🔻روزنامه تعادل
📍 شرایط بهتر با تجدید ارزیابی
✍️ رقیه ندایی
نخستین روزهای مرداد ماه بود که مساله اجباری شدن تجدید ارزیابی شرکتها توسط مجید عشقی، رییس سازمان بورس مطرح شد و اغلب شرکتها و ناشران از این موضوع حمایت کرند. با توجه به شرایط شرکتها احتمالا این تجدید ارزیابی سودسازی خوبی را برای شرکتها داشته باشد و باعث شود تا حدودی زیانها کاهش یابد.
تجدید ارزیابی در معنای ساده به معنای بهروز کردن ارزش داراییهای شرکت است. درواقع افزایش مبلغ دفتری یک دارایی در نتیجه تجدید ارزیابی آن مستقیماً تحت عنوان مازاد تجدید ارزیابی ثبت و در ترازنامه به عنوان بخشی از حقوق صاحبان نمایش داده میشود. به بیان سادهتر یک شرکت با افزایش سرمایه از محل تجدید ارزیابی دارایی، تجهیزات و زمین و ساختمان و... موجودی خود را به ارزشهای جدید فعلی بازار مجدد قیمتگذاری میکند.
در واقع این نوع افزایش سرمایه قدرت گرفتن اخذ تسهیلات بیشتر از بانکها به پشتوانه داراییها را افزایش خواهد داد و شاهد تغییر شرایط شرکتها خواهیم بود. با توجه به شرایط اقتصادی ایران و تورم ۳۰ درصد الی ۴۰ درصدی که هرساله موجود است و ممکن است گاهی به خاطر وخامت شرایط تورم افزایش یابد. در اصل داراییهایی که شرکتی در سال تأسیس خریداری کرده دیگر در پایان سال دهم به همان اندازه نیست و اگر شرکت بخواهد همان دارایی را جایگزین یا خریداری نماید باید حداقل چندین برابر استهلاکی که طی ده سال گذشته گرفتهشده هزینه کند. در نتیجه بقای شرکتها نیز به خطر میافتد و میزان تولیدات کاهش و زیان کشور بیشتر میشود به همین دلیل تجدید ارزیابی میتواند به شرکتها در به روز شدن دارایی کمک کند و صورت مالی واقعی برای ارایه داشته باشد.
طبق قوانین سازمان امور مالیاتی کشور، هزینه استهلاک مازاد تجدید ارزیابی داراییها (تفاوت استهلاک بر مبنای دو روش بهای تمامشده و تجدید ارزیابی) به عنوان هزینه قابلقبول مالیاتی پذیرفته نمیشود؛ به این معنا که اداره مالیاتی این هزینه را به عنوان هزینهای که بتواند مالیات را کاهش بدهد قبول نمیکند. از دیدگاه سنتی اگر شرکتها بدون آوردهای از سمت سهامداران افزایش سرمایه داشته باشند، امری مثبت تلقی میشود چراکه از نظر روانی سهامدار پولی نیاورده و در نهایت در افزایش سرمایه شرکت داده شده است. حال آنکه بهترین نتیجه موقعی مشخص میشود که در نهایت این افزایش سرمایه به رشد و توسعه کسب و کار و سودآوری شرکت منجر شود. تجدید ارزیابی داراییها موجب افزایش شفافیت، اخذ تسهیلات بیشتر از بانکها به پشتوانه داراییها، مقایسه صورتهای مالی شرکتها و رقیق شدن قیمت سهام شرکتها خواهد شد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 معادله فلسطین تغییر میکند؟
✍️ دکتر کامران کرمی
جنگ در غزه هر روز ابعاد تراژیکتری به خود میگیرد و تصاویر آخرالزمانی را از ماشین کشتار اسرائیل به نمایش میگذارد. صحنههایی که خروش مردمان خشمگین خاورمیانه را برانگیخته و همدردیهای گسترده جهانی با کودکان بیگناه غزه که از آغاز شروع جنگ در ۷ اکتبر، به اندازه هزاران سال مرگ را زیستهاند، به دنبال آورده است.
این فجایع انسانی که هر انسانی فارغ از جغرافیا، ملیت، رنگ و زبان و نژاد را به خروش وا میدارد، پرسش مهمی را نمایان میسازد، مبنی بر این واقعیت که بازگشت دوباره مساله فلسطین به سطح اول افکار عمومی و رسانهای، منجر به چه تغییراتی در صحنه ژئوپلیتیک خاورمیانه در بازه زمانی کوتاهمدت تا میانمدت خواهد شد؟ آیا شاهد یک تغییر ملموس ورای این همبستگیها و همدردیها و بیانیهها، از سوی دولتهای عربی و اسلامی برای توقف جنگ، ارسال کمکهای انسانی و توجه به حقوق فلسطینیها خواهیم بود؟
پرسش اول را باید در ارتباط با چند متغیر حادثشده مورد نظر قرار داد که تغییراتی را بر نقشه خاورمیانه به دنبال خواهد آورد. متغیر اول لغو دیدار چهارجانبه سران به میزبانی اردن بود که پیش از ورود رئیسجمهور آمریکا به تلآویو، به اطلاع جو بایدن رسانده شد. اتفاقی که کمتر میتوان نمونه آن را در این سطح حداقل در چند دهه گذشته و پس از فروپاشی شوروی و نظم تک قطبی به رهبری ایالات متحده سراغ گرفت. اینکه نشست سران اردن، مصر، رژیم صهیونیستی و تشکیلات خودگردان درباره غزه لغو میشود، نشانهای از همسو شدن عبدالله دوم، عبدالفتاح السیسی و محمود عباس با جمعیت خشمگینی است که از کرانه باختری و جولان تا شبهجزیره سینا، رهبران عربی را به اقدامات ملموستر برای تغییر وضعیت فاجعهبار غزه خطاب قرار میدهند.
دومین تغییر ملموس، به حاشیه رفتن عادیسازی روابط با اسرائیل از سوی عربستان سعودی است که تا پیش از این بحران، مذاکرات آن با پیشرفت همراه بود. بیانیههای قاطعانه ریاض در محکومیت اسرائیل ظرف یک هفته گذشته نشان میدهد که در شرایط کنونی ارزش استراتژیک این مساله با ابهام مواجه شده است. از سوی دیگر این وضعیت منجر به فشارها بر سایر کشورهای اسلامی و عربی شده که پیش از این در مسیر عادیسازی و شناسایی رژیم صهیونیستی قرار گرفتهاند. اینکه بازگشت از مسیر عادیسازی یا حداقل توقف تبادلات سیاسی، تجاری و گردشگری با این رژیم در دستورکار این کشورها قرار گیرد، میتواند بر خطوط در حال ترسیم تاثیرات ملموستری بر جای بگذارد.
سومین تغییر محتمل، بازگشت راهحل دو دولتی با ارزشبخشی دوباره به دیپلماسی و مذاکرات چندجانبه است که مساله حقوق فلسطین و تشکیل کشور فلسطینی را مجددا از حاشیه به متن آورده است. این مساله بهویژه در ترسیم هر نظم منطقهای بهعنوان یک واقعیت غیرقابل کتمان خود را مسلط خواهد ساخت. بدون حل مساله فلسطین، صحبت از خاورمیانه یکپارچه و اولویتبخشی به توسعه و ظهور خطوط ترانزیتی برای همکاریهای گسترده، فراتر از اظهارات خوشبینانه نخواهد رفت و در عمل ابتر باقی میماند.
از زاویه این تاثیرات کوتاهمدت تا میانمدت است که پرسش دوم خودنمایی میکند و آن راهبرد دولتهای عربی و اسلامی در مقطع کنونی است که چگونه از این فرصت دوباره برای جبران اشتباهات گذشته استفاده کنند. حماس به اسرائیل حمله کرد به این دلیل که هیچ امیدی در افق نبود و سلاح تنها زبان بیان بود. آیا حجم عظیمی از ناامیدی که در شرایط کنونی جای خود را به جوانههای امید داده است، در دستور کار دولتمردان خاورمیانه و شمال آفریقا تا شبه قاره و آسیای مرکزی قرار خواهد گرفت؟
بدون اتخاذ تصمیمات راهبردی در گامهای چندگانه، صرف صدور بیانیه راهگشا نخواهد بود و مجددا با غبار فراموشی، فلسطین و فلسطینیان در انزوای خود باقی خواهند ماند. رسالت و ماموریت دولتهای عربی و اسلامی این است که برای تغییر معادله موجود، دست به انتخاب صریح زده و ارزشبخشی دوباره مساله فلسطین را به واقعیتهای ملموس تبدیل کنند. از زاویه این نشانه است که کنفرانس وزرای خارجه کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی در جده نیز که پس از سالها رخوت، نشست فوریای را برای بررسی پیامدهای جنگ غزه ترتیب داده، در وضعیت انتخاب قرار گرفته است؛ انتخاب مسیر ملالآور سابق یا انتخاب یک تصمیم راهبردی؟ تصمیمی که بتواند فردای فلسطینیان را از امروز غمبارشان متفاوت کند و دریچهای را به روی آنان بگشاید. بدون چنین چشماندازی، معادله کلان حمایت غرب از اسرائیل، از پشتیبانیهای لفظی گرفته تا تسلیحاتی تغییری نخواهد کرد و مساله در نهایت بیخشونت فیصله نمییابد و گره موجود گشوده نمیشود.
🔻روزنامه کیهان
📍 چرایی شروع دور جدید تحولات فلسطین
✍️ سعدالله زارعی
جنایت شبانه رژیم صهیونیستی در حمله به یک بیمارستان در غزه و شهادت صدها نفر که البته طی ۷۵ سال گذشته مسبوق به سابقه است، بار دیگر وجه خطرناک وجود و بقاء رژیم غاصب را کاملاً روشن کرد. اگر کسی میخواهد دلیل ضرورت تلاش برای محو اسرائیل را دریابد، کافی است به صحنه جنایت ارتش رژیم علیه این بیمارستان نگاهی بیندازد. رژیم غاصب برای شهروندان فلسطینی «حق حیات» قائل نیست. کمااینکه در روز سوم جنگ که بمباران مناطق مسکونی غزه شروع شد، خبرنگار از وزیر جنگ رژیم صهیونیستی پرسید در بمبارانها بچههای زیادی کشته شدهاند، برای این چه پاسخی دارید، او گفت این نوزادانی که شما به آن اشاره میکنید، تروریست هستند چرا که در آینده علیه ما خواهند جنگید! البته فراتر از این در ادبیات مذهبی صهیونیستها - تلمود- با صراحت نوشته شده
«یهود نژاد برتر است و بقیه انسانها برای خدمت به آن خلق شدهاند.» درخصوص جنگ کنونی نکاتی وجود دارد:
۱- رژیم صهیونیستی در یک جمعبندی از اوضاع جهان و کاهش روزافزون قدرت آمریکا به عنوان مهمترین پشتیبان خارجی آن و با نگاه به روند منطقه و قدرتیابی ایران و جبهه مقاومت به این نتیجه رسید که فرصت کوتاهی در حدفاصل فروپاشی کامل نظام پیشین و شکلگیری نظام جدید بینالملل در اختیار دارد و اگر آن را درنیابد و اوضاع منطقه بر مبنای «بقا» اسرائیل تنظیم نشود، قافیه را باخته و فروپاشی آن قطعی است. بر این اساس در سالهای اخیر هر چه جلوتر آمدیم، از درون سیستم اسرائیل صحبت از تیره و تار بودن افق رژیم و احتمال نابودی قریبالوقوع آن بلندتر به گوش میرسید؛ تا جایی که نخستوزیر وقت اسرائیل، نفتالیبنت در نامهای ۵۳ صفحهای که خطاب به یهودیان نوشته بود، با صراحت از سقوط قریبالوقوع دولت اسرائیل - در زمانی کمتر از ۷ سال - خبر داد.
رژیم اسرائیل برای آنچه آن را «تنظیم منطقه بر مبنای بقاء اسرائیل» خوانده است، دو پروژه سیاسی و امنیتی را توأمان دنبال کرد؛ پروژه سیاسی، عادیسازی اسرائیل در منطقه بود که برای آن طرح «ابراهیم» تهیه شد و مذاکرات با دولتهای عربی و اسلامی منطقه را شروع کرد و با کمک ویژه آمریکا، در گامهای اولیه توانست به موفقیتهایی هم دست یابد و با چهار دولت ضعیف عربی، عادیسازی کند. پروژه امنیتی آن زدن ضربه اساسی به جبهه مقاومت بود. این موضوع هم از نظر رژیم در ردیف «موضوعات حیاتی» قرار داشت.
رژیم غاصب بر این اساس حملات پیدرپی به سوریه را دنبال کرد با این نگرش که چون سوریه حلقه وسط زنجیر مقاومت است، اگر گسسته شود، دست مقاومت از محیط اسرائیل کوتاه میشود. این موضوع در خلال سالهای ۱۳۹۷ تا همین حال دنبال شده است. ولی در نهایت رژیم متجاوز متوجه شد که این بمبارانها ضمن آنکه برای اسرائیل بیهزینه هم نیست، اثر واقعی هم ندارد. رژیم اسرائیل ضمن ادامه حملات به خاک سوریه، متوجه شد تهدید از آنچه فکر میکرده خیلی به او نزدیکتر است. وضعیت کرانه باختری به مرور تبدیل به نقطه آتش شد و بعضی مقامات امنیتی رژیم غاصب برای بیان شرایط کرانه از واژه «آتشفشان» استفاده کردند. همینها یک زمانی که هنوز بر غزه سیطره داشتند، از آن با واژه «جهنم واقعی» یاد مینمودند. آتشفشان و جهنم در معنا
یکی هستند و آن از یکسو شدت نفرت طرف فلسطینی و از سوی دیگر فراتر بودن از توان تحمل اسرائیل را بیان میکند. رژیم اسرائیل برای غلبه بر آتشفشان کرانه باختری، هفت لشکر یعنی نیمی از ارتش خود را به این منطقه که تنها ۱۶ درصد مساحت فلسطین را شامل میشود، گسیل کرد که کاملاً بیسابقه بود.
اما به مرور متوجه تشدید اوضاع کرانه شد و این به آن معنا بود که سیاست محاصره کرانه پاسخ نداده است. آنچه از مقالات مؤسسه حکومتی هرتزلیا بر میآید، این است که ارتش در بررسیهای خود به این نتیجه رسید که کرانه باختری زمانی مهار میشود که محرکی نداشته باشد. از نظر آنان محرک مقاومت در کرانه، قدس و سرزمینهای ۱۹۴۸، مقاومت در غزه است و این چندان بیراه هم نیست چرا که غزه به مرور به محل حضور مؤثرترین گروههای مقاومتی تبدیل شده بود. بر این اساس رژیم اسرائیل ضمن حفظ مأموریت و حضور یگانهای ارتش در کرانه، لبه عملیاتی خود را به سمت غزه برد. یک آمار بیانگر آن است که در فاصله پنجم شهریور ماه گذشته تا پنجم مهر ماه جاری، یعنی در یک ماه، رژیم ده عملیات نظامی در کرانه و ۱۷ عملیات نظامی در غزه به اجرا گذاشته است. این موضوع دو چیز را روشن میکند؛ اول روند تشدید اقدامات نظامی امنیتی اسرائیل علیه مقاومت و دوم تمرکز بیشتر بر روی غزه. کما اینکه
خبر شیخ «صالح العاروری» در روز اول حمله اخیر اسرائیل به غزه، مبنی بر اینکه اسرائیل قصد داشت طی هفت تا ده روز آینده به حمله گستردهای علیه غزه دست بزند، در این راستا معنا و مفهوم پیدا میکند.
۲- شواهد و قرائن زیادی وجود دارد که نشان میدهد رژیم اسرائیل جمعبندی خود از آنچه گفتیم را با آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و چند کشور عربی و از جمله تشکیلات خودگردان در میان گذاشته و ضمن ترساندن آنان از روند کنونی، موافقت و همراهی آنها را جلب کرده است. در این بین آمریکاییها پس از یک دهه اندرز به رژیم اسرائیل، برای وارد نشدن به معرکههای منطقهای، این جمعبندی اسرائیل را قبول کرده و در این چارچوب فعال شدند. فشار آمریکا به اروپا برای متوقف کردن مذاکرات هستهای با ایران در حد فاصل شهریور ماه سال گذشته تا امروز بر این اساس صورت گرفته است. خبرها، شواهد و قرائن میگویند دستگاه نظامی آمریکا - پنتاگون - این تحلیل را قبول کرده و روند اوضاع منطقه را بسیار خطرناک ارزیابی نموده است.
مقامات اسرائیلی اینگونه تحلیل کردند که اول باید از خطر مقاومت در درون لوزی فلسطین خلاص شود. از نظر رژیم غاصب، مقاومت فلسطین دو کارکرد دارد؛ با کارکرد داخلی سبب به هم خوردن امنیت داخلی رژیم شده و با کارکرد الهامبخش، بهصورت موتور محرکه مقاومت در منطقه عمل میکند. بنابراین زدن مقاومت فلسطین در دستور ویژه رژیم قرار گرفت و البته به دلیل بحران سیاسی ده ماه اخیر، بهمدت
۸ ماه با تأخیرهایی مواجه گردید و با کاهش نسبی بحران سیاسی رژیم، اقدامات علیه مقاومت تشدید شد.
اما یک نکته مهم در اینجا این بود که در تحلیل رژیم، قلب مسئله ضربه زدن به مقاومت فلسطینی، ضربه زدن به حماس به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین گروه فلسطینی است و این به کلمه رمز انحلال مقاومت داخلی تبدیل گردید.
در این میان جنبش حماس که روند سیاسی و امنیتی را به دقت زیر نظر داشت، متوجه مسئله شد. زمان آغاز این هوشیاری تقریباً با زمانی که رژیم طرح مهار حماس در غزه را در دستور کار قرار داد، همراه شد. حماس در جمعبندی داخلی خود به این نتیجه رسید که چاره کار
«یک اقدام بزرگ با آثار راهبردی» است که حاصل آن عملیات عظیم «طوفان الاقصی» شد.
۳- یک نکته مهم که از تحلیل رفتار طرفهای غربی، رژیم اسرائیل و بعضی دولتهای عربی که پیشقراولان رابطه با رژیم بودهاند، بهدست میآید، این است که روند اقدامات خصومتآمیز آنان طی چند سال آینده علیه مقاومت فلسطین و بهطور خاص حماس، با عقربک انهدام کامل آن - به عنوان نقطه شروع در انهدام مقاومت - تنظیم شده و برای آن تمهیداتی شکل گرفته است.
از اینرو عملیات شنبه ۱۵ مهر حماس علیه اسرائیل در واقع اقدام پیشدستانه علیه این طرح میباشد. کمااینکه در اثناء این جنگ دو راهبرد پیگیری شد؛ یک راهبرد بازسازی قدرت فروپاشیده نظامی اسرائیل از طریق ارسال سلاح و پشتیبانیهای عملیاتی و یک راهبرد وارد آوردن ضربات پیاپی به حماس بوده است.
حسب آنچه از اظهارات برمیآید، جریانی به رهبری آمریکا، تداوم جنگ تا تضعیف جدی مقاومت فلسطین را در دستور کار قرار داده و فعلاً افقی برای پایان آن به چشم نمیخورد. اما واقعیت این است که مخالفان حماس چه به انفراد و چه به اجتماع قادر نیستند بهطور واقعی آن را از صحنه خارج نمایند. حماس از مردم غزه جدا نیست و مردم هم آن را روح غزه به حساب میآورند. این مشکل اساسی رژیم و آن جریان است. از سوی دیگر اضلاع جریان مخالف مقاومت فلسطین، در وضع اقتدار سابق نیستند. ضمن اینکه مقاومت فلسطین، امروز در بالاترین سطح اقتدار است. وقتی حماس قادر به وارد کردن ضربهای است که مقامات ارشد رژیم غاصب، آن را بیسابقهترین و شدیدترین طی ۷۵ سال میخوانند، چه جای آنکه از تضعیف حماس و از میدان به درکردن آن، صحبت نمایند.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 رفوی جامهی چاکشده از صبر
✍️ دکتر محمدعلی فیاضبخش
خوشبختانه صدایی که در مورد استیضاح وزیر محترم آموزشوپرورش برخاسته بود فروکش کرد؛ تا کی دوباره سومین وزیر فدیهی چیزی شود که خود تقصیری اساسی در آن ندارد؛ و آن هم برنامهی تحول و توسعهی جامع آموزشوپرورش است؛ و تجربهی زیستهی چهلساله نشان میدهد که از حوزهی اختیارات وزیر خارج است.
شورای عالی آموزشوپرورش متکفّل راهبری راهبردی و درازمدت آموزشوپرورش است و دولت مسئول بودجهگذاری؛ و چندین نهاد قانونگذاری خارج از مجلس شورای اسلامی دخیل در امور تودرتوی این وزارتخانه؛ حال انصاف دهیم، محلّ اِعراب وزیر- که نوبهنو به استیضاح فراخوانده میشود و تهدید به واگذاری کرسی وزارت- کجاست؟
آموزشوپرورش ما در حوزهی سختافزاری، سخت درمانده است و نالان؛ از مدارس دو و سهنوبته بگیرید، تا امکانات گرمایش و سرمایش و بعضاً سقف مستحکم بالای سر؛ و در حوزهی نرمافزاری واماندهی کمبود بیستوسههزار معلّم؛ و کاسه به دستگرفته در برابر کسانی که حاضر به ادامهی کار در دوران بازنشستگی نیستند. این انبوه نارسایی را بیانصافیاست؛ اگر یکسره به سوی وزیرانِ دولتِ مستعجل حواله کنیم و دامنِ «کلانْبرنامهریزان» را مبرّا بدانیم.
تردیدی نیست که وزیر قوی و اهل آموزش و از خانوادهی بزرگ تعلیم و تربیت، در حکم رانندهی ماهر و خوشدست برای ماشین آموزشوپرورش میتواند براند؛ اما جادهی زیر پای او و سوخت لوکوموتیو هیولاگونهای که هدایتش به دست اوست و معیشت بیشمار سرنشینان این قطار، فعلا در دهها نهاد و ارگان دیگر تمشیت میشود و یک وزیر، مهمان چهارسالهای است که فقط شیفت عوض میکند!
«عزم و اراده»، هردو دوستان قدیم بودند!؛ که در پی آن، دیگر صبر چهلساله در سر و سامان آموزشوپرورش بیمعنی
شدهاست.
زیدی روزگاری میگفت: «آن قدر قطعنامه بدهید، تا قطعنامهدانتان پاره شود». فقیر گوید: «دیگر توصیه به صبر در این مقوله کار نمیکند؛ صبردانمان خیلی وقت است که نیازمند رفوست»!
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 اما و اگرهای تحقق اصلاحات سیاسی
✍️ مالالدین پیرموذن
انتخابات مجلس دوازدهم در اسفندماه پیشرو که مقدمات آن آغاز شده، میتواند پیروزی بزرگی باشد برای ملت و مدافعان جمهوریت نظام. پیروزی مهمی برای اصلاحگرایان مطالبهگر اقوام ایرانی اما به شرط آنکه اکثریت مردم ایران که خواستار اصلاحات سیاسی و اعطای کامل حقوق شهروندی وفق مفاد قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی ایران هستند، حضور در صحنه انتخابات را راهحل موثر بدانند و در این راستا، با حرکتی قانونی و عقلانی بهسوی صندوقهای رای، زمینه تحقق خواستهها و مطالبات برحق عموم جوانان، زنان، اقوام و هموطنان را فراهم کنند.
با این همه اما مخاطراتی جدی در این مسیر وجود دارد. از جمله تحرکات گسترده جریان خاص تمامیتخواه ضدجمهوریت نظام که بسیار طالب هستند انتخابات پیشرو به هر نحو که شده، با حضور حداقلی ملت برگزار شود تا در ادامه با تشکیل مجلس حداقلی، همچون مجلس کنونی، منافع سیاسی و جناحی خود را دنبال کنند. اما نمیتوان از دیده دور داشت که اصلاحات سیاسی در پهنه پهناور ایرانزمین، آرمانی ریشهدار است و با تلاش و تحرکات این جریان مطلقگرای خودحقپندار چندساله، از میدان بهدر نخواهد شد. بدین ترتیب باید امیدوار بود که جوانان، زنان و اقوام و اقشار تحولخواه میهن، بار دیگر بزرگی تاریخی خود را ابراز کرده و از طریق مسالمتآمیزترین روش ممکن، در پناه قانون و با اتکا به رای ملت و با پرهیز از خشونت، زمینه استیلای قانون و پیروزی اکثریت را فراهم کنند. روندی که در صورت تحقق، میتواند منجر به آن شود که بساط گروه انحصارطلب ضدجمهوریت نظام و حاکمیت ملی از کشور جمع شود.
حال آنکه اعضای جریان پایداری تاب و تحمل این را ندارند که بپذیرند چارهای جز آشتی با ملت و پذیرش خواست جامعه نیست. جریانی که با روحیهای قیممآب نسبتبه مردم مواجه شده و طبیعتا در شرایطی که امکان حضور موثر شهروندان در انتخاباتی آزاد فراهم باشد، این جریانها جز پاسخ منفی از رایدهندگان دریافت نخواهند کرد. چه آنکه این واقعیتی انکارناپذیر است که هرچه احساس قیومیت جریانهای سیاسی در قبال جامعه فرهیخته و جوان ایرانی شدیدتر باشد، مقاومت و مخالفت مردم هم شدیدتر و مضاعف خواهد بود. آنهم در حالی که این جریان تندرو در همین چندسال گذشته نشان داده که فاقد توان و کفایت فنی و مدیریتی و بینش وسیع و آیندهنگر است و با امور گوناگون کشور و مسائل رنگارنگ ملت از منظری عوامانه و محدود برخورد میکنند و با بحرانسازی و تحمیل نظر خود بر ملت، نمیتواند انتظار داشته باشد که جامعه بار دیگر به آنان اعتماد کند. بهویژه آنکه پیشوایان دینی ما و نیز بنیانگذار نظام و انقلاب اسلامی، همواره برای رضایت مردم نسبتبه حکومت و دولتها اهمیّتی ویژه و فوقالعاده قائل بودند. تا جایی که از صلاحیت و دانایی بسیاری در اداره امور گوناگون مملکتی و حکومتی برخوردار بودند، هیچگاه نظرات و خواست خود را بر مردم تحمیل نکردند؛ چه آنکه به یقین میدانستند که تحمیل نظرات و خواستشان بر ملت، مقاومت و مقابله فطری آنان را برمیانگیزد و آنگاه جایگاه ارزشهای دینی و اخلاقی هم در میان مردم تضعیف میشود. در چنین شرایطی است که به نظر میرسد بهترین و بهواقع یگانه راه پیشرو، در آستانه انتخابات اسفندماه مجلس، آن است که بگذاریم ملتی که این چند سال فشار تورم، ناکارآمدی و بیکفایتی را تحمل کرده و بهرغم فشار معیشتی و سیاسی پاپس نکشیده و کماکان آماده حماسهسازی است، مراحل ترقی و تعالی خود را در مسیری آرام و در پناه قانون بپیماید و کاروان پرشتاب تعالی ایرانی و ترقی ایران به سعادت و بهروزی دست یابد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 جنایت در غیاب آدمیت
✍️ فاطمه راکعی
«بالا میروم از پُشتهای که با سنگ هشتهای چقدر صبح نزدیک است...» روزگار عجیبی است، روزگاری که در آن همه رخدادهای باور نکردنی، باورپذیر میشوند و همه جنایات امکانپذیر. رژیمی بیتفاوت به همه قواعد انسانی، بمب بر سر زنان و کودکانی میریزد که به کنج بیمارستانی خزیدهاند تا از گزند آتش و خون و درد جنگ و نامردمی در امان بمانند. اما غاصبان همان بیمارستان را نشانه میگیرند و بعد... فاجعه است که شکل میگیرد. آدمیزاد، موجود غریبی است؛ وجودی که توان رسیدن به رفیعترین قلل انسانی را دارد؛ در عین حال هم میتواند به مخوفترین درههای جنایات نزول کند. اما کودکان در همه دنیا، نمادهای صلح و دوستی و همزیستی مسالمتآمیز به شمار میروند. حتی بسیاری از جانیان بالفطره و آدمکشان هم زمانی که نوبت به رویارویی با کودکان میرسد، دست و دلشان میلرزد، اخمهایشان را باز میکنند و بچهها را با لبخندی میهمان میکنند، حتی آدمکشان هم خطوط قرمزی دارند و کودکان و زنان از مهمترین خطوط قرمز بسیاری از تبهکاران هستند. حاضر نیستند رو به سوی کودکی اخم درهم کنند، چه برسد که بخواهند ماشه اسلحهای را علیه آنها بچکانند یا دور از جان آدمیت، فرمان بمباران به بیمارستانی را بدهند که زنان و کودکان در آن پناه گرفتهاند. اما همه این «نشدن»ها، زمانی که با یک رژیم جنایتکار و غاصب سر و کار داشته باشیم به «شدن»ها تبدیل و رنگ واقعیت به خود میگیرند. وقتی فرمانهای مرگ صادر و ماشهها چکانده شدند، تراژدیها سر بر میآورند، فریادها به آسمان بلند میشود و کودکان و زنان و... به خاک و خون کشیده میشوند. چه آرزوهایی که با بمباران بیمارستان المعمدی غزه بر باد رفتند، چه لبخندهایی که خشکیدند و چه فرداهایی که از میان رفتند. اسراییل به هر بهانهای که این فاجعه را شکل داده باشد، جنایت جنگی کرده است. کودکانی که باید دست آنها را گرفت و به کرانههای فردا رساند، دیگر رنگ فردا را نخواهند دید. رژیم صهیونیستی باید پاسخگوی این رفتار شنیع خود باشد و خواهد بود. براساس کنوانسیونهای جهانی ازجمله کنوانسیون ژنو و پروتکلهای الحاقی آن امنیت و جان کودکان، زنان، پیرمردان و پیرزنان، بیماران و... حتی در محیطهای جنگی هم باید محترم شمرده شود.
اما در غیاب نهادهای ناظر و با همراهی قدرتهای جهانی اسراییل دست به جنایاتی میزند که تا همیشه تاریخ در ذهن فرزندان آدم باقی میماند. این درحالی است که اساسا جنگ در قرن ۲۱ قابل قبول نیست؛ در قرنی که ابزارهای نوین ارتباطی به عالیترین کیفیت رسیده و آدمی میتواند فاصله دو سوی کره زمین را به فشردن یک دکمه طی کند، جنگ و خونریزی و بمباران هیچ محلی از اعراب ندارد، چه برسد به خاک و خون کشیدن زنان و کودکان و بیمارانی که از ترس در بیمارستان پناه گرفتهاند تا شاید از گزند خشم و کینه صهیونیستها در امان بمانند. اما من همچنان «بالا میروم از پُشتهای که با سنگ هشتهای چقدر صبح نزدیک است...»
🔻روزنامه شرق
📍 زندگی پیاده و مدنیت شهری
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
در روزنامه همشهری در شماره ۲۲ مهر ۱۴۰۲ در نوشتهای با عنوان «علت تفاوت تحلیل مردم و مسئولان» و زیر عنوان «حجاب معاصرت، چگونه مانع از کلاننگری ما میشود». به امر «حجاب معاصرات» در جامعه ما پرداخته است. در کنار این نوشته تصویر استاد غلامحسین ابراهیمیدینانی و شیخ محمود شلتوت چاپ شده که از قول اولی آمده است «حجاب معاصرات» گاهی مانع میشود تا مسائل نسل خود را متوجه شویم. ممکن است در عصر خودمان خیلی چیزها را بفهمیم؛ اما تاریخ بعدها آنها را آشکار میکند و از قول شیخ شلتوت مینویسد حجاب معاصرت پردهای است که جلوی درخشش افراد را در زمان خودشان میگیرد. برای این کماطلاع از ادبیات عرب و چنین اصطلاحاتی، بهکاربردن این اصطلاح و نبودن یا به کار نبستن معادل فارسی آن تازگی داشت؛ ازاینرو به کتاب لغت عربی مراجعه و معادل «معاصره» به فتح «ص» و «ر» را مدرنیسم و نوگرایی، تجدد، بهروزبودن، نوسازی، بهروزسازی، نوآمدسازی، عصریبودن و مطابق زمان بودن یافتم. تردید دارم آیا معاصرات جمع همین معاصره است یا خیر. به هر حال از فحوای نوشتههای روزنامه مذکور چنین برمیآید که حجاب معاصره به معنی داشتن دانشی است که پردهای بر امر مهمتری میکشد. شاید عبارت «پرده غفلت» یا «پرده علمزدگی» یا «پرده علم ناکافی» یا «پرده نامفید» معنی آن را برساند. به هر حال غرض اشارهای به نوشته روزنامه بود که مینویسد «افرادی که تجربه حضور در مسئولیت را دارند، کلاننگری را آموختهاند؛ اما برخی افراد عادی جامعه با روش صحیح تحلیل مسائل کلان آشنایی ندارند». به یک معنی مردم را فاقد کلاننگری و مسئولان را صاحب کلاننگری میداند و در حقیقت میخواهد اعلام کند که مردم فاقد بینش درست هستند؛ اما مسئولان به دلیل تجربه حضور در مسئولیت، کلاننگر هستند. ظاهرا نویسنده میخواهد بگوید که اگر مردم مشکلاتی را احساس میکنند، به دلیل فقدان کلاننگری آنان است و اگر همانند مسئولان کلاننگر بودند، احساس نارضایتی نداشتند و در حقیقت در پی القای این امر است که مردم قدرت تشخیص ندارند و تصمیمات مسئولان آیندهنگر متضمن آینده خوب آنهاست. به مناسبت طرح «حجاب معاصرت» مردم و طرح کلاننگری مسئولان مناسب است به نکاتی چند اشاره کنیم.
۱- اینکه به چه دلیل در شرایط فعلی «حجاب معاصرات» مطرح میشود و پیکان آن متوجه مردم میشود و مسئولان بری از «حجاب معاصرت» قلمداد میشوند، معلوم نیست. ضرورت طرح این بحث کدام است؟
۲- طرح موضوع کلاننگری مسئولان به خاطر مسئولیتشان، حکمی است که نه استدلالی پشت آن است و نه قابل اثبات. اینکه فردی مسئول شود و همزمان کلاننگر شود، بیشتر به یک طنز کلامی شبیه است. اتفاقا مسئولان چون در رده تخصصی خود -مثلا وزرا- اسیر میشوند، کلاننگری را از دست میدهند و مشغول رفع و رجوع مسائل مربوطه میشوند و اتفاقا در اینجا مسئولان دچار «حجاب معاصرات» میشوند.
۳- اطلاق صفت کلاننگری به مسئولان به طور عام واضح است که هیچ پایه تئوری و تجربی و اندیشمندانهای ندارد. این اطلاق گفته خواجه شیراز لسانالغیب را به یاد میآورد:
نه هر که چهره برافروخت دلبری داند/ نه هر که آینه سازد سکندری داند
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست/ کلاهداری و آیین سروری داند
هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست/ نه هر که سر بتراشد قلندری داند
۴- کلاننگری تنها ناشی از علم و مسئولیت نیست و لزوما کلاننگری یا ادعای کلاننگری امری مستحسن نیست. چه بسیار انسانهایی که به خاطر کلاننگریستن دیگران قربانی شدند و چه بسیار فجایعی که به دلیل کلاننگریها به وقوع پیوسته است؛ زیرا بسیاری از کلاننگریهای مسئولان ناشی از آرزوها، ایدئالها و درک نادرست مسئولان است. کلاننگری نه ناپسند است و نه پسندیده؛ بلکه آنچه در کلاننگری پسندیده است، قطعیت (دستکم نسبی) منافع مردم و جامعه و کشور است و نه تخیلات ناشی از نوع نگرش یا تظاهر به برخی روشها.
۵- کلاننگری ناپلئون در اتحاد اروپا (البته اتحاد با او!) موجب قتل بیش از یکونیم میلیون سرباز شد. کلاننگری هیتلر موجب مرگ میلیونها انسان و تخریب کشورها شد. کلاننگری لنین و تئوری انقلاب دائمی مارکسیستی او موجب مرگ و اسارت و تبعید میلیونها انسان بیگناه شد. اینها نمونههایی از کلاننگریهای جاهطلبانه است.
۶- یک نوع کلاننگری که خود «حجاب معاصرات» به طریق اولی است، تحت تأثیر باورهای غیرمعقول و خرافی است؛ کلاننگری فتحعلیشاه و راهاندازی جنگ علیه روسیه که به قیمت تحقیر ایران و ازدستدادن بخشی از کشور تمام شد. کلاننگری شاه سلطان حسین و امید به آشپزی و دعاخوانی ظاهرفریبان، کشور شیعه ایران را دچار تجزیه کرد.
دوستداران میراث این بازی را بهعنوان یک میراث ناملموس ثبتشده به نام ایران و ایرانی در فهرست میراث جهانی یونسکو به رخ میهمانان خارجی کشورمان در حوزه میراث ناملموس کشیدند و در تلویزیون هم نشان دادند تا همه بدانند که ما ایرانیان میراث قدیم و آداب و سنن خودمان را عزیز میداریم و حفظ میکنیم و به فضاهای شهری و خاطرات جمعی مردممان در این فضاهای عمومی زیبا اهمیت میدهیم. هر بار گوی چوگانبازان به دروازه وارد میشد، صدای ساز و دهل به هوا برمیخاست و جمعیت کف میزد. مردم شرکت در رویدادها در فضاهای عمومی شهری را دوست دارند.
باید گفت که در دنیای امروز سالهای سال است که پیادهراه کردن بخشهایی از شهر قدیم در تمام شهرها به رسمی جاافتاده و جاری تبدیل شده و جای تعجب است اگر شهری دارای چنین فضای پیادهای برای گشت و گذار مردم شهرش نباشد. اغلب این میدانهای مهم، مانند میدان نقش جهان اصفهان -که خود به یکی از زیباترین میدانهای جهان معروف است- یا میدان ارگ کریمخانی در شیراز یا همان میدان همدان، اکنون روی خیابانها و کاربریهای تجاری و تفریحی-پذیرایی اطراف خودشان هم تأثیر گذاشتهاند و هتلها، رستورانها و کافههای متعددی در اطرافشان بهتدریج شکل گرفته است.
امید است که همه شهرهای کشورمان چنین فضاهای پیاده و به زیبایی آراستهای را در دل خود جای دهند و مانند بسیاری شهرهای دنیا بتوانیم با سربلندی شهرهایمان را به رخ گردشگران ایرانی و خارجی بکشیم و به آنها افتخار کنیم.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 اشتغالزایی نیازمند سرمایهگذاری
✍️ حمید حاج اسماعیلی
آمارهایی که از سوی دولت و برخی نهادهای مرتبط اعلام می شود مورد ابهام دارد. اینکه نرخ بیکاری کاهش یافته باید به شواهد مراجعه کرده و با استناد به مشاغلی که ایجاد شده آمارها را اعلام کنیم.
اینکه دولت معتقد است در کاهش نرخ بیکاری و افزایش مشارکت اقتصادی موفق عمل کرده، باید راستی آزمایی شود. اعلام شود این مشاغل در چه زمینه ای ایجاد شده است. هرچند اقدامات خوبی در دولت برای ایجاد اشتغال انجام شده و وضعیت اشتغالزایی از اوایل روی کار آمدن دولت سیزدهم بهتر شده، اما لازم است برای هموارسازی این مسیر تمامی دستگاههای مرتبط مشارکت داشته باشند.
تلاش دولت برای احیای واحدهای تولیدی که از زمان شیوه کرونا و با به هر دلیل دیگری نیمه تعطیل و تعطیل شده بودند مناسب است. با اوج گیری کرونا بسیاری از مشاغل نابود شد و بسیاری از مشاغل از بین رفت. اگر بتوان تمامی واحدها را به چرخه تولید برگرداند، که این مهم مستلزم هدایت نقدینگی به سمت تولید است، اشتغالزایی مناسبی شکل خواهد گرفت.
در بخش خدمات، رویهای که به طور معمول بعد از کرونا در کشور ایجاد شده، قابل قبول است. خیلی از مشاغل احیا شده و روند آن افزایشی بوده است. اما در بخش صنعت نیاز به سرمایهگذاری داریم، چون صنایع ما دولتی است. به عبارتی برای ایجاد شغل در بخش صنعت نیاز به سرمایهگذاری سنگین داریم.
از سوی دیگر تورم افزایشی که در یک سال گذشته داشتیم، منجر به کاهش درآمد مردم شد. کاهش درآمد، افزایش تقاضا یا تقاضا در بازار را کاهش میدهد. وقتی تقاضا برای خرید در بازار کاهش پیدا میکند، به همان میزان تنزل در کسبوکار را در کشور را میتوانیم در کشور شاهد باشیم. این واقعیتی است که وجود دارد و اینها گزارههایی است که منطقا میشود برای شرایط بازار در نظر گرفت که کاهش و تنزل یک درصدی نرخ بیکاری را زیر سوال میبرد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست