شنبه 15 ارديبهشت 1403 شمسی /5/4/2024 11:25:32 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 ثبات پیش‌نیاز رشد اقتصادی
✍️ مهرداد عباد
یکی از موضوعات مهمی که باید در اقتصاد ایران به عنوان یک اولویت دنبال کرد، بحث ثبات اقتصادی در شاخص‌های بزرگ است. در این تردیدی وجود ندارد که بهبود اوضاع و کاهش هزینه‌ها را می‌توان به عنوان یک اولویت مهم دنبال کرد اما در عین حال چیزی که برای سرمایه‌گذاران اقتصادی بیشترین اهمیت را دارد، ثبات برای امکان تصمیم‌گیری درباره آینده است. اقتصاد ایران به یک تغییر نگرش کلان احتیاج دارد.

نگاهی به وضعیت بسیاری از صنایع و فعالیت‌های اقتصادی به خوبی این موضوع را نشان می‌دهد. برای مثال ما در صنایع نفت و گاز یک مزیت نسبی جدی داریم اما می‌بینیم که در تمام این سال‌ها، جز خام‌سوزی و خام‌فروشی، کمتر به دیگر بخش‌ها توجه شده است. در حوزه تجارت نیز ما این شرایط را می‌بینیم. بخش خصوصی بارها از این گفته که باید به سمت تک‌نرخی شدن ارز حرکت کنیم، با وجود آنکه گام مثبت حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی از سوی دولت نهایی شد، اما همچنان ارز چند نرخی باقی مانده است.
در این تردیدی وجود ندارد که با کنار رفتن تحریم‌ها، اقتصاد ایران بار دیگر این فرصت را پیدا خواهد کرد که در عرصه‌های بین‌المللی با محدودیت‌های کمتری فعالیت کند و در راستای منافع خود گام بردارد. ما در سال‌های گذشته برای تولید و صادرات با هزینه‌هایی مواجه بوده‌ایم که کنار رفتن تجریم‌ها، قطعا می‌تواند برای ما نتایج ملموسی به همراه داشته باشد. از سوی دیگر ما در دوره برجام دیدیم که با کنار رفتن تحریم‌ها، شرکت‌های خارجی به حضور در اقتصاد ما علاقه دارند و می‌توان بستری به وجود آورد تا با جذب سرمایه‌گذاری و مشارکت اقتصادی، نسبت به بهبود کیفیت کالاهای ایرانی اقدام کنیم.

متاسفانه ما در سال‌های قبل با این مشکل مواجه بودیم که سیاست‌های اجرایی دوام نداشت و بارها با تغییر مواجه می‌شد، در کنار آن با توجه به نامشخص بودن سرنوشت برجام و تحریم‌ها، یک عدم اطمینان دیگر نیز برای فعالان اقتصادی وجود داشت و همین مساله کار را در سطح اجرا دشوار می‌کرد.

اگر با در کنار هم قرار دادن این مسائل و درس گرفتن از گذشته بتوانیم مسیری جدید را در این حوزه به وجود بیاوریم می‌توان انتظار داشت که اوضاع تغییر کرده و از ظرفیت‌ها به درستی استفاده شود اما در غیر این صورت ما همچنان با این چالش مواجه خواهیم بود که صحبت‌های زیادی از ظرفیت‌های اقتصادی مطرح می‌شود اما در عین حال هنوز راهی طولانی تا بالفعل کردن آنها باقی مانده است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 من اهل تخیل هستم؛ پس هستم
✍️ دکتر هادی خسروشاهین
برندگان و بازندگان جنگ را امروزه خود جنگ‌ها و آنچه در صحنه جنگ می‌گذرد، مشخص نمی‌کند، بلکه انبوه تصاویر تولیدشده توسط رسانه‌ها برنده واقعی جنگ را برای ما نه تنها معرفی بلکه حتی تعیین می‌کنند. به همین دلیل گای دبورد، فیلسوف فرانسوی علاقه‌مند است برپایه همین ویژگی جامعه امروز ما را جامعه نمایشی بخواند.
در جامعه نمایشی، نمایش اغواگرانه از واقعیت بر محتوای خود واقعیت‌ها و فکت‌ها اولویت می‌یابد و از همین رو دسترسی به واقعیت محض به امر محال تبدیل می‌شود.
شاید علت این گزاره سوزان باک مورس به همین مختصات بازگردد: ما به «امر اشباع‌شده از رسانه‌ها اما همچنان فقیر در حوزه اطلاعات عمومی» تبدیل شده‌ایم. در واقع ما غرق تصاویر رسانه‌ای هستیم که احساساتمان را به بازی می‌گیرند و قدرت تخیل ما را در مسیری خاص به حرکت درمی‌آورند؛ اما اغلب ابتدایی‌ترین و مرتبط‌ترین اطلاعات را منتقل نمی‌کنند.

حال با این پیش‌درآمد به سراغ جنگ غزه برویم. سی‌ان‌ان و آنچه در دهه۱۹۹۰ به‌عنوان «اثر سی‌ان‌ان» معرفی می‌شد، به مخاطبان جهانی‌اش می‌گوید که حماس آغاز‌گر جنگ بود؛ این گروه سرهای کودکان را بریده است؛ (این خبر توسط سی‌ان‌ان پخش جهانی شد؛ ولی بعدا خبرنگار این شبکه آن را در شبکه ایکس تکذیب کرد) پس اعضای آن مشتی جانی و تروریست هستند و همین تصویر باعث می‌شود سیاستمداران تا حد مقدور امکان یابند در حوزه میدانی جنگ، دستی فراخ برای خود تعریف کنند و از هر ابزاری برای نابودی «تروریست‌ها» استفاده کنند. در این مسیر عبور از همه ارزش‌های انسانی، اخلاقی و حتی هنجارهای برآمده از حقوق بین‌الملل امکان‌پذیر می‌شود؛ حتی این امکان به‌وجود می‌آید که سیاستمداران، جوامع دموکراتیک در غرب را در «وضعیت استثنایی» قرار دهند و آزادی‌های مصرح و مدنی در دموکراسی‌ها را محدود کنند و حتی زیرپا بگذارند. (نگاه کنید به ممنوعیت راهپیمایی در طرفداری از حماس یا علیه تلفات غیر نظامیان در غزه از سوی دولت مکرون.)

در چنین فضایی چه کسی می‌تواند بر رسانه خرده بگیرد که مقایسه حماس با داعش مغالطه‌ای بزرگ است؛ چراکه مبنا نه اطلاعات و فکت‌ها بلکه نمایش اغواگرانه و حتی غیر واقعی از خود واقعیت است. در چنین بستری انسان امروز به‌ویژه انسان غربی در محاصره انبوه تصاویری قرار دارد که آن را در وضعیت امتناع از تفکر قرار می‌دهد؛ چون دسترسی به اطلاعات و فکت وجود خارجی ندارد؛ پس واقعیت همان چیزی است که رسانه به انسان عرضه می‌کند. در چنین فضایی برنده و بازنده جنگ از پیش و قبل از روشن شدن نتیجه آن تعیین شده است: آنها که خیر محض تصویر می‌شوند و منجی جهان امروز یعنی آمریکا و اسرائیل برندگان از پیش تعیین‌شده‌اند و آنها که به‌عنوان شر تمام روی صفحه تلویزیون به نمایش درمی‌آیند، بازندگان قطعی و محتوم جنگ مقدس امروز.
اما در چنین جهانی با هژمونی تصاویر انبوه روزنه‌هایی برای رقابت در تولید تصاویر نیز به‌وجود می‌آید؛ اگر دهه۱۹۹۰ را با کلید‌واژه «اثر سی‌ان‌ان» می‌شناسند، در اولین دهه قرن جدید نیز «اثر الجزیره» پا به میدان رقابت نابرابر گذاشت. اگر دربرگیری اولی به‌دلیل جهانی شدن زبان انگلیسی بین‌المللی بود، دربرگیری دومی بیشتر جنبه منطقه‌ای داشت و عرب‌زبانان را به‌عنوان بازار مخاطب خود مورد توجه قرار می‌داد. به نظر می‌رسد واکنش دولت نتانیاهو به همین اثر و چنین دربرگیری در سطح منطقه‌ای است که باعث می‌شود دستور تعطیلی فعالیت شبکه الجزیره در غزه و اسرائیل داده شود؛ چون در این رقابت میان تصاویر، امکان تا حدودی بیشتری برای بازشناسی واقعیت‌ها و تمییز سره از ناسره حداقل در سطح منطقه خاورمیانه به‌وجود می‌آید.

اما اگر بخواهیم از این منظومه تصاویر هژمونیک در سطح بین‌المللی خارج شویم و بیرون از حوزه اقتدار چنین تصاویر نسبتا همه‌جایی و نسبتا همه‌شمولی به تحولات غزه بنگریم، بهتر است بنیادی‌تر و رادیکال‌تر بیندیشیم. کیارا بوتیچی، فیلسوف ایتالیایی در کتاب سیاست خیالین (تصاویر فراتر از تخیل و خیال) نقشه راهی را برای برون‌رفت از بن‌بست این تصاویر متراکم و تصاویر به مثابه سلاح ارائه می‌کند. آنچه در کانون این نقشه راه قرار می‌گیرد، تخیل اجتماعی و سیاسی است. در اینجا تخیل نه به معنای امر غیر واقعی که صاحبان اندیشه در عصر روشنگری ارائه می‌کنند، بلکه به معنای ارسطویی آن است یعنی توانایی تولید تصاویر فارغ از اینکه آنچه نشان می‌دهند واقعا وجود دارد یا نه؟ در واقع رسانه‌ها حق تولید تصاویر را از آدمی سلب کرده‌اند تا به جای آنها تصاویری را بسازند و قدرت تخیل اجتماعی را به پایین‌ترین سطح ممکن برسانند. در فضایی که بوتیچی ترسیم می‌کند، البته دیگر از تخیل هم محروم نیست، تصور متفاوت پدیده‌ها و چیزها و ساختن پروژه‌های سیاسی آلترناتیو امکان‌پذیر می‌شود. در واقع در تعبیر بوتیچی تخیل اسبابی برای تفکر و تامل و پیش‌درآمدی برای واقعی ساختن ایده‌آل‌هاست.
حال با این اوصاف به نظر می‌رسد در جهان مملو از تصاویر رسانه‌ای به‌عنوان جانشینان مجازی تخیل فردی، اجتماعی و سیاسی، مناطقی که با محرومیت و تبعیض روبه‌رو هستند و به همین دلیل از کمترین سطح ارتباطات بین‌المللی برخوردارند، توان بیشتری برای شکافتن تصاویر رسانه‌ای و بیرون جهیدن از این فضای مصنوع و مجازی دارند و به همین دلیل است که در ۷ اکتبر حماس و فلسطینیان بر پایه تخیل ۷۰ساله و اینکه بازگشت به سرزمین مادری امکان‌پذیر است یا حداقل می‌توان نشانه‌ها و منابعی برای بازیابی اقتدار مردمان این سرزمین فراهم کرد، عملیاتی را پیاده‌سازی کردند که از تصاویر غالب رسانه‌ای عبور کرد و تابوی هژمونیک بودن آنها را شکست. علت پیش‌دستی حماس نه عملیات فریب اطلاعاتی که پیشتازی آنها در تخیل اجتماعی و ساخت این تصاویر ذهنی بود که بازیابی اقتدار برای فلسطینیان ممکن است. بر همین اساس هم می‌توان علت غافلگیری سیاستمداران و نیروهای اسرائیلی را در این روز تبیین کرد: محروم بودن از تخیل به‌دلیل تصاویر انبوه رسانه‌ای بود که اسرائیل را همواره در موقعیت برتر و تهاجمی قرار می‌داد. در این فضا اساسا امکان تفکر در این‌باره که این توازن می‌تواند برهم بخورد و فلسطینیان حداقل برای چند روزی از موقعیت تدافعی خارج شوند، وجود خارجی نداشت. این تصاویر متراکم باعث می‌شد که اسرائیلی‌ها هر روز بیشتر از دیروز مرز واقعیت و فکت را با نمایش اغواگرانه درهم آمیزند و از واقعیت‌های میدانی و روی زمین فاصله بگیرند.

غافلگیری ۷ اکتبر نیز ناشی از محرومیت از تخیل در جبهه اسرائیلی و حتی آمریکا بود. آمریکایی که تصور می‌کرد به‌دلیل توان تسلیحاتی اسرائیل روزهای وابستگی این رژیم به واشنگتن به پایان رسیده است و در چنین بستری می‌تواند از طریق ‌سازوکارهای سیاسی نظیر پیمان ابراهیم زمینه را برای دوری جستن تدریجی خود از منطقه خاورمیانه و برون‌سپاری کارها به اسرائیل و دیگر اعضای پیمان ابراهیم فراهم کند. به نظر می‌رسد سیاستمداران غربی نیز امروزه قربانیان کارویژه‌های رسانه‌های خود شده‌اند و باید برای نزدیک شدن به واقعیت‌های خاورمیانه و جهان، حق تخیل و تولید تصاویر را از رسانه‌های خودساخته بازستانند. حال جهانی را تصور کنید که دیگر از تخیل محروم نیست و به جای تصاویر رسانه‌ای، فردیت انسان و اجتماع انسانی دستی فراخ در تولید تصاویر دارد، در چنین جهانی می‌تواند جای برندگان و بازندگان جنگ کاملا تغییر کند.


🔻روزنامه کیهان
📍 عملیات عظیم طوفان‌الاقصی؛ پاسخ به سه پرسش اساسی
✍️ سعدالله زارعی
عملیات عظیم و بی‌سابقه طوفان‌الاقصی به معنای واقعی و کامل کلمه، چندین اساس رژیم غاصب صهیونیستی را منهدم و از این پس آن را با چندین ابتلای ویرانگر مواجه خواهد کرد. در عین حال این موضوع سؤالاتی را هم پدید آورده است و به پاسخ نیاز دارد:
۱- با توجه به حجم عظیم خسارات و تلفاتی که این روزها رژیم غاصب و وحشی اسرائیل علیه منطقه کوچک و بسته غزه پدید آورده و فعلاً افقی برای پایان یافتن آن وجود ندارد، اقدام طرف فلسطینی به عملیات طوفان‌الاقصی چه مقدار با منطق و مصالح مردم بی‌دفاع فلسطین و به‌خصوص ساکنان غزه انطباق دارد آیا ضرر آن بیش از نفع آن نیست؟
پاسخ به این سؤال مستلزم طرح یک سؤال اساسی دیگر و پاسخ به آن است؛ آیا فلسطینی‌ها و نیز ساکنان غزه تا پیش از عملیات طوفان‌الاقصی در معرض چنین تهاجماتی بوده‌اند یا خیر؟ اگر پاسخ این سؤال منفی باشد، طرح سؤال اول منطقی است. در این‌جا مردمی که در آرامش بوده‌اند اینک در معرض بمباران سنگین رژیم غاصب قرار گرفته‌اند. اما اگر مرور تحولات بیش از ۷۵ سال گذشته و به‌خصوص تحولات یک تا دو دهه اخیر می‌گوید بدون عملیات تهاجمی فلسطینی‌ها هم، مردم این سرزمین در معرض همین هجوم‌ها بوده‌اند و هزاران نفر شهید داده‌اند و هزاران خانه آنان ویران شده است، آن وقت پاسخ سؤال اول این است که چه با این نوع عملیات و چه بدون این عملیات‌ها، رژیم صهیونیستی دست به کشتار وسیع مردم و تخریب منازل زده و می‌زند. بنابراین خود عملیات طوفان‌الاقصی به‌صورت ابتدا به ساکن، منشأ کشتار فلسطینی‌ها و انهدام منازل آنان نیست. مثلاً در جریان جنگ ۱۱ روزه سال ۱۳۹۳ش/ ۲۰۱۴م،
رژیم صهیونیستی به جرم دفاع فلسطینی‌ها از خودشان در برابر تجاوزات اسرائیل، به‌مدت دو هفته منطقه غزه را زیر بمباران گرفت، بیش از ۹۰۰۰ منزل
ساکنان غزه به همراه ۱۳۰ مدرسه، ۲۴ ساختمان پزشکی و سه مجموعه نگهداری اطفال و معلولان وابسته به سازمان ملل را ویران کرد و بیش از ۲۰۰۰ نفر از مردم غزه را به شهادت رساند و چندین برابر آن را مجروح نمود و پس از آن هم محاصره این منطقه که از سال ۱۳۸۸/ ۲۰۰۹ شروع کرده بود را تشدید نمود. این تحلیل نیست، خبر است.
در همین یک سال اخیر رژیم صهیونیستی در قدس شرقی، کرانه باختری و غزه بر اقدامات بی‌رحمانه علیه فلسطینی‌ها افزود. به‌عنوان مثال رژیم صهیونیستی در حدفاصل پنجم شهریور ماه تا پنجم مهرماه جاری یعنی در یک زمان یک ماهه، ضمن اقدام روزانه علیه مسلمانان در قدس و مسجدالاقصی، ۲۷ اقدام نسبتاً سنگین نظامی را علیه غزه و کرانه باختری اجرا کرد که نتیجه آن بیش از ۸۰ مجروح، چهار شهید و چهار اسیر بود. فلسطینی‌ها در ماه‌های اخیر دست به اقدام نظامی علیه صهیونیست‌ها نزده بودند. در این مدت کوتاه، رژیم دو بار به اردوگاه‌های پناهندگان فلسطینی در جنین و نابلس حمله کرد و تخریب زیادی پدید آورد. اینها آوارگانی بودند که در دو شهر فلسطینی محدوده ۱۹۶۷ در معرض حمله قرار گرفتند. این یعنی رژیم دست از سر فلسطینی آواره در سرزمین خود هم برنداشته است. بله رژیم بعد از عملیات عظیم طوفان‌الاقصی هم حمله وحشیانه به غزه را با شدت دنبال کرد اما حداقل این است که طرف فلسطینی با این عملیات ثابت کرده در برابر تهاجم، دست بسته نیست و رژیم نمی‌تواند سیاست ویرانی و کشتار را به عنوان عامل بازدارنده طرف فلسطینی در احقاق «حقوق اولیه» خود در نظر بگیرد. هم‌اینک به دلیل عملیات شجاعانه و قاطع فلسطینی‌ها، هواداران این رژیم در داخل سرزمین‌های اشغالی و در خارج از آن اعتقاد پیدا کرده‌اند سیاست سرکوب ممکن است نتیجه عکس بدهد.
۲- سؤال دیگر این است که رژیم صهیونیستی با پیگیری سیاست خالی کردن غزه از سکنه و انهدام کامل جنبش حماس و سایر جنبش‌های جهادی فلسطین، برای همیشه موازنه داخلی را به نفع خود برقرار می‌کند، آیا بهتر نبود واکنش حماس مثل گذشته محدود به شلیک موشک‌ها و راکت‌ها می‌شد و از کشتن یهودیان و اسیر گرفتن آنان اجتناب می‌کرد؟ پاسخ این سؤال نیز وابسته به طرح سؤال دیگر و پاسخ به آن می‌باشد؛ سؤال این است که آیا اقدامات قبلی گروه‌های فلسطینی یعنی حملات محدود موشکی و راکتی، بازدارنده بوده است؟ بازدارندگی یک اقدام در توقف اقدامات طرف مقابل است. به گواهی آنچه گفتیم رژیم صهیونیستی در فاصله عملیات سیف‌القدس - رمضان سال قبل -
تا عملیات طوفان‌الاقصی نه تنها از اقدامات تجاوزکارانه علیه فلسطینی‌ها در سرزمین‌شان دست برنداشت بلکه بر این اقدامات افزود. در این‌جا طرف فلسطینی به‌طور طبیعی باید گامی به پیش برمی‌داشت تا - با فرض اینکه لزوم به‌آرامش رسیدن فلسطینی‌ها را مهم‌ترین نیاز آنان بدانیم و فعلاً بر موضوع اساسی‌تر لزوم آزاد‌سازی سرزمین ‌اشغال شده آنان چشم ببندیم - بتواند از جان و مال خود دفاع کند.
طرف فلسطینی باید توانمندی‌ دفاع از خود را به نمایش می‌گذاشت تا ادعای توانمندی آن معتبر شمرده می‌شد. فلسطینی‌ها در این عملیات به دشمن خود ثابت کردند، تحریم، محاصره و سرکوب مداوم غزه، سبب ضعف آنان نشده بلکه به روحیه و عزم مقابله آنان با تجاوز افزوده است. بنابراین عملیات طوفان‌الاقصی یک اقدام اساسی اولیه در موازنه نظامی و امنیتی میان دو طرف است و البته این گام لازم نه کافی آزادی نهایی و کامل فلسطین از‌ اشغال است.
در عین حال رژیم صهیونیستی به هیچ وجه نمی‌تواند جنبش‌های مقاومت فلسطینی را از میان بردارد و یا از قدرت آنان بکاهد. غزه بیش از ۲/۵ میلیون نفر جمعیت هوادار مقاومت دارد. این جمعیت را نمی‌توان نابود کرد و یا از این سرزمین اخراج نمود. سیاست اخراج این جمعیت حتماً با شکست مواجه می‌شود و اولتیماتوم‌های کنونی اسرائیل تأثیری بر مردم ندارد.
جنبش‌های جهادی یک ارتش نیستند که در پادگانی یا پادگان‌هایی مستقر باشند تا بتوان با حملات هوایی آنان را از میان برداشت. بله رژیم جنایت‌پیشه می‌تواند چند هزار نفر دیگر از مردم غزه را به شهادت برساند و چند هزار خانه دیگر را ویران کند اما این مردم جنبش‌های مقاومت را سپر دفاعی خود در برابر دشمن دانسته و از آنان با اعزام فرزندان به صفوف نیروها و گردان‌ها حمایت می‌کنند. چنین جنبش‌هایی را نمی‌توان با بمباران تضعیف کرد.
رژیم صهیونیستی در جریان جنگ ۳۳ روزه سال ۱۳۸۵ مدعی بود حزب‌الله لبنان ۲۰۰۰ نیروی رزمی دارد و معتقد بود می‌تواند آن را کاملاً نابود کند. همین رژیم شش سال بعد یعنی در سال ۱۳۹۲ که حزب‌الله به دفاع از سوریه برخاست، تعداد نیروهای رزمی حزب‌الله را ۱۲۰۰۰ نفر اعلام کرد. براساس حرف رژیم صهیونیستی - که این قلم هیچ‌کدام از این دو عدد را تأیید نمی‌کند - نیروهای رزمی حزب‌الله در فاصله دو جنگ، شش برابر شده بود. وضع حماس و جهاد و گردان‌های قسام و... هم همین است.
۳- سؤال سوم این است که چرا جریانات مقاومت تاکنون در صحنه عملیات به حمایت از فلسطینیان وارد نشده‌اند؟ واقعیت این است که جنبش‌های مقاومت منطقه از ایران تا لبنان تا سوریه تا عراق تا یمن و تا... در هماهنگی کامل با جنبش اسلامی حماس هستند. هم‌اینک میان آنان اتاق بررسی مشترک فعال است و هر کدام در حمایت از حماس نقشی برعهده‌ دارند که به تناسب صحنه عمل تغییر می‌کند. الان حماس علی‌رغم آنکه در حین عملیات است، به هدف عملیاتی خود که وارد کردن ضربه اساسی به ارتش، سیستم امنیتی و سیستم سیاسی دشمن بود، رسیده است. به تعبیر دقیق رهبر معظم انقلاب اسلامی این ضربه «ترمیم‌ناپذیر» است. سیاست حماس البته توقف عملیات نیست و به همین دلیل در طول هشت روز گذشته ضربات پیاپی به تأسیسات رژیم اعم از پادگان‌ها، فرودگاه‌ها و پایتخت وارد کرده است. دست‌های گروه‌های مقاومت منطقه‌ای روی ماشه است و در صورت، اجرای سیاست زمین سوخته از سوی اسرائیل و عدم توقف ماشین تخریب دشمن در غزه وارد عمل خواهند شد. کما اینکه حزب‌الله لبنان آمادگی کامل خود برای ورود در جنگ با رژیم اسرائیل را نشان داده است. رژه نظامی جنبش مقاومت یمن در روزهای اخیر هم از این آمادگی خبر می‌دهد. کما اینکه نیروهای مقاومت در عراق و از جمله سپاه بدر هم رسماً در مورد ورود نظامی اعلام آمادگی کرده‌اند. ورود این نیروهای جهادی منطقه‌ای که می‌تواند عن‌قریب باشد تابع جمع‌بندی اتاق عملیات مشترک است.
در این میان رژیم رو‌ به زوال اسرائیل وانمود می‌کند برای ورود جبهه مقاومت در جنگ آمادگی دارد. همه می‌دانند در حالی که ۵۰ درصد نیروهای کادر ارتش اسرائیل درگیر کرانه باختری، می‌باشد چگونه قادر است با ۵۰ درصد بقیه هم مراقب غزه و هم مراقب مرزهای شمالی و شمال شرقی فلسطین باشد. اگر مقاومت تصمیم بگیرد از سمت جنوب لبنان و از سمت جولان وارد عملیات شود، ارتش اسرائیل در زمان نه‌چندان طولانی از هم می‌پاشد.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 جنگ روایت‌ها را باور کنیم؟!
✍️ فتح‌الله آملی
این غدّه از کجا پیدا شد؟ هسته اولیه آن را سایکس و پیکو گذاشتند، نمایندگان انگلستان و فرانسه که وقتی می‌خواستند با خط‌کش، قلمرو حکومت پاشیده شده عثمانی را به کشورهای مختلف و به مستعمرات تازه خود بدل کنند، فلسطین را تقریباً به عنوان مهم ترین منطقه مورد منازعه دو دولت فاتح، مثل یک زخم کهنه برای دعوا گذاشتند و البته نه برای قدرت گرفتن فلسطینی‌های ساکن آنجا و تشکیل یک دولت فلسطینی، بلکه برای صهیونیست‌ها و برای تشکیل یک دولت یهود، وسط قلمرو عثمانی ... تا همیشه یک زخم کهنه در دل ملل مسلمان تازه بماند. دو ابرقدرت آن زمان البته همواره بر سر متصرفات خود و قلمرو امپراتوری دعوا داشته‌اند، چون مصر و عراق و بخشی از شام به انگلستان رسیده بود و مراکش و لبنان و سوریه به فرانسه...
اما بنا به آنچه که در بخش انتهایی پیشگفتار کتاب خواندنی خطی برشن: «نقش منازعات بریتانیا و فرانسه در شکل‌گیری خاورمیانه» نوشته شده، در نگاه البته تا حدی جانبدارانه نویسنده انگلیسی‌اش آمده: «آنچه رقابت کینه‌توزانه فرانسه و بریتانیا را مهم می‌سازد، افروختن مناقشه اعراب اسرائیل است که تاکنون نیز ادامه دارد. استفاده بریتانیا از صهیونیست‌ها برای عقیم گذاردن اهداف فرانسه در خاورمیانه به ایجاد تنش های عمیق و همه‌جانبه بین اعراب و اسرائیل منجر گردید. فرانسه نیز با سازماندهی مهاجرت یهودیان با ابعادی بسیار وسیع، نقشی حیاتی در تشکیل دولت اسرائیل داشت...»
اما فقط اینها نبود، در آغاز قرن بیستم صهیونیست‌ها برای محکم کردن جای پای خویش تنها به ترورهای گسترده، خرید زمین، راندن فلسطینی‌ها از دهکده‌هایشان با عملیات‌های تروریستی وحشتناک شبه نظامیان هاگانا و... بسنده نکردند. آنها همزمان به اهمیت نقش پول و رسانه‌ هم پی بردند تا اقتصاد و فرهنگ و روایت‌سازی را هم در دست خود بگیرند و نقش قدرت سیاسی نوظهوری به نام آمریکا را هم خوب فهمیده بودند. در قرن بیستم آنها چه برای حضور در نهاد سیاسی و چه در رسانه‌های فراگیر و چه در حوزه اقتصاد، نفوذ خود را چنان گسترش دادند که دیگر یک جمع محدود بی‌پشتوانه نبودند.
در سنا، در مجلس نمایندگان، در شبکه‌های تلویزیونی، در مطبوعات و مدیریت شرکت های بزرگ اقتصادی و... و با همین ابزار اصولاً باور جهان غرب و به ویژه آمریکا را که به درستی نسبت به آنان با شک و تردید و ترس و گاه تنفر داشت و آنان را نمی‌پذیرفت، عوض کردند و البته هیلتر هم به آنان کمک کرد تا این باور جا بیفتد و از آن پس دیگر این جنگ روایت ها بود که جریان داشت و نه جنگ واقعیت‌ها؛ حال هم همین است.
از دهۀ ۲۰ میلادی به این سو به روند قدرت‌گیری و تجاوز سرزمینی و گسترش جغرافیایی و تسخیر اراضی فلسطینی‌ها و ترکیب جمعیتی آنان در فلسطین اگر نظر اندازیم، به نحوه و چگونگی بزرگ شدن این غده پی می‌بریم. کی از ۹ درصد جمعیتی به ۵۰ درصد فعلی رسیده‌اند؟
چه زمانی از یک محدوده کوچک در تل‌آویو توانستند به متصرفات سال ۴۸ برسند و اعلام موجودیت کنند و بعد از آن هم در دو نبرد سال ۵۶ سوئز و به ویژه سال ۶۸ رفته رفته عده‌ای را به کرانه غربی رود اردن برانند و بخشی را هم ناگزیر به باریکه کوچک کنار مدیترانه و زندگی در محاصره کامل بکشانند و برای هیچیک از قطعنامه‌های سازمان ملل تحت سیطره و نفوذ غرب و آمریکا تره هم خرد نکنند؟ بریزند، بکشند، آتش بزنند و داعیه مظلومیت هم داشته باشند! و درتمامی سال‌های دهه ۷۰ و پس از آن هم در کرانه باختری شهرک‌های یهودی‌نشین بیشتری بسازند و به حکومت نیم‌بند محمود عباس هم رحم نکنند که کاری بیشتر از سکوت و تماشا انجام نداد و با وجود عمل به تمامی قطعنامه‌‌های سازمان ملل و انجام همه تعهدات، شاهد هیچ اقدام متقابلی نبود و ... اصولاً دعوایی که بین جریان‌های سیاسی و نحله‌های مختلف فکری درگرفته را کناری نهیم. اینکه آیا فلسطین اصلی ما است یا نیست؟... اینکه آیا حمله حماس درست و به موقع بود یا نبود هم نیاز به بررسی دیگری دارد. گرچه اسرائیل برای این مردم محاصره شده و تحت سخت‌ترین تحریم‌ها و بی‌عدالتی‌ها چاره دیگری غیر از مقاومت باقی نگذاشته بود. در طول این دهه‌ها این جمعیت ۲ میلیونی محاصره شده در یک زندان بوده‌اند که زندانبانان دلرحمی هم نداشته اند. اصلاً به شکست سنگین اطلاعاتی و فروریزی هیمنه این رژیم که تابوی بدی هم شده بود کاری نداریم. کافی است به انعکاس جهانی عملیات بی‌سابقه طوفان الاقصی و آنچه پس از آن گذشت و انعکاس آن در رسانه‌ها و موضعگیری کشورها و نظام‌های سیاسی نظر اندازیم تا مظلومیت مضاعف این مردم ستم‌دیده را دریابیم و آن را با میزان انعکاس مظالم و جنایت‌هایی که دهه‌هاست بر این مردم می‌رود مقایسه کنیم. اینجاست که جنگ روایت‌ها به خوبی سیطره خود را بر واقعیت نشان می‌دهد و به این رژیم جسارت می‌دهد تا بگوید مردم غزه ۲۴ ساعته خانه و کاشانه خود را ترک و به مناطق جنوبی بروند؟ و احتمالاً به دریا بزنند! و می‌تواند آب و برق و ارسال مواد غذایی را قطع کند و صدها و هزاران بمب بر سر مردم و زن و بچه کودک و پیر بریزد و تازه حق هم داشته باشد و سازمان ملل هم طبق معمول اظهارتأسف کند! آیا فقط اسرائیلی‌ها حق زندگی دارند و فلسطینی‌ها نه؟! کجای این عدالت است؟ حداقل از آنان دفاع نکنیم و مغلوب جنگ روایت‌ها نشویم.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 انقباض گروه صنایع و معادن در دهه ۹۰
✍️ ابوالفضل روغنی‌گلپایگانی
بر‌اساس آمارهای منتشر شده توسط مرکز آمار ایران، در دهه ۹۰ شمسی، اقتصاد کشور در تله رشدهای اقتصادی محدود و ناپایدار گیر افتاده و بخش ساخت صنعتی به شدت تضعیف شده است. ثبت متوسط رشد اقتصادی ۲/۱ درصدی در دهه ۹۰ و کاهش ۱۵ درصدی ارزش‌افزوده گروه صنایع و معادن، در سال ۱۴۰۰ نسبت به سال ۱۳۹۰ گویای این واقعیت است که تولید صنعتی بیشترین آسیب را از تحولات اقتصادی یک‌دهه گذشته دیده است. به این معنا که ارزش‌افزوده گروه صنعت در انتهای دهه ۹۰ از ابتدای این دهه کمتر شده است. همچنین، بررسی میزان رشد ارزش‌افزوده در زیربخش‌های گروه صنعت گویای آن است که در سال ۱۴۰۰ نسبت به سال ۱۳۹۰، ارزش‌افزوده بخش معدن به میزان ۳۳ درصد، بخش استخراج نفت و گاز طبیعی به میزان ۳۸ درصد، بخش صنعت به میزان ۲ درصد و بخش ساختمان به میزان ۳۷ درصد کاهش یافته است. این آمار به خوبی نشان می‌دهد که طی دهه گذشته، بخش ساخت صنعتی که اشتغال پایدار ایجاد می‌کند، تضعیف شده است.
با اینکه سال‌هاست مسوولان و مقامات دستگاه‌های اجرایی و قانونگذاری به ارتقای ظرفیت‌های تولیدی کشور به‌عنوان تنها علاج گذر از شرایط خطیر کنونی اشاره دارند، اما موانع و چالش‌های پیش‌ روی تولید و به‌طور ویژه تولید صنعتی و فناورانه، عرصه را برای ادامه حیات صنایع تنگ کرده است. به عنوان مثال، تداوم شرایط تحریمی علاوه بر آنکه چشم‌انداز پیش روی فعالان اقتصادی را مخدوش ساخته است، همچنان برای واحدهای صنعتی هزینه‌افزایی می‌کند. اگر چه میزان اثرگذاری تحریم‌ها در سال جاری در مقایسه با سال‌های ۱۳۹۷ تا ۱۳۹۹ به طور نسبی کمتر شده است و چشم‌انداز بهبود روابط با کشورهای همسایه وجود دارد ولی با این حال، تد‌اوم شرایط تحریمی بر عملکرد شرکت‌های صنعتی اثر منفی دارد، چراکه به واسطه شرایط تحریمی اقتصاد کشور، شرکای معتبر اروپایی رغبتی به دادوستد با شرکت‌های ایرانی ندارند و جایگزینی و به‌روزرسانی ماشین‌آلات و تجهیزات بسیار پرهزینه و دشوار شده است.
چالش دیگر پیش روی فعالیت‌های تولیدی، تسلط سیاست‌های اقتضایی در بازار ارز و نابسامانی در تامین و تخصیص ارز به واحدهای صنعتی است. روند بی‌ثبات نرخ ارز و جهش‌های مداوم از سال ۱۳۹۷ به بعد، به‌دلیل همبستگی با تورم، بی‌ثباتی در اقتصاد ایران را تشدید کرده است. همچنین، به‌دلیل وابستگی تولید صنعتی به نهاده‌های وارداتی، جهش‌های ارزی متعدد، قیمت تمام‌شده تولید را به شدت افزایش داده و از رقابت‌پذیری اقتصاد در سطح جهانی کاسته است. از سوی دیگر، در شرایط کنونی، سهمیه‌بندی در تخصیص ارز و عدم تخصیص ارز جهت واردات مواد اولیه طی چند ماه گذشته بسیاری از شرکت‌ها را با کمبود مواد اولیه و تجهیزات مواجه کرده است.
تنگنای مالی و کمبود نقدینگی واحدهای تولیدی مانع دیگری است که ادامه فعالیت‌ را برای واحدهای صنعتی دشوار ساخته است. براساس گزارش ارائه‌شده توسط بانک مرکزی در‌خصوص میزان تسهیلات پرداختی به تفکیک بخش‌های اقتصادی طی ۵ ماهه ابتدایی سال ۱۴۰۲، نزدیک به ۶۳ درصد از کل تسهیلات پرداختی بانک‌ها به صاحبان کسب و کارها برای تامین سرمایه در گردش صرف می‌شود، ۱۴ درصد از تسهیلات صرف ایجاد کسب‌و‌کار جدید می‌شود و تنها ۹/۳ درصد از کل تسهیلات پرداختی صرف توسعه حوزه فعالیت کسب‌وکارها می‌شود. در واقع، شرایط تحریمی اقتصاد کشور و جهش‌های مکرر در نرخ ارز، نیاز بنگاه‌های اقتصادی را به تسهیلات برای ادامه حیات دوچندان ساخته، لذا در شرایط کنونی افزایش سرمایه‌گذاری برای فعالان اقتصادی دشوار شده است.
از سوی دیگر، قطعی مکرر برق و کاهش سهمیه برق تعیین‌شده برای صنایع، علاوه بر تحمیل خسارت‌ و کاهش ظرفیت تولید صنایع، در عمل باعث شده صنایع مجبور شوند مقدار بیشتری از برق مورد نیاز خود را از بورس با تعرفه‌‌های بالاتر تامین کنند و این امر هزینه انرژی قابل‌توجهی را به صنایع تحمیل کرده است.
با عنایت به آنکه، ارتقای توان تولید صنعتی لازمه تحقق‌بخشی به رشد اقتصادی پایدار و درون‌زاست و سیاستگذاری برای بهبود توان تولید صنعتی، بدون در نظر گرفتن این مشکلات و چالش‌ها، موفقیت‌آمیز نخواهد بود، لذا تحول در سیاستگذاری‌‌های اقتصادی و سیاسی به نفع تولید و فراهم ساختن الزامات و پیش‌نیازهای لازم به‌منظور فعال‌سازی ظرفیت‌های تولید صنعتی و ارتقای آن از ضروریات محسوب می‌شود. در این راستا،، امروز پیش از گذشته تدوین برنامه‌ای مدون و کارشناسی به‌منظور جلب اعتماد سرمایه‌گذاران و فعالان اقتصادی به نهاد تصمیم‌گیری، همسویی سیاست‌های پولی، مالی، ارزی و تجاری، بهبود محیط کسب‌وکار و تقویت بخش‌های پیشران صنعتی احساس می‌شود. ضروری است سیاستگذاران توجه ویژه‌ای به تولید صنعتی داشته باشند و سیاست‌ها و برنامه‌های کشور با تمرکز بر تقویت بنیه تولید صنعتی تنظیم شوند.


🔻روزنامه اعتماد
📍 در شناخت روزنامه‌نگاری
✍️ عباس عبدی
منظور از روزنامه‌نگاری مفهوم عام آن است که در غرب ژورنالیسم نامیده می‌شود و فعالیتی فراتر از حضور در روزنامه‌ها است به ویژه اکنون که فضای مجازی و تصویر، گوی سبقت را از مطبوعات کاغذی ربوده است. ابتدا بگویم در هر صنفی به ویژه صنوفی که مرتبط با فکر و روح و سلیقه و امور غیر عینی هستند، الگوهای خوب و بدی رایج است و نمی‌توان همه آنان را به یک چوب راند یا دفاع مطلق کرد و روزنامه‌نگاری نیز از این قاعده مستثنا نیست. از این رو به کار بردن گزاره‌هایی که یک صنعت معین را به صنف و شغل شناخته‌شده‌ای تعمیم دهد، پیشاپیش مردود است. اگر اینگونه قضاوت کنیم، در هر حوزه‌ای و صنفی می‌توان افرادی را یافت که خلاف مسیر حرفه‌ای و اخلاقی آن صنف حرکت می‌کنند و موجب بدنامی آنان می‌شوند. از این رو به کار بردن صفت‌هایی چون نوشته‌های ژورنالیستی، یا سیاسی یا احساسی و... به عنوان تحقیر یا تخفیف نوشته‌های افراد نادرست است. به‌طور قطع برخی از نوشته‌هایی که در قالب علمی یا دینی و فلسفی بیان می‌شوند بی‌اعتبارتر از سایر نوشته‌ها هستند ولی چرا صفت علمی را به عنوان تخفیف آنها به کار نمی‌بریم؟ در این موارد می‌گویند آن نوشته غیر یا ضد علمی است. عین همین رفتار را می‌توان با نوشته‌های ژورنالیستی یا سیاسی یا حتی احساسی انجام داد. به عبارت دیگر نوشته‌ای که خارج از ضوابط و چارچوب‌های تعریف‌شده این صنف است را نوشته‌ای غیرژورنالیستی تعریف کرد. ژورنالیسم یا روزنامه‌نگاری چیست؟ آیا روزنامه‌نگار دانشمند است و باید حرف علمی بزند؟ آیا سیاستمدار است و باید طرح و ایده‌ای را در عرصه سیاست پیش ببرد و اجرایی کند؟ آیا هنرمند است که باید خلاقیت‌ها و درون خود را به منصه ظهور برساند؟ اگر اینهاست، پس چرا می‌گوییم روزنامه‌نگار؟ همان‌ها را بگوییم. آیا قاضی است که باید حکم دهد و میان طرفین دعوا داوری کند؟ آیا روشنفکر است؟ روزنامه‌نگاری هیچ‌کدام از اینها نیست.‌ گرچه می‌تواند در نقش هر کدام از اینها نیز عمل کند، ولی حرفه روزنامه‌نگاری موضوعی متفاوت از اینهاست. کارکرد این حرفه پیوند دادن مردم با یکدیگر و با حقیقت است. در واقع بهتر است بگوییم نزدیک کردن مردم به یکدیگر و به حقیقت یا رساندن آنان به حقیقت مشترک از طریق رسانه است.

این پیوند دادن از خلال موقعیت‌های روزانه و تجربه زیسته مردم انجام می‌شود. حقیقت هم در بُعد خبر و هم تحلیل و گزارش است. تهیه خبر نزدیک به واقعیت و حقیقت با اصول شناخته‌شده حرفه‌ای روزنامه‌نگاری باید انجام شود. تهیه و انتشار تحلیل و گزارش نیز وضع مشابهی دارند. گفتن این حرف ساده می‌نماید ولی در واقع سهل و ممتنع است. وظیفه اصلی قاضی کشف حقیقت نیست، بلکه داوری میان ادعاهای طرفین دعوا است. او پیش از آنکه مدعی کشف حقیقت باشد، مدعی صدور حکم براساس مستندات شاکی و متشاکی یا مدعی و متهم است. وظیفه دانشمند کشف حقیقت روابط میان پدیده‌های طبیعی و اجتماعی و تبیین علّی آنهاست. وظیفه سیاست‌مدار پیش بردن یک ایده و پروژه مشخص و بسیج و مشارکت مردم و قوای جامعه برای تحقق آن است. وظیفه روشنفکر بسط یک ایده و ارزش عام و نه لزوما سیاسی و اجرایی و باورپذیر کردن آن در جامعه است که مترادف با نقد وضع موجود نیز هست. ولی روزنامه‌نگار هیچ‌کدام از اینها نیست. هر چند باید به لحاظ علمی با آخرین گزاره‌های منطقی و علمی حوزه مورد نظر خود آشنا باشد، حداقل کلیات آنها را بشناسد. روشنفکر به معنای رایج هم نیست، هر چند می‌توان به یکی از نحله‌های روشنفکری نزدیک باشد ولی التزام او به حقیقت پدیده‌ها، حوزه عمل او را نسبت به روشنفکران محدود می‌کند. سیاست‌مدار هم نیست، زیرا در پی اجرای یک ایده سیاسی و حزبی نیست. دانشمند هم نیست، زیرا در پی کشف حقیقت علمی نیست، بلکه از نتایج آن بهره‌مند می‌شود. روزنامه‌نگار درصدد آن است که با تهیه و انتشار گزاره‌هایی که نزدیک به حقیقت است از طریق رسانه و در ذیل موقعیت‌های اجتماعی که روزانه پیش می‌آید را در قالب‌های گوناگون به مردم و مخاطب منتقل کند و موجب نزدیکی آحاد جامعه به یکدیگر حول حقیقت شود. از این رو همه آن اصناف گفته‌شده نیازمند چنین ژورنالیستی هستند تا به عنوان یک عضو جامعه در چنین فرآیندی قرار گیرند. همان قدر که یک فرد عادی و از طبقه پایین جامعه نیازمند صنف روزنامه‌نگاری است، سیاست‌مداران، صاحبان قدرت و ثروت، دانشمندان، قضات و هنرمندان برای بسط مطلوب و کارآمد تولیدات خود در جامعه و دریافت بازخورد آنها نیازمند صنف روزنامه‌نگار هستند. آزادی شرط ضروری فعالیت این صنف است تا وظیفه خود را به نحو درستی انجام دهند. بدون وجود چنین صنفی در غیاب رسانه‌های آزاد، اجتماعی شدن و تعامل اصناف و گروه‌ها با یکدیگر دچار اختلال جدی خواهد شد. آنان که از صفت ژورنالیسم به عنوان تخفیف نوشته‌ای استفاده می‌کنند، درک درستی از کارکرد و اثرگذاری این حرفه ندارند.


🔻روزنامه شرق
📍 گذار از «آپارتاید»به «انکار‌ نژادی» در غزه
✍️ کیومرث اشتریان
مهم‌ترین جنبه بحران غزه «انسان‌‌زدایی» از فلسطینیان است. اسرائیل یک حکومت آپارتاید است؛ اما در غزه از آن فراتر رفته و به انکار نژاد انسانی رسیده است. این سخنان صریح وزیر جنگ اسرائیل است: «ما با حیوان‌های انسان‌نما می‌جنگیم!». این سخن، البته تنها یک موضع احساسی در شرایط بحرانی نیست؛ بلکه یک باور پذیرفته‌شده است. «نفتالی بِنِت»، وزیر سابق آموزش و پرورش و نخست‌وزیر اسبق اسرائیل، نیز گفته است: «واضح است که ما دشمن خود را از آب و برق محروم می‌کنیم». «گیدئون لوی»، روزنامه‌نگار یهودی روزنامه هاآرتص، چنین می‌گوید: «انسانیت‌‌زدایی سازمان‌یافته از فلسطینیان» یکی از عوامل اصلی سکوت در برابر واقعیت‌های وحشیانه موجود است.

از اسرائیل انتظاری نیست؛ اما روی سخن با سیاست‌مداران و روشنفکران و روزنامه‌نگاران به‌ویژه از نوع آمریکایی-اروپایی آن است؛ چراکه پابه‌پای فشار «لابی» بین‌الملل اسرائیلی گام‌به‌گام به همین گرداب نژادپرستی و انکار نژادی افتاده‌اند. یک پرسش اساسی همواره ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است و آن اینکه دلیل حمایت بی‌چون‌و‌چرای بسیاری از سیاست‌مداران اروپایی و آمریکایی از اسرائیل چیست؟ چرا همواره یک‌سویه به موضوع می‌نگرند و بسیاری از آنان سخنی از جور و جنایت بر فلسطینیان بر زبان نمی‌رانند؟ آن‌گاه که سرای انسانی را سر از انسانیت می‌بُرّند، چرا به سرسرای سکوت می‌روند؟ چرا رو‌در‌روی آپارتاید اسرائیلی جای و جبهه نمی‌گیرند؟ یک پاسخ همیشگی این است که منافع ملی یا منافع استراتژیک سبب می‌شود که چنین کنند؛ اما به گمان من این پاسخ بسنده نیست؛ بلکه شاید که خطا باشد؛ یعنی دلیل آن ممکن است ضرورتا منافع ملی آنان نباشد؛ چرا‌که منافع ملی و استراتژیک آنان ایجاب می‌کند که حقوق فلسطینیان را «نیز» در غزه به رسمیت بشناسند تا خود آرامشی نسبی بیابند یا اینکه هر‌از‌گاهی در برابر بی‌رحمی‌های اسرائیلی‌ها جبهه بگیرند. این کار به نفع آنان است؛ اما چنین نمی‌کنند. چرا؟

یک پاسخ دیگر این است که منافع شخصی (و نه منافع ملی) سیاست‌مداران آمریکایی و اروپایی سبب می‌شود که در برابر ظلم و جفای ضدبشری اسرائیل سکوت کنند. مانند دیگر سیاست‌پیشگان، بسیاری از سیاست‌مداران غربی «خر را به انجیل عیسی خَرَند» تا «به تجمل بنشینند و به جَلالت بروند». واقعیت این است که فضای به قدرت رسیدن و جامعه‌‌پذیری سیاسی مقامات این قدرت‌ها عموما زیر تأثیر قدرت آشکار و پنهان صهیونیسم بین‌الملل است؛ یعنی اگر سخنی یا اعتراضی از این مقامات شنیده شود، به آن معناست که خود را از گردونه مقام و موقعیت شخصی خارج کرده‌اند. حتی این موضوع درباره هنرمندان و خبرنگاران و به‌ویژه خبرنگاران مشهور رسانه‌های اصلی این کشورها کم‌وبیش صادق است؛ یعنی خبرنگاران نیز اغلب در پرسش‌گری از مقامات اسرائیلی بیان لرزان و گام گریزان دارند. شما به هرکس و هر چیزی بدترین نسبت‌ها را بدهید؛ از آزادی بیان برخوردارید؛ اما درباره اسرائیل دست سیاست‌مداران و روشنفکران به دستاویز «انکار هولوکاست» بسته است. البته این سخن به معنای آن نیست که همه چیز در غرب سیاه و تاریک است؛ چنان‌که برخی می‌پندارند. این به معنای نبود آزادی در غرب نیست. سازوکارهای تمدنی غربیان برای به قاعده درآوردن حقوق بشر و روابط بین‌الملل مفید و در برخی موارد کارآمدند. آری! آزادی هست؛ اما در نقد آپارتاید اسرائیلی، به‌ویژه برای مقامات سیاسی غربی گریبان آزادی درگیر چرخه منافع مقامات است. منافع شخصی سیاست‌مداران و هنرمندان و خبرنگاران را به درجاتی به انتقادنکردن جدی از اسرائیل گره زده‌اند. هرچند که این در سخن کم‌گفته و در عمل آشکار است. کافی است در محافل سیاسی یا حتی علمی سخنی یا انتقادی جدی به اسرائیل بشود، بی‌درنگ ماشین «لابی»‌های صهیونیست‌ها یا یهودیان به کار می‌افتد و با شکایت حقوقی یا اعتراض سیاسی کرسی ریاست منتقد را به سزای سخنش می‌سوزانند، برای او پرونده حقوقی جزایی و عَلَمِ شرمساری عمومی به پا می‌کنند. اینک، فرانسه و آلمان نیز صراحتا به همین جریان پیوسته‌اند و به جرم‌انگاری تظاهرات شهروندان‌شان به طرفداری از حماس پرداخته‌اند. دقت کنید «تظاهرات» را جرم‌انگاری کرده‌اند و نه حمایت مالی یا تجهیزاتی از حماس را. وزیر خارجه «وقت‌شناس!» آلمان هم گفته است: «گروه حماس از ساکنان غزه به‌عنوان سپر استفاده می‌کند»؛ یعنی او نمی‌داند که باید در این هیاهو با دقت بیشتری سخن بگوید؟ معنای ضمنی چنان سخنی در چنین زمانی یعنی هر غیرنظامی کشته شود، برعهده حماس است و باز یعنی ‌توجیه کشتار بیشتر غیرنظامیان.

غزه، آخر خط است. آخر دنیایی است که در آن مرزبندی سَبُعیّت و انسانیت آشکار می‌شود. گریبان غیرت از پوست ظلمت به در شده است. در معرکه دنیا، برای آدمیان و دولت‌ها و ملت‌ها هنگامه‌هایی پیش می‌آید که سره را از ناسره جدا می‌کند. شما باید انتخاب کنید و دیگر به زبان مشهور جای «وسط‌بازی نیست». شما رودرروی قتل‌عام کودکان، چه فلسطینی و چه اسرائیلی، چه جای و جبهه‌ای می‌گیرید؟ آیا بر کرسی وجدان یکی را بر دیگری برتر می‌نشانید؟ در برابر یکی سکوت می‌کنید و دیگری را محکوم می‌کنید؟ غزه هم‌اینک آوردگاه وجدان انسان‌‌هاست.

‌بسیار کسان با محکوم‌کردن آپارتاید اسرائیلی، به هیچ روی کودک‌کشی یا زن‌کشی را از سوی حماس تأیید نمی‌کنند. هرچند برخی نسبت به اصالت آنچه به حماس نسبت داده شده است، تشکیک کرده‌اند؛ در هر صورت حماس باید بلافاصله تکذیب می‌کرد. اساسا در فرهنگ اسلامی-ایرانی چنین چیزی قابل حمایت نیست.

اما از آن سو، بسیاری و ازجمله سیاست‌مداران و دولت‌ها و برخی از خبرنگاران و فعالان سیاسی در محکوم‌کردن جنایات اسرائیل در غزه دچار لکنت‌اند و بلکه سکوت می‌کنند و بدتر از آن، یک‌جانبه به محکوم‌کردن حماس می‌پردازند. شماری نیز مانند «یوال نوح هراری» انتظار دارند ملت فلسطین به انتظار گدایی حقوق خود از چپ‌های اسرائیلی در فرایند رقابت‌های جناحی بنشیند. غزه، آن لحظه پایانی قضاوت انسان است؛ قضاوتی از جنس حق و ناحق. در این پایان، انسانیت آدمی است که قضاوت می‌شود.

غزه، شهر-زندان و «غم‌آشیان» است. در ‌آشیانه‌های غم و بیداد، مردمان از زور جفا سرانجام به شهرآشوبی ظالمان برمی‌خیزند. غزه، به قول آن روزنامه‌نگار اسرائیلی، «انسانیت‌زدایی» شده است و این سخنی عمیق، انسانی و حکیمانه است. آن‌گاه که یک ملت را فروافتاده از انسانیت و واژگون از مدنیت بدانید، حتی فراتر از آپارتاید رفته‌اید. آپارتاید، تبعیض نژادی است؛ اما این دیگر انکار نژادی انسان‌ها در پایان دنیاست. غزه به انسان هشدار می‌دهد که در لحظه پایانی انتخاب حق و ناحق، بازی انسانیت را به «وسط‌بازی» و جیفه دنیا نبازید. این سخنان به معنی ناامیدی، آتش‌افروزی و دامن‌زدن به جنگ نیست. باید تلاش خود را برای مهار آتش جنگ به کار گیریم. باید فضای رسانه‌ای بین‌المللی را با ابتکارات بزرگ و فراخوان‌های بین‌المللی خبرنگاران انسان‌دوست شفاف کنیم. همچنان که در نوشته‌ای دیگر در همین روزها گفته‌ام، باید محور سیاسی آتش‌بس تشکیل و بازگشت اسیران دو طرف به‌سرعت در دستور کار قرار گیرد. این ابتکار دیپلماتیک باید از طرف چین، ایران، عربستان و قطر بی‌درنگ آغاز شود؛ سپس همکاری اروپا و آمریکا و نهادهای بین‌المللی جذب شود تا اسرائیل را از بزرگ‌ترین جنایت شهری بازدارند. ایران آغازگر این باشد که دیپلماسی را برای جلوگیری از قتل‌عام به کار گیرد. اسرائیل در آرزوی اخراج دو میلیون غزه‌ای به مصر است.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 راهکار ساماندهی بازار اجاره
✍️ فرشید ایلاتی
برای اینکه اجاره بها به ثبات برسد باید قراردادهای اجاره بها در یک سامانه جامع ثبت شود که طبق عرف باشد و صاحبخانه ها نتوانند با مستأجران خارج از عرف قراردادی را به امضا برسانند. از سوی دیگر کد رهگیری برای همه اجباری شود تا قراردادهای زیر زمینی دیگر ازبین برود. چرا که این قراردادهای زیر زمینی باعث می‌شود تا قیمت گذاری کاذب صورت گیرد.
خانه‌های خالی نیز یکی دیگر از معضلات و چالش‌های بازار مسکن است که اگر شناسایی نشود تا در کوتاه مدت اجاره بها کاهش پیدا کند اما این راهکارها هیچکدام راهکارهای بلند مدت برای حل چالش بازار مسکن نیست. در بلند مدت خانه سازی باید صورت گیرد و اطلاعات خانه‌های خالی و افراد بی خانمان بد مسکن مشخص شود و همه اطلاعات باید با توجه به محوریت ثبات رساندن بازار مسکن باشد.
اجرای طرح انعقاد قرارداد اجاره در سامانه املاک و اسکان نقش بسیار موثری در کاهش هزینه های مستاجران دارد و در صورتی که اجرا شود بازار مسکن به سمت ثبات هدایت می شود. طبق بررسی های صورت گرفته بخش عمده ای از هزینه های مستاجران در حوزه نرخ اجاره و جابه جایی ها صرف می شود که دولت با اجرای این طرح می تواند بخش عمده ای از کمیسیون های میلیونی که مشاوران املاک دریافت می کردند را کاهش دهد.
اما اجرای مصوبات مجلس در بازار اجاره نیازمند، اعتبارزدایی از اسناد و قولنامه‌های عادی و فراهم شدن زیر ساخت فنی است. اگر این دو اصل رعایت شود، می‌توان امید داشت، بازار اجاره بر حسب تکالیف قانونی طرح کنترل و ساماندهی اجاره‌ بهای املاک مسکونی پیش خواهد رفت.
قانون مبارزه با پولشویی که صراحتا عنوان می‌کند که تنظیم استاد عادی بدون ثبت دیجیتال به منزله و مصداق پولشویی است و این جزو جرایم سنگینی است که در دنیا با آن برخورد سنگینی می‌شود و اگر این قانون و قانون طرح کنترل و ساماندهی اجاره‌ بهای املاک مسکونی به تصویب برسد، بازار اجاره بر حسب تکالیف قانونی پیش خواهد رفت.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین