولید و در نتیجه افزایش کمیت و کیفیت تولید در دنیای امروز از مسیر همکاری باکیفیت و درازمدت با دیگر کشورها می‌گذرد و هیچ اقتصادی به‌تنهایی نمی‌تواند به رشد پایدار دست یابد.

آنچه باید توجه ما را برانگیزد، بیرون ماندن از گروه کشورهایی است که هر روز کالاهایی با محتوای دانش بیشتر و ارزش بالاتر برای بازاری گسترده‌تر تولید می‌کنند و از طریق تسهیل مبادلات، محصولات خود را در بازارهای بیشتری به فروش می‌رسانند. این در حالی است که تولیدکننده‌های ما هنوز با تصمیماتی، چه در عرصه قوانین و چه در عرصه اقتصاد کلان و سیاستگذاری، روبه‌رو هستند که خطا بودنشان دهه‌هاست اثبات شده است. شاخص‌های ناظر به کیفیت تولید و مصرف و صادرات، ما را از جوانب مخرب این تصمیمات آگاه می‌کند که در آمارهای معمولی دیده نمی‌شوند.


🔻روزنامه کیهان
📍 صهیونیست‌ها به این دلایل کودکان را می‌کشند!
✍️ جعفر بلوری
جمعه غروب، پنجم آبان ماه، چهارمین حمله زمینی رژیم صهیونیستی به غزه طی چند روز گذشته انجام شد. اما این حمله نیز چند ساعت بیشتر دوام نیاورد. در توصیف این حمله، از آنجایی که با حملات دریایی و هوایی همراه بود، از لفظ‌های «دیوانه‌وارترین حمله اسرائیل از ۷ اکتبر تاکنون» (فاکس‌نیوز) یا «شدیدترین حملات اسرائیل از زمان آغاز این جنگ» (الجزیره) استفاده شده است چرا که صهیونیست‌ها از زمین و هوا و دریا و با استفاده از انواع و اقسام سلاح‌های ممنوعه و غیرممنوعه به این باریکه حمله کردند. در گزارش‌های متعدد و برای فهم جنون موجود در نحوه این بمباران‌ها آمده است، «تصور کنید در یک محوطه ۵ در ۵ کیلومتری، چیزی بالغ بر ۲۰۰ بمب قدرتمند انداخته شود و ده‌ها جنگنده مشغول بمباران همزمان آن نقطه باشند» تا از آن سو، نیروهای زمینی اسرائیل بتواند وارد غزه بشوند!
اما صهیونیست‌ها پس از ۵۰۰ متر نفوذ، ضمن دریافت خسارات و تلفات سنگین، مجبور به عقب‌نشینی شده‌اند. منابع فلسطینی می‌گویند دست‌کم ۳۰‌تانک و خودروی زرهی صهیونیست‌ها در این عملیات ۴ ساعته منهدم و تلفاتی نیز بر نظامیان متجاوز وارد کرده‌اند. صهیونیست‌ها هم می‌گویند، پس از به شهادت رساندن ۱۰۰ فلسطینی (نظامی و غیرنظامی) عقب‌نشینی کرده‌اند. این خلاصه همه آن چیزی است که درباره چهارمین حمله زمینی صهیونیست‌ها به غزه طی چند روز گذشته از سوی طرفین منتشر شده و تحلیل‌ها راجع به آن ادامه دارد.
در این بین، سؤال‌هایی به وجود آمده است که افکار عمومی، دنبال پاسخ‌هایی برای آن است. مثل این سؤال که، چرا اسرائیل، از حمله زمینی که مدت‌هاست وعده‌اش را داده، فرار می‌کند؟ یا اگر انجام می‌دهد، چرا این حملات فقط چند ساعت دوام می‌آورد؟ و سؤال دیگر این که، چرا صهیونیست‌ها به راحتی زنان و کودکان را می‌کشند و آیا نگران تبعات غیرقابل جبران این حماقتشان نیستند؟ در پاسخ به دو سؤال آخر، تلاش می‌کنیم از مباحث و نظریات موجود در حوزه «جامعه‌شناسی جرم و جنایت» هم استفاده کنیم. بخوانید:
پیش از آغاز بحث، ابتدا به این نکته مهم توجه کنید که، مقاومت فلسطین در همان ۷ اکتبر(۱۵ مهر ماه) که وارد سرزمین‌های اشغالی شد، ظرف کمتر از
۲۰ دقیقه از مرزها عبور و طی چند ساعت، چندین هزار صهیونیست را به هلاکت رساند یا مجروح و اسیر کرد. این ضربه اطلاعاتی، امنیتی، نظامی و حیثیتی آن‌قدر سنگین و خارق‌العاده بود که، هنوز بزرگ‌ترین استراتژیست‌های دنیا، مشغول تجزیه و تحلیل آنند. این را گفتیم تا به این نتیجه برسیم که، یکی از دلایل حملات جنون‌آمیز صهیونیست‌ها به زنان و کودکان فلسطینی در غزه و به شهادت رساندن ۷۵۰۰ فلسطینی که بیش از ۹۷ درصد آنها غیرنظامی‌اند، همین ضربه ۷ اکتبر است. آنها برای فرار از آن تحقیر تاریخی است که‌،
۷۰۰۰ کودک و نوزاد را ظرف فقط ۲۰ روز به شهادت رسانده یا زخمی می‌کنند. آنها خون می‌ریزند تا، اولا تسکین یابند ثانیا به اشغالگرانی که از سرتاسر دنیا با وعده و وعید در این نقطه جمعشان کرده‌اند بقبولانند در این سرزمین غصب‌شده بمانند. برای رژیمی که خود را در حوزه اطلاعاتی«قوی‌ترین کشور دنیا» می‌دانست و ارتشش لقب «چهارمین ارتش بزرگ دنیا» را یدک می‌کشید، شکست خوردن ظرف ۲۰ دقیقه، کم ضربه و کم تحقیری نیست.
اما پاسخ درست به این سؤال که «چرا حمله زمینی به غزه صورت نمی‌گیرد» این است که، این حمله صورت می‌گیرد و طی روزهای گذشته نیز چهار بار صورت گرفته است منتهی، در همان ساعات اولیه و آغاز تلفات و خسارات، صهیونیست‌ها را متوقف و از ادامه حمله باز‌می‌دارد و چرندیاتی مثل «صرفا یک تست بود» صرفا برای اقناع افکار عمومی است. اصلا بهتر است پاسخ این سؤال را از «ناداف آرگمان»، رئیس‌سابق شاباک بشنویم: «در صورتی که نظامیان اسرائیلی جنگ زمینی را آغاز کنند، به جز عده اندکی همه آنها کشته خواهند شد. ما از شنبه سیاه (هفتم اکتبر آغاز عملیات طوفان‌الاقصی)،
۲ هزار کشته و ۳۰۰ اسیر داده‌ایم؛ در صورت ورود زمینی به غزه، ۱۰ هزار کشته و هزار اسیر خواهیم داشت... اطلاعاتی در دست داریم که حماس تسلیحات منحصر به فردی دریافت کرده که هنوز رونمایی نکرده است.» نیویورک تایمز نیز به نقل از منابع خود، «نگرانی نتانیاهو از شکست» را دلیل فرار او از حمله زمینی به غزه دانسته است.
اما آنچه باعث این امر شده، صرفا ترس از آن سلاح‌هایی که به قول «ناداف آرگمان» «حماس هنوز رونمایی نکرده است» نیست. بخشی از این ترس بازمی‌گردد به جنسِ ساکنان غزه. شما در غزه یک نفر را نمی‌توانید پیدا کنید، برادر، خواهر، عمو، رفیق، پدر یا مادرش به دست صهیونیست‌ها به شهادت نرسیده باشد. تمام ساکنان غزه دست‌کم، یک شهید از نزدیکان درجه یک و دوستان خود دارند. جماعتی که با گلوله و توپ و محاصره و خون بزرگ شده، با جماعتی که به دنبال رفاه و خوشگذرانی به این فلسطین کوچ داده شده‌اند، فرق می‌کند. تاکنون از خودتان پرسیده‌اید، در روزهای آغازین جنگ که گذرگاه رفح باز بود، چرا فلسطینی‌ها از غزه خارج نشدند؟! یا چرا فرودگاه‌های اسرائیل پُر شد تا جایی که صهیونیست‌ها، فرودگاه‌ها را تعطیل کردند تا صهیونیست‌ها نتوانند مهاجرت معکوس کنند؟ اینها سؤالات بسیار سؤال مهمی هستند. آیا فلسطینی‌ها نمی‌دانستند، صهیونیست‌ها زن و کودک نمی‌شناسند و غزه را با خاک یکسان می‌کنند؟ آیا نمی‌دانستند، آمریکا و غرب پشت صهیونیست‌ها خواهند ایستاد و مدرن‌ترین و ترسناک‌ترین سلاح‌های روز را به آنها خواهند داد؟ آنها می‌دانستند اما دیدیم که جز گروهی اندک، همه ماندند و صهیونیست‌ها دقیقا از همین روحیه است که می‌ترسند. حتی بیشتر از آن سلاح‌ها. این تازه غیرنظامیان غزه است. مبارزان فلسطینی داستان دیگری دارند که ما پیش از این طی گزارشی مستقل تحت عنوان «‌۶ فرمانده حماس که به کابوس اسرائیل تبدیل شده‌اند» به گوشه کوچکی از ویژگی‌های آنها پرداخته‌ایم. تحقیر اسرائیل طی ۲۰ دقیقه در هفتم اکتبر امسال مگر از سوی کسانی غیر از همین مبارزان فلسطینی انجام شد؟!
اما اینکه چرا صهیونیست‌ها، به راحتی آب خوردن آدم می‌کشند و آیا نگران تبعات این جنایات هولناک نیستند؟ می‌شود پاسخ‌های متفاوتی داد. وقتی از «ویکتور فرانکل» روانشناس مشهور اتریشی درباره روحیات برخی شکنجه‌گران و جنایتکاران سؤال شد، پاسخ داد بسیاری از این شکنجه‌گران شخصیت سادیسمی دارند. لذا از جنایت کردن نه تنها دچار عذاب وجدان نمی‌شوند بلکه لذت هم می‌برند. قطعا این می‌تواند بخشی از پاسخ این سؤال ما باشد. در حوزه «جامعه‌شناسی جرم» هم، مباحثی راجع به چرایی وقوع جرم از سوی مجرم مطرح می‌شود که شاید بتواند در این‌جا به یافتن پاسخ سؤال ما کمک کند. خلاصه آن این است که، فرد وقتی می‌خواهد مجوز ارتکاب جرمی را [برای خود یا برای دیگران] صادر کند، آن را به شکلی توجیه می‌کند تا به راحتی مرتکب آن شود. شاید صحبت‌های «گیدئون لوی» خبرنگار قدیمی «ها‌آرتص» نمونه بسیار خوبی است برای فهم این مسئله. او از ۳ اصل نام می‌برد که باعث می‌شود، صهیونیست‌ها با وجود ارتکاب جنایات هولناک، با آرامش زندگی کنند:
اصل اول: «‌اکثر ما اسرائیلی‌ها- ‌اگر نه همه ما- از عمق جان باور داریم که قوم برگزیده هستیم، پس حق داریم هر کاری را که دلمان می‌خواهد، انجام بدهیم‌»!
اصل دوم: «‌ما در اشغالگری رکورد زده‌ایم. اما هرگز در طول تاریخ هیچ اشغالگری وجود نداشته که خود را قربانی معرفی کند! نه فقط قربانی، بلکه تنها قربانی موجود در صحنه! این هم باعث می‌شود ما اسرائیلی‌ها علی‌رغم جنایات هر روزه، بتوانیم در آرامش زندگی کنیم. زیرا باور داریم که قربانی هستیم‌»!
اصل سوم: « اصل سوم که شاید مهم‌ترین و بدترین هم باشد، انسان‌زدایی سازمان‌یافته از غیر‌یهودیان است. غیر‌یهودیان را انسان و بشر نمی‌دانیم که حقوق بشر داشته باشند‌(!). اگر پوست اسرائیلی‌ها را خراش بدهیم، این سه اصل را می‌توانیم ببینیم‌»!
صهیونیست‌ها اما، چه نگران تبعات جنایاتشان باشند چه نباشند، این تبعات از هم اکنون ‌گریبانشان را گرفته است. ذره‌ای تردید نداشته باشید که، «اسرائیل قبل از ۷ اکتبر با اسرائیل بعد از ۷ اکتبر» تفاوت‌های بنیادینی خواهد داشت. حتی اگر همین امروز، حملات گسترده زمینی به غزه را شروع و صدها هزار زن و کودک دیگر را به خاک و خون بکشند.
امروز تظاهرات‌هایی در دنیا- چه به لحاظ اندازه و بزرگی و چه به لحاظ جفرافیایی- علیه صهیونیست‌ها برگزار می‌شود که تاکنون نظیر نداشته است. این تظاهرات‌ها از شرق تا غرب عالم جریان دارد و طی ۲۲ روز گذشته، یک روز هم متوقف نشده است. همین خشم افکار عمومی جهان از جنایات صهیونیست‌ها به تنهائی برای منفور کردن صهیونیست‌هایی که تمام تلاششان در طول تاریخ ۷۰ ساله، «مظلوم‌نمایی از طریق اشاعه افسانه هولوکاست» بود، کافی است. امروز صهیونیست‌ها به چنان فلاکتی رسیده‌اند که نماینده‌شان در سازمان ملل پس از مواجهه با قطعنامه ضدصهیونیستی که با آراء بسیار بالا و قاطعی صادر شد گفت: «افکار عمومی جهان برای ما اهمیتی ندارد.» رسیدن به این نقطه از فضاحت، کم ضربه‌ای است؟ به قول آن اپوزیسیون خارج نشین، امروز اگر نتانیاهو غزه را تسخیر و پشت قباله زنش هم بیندازد، دیگر نخواهد توانست، از ضربه‌ای که ۷ اکتبر خورد و ضرباتی که می‌خورد و آن ضربه نهائی که همین روزها خواهد خورد! کمر راست کند. اسرائیل را تمام شده بدانید.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 پیامهای سیاسی قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل
✍️ دکتر محمدمهدی مظاهری
بعد از اینکه در هفته های اخیر ایالات متحده آمریکا بارها از تصویب قطعنامه‌های پیشنهادی کشورهایی چون برزیل، روسیه و امارات در شورای امنیت که خواستار توقف درگیری‌ها برای ارسال کمک‌های بشردوستانه به غزه بودند، جلوگیری و آنها را وتو کرد، مجمع عمومی سازمان ملل به پیشنهاد کشورهای عربی، بر اساس قطعنامه «اتحاد برای صلح»، تصمیم به تشکیل «جلسه ویژه اضطراری» در مورد جنگ غزه گرفت. قطعنامه اتحاد برای صلح در دوران جنگ کره(۱۹۵۰) از سوی ایالات متحده به عنوان راهی برای دور زدن حق وتو اتحاد جماهیر شوروی ابداع شد، اما در مقطع کنونی علیه خود این کشور و همپیمان جنایتکارش (رژیم اسرائیل) مورد استفاده قرار گرفت. این قطعنامه مقرر می‌کند که: «اگر در مواردی شورای امنیت سازمان ملل متحد به علت وتو یکی از اعضای دائم خود نتواند به هنگام تهدید علیه صلح، نقض صلح یا عمل تجاوز اقدام مناسبی انجام دهد، وظیفه صلح و امنیت بین‌المللی به عهده مجمع عمومی سازمان ملل متحد و شورای امنیت گذاشته می‌شود. در این حالت مجمع عمومی فوراً به موضوع رسیدگی می‌کند و حتی می‌تواند راهکارهایی همانند کاربرد نیروی نظامی را که به نظر ضروری می‌رسد، به دولت یا دولت‌های مربوطه برای بازگرداندن صلح و امنیت بین‌المللی توصیه کند».
تصمیم برای تشکیل این جلسه فوق‌العاده مجمع عمومی با درخواست اردن، رئیس «گروه کشورهای عرب» و موریتانی رئیس «گروه همکاری اسلامی» در سازمان ملل متحد در نیویورک مطرح شد. این قطعنامه که خواستار آتش‌بس بشردوستانه فوری و توقف خصومت‌ها در غزه شده بود، شامگاه جمعه ۵ آبان، با ۱۲۰رأی موافق در مقابل ۱۴رأی مخالف و ۴۵رای ممتنع به تصویب رسید. رژیم صهیونیستی و آمریکا از جمله کشورهایی بودند که به این قطعنامه رای منفی دادند.
هر چند قطعنامه‌های مجمع عمومی برای کشورهای عضو تعهد قانونی ایجاد نمی کند، اما باز هم از ابعاد مختلفی دارای اهمیت است؛ در درجه نخست تصویب چنین قطعنامه هایی در مجمع عمومی، آن هم با رأی بالا(۱۲۰ کشور) منعکس کننده خواست کلی کشورهای عضو سازمان ملل و و مطالبه جامعه جهانی از طرفهای درگیر جنگ و حامیان آنها ست ؛ بنابراین چنین قطعنامه‌هایی دارای وزن سیاسی و اخلاقی هستند و عدم رعایت آنها می‌تواند برای کشورهای خاطی هزینه سیاسی و پرستیژی داشته باشد؛لذا این قطعنامه اسرائیل را تحت فشار افکار عمومی جهانی قرار می دهد و در صورت بی اعتنایی این رژیم، اعتبار و وجهه آن را بیش از پیش تخریب می کند.
جنبه دیگر اهمیت این قطعنامه به حفظ و افزایش اعتبار سازمان ملل بر می گردد. در شرایطی که وتوهای جانبدارانه و کارشکنانه آمریکا در هفته های اخیر، مانع اقدام سازنده و انجام وظایف ذاتی شورای امنیت سازمان ملل در حفظ صلح و امنیت و حمایت از حقوق اولیه غیر نظامیان بی پناه غزه شده بود، این قطعنامه نشان داد این تنها «قدرت» و «امتیاز حق وتو» نیست که در عرصه بین المللی حرف اول و آخر را می زند؛ بلکه کشورهای دیگر که از نظر سطح قدرت در رده های پایین تری قرار دارند نیز می توانند در سازمان ملل اثرگذار باشند و جلو تخطی قدرتهای جهانی از منشور ملل متحد بایستند. البته پیش از صدور این قطعنامه، دبیر کل سازمان ملل هم در نشست شورای امنیت درباره فلسطین، کوشید با یک موضعگیری نسبتاً
بی طرفانه به ابعاد مختلف طوفان الاقصی بپردازد و با اشاره به
ریشه های شکل گیری آن، در همراهی با مطالبات افکار عمومی جهانی بر حقوق مردم فلسطین تأکید کند و استقلال عمل نسبی سازمان ملل را به نمایش بگذارد؛ اقدامی که هر چند با توجه به حجم خشونتها و کشتار وسیع اسرائیل در نوار غزه کافی نیست، اما در شرایط جنگ نرم گسترده اسرائیل و شانتاژ تبلیغاتی این رژیم علیه حماس و ساکنان غزه، قابل احترام است.
اما بعد دیگر اهمیت قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل، خروج کشورهای عربی از حالت انفعال و سکوت در مقابل تضییع حقوق مردم فلسطین توسط اسرائیل است؛ اردن و مصر از پیشقراولان آشتی سیاسی و صلح با رژیم اسرائیل بودند و پیش از شروع طوفان الاقصی برخی دیگر از مهمترین کشورهای عربی از جمله عربستان هم در صدد برقراری رابطه دیپلماتیک با اسرائیل در قالب پیمان ابراهیم برآمده بودند و در حال تدارک دیدن مقدمات برای رفتن به ماه عسلی شورانگیز با این رژیم غاصب بودند؛ اما حال با گذشت بیش از ۲۰ روز از جنگ غزه، برای این کشورها مشخص شده است که نه دولت راستگرای اسرائیل حق و حقوقی برای مردم غزه قائل است و نه حامیان غربی آن حافظان واقعی حقوق بشر و حقوق کودکان هستند. با رسیدن به چنین جمع بندی، کشورهای عربی کوشیدند تا با بهره گیری از قطعنامه اتحاد برای صلح، رویکرد منفعلانه خود در قبال اسرائیل را کنار بگذارند و نقشی جدی تر برای پایان دادن به رنج و غم مردم غزه بازی کنند.
سفر وزیر امور خارجه ایران به نیویورک، علی رغم فشارهای سیاسی نمایندگان جمهوریخواه کنگره آمریکا و حضور و سخنرانی وی در نشست مجمع عمومی سازمان ملل درباره تحولات منطقه و فلسطین نیز نشاندهنده عزم جدی ایران برای مشارکت کنشمند و فعال در این بحران منطقه ای و همراهی با سایر کشورهای عربی و اسلامی، در پایان دادن به جنایات اسرائیل در غزه است. در مجموع می توان گفت این نشست مجمع عمومی و قطعنامه تصویب شده در آن فرصتی مهم و حیاتی برای جامعه جهانی و کشورهای حق طلب است تا جدیت و عزم خود را برای انجام اقدامات اساسی به منظور تضمین حفاظت از غیرنظامیان و ارسال بلامانع کمک‌های بشردوستانه به نوار غزه نشان دهند.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ضرورت توزیع قدرت سیاسی
✍️ کمال‌الدّین پیرمؤذن
در قانون اساسی ما، هیچ اصلی جنبه انحصاری برای یک طبقه خاص را ندارد. اگر وفق دیدگاه جریان تندروی خاص چسبیده به انقلاب وجه اسلامیت نظام در حاکمیّت انحصاری حجتیه زمان حاکم در قدرت خلاصه شود که البته بخش مهمی از روحانیت هم با تفسیر این جریان تندروی خود حق پندار مخالف بوده و هستند و هم اینکه الان در خارج از قدرت قرار دارند اما به نظر می‌رسد، وقتی این بینش بر جناح حاکم بر کشور غلبه کرد، آرام‌آرام به جمهوریّت نظام لطمات سهمگینی وارد شد و مردم از آن رانده شدند. آنها افرادی را که غیر از خودشان بودند و تسلیم آنها نشدند، از مقامات حذف کردند. مردم هم روز‌به‌روز اعتقاد و اعتمادشان را نسبت به جناح حاکم از دست دادند، لذا از چند سال اخیر، روند جدایی و شکاف بین مردم جامعه و قدرت مسلّط آغاز و روز‌به‌روز هم وسیع‌تر شد. اگرچه در سال‌های اولیه انقلاب تا حدود زیادی اعتدال حفظ می‌شد، اما پس از آن و به ویژه از مقطع ریاست‌جمهوری احمدی‌نژاد و شروع حاکمیّت پایدارچی‌های چسبیده به انقلاب، همه چیز به سمت انحصار طبقاتی گرایش یافت. علت اینکه شکاف وسیع‌تر شد، این بود که جناح حاکم می‌دید مردم به او اعتماد ندارند و در مشارکت‌های حداقلی مردم در انتخابات‌ها پیروز میدان هستند، نسبت به شهروندان سوءظن پیدا کرده و کوچک‌ترین اعتراض و حرکت آنها را براندازانه تلقی می‌کرد، لذا برای مهار مردم تصمیمات غلاظ‌شداد می‌گرفت و سعی می‌کرد جلوی آزادی‌های آنان را به هر شکل ممکن بگیرد. هرچه فشار بر مردم بیشتر شد و حق نقد و حق اعتراض قانونی از آنها گرفته شد و نظام به مشارکت حداقّلی مردم رضایت داد، مردم هم از آنها دورتر شدند. در نهایت مردم نسبت به مصوّبات و اقدامات و حتی تعلیمات و تبلیغات آنها سوءظن پیدا کردند. در سال‌های اخیر نیز کار به جایی رسیده است که اکثریت مردم هرآنچه را که آنها تصویب یا تعلیم می‌دهند یا تبلیغ می‌کنند، خلافش را انجام می‌دهند. وقتی قدرت، کیفیتی بسته و کاستی پیدا کرد، به طور طبیعی مردم را به دو دسته تقسیم کرد: یک اقلیّت خودی و یک اکثریت غیر‌خودی که بی‌تردید خسران‌ها و بی‌اعتمادی‌های فراوان حاصلش بود و به منافع نظام و کیان و مُلک و ملت و خاصه سرمایه ضعیف اجتماعی نظام آسیب‌های فراوانی وارد آورده است. تاریخ هیچ وقت به عقب برنمی‌گردد، نباید همانند رژیم طاغوت قبل از انقلاب، تمام راه‌های اصلاح تدریجی و مسالمت‌آمیز را بست. نظام پیشین با سختگیری‌ها و عدم تحمّل نقدها و نقادان خود‌، انقلاب را به مردم ما تحمیل کرد. الان ما مجمع اصلاح‌گرایان مطالبه‌گر کاندیداهای اقوام غیور ایرانی و دلسوزان نظام و کیان و مدافعان منافع مُلک و ملت به مردم می‌گوییم انقلاب نه، اصلاح، اما آن موقع اگر هم این را می‌گفتیم مردم نمی‌پذیرفتند.
حذف و خشونت جزو ذات هر انقلابی نیست «در صدر اسلام، پیامبر اسلام، حکیم ما مسلمانان، بعد از اینکه مکه را فتح کردند یکی را به بلندای کعبه فرستاد که بگوید: امروز، روز رحمت است.» پس در ذات انقلاب اسلامی ما هم، خشونت نیست و نباید خشونت و حذف مورد استقبال یا ملاک عمل قرار گیرد. مرحوم طالقانی در اوان انقلاب می‌گفت: خشونت و انتقام‌گیری را کنار بگذارید و تاکید داشتند ‌مقامات باید از افرادی باشند که دارای صلاحیّت و از همه سلایق و دیدگاه‌های سیاسی در مسوولیت و مناصب استفاده به عمل آورد و خواستار عفو عمومی بود که برعکس شد. در این مقطع خاص به نظر می‌رسد بیش از هر زمان دیگر باید به طرز گسترده توزیع قدرت سیاسی اتفاق بیفتد و صاحب‌منصبان و حاکمان کشور، با جمع کردن بساط جریان خاص تمامیت‌خواه خشونت‌طلب، هرچه زودتر به توزیع قدرت سیاسی اقدام کنند. اگر چنین نکنند، روند شکاف بین مردم و آنها به حد نهایت می‌رسد و منافع نظام و کیان به خطر جدی می‌افتد و این چیزی نیست که دلسوزان مُلک و ملت بخواهند و صد‌البته ملت نیز باید در مشارکت انتخابات اسفند‌ماه، سنگ‌تمام بگذارند و خود نیز یار موثر توزیع قدرت سیاسی در اقصی نقاط میهن اسلامی باشند.


🔻روزنامه اعتماد
📍 جنگ بی‌‌پایان انحراف جریان زندگی
✍️ عباس عبدی
یکی از مشکلات مهم سیاست‌گذاری در ایران که در چند دهه اخیر تشدید شده غلبه رویکردی اراده‌گرایانه است که می‌خواهد همه امور را مطابق اراده خود و در قالب‌های قانونی و مقررات بریزد و گمان می‌کند که اگر این کار را انجام دهد، نتایج مطابق خواست و اراده او خواهد شد درحالی که مطلقا چنین نیست. اگر سیاستی مطابق با طبیعت جامعه و شهروندان نباشد، هر چه مقررات و نظارت بیشتر شود، نتیجه معکوس خواهد شد. اگر یک راه را برای محدود کردن رفتارهای مردم ببندید، دو راه دیگر برای عبور پیدا می‌کنند. شاید راه‌های جایگزین برای مردم هم هزینه داشته باشد- که دارد- ولی سودی برای جامعه و اداره امور و حکومت هم ندارد. در واقع همه زیان می‌کنند. همان‌گونه که تحریم‌های بین‌المللی را می‌توان دور زد، قوانین و مقررات داخلی را بهتر می‌توان دور زد حتی به صورت قانونی. برای مثال معافیت تک پسران از خدمت سربازی، مشروط بر اینکه مادر آنان فاقد همسر باشد. شاید در گذشته تعداد خانوارهایی که تک پسر بودند یا حاضر می‌شدند طلاق صوری بگیرند تا فرزندشان از این امتیاز بهره‌مند شود، بسیار کم بود، ولی الان این‌گونه نیست. اگر فرض کنیم میانگین نرخ زاد و ولد سال‌های پیش ۲ نفر بود که آنان امروز یا در آینده نزدیک به سربازی برسند، در این صورت شاید حداکثر ۲۰ خانوارها بیش از یک پسر خواهند شد و بقیه می‌توانند از امتیاز این قانون بهره‌مند شوند. طبیعی است که در این خانوارها طلاق صوری مطلوب همه خواهد بود و مهم‌تر اینکه طلاق صوری نوعی حیله است که رواج پیدا می‌کند و از عوارض جدی آن، این است که بعضا این طلاق‌های صوری واقعی هم می‌شوند و جالب‌تر اینکه مورد حمایت فرزندان هم هست. در واقع برای حفظ یک سیاست قابل بحث مورد مناقشه (نظام وظیفه)، مسیری طی می‌شود که عوارض گوناگونی ایجاد می‌کند. این مساله در بسیاری از حوزه‌ها وجود دارد. برای نمونه مورد تامین اجتماعی و حقوق مستمری و بازنشستگی و تعلق آن به دختران مجرد یا مطلقه. در این موارد هم شاهد تاخیر در ازدواج یا حتی شیوع طلاق واقعی یا صوری هستیم. برخی موارد نمی‌توان چاره کرد ولی اغلب آنها محصول سیاست‌گذاری نادرست است. این سیاست‌ها همه جا هست. در ارایه مجوزها، در قیمت‌گذاری‌ها، در امتیازات ورود به دانشگاه‌ها، در امتیازات و تبعیضات استخدامی و... تقریبا هر جایی نگاه می‌کنیم، وجود دارد. منحصر به این دولت هم نیست، شاید اکنون تشدید شده باشد. در واقع سیاست‌گذاران در ایران معتاد به این فرآیند شده‌اند. راه‌حل چیست؟ بازگشت به اصول پایه است. این اصل که رویکردهای کنترلی و مقرراتی باید حداقلی باشند. سیاستی که مستلزم نظارت‌های قانونی و حداکثری است، حتما ایراد دارد. هنگامی که تورم بالای ۴۰درصد باشد ولی نرخ بهره تسهیلات حدود نصف این رقم باشد، هر گونه سیاست کنترلی شکست می‌خورد و فقط هزینه عبور از موانع کنترلی را افزایش می‌دهد. نه فقط سیاست کنترلی، بلکه سیاست تشویقی نیز باید محدود باشد. اینکه برای ازدواج وام‌های کلان یا خودروی رانتی تخصیص داده شود، قطعا بیش از آنکه موجب افزایش ازدواج شود، به افزایش ازدواج‌های صوری و کم‌عمق کمک می‌کند و اتفاقا کیان خانواده را در خطر قرار می‌دهد. اصل پایه این است که هر سیاستی باید بر انگیزه‌های متعارف انسانی مبتنی باشد. در واقع همه ما به عنوان یک فرد متعارف، براساس عقل و ارزش‌های خود کارهایی را انجام می‌دهیم و از انجام کارهای دیگر پرهیز می‌کنیم. برخی کارها را عادلانه و منصفانه می‌دانیم و برخی را نه. البته هزینه و فایده انجام این کارها را نیز در نظر می‌گیریم، ولی رضایت اخلاقی و ارزشی و نیازهای عادی ما رکن اساسی رفتارمان است. انسان‌ها براساس طبیعت و شرایط خود ازدواج می‌کنند و فرزند می‌آورند و طلاق می‌گیرند. مجموعه قوانین نظارتی ما که از طبیعت متعارف شهروندان دور است، عوارض فراوانی خواهد داشت. از یک سو افزایش هزینه‌ها و مجازات‌ها و از سوی دیگر تعیین مشوق‌ها و امتیازات و منافع جریان زندگی عادی را مختل می‌کند و پس از مدتی متوجه می‌شویم که امور زندگی را چنان در هم و پیچیده کرده که زندگی را از روال طبیعی خود خارج کرده است. در چنین شرایطی برای انجام هر کاری باید ترفندهایی را یاد گرفت تا مقررات آن را دور زد یا جریمه نداد یا امتیازی مفت به دست آورد و یا... قانون حجاب، فرزندآوری، نظام وظیفه، حتی قوانین بودجه و نظام بانکی و... ده‌ها قوانین مشابه دیگر و انواع قیمت‌گذاری‌ها واجد این ویژگی هستند. یک مسابقه و جنگ بی‌پایان و بسیار زیان‌بار میان حکومت و مردم شکل می‌گیرد که یک سو با قوانین و مقررات تمام‌نشدنی دنبال اداره امور کشور از طریق مهار و مجازات یا جهت‌دهی مصنوعی و توزیع رانت به مردم است و سوی دیگر نیز دنبال دور زدن این مقررات به سود خود است. چرا؟ به این علت که سیاست‌گذاری مبتنی بر اصول پایه زندگی بشر نیست.

کافی است دولت دنبال تامین کسری بودجه از طریق استقراض و رشد نقدینگی نباشد، طبعا تورم به چند درصد محدود می‌شود. در این صورت نرخ تسهیلات را آزاد بگذارید یا قدری بالاتر از تورم قرار دهید. دیگر کسی دنبال وام رانتی نمی‌رود و ماجرا برعکس می‌شود و بانک‌ها دنبال وام‌گیرنده می‌روند. دیگر نیازی نیست بانک‌ها بنگاه‌داری کنند، خودشان بنگاه‌ها را واگذار می‌کنند. سرمایه‌ها جایی صرف می‌شود که بازدهی بالا داشته باشد. اگر شغل و درآمد ایجاد کنید، هزینه بهداشت و درمان را کم نمایید، امید به آینده به وجود آید، مردم ازدواج می‌کنند و فرزندآوری را انجام می‌دهند، همان‌گونه که قبلا چنین می‌کردند. نه کسی دنبال ازدواج صوری خواهد بود و نه دنبال طلاق صوری. پوشش متعارف و مورد قبول جامعه را قانونی کنید، دیگر کسی از روی لجبازی دست به اقدامات دیگر نمی‌زند یا تضاد وحشتناک خانه و خیابان در نوع پوشش و رفتار ایجاد نمی‌شود.
امیدواریم که سیاست‌گذاران کشور یک بار برای همیشه به این اصول موضوعه رفتار انسانی توجه کنند و سیاست‌ها را بر آن پایه تنظیم نمایند. این جنگ بی‌پایان را امروز در همه عرصه‌های جامعه می‌بینیم. یا مردم ‌و مجریان در تقابل با هم هستند یا هر کس دنبال دور زدن مقررات و فرار از مجازات یا کسب رانت و امتیاز بادآورده است. زندگی متعارف قربانی واقعی این وضعیت است.


🔻روزنامه شرق
📍 گزینه‌های نظامی در فلسطین
✍️ کیومرث اشتریان
در بحران فلسطین-اسرائیل دو عامل اساسی در «میدان» وجود دارد: جمعیت چند‌میلیونی فلسطینیان و قدرت نظامی اسرائیل.

۷۵ سال است که دومی نتوانسته است بر اولی پیروز شود. ضرورتی به ایفای نقش نظامی ایران نیست.

۱- فلسطینیان اصلی‌ترین داشته خود‌ یعنی حفظ آرمان، جمعیت و نرخ بالای رشد را به خدمت گرفته‌اند و از آن جوانانی آرمان‌خواه برساخته‌اند که اصلی‌ترین تهدید برای اسرائیل است. گزینه نظامی اسرائیل و کشتارهای انبوه از پسِ توده‌های میلیونی جمعیت برنمی‌آید. وضعیت غزه که مشخص است؛ به گفته غربیان «جهنم اسرائیل است». در کرانه باختری نیز در یک هفته ۸۰ فلسطینی کشته شده‌اند، این نشان می‌دهد که وضع کرانه باختری از غزه بهتر نیست. آرمان فلسطین بیش از همه برای خودِ فلسطینیان زنده است و هم آنان‌اند که برای سرنوشت خود تصمیم مبارزه می‌گیرند.

۲- اگر معضل اصلی اسرائیل همین جمعیت جوان زخم‌خورده فلسطینی است، بنابراین «حمایت نظامی» ایران از آنان ضرورت و موضوعیتی ندارد. مداخله نظامی ایران اسباب تصفیه حساب‌های دیگر بین‌المللی خواهد شد؛ یعنی از تحریم آمریکایی بگیرید تا جنگ روسی-اوکراینی و از گسترش‌طلبی اقتصادی چینی تا اتحاد ترکیه و جمهوری آذربایجان در شمال. اما در مقابل «حمایت سیاسی» ایران از آرمان فلسطین مانند حمایت دیگر کشورهای مسلمان (حتی با غلظتی بیشتر) مشکل خاصی برای ایران پدید نخواهد آورد؛ بلکه یک امتیاز مثبت و برگی برنده در سیاست خارجی تلقی خواهد شد.

۳- گزینه نظامی در صورتی برای ایران افقی کارآمد خواهد داشت که تهدید اسرائیل از طریق جنوب (امارات) و شمال (آذربایجان) جدی باشد. در چنین صورتی فرض بر این است که گزینه نظامی بازدارنده است و مرزهای زمانی و مکانی منازعه را دورتر می‌برد؛ اما «ریسک» این معرکه بالاتر از تهدیدهای بالقوه پیش‌گفته است.

۴- با فرض تحقق دو دولتی، مشکل امنیت اسرائیل همچنان باقی‌ است. فردای روزی که استقلال واقعی دولت فلسطینی در کرانه باختری و غزه به رسمیت شناخته شود، سیل کمک‌های فنی، اقتصادی و تسلیحاتی از گوشه و کنار جهان اسلام به این کشور روانه می‌شود. اسرائیل نمی‌تواند این بمب ساعتی را تحمل کند.

۵- ائتلاف اسرائیل، آمریکا و اروپا برای تأمین امنیت رژیم آپارتاید در درجه نخست گزینه نظامی را برگزیده است. این راه در طول ۷۵ سال ناکارآمد بوده و به فاجعه ختم شده است و برای امنیت اسرائیل هم کارساز نیست. گزینه نظامی برای حل مسئله فلسطین دچار محدودیت‌های عدیده‌ای است؛ به‌ویژه آنکه امتحانی ۷۵ساله را پس داده است. نه‌تنها وضع بهتر نشده‌ بلکه گره‌های کوری مانند شهرک‌سازی‌ها در این ۷۵ سال به آن افزوده شده است.

۶- این ائتلاف به‌عنوان گزینه دوم به سراغ دیپلماسی رفته ‌و البته آن را هم به قدرت نظامی و ائتلاف‌های امنیتی آلوده است. حمله حماس و اعتراضات کرانه باختری نشان داد که «دیپلماسی توده‌ای» مستظهر به جمعیت انبوه فلسطینی بر «دیپلماسی دولتی» که حقوق توده‌ها را نادیده بگیرد، برتری پیدا کرده است. اینان برای ایجاد کمربند امنیتی به سراغ دولت‌های عربی رفته‌اند، حال آنکه مشکل اصلی با توده فلسطینی است که هویت خود را از پسِ ۷۵ سال حفظ کرده است. آنان نابود نشده‌ بلکه افزون شده‌اند؛ این نکته‌ای تاریخی و مهم در معادلات است. کرانه باختری نمادی از تلاش دولت‌ها و نظام منطقه‌ای و بین‌المللی برای حل مشکل فلسطین و نمادی از دیپلماسی و دولت‌گرایی در روابط بین‌الملل است و ناکارآمدی خود را برای همه طرف‌ها نشان داده است؛ اما غزه نمادی از حرکت توده‌ای‌ است که جنبه‌ای «طبیعی» دارد. طبیعتی که برای اسرائیل، خشن و تحمل‌ناپذیر است. در واقع این‌ نزاع دیپلماسی دولتی با «دیپلماسی» توده‌ای‌ است که اسرائیل و هم‌پیمانانش را سال از پی سال در یک گره کور می‌فِشُرَد. شهرک‌سازی بدیلی کاریکاتوری برای مقابله با جریان جمعیتی فلسطینی‌هاست.

۷- گزینه انتخابات در یک کشور واحد با سیستم «سه انتخاباتی» می‌تواند به تقسیم قدرت بینجامد. انتخاب رئیس‌جمهوری از سوی مسلمانان، انتخاب نخست‌وزیر از میان یهودیان و انتخاب رئیس مجلس از میان مسیحیان. کابینه می‌تواند به نسبت ۴۰-۴۰-۲۰ در میان این سه گروه تسهیم شود. این گزینه در چنبره افراط‌گرایی یهودی، صهیونیسم و آپارتاید است؛ اما ضرورت‌های جدید در نظم اقتصادی-استراتژیک بین‌الملل می‌تواند آن را امکان‌پذیر کند.

۸- اگر وضعیت چنان است که تصور شد، نکته اساسی این است که مداخله نظامی هیچ کشور مسلمانی تأثیر قاطعی در این سرنوشت ندارد؛ بلکه تأثیر بسیار اندک یا حتی واژگون دارد. البته حمایت‌های سیاسی از آرمان فلسطین برای کشورهای مسلمان یک مؤلفه با‌اهمیت است.

واقع‌گرایی در روابط بین‌الملل دیرگاهی بر قدرت نظامی تأکید می‌کرده است. بحران فلسطین نشان می‌دهد که دیگر گزینه نظامی حلال مشکل نیست؛ بلکه رویکرد «واقع‌گرایانه هویتی» برای حل منازعات کارساز است. بر اساس این واقع‌گرایی هویتی، مردم فلسطین راه خویش را خود انتخاب می‌کنند و نیازی به حمایت نظامی ندارند.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 دست خالی تولید از تسهیلات بانکی
✍️ علی قنبری
دولت باید شرایطی را فراهم کند تا بنگاههای تولیدی سواد و توان رقابت را به دست بیاورند. حمایت هایی در این رابطه باید انجام شود. به عبارت بهتر برنامه ریزی برای تقویت بنگاههای کوچک و متوسط باید در دستور کار قرار بگیرد و در کنار آن، حمایت هایی نیز باید وجود داشته باشد. در کنار برنامه ریزی و حمایت ها، این بنگاهها می توانند روی پای خودشان بایستند و بتوانند سواد رقابت و مزیت نسبی را به‌دست بیاورند.
از سوی دیگر بنگاههایی که صادرات محور هستند باید حمایت های بیشتری داشته باشند. باید بنگاه‌هایی که مزیت صادراتی دارند با حمایت بیشتر توسعه داده و از آنها در صادرات بیشتر استفاده شود. در این زمینه می توان از توان مالی بانکها بهره برد. بانک‌ها و نظام پولی در هر کشوری می‌تواند از محورهای اصلی توسعه باشد. اما این مهم، نیازمند برنامه‌ریزی دقیق و توسعه‌ای است که باید از سوی دولت انجام شود. همچنین باید بنگاه‌هایی مورد حمایت‌های دولتی قرار بگیرد که بازدهی و سوددهی خوبی هستند، بتوانند رقابت کنند و مزیت نسبی خود را تبدیل به مزیت‌های نسبی صادراتی کرده و به سمت توسعه اقتصادی کشور حرکت کنند. در شرایط فعلی و در اقتصادی با شرایط اقتصاد ایران، نظام بانکی دچار مشکلات بسیاری است. این شبکه همزمان در بخش‌های غیرمولد وارد فعالیت‌هایی شده‌اند و در شرایطی که منابع آزادشده از نظام بانکی به‌درستی به هدف مورد نظر نمی رسد، نمی توان انتظار زیادی از بخش تولید داشت. شبکه بانکی به جار ورود به بخش تولید وارد بخش غیرمولد و سفته‌بازانه می شود در حالیکه دست تولید از تسهیلات بانکی خالی مانده است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین