شنبه 15 ارديبهشت 1403 شمسی /5/4/2024 1:05:11 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 دکل‌های نفتی و پوپولیسم
✍️ حسن مرادی
پرونده فساد در دکل‌های نفتی و دکل‌های برق یک بار دیگر در فضای عمومی کشورمان باز شده است. شخصا خبر موثقی درباره گم شدن دوباره دکل‌ها ندارم، اما واقع آن است که هرکجا منافعی وجود دارد، رانت، فساد و ویژه‌خواری هم ریشه دوانده و منافع کشور را بر باد می‌دهد.

به عبارت روشن‌تر، ارتباط مستقیمی میان بخش‌های اقتصادی سودآور و افزایش فساد وجود دارد. حوزه انرژی به عنوان بخشی که ارزش افزوده فراوانی دارد و محصولات آن به سرعت در سطح جهانی به فروش می‌رسد، همواره ظرفیت‌های فراوانی برای فساد داشته است.
این رانت‌ها و مفاسد در فضای جمهوری اسلامی ایران رشد کرده‌اند و منافع کشور را به باد می‌دهند. شاید بتوان گفت این روند به دلیل عدم توجه مسوولان و اعمال نظارت‌های لازم افزایش هم پیدا کرده است. برای نظارت بر بخش‌های مختلف اقتصادی به تخصص‌های نظارتی و قضایی ویژه آن بخش هم نیاز است.

هر کجا که ظرفیتی وجود داشته باشد، حلقه‌ای از رانت‌خوران، مفسدان و ویژه‌خواران حول و حوش آن شکل می‌گیرند و سهم‌خواهی می‌کنند. مثلا در مباحث مرتبط با شرکت شسستا و سایر شرکت‌های زنجیره‌ای برخی وزارتخانه‌‌ها، صف‌های طولانی و نامرئی برای مدیرانی ایجاد شده که به دنبال به دست گرفتن سکان هدایت این شرکت‌ها هستند. در ادامه هم شاهد آن هستیم که اخبار اضافه‌کاری ۴۱۸ میلیون تومانی برخی مدیران منتشر می‌شود. وقتی به روند کلی مفاسد اقتصادی طی دولت‌های مختلف نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم در هر دولتی که رویکردهای پوپولیستی، غیرتخصصی و جناح‌گرایی بیشتر باشد، روند مفاسد بیشتری نیز در این دولت‌ها شکل می‌گیرد. متاسفانه در خصوص نفت این گزاره بسیار جدی است و سازو کاری در خصوص مقابله با این مفاسد وجود ندارد.

مثلا یکی از مدیران تامین اجتماعی که از یکی از نهادهای غیرتخصصی راهی این حوزه شده بود، به دلیل عدم تسلط و فقدان شایستگی مفاسد بزرگی را در بخش‌های زیرمجموعه‌اش شکل داد. تجربیات اخیر کشور نشان می‌دهد که نهادهایی مانند تعزیرات فاقد کارایی لازم بوده و نمی‌توانند مانند یک سیستم قضایی و نظارتی متمرکز عمل کرده و خاطیان را مجازات کنند.

ضمن اینکه هنوز نشانه‌ای از نگرانی و ترس مفسدان از نهادهای نظارتی ایران مشاهده نمی‌شود. در میان حوزه‌های مختلف اقتصادی، صنایع انرژی به خصوص نفت و گاز از ظرفیت‌های مالی و اقتصادی فراوانی برخوردار هستند. غفلت از این حوزه کافی است تا دامنه وسیعی از مفاسد در این بخش شکل بگیرد و منافع کشور بر باد رود. ما به نیروی انسانی خدوم، سالم و متخصص نیاز داریم؛ دانشجویانی که حقوق انرژی خوانده باشند و پس از آموزش‌های لازم بتوانند مفاسد و رانت‌های لانه کرده در حوزه‌های انرژی را ردیابی کرده و به دستگاه‌های ذیربط ارجاع دهند.
در حوزه قضایی نیز به نیروی انسانی متخصص نیاز است تا بتوانند روند قضایی مورد نظر را برای پیشگیری‌های بعدی شکل دهند و بازدارندگی ایجاد کنند. اگر کارها به دست کاردان سپرده شوند و به جای تخصص برخی رویکردهای ظاهری با عنوان تعهد مورد توجه قرار گیرند، بسیاری از مشکلات کشور حل می‌شوند.

ضمن اینکه شر مفاسد اقتصادی و فسادهای بزرگی که طی سال‌های قبل شاهد آن بوده‌ایم، از سر اقتصاد ایران کم می‌شود. اما طی سال‌ها و دهه‌های اخیر، گسترش رویکردهای جناحی و غیر تخصصی باعث شده تا مدیران به جای افراد متخصص اقوام و آشنایان خود را در راس بخش‌های اقتصادی قرار دهند و این روند باعث شکل‌گیری مفاسد بسیاری می‌شود. اگر قرار است در یک دستگاه اقتصادی خلق ثروت و پول شود باید افراد متخصص و شایسته به کار گماشته شوند. در صورتی که به این امور واضح توجهی نشود شاهد افزایش مفاسدی از جنس گم شدن دکل‌های نفتی و اختلاس‌های نجومی دیگر خواهیم بود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تحریم یا مدیریت نادرست؟
✍️ دکتر محمدمهدی بهکیش
این روزها مدیران از فشار تحریم‌ها در درون می‌نالند و در برون ادعای فراوان دارند که از کنار تحریم‌ها می‌گذریم و به قول رئیس‌جمهور اسبق، «تحریم‌ها کاغذپاره‌ای بیش نیست». ولی واقعیت به جز این ادعاها و رویه‌ها است؛ چراکه تحریم‌ها برای گروهی تبدیل به کسب‌وکار شده و آثار مخرب آن در لابه‌لای شعارها کمرنگ شده است.
همه می‌دانیم و با پوست و گوشت خود حس می‌کنیم که تحریم‌ها صدمات گسترده‌ای به اقتصاد کشور زده‌اند و می‌دانیم بیشترین هزینه این محدودیت‌ها‌ را مردم عادی کوچه و بازار پرداخت می‌کنند. فقط کافی است به متوسط درآمد دهک دهم جامعه نسبت به دهک اول نگاهی بیندازیم. در ایران این نسبت بیش از ۱۵برابر است؛ درحالی‌که در کشورهای اروپایی این نسبت به ۶ یا ۷برابر می‌رسد. طبیعی است این سوال مطرح می‌شود که چگونه در کشوری که در تحریم‌ به سر می‌برد، دهک بالای جامعه از درآمد و ثروت‌های افسانه‌ای برخوردار است؛ اما مردم عادی برای گذراندن یک زندگی معمولی در صف‌های طولانی برای دریافت یارانه و کمک‌های دولتی می‌ایستند.

به نظر متخصصان دلایل روشن است؛ تورم حدود ۵۰درصد به کمک طبقه اول آمده و هر روز ثروت آنها را -حداقل به‌صورت اسمی- افزایش می‌دهد؛ ولی هزینه تورم افسارگسیخته را مردم با افزایش هزینه زندگی و اجاره‌خانه تحمل می‌کنند. طبقه اول بهره‌مند از تورم و تحریم و البته تمرکز اقتصادی دولت است که قیمت‌گذاری را رواج می‌دهد و طبقات پایین، زیر بار هزینه‌ها کمر خم کرده‌اند (مجله تجارت فردا در شماره ۵۱۷ تحت عنوان «منتفعان تحریم» مطالب جالبی در این خصوص گردآوری کرده است).

در این میان دولت صحبت از تلاش برای رفع تحریم‌ها می‌کند؛ درحالی‌که پیشینیان آنها در بالا بردن تحریم‌ها مسابقه می‌گذاشتند. فشار آن‌قدر زیاد است که دولت هم متوجه آثار تحریم‌ها شده است و شاید در فکر چاره افتاده، هرچند همیشه در ایجاد تعادل با کشورها و اقتصادهای بزرگ مشکل داشته است. نمی‌دانم اگر کشور در تحریم نبود باز هم به خودکفایی فکر می‌کردند؟ جواب من آری است؛ زیرا بسیاری از مدیران در اوایل انقلاب فکر می‌کردند که قطع رابطه با کشورهای بزرگ به‌ویژه با جهان غرب، به نفع جامعه است؛ درحالی‌که هم‌اکنون مشخص شده است که همه زیان دیده‌اند.
واقعیت این است که تحریم راه مبادله آزاد را مسدود می‌کند و در نتیجه کشور نمی‌تواند از مزیت‌های خود استفاده ببرد. هیچ کشوری نمی‌تواند کلیه مایحتاج مورد نیازش را به تنهایی تولید کند؛ حتی آمریکا یا چین که امروز به‌عنوان ابر اقتصادهای دنیا شناخته می‌شوند. بنابراین محدودیت در تجارت موجب کاهش عرضه و افزایش قیمت‌ها می‌شود و کسری بودجه دولت هم وسیله آبیاری‌کننده برای رشد نقدینگی و تورم می‌شود.

این در حالی است که یکی از بزرگ‌ترین مزیت‌های کشور ایران، موقعیت سوق‌الجیشی آن است که غرب و شرق جهان را به یکدیگر متصل می‌کند؛ ولی نحوه اداره کشور و تحریم‌ها شرایطی را به‌وجود آورده‌اند که مسیرهای بازرگانی از چین به اروپا دیگر از ایران نمی‌گذرند و این کشورها سعی کرده‌اند ایران را دور بزنند. درحالی‌که جاده ابریشم سابق، قرن‌ها از ایران می‌گذشت و تجارت در ایران موجب رشد و رونق اقتصادی می‌شد؛ به ترتیبی که در سفرنامه‌ها گفته می‌شود برخی از روستاهای در مسیر جاده ابریشم در ایران، ثروتمندتر از شهرها بودند.
اگر مسیرهای ترانزیت و حمل کالا در جهان همچنان به ایران بی‌اعتنا بمانند، شاید قرن‌ها به طول بینجامد تا بتوان ایران را به جایگاه سابق آن برگرداند. آیا توجه کرده‌اید که دولت‌های متمرکز گه‌گاه مثل تحریم‌کنندگان عمل می‌کنند؟ یعنی دولت به جای آنکه کسب‌وکار مردم را راه‌اندازی کند و از مسیر درآمدهای مالیاتی اقتصاد کشور را اداره کند، شیرینی تورم را مزه‌مزه می‌کند و عملا ۳۰درصد از درآمد مردم به جز مالیات‌های مرسوم را از جیب مردم برداشت می‌کند. به عبارت دیگر، چاپ پول و به دنبال آن افزایش نقدینگی که برای جبران کسری بودجه رخ می‌دهد، به‌صورت تورم از جیب مردم برداشته می‌شود. از سوی دیگر، به‌دلیل تحریم‌، نفت را در خفا می‌فروشیم؛ ولی آثار منفی آن را نادیده می‌گیریم؛ زیرا فروش نفت در خفا نیاز به شبکه‌ای دارد که بتواند نفت را بدون ثبت در آمارهای بین‌المللی بفروشد و آن‌چنان خودی باشند که به ترتیبی پول آن را برگردانند و البته موارد متعددی کشف‌شده که پول‌ها برگشت داده نشده است. این در حالی است که مردم یا حتی خود دولت هم نمی‌داند که درآمد واقعی نفت چقدر است و جالب‌تر آنکه هیچ انعکاسی هم در بودجه ندارد. مجددا توجه شما را به این موضوع جلب می‌کنم که چگونه دهک اول جامعه چنین پولدار شده است؛ زیرا اکثر افراد این دهک در سال‌های جاری، از همان گروه‌هایی هستند که درآمد سرشارشان در عبور دادن دولت از گرفتاری‌های تحریم یا بهره‌مند شدن از سیاست‌های نادرست بوده است.

بسیاری می‌پرسند مقصر اصلی کیست، در پاسخ می‌گویم: نمی‌دانم. آیا آنان که تحریم را کاغذپاره تلقی می‌کردند یا آنان که با نحوه کشورداری، کشورهای بزرگ را تحریک به افزایش تحریم‌ها کردند، مقصر اصلی هستند یا نفوذ سازمان‌های جاسوسی در کشور که هر روز داستانی جدید از عملیات آنها در فضای مجازی دست به دست می‌شود؟ آیا دولت که خود بیشترین صدمه را از فشار تحریم‌ها می‌بیند، توان تعامل با کشورهای دیگر را ندارد یا خصلت‌های ایرانی بودن در حیطه حکمرانی کمرنگ شده و اصول مدارا و گسترش ارتباط که برای قرن‌های طولانی جاری بوده به فراموشی سپرده شده است؟ به علاوه این روزها خبر از نوعی خیزش منطقه‌ای به گوش می‌رسد. قدرت‌های بزرگ حرکت‌هایی برای یارگیری در منطقه در دست اقدام دارند و اسرائیل هم سفره‌اش را در اطراف کشور پهن کرده و آخرین سنگرش در عربستان را تدارک می‌بیند. برای افرادی چون من، به‌عنوان اقتصاددان، این سوال مطرح است که آیا راه‌ها برای ورود به دموکراسی و آزادی اقتصادی برای کشور، در حال بسته شدن است و باید منتظر اتفاقات غیرمنتظره بود؟ سیاسیون و نظامیان می‌گویند بعید می‌دانیم که کشور مورد تهاجم قرار گیرد؛ ولی می‌دانیم که روش‌ها در دنیای جدید به سرعت در حال تغییر است. ورود هوش مصنوعی خود بسیاری از ابزارهای کنترل را تغییر می‌دهد. بنابراین برای تحت فشار قرار دادن یک کشور دیگر نیاز به تعرض نظامی نیست.

می‌توان یک کشور را آن‌چنان از موهبت استفاده از مزیت‌های خودش محروم کرد که به زندگی معیشتی برگردد که بهترین نمونه آن کره‌شمالی است. اگر حمله‌ای به کره‌شمالی صورت نگیرد که نخواهد گرفت، آن حجم از اسلحه و ملزومات تهاجمی به چه دردش خواهد خورد، جز آنکه قصه پر غصه اتحاد جماهیر شوروی-البته در سطحی بسیار کوچک‌تر- تکرار شود. می‌دانیم که دولت، گرفتار منتفعان تحریم شده است که بخشی از آنها در بدنه خودش قرار دارد. طبیعی است لازمه بازگشت به سلامت اقتصادی یکی آن است که منتفعان تحریم را غیرفعال کنیم. اما چگونه؟ آنان بسیار پرقدرت شده‌اند.

دولت گرفتار هم، در حال توجیه خود و سیستم حکمرانی است تا فشار گسترده تاروپود دولت را به هم نپیچد؛ ولی باید متوجه بود که فشار بر مردم تا حدی امکان‌پذیر است که آستانه تحمل او فرونریزد. نکته مهم دیگر آنکه طبقه متوسط نیز به سرعت در حال پیوستن به دایره نیازمندهاست و می‌‌دانیم که طبقه متوسط حافظ بوروکراسی و تکنوکراسی هر کشوری است. این طبقه قابل جایگزین شدن - به‌راحتی- نیستند. بنابراین ضربه زدن به طبقه متوسط قابل جبران نیست و باید هوشیار بود. در نهایت به‌عنوان یک کارشناس توصیه می‌کنم به‌رغم نامهربانی‌ها، امکانات علمی خود را بیش از گذشته به میدان آوریم و حاکمیت هم آستانه تحمل خود را افزایش دهد. ایرانیان در بستر تاریخ به شکیبایی و مدارا و تجارت‌پیشگی معروف بوده‌اند و مشکلات را در فرآیند تحول پدیده‌ها هضم کرده‌اند و به همین دلیل قرن‌ها پایدار مانده‌اند.


🔻روزنامه کیهان
📍 امید کاذب به برجامی که وجود خارجی ندارد!
✍️ دکتر محمدحسین محترم
مردم ایران به این واقعیت پی برده‌اند که اولا دیگر عملا برجامی باقی نمانده و ثانیا برجام قبل از اینکه توافقنامه‌ای برای حل مشکلات اقتصادی باشد، در واقع یک سناریو و توطئه درازمدت آمریکایی برای منزوی کردن و شکست ملت ایران بود. خود مقامات آمریکایی و اروپایی هم اساسا بارها به این دو واقعیت اذعان و عملا در این مسیر در نهان و آشکار حرکت کردند و با همین هدف فضا‌سازی و برخی سیاسیون و مسئولان ایرانی را در برهه‌هایی از زمان با ادعای «امضای کری تضمین است»، فریب دادند. حتی اکنون مقامات روسی و چینی نیز بر زیاده‌خواهی و فریب‌کاری غربی‌ها در برجام تاکید می‌کنند. همان زمان اوباما پشت تریبون رسما چهار هدف را برای برجام ترسیم کرد: اول تضعیف اقتصادی ایران و جلوگیری از فروپاشی تحریم‌ها، دوم جلوگیری از روند تضعیف اقتصاد آمریکا و نقش دلار در جهان، سوم نفوذ در ایران و تاثیرگذاری بر اوضاع داخلی کشور و منزوی کردن جمهوری اسلامی و چهارم پیگیری اهداف مهم‌تر از جمله مهار قدرت دفاعی و نفوذ منطقه‌ای ایران!
اوباما تاکید کرد «بدون برجام ایران به ۵۶ میلیارد دلار طلب خود می‌رسید و اقتصادش بهبود می‌یافت اما با برجام فقط به ۳ میلیارد رسید و جلو رشد اقتصادی‌اش گرفته شد»! بعد از این سخنان اوباما ده‌ها مقام آمریکایی و اروپایی و رسانه‌های آنها به مرور هدف پنهانی و پشت پرده برجام را آشکارتر کردند که به عنوان نمونه التون یکی از نمایندگان انگلیس گفته بود «آمریکا بعداز امضای برجام اکنون بر روی طرح گسترده‌تری از طریق برجام و تحریم‌ها برای ایجاد اعتراضات داخلی ایران متمرکز شده است و اروپا دیگر نمی‌تواند پشت برجام پنهان شود و باید آشکارا با آمریکا همراهی کند»! اما نکته مهم این است که اکنون نه تنها ملت ایران بلکه جهانیان و افکارعمومی دنیا نیز به پشت پرده سناریوی برجام و فریبکاری آمریکا و اروپایی‌ها و عدم پایبندی آنها به توافقات خود و البته به عجز این کشورهای استکباری در مقابل ملت ایران پی برده‌اند و نکته مهم‌تر اینکه با این وجود‌، برجامیون خارجی و داخلی کم تعداد اما پرهیاهو به کمک موساد و سیا به عنوان«کاسبان اصلی برجام» تلاش دارند با فضا‌سازی‌های رسانه‌ای و سیاسی و سوءاستفاده از فضای ایجاد شده بعد از تبادل زندانیان و آزاد‌سازی پول‌های ایران و البته ناامیدوارانه همچنان القا کنند برجامی وجود دارد و هم در ایران و هم در آمریکا و هم در اسرائیل از قِبَلِ آن همچنان به منافع مالی و سیاسی و جناحی خود برسند. در این خصوص چند نکته مهم است:
۱- از همان اوایل شکل‌گیری روند مذاکرات به استناد ده‌ها دلیل و سند، چه اسناد آشکار و چه محرمانه فاش شدهِ وزارت خارجه آمریکا و پنتاگون و ‌اندیشکده‌های وابسته به آنها و چه مواضع و اظهارات مقامات غربی و چه تجربیات گذشته و چه قرائن و شواهد و تحلیل‌های مستند که گذشت زمان‌، درستی آنها را تایید کرد، هشدار و تذکر داده بودیم که پلویی که در دیگ سفارتخانه‌ها و دستگاه‌ها و نهادهای آمریکایی و اروپایی پخته شود، چه مزه و نتیجه‌ای برای ملت ایران خواهد داشت، اما جماعت غربگرای داخلی با هدایت سناریونویسان غربی– عبری برجام، ملت ایران را متهم به توهم توطئه می‌کردند و به جهنم حواله می‌دادند! حال پس از حدود ده سال از پخت و پز برجام، خود برجامیون اذعان می‌کنند که برجام به دست چه کسانی و با پول چه کشوری پخته و چگونه مثل گنجشک رنگ شده به جای قناری به افکار عمومی و ملت ایران تحمیل شد! هفته گذشته روزنامه شرق در پروژه‌ای هدفدار تحت عنوان «درز ایمیل‌های ظریف» خواسته یا ناخواسته اذعان کرد
«اواخر سال ۹۲ وزارت خارجه ایران (یعنی حسن روحانی و ظریف) حلقه‌ای از تحلیلگران خارج کشور را تحت عنوان «طرح کارشناسان ایران»
((The Iran Experts Initiative تشکیل داد که رئیس‌گروه بین‌المللی بحران در آمریکا در گفت‌وگو با BBC ارتباط با این حلقه را تأیید کرد»! شرق با نقل قول تاکید می‌کند که «هزینه‌های این گروه را نه دولت ایران؛ بلکه یک کشور اروپایی پرداخت کرده است»! اعضای ایرانی-آمریکایی این حلقه که با ‌اندیشکده‌ها و مؤسسات آکادمیک وزارتخانه‌های خارجه و سرویس‌های جاسوسی اروپایی و آمریکایی مرتبطند به رابرت مالی و مقامات آمریکایی مشورت می‌دادند و یکی از وظایف آنها آماده کردن مقالاتی به نام مقامات ایرانی برای فضا‌سازی و انتشار در رسانه‌ها بود. یکی از آنها محقق خاورمیانه در ‌اندیشکده صندوق مارشال مستقر در واشنگتن و اکنون رئیس‌دفتر معاون وزیر دفاع آمریکا در امور عملیات‌ ویژه و جنگ‌های محدود است که در سال‌های ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ مشاور رسمی رابرت مالی نماینده آمریکا در امور ایران و دیگری رئیس‌گروه بین‌المللی بحران در واشنگتن، دست راست رابرت مالی و نویسنده ایمیل‌های او بوده است. در بخشی از گزارش شرق به تشکیل اولین جلسه این گروه با جواد ظریف در هتل کوبورگ وین و فراهم کردن زمینه سفر اعضای این حلقه به ایران در اسفند سال ۹۲ و دیدارشان با اکبر ‌هاشمی‌رفسنجانی ‌اشاره شده است که قرار بود«راب مالی» نیز در این سفر به تهران بیاید اما به هر دلیل نیامد.
۲- روزنامه شرق در ادامه با سؤالاتی مبنی بر اینکه منشأ درز ایمیل‌های ظریف کجاست؟ و هدف و رابطه آن با اینترنشنال چیست؟، تلاش کرد پروژه «امیدوار‌سازی به برجام» را القا کند. اوّلا اگر گفته شده بود که اسنادی از وزارت خارجه درز کرده؛ شاید می‌شد یک احتمال داد که کسی آنها را با اهدافی خاص منتشر کرده و می‌بایست دنبال آن شخص می‌گشتند‌، اما در حالی که آدرس و رمز ایمیل‌ها در اختیار خود ظریف و همکارانش بوده و به اذعان خود روزنامه شرق «ایمیل‌ها از آدرس ایمیل‌های شخصی به نام ظریف و دو نفر دیگر از وزارت خارجه ایران در یاهو و گوگل ارسال و دریافت شده است»، اینکه بخواهند دنبال منشا درز ایمیل‌ها بگردند، سؤالی به‌شدت عوام فریبانه و با اهداف سیاسی و فضا‌سازی جناحی است و هم نشان از بی‌سیاستی آنها دارد و هم نشان می‌دهد خود آنها به دنبال پروژه‌سازی هستند و خود آنها باید پاسخ دهند قرار است این پروژه تا کجا پیش رود؟ و مهم‌تر اینکه پروژه «درز ایمیل‌های ظریف» سناریوی «فایل صوتی ظریف» را بار دیگر در افکارعمومی تازه کرد که معلوم شد کار خود جماعت برجامیون بود! ثانیا آنچه که تاکنون از اسناد و روابط آشکار و محرمانه و قرائن و ادله فراوان برای ملت ایران منتشر و فاش شده است، نشان می‌دهد که این اصلاح‌طلبان غربگرا که برخی از آنها فراری شده‌اند، به همراه اپوزیسیون ورشکسته و ضدانقلاب‌ها و تجزیه‌طلب‌ها و سلطنت‌طلبان با اینترنشنال و صحنه‌گردانان
پشت پرده آن یعنی اسرائیل و آمریکا و انگلیس ارتباط داشته و دارند و جیره‌خوار آنها بوده‌اند و هستند و باید از آنها سؤال کرد چه هدفی از این پروژه دارند؟!
۳-اینکه فضا‌سازی شده هزاران ایمیل ظریف و چند مقام وزارت خارجه در دوران او درز پیدا کرده در حقیقت اولا برای سرپوش گذاشتن بر سرقت ۶۰ هزار ایمیل وزارت خارجه آمریکا است که در سنا فاش شده است، چنان‌که روزنامه شرق اذعان می‌کند «بررسی‌ها نشان می‌دهد نشانه‌ای از اینکه حجم عظیمی از ایمیل‌ها در دسترس باشد، دیده نمی‌شود و آنچه مشاهده می‌شود، نه هزاران ایمیل بلکه تنها چندین ایمیل است». ثانیا یک زمانی برای توجیه نقض‌عهد و فریبکاری آمریکا و عملکرد خسارت‌بار خود مصوبه قانونی و به‌جای مجلس را مانع رفع تحریم‌ها القا می‌کردند که هشت سال قبل‌تر وعده انجام بالمره آن هیچ‌گاه محقق نشد و حال با ادعای «نفوذ ایران در آمریکا» القا می‌کنند تابستان ۱۴۰۱ در حالی که ایران و آمریکا به توافق بسیار نزدیک بودند، ناگهان با «نشت اطلاعاتی» درخصوص رابرت مالی همه چیز برهم خورد. اکنون نیز با فرار به جلو عدم پایبندی اروپایی‌ها به برجام و فریبکاری آنها در تمدید تحریم‌ها و اصولا ناتوانی آمریکا در برگشت به برجام را می‌خواهند با توسل به پروژه «درز ایمیل‌های ظریف» بزک کنند و آن را به مخالفان برجام نسبت دهند. ثالثا روی دیگر این سکه این است که از یک سو می‌خواهند دلیلی که آمریکایی‌ها در تابستان گذشته حاضر به حصول توافق نشدند را به فراموشی بسپارند و آمریکا را از آن تبرئه کنند. آن دلیل دست‌های نهان و آشکار آمریکا در برنامه‌ریزی برای اغتشاشات و دل بستن آنها به آشوب‌های خود ساخته و حمایت از تروریست‌های تجزیه‌طلب برای کسب امتیازات بیشتر بود. از سوی دیگر امسال نیز آمریکا به دلیل شکست سختی که در بحران‌‌سازی در ایران با حمایت از اغتشاشات خورد و اکنون جمهوری اسلامی با سیاست مدبرانه داخلی و خارجی دست برتر را دارد و حاضر به دادن هیچ‌گونه باجی نیست، حاضر به پذیرش برجام نیست و اصلاح‌طلبان غربگرا تلاش دارند دلیل به سرانجام نرسیدن برجام را به پای دولت سیزدهم و نظام فاکتور کنند و باز فریبکاری و خباثت آمریکایی‌ها را روتوش کنند. رابعا اینکه ادعا کردند در فاز بلندمدت هدف تخریب ظریف و «ظریف‌سوزی» است!، ظاهرا هنوز نمی‌خواهند بپذیرند که عملکرد ظریف و روحانی هرچه بود، هنوز از اذهان ملت ایران پاک نشده و برای سال‌ها بر روح و روان و سفره‌ها و معیشت مردم سایه ‌انداخته و همین عملکرد برای تخریب یا تکریم ظریف و روحانی کافی است و نیازی به پروژه‌سازی نیست! خامسا می‌خواهند با سیاست نخ‌نمای دوقطبی‌سازی دولت سیزدهم و نظام و در عمل اکثر به قریب اتفاق ملت ایران که اکنون مخالف برجام هستند، را ضدبرجامی و همسو با جناح جنگ‌طلب اسرائیل و ترامپ القا کنند، در حالی که همه می‌دانند که چه کسانی از اصلاح‌طلبان و کارگزاران به همراه ضدانقلاب‌ها از مقامات آمریکایی گدایی حمله به ایران و تحریم بیشتر ملت ایران و از بازگشت ترامپ استقبال کرده‌اند و می‌کنند و چه کسانی در دولت تدبیر و امید با سیاست‌ها و عملکردشان به دنبال گره زدن اقتصاد کشور به برجام، و چه کسانی با نفوذ در این دولت به دنبال برجام دو برای تضعیف قدرت دفاعی و موشکی کشور برای فراهم کردن زمینه عملیات جنگ‌طلبان علیه ملت ایران، چه از ورژن ترامپ و چه از ورژن اوباما بودند!
۴- با چند ایمیل هیچ تحلیلگری نمی‌تواند تصور کند که کسانی به دنبال
یک «پروژه بین‌المللی فراتر از برجام» باشند و نشان می‌دهد خودشان به دنبال «اهداف سیاسی-جناحی فروتر از برجام» همچون بزک کردن دموکرات‌ها و تطهیر ظریف و رابرت مالی و فضا‌سازی برای القای امیدواری کاذب به برجام و مقصر نشان دادن دولت و نظام در شکست فضاحت بار برجام با دستاورد هیچ و خسارت محض و نهایتا کاسبی خود هستند. در نتیجه باید «هدف مشترک برجامیون داخل و خارج و اسرائیل» در پروژه «درز ایمیل‌های ظریف» را جست وجو کرد نه «ضد برجامیون» که اکنون ملت ایران هستند، و هدف آن را نه القای «برهم‌زدن احتمال توافق»، بلکه باید چرایی «القای امیدواری کاذب به وجود برجامی که وجود خارجی ندارد» را برای مردم توضیح دهند!.


🔻روزنامه اطلاعات
📍 آرمیتا ومسأله اقناع افکار عمومی
✍️ جمیله کدیور
یکی از مشکلات اصلی کشور ناتوانی دولت در اقناع افکار عمومی و تمرکز بر توجیه طیف طرفدار خود است. این امر موجب عدم پذیرش استدلالها یا روایتهای دست اندرکاران و نظام اطلاع رسانی رسمی وابسته به نهادهای قدرت توسط طیف قابل ملاحظه ای از جامعه و مغلوب شدن در عرصه جنگ رسانه ای بوده است.
روز ۹مهر آرمیتا، نوجوان ۱۶ساله در مسیر رفتن به مدرسه در ایستگاه مترو شهدا دچار سانحه می شود و بلافاصله توسط همراهان از واگن خارج و بعد از تماس با اورژانس به بیمارستان فجر منتقل می شود. در اینجا دو روایت متعارض وجود دارد .
روایت اول که رسمی است و از ابتدا دلیل بدحالی آرمیتا را افت فشار و بیهوشی و برخورد سر او به سکویی در واگن قطار بیان می کند و منکر هر نوع درگیری با ماموران مترو و حجاب بان و دیگر مسافران می شود. تولید کنندگان این روایت با رد ارتباط این موضوع با مساله حجاب وبا توجه به تجربه های قبلی، انحصار اطلاع رسانی در این موضوع را در کشور در اختیار می گیرند. البته این امر موجب نشده است اطلاعات یا عکسهایی محدود توسط دیگر رسانه های داخلی و خارجی ولو با هدایت همین راویان منتشر شود.
روایت دوم اکثراً توسط رسانه های جریان اصلی خارجی و فارسی زبان خارج کشور و مقامات غربی و اپوزیسیون و برخی کاربران
شبکه های اجتماعی منتشر شده و در سالگرد اعتراضات ۱۴۰۱، درصدد شبیه نمایی با حوادث سال قبل در مترو شهید حقانی در رابطه با موضوع حجاب و اتفاقات پس از آن است. راویان با رد روایت نخست، اصرار بر مشاجره و برخورد فیزیکی با آرمیتا دارند. این روایت که تا حدودی در دام روایت اول افتاده و خود را با اطلاعات منتشره روایت نخست تنظیم و تکمیل می کند و ریز مطالب و صحنه های منتشره روایت نخست را موشکافی می کند، به تکرار طرح سئوالهایی در چرایی محل بستری شدن در بیمارستان فجر و شبهه در مورد ویدیوهای پخش شده روز حادثه و احتمال قدیمی بودن آنها و علت تقطیع ویدیوها و اصرار بر فشار بر والدین و دوستان آرمیتا برای بیان روایت حاکمیت و اشاره به فضای امنیتی بیمارستان و خیابانهای اطراف و هنرستان محل تحصیل و بازداشت چند ساعته خبرنگاری که برای کسب خبر رفته بودو بازداشت مادر آرمیتا در اخبار و گزارشهای خود مشغول است و همه اینها را شواهدی برای صحت ادعای خود قلمداد می کند.
بر خلاف روایت نخست که از ابتدا روایت واحدی از واقعه دارد، روایت دوم منتشره در رسانه های مختلف که همه هم به زعم آنها مبتنی بر اظهارات «شاهدان عینی» اند، در بخشهای مهمی از گزارشهای خود با هم متعارضند. به عنوان نمونه، درحالی که روزنامه گاردین ۱۳مهر به نقل از «دو شاهد عینی»،‌ «ضرب و شتم بر سر حجاب آرمیتا را با یک حجاب‌بان زن در داخل واگن مترو» مطرح کرد ، پیش از آن یک رسانه حقوق بشری که برای نخستین بار اسم و عکس آرمیتا را در بیمارستان منتشر کرد، از «ضرب‌وشتم آرمیتا توسط ماموران ویژه حجاب اجباری مستقر در ورودی مترو "شهدا" تهران» خبر می دهد؛ این در حالی است که یکی دیگر از رسانه های فارسی زبان مطرح خارج کشور باز هم به نقل از «شاهدان عینی» می گوید: «هنگام ورود سه دختر دانش‌آموز به ایستگاه مترو، چند مأمور به آنها تذکر دادند و پس از درگیری لفظی، یک مأمور یکی از دختران را هل داد... دختر دانش آموز که هل داده شده بود، به زمین افتاد و پس از دقایقی با کمک دو دختر دیگر بلند شدو به سمت واگن مترو رفتند.» در مطلب منتشره ۱۳مهر یک رسانه دیگرفارسی زبان خارج کشور که باز هم بر اساس گفتگو با «یک منبع موثق» است،«ضارب آرمیتا گراوند یک «آتش به اختیار» بوده است...در واگن قطار بین آرمیتا و زن میانسال... بر سر پوشیدن مقنعه‌اش جر و بحث شد ... پس از درگیری لفظی مختصر ،زن میانسال آرمیتا را با ضرب هل داد که در نتیجه این برخورد فیزیکی او با شدت به دیواره مترو برخورد کرد و دیگر نتوانست از جای خود برخیزد.»
رسانه های صاحب نام فوق که همه از شاهد عینی و منبع موثق گزارش کرده اند، بر برخورد فیزیکی به دلیل بی حجابی آرمیتا تکیه دارند، ولی در مورد محل وقوع حادثه و فرد عامل ضربه اختلاف نظر جدی دارند و اینجاست که به دلیل انتشار ویدیوهای رسمی، راویان روایت دوم برای قابل باور نشان دادن روایت خود در حال نقل قول از شاهدانی گمنام هستند که روایی اظهاراتشان به جد قابل محاجه است. این در حالی است که حتی یک ویدیوی چند ثانیه ای از موبایلهای این شاهدان ضرب و جرح آرمیتا که «دوربین ما اسلحه ما است» شعارشان بوده، ضبط و منتشر نشده و این موضوع در آن ساعت شلوغی مترو امری عجیب است.
از طرف دیگر، در حالی که رسانه های مختلف فارسی زبان خارج کشور در گزارش های خود اعلام کرده بودند «پس از درز عکس آرمیتا در آی سی یو بیمارستان، تلفن های همراه تمامی اعضای خانواده آرمیتا توسط نیروهای امنیتی ضبط شده اند» رسانه دیگری در مصاحبه ای که گفته شده با پدر آرمیتا و یقینا از طریق موبایل او باید باشد، از «بی اطلاعی چند روزه او از دخترش» خبر می دهد و این خبر هم در رسانه های مختلف مکرر منتشر می شود. ساعاتی بعد سردبیر این رسانه در توییتی می نویسد :«متاسفانه در خبری که امشب به نقل از پدر آرمیتا گراوند منتشر شد، اشتباهی بزرگ رخ داد و منجر به اطلاع‌رسانی غلط شد. این خبر تکذیب و حذف گردید...» و این در حالی است که به تعبیر مارک تواین، «یک دروغ ممکن است دنیا را دور بزند و به جای اولش برگردد؛ اما در همین مدت، یک حقیقت هنوز دارد بند کفش های خود را می بندد تا حرکت کند.»
با توجه به تکرار شبهات توسط رسانه هایی که فقط به چند موردش اشاره کردم، انتشار کامل و نه تقطیع شده تصاویر دوربین های مدار بسته از بدو ورود آرمیتا تا زمان اعزام به بیمارستان، به ویژه تصاویر درون واگن مترویی که آرمیتا سوار آن بود٬ می تواند به اقناع افکار عمومی کمک کند. هرچند خبرنگار صدا و سیما در پاسخ به شبهات پیرامون چرایی عدم انتشار فیلمی از داخل واگن می گوید :«قطارهای سری ۱۰۰دوربین ندارند.»اما گفته می شود که ویدیوهای منتشره موید آن است که قطاری که آرمیتا سوار شده، از سری ۱۲۰۰بوده که به گفته مطلعین مجهز به دوربین است. اگرچه بر اساس ویدیوهای خارج واگن، کل حضور آرمیتا در واگن از زمان ورود تا خارج شدن توسط دوستان از چند ثانیه تجاوز نمی کند و با توجه به حضور مسافران بی حجاب دیگر از جمله دوستان آرمیتا، بسیار بعید است در این چند ثانیه ضرب و جرحی نسبت به آرمیتا آنگونه که روایت دوم القا می کند، رخ داده باشد. به علاوه، سوای گزارش های خبری در مورد روز حادثه، با توجه به اینکه تاکنون پزشک معالج آرمیتا از روز نخست بستری شدن تا امروز اطلاعات پزشکی از وضع او منتشر نکرده ، برای اقناع افکار عمومی ضروری است گزارش پزشکی از وضع او از بدو ورود داده شود.
برای اعتمادسازی و اقناع افکار عمومی هیچگاه دیر نیست. اطلاع رسانی دقیق و بهنگام در مورد آرمیتا که امیدوارم هر چه زودتر سلامت خود را باز یابد، می تواند گامی مهم باشد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 شناسایی کاسبان تحریم از آدرس نیلی
✍️ محمدصادق جنان‌صفت
اقتصاد کلان ایران پیچیدگی‌های ویژه خود را دارد، اما واکاوی آنها برای رسیدن به این پرسش که چرا نرخ تورم ایران در بالاترین سطوح است و تورم دورقمی دراین کشور مزمن و نهادینه شده یا چرا رشد اقتصادی در ایران کم‌کیفیت، پرنوسان و ضعیف است نشان از همان دلایلی است که در دیگر کشورها وجود دارد. رشد نقدینگی و دیگر شاخص‌های پولی بیشتر از رشد بخش حقیقی اقتصاد همان چیزی است که درهمه جا جواب می‌دهد. حتی دلایل رشد نقدینگی بیشتر از رشد تولید ‌نیز دیگر آشکار شده است: ایران با کسری بودجه مزمن روبه‌رو است و دولت‌ها نیز بدترین راه‌ها را برای تامین نقدینگی انتخاب می‌کنند. همچنین سرمایه‌گذاری ناکافی در ایران راه رشد تولید ناخالص داخلی را تنگ و تاریک کرده است.
حقیقت این است که راه‌حل‌ها برای برون‌رفت اقتصاد ایران از سیاه‌چاله‌ای که در آن افتاده معلوم و آشکار است، اما از سوی دیگر با این واقعیت تلخ روبه‌رو هستیم که از این وضعیت بغرنج اقتصادی‌ای که بیشترین زیان و خسارت را به اکثریت شهروندان این سرزمین تحمیل می‌کند، یک گروه با‌نفوذ ذی‌نفع‌ا‌ند و آنها زورشان آنقدر زیاد است که راه ورود اقتصاد ایران به روشنایی را بسته‌اند. دنبال کردن این گروه اقلیت بسیار با‌نفوذ- که به نظر می‌رسد بیشترین منفعت را از ادامه وضع اقتصای ایران می‌برند- اکنون باید وظیفه اول اقتصاددانان، روزنامه‌نگاران و فعالان اقتصادی شود. هرگروه از روشنفکران متعهد و آزاداندیش نیز اگر نیروی پژوهشی و فکری خود را روی شناسایی و رسوا کردن این گروه قرار دهند، شاید برآیند این تعقیب به روشن شدن روزگار اقتصاد ایران برسد.
مسعود نیلی که به نظر می‌رسد از زمین اقتصادکلان به سوی اقتصاد سیاسی پیش می‌رود و به قول خودش به این نتیجه رسیده که اصلاحات اقتصادی با آگاهی شهروندان ممکن می‌شود، گام نخست را برداشته است. او درتازه‌ترین سخنرانی خود با عنوان اقتصاد سیاسی ایران و وضعیت فعلی اقتصاد ایران با توضیح و تشریح دلایل و عوامل سیاسی‌ای که کسب‌وکار و آب و نان مردم را به سیاه‌چاله انداخته‌اند، راست و درست سر اصل مطلب رفته و می‌گوید: قاچاقچی‌های بزرگ و سازمان‌یافته بسیار با نفوذ ذی‌نفعان اصلی ادامه وضع موجود و نیز ادامه تحریم‌ها هستند؛ به این معنی که این گروه ذی‌نفع هر کالای رانتی داخلی به ویژه حامل‌های انرژی و فرآورده‌های نفت‌وگاز و پتروشیمی را قاچاق کرده و فساد میلیارددلاری راه انداخته‌اند. از سوی دیگر همین گروه اقلیت ذی‌نفع با قاچاق انبوه و چند میلیارددلاری انواع کالاهای قاچاق به ایران سودهای هنگفت و شگفت‌انگیز می‌برند.
به نظر می‌رسد آدرسی که نیلی داده است می‌تواند سرنخی برای تعقیب ذی‌نفعان قدرتمندی باشد که راه حذف تحریم را بسته‌اند و ضرورت دارد به شهروندان معرفی شوند.


🔻روزنامه اعتماد
📍 روایت اول
✍️ عباس عبدی
پس از وضعیتی که هفته گذشته و در مترو برای دختر جوان آرمیتا گراوند رخ داد، دوباره حدس و گمان‌ها درباره علت بروز این وضع اوج گرفت و این پرسش را مطرح کرد که چرا با چنین وضعیت خبری مواجه هستیم؟ در یک گروه تلگرامی که ده‌ها تن افراد صاحب‌نظر در آنجا هستند، چند نفری بر این گزاره تاکید کردند که «روایت اول» را هر کس گفته برنده است و پس از آن سخت است که این روایت را بتوان تغییر داد و حکومت در ارایه روایت اول ضعیف عمل می‌کند. به ذهنم آمد که این نظر را در عرصه عمومی نقد کنم، زیرا یکی از علل وضعیت ورشکستگی نظام رسانه‌ای و اطلاع‌رسانی ایران وجود همین رویکردهاست. چرا؟ فرض کنیم که روایت رسمی از این رویداد صد درصد درست باشد. یعنی این دختر خانم مواجه با هیچ تذکر یا مشکل بیرونی مرتبط با حجاب نشده و صرفا به علت افت فشار به زمین افتاده و سرش به جای نامناسبی اصابت کرده و به کما رفته است. فرض کنیم که برای جلوگیری از تبلیغات نادرست، صدا و سیما یا ایرنا یا روزنامه ایران و کیهان و همشهری و فارس و تسنیم، همین روایت رسمی را منتشر می‌کردند. آیا مساله حل می‌شد؟ قطعا مساله بدتر می‌شد، زیرا اولین پرسش برای مخاطب این است که چرا چنین خبری با این سرعت منتشر شده است؟ حتما کاسه‌ای زیر نیم کاسه است. برای اطلاع باید گفت که اولین خبر در این باره در توییت کم‌خواننده‌ای است که ده ساعت پس از حادثه نوشته شده است و تازه او هم اصلا به مساله درگیری و حجاب و این‌جور چیزها اشاره نکرده فقط گفته که «ایست قلبی دختربچه‌ای دبیرستانی سر صبح تو مترو، مرگ همین قدر نزدیک و ناغافل است، همدیگر را دوست داشته باشیم.» حدود ۵/۳ ساعت بعد یک نفر دیگر که او هم کم‌خواننده است این توییت را کوت کرده و با هدف مسخره کردن نوشته: «شاید واستون جالب باشه بدونید مقنعه نداشته، یه خانم حجابی بهش گیر داده و با همدیگر بحث کردند و اینم یهو افتاده. فکر کنم خانم حجابی‌ها قدرت ماورایی دارند. (علامت خنده هم گذاشته)» وضعیت هر دو اکانت ناشناس و به نحوی است که شبهه‌ناک است. سه ساعت بعد ماجرا شروع می‌شود و توییت‌های سیاسی وارد میدان می‌شوند. یعنی ۱۶ ساعت پس از حادثه. از فردای حادثه این خبر برجسته می‌شود و ابتدا ایرنا گزارش می‌دهد. خبرنگار روزنامه شرق برای تهیه گزارش می‌رود که بازداشت و پس از چند ساعت آزاد می‌شود. در بیمارستان محدودیت‌های حضور برقرار می‌شود، کم‌کم پای پدر و مادر و دوستان و... این دختر خانم را از طریق رسانه رسمی باز می‌کنند و... تا به اینجایی که هستیم می‌رسیم. پس نه روایت اول چنین بود که کسی را متهم کند و نه اگر روایت اول را می‌دادند مشکلی را حل می‌کرد، زیرا کسانی که می‌خواهند به گونه دیگری روایت کنند، از همان روایت اول استفاده خواهند کرد. همچنان‌که پس از انتشار بخشی از فیلم‌ها بهره‌برداری‌ها از آن اوج گرفت. حالا بیایید فرض کنیم روایت دوم و غیررسمی درست بود. ساختار سیاسی چگونه برخوردی می‌کرد؟ به نظر نمی‌رسید که کاری غیر از همین‌ها که انجام شد را می‌توانستند انجام دهند. پس در هر دو صورت بازی را باخته‌اند. هنگامی که یک توییت در این باره نوشتم و به فرآیند اطلاع‌رسانی ایراد گرفتم، کسی پرسید چه باید کرد. این پرسش را اینجا در فضای عمومی پاسخ می‌دهم. بیایید فرض کنیم که یک پیرمرد یا زن محجبه با افت فشار مواجه شده و در شهر یا مترو دچار این وضع شود. سیاست رسانه‌ای رسمی چه کار می‌کند؟ هیچ. قرار هم نیست کاری کند. روزانه ده‌ها مورد از این حوادث رخ می‌دهد. اورژانس می‌تواند آمار آن را منتشر کند. اصولا این مساله به لحاظ خبری چه ربطی به حکومت دارد؟ کاری که حکومت باید انجام دهد، چالاک کردن اورژانس و سریع آمدن به بالین مصدوم و بیمار و سپس انتقال به بیمارستان و درمان اوست. اگر قصور یا تقصیری هم وجود دارد به آنها رسیدگی شود و در برابر خبرنگاران نیز پاسخگو باشد. فیلم‌های موجود را در اختیار بگذارد، دسترسی به مسوولیت را تسهیل کند، گزارش خبری ماجرا به عهده رسانه‌هاست. از ابتدا هم باید بگویند این وظیفه نهادهای رسانه‌ای و خبرنگاران است. در این صورت کل مساله حل می‌شود و رسانه‌ها دنبال روایت نخواهند رفت، بلکه دنبال حقیقت می‌روند. شاید بگویید که آنها ممکن است شیطنت کنند. اول اینکه با بستن نظام اطلاع‌رسانی این شیطنت‌ها بیشتر و حتی مشروع می‌شود. دوم اینکه خبرنگاران از یک رسانه نیستند از تنوع گرایش بهره می‌برند و بالاخره اینکه خبرنگار می‌تواند و ‌باید در برابر خبری که تهیه می‌کند هم به لحاظ حرفه‌ای و هم حقوقی پاسخگو باشد.

اگر این سیاست اجرایی شده بود، واقعیت ماجرای این دختر چه روایت اول بود و چه روایت دوم؛ نتیجه آن برای حکومت تغییر چندانی نمی‌کرد، زیرا روایت اول که فقط یک حادثه عادی است. حتی اگر روایت دوم هم باشد، مسوولیت آن متوجه فرد خاطی بود و تمام می‌شود. جالب است که در مجموعه پست‌های فضای مجازی که در این باره نوشته شده است سه گروه برجسته هستند؛ گروه براندازان که همگی بدون استثنا درصدد القای روایت دوم هستند. هر کدام هم از منظری توجیهی به دست می‌آورند. گروه دیگر طرفداران وضع موجودند که درصدد اثبات روایت اول و نقد و رد ادعاهای روایت دوم هستند. گروه میانه و اصلاح‌طلبان که در پی نقد فرآیند خبررسانی و توصیه به بهبود آن هستند. ما فقط از طریق بهبود فرآیندهای اطلاع‌رسانی می‌توانیم به حقیقت نزدیک شویم و الا تا ابد هم درباره یک اتفاق جدل کنیم به نتیجه نخواهیم رسید. روایت‌محوری ریشه بحران رسانه‌ای در ایران است. چه نزد حکومت و چه نزد مخالفان آن است.


🔻روزنامه شرق
📍 در خدمت و خیانت پوتستاس
✍️ احمد غلامی
ناکارآمدی نهادها و خودارجاعی آنان چیزی جز حکمرانی خودخواهانه نیست. یعنی نهادها و مراکزی که قدرت‌شان را از مردم گرفته‌اند بیش از آنکه در خدمت توده و بازتاب قدرت و مطالبات آنان باشند، سود (منفعت) حاصله از این قدرت را به خود ارجاع می‌دهند. درواقع به تعبیر شورشیان زاپاتیستا در چیاپاس به‌جای مطیعانه فرمان‌دادن یا قدرت فرمانبردارانه عده‌ای فرمان صادر می‌کنند. انریکه دوسل، متفکر آرژانتینی مکزیکی در کتاب «بیست تز درباره سیاست» که به‌تازگی در ایران ترجمه و منتشر شده است، این وضعیت را در قالب دو تعبیر به کار می‌بندد. او قدرت مردم یا اجتماع را «پوتنتیا» و نهادهای شکل‌گرفته از این قدرت را «پوتستاس» می‌نامد. اگر پوتنتیا قدرت در خود باشد، پوتستاس قدرت خارج از خود است، یعنی تجسدیافتن قدرت در شکل بیرونی آن. شاید مطیعانه فرمان‌‌دادن یعنی قدرت انقلابی که از مردم نشئت گرفته و به آنان بازمی‌گردد. در تجربه تاریخی ایرانیان در برهه‌های کوتاهی این شیوه از اعمال قدرت وجود داشته است. در جنبش مشروطه سیاسیون و روشنفکران به نمایندگی از مردم توانستند صدای آنان باشند، خاصه در مجلس اول که یکی از شاخص‌ترین مجالس تاریخ ایران است. در این مجلس نمایندگانی از همه اقشار وجود دارند که بازتاب‌دهنده قدرت مردم‌اند. در کنار این مجلس، انجمن‌های ایالتی و ولایتی، نقش مهمی در توزیع قدرت دارند. این انجمن‌ها نمی‌گذارند پوتستاس یعنی نهاد تجسدیافته از قدرت مردم در قالب دولت و مجلس از شیوه مطیعانه فرمان‌دادن به صدور فرمان گرایش پیدا کند. درواقع این انجمن‌ها با تمام نواقص‌شان تجسد قدرت مردم و اجتماع هستند که رفته‌رفته به‌وسیله کسانی که این وضعیت را تاب نمی‌آورند تضعیف شده و از بین می‌روند، چراکه همواره قدرت میل به خودارجاعی دارد. جنبش‌ها و انقلاب‌ها تا زمانی‌ که خصیصه انقلابی دارند قدرت‌شان فرمانبردار بودن‌شان است، یعنی خاضعانه بر مردم حکومت‌کردن، همان مردمی که به آنان قدرت داده‌اند. درواقع نهادها چیزی نیستند جز بازتاب قدرت مردم در شمایل حکومت و دولت. آنچه حکومت و دولت را می‌سازد اراده عمومی است. اراده عمومی سیاست را می‌سازد و سیاست با تأیید و پذیرش افکار عمومی است که می‌تواند حیات یابد و در غیر این صورت همواره باید برای بقا بجنگد. تلاش برای بقا هم محدوده زمانی معینی دارد، چراکه هر قدرتی همواره با مقاومتی روبه‌روست و هر نفس برای صیانت از خود ناگزیر به مقاومت است. از سویی دیگر شقاق بین پوتنتیا و پوتستاس است که سیاست می‌سازد، اما توازن بین آنان ادامه سیاست را ممکن می‌کند. شاید اینک بتوان به این پرسش پاسخ داد که چرا مردم از انقلاب‌ها به شیوه قرن بیستم روی‌گردان شده‌اند. این روی‌گردانی را باید در عدم توازن بین این دو تعبیر پیدا کرد. انریکه دوسل درباره این تعابیر می‌گوید: «نهادینه‌سازی ضروری قدرت اجتماع یا مردم، همان چیزی را تشکیل می‌دهد که پوتستاس می‌نامیم. اجتماع نهادینه‌شده با آفرینش واسطه‌هایی که اِعمال پوتستاس را ممکن می‌سازد، از اجتماع صرفاً تمایزنیافته جدا می‌شود. این امر، انشقاق میان پوتنتیا و پوتستاس است؛ به عبارت دیگر، میان قدرت اجتماع سیاسی به‌عنوان امری محوری و اصلی و بنیادین (سطح هستی‌شناختیِ پنهان) و تمایز ناهمگنِ کارکردها از طریق نهادهایی که به قدرت اجازه می‌دهد واقعی و تجربی و امکان‌پذیر شود و به آن اجازه می‌دهد (به‌مثابه پدیدار) در میدان سیاسی ظاهر شود... اما هم‌زمان، خطر اعلا برای سیاست و خاستگاه تمام بی‌عدالتی و سلطه را بازنمایی می‌کند. به یمن همین انشقاق است که تمام خدمات سیاسی ممکن می‌شود؛ اما همین‌جا است که هرگونه فساد و بی عدالتی نیز مسیر کنترل‌ناپذیر خود را آغاز می‌کند... در نتیجه، هم عدالت و هم ضد آن پا به درون تاریخ می‌گذارد. آنارشیست رؤیای بهشت گمشده پوتنتیا و قدرت تمایزنیافته در خود (که در آن بی‌عدالتی غیرممکن است) در سر می‌پروراند و محافظه‌کار قدرت ثابت و کنترل‌شده پوتستاس را می‌ستاید و بر این اساس، قدرت نهادی را به‌مثابه سلطه اِعمال می‌کند... سیاست، تاریخ دور و دراز استفاده صحیح یا ناصحیح از پوتستاس خواهد بود». اگر بخواهیم از این منظر به جنبش مشروطه بازگردیم، درخواهیم یافت که این جنبش پیش از برقراری پوتستاس یعنی نهادسازی‌های ضروری، همان چیزی که دولت رضاشاه را ساخت، اتفاق نیفتاده بود. ثمره مشروطه انجمن‌های ایالتی و ولایتی بود که نابهنگام پا به عرصه وجود گذاشت. شاید همین نابهنگامی بود که موجب شد خودکامگان دوران از قدرت بی‌واسطه مردم در هراس باشند و به بهانه هرج‌ومرج این تشکل‌های مردمی را تضعیف کرده و از کار بیندازند. شاید مقابله با انجمن‌های ایالتی و ولایتی از آنجا نشئت گرفته بود که به قول محمدرضا نیکفر، «مشروطه‌خواهان بیش از آنکه در اندیشه دموکراسی باشند رؤیای قانون داشتند». این پوتستاس نیست که قدرت را فرمانبردار می‌کند، بلکه تجلی قدرت بی‌واسطه مردم در قالب تشکل‌های مردمی است که قدرت را عقلانی و مطیعانه می‌سازد. درواقع پوتستاس دو سویه دارد. یکی در خدمت مردم و دیگری عکس آن است. همه انقلاب‌ها درصددند بعد از پیروزی، قدرت بی‌واسطه مردم را مهار کرده و با عایقی حرارت سوزان آن را کنترل کنند. پوتستاس همان عایق است‌. اگر این روزها این باور به ‌وجود آمده که دوره انقلاب‌های قرن بیستمی به‌ سر آمده است، باید گفت با شکل و شمایل دیگری ظهور می‌یابند.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 توانایی دانش‌بنیان‌ها در جبران عقب‌ماندگی تولید
✍️ مهدی غیبی
از آنجا که اهداف کسب‌وکارهای نوپا در راستای فرمایشات رهبر انقلاب و اقتصاد مقاومتی است بنابراین فرصتی برای جامعه ما فراهم شده که چنانچه استفاده درستی از آن شود به توسعه اقتصادی کشور کمک شایانی خواهد‌ کرد. باید یک تعریف درستی از کسب‌و‌کارهای جدید ایجاد شود و همچنین از تفکری که ما را به سمت استیو جابز شدن سوق می‌دهد امتناع کرده و از این رویکرد که تمام کسب‌کارهای نوپا به حوزه آی‌تی رهنمون می‌شود جدا پرهیز کنیم.
با ایجاد تعریف درست از کسب‌و‌کارهای نوظهور برای قشر تحصیل کرده جامعه می‌توان فرصت‍‌های خوبی را در بازار کار ایران فراهم‌کرد به‌طوریکه در حوزه‌های مختلف کاری، مشاغل متعدد داشته و از تک‌بعدی شدن جلوگیری به عمل می‌آید. برای ایجاد اشتغال نیاز به دانستن علم مربوط به آن نیز هستیم و چنانچه بخواهیم شاهد پیشرفت اقتصادی کشورمان باشیم اصلی‌ترین نقطه سکوی پرتاب ما کسب‌و‌کارهای نوظهور است و بهترین زمان برای انجام آن در چنین فضاهایی است که قابلیت صادرات در بسیاری از زمینه‌ها مقدور می‌کند.
تصور عموم این است که راه‌اندازی کسب‌و‌کارهای نوپا نیاز به سرمایه‌ زیادی نیاز دارند در حالی‌که گاهی با سرمایه‌ای اندک نیز می‌توان کسب‌و‌کاری جدید راه‌اندازی کرد. در چنین مواقعی نقش شتاب‌دهنده‌ها و حامی‌ها بسیار پررنگ می‌شود چرا که حامی‌ یا شتاب‌دهنده با در اختیار قرار دادن امکانات لازم در نقش پدری دلسوز می‌تواند در رشد و پیشرفت استارت‌آپ‌ها نقش موثری ایفا کند.
در بخش تولید خطوط تولید متعلق به سالیان سال قبل است و نیاز به بروز رسانی و تجهیز مطابق با استانداردهای دنیا دارد. شرکتهای دانش بنیان به لحاظ به روز بودن و ارتباط با دیگر کشورها، توانایی تجهیز خطوط تولید را دارند. فرسودگی خطوط تولید در سالهای اخیر به رشد و رونق تولید ضرباتی وارد کرد که اگر این بروز رسانی انجام شود توانایی جبران عقب ماندگی در بخش تولید امکان پذیر است.
دانش بنیان ها هم می توانند خود محصولات و کالاها را تولید کنند و هم می توانند به تولید جاری کشور کمک کنند. تولید دانش بنیان به لحاظ ارزش افزوده بالایی که دارد مشتری زیادی خواهد داشت و این مقوله به ارزآوری و به دنبال آن رشد اقتصادی منجر خواهد شد. از طرفی دیگر وقتی که بدنه سنتی سرمایه‌گذاران مشاهده کند که نسل جوان با کمترین سرمایه‌ها می‌توانند کسب‌وکارهای خوبی را راه‌اندازی کنند، در این حوزه سرمایه‌گذاری بیشتری خواهند داشت، امری که از سوی استارت‌آپ‌ها بیشترین نیاز به آن احساس می‌شود، امر سرمایه‌گذاری است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین