🔻روزنامه تعادل
📍 همه راهها به FATF ختم میشود
✍️ سید حمید حسینی
روند جدیدی که برخی افراد و جریانات مخالف برجام یا به ناچار یا به دلیل کسب تجربه در پیش گرفتهاند، امیدوارکننده است.
آقایان در دولت و مجلس اصولگرا به این نتیجه رسیدند که بهتر است مسائل و مشکلات با کشورهای منطقه حل و فصل شود، همچنین با غرب مذاکره و زمینه تبادلات زندانی فراهم شود، با آژانس انرژی هستهای گفتوگوهای سازندهای صورت گیرد، مذاکرات محرمانهای با امریکا انجام گیرد و توافق موقتی اجرایی شود.
اما علیرغم این گزارهها، دولت و مجلس و سایر مسوولان به خوبی میدانند اگر همه این تلاشها منجر به رفع تحریمهای بانکی نشود و ایران نتواند از نقل و انتقالات بانکی بهرهمند شود، همه این گفتوگوها، گشایشها و بهبودها فایدهای نخواهد داشت. پیوستن ایران به شانگهای و بریکس و... هرچند خوب است اما در اسناد مبادله شده میان ایران و این سازمانهای ذکر شده که ایران نباید تحریم سازمان ملل متحد و... باشد و باید قواعد بینالمللی را رعایت کند.
به این دلیل است که چینیها و روسها و... اعلام کردهاند تا زمان پیوستن ایران به FATF حاضر به همکاری مشترک و سرمایهگذاری در ایران نیستند. بنابراین مسوولان دولتی به این نتیجه رسیدهاند که به هر قیمتی باید روند عملیاتی ساختن FATF فراهم شود. حتی قبل از سفر رییسی به سازمان ملل شایعاتی هم مطرح شد که رییسجمهوری در دیدار با رهبری جمعبندیها را خدمت ایشان مطرح کرده است. در واقع اشاره شده که سود پیوستن به افایتیاف بیشتر از ضررهای احتمالی آن است و از رهبر انقلاب خواستند که دستور دهد مجمع تشخیص دوباره بحث پذیرش افایتیاف را در دستور کار قرار دهد.
در ادامه هم عنوان شد که ظاهرا رهبری با این درخواست موافقت کرده و قرار شد تا موضوع دوباره در دستور کار قرار بگیرد. قبلا دو نفر از اعضای مجمع تشخیص مصاحبه کردند و سهشنبه هم مجید انصاری در گفتوگویی اعلام کرده بود، این افراد و جریانات فهمیدهاند اشتباه کردهاند و دیگر لازم نیست معرکه گرفته شود و به این مخالفان برجام و FATF انتقاد شود که چرا در زمان دولت قبل تا این اندازه مخالفت میکردند اما امروز از آن دفاع میکنند. این مصاحبه آقای انصاری موضوع بسیار مهمی است و تصویری از آسیبهای ایران به دلیل رویکردهای جناحی و سیاسی را نمایان میکند. ایران اگر در زمان دولت روحانی عضویت FATFرا پذیرفته بود، امروز میتوانست با بانکهای درجه دو روسی و چینی و هندی و برخی بانکهای دیگر همکاری داشته باشد.
در این صورت اقتصاد ایران شرایط بسیار متفاوتی را با امروز داشت. مشکل این است که امروز حتی امکان ارتباط و همکاری با بانکهای کوچک و درجه ۲ هم وجود ندارد. بنابراین اگر مجموعه تلاشهای صورت گرفته منجر به حل مشکل نقل و انتقال بانکی نشود، فایدهای ندارد. حتی لغو تحریمها، احیای برجام و... بدون پیوستن به FATF فایدهای ندارد. برای از لیست سیاه بیرون آمدن از FATF هم یک سال زمان نیاز است.
به نظرم در حال حاضر ایران آماده مذاکرات است اما طرف مقابل سر میز گفتوگو نمیآید. هر زمان شرایط فراهم شود و غرب پای میز مذاکره بنشیند و روند قبلی مذاکرات عراقچی دنبال شود، ظرف یک ماه میتوان برجام را احیا کرد؛ اما از آنجا که احیای برجام کمکی به نقل و انتقال بانکی نمیکند، عاقلانه آن است که ابتدا دو بخش مانده از FATFپذیرفته شود و روند بازگشت از لیست سیاه استارت بخورد. در این مرحله ایران در لیست خاکستری قرار میگیرد و سپس تلاش برای خارج شدن کامل از لیست سیاه آغاز میشود.
بنابراین قبل از احیای برجام و پایان دادن به تحریمها، پیوستن به FATF، عضویت در بریکس و شانگهای و... ایران باید زمینه پیوستن به FATFرا فراهم سازد تا بتواند از منابع مذاکرات خود بهرهمند شود. در غیر این صورت، ایران باید آسیبها و ضررهای بسیاری را متحمل شود و گفتوگوهای بیثمری را با غرب ادامه دهد. مجموعه مذاکرات، گشایشها و... زمانی ارزشمند است که روند عضویت ایران در FATF محقق شود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تهدیدات اقتصاد حاصلجمع صفر
✍️ دکتر جعفر خیرخواهان
دهه۱۳۹۰ با توجه به نرخ رشد ناچیز اقتصاد ایران در مقایسه با آنچه در توان و ظرفیت این اقتصاد بود دهه ازدسترفته نام گرفته است. قرار داشتن ایران در «پنجره فرصت جمعیتی» به مثابه موهبت و پاداشی بینظیر که در تاریخ ملتها بیش از یکبار نصیبشان نمیشود، توقع برای رشد بالای اقتصادی را بسیار بیشتر کرد و میکند.
با اینکه رشد اقتصادی همه چیز نیست، اما پژوهشهای اقتصادی در کشورها و فرهنگهای گوناگون (و نیز تجربه سالهای اخیر ایران) نشان میدهد عدم رشد اقتصادی میتواند نابودکننده همهچیز باشد.
البته همیشه هستند کسانی که نگاهی منفی به رشد اقتصادی داشته باشند. طرفداران محیط زیست، دغدغهمندان پایان یافتن منابع طبیعی و نیز عاشقان سنتها و زندگیهای خوب گذشته، معمولا نگاه منفی به رشد اقتصادی دارند و معتقدند رفاه مادی و مصرفزدگی که همراه با رشد اقتصادی میآید، ارزش تخریب محیط زیست، پایانپذیری منابع کمیاب و کمرنگ شدن و ازهمگسیختن فرهنگهای سنتی را ندارد. درنتیجه برخی اوقات شاید مناسب باشد از خیر رشد اقتصادی گذشت و آن را نادیده گرفت.
اما بررسیهای عمیقتر و جامعتر درباره اثرات رشد که جنبهها و پیامدهای سیاسی-اجتماعی-فرهنگی آن را تحلیل کردهاند، ثابت میکنند رشد نه فقط برای بهبود زندگی مادی ما خوب است، بلکه به علت اثرات مثبتی که بر نگرشهای اجتماعی و تلقی ما از نهادهای سیاسی میگذارد اهمیتی دوچندان مییابد. وقتی سطح زندگی اکثریت مردم در حال افزایش است نسبت به زمانی که راکد یا درحال کاهش باشد، نگرش مردم نسبت به خودشان، نسبت به همشهریانشان و نسبت به کل جامعه و حتی نظام سیاسی کاملا متفاوت است.
اگر سالهای بزرگ شدن فرد در هنگام رشد اقتصادی، فراوانی و تحرک اجتماعی به سمت بالا بوده باشد، دستگاه ذهنی وی حاصلجمع مثبتتر است و باور به امکان بزرگ شدن کیک اقتصاد به جای صرفا بازتوزیع بخشهایی از آن افزایش مییابد. به بیان دیگر، وقتی نگرشهای اکثریت گسترده شهروندان در شرایط اقتصادی رو به بهبود شکل میگیرد، این تفاوت در رفاه مادی در طی زمان معمولا به پرورش و گسترش یک ویژگی اخلاقی مثبت کمک میکند. این ویژگی همان «حال خوب» جامعه است که به شکل افزایش اعتماد، همکاری، خوشبینی، اطمینان و امید به آینده نمود پیدا میکند.
اما در نقطه مقابل، اقتصادهای با بازی حاصلجمع صفر را داریم که رشد نمیکنند یا رشد بسیار اندکی دارند. تفکر حاصلجمع صفر به این باور فرد اطلاق میشود که منابع و پاداشها ثابت هستند. بنابراین اگر گروهی نفع ببرد، گروهی دیگر چیزی از دست میدهد و در چنین جامعهای، نتایج برد-برد ناممکن است.
مردمی که در شرایط و سالهای سخت اقتصادی بزرگ شوند، تمایلشان به حاصلجمع صفر بیشتر است و بدبین به این ایده هستند که با سختکوشی میتوان به موفقیت رسید. این نگرشها کاملا عقلانی هستند. مردم با تفکر حاصلجمع صفر، تمایل دارند منافع بالقوه اعتماد و همکاری را دستکم بگیرند و دیگران را رقبای بالقوه یا تهدید ببینند به جای اینکه شریک یا همکار تلقی شوند.
عمومیت یافتن این باور در یک جامعه میتواند تبعات سیاسی-اجتماعی گستردهای ایجاد کند. مهمترین اثر آن این است که اگر افراد احساس کنند در جامعه حاصلجمع صفر که کیک اقتصاد ثابت است، زندگی میکنند و ثروتمند شدن دیگران به قیمت فقیرشدن آنها محقق میشود، رضایتشان از زندگی کاهش مییابد، احساسات مثبت کمتری از خود بروز میدهند و انگیزهای برای تلاش بیشتر کردن ازجمله نوآوری و ابتکار نخواهند داشت.
در چنین وضعیتی رویای ساختن و داشتن یک آینده خوب برای نسل فعال حاضر و حتی کودکانشان غیرقابل تصور شده و به هدفی دستنیافتنی تبدیل میشود. چنین حالت روحی و روانی، باعث سرخوردگی و ناامیدی در بیشتر مردم میشود، جامعه را به سمت بدبینی، بیاعتمادی، نارواداری، ناشکیبایی، خصومت و غیریتسازی سوق میدهد.
البته که پدیدههای سیاسی-اجتماعی-فرهنگی پیچیده است، ریشههای گوناگون دارد و علل بسیاری در وقوع آنها دخیل هستند؛ اما میتوان بازی حاصلجمع صفر را عامل مهمی در نگرشهای منفی زیر دانست:
۱- تشدید نگاه بدبینانه اعضا و گروههای مختلف جامعه نسبت به یکدیگر و تعمیق شکاف میان طیفها و جناحهای مختلف سیاسی-اجتماعی و میدانداری نیروهای تندرو و افراطی.
۲- تشدید نگاه بدبینانه جامعه نسبت به دولت و مسوولان.
۳- تشدید نگاه خصمانه جامعه بومی و محلی نسبت به مهاجران خارجی.
همانطور که اشاره شد، باور حاصلجمع صفر یعنی هر کس ثروتمند شده به قیمت فقیرشدن دیگران بوده است. به این ترتیب جامعه تمایل بیشتری مییابد که بپذیرد موفقیت یا ثروتمندشدن حاصل شانس است تا تلاش شخصی. اتفاق ناگوار دیگر این است که در چنین وضعیتی مصادره و تجاوز به اموال دیگران و سرقت کردن مقبولیت و خواستار بیشتری پیدا میکند، تئوری توطئه، قبیلهگرایی و ملیگرایی و ایدههای پوپولیستی (مثل سیاستهای بازتوزیعی و ضدمهاجرتی) و بگیروببند و مصادره بیشتر ظهور میکنند و خریدار مییابند. به همچنین هنگامی که رکود و خمودگی اقتصاد، بیش از همه طبقه متوسط جامعه را نشانه رود و آنها را پایین کشیده به طبقه محرومان و فقرا نزدیک کند پایههای قوام جامعه را بهشدت سست میکند و میتواند محرک و مشوق اعتراضات فراگیر بهویژه در مراکز شهری شود.
نتیجه سخن اینکه خشم گسترده جامعه در چند سال گذشته را میتوان از منظر عملکرد ضعیف و نزدیک به صفر رشد اقتصادی در دهه۱۳۹۰ (و تشدید نابرابری) تحلیل و قضاوت کرد که تبعات و اثرات زیانبار و ضداخلاقی آن از کانالهای گوناگون سیاسی-اجتماعی-فرهنگی سر باز میکند.
🔻روزنامه کیهان
📍 «تحول در نگاه» مهمتر از «سند تحول»
✍️ عباس شمسعلی
این روزها صحبت از کمبود معلم و تلاش برای خالی نماندن کلاسهای درس از حضور معلم زیاد است. درواقع بخش عمده فکر و ذهن و توان مسئولان ارشد و حتی تا ردههای مناطق و نواحی آموزش و پرورش این روزها به امر تامین کمبود معلم اختصاص یافته است. مشکلی که بخش قابل توجهی از آن ریشه در کمتوجهیهای سالهای گذشته دولت قبل و عدم برنامهریزی اصولی و پیشبینی صحیح از شرایط امروز دارد. از جمله این موارد میتوان به غفلت از پیشبینی بازنشستگی پر تعداد فرهنگیان و از همه مهمتر کمرنگ کردن پرخسارت نقش مهم، تخصصی و اثرگذار دانشگاه فرهنگیان با کاهش حیرتانگیز پذیرش دانشجومعلمان در سالهای قبل و دلخوش کردن به جذبهای مقطعیِ قابل نقد اشاره کرد.
اما مشکلات حوزه آموزش و پرورش تنها به ناترازی تعداد معلم مورد نیاز محدود نمیشود و برای نگاه دقیقتر و آسیبشناسی کاملتر از مشکلات این حوزه باید فراتر از امروز و این دولت و دولتهای قبل به سراغ این حوزه رفت.
متاسفانه باید گفت که علیرغم همه تاکیدات و تلاش برای مهم جلوه دادن آموزش و پرورش در بیان مسئولان دولتهای مختلف در سه چهار دهه اخیر، سالهاست که به هیچ وجه آموزش و پرورش با وجود اهمیت فوقالعاده آن، به عنوان اولویت اصلی هیچکدام از دولتهای بعد از جنگ تحمیلی مطرح نبوده است. این البته به معنی این نیست که در بخش آموزش و پرورش و نظام آموزشی کشور کاری صورت نگرفته، بلکه باید اذعان داشت یکی از بخشهایی که از نظر کمی و کیفی در دوران پس از انقلاب رشد و تکامل را تجربه کرده است بخش آموزش و پرورش بوده است که میتوان به جهش سوادآموزی یا ساختوساز مدارس استاندارد در شهرها و روستاهای مختلف و یا توفیقات دانشآموزان ایرانی در عرصه المپیادهای جهانی و سایر موارد اشاره کرد. اما حقیقت آن است که در کنار همه کارهای انجام شده و قابل تقدیر در دولتهای مختلف و با همه ساختوسازها و خدمات انجام شده، آموزش و پرورش از یک جا به بعد، از مسیر درست خود و از چشمانداز آرمانی مورد انتظار در بستر انقلاب اسلامی و نظام مقدس جمهوری اسلامی خارج شده است.
اگر یکی از کلیدیترین و بارزترین نقاط آرمانی و غایت مورد انتظار در اندیشه انقلاب اسلامی را ایجاد عدل و برابری بدانیم، باید گفت علیرغم همه تلاشها و کارنامه قابل قبول در زمینه ایجاد عدالت اجتماعی در بخشهای مختلف از جمله گسترش دامنه برخورداری اقشار مختلف مردم از امکانات نسبی و ضروری حوزه بهداشت و درمان یا به کارگیری ثروتها و ذخایر و درآمدهای کشور برای استفاده عموم از خدماتی چون گازکشی و برقکشی و انتقال آب سالم به مناطق مختلف و روستاهای دوردست و تلاش برای محرومیتزدایی از مناطق کمبرخوردار، یا ایجاد گسترده زیرساختهای ارتباطی مثل جادهها و بزرگراهها، ساخت بیمارستان، مترو، نیروگاه، سد و... اما در حوزه آموزش و پرورش سالهاست که از مسیر عدالتمحورِ مورد تاکید نظام جمهوری اسلامی فاصله گرفتهایم.
ریلگذاری صحیح قطار نظام تعلیم و تربیت با تفکر ارزشمند شهیدان رجایی و باهنر و متاثر از فضای ارزشمند ابتدای انقلاب اسلامی صورت گرفت و مبنای آن توجه به تربیت صحیح در کنار آموزش موثر و بر پایه عدالت آموزشی و یکرنگی بود، اما به نظر میآید هر چه جلوتر آمدیم قطار نظام آموزشی ما از آن ریل ارزشمند و منتهی به سعادت و پیشرفت مادی و معنوی خارج شد و با پشت سر گذاشتن آن خط صحیح ترسیم شده وارد مسیری نامعلوم شد.
متاسفانه با حرکت به سمت ایجاد مدارس غیردولتی در سالهای پس از جنگ و در ادامه گسترش روزافزون این مدارس در سالهای اخیر از یک طرف و کمتوجهی به تجهیز و تقویت مدارس دولتی از سوی دیگر، به شدت دچار نظام تحصیلی طبقاتی و زیر پا قرار گرفتن عدالت آموزشی شدهایم.
به تعبیر دیگر، بسیاری از دانشآموزان از اولین روز تحصیل، وارد چرخهای از نمایش بیپرده قربانی شدن عدالت آموزشی میشوند و هر چه میگذرد این نظام طبقاتی ناعادلانه را بیشتر حس میکنند، یادگار و خاطرهای که همیشه با آنها خواهد بود. عجیب آنکه به جای داشتن یک نظام آموزشی و یک نوع از مدارس قوی، مجهز و پاسخگو به نیاز همه دانشآموزان، در سالهای گذشته ایجاد انواع و اقسام مدارس با انواع تقسیمبندیها و طبقهبندیها را در کشورمان شاهد هستیم.
این روزها اگر به دانشآموزان یک ساختمان مسکونی چند واحدی یا حتی دانشآموزان حاضر در یک جمع و مهمانی خانوادگی بنگرید، در موارد بسیاری خواهید دید یک یا چند نفر از آنها در مدرسه غیردولتی، چند نفر در مدرسه دولتی، چند نفر در مدرسه دولتی هیئت امنایی، تعدادی در مدرسه نمونه دولتی، احتمالا برخی در مدرسه استعداد درخشان و ... با سطوح مختلف امکانات و تجهیزات و نیروی انسانی و جهتگیریهای متفاوت درس میخوانند، این مسئله خود گویای بسیاری از تضادها و عقدهها و کمبودهای پیدا و پنهان در مسیر تربیت نسل آینده کشور است.
سوال اینجاست؛ چه شده است که مهمترین نهاد اثرگذار انقلاب اسلامی برای تامین هدف و غایت هدایت و سعادت مردم جامعه یعنی آموزش و پرورش به دستگاه تولید ناعدالتی و بدبینی تبدیل شده است؟ شرایطی که قطعاً زیبنده جامعه ارزشی ما نیست. کجای کار در دهههای گذشته غفلت کردهایم که در نظام ارزشی ما به جای دفاع از عدالت آموزشی، عدهای میگویند طبیعی است که «هر چقدر پول بدهی آش میخوری».
مگر نه اینکه مسیر هدایت جامعه به عنوان یک هدف والا از آگاهسازی و تمرکز بر روی ذهن و تربیت صحیح و دلسوزانه میگذرد؛ پس چرا امروز صحبت از کمبود
۵۰ تا ۶۰ هزار مربی پرورشی در مدارس کشور است؟! اصلاً در مدارسی که مربی پرورشی دارند غیر از کارهای دلسوزانه و ذوقی و خودجوش این مربیان و کادر مدرسه، چه امکانات و بودجهای برای مربیان و مدیران مدارس در خصوص برنامهریزی موثر امور تربیتی تدارک دیدهایم؟
باز هم بر میگردیم به این جمله که در سه چهار دهه گذشته، متاسفانه آموزش و پرورش با همه اهمیتی که دارد و همه کارهایی که شده است، هیچگاه اولویت اصلی دولتهای ما نبوده است. اگر این حوزه اولویت اصلی بود و در نظر مسئولان و دولتها به عنوان یک ستون و تضمینکننده و تعیین کننده آینده کشور و نه به عنوان یک نهاد پر خرج که باید هر چه بیشتر و زودتر با خصوصی کردن از دست آن راحت شد نگاه میشد، نباید یک روز همه دغدغههای وزیر معطوف به پرداخت حقوق معلمان و یک روز همه تمرکز بر روی تامین معلم به روشهای مختلف منطقی و غیرمنطقی باشد.
اگر آموزش و پرورش در اولویت اصلی قرار میگرفت و مسیر اصلی تحقق هدایت و تربیت و میدان تمرین و آموزش عدالت اجتماعی محسوب میشد، نباید دهها هزار مدرسه از داشتن یک مربی پرورشی محروم میماندند.
اگر آموزش و پرورش اولویت اصلی و یک بخش تعیینکننده در نظر گرفته شده بود، نباید اجازه داده میشد نظام آموزشی ما به این راحتی تبدیل به آش شله قلمکار از انواع مدارس با مسیرها و دنیاهای مختلف و دستگاه تولید و ترویج ناعدالتی آموزشی و اجتماعی شود.
کدام کشور غربی و پیشرو در جهان را میتوان مثال زد که تا این حد و به این راحتی اختیار اداره مدارس از نظام و دولت آن کشور به بخش خصوصی واگذار شود؟
این روزها نتایج نهایی آزمون سراسری دانشگاهها اعلام شده و دانشجویان جدید آماده حضور در کلاسها میشوند اما همین اعلام نتایج کنکور سنگ محک خوبی است که مسئولان دولتهای مختلف و سایر مسئولان در مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی و ... طعم دستپخت خود و همان آش شله قلمکارشان را بچشند که آیا طعم عدالت میدهد یا بوی بد بیعدالتی از آن به مشام میرسد؟
هنوز چند ماهی از گزارش تکاندهنده دکتر «منصور کبگانیان» عضو محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی نگذشته است که در یک برنامه تلویزیونی نتایج بررسی پذیرفتهشدگان دانشگاههای خاص و رتبههای برتر را این چنین اعلام کرد: «در بین قبولیهای ورود به دانشگاه رتبه زیر ۳ هزار، دهک اول، دوم و سوم که قشر کمبرخوردار هستند، ۲ درصد و ۸۰ درصد پذیرفتهشدگان از دهک ۸، ۹ و ۱۰ هستند. در رشتههای پزشکی و دندانپزشکی، دهک محروم ۱.۳ درصد پذیرفتهشدگان. این در حالی است که ۸۶ درصد از پذیرفتهشدگان رشتههای دندانپزشکی و پزشکی از دهک ۸،۹ و ۱۰ هستند. در رشته برق دانشگاه شریف دهک محروم صفر درصد و دهک ۸،۹، ۱۰، ۸۷ درصد از پذیرفتهشدگان را شامل میشوند. در روانشناسی که از پرطرفدارترین رشتههای انسانی است نیز دهک محروم (دهک اول، دوم و سوم) ۲.۹ درصد است که در این بین سهم دهک اول صفر درصد است. در حالی که در دهک مرفه (دهک ۸،۹،۱۰) این ۸۰.۴ درصد است. در نقش مدارس در موفقیت دانشآموزان، ۲.۳ درصد از رتبههای زیر
۳ هزار دانشگاهها را دانشآموزان مدارس دولتی و مدارس غیردولتی و نمونه دولتی ۸۰ درصد از رتبه زیر ۳ هزار را شامل میشوند.» و این چنین است که این چرخه معیوب مجال حرکت فرزندان دهکهای پایین به سمت کسب فرصتهای برتر تحصیلی و اجتماعی و برونرفت از شرایط سخت را گرفته و ظاهراً این فرزندان باید آینده خود را در همان دهک موروثی ترسیم نمایند.
عجیب آنکه با غفلت و وادادگی، این روزها فکر و ذهن و انرژی و آینده و تربیت دانشآموزان به طرز خطرناکی به اسارت مافیای کنکور و کلاسها و کتابهای گرانقیمت تست درآمده و عجیب تر آنکه صداوسیمایی که خود قرار بود «دانشگاه» شود؛ نمکگیر این مافیا و مُبلغ روشهای اشرافی ورود به «دانشگاه» و خیرهکننده نگاه حسرتبار دانشآموزان کمبرخوردار و محروم به این بازار مکاره شده است.
کوتاه سخن آنکه؛ به نظر میآید تحول در آموزش و پرورش و نظام آموزشی کشور بیش از آنکه نیازمند «سند تحول» باشد نیازمند تحول در نگاه مسئولان و تحول در اولویتبندی مسائل باشد.
هنوز زمزمههایی از گسترش دامهایی به ظاهر زیبا همچون «مردمیسازی آموزش و پرورش» و به تعبیر دیگر گسترش خصوصیسازی و کاهش تصدیگری دولت به گوش میرسد که باید علاوه بر اینکه مراقب افتادن در این دام و تکرار غفلت خیانتبار دولتهای گذشته در گسترش مدارس غیردولتی به جای عمل به وظیفه تامین عالی امکانات تحصیل رایگان عمومی بود، اکنون که برنامه هفتم توسعه در حال بررسی و تصویب است با درس گرفتن از این مسیر غلط چند دهساله که آثار تلخ آن پیش چشممان است، یک تصمیم عملی و عدالتساز برای تصدی کامل دولت بر اداره مستقیم مدارس و جبران روشهای ناعادلانه نظام طبقاتی آموزشی گرفته شود. ما کشوری غنی و ثروتمند هستیم؛ باید اکنون برای ساختن آیندهای روشن و مطلوب برای اصلاح نظام آموزشی نامتوازن و بیمار هزینه کنیم که البته این هزینه درواقع سرمایهگذاری است. مردم هم وقتی پای کار آمدن جدی مسئولان در جدی گرفتن نظام آموزشی و اصلاح آن را ببینند از هر کمکی که بتوانند دریغ نخواهند کرد.
🔻روزنامه اطلاعات
📍 اخلاق جنگ!
✍️ دکتر محمدعلی فیاضبخش
یکدهه پیش از تولد نسل ما، جرثومهای به نام اسراییل در قلب کشورهای عربی رویید. اکنون که بیش از هفتدهه از آن دوران میگذرد، جغرافیایی جعلی را در کتابهای درسی دنیا در آموزش کودکان میبینیم، که دنیای مدّعابرداشته در آموزشوپرورشِ «غیرایدئولوژیک» و «واقعنگار!»، به عنوان واقعیت(فکت) به خورد دانشآموز میدهد و ابایی از یک دروغ بزرگ تاریخی ندارد.
همان کتابها در برخی از همان کشورهای به ظاهر غیرایدئولوژیک، هنگام آموزشِ فکتی(!) به نام همجنسگرایی و عرفیسازیِ آن، اصلاً باکیشان نیست، که مروّجِ یک ایدئولوژیِ اقلیّتی، اما در بستهبندیِ رنگیِ اباحهگری و حساسیتزدایی از یک «فکت» اخلاقی باشند، که از زمان ظهور بشر بر پشت خاک، همیشه به چشم یک ناهنجاری بدان نگریسته میشده است.
در چنین دنیای دیوانهای، که هرچه به عقلِ پسامدرنیسم نزدیکتر میشود، در اخلاق و سیاست وحشیتر میگردد، عدهای دایگان دلسوزتر از مادر، علَمِ اخلاق در جنگی نابرابر را سر دست میگیرند- جنگی که برای بازگشت بهخانهی سهنسلِ آواره است - و از «اخلاقِ جنگ!» سخن میگویند.
همانها که با حساسیتزدایی از صدها سازهی اخلاقی، هم همجنسگرایی را به اخلاق عرفی تطهیر کردند و هم در جایجایِ حفظ منافعشان، اصلِ «دفاع مشروع» را مستمسک بمبارانِ زنان و کودکان در سراسر گیتی ساختند، ناگهان اشک تمساحشان سرازیر میشود؛ وقتی یک عقدهی انباشته ناشی از تحقیری هفتادوپنجساله، ساکنانِ محقِ یک سرزمین را به چند رفتار عصبانیتآمیز و خارج از عرف و اخلاقِ جنگ وادار میکند! اینجاست که دوباره «اخلاق» بازتعریف میشود در قاموس کراواتیها و جرثومههای عطرزدهای که عفونت کشتار و غارت، ژنومِ خلقتشان است.
با دیدن تصاویر خارج از «هنجار و اخلاقِ جنگ»، از هردوسوی خصومت، هیچ انسانِ طبیعی و عطوفی اشک شوق نمیریزد؛ اما سرازیرشدن اشک تمساح از سوی کراواتیهای عطرزدهی سراپا عفونتگرفته، آن هم فقط در زمان شورش و یورشِ چند خانهباخته، که در دوسومِ قرن، آوارهی باریکهها و تاریکخانههاست، انصافاً زجرآور و دماغآزار است؛ چه داخلیاش چه خارجیاش.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 زلزله در افغانستان و طوفان الاقصی در اسرائیل
✍️ دکتر صلاحالدین هرسنی
همزمان با شروع طوفان الاقصی یا همان (انتقام سخت) جنبش حماس به اسرائیل در روز شنبه هفتم اکتبر، زمینلرزهای به بزرگی ۳/۶ ریشتر در ۴۰ کیلومتری غرب شهر هرات افغانستان به وقوع پیوست که در ولایات همجوار بادغیس و فراه نیز احساس شد.
سازمان زمینشناسی ایالاتمتحده گزارش داد که پس از اولین زمینلرزه، چندین زمینلرزه دیگر به بزرگی ۹/۵ و ۵/۵ رخ داد. این زلزله همانگونه که (ملاجانان) سخنگوی مدیریت ملی حوادث طبیعی افغانستان گفته، حدود ۲۵۰۰ نفر کشته و مجروح و یکهزار و ۳۲۰ خانه نیز ویران شده است.
اساسا هنگامی که زلزلهای به این اندازه از مقیاس، زمین زیر پای مردم کشورها را میلرزاند، کشورهای دیگر در چارچوب کمکهای بشردوستانه حقوقبشری و به مصداق (بنیآدم اعضای یکدیگرند) به کمک زلزلهزدگان میشتابند تا شاید بار مصائب آنها را کم کنند. متاسفانه همزمانی طوفان الاقصی جنبش حماس در اسرائیل با واقعه هولناک طبیعی سبب شد که زلزله تراژیک هرات افغانستان در افکار عمومی دیده و به آن توجه نشود. حال و در شرایطی که
طوفان الاقصی وارد روز ششم آن شده است، همه جهان: (سرها بریده دیدند بیجرم بیجنایت). در این میان مساله آن است که اگر بخش عظیمی از مردم جهان در غرب نگران مصائب و حمام خون و سرهای بریدهشده مردم اسرائیل هستند و بخش بزرگی هم از همان مردم جهان در شرق نیز قرار است نگران حمام خون مردم بیگناه و سرهای بریدهشده بیجرم و جنایت غزه شوند، پس خونهای فراوان و جسدهایی که زیر آوار بتنها، سنگها و تلی از خاک زلزله هرات مانده است، چه میشود؟ چرا مردم جهان چشمهای خود را به روی مصیبت عظمای زلزله هرات در افغانستان بستهاند و قرار نیست ببینند؟ آیا انگاره انسانیت و احساس درد و آلام مشترک نباید معیار و ملاک توجه و کمک به آن بخش از مصیبتدیدگان مصائب طبیعی باشد؟ آیا صرف سیاسی بودن یک حادثه خونین برای توجیه نگرانی افکار عمومی جهانیان کافیست؟ و چرا اساسا احساسات افکار عمومی جهانیان در قبال مصائب زلزله مردم افغانستان بیگانه مانده است؟ اگر انگاره انسانیت و اخلاق نوعدوستی، ملاک و معیار توجه به مصیبتدیدگان حوادث سیاسی یا طبیعی باشد، به نظر میرسد حادثه مرگبار طبیعی افغانستان فقط به جهت غیرسیاسی بودنش و شاید به جهت تبعیض، موجب غفلت افکار عمومی جهانیان واقع شده است. به عبارت دیگر میتوان گفت برخورد و مواجهه افکار عمومی در قبال مصائب و آسیبهای زلزلهزدگان هرات افغانستان، راسیسم و نژادپرستانه است. متاسفانه افکار عمومی جهانیان بهجای کمکرسانی واقعی همچون کمکرسانی به زلزلهزدگان زلزله اخیر ترکیه فقط به نظارهگری بسنده کرده و آنها را به دست گروهی – آن هم با ساختار متحجر و واپسگرا- رها کردهاند که درکی از انگاره انسانیت نداشته و از آموزشهای مدنی و درک درستی از عمق فاجعه ندارند. درواقع رفتارهای آن ساختار متحجر و واپسگرا در افغانستان هیچ دستکمی از زلزله ۳/۶ ریشتری اخیر شهر هرات ندارد و همین سبب شده مردم افغانستان به واسطه قدرتیابی طالبان مورد غفلت توجه ملل غرب و شرق شوند. حال اگر فرض را بر آن بگیریم که جامعه جهانی به جای تبعات طوفان الاقصی یعنی توجه به حمام خون و مصائب مردم اسرائیل و نوار غزه به ویرانی و کشتار زلزله هرات توجه میکرد، آیا این توجه و کمکرسانی برای مردم هرات افغانستان کافی بود؟ بسیار روشن است که پاسخ منفی باشد. درواقع مردم افغانستان گرفتار زلزله بزرگتر از زلزله هرات یعنی زلزلهای چون گروه طالبان شدهاند که نهتنها هیچ شأن و جایگاهی در مناسبات جهانی ندارند و هیچ گروهی حاضر به رسمیت شناختنشان در مناسبات جهانی نیست، بلکه از سیاست و حکومتداری فقط دروغ و سرکوب یک ملت را یاد گرفتهاند و با رفتارهای خشن به انحصار قدرت ادامه میدهند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند ...
✍️ مهدی شاهمیرزا
بیستم مهر ماه، روز بزرگداشت لسانالغیب، حضرت حافظ شیرازی، روز منحصر به فردی است که ضمن عرض تبریک به مناسبت فرا رسیدن آن میبایست در وسعت اقیانوسی ادبیات این مرز و بوم اندیشه نمود و برای توسعه و اشاعه آن در زندگی افراد تلاش وافر کرد. سالیان متمادی است که نقش ادبیات و به ویژه شعر پارسی در سیستم فرهنگی کشور کمرنگ و در برخی موارد به فراموشی سپرده شده است. فضای کتابخوانی در جامعه، به ویژه حوزه شعر آنقدر بیرمق است که فروش ۱۰۰۰ نسخهای یک کتاب شعر در طول یک سال، یک اتفاق بعضا بزرگ محسوب میشود! اما برخی شاعران و برخی ناشران سودجو با استفاده از فضای مغشوش ممزوج با عدم تمرکز مدیریت، با چاپ کتابهایی در تیراژ ۲۰۰ تا حتی ۵۰ نسخهای، خود را در زمره صاحبان آثار پرفروش جا زدهاند و معالاسف که این نوع اقدامات ناصحیح در درازمدت نتایج مخرب فراوانی برای ادبیات در پی خواهد داشت. بگذریم، این مهم جای تعجب و تأمل بسیار دارد و پرداختن به این موضوعات، بسیط و طولانی است و در این منوال محدود نمیگنجد. در رهگذر توسعه، تمسکجویی به ادبیات به ویژه «شعر» نوعی استفاده بهینه از اهرم فرهنگ است و متاسفانه این مهم در رئوس برنامههای حکمرانان حال حاضر مغفول و مجهور بوده و به آن توجه درست در حد اعلا نمیشود. ایران در قرنهای مختلف شعرای بسیاری را به جهان معرفی کرده که هر کدام دیوانی از درسهای زندگی را با وزن به رشته تحریر در آوردهاند و خواندن این متون و اشعار جهانبینی انسان را چند برابر میکند.
اگر قشری خاص که نسل در نسل آنها با ادبیات و شعر مأنوس بودهاند را جدا کنیم، عموما ایرانیان در بدو خردسالی و نوجوانی از طریق سیستم آموزشی کشور با ادبیات و شعر آشنا و در مواردی قلیل به دلیل وجود علاقه ذاتی با آن خو میگیرند. بهزعم این نگارنده اصلیترین مبحثی که میتواند در توسعه و اشاعه فرهنگ شعرخوانی و انس با آن مثمر ثمر باشد، اصلاح نظام آموزشی و ایجاد جذابیتهای اساسی در نحوه انتقال این بستر مهم فرهنگی به اذهان خردسالان و نوجوانان است. فرهنگ مساله بهشدت مهمی است که توسعه آن یکی از عناصر و شاخصهای قدرت کشورها طبقهبندی میشود. مادامی که کشوری در اقصا نقاط جهان دارای فرهنگ منحصر به فرد است و جذابیتهای فرهنگیاش را برای سایر ملتها تبلیغ مینماید و غنای آن در حدی است که آنها پذیرا میشوند یکی از چند شاخص اصلی قدرت را در ید خود میگیرد و این اصل مهمی است که همزمان در چندین شاخص به توسعه بپردازیم. توسعه نظامی یکی از اصلیترین شاخصههای قدرت است اما اقتدار مطلوب صرفا اقتدار نظامی نیست، اقتدار اقتصادی، اقتدار فرهنگی، اقتدار سیاسی، اقتدار دیپلماتیک حتی اقتدار در حوزه امنیت غذایی از انواع اقتدارهای حکمرانی معاصر به شمار میروند که ایدهآلترین حالت آن زمانی روی میدهد که به صورت موازی و همزمان به توسعه همهجانبه موارد مزبور پرداخته شود. نه فقط اینکه یک مورد، حداکثر توجهات را به خود جلب کند. مطالب بسیار است و فرصت کوتاه و محدود. امید است مسوولان ذیربط به فکر ادبیات، شعر و نهایتا فرهنگ ایران باشند که میزان غنی بودن آن بر هیچ انسان فرهیخته و علاقهمند در این کره خاکی پوشیده نیست. یکی از نمونههای پر اهمیت بودن روز حافظ در عرصه بینالملل، برپایی نشستهای تخصصی در دانشگاههای مختلف جهان ازجمله چین، هندوستان، ژاپن، استرالیا، امارات و ایتالیا میباشد و مطلوب آن است که هر ساله به تعداد کشورهای یادشده افزوده شود تا روزی را ببینیم که در داخل و خارج کشور عموم افراد بدانند حافظ کیست و حداقل بخشی از دروس زندگی این شخصیت بزرگ را خوانده و درک کرده باشند.
🔻روزنامه شرق
📍 فریاد انقلابی-رفتار انفعالی
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
وزیر محترم صمت جناب آقای مهندس علیآبادی در اظهاراتی که تصویر آن در شبکه مجازی پخش شده است، مطالبی درباره امر تولید بیان کردهاند. این سخنان درباره مدیریت چندپاره تولید در کشور و عدم امکان تصمیمگیری صحیح است و گزندگی سخنان ایشان درخصوص این نوع مدیریت، به نحوی بود که به ایشان تذکر میدهند که سخنانشان از شبکه مستقیم اینترنتی در حال پخش است.
البته ایشان چندی پیش با رونمایی از یک اتومبیل برقی در حضور رئیسجمهوری گفتند که تا پایان سال صد هزار دستگاه از این نوع اتومبیل برقی تولید خواهد شد؛ هرچند در سخنان اخیرشان تا آنجا که پخش شد، اشارهای به این نوع اتومبیل برقی نکردهاند؛ اتومبیلهایی که قیمت باتری آنها به تنهایی با یک خودروی احتراقی برابری میکند. ازجمله عدم پراکندگی در مدیریت کشور که البته ایشان به آن اشارهای نکردند، موضوع ترابری و نحوه آن در کشور است که معلوم نیست وزارت راه و مسکن یا وزارت صمت یا وزارت کشور یا معاون اول رئیسجمهور کدام مسئول آن هستند و چه طرحی در سر دارند. گیریم وزارت صمت در پایان سال ۱۴۰۲ صد هزار اتومبیل برقی تولید کرد که آلودهکنندگی آن نزدیک صفر باشد؛ درحالیکه ۱۵میلیون خودروی سواری و وانت پرمصرف آلودهکننده در کشور وجود دارد و همین وزارت صمت سالانه یک میلیون خودرو از همان نوع تحویل جامعه میدهد و به موازات آن ۹۵ درصد حملونقل باری کشور توسط کامیونهای پرمصرف انجام میشود و سهم ترابری ریلی کشور در حملونقل کالا فقط پنج درصد است. هماکنون لایحه برنامه هفتم توسعه در مجلس شورای اسلامی در حال بحث و تصویب است و جالب آنکه در همین رابطه، روز دوشنبه جاری در مجلس شورای اسلامی رئیس مجلس اظهار کرد هماکنون مصرف روزانه بنزین ۱۳۷ میلیون لیتر است و ۵/۲ برابر کشورهای صنعتی بنزین مصرف میکنیم و میخواهیم مصرف ثابت باشد. البته پس از مدتها بحث و گفتوگو، در نهایت مجلس تصمیم خاصی در این زمینه اتخاذ نکرد. واقعا کشور عجیبی داریم. سیاست کلی ما انقلاب دائم است؛ یعنی اگر ۴۴ سال قبل انقلاب کردیم، برخلاف زندهیاد دکتر شریعتی که گفت انقلابها به نهادهای اداری تبدیل میشوند، معتقد هستیم که باید در انقلاب دائم باشیم و دنیا را تغییر دهیم. از طرفی سیاستهای اتخاذشده که همین جلسه مجلس گواه آن است، اجرای سیاستهای مصرف هرچه بیشتر و حتی بیش از تولید داخلی را که مستلزم واردات است، ادامهدار کرده است؛ درحالیکه هم مجلس خود را انقلابی میداند و هم رئیس معزز مجلس شورای اسلامی. این دوگانگی در شعار و در عمل نهایتا کشور را تکیدهتر کرده و آن را به سوی تخریب هرچه بیشتر هدایت میکند. آیا انقلابیبودن مردم یا کشور یا حکمرانی یا نمایندگان در مصرف هرچه بیشتر منابع کشور است؟ در اخبار آمده است که ما در فناوری سرآمد بسیاری از کشورها هستیم؛ بسیار خب، این فناوری چرا به سراغ ۱۵ میلیون اتومبیل حاضر نمیرود که مصرف آن را کاهش دهد؟ اهدای دو دارو به حاکم امارات اگر نشانه بلوغ علم و فناوری در کشور باشد، به طریق اولی باید بدانیم که وجود فناوری پیشرفته، کمکردن مصرف این اتومبیلهاست و اینجاست که میتوانیم بگوییم انقلابی کار کردهایم و به فناوری کشور ببالیم؛ والا مصرف مسرفانه منابع کشور از عهده هر غیرانقلابی و هر رفاهزده بیاندیشه کاملا برمیآید. البته فقط مسئله مصرف بنزین نیست؛ سالهاست که در مجالس و محافل بهاصطلاح انقلابی، علیه لیبرالیسم و نئولیبرالیسم و اینکه باب این مکتب توسط مرحوم هاشمیرفسنجانی باز شده است، شعار میدهند و شاید هم از باب استحباب به کلمه «باهتو» متوسل شده و بهتان را مستحب بلکه واجب میدانند، اما همواره در راستای جلوههای منفی لیبرالیسم در سطح جامعه حرکت شده و حاضر به تغییر آن و پیشهکردن سیاستهای انقلابی در داخل و سبک سازندگی نشدهاند؛ زیرا پیشهکردن سیاستهای انقلابی در اداره جامعه، مستلزم داشتن سرمایه اجتماعی است که مردم طوعا و نه کرها آن را مورد قبول قرار دهند و چون آقایان انقلابی در عمق وجودشان مطمئن به فقدان سرمایه اجتماعی هستند، بنابراین از دستزدن به حداقل اصلاحات هم خودداری میکنند؛ زیرا خود را در معرض تهدید نبود سرمایه اجتماعی میبینند. هم تشتت در تصمیمگیری به گواه وزیر محترم صمت و هم نبود فناوری مفید برای مردم و جامعه و هم ترس از پیشهکردن سیاستهای انقلابی در تدوین سبک زندگی در جامعه، ایران را دچار تخریب کرده و این تخریب به نحوی است که انتظار هیچ نوع توسعهای را نمیتوان داشت. در حقیقت اینک شرایط زیربنایی کشور و نحوه و سبک زندگی در حدی است که نباید انتظار توسعه داشته باشیم، بلکه حداقل باید تخریب را متوقف کنیم. برنامه هفتم توسعه که اینک در مجلس در حال تصویب است، چه با اصلاحات کمیسیون و چه تنها با لایحه دولت، تقلید ضعیفی است از برنامه ششم که بلااجرا مانده و نه از روی حسن مطلب بلکه از روی ناچاری سه بار تجدید زمان را آزمایش کرده است. البته شاید تنها دلخوشی آن باشد که این برنامه هم روی اجرا به خود نبیند و مردم بالاخره خودشان کارهایی مثبت انجام دهند؛ امری که به تجربه ثابت شده که ممکن و میسر نخواهد شد و تخریب کشور و بهباددادن ثروت خداداد آن آنقدر ادامه خواهد یافت که سرزمین ایران کاملا تکیده باقی بماند.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 اعطای وام جذابیت ندارد
✍️ حسن محتشم
دیگر بانکها علاقهمند به ارائه وام نیستند. چرا که اعتقاد دارند تا زمانی که تورم بالای چهل درصد وجود دارد، اعطای وام با نرخ بهره ثابت سوددهی آنچنانی برایشان ندارد. البته باید توجه داشت که خود بانک پولی در اختیار ندارد و این مبالغ از سپردههای مردم تامین میشود.
به هر صورت اعطای وام در چنین شرایطی برای بانکها جذابیت ندارد. به همین دلیل است که با وجود اینکه مجلس اختصاص بیست درصد از سپردههای بانکی به بخش مسکن را مصوب کرده بود، باز هم بانکها عملا مقاومت کرده و این درصدی که مجلس مصوب کرده، محقق نشده و بعید به نظر میرسد که در آینده نیز شاهد همکاری لازم از جانب بانکها در این زمینه باشیم. بانکها برای تامین منابع مالی طرح نهضت ملی مسکن انگیزه چندانی ندارند. در این خصوص علاوه بر اینکه باید آنها را متوجه وظیفه خود در قبال این طرح کرد میتوان به عنوان ضلع سوم مشارکت به آنها
انگیزه داد.
زمین قابل ساخت و منابع مالی در واقع مهمترین الزامات اجرای طرح نهضت ملی مسکن است. در طرح مسکن مهر پروژهها از طریق وام و آورده متقاضیان اجرا میشد. آن زمان خط اعتباری از طریق نظام بانکی تعیین و تسهیلات تقریبا به صورت روان پرداخت میشد. البته آورده متقاضیان محدود بود اما علت اصلی اینکه مسکن مهر چندان طبق روال پیش نرفت به عملکرد مسئولان وقت مربوط شد.
در طرح نهضت ملی مسکن میبینیم که به گفته مسئولان، همراهی چندان مناسبی از سوی بانکها صورت نمیگیرد که در این زمینه دولت باید سیستم بانکی را متقاعد به عمل به تکالیف خود کند. البته وزیر راه و شهرسازی اعلام کرده که همراهی بانکها با این طرح افزایش یافته اما با شرایط مطلوب فاصله دارد.
وظیفه بانکها تخصیص ۲۰ درصد از اعتبارات سالانه خود به بخش مسکن است. در دو سال گذشته به ترتیب میبایست ۳۶۰ و ۴۸۰ هزار میلیارد تومان تسهیلات از طرف بانکها به طرح نهضت ملی مسکن اختصاص مییافت که طبق گفته مسئولان وزارت راه و شهرسازی تنها به ۲۰ درصد از این تعهد عمل شده است.
بانکها این استدلال را دارند که به عنوان بنگاه مالی در راستای اهداف خودشان تلاش میکنند. در حالی که بانکها عمدتا دولتی هستند و باید همراستا با اهداف دولت و منافع عمومی همکاری لازم را با طرحهای عمرانی داشته باشند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست