🔻روزنامه تعادل
📍 جنگ بورس را تغییر داد؟
✍️ پیام الیاسکردی
در همه جای دنیا جنگها و درگیریها روی بازارهای مالی تاثیر دارند. اگر کشوری دچار درگیری و تنش شود قاعدتا بورس آن کشور دچار ریزش میشود حتی اگر آن کشور از کشورهایی حمایت کند یا همپیمانانش باشند باز هم بورس آن کشور منفی خواهد شد.
نکته مهم اینجاست اگر فکر کنیم درگیری و تنشها همیشه میتواند روی بازارها حتی از پس از اتمام درگیریها تفکر بیهودهای است؛ همانند اکنون که تنشها و درگیریها تا حدودی کاهش یافته و نمیتوانیم این باور را داشته باشیم که بازار به علت تنشها ریزشی شده است. در زمان شروع تنش بازارها واکنش اولیه را دارند اما پس از آن با شرایط و ریسکهای جدید خود را تطبیق میدهند.
فکر نمیکنم واکنش بازار سرمایه از این جنس بوده که تاثیر طولانی داشته باشند و تنها چند روز ابتدایی تنش شاهد واکنش بازار بودیم.بورس کشورهای دیگر نیز روزهای اول واکنشی دارند و روزهای دوم و سوم واکنشها کمتر میشود و بهطور کامل از روز چهارم واکنشها قطع میشود و بازار به حالت عادی خود بازمیگردد.
با توجه به این بیاعتمادی که در مصوبه نرخ خوراک و اتفاقات دیگر اتفاق افتاد، فکر میکنم بازار سرمایه ما در شش ماه آینده بهشدت به تنشها و به قیمت دلار واکنش نشان خواهد داد و احتمال میدهم که تا پایان سال با یک رشد آرام دلار همراه باشیم و میتوانیم این انتظار را داشته باشیم که بازار سرمایه نیز همین رشد را تجربه کند. بعید میدانم بازار سرمایه بتواند سقف جدیدی را بشکند ولی این رشد آرام را در بازار سرمایه میتوانیم مشاهده کنیم و موضوع این است که چه در صنعت پتروپالایشی و صنعتهای دیگر با توجه به اینکه دولت توانایی خیلی زیادی دارد. متاسفانه اقدامات دولت بازار سرمایه را پیشبینیناپذیر کرده و این صحبتها میتواند تاثیر زیادی داشته باشد و دولت با تصمیمات خود تأثیر زیادی بر بورس میگذارد و تا مدتها به نظر میرسد که بازار نمیتواند یک اتفاقی یا فرمولی را برای خود به عنوان مبنا قرار دهد. پیشبینی که از اتفاقات دارم این است که احتمالاً از این مداخلهها، خبرها، چالش شایعات، تهدیدها و تکذیبها داشته باشیم.
نرخ ارز اصلاحاتی را به همراه داشت و بابت اینکه تحلیلهای بیشتری از درگیریها و تنشها رخ داد و مقداری با آرام شدن فضا نرخ ارز بار دیگر کاهشی شد و به نظر میرسد که اگر این موضوعات را کنار یکدیگر بگذاریم، رفتار و واکنش بازار را میتوانیم طبیعی تلقی کنیم. دلیل طبیعی بودن این سری با توجه به اینکه مهمترین فاکتور تاثیرگذار بر بازار سرمایه نرخ ارز هست، میتوانیم بگوییم که جنس افزایش قیمت دلار جنسش همسو و همتراز با تنشها بوده و از این رو مشاهده کنیم که دلار میتواند رشد کند اما بازار سرمایه با افزایش همراه نباشد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 دلالتهای فرسودگی ورزشگاه آزادی
✍️ دکتر علی سرزعیم
چندی پیش قرار شد تیم عربستانی با تیم ایرانی در ورزشگاه آزادی مسابقه دهد. مسوولان ورزشگاه آزادی با سرعت تعمیرات ورزشگاه را به پایان رساندند تا برگزاری مسابقه امکانپذیر شود. عکس وضعیت نامطلوب ورزشگاه توسط اکانت رسمی عربستان برای تحقیر ایران منتشر شد و واکنشهایی را برانگیخت.
این روزها که دیگر مسابقات با تیمهای عربستانی مطرح است، بازهم کیفیت فروتر چمن و ورزشگاههای ایران خوراک رسانهها و گلایه برخی ورزشکاران پرطرفدار شده است. در واکنش به این وضعیت، رئیسجمهور دستور ساخت یک ورزشگاه جدید و تراز نوین را دادند و معاون اجرایی ایشان مکانی را در نزدیکی حرم امام(ره) و نمایشگاه آفتاب معرفی کردند. به نظرم باید ورزشگاه آزادی را نمادی از برخی مشکلات کشور دانست؛ کمااینکه مصلای تهران نماد دیگری از دیگر مشکلات کشور است. بیاییم با هم درسهایی را که از پدیده ورزشگاه آزادی میتوان گرفت، مرور کنیم.
پیش از هر چیز فرسودگی ورزشگاه آزادی نمادی از فرسودگی تدریجی زیرساختها در کشور است. بیش از ۱۰سال است که بودجه دولت تقریبا صرف بودجه جاری میشود و بودجه عمرانی آنقدر ناچیز است که کفاف جبران استهلاک زیرساختهای موجود را نمیکند. تنها ورزشگاهها نیستند که فرسوده شدهاند، بلکه جادهها، ساختمان مدارس، دانشگاهها، بیمارستانها، ادارات دولتی و عمومی همگی دچار این بلیه شدهاند. اتوبان قم-کاشان که زمانی بهترین اتوبان ایران بود، امروزه چنان ناهموار است که خیلیها از تردد در آن پرهیز دارند. بله تا وقتی منابع به اقتصاد وارد نشود و صرف زیرساخت نشود ما با چنین فجایعی روبهرو خواهیم شد. اینکه حوادث در ایران رو به افزایش است، بهدلیل آن است که ماشینآلات هم دچار فرسودگی میشوند. هرقدر که خلبانها و رانندهها را بابت تصادف مقصر قلمداد کنند و جریمه کنند، اما نمیتوان سهم فرسودهشدن ناوگان حملونقل عمومی را انکار کرد.
نکته دیگر آن است که جبران نشدن استهلاکها به واسطه تفکراتی بوده که ماهیت عوامپسندانه داشته است. اینکه نگذاشتهاند بلیت حضور در ورزشگاه گران باشد تا به تماشاگرها فشار نیاید، محصولش آن شده که این ورزشگاه منابع لازم برای بازسازی پیوسته خود را نداشته است. اینکه نگذاشتهاند مبلغ عوارض جادهای زیاد شود، محصولش این شده که اتوبانها پر از چاله و چوله شده است و دیگر تردد در آنها آسان نیست. اینکه قیمت بلیت هواپیما سرکوب میشود، شرکتهای هواپیمایی را از داشتن هواپیماهای نو و روزآمد محروم ساخته است. وقتی با پیامد تصمیمات روبهرو میشویم، باید ما را به ریشهیابی آنها برساند.
نکته دیگر غفلت جمعی ما از تخصص تعمیر و نگهداری است. همانطور که یک خودروی خوب نیازمند تعمیر و نگهداری است و اگر به موقع روغن آن تعویض نشود، موتور آن خراب میشود، هرچند استفاده کمی از آن بشود، زیرساختها هم دستورالعملهای حفظ و نگهداری دارند که اگر آنها رعایت شوند، عمر آن زیرساخت زیاد میشود و اگر رعایت نشوند، عمر مفید آنها کم خواهد شد. نامه اخیر آقای هاشمیطبا نشان داد که در حفظ و نگهداری ورزشگاه آزادی غفلتهایی شده است و اگر با هزینه گزاف ورزشگاه جدیدی هم ساخته شود، اگر به این نکات توجه نشود، همین مشکل دوباره بعد از چند سال سر برخواهد آورد. در سالهای اخیر که کشور با کمبود سرمایه و سرمایهگذاری روبهرو است حفظ، تعمیر و نگهداری زیرساختها اهمیت دو چندان پیدا میکند و هزینه غفلت از آن برای کشور ما گرانتر از قبل شده است. نکته دیگر به ترکیب هزینههای باشگاهها برمیگردد. بهتر نیست باشگاههای دولتی و شبهدولتی فوتبال به جای پرداختهای کلان به بازیکنانی که در دهههای اخیر تقریبا هیچ افتخاری برای کشور نیافریدهاند، این مبالغ را صرف رسیدگی به زیرساختها کنند؟
نکته آخری که باید به آن توجه کرد این است که چرا فوتبالیستهای کشور به جای خرید و ساخت ورزشگاه به سراغ کسبوکارهایی مثل رستوران میروند؟ چه عواملی موجب شده است که این ورزشکاران با وجود درآمدهای کلانی که دارند رغبتی نداشته باشند تا در حوزهای سرمایهگذاری کنند که در آن مزیت و تجربه دارند. در شرایطی که دولت در انجام تعهدات خود گرفتار است، آیا بهتر نیست شرایطی را فراهم کنیم تا ورزش کاملا خصوصی شود و باری بر گردن دولت نباشد؟ به باور من نباید عربستان که متکی به پول نفت است الگویی برای فوتبال ایران شود، بلکه باید کشورهای اروپایی به الگویی برای تبدیل ورزش بهعنوان یک کسبوکار تبدیل شوند. سیاستگذاران ورزشی نباید دنبال آن باشند که دولت ایران هم مثل عربستان در حوزه ورزش ولخرجیهای زیاد کند، بلکه باید موانع سودآور شدن ورزش بهعنوان یک کسبوکار را برطرف سازند. تنها اینگونه است که ورزش از ثبات و رونق قابل قبول و در عین حال ماندگار برخوردار خواهد شد.
🔻روزنامه کیهان
📍 گزارش نه چندان سرّی از ستاد جنگ اسرائیل
✍️ محمد ایمانی
۱) ده روز از آغاز عملیات طوفانالاقصی میگذرد. اسرائیل در حالی که ضربه اول و تعیینکننده را خورده، ده روز است خود را به در و دیوار میزند تا بازدارندگی نابود شده را احیا کند. اما ارتکاب بیسابقهترین جنایات جنگی، نتوانسته گرهی از کار این رژیم بگشاید. تلآویو، حیفا و دیگر مناطق صهیونیستنشین همچنان با شلیک موشکها و راکتهای مقاومت فلسطین تهدید میشود. پس از ده روز رجزخوانی دولت نتانیاهو، و در حالی که گفته میشود حجم بمبهای ریخته شده روی غزه ۳۶۰ کیلومتر مربعی، معادل قدرت تخریب یک چهارم
بمب اتمی است، ارتش اسرائیل نتوانسته برای اشغال این منطقه،؛
قدم از قدم بردارد. جبهههای شمالی فلسطین اشغالی هم لحظه ممکن است به روی ارتش سردرگم اسرائیل گشوده شود.
۲) چشمانداز جنگ چیست؟ رژیم صهیونیستی به وزنهبرداری ناآماده، با بدنی سرد شبیه است. وزنهبرداری که نتواند وزنه سنگین را بلند کند، اگر مهارت داشته باشد، همان ابتدای کار، وزنه را رها میکند و خود را نجات میدهد. و اگر ناشی باشد، ممکن است وزنه را حتی مقداری هم از زمین بلند کند. اما هنگامی میفهمد نمیتوانسته، که کار از کار گذشته و گردن و کتف و کمرش در اثر آوار شدن وزنه شکسته است! عملیات زمینی، با چند چالش بزرگ مواجه است: روحیه درهم شکسته ارتش و سیاستمداران در اثر «طوفانالاقصی»، سابقه تاریخی و تلخ ماجرا، و سوم، شخص نتانیاهو. صهیونیستها در نبرد اخیر، بیش از۱۵۰۰ کشته و ۳۷۱۵ مجروح برجا گذاشتند و تصویر بازدارندگی اسرائیل در هم شکست. مسئله لاینحل، نه فقط برای افکار عمومی اسرائیل، بلکه برای سران آن این است که با وجود رصد اطلاعاتی چند لایه، چرا غافلگیر شدهاند و از کجا معلوم با ضربهای بزرگتر در جنوب یا شمال مواجه نشوند؟ روزنامه هاآرتص به نقل از فرمانده لشکر ۹۸ خاطر نشان میکند: «ضربه بسیار شدیدی خوردیم و با سؤالات بسیار دشواری در مورد نحوه مواجهه با این رویداد مواجه هستیم».
۳) به گزارش نشریه پولیتیکو: «غرور تکنولوژیک اسرائیل
پیش پای رزمندگان حماس شکست. قرار نبود چنین حملهای امکانپذیر باشد؛ یک حمله گسترده و مرگبار از سوی منطقهای با اینترنت نسل دوم، به دولتی با اینترنت نسل پنجم. دیوار امنیتی یک میلیارد دلاری
شکسته شد. رگبار موشک به سامانه دفاع موشکی گنبد آهنین نفوذ کرد و ثابت شد که سیستم نظارتی به شکل مرگباری ناکافی است». اسرائیل این بار به بدترین شکل ممکن غافلگیر شد، اما اولینبار نبود. کرانه باختری، بیتالمقدس، تلآویو، دره اردن و... طی
یک سال گذشته بارها شاهد عملیات جوانان مقاومت بودهاند، بیآن که مورد رصد شاباک، شین بث یا اطلاعات ارتش قرار گرفته باشند. در همین یک هفته شروع نبرد در غزه، ۵۵ فلسطینی در کرانه باختری به شهادت رسیدهاند که نشان میدهد آن منطقه هم آماده انفجار است. هرچه زمان جلوتر میشود بر شمار و شتاب و شدت و تنوع غافلگیر شدنهای اسرائیل افزوده میشود.
۴) غزه در سال ۲۰۰۱، حتی یک هزارم توان نظامی فعلی را نداشت. آن زمان، «ژنرال آریل شارون» نخستوزیر، ادعا کرد کار غزه و فلسطین را ظرف ۱۰۰ روز تمام میکند. او به «بولدوزر اسرائیل» شهرت داشت و «قصاب صبرا و شتیلا» شمرده میشد؛ جنایتی که موجب شهادت ۳۵۰۰ فلسطینی شده بود. با این حال، هم او مجبور شد تابستان ۲۰۰۵، دستور عقبنشینی از غزه را صادر کند و بگوید: «عقبنشینی، اقدامی دردناک اما اجتنابناپذیر برای تامین آینده اسرائیل است. ما نمیتوانیم برای همیشه غزه را نگه داریم». ۱۷ سال بعد، شرایط برای اسرائیل، به مراتب وخیمتر است. به گزارش شبکه صهیونیستی ایران اینترنشنال: «تنشها و اختلافات در اسرائیل، ماهها پیش از این با اعلام تصمیم نتانیاهو در مورد اصلاحات قضائی، آغاز شد و در ماههای گذشته بیش از ۱۰ هزار نفر از سربازان ذخیره ارتش در اعتراض به دولت، از حضور بر سر پستهای خود انصراف دادند. پس از آن، ارتش اسرائیل اعتراف کرد توانایی عملیاتی در نیروی هوایی کاهش یافته است. اواسط مرداد هم مقامهای ارشد نظامی درباره خطر بحرانی جدی که ارتش را تهدید میکند، هشدار دادند. کاهش تواناییها به نیروی هوایی محدود نمانده، و نیروی زمینی و ستاد عملیاتی نیروی دریایی هم آسیب دیدهاند».
۵) حمله زمینی به غزه، شنبه شب برای چندمینبار به تعویق افتاد. شبکه دولتی انگلیس میگوید «دولت اسرائیل با ماموریتی تقریبا غیرممکن روبهرو است». روزنامه نیویورکتایمز مدعی شده ارتش اسرائیل طبق برنامه قصد داشت شنبه شب به غزه حمله کند، اما بدی شرایط آبوهوایی، حمله را چند روز به تعویق انداخت! اما روایتهای واقعیتری هم در دسترس است. برخی رسانههای اسرائیل، از اختلاف در کابینه درباره حمله زمینی خبر دادهاند
چنانکه کانال ۱۳ تلویزیون میگوید: «بر سر عملیات زمینی، اختلافاتی حتی درکابینه وجود دارد». برخی فعالان توئیتری اسرائیل نوشتهاند: «نتانیاهو برای یک میلیارد ربات پول پرداخت خواهد کرد. اما حقیقت نمیمیرد. سربازان به نتانیاهو اعتماد ندارند. او نمیتواند اسرائیل را در جنگ رهبری کند».
۶) گزارشهای دیگر، میگوید که نتانیاهو با اعتراض نظامیان مواجه شده است. به گزارش شبکه ۱۲ تلویزیون اسرائیل: «در جریان بازدید روز شنبه از نیروهای ذخیره تیپ ۶۹۷ ارتش در نزدیکی رحوفوت، بعضی از نظامیان به نتانیاهو اهانت کردند و او مجبور شد سخنرانی را لغو کند. یکی از افسران بلند شد و فریاد زد و الفاظ رکیکی را علیه نتانیاهو به کار برد. او گفت: تو هیچی نیستی، تو دروغگویی. در این حین، نتانیاهو از سخنرانی منصرف شد. او چند نظامی ذخیره را جمع کرد، عکس گرفت و منطقه را ترک کرد. بعد از آن هم شنیدیم که برخی وزرا در سفر به جنوب، با انتقادات توهینآمیز شهرکنشینان مواجه شدند». این اتفاق در حالی رخ داد که عزیمت نتانیاهو به نزدیک مناطق درگیری، با یک هفته تاخیر انجام میشد. در همین حال، گزارشگر کانال ۱۴ تلویزیون اسرائیل، ضمن انتشار یک ویدئو خبر داد: «وزیر محیط زیست دولت نتانیاهو به دیدار مجروحان در بیمارستان آسای هروفیه در الرمله رفت، اما آنها او را طرد کردند. آنها میگفتند شماها مسئول این وضعیت هستید. دولت را نابود کردید. شما ما را به اینجا رساندید. گم شو از اینجا برو».
۷) جنگندههای اسرائیلی قریب ۶ هزار خانه و ساختمان را با بمباران منهدم کردهاند. آنها بالغ بر ۱۴ خبرنگار را هم به شهادت رساندند. تعداد شهدای غیرنظامی غزه از ۲۴۵۰ نفر گذشته و شمار مجروحان به ده هزار نفر رسیده است. اما لازم نبود اسرائیل در غزه جنایت کند، تا نقاب از صورتش کنار برود. چند هفته قبل از شروع جنگ، تامیر پاردو رئیساسبق موساد در اعتراض به عملکرد رژیم گفته بود: «رفتار اسرائیل در کرانه باختری، آپارتایدی است. مسیر فروپاشی پرشتاب، دیگر جای هیچ توجیهی را برای ائتلاف باقی نمیگذارد. هر روز که میگذرد به پایان رؤیای صهیونیسم نزدیک میشویم». ۷ میلیارد دلار، کمترین برآورد درباره خسارت اقتصادی اسرائیل است. به گزارش روزنامه وال استریت ژورنال: «حجم خسارات وارده به اسرائیل نشان میدهد این جنگ مثل جنگ های قبلی نیست. فراخوان نیروهای ذخیره، استارتاپهای فعال در حوزه فناوری را فلج کرده است. مدیران این شرکتها در تلاش برای انتقال به اروپا یا آمریکا هستند». این، غیر از نظرسنجیهای یک ماه قبل است که نشان میداد «مدیران ۷۰ درصد شرکتهای نوپا به دنبال تشدید بحران سیاسی در تلآویو، در تدارک رفتن از اسرائیل هستند».
۸) اگر به نتانیاهو باشد، به خاطر عمق بحرانهایی که در آن گرفتار شده، میخواهد هم اسرائیل و هم آمریکا را عمیقا درگیر جنگ فعلی کند و حال آن که آمریکا و اسرائیل، نه توانی کافی برای این درگیری و تحمل تبعات آن در مقیاس یک جنگ منطقهای دارند و نه اعتمادی به نتانیاهو. اقتصاد آمریکا و غرب، توان شوک سیاسی و اقتصادی جدید را ندارد. آمریکا به دنبال کاهش مداخله در باتلاق غرب آسیا و تمرکز بر بحران فزاینده چین و روسیه است. نهاد دو حزبی موسوم به «کمیسیون موضع استراتژیک آمریکا» که تحت نظر کنگره فعالیت میکند، پنج شنبه گذشته در گزارشی هشدار داد «از آنجا که نظم بینالمللی تحت رهبری ایالات متحده، از سوی چین و روسیه در خطر است، آمریکا و متحدانش باید آماده جنگ همزمان با هر دو باشند».
۹) پنج دولت اخیر در اسرائیل، در اثر بیثباتی شدید، یک سال هم دوام نیاوردند وگرنه، نوبت به نتانیاهو نمیرسید. او حاضر است برای نجات خود، اسرائیل را هم قربانی کند. چنین اتهام سنگینی در اسرائیل، متوجه وی است و پس از پایان جنگ به شکل جدیتری دنبال خواهد شد. او قبلا متهم فساد اقتصادی و سیاسی و عامل دودسته کردن جامعه صهیونیستی بود و حالا متهم است که با جاهطلبی و بحرانآفرینی، موجب غفلت از عملیاتی بزرگ و جبرانناپذیر شده است. بنابراین به محض این که گرد و غبار جنگ فروکش کند، او مجددا و این بار شدیدتر، مورد اعتراض و احتمالا پیگرد قرار میگیرد. نتانیاهو برای نجات خود و خریدن زمان، مایل به کشدار شدن جنگ است. اما همین رفتار، عمر سیاسی او را هرچه کوتاهتر میکند. عملیات زمینی برای ورود به غزه قطعا چند برابر بیشتر از ۱۵۰۰ کشته فعلی، تلفات روی دست صهیونیستها خواهد گذاشت، در حالی که احتمال موفقیت در اشغال غزه، کاملا دور از دسترس است. نتانیاهو، ضمنا متهم اول در اسارت و مفقودی حدود هزار صهیونیست است. به نوشته روزنامه یدیعوت آحارانوت: « نتانیاهو، مجرم است و باید استعفا دهد. او بازدارندگی اسرائیل را از بین برد و به همه هشدارها درباره از بین رفتن بازدارندگی بیتفاوت بود».
۱۰) نتایج نظرسنجی موسسه «دیالوگ» وابسته به «پروفسور کامیل فوکس»، استاد دانشگاه تلآویو نشان میدهد: «۹۴ درصد اسرائیلیها، دولت نتانیاهو را مسئول شکست اطلاعاتی در حمله اخیر میدانند و ۶۷ درصد، این شکست اطلاعاتی را بدتر از جنگ ۱۹۷۳ ارزیابی میکنند. همچنین، ۵۶ درصد معتقدند نتانیاهو باید پس از حمله حماس استعفا میداد. ۵۹ درصد هم گفتند هیچ اعتقادی به دولت نتانیاهو که جنگ را رهبری میکند، ندارند». به احتمال بسیار زیاد، دیری نخواهد گذاشت که اعتراضهای تند و تحقیرآمیز نسبت به نتانیاهو، از کریدورهای پشتی سیاست، به کف خیابانها در تلآویو کشیده شود. این، بازی دو سر باخت، برای کسی است که نفهمید چه زمانی روی ارّه نشست و راه پیش و پس برای اسرائیل باقی نگذاشت. نتانیاهو پیش از غافلگیری در میدان، مورد نفرت بخش بزرگی از جامعه صهیونیستی قرار داشت که ۹ ماه بود هر هفته برای برکناری وی به خیابان میآمدند. او پیش از این، به خاطر تلاش برای اخته کردن دستگاه قضایی و ایجاد دیکتاتوری بلامنازع مورد اعتراض بود، اما حالا علاوهبر این، متهم به خیانت منتهی به جنگ و تار و مار شدن چند هزار صهیونیست است. قطعا نام نتانیاهو، در صدر متهمانی قرار خواهد گرفت که عملکردشان، به عملیاتی شدن نفرینِ «نرسیدن اسرائیل به ۸۰ سالگی» شتاب بخشید.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 حق حیات
✍️ دکتر سید محمد اصغری
بیتردید وضعیت کنونی، نتیجه مستقیم و غیرقابل انکار بیش از هفتاد و پنج سال درندگی و خونخواری اسرائیل و حامیان غربی او به ویژه ایالات متحده است، که طولانیترین اشغال مدرن! جهانی را شکل داده، و در همان حال فریادهای ریاکارانه و دروغین حقوق بشری را چماقی علیه بشر و تودههای مظلوم و ستمدیدۀ انسانی کردهاند. «گیدعون لوی» یکی از روزنامهنگاران برجستۀ اسرائیلی مینویسد:
«ما دستگیر میکنیم، میکشیم، غارت میکنیم، از شهرک نشینانی که مرتکب قتلعام میشوند حمایت میکنیم، به مردم بیگناه تیراندازی میکنیم، چشمانشان را بیرون میآوریم، صورتشان را لِه میکنیم، به محاصره بیدلیل ادامه میدهیم به این خیال که همه چیز خوب پیش میرود... با عربستان سعودی و امارات صلح میکنیم تا فلسطینیها فراموش و نابود شوند... اینک فلسطینیها در غزه تصمیمشان را گرفتهاند و حاضرند برای یک لحظه آزادی، هر بهایی را بپردازند.»
آیا این اعتراف و هزاران اقرار و اعتراف نظیر آن برای پرچمداران «عادیسازی» و منادیان «حقوق بشر» غربی و عناصری مانند رئیس جمهوری آمریکا و دیگر همکاران و همراهان آنها شرمآور و درسآموز نیست؟ آنان که مدعی عقلانیت و دموکراسی و دفاع از حقوق انسان هستند و در همان حال، با حمایت از غاصب و نیروهای اشغالگر، آنهم در مدت قریب به هشتاد سال، انسانیت و حقوق و اخلاق را به مسلخ تزویر و فریب برده و دهها سال است که مشغول پاکسازی قومیاند و با خیانت و دروغ تلاش میکنند که جای ظالم و مظلوم را عوض کنند. حمایت آمریکا و زمامداران غربی از اسرائیل نشانگر استانداردهای دوگانه و نفاق آنهاست. چگونه میتوان پذیرفت که در اوکراین، از کشوری اشغال شده حمایت کنند و در فلسطین مظلوم، از متجاوز، آن هم در طول مدت ۷۵ سال؟!
نتانیاهو با صراحت اعلام میکند که با عادیسازی، آرمان فلسطین و حقوق فلسطینیان را از میان خواهد برد و شگفتتر آن که همان مدعیان «حقوق بشر»، با سکوت یا با ارسال اسلحه و مهمات او را تحریض میکنند که به غزه، همان زندان بزرگِ روباز جهان حمله کند و شعار همیشگی خود را تکرار نماید؛ شعاری که میگوید، فلسطینیان فقط سه راه در پیش دارند:
«مهاجرت، تسلیم یا مرگ»!
با همین شعار، هفتاد و پنج سال است که ملتی آواره، سلاخی و تحقیر میشوند. گویی وجدان عمومی بشریت تجزیه شده و گوش شنوایی نیست و هرگاه قهرمانانی به جان آمده و از جان گذشته که انصافاً مظهر «وجدان بیدار» روزگارند، از حقوق انسانی خود و از اصل اساسی: «تعیین سرنوشت» خویش دفاع میکنند، توسط همان مدعیان به عنوان «تروریست» متهم و قتلعام میشوند. آیا میتوان مقاومت و قیام در برابر تجاوز و ستم را «تروریسم» خواند؟! و قهرمانان مظلوم را نادیده و به گفته مقام رهبری «دستکم» گرفت و به اصطلاح گناه را به گردن این و آن انداخت؟ آخر چگونه میتوان تصمیم ملتی به جان آمده و فداکار را که قریب به هشتاد سال در حبس و حصر و آوارگی است به دیگران نسبت داد؟ گذشتن از جان که والاترین سرمایه زندگی است، کار سهل و سادهای نیست و «طوفان الاقصی» که آیینه جانبازی و گذشت و دفاع از انسانیت است را چگونه میتوان با پول و دلار و وعده و وعید و اشارۀ «دیگران» سامان داد؟ این قهرمانی و «طوفان» همانگونه که اشاره شد نتیجه مستقیم و بلافصل هشتاد سال ستم و تجاوز است. خونی است که میجوشد و یقین به دفاع از حقوق پایمال شدهای است که دامن قرن حاضر را آلوده است.
قهرمانان فلسطین و طراحان «طوفان الاقصی» بهخوبی آموختهاند که تسلیم در برابر متجاوز هرگز جایز نیست و ایستادگی در مقابل کسانی که قصد تجاوز به جان و مال و ناموس آنها را دارند واجب «شرعی و قانونی» است، تا جایی که اگر فرد کشته شود «شهید» است.۱ آن قهرمانان میدانند که قیام و مقاومت در برابر ظلم نه فقط یک «حق» که وظیفه است و از مصادیق بارز «تعاون بر تقوا» است. آنها میدانند که تعرض نفی حق، و مقاومت، نفیِ نفی و در نتیجه اجرای حق است. دشمن اما، بر این باور است که با قتلعام و کشتار وحشیانه خواهد توانست ننگ شکست در میدان را از میان بردارد؛ اما درنگی کوتاه در تاریخ هفتاد سال گذشته نشان میدهد که «اعتقاد» و یقین به «حق» را هرگز نمیتوان با کشتار و بمباران از بین برد. حق همواره ماندگار و پیروز است، و تاریخ این درس بزرگ را به همه آموخته است که وقتی با فشار و جنایت و ظلم، برای ملتی راه زندگی و «حق حیات» را مسدود میکنند، نتیجۀ آن مقابله با دشمن از هر طریق ممکن است، و به هر تقدیر:
«این جهان کوه است و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا»
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 سلاخی آقای سینما
✍️ محمدجواد تاجالدین
«خواب میبینم که در یک سردابه قرون وسطایی سلاخی میشوم».
این دیالوگ را داریوش مهرجویی برای حمید هامون نوشته است. کاراکتری محبوب در سینمای ایران که در لحظه مرگ و کشاکش نفسهای آخرش، دستی او را از آب بیرون کشید و به زندگی بازگرداند؛ سرنوشتی که نصیب خالق کاراکتر نشد.
داریوش مهرجویی کارگردان جریانساز سینمای ایران به همراه همسرش وحیده محمدیفر در شامگاه روز شنبه ۲۲ مهرماه در منزل شخصیشان واقع در شهرک زیبادشت سلاخی شدند.
لغت را درست انتخاب کردهام؛ سلاخی! آنکه فرد یا عدهای وارد خانهای شوند و با ضربات متعدد چاقو یک مرد ۸۴ ساله و همسر بیدفاعش را کاردآجین کنند، دقیقترین کلمه برای توصیفش سلاخی است. صحنهای که ایرانیهای دردمند و زخمخورده را یاد سالهای نهچندان دور و تیتر روزنامهها میاندازد.
پس از انتشار این خبر و همزمانی آن با چاپ گزارشی در روزنامه «اعتماد» بابت دزدی از خانه مهرجویی و همچنین بازنشر پست اینستاگرام همسر ایشان، ذهنها به سمت مهاجران غیرقانونی چرخید، اما اگر درست نگاه کنیم، متوجه میشویم که این موضوع بیشتر شبیه به شوخی است. البته موجی که چند وقتی است بابت بحران مهاجران غیرقانونی و به نوعی مخالفت با حضور آنها در کشور راه افتاده، سرانجام خوشی نخواهد داشت. اینکه چه تفکر و گروهی پشت این ماجراست، موضوع یادداشت دیگری است نه این نوشته کوتاه.
ماجرای قتل داریوش مهرجویی و همسرش را دختر جوان آنها، مونا مهرجویی به پلیس اطلاع داده است. آنطور هم که مشخص است ماموران نیروی انتظامی از ساعات ابتدایی در محل حادثه حضور داشته و مشغول ثبت اسناد و مدارک باقیمانده در صحنه جرم هستند. به گفته بازپرس پرونده، مدرکی از ورود غیرقانونی و مجرمانه به محل حادثه یافت نشده است. از طرف دیگر این دهکده ویلایی نگهبان مستقر دارد و دارای دوربینهای متعدد مداربسته است.
پس دور از انتظار نیست که تا چند روز یا حتی چند ساعت آینده نتیجهای قطعی از این جنایت هولناک به دست آید، اما آن روی سکه را نگاه کنیم. اگر این پرونده نیز شامل مرور زمان شود چه؟ یعنی سالها بگذرد و هیچکس نفهمد در شامگاه ۲۲ مهرماه سال ۱۴۰۲، در دهکده زیبادشت و خانه کارگردان فقید سینمای ایران چه گذشت.
۶ ماه پیش کیومرث پوراحمد کارگردان سریال خاطرهانگیز «قصههای مجید» از دنیا رفت. آنطور که از گفتهها و شنیدهها مشخص است، او خود را حلقآویز کرده بود، اما تنها چند روز پس از حادثه گمانهزنیهای دیگری هم شکل گرفت؛ باز ابهام روی ابهام.
اگر بخواهیم لیست پروندههای باز در کشور را مرور کنیم، باید یک کتاب بنویسیم. از وقتی خبر قتل داریوش مهرجویی و همسرش در رسانهها پیچیده، اهالی سینما در شبکههای اجتماعی متنهای کوتاه و بلندی منتشر کردهاند. متنهایی دردمندانه و البته با رنگ و بوی احساس و عزاداری. اما امروز نباید به مرثیه بسنده کرد. خانه سینما باید در صف اول مطالبهگری و درخواست برای روشن شدن پرونده بایستد. با این توضیح که گویا شخص مهرجویی و همسر ایشان در گذشته بابت تهدید از سمت افراد مختلف در فضای مجازی اطلاعرسانی کردهاند. آنچه بر سر داریوش مهرجویی آمده، شکل و شمایل یک دزدی معمولی ندارد. این خشونت، شقاوت و بیرحمی سرچشمه و منشائی دارد. باید سرچشمه را خشکاند. هر انسانی، قوی یا ضعیف، بزرگسال یا کودک، با اثابت یک ضربه چاقو در نقاط حساس بدن مانند گردن، میمیرد، اما وقتی برای کشتن یک انسان بارها و بارها به او چاقو بزنی و حتی برای بریدن سرش تلاش کنی، تنها به قصد کشتن نیامدی؛ تو آمدهای چیزی را اثبات کنی.
داریوش مهرجویی در مقدمه پایاننامهاش در رشته فلسفه اینطور نوشته است:
«چگونه است که هرچه به زمان حال نزدیکتر میشویم، تاریخ خوی توحش و سبعیت بیشتری پیدا میکند و اشتیاق به خونریزی و آدمکشی افزایش مییابد؟»
🔻روزنامه اعتماد
📍 آموزش و تدین
✍️ عباس عبدی
ویدیویی را دیدم که خانم دکتر علمالهدی ضمن اشاره به تکرار چند باره قرآنسوزی در اروپا و سکوت نسبت به آن، این پدیده را ناشی از ترویج الحاد در قالب علم دانسته و ادامه میدهد؛ تمام کسانی که مثل من با دانشجو و دانشآموز سروکار دارند میدانند که درس خواندن دانشجویان و دانشآموزان منجر به متدینتر شدن آنان نمیشود، اگر برعکس نشود. در برخی رشتهها هنگامی که دانشجو وارد دانشگاه میشود، چند تا سوره قرآن را حفظ است، هنگامی که دارد میرود، نمازش را یادش میرود بخواند یا کاهل نماز میشود.
این رویکرد بسیار مهم است و با توجه به نقشی که گفته میشود ایشان در موضوع سیاستهای آموزشی و اجرایی آنها دارند، میکوشم نشان دهم که مشکل این رویکرد کجاست؟ اول اینکه گزاره ایشان درباره تغییرات مزبور درست است و شواهد و قراین کافی درباره درستی آن وجود دارد، و بعید است محدود به رشتههای خاص دانشگاهی باشد. شاید برحسب رشته، این روند اندکی شدت و ضعف داشته باشد ولی جریان غالب همین است که گفتند و عمومیت دارد. نکته دوم این است که در کنار آموزش علم، در تمامی ۱۲ سال مدرسه و حتی در دانشگاه، آموزش رسمی دینی و تاریخی و اجتماعی بهشدت وجود دارد. پس طبعا اگر این آموزشها موثر بودند، حتما باید نتیجهای مغایر با وضعیتی که خانم علمالهدی توصیف کردهاند به بار میآمد. پس مشکل آموزش فیزیک و شیمی و ریاضی نیست، بلکه کیفیت و ماهیت همین دروس دینی و اجتماعی تاریخی است که منجر به دور شدن جوانان از دین شده است. نکته و پرسش مهمتر اینکه آیا متدین کردن جوانان وظیفه نظام آموزشی است؟ پس وظیفه نهاد دین چه میشود؟ نکند برای آنان وظیفه دیگری در نظر گرفته شده؟ مثل این است که وظیفه دانشگاه پزشکی یا مهندسی را دیندار کردن دانشجو بدانیم. تجربه من به عنوان دانشجوی پیش از انقلاب نشان میدهد که در آن دوران وضعیت کاملا برعکس بود. در ابتدای دهه ۴۰ تعداد نمازخوانان دانشگاه از جمله دانشگاه پلیتکنیک انگشتشمار بود و حتی محلی برای نماز خواندن نداشتند. در سال ۵۳، شلوغترین محل، مسجدِ دانشگاه بود.
تعداد کسانی که در دانشگاه به دین گرایش پیدا میکردند و متدین میشدند چند برابر کسانی بود که از آن رویگردان میشدند. آموزشها هم هیچ ربطی به دین نداشت. مدیریت دانشگاه و استادان هم اغلب غیر دینی بودند. جزییات این فرآیند را در کتاب جنبش دانشجویی پلیتکنیک شرح دادهام. این فرآیند ربطی به نظام آموزشی نداشت. برعکس مرتبط بود با فضای عمومی و فعالیت متولیان و منادیان دین. اتفاقا رژیم گذشته هم انتظار عکس از نظام آموزشی داشت که جوانان را از دین دور کند. ولی شکست خورد. چرا؟ به علت اینکه آموزش علم ربط چندانی به این ماجرا ندارد. مگر تغییرات رفتاری دانشجویان تماما ناشی از حضور در دانشگاه است؟ وضع عمومی جامعه، رسانه، دولت، نهاد دین، تحولات بینالمللی و... نقش بیشتری دارند. مشکل آنجاست که دینداری و تدین به آموزش تقلیل داده شده است. گویی اگر کسی از گزارههای دینی اطلاع یابد، دیندار و متدین میشود. پس هرچه نمره بالاتری گرفت دیندارتر است یا اگر آیات را حفظ کند، دیندار است. در حالی که آموزش و اطلاع از مفاهیم دین فرع بر مساله دینداری است. به راحتی میتوان این فرضیه را آزمون کرد که جوانان ما تقریبا هیچکدام از آموزههای دینی دوره عمومی خود را به یاد ندارند. آنچه هم به یاد دارند، از مجاری غیررسمی که مبتنی بر نمره دادن و محفوظات نبوده، آموختهاند. واقعیت مذکور در سخنان خانم علمالهدی ناشی از دو عامل دیگر است و به نظام آموزشی ربط ندارد. عامل اول و مهم فضای عمومی نسبت به انتظاراتی است که در گذشته از دین و عملکرد آن در ذهن این جوانان یا پدرانشان وجود داشته است. انتظاراتی که در عمل محقق نشده است. این شکاف میان عمل و انتظارات، معنای همه گزارههای دینی را تغییر میدهد یا آنها را از محتوا تهی میکند. درکی که یک جوان ۵۰ یا ۴۰ سال پیش از گزارههای دینی شامل اخلاقیات، عدالت، آزادی و... داشت امروز معنادار نیست، زیرا معنای این گزارهها و مفاهیم را به عینیت اجتماعی ارجاع میدهند. بنابراین گزارههای دینی از نظر آنان در آزمونهای تجربی نتیجهای متفاوت از انتظارات آنان داشتهاند. عامل دوم که بیربط به عامل اول نیست، تغییر کارکرد نهاد دین است که به نهاد قدرت تقلیل یافته یا در دل آن هضم و در نتیجه از کارکرد واقعی خود جدا شده است. نهاد دین امروز بیش از گذشته به حاشیه رفته است. نهاد دین فقط آموزش حوزوی نیست، بلکه حضور اجتماعی و میدانی عاملان این نهاد است که با حضور پررنگ در قدرت، اثری دینی ندارند. پس دنبال فشار بیشتر به نهاد آموزش نرویم که دینداری از آن بیرون نخواهد آمد. در پی بهبود نهاد دین باید بود.
🔻روزنامه شرق
📍 بیقدرتی، عصیان و تعلیق امید
✍️ حجت میرزایی
گویی سایه سنگین رنج و مرارت و خشونت از سر خاورمیانه دورشدنی نیست. دستکم در ۷۰ سال گذشته کشورهای فلسطین، لبنان، عراق، افغانستان، یمن و... بخشی از تاریخ خود را با خشونتی مستمر و ادامهدار (و گاهی فزاینده) سر کردهاند. این خشونتها که یا در پی جنگهای بینکشوری یا خشونتها و منازعات داخلی ایجاد شده، به ازبینرفتن صدها هزار شهروند و آوارگی و بیخانمانی میلیونها شهروند و نابودی توان تولید و زیرساختهای انسانی و اقتصادی این کشورها منجر شده است. و بوالعجب آنکه این آوارگی و بیپناهی در فرایندی خنثیکننده توسط هژمونی رسانهای به «بیجاشدن» تعبیر میشود. اما آنچه این روزها در غزه میگذرد، دستکم از دو جهت و از دریچه چشم من متفاوت و قابل توجه است:
یکی اینکه مردم بیپناه غزه این سطح از خشونت عریان و بیرحمی کمسابقه را در حالی تحمل میکنند که به زعم بسیاری پیش از این نیز با ستمی مداوم و حس ناامنی از سوی رژیمی اشغالگر با دو ویژگی استبداد ایدئولوژیک و نژادپرستی افراطی مواجه بودهاند. در همه این دوران نه تنها فرصتهای زیست انسانی و برخورداری از امنیت و رفاه و تعلق سرزمینی را از دست دادهاند بلکه حتی از هویت ملی هم محروم ماندهاند. بدینسان که نه در سرزمین مادری خود فرصتی برای زندگی و بهبود یافتهاند و نه حتی اگر گروهی کوچک از آنها فرصتی برای مهاجرت داشتهاند، کسی هویت آنها را به عنوان شهروند فلسطینی به رسمیت شناخته است چراکه در قاموس بسیاری از کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی هویت فلسطینی وجود نداشته است! به زبانی کوتاه، علاوه بر خشونت مستمر، ازبینرفتن امید و فرصتهای حداقلی برای بهبود و نابرخورداری از حقوق اولیه شهروندی و حس فرودستی، زیادیبودن و به رسمیت شناختهنشدن هم در سرزمین مادری و هم در سایر سرزمینها همواره همراه آنها بوده است. این وضعیت به شکلگیری شهروند عاصی (و شدیدا عاصی) منجر شده که خروش برای بههمزدن تعادل تحمیلی موجود از سوی مردمی که چیزی برای ازدستدادن ندارند، کمترین واکنش انسانی و اجتماعی ممکن و تنها راه ممکن به شمار میرود.
نکته دوم اینکه کشورهای مسلمان و بهویژه خاورمیانه در هیچ دورانی از تاریخ خود تا این سطح با دوگانگی، چه ذهنی و معرفتی و چه عینی و واقعی مواجه نبودهاند. گویی امروز وقتی از خاورمیانه سخن میگوییم، از دو جهان متفاوت در دو پاره بسیار دور از تاریخ مواجهیم. اینکه درست در روزهایی که بخشی از کشورهای خاورمیانه از اروپاییشدن خود در آینده نزدیک سخن میگویند و از قضا این کشورها هم مسلمان و عرب هستند، گروهی از ساکنان همتبار و همکیش آنها در غزه سیاهترین روزهای زندگی خود در ۷۰ سال گذشته را تجربه میکنند بسیار قابلتأمل و تأثربرانگیز است. اینکه در دورانی که کشورهای مسلمان حاشیه خلیج فارس، مدیترانه (ترکیه) و جنوب و شرق آسیا (اندونزی و بنگلادش) با رشد اقتصادی بالا و افتخارات پیاپی در صنعتیشدن و رشد اقتصادی بالا و مستمر از بلندپروازانهترین گامهای تاریخ خود سخن میگویند، چگونه میتوان رنج و مرارت بیپایان مردم بیپناه غزه را فهمید؟ آن حس موفقیت و افتخار بیانتها با این نابودی و کشتار گسترده نسلی، آوارگی، خانهبهدوشی و محرومیت از اولیهترین نیازهای انسانی یعنی حس امنیت برای ماندن، خوراک، پوشاک و آب و سرپناه را چگونه میتوان در کنار هم فهمید؟ در سویی برخورداری و رفاهی که سر به آسمان میساید و به درآمد سرانهای بیش از صدهزار دلار در سال رسیده و در سویی که سایه سیاه خشونت و مرگ بیش از هر زمان دیگری بر سر مردمی از همان تبار و در همسایگی دیوار به دیوارشان سنگینی میکند و در یک هفته بیش از ۵۰۰ کودک و خردسال با خشنترین روشها قربانی میشوند، بخشی از دوگانگی پیشگفته است.
اما به زعم من قربانی اصلی این خشونت بیپایان ازبینرفتن امید به توسعه، صلح و بهبود یا تعلیق مستمر و دور از دسترس شدن فردایی بهتر و برخوردار از امنیت، نه فقط برای مردم فلسطین بلکه حتی برای بسیاری از شهروندان عرب مسلمان در همسایگی آنهاست. حتی آنها که تجربه جنبشهای اجتماعی و بهار عربی در سالهای اخیر را تجربه کردهاند، امروز بیش از گذشته از همگرایی اقتصادی و همکاری و حمایتهای بین ملتها ناامید و از وضعیت پاندولی خود میان امید و بیقدرتی و خشونت خسته و رنجور شدهاند.
قربانی اصلی، عدالت و آزادی و حقوق شهروندی در میان میلیونها شهروند ستمدیده در یمن و غزه و افغانستان است که جایگزین همکاریهای انسانی مؤثر، معنادار و رهاییبخش دولتهای منطقه، رقابتها و ستیز ایدئولوژیک و فرصتطلبانه شده است. قربانی اصلی شهروند خاورمیانه است.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 تولید صرفه اقتصادی ندارد
✍️ حسین محمودی اصل
کسب و کار نیوز- تا زمانی که میانگین حاشیه سود تولید زیر ۲۰ درصد باشد و برگشت سرمایه سالانه ۴ درصد که یک چهارم نرخ سود بانکی بدون ریسک است، هیچ توجیهی در سرمایه گذاری، تغییر تکنولوژی و افزایش بهره وری وجود نخواهد داشت.
در چنین حالتی با تورم ۵۰ درصدی، ضمن کاهش سود، میزان تولید و فروش به شدت افت می کند. همچنین به دلیل نبود تسهیلات ارزان قیمت، تسهیلات با نرخ بالای ۳۵ درصد به دست تولید کننده می رسد. در چنین حالتی تولید به سمت زیان دهی حرکت می کند.
با وجود حاشیه سود ۲۰ درصد که در سال ۹۹ به میزان ۳۶ درصد بوده، و با وجود رشد ۵ درصدی نرخ تسهیلات از آن زمان، وضعیت تولید مشخص بود. این شیوه و این مدل در احیای صنایع بی فایده خواهد بود. اصلاح فرآیندها، اصلاح دیدگاه ها، دوری از قیمت گذاری دستوری، بازگشت ارز صادراتی با ۴۰ درصد قیمت پایین تر، همه و همه تولید را زمین گیر می کند. تنفس مصنوعی تولید کارساز نخواهد بود. بایستی معقولانه، کارشناسی شده، بدون احساس، هیجان و تبلیغات به تنظیم امورات از دولت و وزارتخانه ها پرداخت.
به عنوان مثال برق تولید در تابستان و گاز واحدها در زمستان تعطیل می شود. با اینکه نرخ سوخت با وجود ابطال و اصلاح ۱۶ سنت است در حالی که رقبا در هاب های تولید از گاز ۹ سنتی در کانادا، آمریکا و خلیج فارس استفاده می کنند.
هزینه تحمیلی نیروی مازاد به گونه ای است که به جهت جلوگیری از تعدیل نیرو و بیکار شدن کارگران در یک واحد تولیدی و در یک بخش به جای یک نفر سه تا هشت نفر فعالیت می کنند. به عبارتی حقوق یک نفر بین سه تا هشت نفر توزیع می شود . به همان نسبت بهره وری و مسوولیت پذیری کاهش پیدا می کند.
از سوی دیگر مسائل سیاسی و بین المللی، تصمیمات خلق الساعه و قوانین ضد تولید در کنار قوانین حامی تولید که اجرایی نمی شود، و در نهایت حذف معافیت غیر کارشناسی کالاهای خام و نیمه خام و ایجاد عوارض سنگین، همه و همه کاهش صادرات، کاهش تولید و کاهش اشتغال را در پی خواهد داشت.
بهتر بود روسای جمهور در گذشته و در آینده با ایجاد نظارت سیستمی، تصمیم گیری های متمرکز دقیق و کارشناسی با دقت مناسب داشته باشند و از سفرهای غیرضروری استانی و یا جلسات بی فایده اجتناب کنند. باعث تاسف است بعد از ۴۴ سال از انقلاب هیچ قانونی علیه سوداگری در کشور فعال نیست و در برنامه هفتم با حذف معافیت مالیاتی تولید و افزودن بر عوارض، دلالی و سوداگری رونق خواهد گرفت. قانون برنامه هفتم نیز قانون حمایت از دلالان و سوداگران است.
شرکتهای بزرگ اهمیت بسیاری دارند. اول اینکه تعطیلی یک شرکت بزرگ به اندازه پنج هزار شرکت کوچک اشتغال را از بین خواهد برد. همچنین تولید ناخالص داخلی را کم می کند. ضمن اینکه شرکتهای بزرگ باید سود کرده و توانمند باشند تا بتوانند به شرکتهای پایین دستی سفارش کار دهند. به همین منظور توجه به اصلاح ساختار اقتصادی و اهمیت به شرکتهای بزرگ و در کنار آن شرکتهای کوچک باید مورد توجه قرار بگیرد.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست