🔻روزنامه تعادل
📍 مذاکره دو کشور اصلی در مناقشه برجام
✍️ یوسف مولایی
خبر مذاکرات محرمانه ایران و امریکا این روزها بازتابهای زیادی در برخی رسانههای منطقهای داشته است؛ هرچند برخورد دستگاه وزارت خارجه ایران با این خبر با نوعی بیتفاوتی همراه بود و تلاش کرد از تایید آن خودداری کند، اما دلایل و اسناد بسیاری وجود دارد که این احتمال را تقویت میکند.
اخیرا خبرنگاری که اخبار مربوط به مسائل هستهای ایران را از نزدیک دنبال میکند، در حساب کاربری خود در دیپلماتیک نوشته مقامات امریکایی تایید کردهاند که اخیراً مذاکرات غیرمستقیم با ایران انجام دادهاند تا دور تازهای از روابط را برای آینده برنامهریزی کنند.
در واقع توافق دو کشور بر سر تبادل زندانیان فضایی از خوشبینی را در فضای ارتباطی میان دو کشور شکل داده است. رویکرد محرمانه دو کشور در مواجهه با اخبار مذاکرات باعث شده تا تحلیلگران، احتمال از سرگیری مذاکرهای بر سر احیای برجام و موضوعات منطقهای را محتمل بدانند. اینکه این مذاکرات چه نسبتی با منافع ملی ایران است و چگونه میتوان از آن در راستای دستاوردسازی استفاده کرد؟ موضوعی است که این روزها باید ابعاد و زوایای گوناگون آن را تحلیل کرد. از آن مهمتر باید دید این مذاکرات چه تاثیری در آینده روابط دو کشور خواهد داشت؟ معتقدم که بر اساس دادههای موجود رسیدن به یک توافق میان دو کشور چندان محتمل نیست یا به عبارت روشنتر، بسیار دشوار است. اما واقع آن است که یگانه راه دستیابی به منافع ملی ایران از دل مذاکرات مستقیم با امریکا میگذرد. تجربیات کشور نشان میدهد که سایر بازیگران از جمله اروپا و چین و.... نمیتوانند منافع حداکثری ما را محقق کنند. بلکه تنها ارتباط با امریکاست که یک چنین منافعی را شکل میدهد. نمیخواهم بگویم که خبر رسانههای مطنقهای درباره احتمال مذاکرات مستقیم درست است، اما نشانههای بسیاری وجود دارد که این موضوع را محتمل میکند. دو کشور توانستهاند بر سر زندانیان تبادل داشته باشند، داراییهای مسدودی را آغاز کنند و دورنمایی از گفتوگوها را برنامهریزی کنند، چرا نتوانند درباره مذاکرات زمینهسازی کنند؟ ایران میداند که بدون ارتباط با امریکا نمیتوان دورنمایی از توافق را محتمل دانست. قبلا برای اینستکس دو طرف گفتوگوهای بسیاری را برنامهریزی کردند اما به دلیل عدم مشاکرت امریکا این مذاکرات به سرانجام نرسید. امروز هم برای رسیدن به منافع ملی با طرف اصلی مذاکرات گفتوگوهایی را برنامهریزی کرد. این گفتوگوها باید با مشارکت امریکا باشد، بدون حضور امریکا ایران نمیتواند دستاوردی داشته باشد. برای امریکا هم مذاکره با ایران دستاوردهایی را به دنبال دارد. امریکا در سبد سیاست خارجی خود هنوز دستاورد دندانگیری نداشته بنابراین به دنبال مذاکره و توافق با ایران است. خوشبختانه امروز مخالفان برجام و مذاکرات حضور حداکثری در فضای عمومی کشور ندارند و دست دولت برای رسیدن به یک توافق با امریکا باز است. در شرایط فعلی آن چه که تحت عنوان مذاکرات بین ایران و امریکا مطرح است، تنها در یک بخش قابل تکذیب نیست. آن هم بخشی است که به مذاکرات تبادل زندانیان و آزادسازی منابع مسدود شده ایران مرتبط است.
اما این بخش اصلا ربطی به برجام ندارد. طرفین میدانند که احیای برجام دشوار است و آن چه که تحت عنوان برجام شناخته میشود قابل احیا نیست. ایران پس از حجم بالای هزینههایی که متقبل شده، حاضر نیست زیر بار محدودیتهای دوران برجام برود، مگر اینکه توافقی با جبران هزینههای وارد شده به ایران، شکل بگیرد.امریکا هم تلاش میکند موضوعات منطقهای را وارد مذاکرات کند. اما اصل گفتوگوها قابل پیشبینی است.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 اقتصاد دیجیتال و چالش امنیت دادههای شخصی
✍️ نیما نامداری
این روزها نگرانی مردم از وضعیت امنیت اطلاعات و حفاظت از حریم شخصی آنها بیشتر شده است. نحوه واکنش موسسات دولتی و شرکتهای خصوصی به این حملات نشان میهد که چقدر در این زمینه وضعیت نامطلوبی داریم.
یکی از دلایل مهم این شرایط اسفناک، نداشتن قانونی برای حفاظت از دادههای شخصی و حریم کاربران در ایران است. این بیقانونی در موضوع دادههای شخصی به یکی از چالشهای مهم رشد اقتصاد دیجیتال در ایران هم تبدیل شده است.
تقریبا همه کشورهای توسعهیافته قانون مشخصی دارند که از حریم شخصی (Privacy) کاربران دفاع میکند. آمریکا از سال ۱۹۷۴، کانادا از ۱۹۸۳، مالزی از ۲۰۱۰، کرهجنوبی از ۲۰۱۱، ترکیه از ۲۰۱۶ و عربستان از ۲۰۲۱ چنین قانونی دارند. اتحادیه اروپا هم در سال۲۰۱۶ قانون GDPR را تصویب کرد و همه کشورهای عضو این اتحادیه مکلف شدند تا سال۲۰۱۸ قوانین و ضوابط داخلی خود را با این قانون جدید منطبق کنند. اما در ایران تقریبا هیچ قانون جامع و روزآمدی نداریم که از حقوق کاربران و اطلاعات شخصی آنها حمایت کند.
چنین قانونی دستکم باید تکلیف دو موضوع را مشخص کند. نخست اینکه دادههای شخصی که باید محرمانه بمانند چه هستند. در قوانین کشورها اقلام اطلاعاتی متنوعی از اطلاعات هویتی و شخصی و سلامت گرفته تا دادههای بانکی و مالی و داراییها بهعنوان دادههای شخصی تعریف شدهاند. در این قوانین معمولا فهرست دادههای شخصی برای انواع اشخاص حقیقی و حقوقی مختلف به روشنی و وضوح احصا شده و مصادیق و روشهای تفسیر هم معلوم شده است. یعنی قانون باید مشخص کند دقیقا چه دادههایی به چه فرمت و شکلی، داده محرمانه هستند.
بهعنوان مثال طبق قانون حریم شخصی ایالات متحده، اطلاعات مربوط به ظاهر افراد اطلاعات شخصی تلقی میشود و به همین دلیل محرمانه است. یعنی رنگ چشم یک داده شخصی و محرمانه است و هیچ نهادی بدون مجوز قانونی نمیتواند افراد را مکلف کند رنگ چشم خودشان را در یک فرم الکترونیکی یا کاغذی ثبت و پای آن را امضا یا تایید کنند. همین ضوابط مشخص میکند چه نهادها و اشخاصی از این محدودیت مستثنی هستند. حالا اگر یک نفر مشاهده خودش از رنگ چشم فرد دیگری را در یک فرم ثبت کند، بدون آنکه صاحب چشم آن را تایید کرده باشد روال آن کاملا متفاوت میشود. میبینید که چقدر این موضوع میتواند پیچیده باشد.
دومین موضوعی که قانون باید مشخص کند نقشها و مسوولیتهاست. بهطور کلی سه نقش اصلی را میشود تعریف کرد که مالک داده، نگهدارنده داده و شخص دارای دسترسی به داده است. مالک داده کسی است که داده متعلق به اوست یعنی مثلا مالک دادههای مربوط به سلامت یک نفر خود آن فرد است. شاید تشخیص مالک داده ساده به نظر برسد؛ ولی همیشه اینطور نیست مثلا به راحتی نمیشود گفت اگر دادهای پردازش شد و ماهیت جدیدی پیدا کرد، مالک آن کیست. دادههای حساب بانکی یک مشتری قطعا متعلق به آن مشتری است؛ ولی اگر بانک با الگوریتم خاصی این دادهها را پردازش و اعتبار مالی آن مشتری را تعیین کرد، احتمالا این داده جدید به بانک تعلق دارد.
دومین نقشی که در فرآیند مدیریت داده وجود دارد، نگهدارنده داده است. خیلی از سازمانها دادههای متنوعی را نگهداری میکنند که مالک آن نیستند. مثلا اطلاعات علائق و ترجیحات کاربر یک اپلیکیشن پخش موسیقی متعلق به خود آن کاربر است؛ ولی روی پایگاه داده آن اپلیکیشن نگهداری میشود یا اطلاعات اظهارنامه مالیاتی یک شرکت متعلق به خود آن شرکت است؛ ولی روی سامانه اداره مالیات نگهداری میشود. قانون باید بین این دو نقش تمایز قائل شود و مسوولیت هر نقش را تعیین میکند. مثلا نگهدارنده داده باید دقیقا معلوم کند چه دادهای از فرد را برای چه کاربردی و تا چه زمانی نگهداری میکند و تحت چه ضوابطی آن را در اختیار اشخاص ثالث قرار میدهد.
یکی از حقوق مالک داده، حق امحا است. کاربر حق دارد از نگهدارنده داده بخواهد داده شخصی او را از روی سامانههای خود پاک کند. مثلا اگر شما یک اپلیکیشن را از روی گوشی خود پاک کنید حق دارید که از آن اپلیکیشن بخواهید تاریخچه کاربری شما را هم پاک کند. البته ممکن است اگر بعدا دوباره آن اپلیکیشن را نصب کنید به آن تاریخچه دسترسی نداشته باشید و همه شخصیسازیهایی که خاص شما روی آن اپلیکیشن وجود داشته از بین برود؛ ولی این تصمیم شماست. در عین حال قانون برای برخی دادهها که ممکن است در فرآیندهای قضایی و حقوقی کاربرد داشته باشند زمان معینی برای نگهداری تعیین میکند. مثلا به بانکها تکلیف میکند داده تراکنشهای مشتریان را تا زمان مشخصی بعد از بستن حساب هم نگهداری کنند که اگر جرمی رخ داده بود و نیاز به تحقیقات قضایی بود این دادهها در دسترس باشند. این را هم قانون تعیین میکند.
سومین نقش به شخص ثالثی اشاره دارد که اگرچه مالک یا نگهدارنده داده نیست، اما دارای دسترسی به آن داده است. این دسترسی میتواند با اجازه یا بدون اجازه مالک داده باشد. شما میتوانید به بانک (یعنی نگهدارنده دادههای محرمانه شما) اجازه بدهید تا دسترسی یک موسسه اعتبارسنجی به اطلاعات بانکی شما را فراهم کند. این نوع دسترسیها در دنیای دیجیتال بسیار رایج و مطلوب است؛ چون به توسعه خدمات و نوآوری کمک میکند. حتی در بعضی کشورها به موسسات و شرکتها تکلیف میشود اجازه دسترسی شخص ثالث با تایید مالک داده را حتما فراهم کنند. مثلا ضوابط PSD۲ در اتحادیه اروپا همه بانکها و موسسات مالی و فینتکها فعال در کشورهای عضو اتحادیه را مکلف کرده این امکان را به کاربران خود بدهند که اگر خواستند به اشخاص ثالث دسترسی به اطلاعات بانکی و پرداختی بدهند این امکان را داشته باشند. به این فرآیند بانکداری باز میگویند که این روزها یکی از ابرروندهای توسعه صنعت بانکی در جهان است.
در عین حال قانون ممکن است به اشخاص معینی اجازه دسترسی به دادهها را بدون اجازه مالک بدهد. مثلا قانون مشخص میکند که ادارات مالیاتی یا پلیس یا دادگاه میتوانند حتی بدون اجازه فرد به اطلاعات او دسترسی داشتهباشند. اما در همه کشورها این نوع دسترسی بسیار کنترلشده و محدود است. مثلا در آمریکا دسترسی ادارات مالیاتی به دادههای شخصی کاربر که خودش اظهار نکرده فقط با حکم قاضی شدنی است و اداره مالیات نمیتواند مستقیما به بانک نامه بزند و اطلاعات شخص را بخواهد، بلکه باید قاضی را متقاعد کند که دسترسی به این داده در فرآیند رسیدگی مالیاتی ضرورت دارد و فرد هم در خوداظهاری آن کوتاهی یا تخلف کرده است.
نکته بسیار مهمی که در قوانین حمایت از حریم شخصی و محرمانگی داده در کشورهای مختلف وجود دارد، جرمانگاری کوتاهی در حفاظت از دادههاست. یعنی مثلا اگر داده متعلق به یک فرد که در پایگاه داده یک شرکت خصوصی نگهداری میشده بهدلیل کوتاهی آن شرکت افشا شود هم خود مالک داده امکان شکایت و طلب خسارت دارد و هم نهادهای ناظر میتوانند از آن شرکت شکایت کنند. به همین دلیل اغلب شرکتها و موسسات خصوصی و دولتی اصلا تمایلی به نگهداری داده غیرضروری ندارند؛ چون مسوولیت آنها را افزایش میدهد و ممکن است بعدا برایشان دردسر شود. این را مقایسه کنید با ایران که هر کسی هر اطلاعاتی را که دلش میخواهد، میگیرد. در همین مثال مالیات که بالاتر اشاره شد چند سالی است که سازمان امور مالیاتی ایران بانکها را مکلف کرده است همه اطلاعات مشتریانی را که بالاتر از مبلغ مشخصی موجودی داشتهاند، برای ادارات مالیاتی بفرستند شاید روزی روزگاری به کارشان بیاید! واضح است که سازمان امور مالیاتی ما تفاوت نگهداری داده با دسترسی به داده را درک نکرده و چون قانون هم مسوولیتی بابت سهلانگاری در نگهداری این اطلاعات متوجهش نکرده است، ترجیح میدهد تا جای ممکن اطلاعات گردآوری کند. اما در اغلب کشورهای دنیا نهادهای عمومی تلاش میکنند تا جای ممکن داده غیرضروری جمع نکنند که مسوولیتی هم برعهدهشان نباشد؛ اما در ایران نهادهای عمومی معمولا شهوت گردآوری داده دارند.
دو نکته مهم دیگر را هم باید در نظر داشت. نکته اول اینکه اساسا تمرکز در نگهداری داده خطرناک است. در اغلب کشورهای دنیا تلاش میشود تا جای ممکن همه دادهها در یک نهاد نگهداری نشوند که اگر آن نهاد هک شد همه چیز منتشرنشده و همه سرویسها از کار نیفتند؛ اما در ایران برعکس است. همه دوست دارند در خودشان تمرکز ایجاد کنند. بانک مرکزی دوست دارد همه دادههای حسابها و پرداختها را در شرکتهای زیرمجموعه خودش تجمیع کند. بیمه مرکزی هم همین کار را میکند. تامین اجتماعی و پلیس و ثبتاحوال و مابقی هم دوست دارند همه دادهها را درون خود نگهداری کنند. این تمرکز فقط کار هکرها را ساده میکند. بهویژه که هم کیفیت کارکنان این سازمانها افت کرده و هم محدودیتهای بودجهای باعث شده است سرمایهگذاری کافی در زیرساختهای امنیتی این سازمانها انجام نشود.
نکته دوم که شاید مهمترین نکته در این بحث باشد، مساله اعتماد است. بخش مهمی از مردم اعتمادی به نهادها در رعایت حریم شخصی ندارند و حس میکنند وقتی «برادر بزرگ» همه دادهها را دارد و از آن برای محدود کردن و کنترل ما استفاده میکند دیگر چرا باید روی بقیه موسسات و نهادها حساس بود. این بیاعتمادی باعث شده حساسیت مردم و طبعا شرکتها و نهادها اعم از خصوصی و دولتی به مساله محرمانگی داده کم باشد. در چنین شرایطی صحبت کردن از قانون حفاظت از حریم شخصی شاید فانتزی به نظر برسد؛ ولی بدون تردید فقدان این قانون هزینههایی به مراتب بیشتر دارد و توسعه اقتصاد دیجیتال در ایران بدون آن شدنی نیست.
🔻روزنامه کیهان
📍 «انقلاب» با ۱۲۴موشک کروز!
✍️ دکتر محمدحسین محترم
همزمان با سالگرد اغتشاشات و بحرانسازیِ آمریکا در ایران تحت عنوان انقلاب، در لیبی سیلی جاری شد که عمق و اهداف زلزله سیاسی ۱۲سال قبل در این کشور تحت عنوان«انقلاب ۱۷فوریه» و هر انقلاب آمریکایی در هر کشور دیگری را آشکارتر میکند:
۱-قبل از سال ۲۰۱۱ آمریکاییها ابتدا با استفاده از حربه مذاکرات و برقراری رابطه، در لیبی نفوذ و با فریبکاری، برنامه هستهای این کشور را برچیدند و همراه با اسناد و سازههای مرتبط با برنامههای ساخت موشکهای بالستیک سوار بر کشتی به واشنگتن فرستادند و مؤلفههای اقتدار و قدرت لیبی را خنثی و تضعیف کردند و به این ترتیب هرگونه مانعی بر سر راه حمله به این کشور را برداشتند!
۲-سال ۲۰۱۱ آمریکا و کشورهای غربی بهخصوص فرانسه ابتدا با جنگ رسانهای به فکر و باورهای مردم لیبی که از مرفهترین کشورها در آفریقا بودند، حمله و به آنها القا کردند شما بدبختترین مردم روی زمین هستید و باید با سرنگونی نظام مستقر و اصلاحات داخلی آینده بهتری برای خود بسازید! رسانهها و شبکههای اجتماعی غربی نیز با تحریک مردم به اعتراضات خیابانی زمینه شورش و جنگ داخلی را تحت عنوان فریبنده«انقلاب» فراهم کردند. غربگرایان و عاملان اغتشاشات نیز در ظاهر فریبنده رهبران انقلاب، به مردم این کشور اطمینان میدادند که اگر به جای قذافی بنشینند، لیبی آباد و آزاد میسازند و آمریکا متحدی قابل اتکا برای لیبی خواهند بود. اما در کمال تعجب با تشکیل دولت موقت در شهر بنغازی، براساس گزارش رویترز و نیویورکتایمز، اوباما در فرمانی سری به سیا توزیع گسترده سلاح در بین آشوبگران تروریست را آغاز و جنگهای شهری و بین شهری را در لیبی به راه انداخت. سپس به بهانه مبارزه با تروریسم خود ساخته، مصوبه منطقه پرواز ممنوع بر فراز آسمان لیبی را از شورای امنیت گرفت و با سوءاستفاده از این مصوبه و فریب اعضای سازمان ملل و افکار عمومی، حملات خود را به لیبی آغاز کرد. فقط در فاز اول حمله با شلیک ۱۲۴ موشک کروز از سوی زیردریاییهای آمریکا و بمبارانهای گسترده تمام زیرساختهای لیبی نابود و در نهایت در اکتبر ۲۰۱۱ نظام لیبی ساقط و قذافی کشته شد. نکته مهم و قابل تامل اینکه بوش پسر همان زمان بعد از مذاکرات و گرفتن تمام امتیازات از قذافی، روند عملیات طرح سرنگونی او را با این جمله آغاز کرد:«اگر لیبی در پی اصلاحات داخلی باشد، کشوری آزادتر و مرفهتر را میسازد». نکته مهمتر تحولات لیبی این است که تازمانی که قذافی در مقابل آمریکا ایستاده بود آنها نتوانستند سرنگونش کنند،اما همین که او وارد مذاکرات و به اصطلاح تعامل با جهان غربی و دادن همه گونه باجی به آنها شد و به امید نزدیکی با آمریکا روابط خود را با دیگر کشورها از جمله چین و روسیه به حداقل رساند، توانستند سرنگونش کنند، آن هم در زمان اوبامای مؤدب و دموکرات!
۳-«لیبی آزاد شد»،«آزادی بیان مردم لیبی تضمین شد»،
«امروز روز پرافتخاری برای مردم لیبی است»، «ساکنان طرابلس هنوز از فرط خشنودی سر از پا نمیشناسند»،... اینها بعضی از تیترهای رسانهها و تلویزیونهای غربی است که در همان ساعات اولیه سقوط دولت قذافی منتشر کردند. دبیرکل ناتو که نقش اصلی در وضعیت لیبی کنونی را داشت،گفت «زمان برپایی یک لیبی جدید با دولتی مبتنی بر آزادی و دموکراسی و نه ترس و دیکتاتوری فرا رسیده است».
اوباما رئیسجمهور وقت آمریکا هم در تلویزیون ظاهر شد و گفت:
«اکنون آن لیبیای که استحقاقش را داشتید در دسترس شما قرار دارد»! فرانسه نیز در حرکتی فریبنده اجلاسی تحت عنوان
«دوستان لیبی» با حضور سران ۶۰ کشور در پاریس برپا کرد و وعدههایی همچون کمک در تأمین بودجه را به مردم لیبی داد، در حالی که لیبی خود دارای بزرگترین ذخائر نفتی آفریقا است!
۴-اکنون قریب ۱۲ سال از آشوبها و اغتشاشات و آن تیترهای رسانههای غربی و وعدههای آمریکاییها برای اقتصاد بهتر و آزادی مردم لیبی میگذرد، اما متاسفانه تصاویر فاجعهبار سیل در این کشور بیش از هر زمانی برای لیبیاییها دردناک و برای مردم دیگر کشورها عبرتآموز است، چرا که جنگ داخلی و غارت نفت لیبی و انهدام کامل زیر ساختها و فقر و کشته شدن دهها هزار انسان تنها دستاورد«انقلاب آمریکایی ۱۷ فوریه» برای مردم لیبی است که فریب شعارها و وعدههای فریبنده را خوردند! حال سخنان «آن روز» بوش و اوباما را بگذارید کنار سخنان هیلاری کلینتون و توئیت تحقیرآمیز «امروز» اوباما در پی سیل لیبی که نوشتند و گفتند
«اگر میخواهید به لیبی کمک کنید، پولهایتان را به بنیاد اوباما بدهید-
از بابت وضع لیبی هیچ پشیمانی ندارم»! به روی خودشان هم نیاوردند که چه کسی دستور نابودی زیرساختهای این کشور و کشتن دهها هزار لیبیایی با شلیک ۱۲۴ موشک کروز تحت عنوان «انقلاب»را داد تا آن کشور مرفه و غنی در سیل امسال دست گداییاش دراز شود! این معنی کشور آباد و آزاد از نظر آمریکاییهاست!
۵-قذافی هرچه بود اما لیبی دوران سرهنگ هیچگاه آن جای سیاه و وحشتناکی نبود که رسانههای نظام سلطه جلوه میدادند،بلکه آن احساس در افکارعمومی عمدتا حاصل کارزار رسانهای-تبلیغاتی-سیاسی و «هیولاسازی» سنگین دولتهای غربی بود. سرهنگ هرکه بود ولی اکنون ملت لیبی در حسرت حکومت او هستند. در دوران قذافی مردم وام بدون بهره و بیکاران حقوق دوران بیکاری و دانشجویانش
۲۵۰۰ یورو به اضافه هزینه اتومبیل و هر زنی که زایمان میکرد، ۵ هزار دلار
از دولت هدیه میگرفتند. آموزش و بهداشت و قبض برق مردم رایگان بود و جوانانش زمان ازدواج صاحب یک آپارتمان با پرداخت نصف بهای آن از سوی دولت میشدند. در دوره قذافی بزرگترین پروژه آبیاری جهان در بیابانهای لیبی پیاده شد؛ به گونهای که در هر جای صحرا آب در دسترس بود و نکته مهم این که لیبی به هیچ کشوری در دنیا یا دستگاهی بدهکار نبود حتی یک سنت و افزون بر آن دارای ۱۵۰ میلیارد دلار
ذخیره ارزی بود و بخشی از درآمد فروش نفت را سالیانه به حساب بانکی هر شهروند لیبیایی واریز میکرد. نکته مهمتر اینکه قذافی تمایلی برای دریافت وام از صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی که کشورها را به روز سیاه مینشاند، نداشت. در زبان سادهتر لیبی تنها کشوری بود که قیمت نفت خود را نه به دلار آمریکا و نه به یورو دریافت میکرد، بلکه طلا را جایگزین آن کرده بود! اما هیچ کدام از این حقایق برای مردم لیبی بازگو نمیشد. چرا؟؛ چون لیبی کشوری ثروتمند با مردمی مسلمان است که بهترین نفت جهان را در اختیار دارد و نظام سلطه به دنبال این نفت بود نه رفاه و آسایش مردم! و متاسفانه قذافی روی داشتههای کشور و ملت خود حساب باز نکرد و در مقابل فشارهای دشمن مردم لیبی
تاب نیاورد و فریب مذاکره و رابطه با آمریکا را خورد!
۶- گاردین قبل از اغتشاشات سال قبل در ایران نوشت «دشمنان ایران در منطقه و خارج از منطقه، مانند کرکسهایی که در آسمان بیابانها چرخ میخورند، با چشمان باز انتظار طعمهای را میکشند و با دقت نظارهگر اعتراضات در ایران هستند»! «مردم کوتاه نمیآیند»، «تهران در آستانه سقوط»، «میلیونها ایرانی به خیابانها آمدند»،
«شوک اقتصادی نزدیک است»، «مردم به بانکها هجوم بردند»،
«ایران در آستانه تورم سه رقمی» و..... اینها نیز تیترهای دروغ یک روز رسانههای غربی و غربگراهای داخلی در بحرانآفرینی سال گذشته در ایران بود. اما چرا انقلاب فضاحتبار آمریکایی زن، زندگی، آزادی در ایران مثل لیبی نشد و برعکس پولهای ایران آزاد و در تمام مجامع اقتصادی – سیاسی منطقهای و بینالمللی از او استقبال شد؟ چون ملت ایران فریب لبخندهای آمریکا را نمیخورد و با تکیه بر توانمندیها و جوانانش در مقابل هرگونه باجخواهی و زورگویی مقاومت میکند. چون خود نه ۱۲۴ بلکه هزاران موشک کروز و بالستیک هایپرسونیک و نقطهزن دارد! و در یک کلام چون این سطح درک و فهم بالای ملت ایران از تحولات منطقهای و جهانی است که اجازه نمیدهد ایران لیبی و یا سوریه و یا افغانستان شود، چراکه «الناس علی دین ملوکهم» و «اَلنّاسُ بِأُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبائِهِمْ»، که میفرمایند«آمریکا شیطان بزرگ است و هیچ غلطی نمیتواند بکند»...«اگر مقاومت کنید قله را فتح خواهید کرد»...«در تحول جهانی آمریکا ضعیف شده و ضعیفتر هم میشود»... «آمریکا و تحریمها نمیتوانند ایران را متوقف کنند»...به قول آن افسر سیا که مجبور شد در مجله آمریکایی فارین افرز اذعان کند «️رهبر ایران با سیاست مستقلش توانسته بقای انقلاب را در برابر دشمن اصلی آن یعنی ایالات متحده تضمین و غرب آسیا را پس از ۴۴ سال تحریم به منطقه قدرت مسلط ایران تبدیل و با حضور در آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی اقتصاد ایران را شکوفا کند».
۷- به یک خبر توجه کنید: صندوق بینالمللی پول چند روز قبل اعلام کرد ژاپن و یونان بدهکارترین کشورهای جهان در سال ۲۰۲۲ و آمریکا با
«۳۳ تریلیون دلار هجدهمین دولت بدهکار جهان هستند و بدهی بینالمللی ایران از ۱۳۲ کشور کمتر و طی دو سال فعالیت دولت سیزدهم ۳۰ درصد کاهش داشته و رتبه ایران در ردهبندی جهانی بدهی دولتها ۹ پله بهبود داشته است. این اذعان خودشان است. اگر همین آمار را ملاک تحریک مردم و شورش و اغتشاش قرار دهیم آیا آمریکا و ۱۳۲ کشور دیگر از جمله فرانسه و انگلیس قبل از ایران سزاوارتر نیستند تا در آنها «انقلاب براندازی» صورت گیرد؟!
🔻روزنامه اطلاعات
📍 آزمون آزمودهها
✍️ دکتر محمدعلی فیاضبخش
در تاریخچهی تحول آموزش و پرورش از اوایل قرن بیستم در اروپا، مکاتب گوناگونی را مینگریم که با مدّعیات فلسفی گوناگون، داعیهدار نظریهپردازی در این مهم هستند. این مکاتب تا اواخر قرن بیستم بالغ بر بیست مکتب میشدند؛ تا زمانی که پسامدرنیسمِ آموزشی-پرورشی به عنوان رقیبی جذّاب و فرامکتبی ظاهر شد.
ایدهآلیسم و رئالیسم فلسفی از افلاطون و ارسطو شروع شد و به درانداختن نظریات آموزشی-پرورشی پرداخت و نهایتاً در قرن هفدهم میلادی، از مکتب طبیعتگرایی(ناتورالیسم) سر برآورد و سپس در قرن نوزده و بیست، لیبرالیسم فرهنگی زاده شد. در میان اینهمه «ایسم»، آنچه تقریباً هماره غریب ماند، مفهوم انسان، به عنوان موجودی صاحب «اراده»، «اختیار و انتخاب» و «مسئولیتپذیری» بود.
مکاتب ایدئولوژیک، که از اعتقادات، بستههای الزامآوری را برای تفکر و عمل، تجویز و بلکه تحمیل میکردند، همراه با اقتداریابی دولتها در فراز و نشیبِ تمشیتِ امور رعیّت، پا گرفتند و در قرون وسطی، از قرن پنجم تا پانزدهم میلادی به سلطهی کلیسای مسیحی درآمدند و نهایتاً با تسلّط علوم تجربی بر علوم عقلی در رنسانس، شعار آموزش و پرورشِ فراایدئولوژیک، یعنی فارغ و فرارفته از الزامات عقیدتی و رفتاری را در اواخر قرن بیستم، مسلّط بر مدارس ساختند….
در تحلیل محتوای شعار «آموزش و پرورشِ فراایدئولوژیک» تناقضهای درونی نهفتهاست که مقصودِ این نوشتار نیست؛ اما آنچه امروز برای آموزش و پرورش کشور ما مهمتر از نان شب مینماید، توجه به این نکات است:
-نهادینهسازی عقیده در دانشآموز از معبر تعقّل و گفتوگو میگذرد؛ و نه دستورالعملهای وزارتی.
-تربیت اخلاقی دانشآموز در فضای الگویی و مشاهدهای صورت میگیرد؛ نه در فضای القایی و اجباری.(نظریهی بندورا؛ ۱۹۶۵)؛ (کونوا دعاةالناس بأعمالکم؛ امام صادقع)
-تربیت نسل مسئولیتپذیر از مسیر مشارکتدهیِ دانشآموز در امور مرتبط با خود در مدرسه بالندگی مییابد؛ نه از طریق دستور و تحکّم.
-…در یک کلام، تربیت، رسوخ عقیده در قلب و بروز رفتارِ انتخابی و اختیاری در عمل است؛ جز این، میشود ایدئولوژیگرایی در آموزش و پروش، که در مدرسه٫ مُنقاد و مطیع میسازد و در بیرون مدرسه، متمرّد و نافرمان.
اکنون اتاق فکر آموزش و پرورش ما در صدد آزمون کدام آزمودهها در طول یک قرن تعلیم و تربیت اروپاست!؟
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 «هوش مصنوعی»؛ نگرانی اجلاس مجمع عمومی ۲۰۲۳
✍️ محمد انیسیطهرانی
موضوع مهمی که بیمهای بسیار و در عین حال شورانگیزی را برای دیپلماتهای برجسته و سیاستمداران کارکشته ایجاد کرده و در سخنرانیهای هفتادوهشتمین اجلاس سالانه مجمع عمومی سازمان ملل نیز بازتاب یافت، «هوش مصنوعی» بود.
آنتونیو گوترش دبیرکل و عالیترین مقام سازمان ملل در سخنرانی افتتاحیه مجمع عمومی بار دیگر امید و نگرانیهای خود در مورد پیامدهای مثبت و منفی این پدیده را ابراز کرد. گوترش از اندک دیپلماتهای شاخصی است که در سخنرانیهای متعدد، دغدغه خود در رابطه با ظرفیتها و خطرات حال و آینده هوش مصنوعی که با شتابی کممانند در حال گسترش است، را بازتاب میدهد. هوش مصنوعی در جهان از چنان جایگاه برجسته و حساسی برخوردار شده که در ماه آگوست (مرداد) شورای امنیت سازمان ملل که طبق بند یک ماده ۲۴ منشور ملل متحد، مسوولیت اولیه حفظ صلح و امنیت بینالمللی را برعهده دارد، درباره تاثیرات این فناوری جدید بر صلح و توسعه پایدار جلسهای برگزار کرد، اما سخنان دبیرکل سازمان ملل در رابطه با هوش مصنوعی، حاوی نکات اندیشهبرانگیزی است.
اول؛ آنتونیو گوترش معتقد است: «سخنان نفرتانگیز، خشونتآفرین، اطلاعات نادرست توسط هوش مصنوعی تقویت و به سرعت انتشار مییابد و در این راه، دموکراسیها تضعیف میشوند.» در رابطه با این گزاره ذکر یک نمونه به روشن شدن موضوع کمک میکند. مدتی پیش ویدئویی از سخنرانی منسوب به خانم «هیلاری کلینتون» وزیر خارجه دولت اوباما و همسر «بیل کلینتون»
چهل و دومین رییسجمهوری ایالاتمتحده از حزب دموکرات منتشر شد که او از یک نامزد احتمالی ریاستجمهوری ۲۰۲۴ جمهوریخواهان حمایت میکند. تماشای این ویدئو تعجب مخاطبان را برانگیخت که چگونه یکی از اعضای بلندپایه حزب دموکرات از نامزد حزب رقیب حمایت میکند، اما با گذشت اندک زمانی، مشخص شد این کلیپ یک خبر جعلی عمیق (Deep fake news) است که فریبکاران با عرضه نمونه تصویر و صدای هیلاری کلینتون به همراه متن نوشتاری مورد نظر خود به هوش مصنوعی، این سخنرانی جعلی را ساخته و در فضای مجازی انتشار دادهاند. تولید گونههای مختلف از محتوای دروغین و جعل عمیق و نشر آن در پلتفرمهای رسانههای اجتماعی با توجه به تاثیر آن در رقابتهای انتخاباتی به مسالهای دشوار تبدیل شده که سردرگمی و گمراهی برای حامیان کارزارهای انتخاباتی و رایدهندگان به همراه دارد و با نظر به سرعت تولید محتوای متقلبانه و پخش آن، تکذیب موردها بسیار دشوار و حتی زمان طلایی برای روشنگری از دست میرود. این مثال، نمونهای کوچک از هزاران محتویات جعل عمیق است که میتوان به وسیله هوش مصنوعی تولید و منتشر کرد.
دوم؛ پیشنهادی که آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل برای نظارت و کنترل هوش مصنوعی ارائه میدهد، تاسیس یک نهاد جهانی جدید مانند آژانس بینالمللی انرژی اتمی یا سازمان بینالمللی هوانوردی کشوری است که به عنوان یک سازمان تخصصی، اطلاعات و خدمات را در رابطه با هوش مصنوعی به کشورهای عضو ارائه دهد؛ تلاشی که به نظر میرسد برای تسلط حکمرانی دولت بر هوش مصنوعی با توجه به سرشت و کارکرد آن تقریبا غیرممکن باشد. اما چرا؟ آژانس بینالمللی انرژی اتمی در سال ۱۹۵۷ (۱۳۳۶ شمسی) برای ترویج استفاده صلحآمیز و جلوگیری از استفاده نظامی از انرژی هستهای و همچنین سازمان بینالمللی هوانوردی غیرنظامی برای هماهنگسازی استانداردهای بینالمللی پروازی و مدیریت خطوط هوایی در سطح جهان در سال ۱۹۴۷ (۱۳۲۶) بنا نهاده شدند. این دو سازمان و گونههای مشابه مانند صندوق بینالمللی پول، همه در قرن بیستم که دولتها تقریبا بازیگران انحصاری در صحنه بینالملل بودند، پدید آمدند. اما اکنون با گذشت بیش از
دو دهه از قرن بیستویکم بازیگران غیردولتی از جمله مدیران شرکتهای بزرگ چندملیتی از نقشآفرینی بسیار گستردهتر از رهبران و دولتمردان کشورهای خود برخوردار هستند. شرکتهای برتر در زمینه هوش مصنوعی از جمله اِن ویدیا، گوگل، اپل،
ای بیام، مایکروسافت، آلفابت و دهها کمپانی دیگر همه خصوصی و حتی ارائهدهنده خدمات به دولتها هستند و همچنین مدیران عامل آنها از جمله مهمانان ویژه سران کشورها هستند. دیدار بیل گیتس با رییسجمهوری چین و ایلان ماسک با رییسجمهوری ترکیه فقط نمونههایی اخیر در این زمینهاند. اگرچه اندیشیدن تدابیر و اجرای آنها برای نظارت و کنترل هوش مصنوعی امری لازم است، اما باید توجه داشت که امیدها را مطابق با واقعیتها تنظیم کنیم، گونههای مختلف فناوریهای نوین ارتباطی و اطلاعاتی در بستر اینترنت و در راس آن هوش مصنوعی از جمله پدیدههایی هستند که فردیت انسان در برنامهنویسی آن دخیل و در ذات خود با نظارت و مراقبت صددرصدی ناسازگار هستند. فهم این موضوع برای افرادی که حاکمیتمحور هستند، کمی دشوار است. حتی اگر صاحبنظر و دیپلمات صاحبنامی چون «ریچاردهاس»، رییس بازنشسته شورای روابط خارجی ایالاتمتحده در دوره ریاستجمهوری جورج بوش باشد که با نگارش یادداشتی معتقد است: «از آنجایی که فناوریهای هوش مصنوعی به سرعت در حال تکامل است، هیچ نشانهای از یک اجماع بینالمللی در مورد چگونگی بهرهگیری از ابعاد سازنده و مهار کاربردهای بالقوه مخرب این فناوری جدید وجود ندارد.»
🔻روزنامه اعتماد
📍 رونالدو و جامعهشناسی استقبال
✍️ سید جواد حسینی
ماجرای ورود رونالدو بازیکن افسانهای کشور پرتغال و اکنون النصر عربستان به ایران و هواداران گسترده و مشتاق دیدارش، موجی از تحلیلهای متفاوت و گاه متضاد را در فضاهای مجازی و شبکههای اجتماعی به دنبال داشت.
داستان چیست و چگونه میتوان به ماجرا نگاه کرد؟
اول- ورود یک بازیکن درجه اول بینالمللی که پنج بار برترین بازیکن فوتبال دنیا شناخته شده است و علاقه شدید ایرانیان به ورزش فوتبال در نتیجه دارا بودن خیل هوادار و استقبال و شوق دیدار او یک امر کاملا طبیعی و عادی است، تقریبا در همه نقاط دنیا هم رخ میدهد.
دوم- اما نوع استقبال و شیوه ابراز احساسات در این ماجرا حکایت و سویه دیگری است که ریشه آن را در مدیریت احساسات جمعی شادمانه در جامعه ایران باید جستوجو نمود و از این منظر به تحلیل ماجرا پرداخت. ابتدا باید دید که این رفتار در چه قالبی معنا میشود، رفتارهای جمعی مانند آنچه در دوشنبه تهران در استقبال از رونالدو بروز یافت با عنوان انبوهه خلق و جماعت نمایشی مشهور است. رفتارهای جمعی اجتماعی یا به شکل نهادمند یا گروهی یا جماعت و سنخ اجتماعی ظهور مییابد. رفتارهای اعضای یک سازمان با خود و ارباب رجوع نمونهای از رفتارهای نهادمندند و رفتارهای اعضای یک خانواده یا تیم فوتبال با یکدیگر رفتارهای گروهی نام میگیرند اما در این میان رفتارهای جمعی تماشاگران و هواداران چه در قالب تشویق و چه تنبیه به شکل تهییجی و انبوهه خلقی رخ میدهند که در جامعهشناسی با عنوان جماعت و رفتارهای مبتنی بر سنخ اجتماعی شناخته میشوند که البته گونههای مختلفی دارند؛ مثلا جماعت نمایشی، جماعت هراسان، جماعت فعال و جماعت شنونده- تماشاچی، رفتار استقبالکنندگان از رونالدو در زمره رفتارهای جمعی مبتنی بر جماعت نمایشی معنا و مفهوم میشود و به رفتارهایی اطلاق میگردد که به شکل غیرمنظم و ناپایدار و باهیجان و سراسیمگی رخ میدهد و سرعت گسترش هیجان در آن بالاست و نظم و پایداری در آن وجود ندارد.
سوم- در جامعه ایران احساسات غمگنانه و شادمانه دو روند معکوس در عرصه روابط فردی با حوزه حیات عمومی و جمعی را میپیماید. در سطح فردی ایرانیان احساسات شادمانه را در قالب طنز، شوخی و... روان و بسیار، ظهور و بروز میدهند اما احساسات غمگنانه را مدفون میسازند، این روند در عرصه جامعه معکوس است، در حیات اجتماعی ایران، بروز احساسات غمگنانه نهادینه شده و از سوی نظام سیاسی هم با استقبال مواجه میشود و در قالب سوگواریها و مناسبتهای مذهبی و دینی و تاریخی محقق و ترویج و تشویق میشود اما هیجانات شادمانه جمعی معمولا با دو عارضه ساختارشکنی یا قالبی و سنتیگرایانه مواجه میشود و زمینه گسترش و نهادمند شدن را از دست میدهد، شادمانیهای جمعی یا در شکل قالبی و سنتی و به شکل رسمی در مناسبتهای شادمانه دینی و ملی مثل عید نوروز، چهارشنبهسوری، میلادها و بعثت پیامبران و امامان رخنمون میگردد که معمولا شکل برگزاری این مراسم از جذابیت و تنوع کافی در سطح عمومی و فراگیر دستکم برای بخش زیادی از نوجوانان و جوانان برخوردار نیست یا با تسخیر برخی از خردهفضاهای اجتماعی مثل مراسم عروسی، سیزدهبهدر، چهارشنبهسوری، مسابقات فوتبال، به شکل افراطی و ساختارشکنانه بروز مییابد و نیز از عرصه عمومی جامعه به حوزه خصوصی زندگی کوچ میکند؛ مثلا در عید نوروز در گذشته شادیها و جشنها و مناسک آن در حوزه بیرونی و عمومی جامعه در عیدگاهها و نوروزگاهها ظهور داشت و فراگیر و همگانی و جمعی بود امروز از این حوزه به عرصه خصوصی و خانوادگی مهاجرت کرده است.
چهارم- داستان استقبال از رونالدو را در این چارچوب میتوان تحلیل کرد وقتی در جامعه زمینههای نشاط اجتماعی به دلایل گوناگون اقتصادی، سیاسی و فرهنگی فرو میکاهد و شرایط بروز شادیهای ملی و فراگیر و متنوع و جذاب به ویژه برای نوجوانان و جوانان در دیوارهای آهنین تنگنظری محبوس میگردد و انزوای جامعه در صحنه روابط بینالمللی امکان آمد و شد تیمها و بازیکنان بزرگ را سلب مینماید، جامعه به دنبالخرده فضا میگردد تا ظرفیتهای پنهان وجودی خود را آشکار سازد. نیازهای ذاتی اجتماعیاش را ظهور و بروز دهد و انرژی متراکم نهفته در ضمیر خود را در سایههای به وجود آمده موقتی آشکار سازد و در شرایطی که یک فضای ناپایدار برای این مهم مییابد این فنر رها شده انفجاری و ساختارشکن و غیرمتعارف شعله میکشد.
پنجم- راهحل در دل موضوع نمایان است. به فرمایش امام صادق (ع) «دواک فیک» داروی درد شما در خود شماست، باید در عرصه حیات اجتماعی به شکل فراگیر، متنوع و جذاب زمینههای شادمانیهای جمعی را با پرهیز از دو آسیب قالبی و سنتگرایانه و نیز ساختارشکنانه گسترش داد تا با نهادینهسازی آن زمینههای ظهور متعارف رفتارهای شادمانه جمعی را سبب ساز شد، آنجاست که دیگر ورود رونالدو گرچه ممکن است با استقبال هواداران مواجه شود اما هیجانات این حضور قالبشکنانه و نامتمدنانه جلوه نخواهد کرد.
🔻روزنامه شرق
📍 بشکه سوراخ
✍️ سیدمصطفی هاشمیطبا
جناب آقای رئیسجمهور در مراسم تقدیر از قهرمانان و بدرقه کاروان ورزشی بازیهای آسیایی وعده دادند که یک مجموعه بزرگ ورزشی در تهران در شأن کشور که شخصیت بینالمللی داشته باشد، خواهند ساخت (نقل به مضمون) و سازمان برنامه و بودجه و وزارت ورزش و جوانان را مأمور به پیگیری این امر کردند.
اینکه احداث مجموعههای جدید ورزشی امری نیکو و مستحصن است، امری بدیهی است و خوشبختانه در چهار دهه اخیر بیش از چهار هزار سالن و استخر ورزشی در سراسر کشور ساخته شده و استادیومهای بزرگ و مناسب مانند نقش جهان اصفهان، یادگار امام تبریز، امام رضای مشهد و غدیر اهواز افتتاح شده و در دسترس عموم قرار داده شده و مجموعه اخیرالذکر ابتکاری جناب آقای رئیسجمهور میتواند در راستای توسعه اماکن ورزشی تلقی شود.
اینکه چنین مجموعه ورزشی مدرن و گستردهای با چه ابعاد و امکانات، در کجا و با چه امکان و در چند سال ساخته شود مشخص نیست، بیاناتی که بدون ذکر مشخصات به زبان آورده شود، گو اینکه جهت کار را مشخص میکند و بیش از این نیز از ریاستجمهوری انتظار نیست، به خودی خود نمیتواند حاوی انجام کار باشد و در پی این بیان لازم است همزمان با مکانیابی، امکان تملک زمین، طراحی مجموعه و پادار کردن اعتبار لازم از طریق لایحه برنامه هفتم و لایحه بودجه سال ۱۴۰۳ (که بهزودی باید به مجلس ارائه شود) دیده شود.
خوشبینانه اگر نگاه کنیم در سال ۱۴۰۳، تنها امکان تعریف مجموعه و تملک زمین وجود خواهد داشت و طراحی و چنین مجموعهای خود نیاز به بررسیهای مختلف و کار پرفشار دارد. هرچند گفته میشود که میتوان از سازندگان چینی با توجه به مراودات اقتصادی فیمابین در این رابطه استفاده کرد اما این امر خود دچار چالشهای اساسی در کشور است و تجربه بزرگراه شمال و فاز ۱۱ با چینیها، دورنمای چندان روشنی را نمینمایاند.
برویم بر سر اینکه اگر چنین مجموعهای ساخته شد با آن چگونه رفتار میکنیم. ببینیم با مجموعههای موجودمان از جمله آزادی چه رفتاری داشتهایم و آیا از آنها حفظ و حراست کرده و تعمیرات و نگهداری لازم را به عمل میآوریم یا خیر؟ در همین ابتدای امر باید یادآوری شود که چمن مجموعه آزادی حدود سال ۱۳۸۰ با زیرسازی کامل و چمن خوب فراهم شد. اما این چمن بدون رسیدگی یا تعویض مرتب مورد بهرهبرداری قرار گرفت و ناگهان همه دیدند که چمن خراب شده است و البته میگویند یکی از علل خرابی آبیاری آن با آب دریاچه آزادی است.
شرکت توسعه و تجهیز اماکن ورزشی در ابتدا با عنوان شرکت تجهیز و نگهداری اماکن ورزشی تأسیس شد اما بهزودی نام و وظیفه آن تغییر پیدا کرد و مسئولیت اجرای طرحهای عمرانی ورزشی را به عهده گرفت. طبعا این شرکت که قرار بود به امر تجهیز و نگهداری بپردازد کاملا تغییر وظیفه داد و کار نگهداری به عهده افراد متفرقه گذاشته شد و طبعا امکان مالی هم برای این امر پادار نشد.
مجموعه جدید که قول آن داده شده بر فرض احداث دیری نمیپاید که بهدلیل عدم نگهداری به سرنوشت استادیوم آزادی دچار میشود.
اینکه ما از بسیاری لحاظ از کشورهای مجاور بهویژه حاشیهنشینهای خلیج فارس عقب ماندهایم و مظاهر و جلوههای مدرنیسم از جمله زیرساختهای ورزشی در آنجا به حدی است که شاید هرگز به آن نرسیم و بیشتر و بیشتر عقب بمانیم اما بر فرض اجرای نظر رئیسجمهور آیا با یک مجموعه ورزشی عقدههای فروخورده جوانان گشاده میشود و مسائل کشور حلوفصل میشود؟
اگر نیک بنگریم مجموعه حکمرانی ما به اصل پایداری و معموربودن ایران و اولویت نگهداری سرزمین ایران بیتوجه است و در حقیقت به مرور زمان کشور ما مانند بشکهای سوراخ شده که هرچه در آن آب ریخته شود، هرگز پر نمیشود. یعنی اول برویم سراغ پوشاندن سوراخها و سپس ادعای فراهمکردن آب برای بشکه بکنیم.
استهلاک و تخریب استادیوم آزادی سمبلی است از تخریب روزافزون سرزمین ایران. روزنامه همشهری در تاریخ شنبه اول مهر ۱۴۰۲ نوشته است که آثار فرونشست مسجد جامع عباسی اصفهان نسبت به گذشته بیشتر شده و ستونهای شبستان غربی مسجد جامع کج شده و دو طرف ستونها هفت سانتیمتر چرخش داشته است و البته این فقط یک نمونه از هزاران نمونه تخریب سرزمینی در کشور است که از فرط فراوانی دیگر قابل احصا نیست. بگذریم که اگر بخواهیم سوار هواپیما شویم باید هزار حمد و قل هوالله بخوانیم تا جرئت سوارشدن به خود بدهیم، درحالیکه هواپیما سوار شدن در اروپا مثل تاکسی سوارشدن است و البته مسجد جامع عباسی و هواپیما فقط اشارهای به وضع موجود کشور است. حال وقتی مجموعه عظیم ورزشی آزادی در غرب تهران و مجموعه ورزشی تختی در شرق تهران را داریم کدام اولویت اجازه میدهد که یک مجموعه مشابه در نقطه دیگر تهران بسازیم و همچنان سرمایهگذاریها را در تهران متمرکز کنیم، درحالیکه بسیاری از نقاط کشور در حال تخریب است و هزاران طرح عمرانی دولت در سراسر کشور مغفول مانده است.
اگر به جای رئیسجمهور محترم بودم، از وعده دادهشده منصرف میشدم و البته دستور پیگیری و اصلاح و مرمت و بازسازی ورزشگاه آزادی و پیگرد عدم فعل افراد در نگهداری و تجهیز آن و نیز تعیین تکلیف ورزشگاه تختی را میدادم و سؤال میکردم که استادیوم ۴۰ هزار نفره که ۱۵ سال است در ضلع شرقی ورزشگاه آزادی در حد فونداسیون باقی مانده چرا بالا نمیرود. چرا نمیتوانیم در ورزشگاه آزادی یک پیست چوبی دوچرخهسواری بسازیم و پیست سیمانی را دائما مرمت میکنیم، درحالیکه مطلوب دوچرخهسواران نیست و حال برای یک مجموعه ورزشی مدرن بینالمللی دورخیز کردهایم. میگویند ناصرالدین شاه به درباریان دستور داد به قصیدهسرایی که در نوروز قصیده خوانده بود، یک کیسه زر بدهند، ولی در طول سال درباریان آن را ندادند. سال بعد قصیدهسرا به شاه معروض داشت که اعلیحضرت، دستور شما در طول سال اجرا نشد. ناصرالدین گفت تو شعری خواندی که من خوشم آمد من هم حرفی زدم که تو خوشت آید. چنین مباد.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 الویت مبارزه با دلالی و سفته بازی
✍️ عبدالمجید شیخی
جذب سرمایه و استفاده بهینه از منابع مالی، نقش مهمی در تحقق رشد اقتصادی در کشور را دارد. رشد اقتصادی معمولاً به سرمایهگذاری مثبت خالص وابسته است، بهعبارتدیگر، رشد اقتصادی به ورودیهای سرمایهگذاری وابسته است و در این راستا، حتما باید نرخ استهلاک در فرایند تولید نیز در نظر گرفته شود.
اگر استهلاک در فرایند سرمایهگذاری محاسبه و از سرمایهگذاری ناخالص کسر نشود، میزان سرمایهگذاری ناخالص، دقیق به دست نمیآید و درصورتیکه ورودی سرمایهگذاری صفر باشد، سرمایهگذاری ناخالص نیز صفر خواهد بود. علاوه بر این، باید در نظر داشته باشیم که اگر هیچ ورودی سرمایهگذاری وجود نداشته باشد، سرمایهگذاری خالص کشور منفی میشود.
دولت باید تلاش کند تا منابع مالی را به بهترین نحو تأمین کند. یکی از راههای مهم تأمین منابع مالی، اخذ مالیات است. متأسفانه، فرار مالیاتی در بخش غیرمولد اقتصادی و بخش خدمات بسیار رایج است؛ بنابراین، باید بهطورجدی به جلوگیری از فرار مالیاتی پرداخته و یک سامانه پایش برای تراکنشهای پولی طراحی شود.
با ایجاد موانع برای فرار مالیاتی، دولت میتواند بدون اتکا به درآمدهای نفتی، منابع بودجه را تأمین کند. علاوه بر این، دریافت مالیات از درآمدهای اشخاص در کشور، نهتنها میتواند منابع بودجه را تأمین کند، بلکه باعث افزایش درآمدها و بهبود وضعیت اقتصادی کشور خواهد شد و یا از این درآمدها باید برای سرمایهگذاری در صنایع کوچک واحد پایه استفاده شود تا موتور اقتصاد و تولید به کار افتد.
مهمترین راهکار برای مقابله با تورم، ایجاد فرهنگسازی اصلاحی است. برای جلوگیری از رشد تورم، باید فعالیتهای غیرمولد و آتشافروزی سوداگران را در بخشهای مختلف اقتصادی متوقف کرد. در کنار سیاستگذاریهای مناسب، فرهنگسازی اصلاحی باید در اولویت قرار گیرد. در شرایط کنونی اقتصادی، همه افراد باید در کنار هم جهت مقابله با تورم تلاش کنند و توجه کنند که نباید با افرادی همراستا شوند که با دلالی، سفتهبازی و بهوجودآوردن تورم، به تخریب معیشت مردم کمک میکنند.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست