روزنامه کیهان
بایدن، مذاکره و خوابی که برای این چند ماه دیدهاند
جعفر بلوری
چیزی نزدیک به ۷ ماه تا پایان دولت دوازدهم و انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۰ باقی مانده است. معمولا - نه همیشه- روسایجمهور اگر در دور اول قدرت باشند، برای پیروزی در انتخابات بعدی، آماده شده و برای کسب آرای بیشتر بهطور مضاعف تلاش میکنند. مثلا، طرحهای عقبافتاده را تکمیل و افتتاح کرده یا برخی وعدههای عملینشده را عمل میکنند. بهطور کلی، اقداماتی انجام میدهند که رضایت مردم جلب شود. اما اگر در دور دوم باشند، شاید تلاش زیادی نکنند مگر اینکه، جریان سیاسی که رئیسجمهور از دل آن به قدرت رسیده، بخواهد فرد دیگری را معرفی کند که در این صورت نیز، تلاشها برای جلب رضایت مردم و در نتیجه کسب آرای بیشتر، افزایش مییابد. البته حالت سومی هم میتواند وجود داشته باشد که موضوع نوشتار ما بیشتر بررسی همین حالت است و آن اینکه، یک طیف سیاسی، آنقدر عملکرد ضعیفی داشته باشد که، دیگر هیچ امیدی نه مردم به آنها داشته باشند و نه آنها به جلب آرای مردم داشته باشند که در این صورت بهطور طبیعی، رفتهرفته از صحنه سیاسی کشور حذف میشوند!
آن جریانهای سیاسی که برنامه یا توان لازم برای مدیریت کشور را ندارند یا عملکرد خوبی نداشته و در آستانه حذفند و یا مثلا با حریف قَدَری مواجهند که احتمال پیروزیاش بیشتر است، ممکن است روشهای دیگری در پیش بگیرند که چهبسا بعضا، اخلاقی و جوانمردانه هم نباشد. مثلا، به جای ارائه طرح و برنامه، به طرح و برنامههای حریف حمله کرده اقدام به تخریب رقبا کنند و با بداخلاقیهای سیاسی، تلاش کنند، بهجای اینکه خود را در افکار عمومی بالا بکشند، حریف را پایین بکشند.
مواضع جدید برخی دولتمردان و رسانههای طیفی که خود را «اصلاحطلب» و «اعتدالی» مینامند را اگر مرور کنید، متوجه خواهید شد که این طیف، پس از یک دوره نسبتاً طولانی «بدعملی» و «عدم تحرک» دوباره دست به کار شده و تحرکاتی را شروع کردهاند تا مبادا «حذف» شوند! مرور صحبتها، مواضع و اقدامات آنها طی هفتههای اخیر به خوبی نشان میدهد که، آنها کاملاً از لاک «دفاعی» خارج و بعضا حتی حالت «تهاجمی» به خود گرفتهاند و اینکه، برای مدت باقیمانده تا انتخابات، خوابهایی هم دیدهاند! در این نوشتار ضمن بررسی اینکه این طیف برای ۷ ماه آینده چه در سر دارند، بهدنبال یافتن پاسخ این سؤال هستیم که، چه اتفاقی افتاده که طیف مذکور با وجود آگاهی از اینکه محبوبیتی کمتر از ۱۰ درصد بین مردم دارد، دوباره
دست به کار شده است؟ بخوانید:
۱- دادن «وعدههای چرب» اقتصادی به مردم در کنار «ترساندن» آنها از رقیب، شاید چکیده تمام طرح و برنامه این طیف در انتخابات سال ۹۲ و ۹۶ بود که راه عملیاتی شدن آنها نیز از کانال «مذاکره» عبور میکرد. به عبارت دقیقتر، این طیف اینگونه بیان میکرد که تمام مشکلات اقتصادی ریشه خارجی دارند (تحریم) و ریشه تحریمها نیز به توان هستهای ما مرتبط است و با مذاکره بر سر برنامه هستهای بینهایت باارزش کشور، میتوان بهانه را از دشمن گرفت و تحریمها را لغو کرد و مردم را به نان و نوایی رساند! و چنانچه رقیب رای بیاورد، چون اهل مذاکره نیست، نه تنها مشکلات اقتصادی دوچندان میشود که حتی، «جنگ» هم میشود! وضعیت اقتصادی که امروز کشور درگیر آن است، دقیقاً و بیکم و کاست، حاصل همین رویکرد است.
۲- قصد یادآوری این روندِ تلخِ عبرتآموز را نداشتیم و آنچه ما را بر آن داشت تا دوباره آن را «مرور» کنیم، مواضع و اقدامات جدید این طیف است که ناخودآگاه ما را یاد مواضع انتخاباتیشان در دو دوره قبل میاندازد. مدتی است برخی دوستان دولتی، دقیقاً همان رویکرد سالهای ۹۲ و ۹۶ را در دستور کار قرار داده و همان وعدهها را تکرار میکنند. ریشه همه مشکلات اقتصادی را (که به خارج گره زده و قرار بود با مذاکرات هستهای بخشکانند)، دوباره به خارج گره زده و میخواهند باز مذاکره بخشکانند! اینجا فقط جای «موشک» و «نفوذ منطقهای ایران» با «توان هستهای» عوض شده و روش، همان است که قبلاً بوده! گویا میخواهند از یک سوراخ دوبار گزیده شوند. البته شاید، هدف دیگری در سر دارند...
۳- همانطور که اعلام شد آنها با آن عملکرد افتضاحی که در این دو دوره داشتند، خود را «حذفشده» میدانند. آنچه باعث شده دوباره جان گرفته و از آن «بیعملی» و «کِرِختی» خارج شوند، این است که، اتفاقی رخ داده که امیدوارشان کرده حذف نشوند! و صد افسوس آنچه باعث این امیدواری است، پیروزی یک رئیسجمهور در یک کشور دیگر است! آنها از آمدن بایدن خوشحالند حتی خوشحالتر از خود او و این خوشحالی را علنا فریاد میزنند. برخلاف آنچه ادعا میکنند این خوشحالی بهخاطر رفتن ترامپ نیست چرا که پیش از این به کرات گفتهاند، حاضرند با ترامپ هم مذاکره کنند! ۱۰ روز از ترور سردار دلها سلیمانی بزرگ نگذشته بود که گفتند، «هنوز هم حاضریم با ترامپ مذاکره کنیم»!
۴- آنها تجربه هفت و نیم سال گذشته و «برجام» را پیش چشم خود دارند. صحبتها و هشدارهای صریح رهبری را هم بارها و بارها شنیدهاند، حتی آن صحبتها و هشدارهایی که ما نشنیدهایم، آنها در نشستهای خصوصی شنیدهاند. زمان زیادی از آخرین صحبتهای رهبر انقلاب نیز نگذشته که فرمودند «مسیر رفع تحریم (مذاکره) به نتیجه نرسید، خنثیسازی تحریم باید دنبال شود». خیلی خوب و بهتر از من و شما میدانند، عدم اجرای تعهدات برجامی آمریکا از همان دوران اوبامای دموکرات شروع شد. این را هم خوب میدانند وقتی پای دشمنی با ایران به میان کشیده میشود، بین دموکرات و جمهوریخواه تفاوتی وجود ندارد، الا در روش دشمنی. حتی معتقدیم این را هم خوب میدانند که اگر با چنین کشوری دوباره و اینبار بر سر موشک و نفوذ منطقهای هم مذاکره کنیم، به راحتی آب خوردن زیر تعهداتش زده و کشور را تبدیل به یک لقمه راحت برای بلعیدن میکند. خیلی خوب میدانند مسیر مذاکره با کشوری در مختصات آمریکا بسته است. پس چرا مدام از «مذاکره» میگویند؟ شاید روزی دهبار شاید هم بیشتر در رسانهها و مصاحبههایشان میگویند و مینویسند: «برویم و مذاکره کنیم». علت این اصرار با وجود آگاهی از بسته بودن و بینتیجه بودن این مسیر واقعاً چیست؟
آنها دقیقاً به این دلیل به انجام مذاکره مجدد اصرار دارند که میدانند، این مسیر «بسته» است! بهترین راه برای فرار از مسئولیتِ این ۷ سال «اصرار به انجام مذاکره با وجود آگاهی از بسته بودن راه مذاکره» است و پیروزی بایدن نیز این فرصت را به آنها داده است. هیچ آدم عاقلی در کشور نمیتواند با وجود آگاهی از وضعیت خطرناک منطقه، دشمنان قسمخوردهای که ایران عزیز دارد، ترورهایی که در کشور صورت میگیرد و... واقعاً به از دست دادن یا تضعیف یکی دیگر از مهمترین مولفههای قدرت و امنیتمان راضی باشد. آنها که تظاهر میکنند راضیاند، به دنبال فرار از کارنامه خالیاند. آنها در این ماههای پایانی باید مدام بگویند «فرصت جدیدی پیش آمده» تا در روزهای منتهی به خرداد ماه ۱۴۰۰ بگویند «دیدید! فرصتی پیش آمده بود تا مشکلات را راست و ریست کنیم اما نگذاشتند»! آنها برای حذف نشدن، دَم از مذاکره میزنند نه برای رفع مشکلات اقتصادی. مشکلات اقتصادی مردم اگر برایشان مهم بود، به طرح ضدتحریمی مجلس که تصویب و به قانون تبدیل شده، اینگونه حمله نمیکردند، قانون را به سه گروه اسلامی، اساسی و مجلسی تقسیم و مجلس را که «در راس همه امور» است به توپ نمیبستند و از همه مهمتر به شورای عالی امنیت ملی! اینطور نمیتاختند. تمام!
روزنامه اطلاعات
استاندارد دوگانه در مواضع تروئیکای اروپایی
محسن پاک آئین
به دنبال بیانیه کشورهای انگلیس، فرانسه و آلمان علیه برنامههای هستهای صلحآمیز جمهوری اسلامی ایران و تکرار اتهامات بیاساس و واهی، حضرت آیتالله خامنهای در بیانات خود در تاریخ ۴ آذر ۱۳۹۹ خاطرنشان کردند:
«درحالیکه انگلیس و فرانسه دارای موشکهای مخرب اتمی هستند و آلمان نیز در این مسیر قرار دارد، به ما میگویند موشک نداشته باشید. به شما چه ربطی دارد، شما اول خودتان را اصلاح کنید و بعد اظهارنظر کنید».
پرونده ساخت و استفاده از سلاحهای مخرب و تسلیحات کشتارجمعی توسط انگلیس، فرانسه و آلمان قطور است و این سه کشور نهتنها خود مجهز به این تسلیحات شدهاند که رژیمهای سفاک ازجمله رژیم صهیونیستی را نیز به این سلاحهای مرگبار مسلح کردهاند.
گزارش بولتن شبکه اتمی Nuclear Notebook حاکی از آن است که در میان کشورهای اروپایی، انگلیس از سال ۱۹۵۲ برنامههای هستهای خود برای دستیابی به بمب اتمی را آغاز کرد. وینستون چرچیل، نخستوزیر انگلستان در تاریخ ۲۶ فوریه ۱۹۵۲ اعلام کرد که این کشور دارای بمب اتمی شده است. انگلیس در حال حاضر حداقل دارای ۲۲۵ کلاهک هستهای است.
«ترزا می» نخستوزیر سابق انگلیس نهتنها به سیاست این کشور برای استفاده از بمب اتمی اذعان داشته بلکه استفاده از سلاح هستهای را حتی اگر منجر به مرگ یکصد هزار نفر بشود را مجاز میداند. به گزارش گاردین نخستوزیر وقت انگلیس برای توجیه مجلس عوام برای افزایش ۴۰میلیون دلاری بودجه نظامی کشور، استفاده از سلاح هستهای را مجاز دانست و تأکید کرد حاضر است دکمه پرتاب این سلاح را بفشارد. وی در پاسخ به جرج کروان، نماینده حزب ملی اسکاتلند صریحاً گفت: «در صورت لزوم دستور به استفاده از سلاح هستهای را خواهد داد حتی اگر صد هزار زن و کودک بیگناه هم کشته شوند». وی افزود: «باید خدمت شما افراد محترم عرض کنم که منطق اصلی بازدارندگی این است که دشمنان ما بدانند که آمادهایم تا از سلاحهای هستهای استفاده کنیم».
فرانسه نیز از سال ۱۹۶۰ به بمب اتمی دست پیدا کرد و در حال حاضر دست کم ۳۰۰ کلاهک هستهای دارد. این کشور قادر است با استفاده از هواپیماهای جنگی یا زیردریاییهای اتمی، سلاح هستهای را شلیک کند. موشک کروز ASMP-A با کلاهک هستهای ۳۰۰ کیلوتنی، یکی از سلاحهای هستهای فرانسه است و قدرت آن در حدود ۲۰ برابر بمبی است که آمریکا در هیروشیما استفاده کرد.سال ۱۹۵۶ «گی موله» رئیس حزب سوسیالیست فرانسه از انتقال فناوری بمب هستهای از این کشور به اسرائیل پرده برداشت. او اتاقی را در «هتل دو ماتیگنون» برای شیمون پرز، اختصاص داد تا ازآنجا بر پروژه این انتقال نظارت داشته باشد.
«تیری میسان» نویسنده و تحلیلگر فرانسوی که به خاطر نگارش کتاب «دروغ بزرگ» در مورد حادثه یازده سپتامبر، معروف است، در مورد همکاری فرانسه و اسرائیل درزمینه دستیابی به سلاحهای هستهای مینویسد: «سال ۱۹۵۶ بود که گی موله، رئیس حزب سوسیالیست فرانسه، انتقال فناوری هستهای را از فرانسه به اسرائیل ترتیب داد. او در جریان این کار، اتاقی را در هتل دو ماتیگنون، برای شیمون پرز اختصاص داد تا ازآنجا بر پروژه نظارت داشته باشد». متعاقباً، فرانسه یک نیروگاه هستهای در منطقه «دیمونا» از اراضی اشغالی تأسیس کرد و شیمون پرز ریاست آن را بر عهده گرفت. رژیم اشغالگر قدس در حال حاضر بین ۸۰ تا ۴۰۰ کلاهک هستهای و تعداد زیادی بمب نوترونی دارد.
انگلیس هم در مسلح کردن رژیم صهیونیستی به سلاح اتمی دخالت داشت و در کنار همکاریهای تحقیقاتی، مواد انفجاری و آماده استفاده برای اسرائیل تأمین میکرد. برنامه اتمی این رژیم در سال ۱۹۸۶ در نشریه «ساندی تایمز» توسط یک دانشمند یهودی به نام «موردخای وانونو» افشا گردید. او توسط موساد در رم ربوده شد و در اراضی اشغالی به مدت ۱۸ سال زندانی بود.
آلمان نیز اولین تلاشهای خود برای ساخت بمب اتمی را در دوره نازیها آغاز کرد. در کتاب خاطرات «اتو اسکورتسنی» آمده که در سال ۱۹۴۳ آلمان نازی به بمب اتم دستیافت. وی در خاطرات خود میگوید: در ملاقات خصوصی خود با آدولف هیتلر، بمب اتمی را معرفی کرده و هیتلر گفته است که این بمب سبب انقراض نسل بشر میشود و هرگز دستور تولید آن را صادر نخواهد کرد. اگرچه محققان آلمانی موفق به تولید بمب اتمی نشدند اما از سال ۱۹۱۵ ساخت سلاح شیمیایی را آغاز و بهزودی به یک تولیدکننده تمامعیار تبدیل شدند. رژیم متجاوز صدام در دوران جنگ تحمیلی، از سوی ۳۵ کشور جهان به لحاظ مالی و تسلیحاتی، پشتیبانی میشد که یکی از این کشورها، آلمان غربی بود. عراق در طول جنگ ۳۵۰۰ بار به ایران حمله شیمیایی کرد و پس از پایان جنگ تحمیلی، موسسه «وزینتال» مرتبط با مسائل نظامی در پاریس اعلام کرد که از ۲۰۷ شرکت طرف قرارداد با رژیم صدام، ۲۵ شرکت آلمانی بودهاند. در اسفند سال ۱۳۶۵ نیز یک نشریه آلمانی بانام «اشترن» گزارشی از کارخانه صنایع شیمیایی عراق به وسعت ۲۵ کیلومترمربع منتشر کرد که مواد اولیه و تجهیزات آن با هزینه تقریبی یک میلیارد مارک از شرکتهای آلمانی و مشخصاً شرکتی بانام «پیلوت پلانت» واردشده بود.
تسلیحات شیمیایی، سلاح مخرب دیگری بود که در کارخانههای تسلیحاتی انگلیس نیز ساخته شد و وینستون چرچیل نخستوزیر این کشور، آشکارا استفاده از سلاح شیمیایی را موردحمایت قرارداد و مخالفان این جنگافزار را افرادی دلنازک خواند.انگلیس و فرانسه در سال ۱۹۶۰ به بمب هیدروژنی هم که نوعی بمب هستهای است، دستیافتاند و امروزه بمبهای هیدروژنی این دو کشور فعال است.انگلیس، فرانسه و آلمان با این پرونده کثیف و سابقه جنایت و همراهی با جنایتکاران در نقاط مختلف جهان، حق ندارند دیگر کشورها بخصوص جمهوری اسلامی ایران را به ساخت سلاحهای مخرب، متهم کنند. ایران منادی خلع سلاح تسلیحاتی کشورهای جهان است و رهبر معظم انقلاب اسلامی در فتوای تاریخی خود کاربرد سلاح اتمی را حرام اعلام کردهاند. نگاهی به متن این فتوای مهم که در تاریخ ۲۱ آذرماه ۱۳۸۹ صادر شد، باطل بودن ادعاهای سه کشور اروپایی را تائید میکند:
«به اعتقاد ما افزون بر سلاح هستهای، دیگر انواع سلاحهای کشتارجمعی، نظیر سلاح شیمیایی و سلاح میکروبی نیز تهدیدی جدی علیه بشریت تلقی میشوند. ملت ایران که خود قربانی کاربرد سلاح شیمیایی است، بیش از دیگر ملتها خطر تولید و انباشت اینگونه سلاحها را حس میکند و آماده است همه امکانات خود را در مسیر مقابله با آن قرار دهد. ما کاربرد این سلاحها را حرام و تلاش برای مصونیت بخشیدن ابناء بشر از این بلای بزرگ را وظیفه همگان میدانیم».انتظار بود بعد از خروج ترامپ از توافق هستهای، انگلیس، فرانسه و آلمان، بلوغ سیاسی خود را نشان داده و با پایبندی به تعهدات، راه خود را از آمریکا جدا کنند. رویکرد اخیر این سه کشور نشان میدهد که آنها نیز همانند ترامپ به تهدید مردم ایران روی آوردهاند و قطعاً همچون آمریکا، در این روند با ناکامی و شکست مواجه خواهند شد.
* سفیر سابق ایران در جمهوری آذربایجان و عضو شورای راهبری مجمع جهانی صلح اسلامی
روزنامه دنیای اقتصاد
نقشه راه اروپا برای ایران
هادی خسروشاهین
موضع اصولی اروپا نسبت به برجام کاملا واضح و عیان است: برجام یک توافقنامه موفقیتآمیز و چندجانبه در زمینه منع گسترش سلاحهای هستهای در جهان و در خاورمیانه است و از قضا اروپا یکی از هادیان و بانیان این توافقنامه چندجانبه راهبردی و موفقیتآمیز بوده است (نگاه کنید به گزارش دپارتمان روابط خارجی پارلمان اروپا در ماه اکتبر). همین موضع اصولی بود که اروپا را واداشت که از می سال ۲۰۱۸ و خروج ترامپ از برجام در حد بضاعت خود در حفظ و حراست از برنامه جامع اقدام مشترک بکوشد و حتی در سپتامبر و اکتبر مانع از اقدام آمریکا در فعال کردن اسنپبک شود. در این مقطع زمانی اتحادیه اروپا از یک رهیافت حداقلی پیروی میکرد؛ یعنی به هر وسیلهای متوسل میشد تا برجام را از مرگ و انقضای کامل نجات دهد.
اما دلیل این همه تلاش و تقلا چه بود؟ از نظر اروپا این توافق مقدمات یک خاورمیانه ایمنتر و باثباتتر را فراهم میکند و در عین حال زمینهساز گفتوگوهای بیشتر با ایران درباره حقوق بشر، موضوعات منطقهای و برنامه موشکی میشود. همچنین این توافق بهعنوان یک دستاورد بزرگ و قابلتوجه در حیطه دیپلماسی چندجانبه میتواند فرصت را برای بهبودی مستمر در روابط تهران و اروپا فراهم کند.
حال با ورود بایدن به کاخ سفید و اولویت این دولت در زمینه بازگشت به برجام، این اتحادیه و سه قدرت بزرگ آن فرانسه، آلمان و بریتانیا میخواهند از رهیافت حداقلی به یک رهیافت حداکثری نیز شیفت کنند؛ یعنی به موازات تلاش برای بازگشت دو کشور ایران و آمریکا به تعهدات برجامی خود، موضوعات منطقهای و سایر مسائل را مورد بحث قرار دهند (نگاه کنید به اظهارنظر اخیر وزیر خارجه آلمان در زمینه برجام پلاس). از همین رو اروپا طی روزهای آینده نقشه راهی را برای خود ترسیم خواهد کرد تا در گام اول در مقام یک میانجیگر میان تهران و واشنگتن موجبات اعتمادسازی و درک متقابل میان این دو بازیگر را فراهم کند و هم زمینه را برای بازگشت ایران و دولت بایدن به برنامه جامع اقدام مشترک بهوجود آورد. با این مقدمات در روزها و هفتههای آتی باید در انتظار این تحولات بنشینیم:
۱- فرانسه، آلمان و انگلستان احتمالا بیانیه مشترکی را تنظیم و صادر خواهند کرد و در آن خواستار بازگشت بایدن پس از آغاز به کار دولتش به برجام خواهند شد؛ اما آیا آنها میخواهند بایدن در ۲۰ ژانویه بلافاصله به برجام بازگردد؟ پاسخ منفی است. اروپاییها از محذورات و محدودیتهای بایدن در حوزه داخلی و همین طور اعمال فشارهای شرکای منطقهای آمریکا بر این دولت برای لغو نکردن تحریمهای ایران به خوبی آگاهند. پس چاره کار چیست؟ آنها در این بیانیه از دولت بایدن خواهند خواست اعلامیهای را تحتعنوان قصد بازگشت به توافق هستهای با ایران صادر کند. این درخواست به این معنی است که اروپاییها خواهان اقدامات
تدریجی و گام به گام برای متعهد ساختن دوجانبه ایران و آمریکا به برجام هستند تا در گام نهایی این توافق بهطور کامل عملیاتی شود.
۲- اتحادیه اروپا بهطور همزمان رایزنیها و لابیهای خود را با اعضای کنگره آمریکا برای جلبتوجه آنها در ضرورت بازگشت بایدن به توافقنامه آغاز میکند. البته این پروژه در صورت حفظ اکثریت سنا توسط جمهوریخواهان (سرنوشت سنا پس از انتخابات جورجیا در ۵ ژانویه مشخص میشود) بسیار دشوار خواهد بود.
۳- کشورهای اروپایی طرفهای برجام را قبل از ۲۰ ژانویه در کمیسیون مشترک برجام گردهم جمع میکنند تا اعضای قبلی را تشویق کنند که طی بیانیهای خواستار بازگشت آمریکا به برجام و تایید مجدد قطعنامه ۲۲۳۱ توسط این کشور شوند. در این بیانیه احتمالا از آمریکا تقاضا میشود در اسرع وقت معافیتها برای همکاری هستهای غیرنظامی بار دیگر صادر شود تا فعالیتهای هستهای ایران نظیر مدرنسازی رآکتور آب سنگین اراک ادامه پیدا کند.
۴- تا ۲۰ ژانویه، سه کشور اروپایی و همچنین اتحادیه اروپا نشستهایی را با مقامات ارشد سیاسی ایران برگزار میکنند تا مسیر مشخصی را برای بازگرداندن فعالیتهای هستهای به سطح سال ۲۰۱۵ ترسیم کنند. اروپاییها به مقامات ایران این نکته را تاکید خواهند کرد که چنین اقداماتی از مولفههای ضروری برای احیای کامل برجام خواهد بود. این مسیر شامل مراحل فنی جهت بازگشت به برنامه هستهای، ترسیم واقعبینانه از امکانات بایدن برای کاهش تحریمها در بازه زمانی کوتاهمدت و میانمدت و همچنین ارائه ابزارهای اروپایی برای حمایت از اقتصاد ایران است.
۵- سه کشور اروپایی احتمالا از کانالهای دیپلماتیک موجود با ایران استفاده خواهند کرد تا از تنشها میان آمریکا و ایران در منطقه و بهطور خاص در عراق، جایی که از ریسک واقعی برای بروز تنشهای گسترده برخوردار است، بکاهند چراکه هرگونه تنش پیش از مراسم تحلیف بایدن میتواند تمام راههای دیپلماتیک میان تهران و واشنگتن را مسدود کند.
۶- دولتهای اروپایی در عین حال وارد پروسه رایزنی فشرده با اسرائیل، عربستان، امارات و سایر بازیگران منطقهای با هدف جلوگیری از تشدید تنشها با تهران میشوند. اروپا احتمالا در این مذاکرات به طرفهای منطقهای و برای جلب اعتماد و اطمینان آنها وعدههایی برای گسترده شدن مذاکرات با تهران و پیشبرد گفتوگوهای امنیت منطقهای براساس سازوکارهای بینالمللی همچون دخالت دبیرکل سازمان ملل متحد خواهد داد. در همین راستا تلاشهای اروپا برای ایجاد ثبات فراگیر در عراق و یمن در این بازه زمانی دوچندان خواهد شد. بنابراین اتحادیه اروپا و بهخصوص سه کشور بریتانیا، فرانسه و آلمان در این مقطع زمانی
اقدامات سریعی برای احیای برجام، مهار برنامه هستهای در حال گسترش ایران و زمینهسازی برای تعامل فعالانه دولت بایدن با تهران جهت معکوسسازی روند پرتنش کنونی انجام خواهند داد (رویکرد حداقلی اروپا).
اما اروپاییها با در نظر گرفتن برخی واقعیتهای منطقه ازجمله مخالفت اسرائیل و برخی دولتهای اروپایی در گام بعدی رویکرد حداکثری خود را دنبال میکنند که مبتنیبر اعمال فشار بر تهران برای انجام گفتوگوهای بیشتر در حوزههای منطقهای، موشکی و حقوق بشر است. گزارش دپارتمان روابط خارجی پارلمان اروپا این مرحله را تحتعنوان گفتوگوهای مداوم انتقادی اروپا با تهران میخواند. البته امری که میتواند بهدلیل اولویتهای امنیت ملی و دفاعی ایران این گفتوگوها را از حالت انتقادی به حالت تنشآمیز و بحرانی تبدیل کند.
حال پرسش مهم این است که ایران در صورت بازگشت به برجام چگونه میتواند در برابر این فشارهای فزاینده و دوجانبه ازسوی اروپا و آمریکا ابتکار عمل به خرج دهد؟ آیا تکیه به روسیه و چین در این حیطه راهگشاست؟ پاسخ به این سوال به نوع تعاملات این کشورها با یکدیگر در دوره بایدن و همین طور اولویتهای امنیت ملی و سیاست خارجی روسیه و چین و همچنین مختصات سیاست خارجی ایران بستگی دارد. پیشبینی میشود روابط دولت جدید آمریکا با روسیه و چین نسبت به دوره ترامپ تفاوت چشمگیری نکند و حتی تنشآمیزتر شود.
اما تنش بیشتر لزوما این دو کشور را به سوی مواجهه این دو بازیگر در جبهه شرق با غرب بر سر ایران نمیکشاند؛ چراکه روابط منطقهای هر دو دولت از متغیرهای دیگری نیز متاثر میشوند. بهطور مثال روسیه روابط ویژهای با اسرائیل دارد و در عین حال از روابط بدهبستانمحور با برخی دول منطقه جنوبی خلیج فارس برخوردار است. چین نیز تقریبا مشابه همین دغدغهها را دارد و عمده نیازهای انرژی خود را از دولتهای عربستان و امارات تامین میکند؛ بنابراین مسکو و پکن تقابل با اروپا و آمریکا بر سر ایران را به گونهای مدیریت خواهند کرد که منافع عمده آنها در روابط با سایر بازیگران منطقهای دچار چالش نشود.
ضمن اینکه این دو کشور بهرغم تنشها با آمریکای بایدن از هر طرحی برای تعمیق ثبات و برقراری توازن نظامی و امنیتی در منطقه استقبال خواهند کرد؛ چراکه ریسک حضور اقتصادی و سیاسی در خاورمیانه را کاهش میدهد و میتواند عایدات اقتصادی بیشتری را نصیب این دو بازیگر جهانی کند. با این ملاحظات ایران بهتر است برای بالانس کردن فشارهای آمریکا و اروپا برای مذاکرات فراتر از حوزه هستهای در استراتژی کلان سیاست خارجی خود اصلاحاتی را به عمل آورد و از سیاست موازنه منفی متناسب با دوران جنگ سرد و نظام دوقطبی منعطف به سمت یک سیاست خارجی موازنه مثبت و ایجاد تنوع در سبد سیاست
خارجی خود حرکت کند و این اتفاق رخ نخواهد داد مگر اینکه ما از هماکنون تنشزدایی و تعمیق روابط با غرب و شرق را بهصورت همزمان به پیش ببریم. در این صورت امکان پاسداری از خطوط قرمز امنیت ملی و سیاست خارجیمان فراهم میشود.
روزنامه اعتماد
خواب خانم نیکی هیلی
علی صارمیان
انقلابیون قدیمی ایران بعضا انقلاب و نظام به دست آمده را عمر خویش با ارزشتر میافتند. آنها در موج ترور و درگیریهای داخلی تا جنگ، سعی میکردند که به روش خود این نظام را حفظ کنند و بعضا در تمشیت امور اشتباهات ناگواری میکردند. برای آنها حفظ نظام خط قرمز بود. بگذریم که این تعصب بعدها به شکلی منحرف شده به نتایجی رسید که بسیاری خود را عین نظام دانستند و فراز و فرود در نظام سیاسی را برباد رفتن نظام دانستند و مخالفان خویش را ضدنظام و انقلاب تلقی کردند. اما در یک چیز نمیتوان در آنها شک کرد. آنها حفظ نظام را بر حفظ گروه خویش مرجح میدانستند و حتی بر حیات خویش این خط قرمز را کشیده بودند که اوجب واجبات نظام است نه من.
در تطور انقلاب این انقلابیون قدیمی چون قالیهای ته بازار تهران نقش و نگار به میراث سپردند و جوانان پس از آنها آن را بزدل و غیرانقلابی دانستند. پیران انقلابی هشدار میدادند که حفظ نظام محافظهکاری نیست و جوانان جویای نام میگفتند که ماجراجویی ما برای اسقاط پیرمردهای غیرانقلابی است. هرچه بود نیروی جوانی و ماجراجویی و فتح دنیا و برانداختن استکبار با منابع مالی سرشار نفتی بسیار تحریککننده بود.
دنیا را میشد ریخت و دوباره ساخت. اما آخر آن برنامه چند قطعنامه سنگین شورای امنیت، خروش بازار تهران و دلار دو، سه برابر شد. قوای تشکیلدهنده نظام به هم دشمن شدند و فشار از بیرون و تفرق در درون، کار را سخت کرد. در ایران اعتقاد بر این بود که مغز فعال نظام، اجازه به خطر افتادن حیات این نظام استقرار یافته را نمیدهد. باید حرفی نو مطرح میشد که قوای داخلی را انتظام دهد و فشار خارجی را کم کند، چراکه شاید برای گروهها و جنبشها، شور و هیجان از نظم ارزشی بالاتر داشته باشد و بر یکدیگر سبقت بگیرند که یکی سفارتنوردی کند و یکی قطعنامههای فصل هفت را به تمسخر بگیرد، اما برای یک نظام مستقر رضایت مردم شرط اساسی است، بهخصوص که این نظام، شرایط تشکلها و احزاب قوی قانونی ندارد و هر آن توده مردم بر اثر محرکی داخلی یا شرایط سخت خارجی که عارضهای طولانی ایجاد کند، بانگ برخواهند داشت. سال ۹۲، به نوعی بازگشت نماینده انقلابیون قدیمی بود.
پیرمردهایی که با پیوست خارجی آمدند که مشکل آب و نان مردم را با تعامل دنیا حل کنند. آنها قطعنامههای فصل هفتم را ملغی کردند اما چون دولتشان پیوست داخلی برای حکمرانی مطلوب موافقین و مخالفین نداشت، به رشد انقلابیگرهای نظامیپسند کمک کردند.
ظهور ترامپ، یک خطر جدی برای نظام بود. واقعا در محاسبات تیم وزارت خارجه او، نظام ایران سقوط میکرد. اما ایران مردمی داشت که تجربه یک جنگ طولانی داشتند. اما قصه از آنجا دچار تزاید خطر شد که گروه نو انقلابی، ترامپ را فرصت نابودی برجام، دولت مستقر و روی کار آمدن دولت نو انقلابی خود دانستند.
شعار آنها این است که فقر و محنت مردم از انتخاب دولتی متمایل به غرب است پس به ما اعتماد کنید هر چند اگر نکنید با انتخابات حداقلی پیروز میشویم. اما واقعا شدنی است؟ منابع سرمایهگذاری و رونق ایران در این شرایط و ادامه تحریمها امکانپذیر است؟ آنها در دوران پول نفت نتوانستند، حالا چگونه میتوانند؟ کافی است خروجیهای دولتها را مقایسه کنیم.
به هر حال این انشقاق خطرناک با بار ارزشی همراه شد. دولت مستقر ناتوانی ذاتی در حکمرانی داخلی داشت، حالا در حکمرانی خارجی هم باید کشور را حفظ میکرد. ترامپ در حال جمع کردن بساط خود از کاخ سفید است اما خانم نیکی هیلی نماینده سابق امریکا در سازمان ملل میگوید شبها از فکر اینکه دولت بعدی امریکا به برجام برگردد خوابم نمیبرد.
چرا اسقاط برجام برای تیم سیاست خارجی برانداز ترامپ اینقدر بااهمیت است و با کمک اعراب و صهیونیستها و نغمههای داخلی، آن را در امتداد اسقاط این نظام میدانند؟ دلایلش را خردمندان نظام میدانند اما شاید برهم کنش نیروهای نو انقلابی ضدبرجام و فضایی که با پول اعراب و لابی آیپک برای دولت جدید ساخته میشود، یک ریل سرمایهگذاری کلان را برای خارج کردن قطار ایران از حکمرانی مطلوب تدارک دیده است. کشوری که حتی اگر ۴ سال با برجام سرپا باشد و حکومت میانهرویی را درکفایت تولید و اشتغال و سرمایهگذاری و در رضایت شهروندان و نشاط اجتماعی تجربه کند، احتمالا تهدیدناپذیر خواهد بود چون ترامپی در غرب ظهور نخواهد کرد.
روزنامه شرق
مجلس اصولگرا و آزمودن آزموده
صادق زیباکلام
مجلس طرحی را با قید دوفوریت به تصویب رساند که خلاصه آن توقف همکاری با برجام، خروج از پروتکل الحاقی، قطع احتمالی رابطه با آژانس و بالاخره احتمال گرفتارشدن ایران ذیل بند ۷ منشور است؛ یعنی شورای امنیت میتواند مجوز حمله نظامی به ایران را صادر کند. همان بلایی که «کاغذپارههای» دوران رئیس دولت مهرورز در سالهای ۸۴ تا ۹۲ برسر کشور آورده بود. البته مجلس انقلابی انگیزهاش از این اقدام را پایانبخشیدن به تحریمها و رفاه حال مردم توصیف کرده است.
دولت اما آن را خطای محض دانسته و معتقد است با توجه به نزدیکی آغاز ریاستجمهوری جو بایدن و احتمال کاهش تنش با دولت جدید آمریکا، آن چشمانداز را نباید ویران کرد. شورای عالی امنیت ملی که علیالقاعده باید در ورای مناقشات سیاسی جناحی بوده و در عوض دغدغهاش منافع ملی کلان کل نظام باشد هم احتمالا بنا به مصالحی، ترجیح داده در ماجرای میان دولت - مجلس مصلحتاندیشی را از دست نداده و جانب مجلس را بگیرد. بهراستی حق با کدام است؛ دولت، یا مجلس و شعام؟ انقلابیون میگویند مماشات با غربیها، پاسخ نداده. زمان آن رسیده که با زبان تهدید و ارعاب با آنها سخن گفته شود. ایران از پروتکل الحاقی خارج شود یا دستکم تهدید به خروج کند.
نسل سانتریفیوژهای جدید را برخلاف تعهدات در برجام در تعداد بالا فعال کنند و باز برخلاف برجام به سمت تولید اورانیم۲۰ درصد حرکت شود. این رویکرد باعث خواهد شد تا غربیها حساب کار دستشان بیاید و متوجه شوند جمهوری اسلامی چقدر جدی است. در نتیجه ترسیده و عقبنشینی کنند. واقعیت آن است که رویکرد اصولگراها اگرچه ظاهرش جسارتآمیز است اما در چهار دهه گذشته حتی یک مورد جدی وجود ندارد که ارعاب و تهدید غربیها نتیجهبخش بوده باشد. علیالقاعده این پرسش مطرح میشود که اگر راه و روشهای انقلابی و تهدید غربیها هرگز کمکی به منافع ملیمان نکرده، چرا مجلسیها مجددا میخواهند آزموده را بیازمایند؟شاید برخی از این دوستان واقعا باور دارند که به تعبیر آنان از موضع بالا با غرب برخوردکردن باعث میشود آنان عقبنشینی کرده و سرجایشان بنشینند. اما شمار بیشتری از آنان نیک میدانند که برخورد ستیزهجویانه با غرب در سال های گذشته هیچ کمکی به تأمین منافع ملی کشور نکرده است.
بنابراین این پرسش مطرح میشود که پس چرا اصرار بر طرح دوفوریتی؟ در پاسخ باید گفت هدف آنان بیش از آنکه غربیها باشند، تحتتأثیر قراردادن طرفدارانشان است. همان ۲۰درصدی که به آنان رأی میدهند. هدف دیگرشان جلوگیری از احتمال توافق میان بایدن و دولت روحانی در چند ماه باقیمانده از عمر آن است. میماند این پرسش که در این ضرب و تقسیم و محاسبات سیاسی و تحتتأثیر قراردادن طرفداران یا ضربهزدن بر رقبا، جایگاه منافع ملی کجا قرار میگیرد؟
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست