سه شنبه 16 ارديبهشت 1404 شمسی /5/6/2025 8:56:12 AM
  • گروه مطلب:| گزارش| انرژی| فارسی|
  • کد مطلب:91765
  • زمان انتشار:يکشنبه 31 فروردين 1404-14:24
  • کاربر:

قتصادنامه: می‌گویند فروردین خودش به اندازهٔ یک سال است. بهناز در این ماه، علاوه بر حقوقش، عیدی و اضافه‌کاریاش را هم خرج کرده بود. پول‌های همسرش هم که هفتهٔ پیش تمام شده بود. حساب و کتاب که می‌کرد، می‌دید نه مسافرتی رفته، نه بریز و بپاشی داشته. همهٔ دلخوشی‌اش این بود که فردا اول ماه است و حقوق می‌گیرد.  
فرکانس/ فروردینِ بی‌رحم

پتو را تا زیر چانه کشید و با همین فکر خوابید.

صبح بیدار شد و دید نه چایی دارد، نه پنیر، نه کره. زنگ زد به سوپری محل: «لطفاً همین سه تا رو برام بیارید.»

شاگردِ سوپری آمد و کارتخوان را گرفت. وقتی رمز را زد، صفحه خطا داد. بهناز گفت: «شاید آنتن نمی‌ده، ببرش تو راهرو.» اما پسرک سرش را تکان داد: «کارت آنتن داره، ولی موجودی نداره.»

بهناز خجالت‌زده پرسید: «چقدر شده؟»

ـ «هفتصد و پنجاه هزار تومن.»

ـ «چی؟! مگه چای و پنیر و کره چقدر می‌شه؟»

ـ «چایِ خوب شده چهارصدهزار، پنیر هم دویسته... کره هم که خودتون می‌دونید گرونه.»

بهناز دست‌پاچه رفت و از کشوی لباس‌ها، پاکتِ عیدیِ بچه‌ها را درآورد. پول‌ها را شمرد و به شاگرد داد. در راه برگشت، دلش گرفت. خط قرمزش را شکسته بود. همیشه به خودش قول داده بود دست به پس‌انداز بچه‌ها نزند، ولی امروز مجبور شده بود بین آبرو و ذخیرهٔ آیندهٔ فرزندانش، اولی را انتخاب کند.

با خودش گفت: «فردا جایگزین می‌کنم.» اما یادش افتاد که فردا، اولِ ماهِ جدید است؛ حقوق می‌گیرد، ولی قبض‌ها و قسط‌ها هم از راه می‌رسند. آن وقت باید ۳۰ درصد افزایشِ حقوق را هم جور کند تا شاید بتواند تا آخر ماه نفس بکشد.

دنیا دور سرش چرخید.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین