🔻روزنامه تعادل
📍 توافقی که ما را به وضعیت سال ۹۰ میرساند
✍️ پیمان مولوی
دولت مذاکرات با امریکا را به خوبی هدایت کرده و خوشبختانه اجازه نداده است حاشیهها این مذاکرات را تحتالشعاع قرار دهند. اما باید دید اقتصاد ایران از بطن توافق احتمال چه برداشتهایی میتواند داشته باشد؟گاهی اوقات من اقتصاددان احساس میکنم، برخی از موضوعات از فرط روشن بودن و مبرهن بودن نیازی به توضیح دادن و تحلیل کردن ندارند. موضوع اما زمانی عجیب میشود که برخی افراد و گروهها در خصوص همین موارد مبرهن و غیر قابل انکار ابهامآفرینی کرده و موارد خلاف عقل مطرح میکنند. یکی از این موارد تاثیر رفع تحریمها و توافق احتمالی بر بهبود شاخصهای اقتصادی کشورمان است. مثل روز روشن است که ایران از مذاکرات و توافق به دنبال بهبود شاخصهای اقتصادی و بازگشت به فضای تجارت بینالمللی است. اما حیرتانگیز اینکه گروهی از افراد همچنان تحریم را نعمتی برای اقتصاد ایران دانسته و از آن دفاع میکنند. این دسته از جریانات دولت را به خاطر مذاکره مینوازند و خواستار پایان دادن به مذاکرات هستند. در کنار مذاکرات اما تصویب پالرمو هم برای فعالان اقتصادی معانی بسیار زیادی دارد. بهبود نقل و انتقال بانکی و مالی یکی از ضرورتهای جدی برای بازگشت ایران به بازارهای جهانی است. ایران قبل از اعمال تحریمهای دهه ۹۰، کشوری بود که درآمد سرانهای دو برابر امروز داشت. تولید ناخالص داخلی ایران در کمترین فاصله با عربستان و ترکیه قرار داشت و عددی حول و حوش ۶۰۰میلیارد دلار را ثبت کرده بود. این در حالی است که امروز ترکیه و عربستان به محدوده ۱تریلیون دلاری در تولید ناخالص داخلی رسیدهاند و ایران به حول و حوش ۳۵۰میلیارد دلار در این شاخص رسیده است. تحریمها باعث شده که اقتصاد ایران نسبت به عربستان یک سوم و یک چهارم شود و نسبت به ترکیه هم یک چنین شرایطی داشته باشد. در حوزه رقابتپذیری اقتصادی هم فرآیند کاملا روشن است. وقتی ایران تحریم شد، به نام دور شدن تحریمها، اقتصاد ایران غیر شفاف شد و سوداگران و کاسبان تحریم سود کلانی از این فضا به جیب زدند. برخی افراد با همین ادعا واردات را محدود کردند. این روند باعث شد ایران در رتبه آزادی تجارت اقتصادی به رتبه بالای ۱۶۵ برسد. اینها همه نشانههایی است که اگر تحریمها واقعا در اثر مذاکرات برداشته شود، ایران را به وضعیت مطلوبتری میرساند. البته باید توجه داشت که تاثیرات ناشی از توافق همراه با محدودیتهایی خواهد بود؛ چرا که ایران بخش قابلتوجهی از ظرفیتهای پنجره جمعیتی جوان خود را از دست داده است. زیرساختهای ایران مستهلک شده و باید در بازه زمانی بلندمدت، رشد اقتصادی پایداری را تجربه کند. اگر تحریمهای اقتصادی برداشته شوند و اتفاق خاصی رخ ندهد، اقتصاد ایران طی ۱۰سال آینده میتواند رشد اقتصادی ۶الی ۷درصدی را تجربه کند. تا جایی که اقتصاد ایران در سال ۱۴۱۴ به وضعیت سال ۱۳۹۰ برسد. در واقع افرادی که در آتش افزایش مالیات عمومی میدمند باید بدانند اقتصاد ایران چه وضعیتی را در اثر تحریمها تجربه کرده است. در این شرایط اگر قرار باشد توصیهای به دولت داشته باشیم که پس از توافق احتمالی با امریکا و بازگشت به بازارهای جهانی چگونه عمل کند، میگویم که بدون هیچ واهمهای برای جذب مشاوران خوب بینالمللی از کشورهای توسعه یافته و کشورهایی که مدل بازار آزاد را میشناسند، اقدام کند. همانطور که ما در فوتبال و والیبال و... به سراغ کشورهای توسعه یافته میرویم و مربی میآوریم در سایر حوزههای اقتصادی و تجاری هم باید به متخصصان، مدیران و مشاوران بینالمللی رجوع کنیم و از آنها استفاده کنیم. مدیران ایرانی هم در کنار این افراد میتوانند تجربه کسب کرده و مهیای کم کردن فاصله کشور با کرانههای توسعه شوند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ملاحظاتی برای یک توافق
✍️ رحمن قهرمانپور
روزنامه گاردین جدیدترین پیشنهاد آمریکا به ایران درباره توافق هستهای را منتشر کرد. براساس نوشته این روزنامه، آمریکا به ایران پیشنهاد داده است که مدت سهسال غنیسازی را تعلیق کند و در ازای آن، تحریمهای اعمالشده بر ایران لغو شود.
هرچند جزئیات بیشتری منتشر نشده است، اما میتوان از چند جنبه این پیشنهاد را بررسی کرد. اول، باید توجه کنیم که اساسا این پیشنهاد همان پیشنهاد تعلیق در برابر تعلیق است که از مدتها قبل و در زمان مدیرکلی محمد البرادعی در آژانس بینالمللی انرژی اتمی مطرح و در مقطعی هم عملی شد. ایده کلی این است که آمریکا اعمال تحریمها را متوقف و در ازای آن، ایران غنیسازی را تعلیق میکند. در مهر ۱۳۸۲، زمانی که فشارها بر ایران در حال افزایش بود، این فرمول پذیرفته شد و ایران بهموجب توافق سعدآباد پذیرفت به مدت یکسال، غنیسازی را تعلیق کند؛ اما بعد از آن، اختلافاتی بر سر نحوه و تعریف تعلیق غنیسازی بین ایران و اروپا پیش آمد.
در آن زمان ایران معتقد بود، منظور از تعلیق غنیسازی آن است که ایران صرفا از تزریق گاز UF۶ یا هگزافلوراید اورانیوم به سانتریفیوژها خودداری کند. اما طرف اروپایی معتقد بود تعلیق غنیسازی، علاوه بر توقف گازدهی به سانتریفیوژها به معنای تعلیق ساخت و مونتاژ سانتریفیوژها نیز است.
در نتیجه، داوری درباره این مساله به آژانس بینالمللی انرژی اتمی واگذار شد و در آن زمان البرادعی، اعلام کرد که از نظر آژانس تعلیق غنیسازی اورانیوم به معنای تعلیق تزریق گاز UF۶ و نیز ساخت و مونتاژ سانتریفیوژهاست. حال باید دید که منظور از تعلیق غنیسازی سهساله در شرایط فعلی و در پیشنهاد آمریکا چیست؟ آیا آمریکا تفسیر موسعی از تعلیق دارد و آن را شامل تعلیق هر نوع فعالیت مرتبط با چرخه سوخت میداند یا با تعریف مضیق و محدود، خواهان آن است که صرفا تزریق گاز UF۶ به سانتریفیوژها توسط ایران و به مدت سهسال تعلیق شود.
فارغ از ابعاد فنی این موضوع که محل اختلاف است و فعلا روشن و شفاف نیست، از نظر سیاسی پیشنهاد تعلیق غنیسازی سهساله از سوی آمریکا، از چند بعد قابل بررسی است. نخستین مساله به مشکل اعتماد در روابط ایران و آمریکا بازمیگردد. سوال این است که آیا بعد از طیشدن سهسال مذکور، ایران میتواند به صورت خودکار، غنیسازی را از سر بگیرد و آیا محدودیتی برای غنیسازی ایران وجود خواهد داشت یا چنین نیست؟ از جمله سوالات دیگر که به ذهن مخاطب متبادر میشود، این است که آیا بعد از پایان سهسال، ایران میتواند غنیسازی را در درجههای بالاتر از ۳.۶۷درصد هم انجام دهد یا این امکان وجود ندارد؟ همه این موارد، سوالات و ابهاماتی هستند که در حال حاضر وجود داشته و هنوز برطرف نشدهاند. در شرایطی که بیاعتمادی بین دو طرف عمیق و تاریخی است، اعتمادسازی در یکی از موضوعات امنیتی حساس یعنی هستهای کار آسانی نیست. شاید برخیها بگویند، ایران به دانش و مهندس هستهای دست یافته و تعلیق غنیسازی به مدت سهسال آسیبی به آن نمیزند، اما از دید سیاستگذاران چنین نیست؛ زیرا غنیسازی را نشانه پرستیژ و اعتبار در صحنه بینالمللی میدانند.
مساله دوم، تعیینتکلیف اورانیوم ۶۰درصد و ۲۰درصد غنیشده در ایران است. آیا آمریکا خواهان آن است که ایران بهموازات تعلیق غنیسازی، این میزان اورانیوم را نیز به خارج از ایران منتقل کند یا چنین نیست و ایران میتواند آن را در خاک خود نگه دارد؟ با اینکه آقای علی شمخانی در اظهارات خود از اعلام آمادگی ایران برای انتقال این میزان اورانیوم غنیشده به خارج سخن گفته، اما به نظر میرسد ایران این پیشنهاد را در ازای انجام غنیسازی و همچنین حفظ غنیسازی ۳.۶۷درصد در خاک ایران مطرح کرده است. از سوی دیگر، آقای عراقچی در اظهاراتی اعلام کرد که ایران با طرحی که در آن حق غنیسازی ایران پذیرفته نشود، موافقت نخواهد کرد. بنابراین به نظر میرسد هنوز درباره مساله انتقال اورانیوم غنیشده ایران به خارج از کشور، اجماع نظری در میان سیاستگذاران ایرانی وجود ندارد. حداقل اینکه به نظر میرسد انتقال اورانیوم صرفا در ازای حفظ غنیسازی در خاک ایران پذیرفته خواهد شد.
مساله بعدی سرنوشت تحریمهای اولیه و ثانویه است. سوال آن است که آیا ترامپ این تحریمها را برای همیشه لغو خواهد کرد یا مطابق فرمول «تعلیق در برابر تعلیق»، قصد دارد صرفا تحریمها را به مدت سهسال تعلیق کند. اگر این تحریمها صرفا تعلیق شود و نه لغو، در آن صورت همچنان چشمانداز سرمایهگذاری در ایران برای شرکتهای بزرگ مبهم خواهد بود و این شرکتها علاقه چندانی به سرمایهگذاری بلندمدت در ایران نشان نخواهند داد. در آن روی دیگر سکه، آمریکا نمیتواند به این شرکتها تضمین دهد که تحریمها بازگشتناپذیر هستند و در نتیجه، وضعیت بلاتکلیفی و عدمقطعیت در سرمایهگذاری و همکاری اقتصادی، همچنان حفظ خواهد شد. این مساله برای ایران که به دنبال توافقی نسبتا پایدار و قابل پیشبینی است، وضعیت را سخت و دشوار میکند. به همین دلیل ممکن است ایران با این طرح همراهی نکند. گزاره مخالف این است که بگوییم در سهسال آینده دو طرف مذاکرات مستمری برای کاهش تنش و اعتمادسازی خواهند داشت و بنابراین بعد از سهسال به درجه معینی از اعتماد متقابل خواهند رسید و ساختمان تحریمها فرو خواهد ریخت. به نظر میرسد این گزاره حداقل در شرایط فعلی خوشبینانه است.
موضوع بعدی، سرنوشت مکانیزم ماشه است. آیا با تعلیق غنیسازی در ایران، فرآیند مکانیزم ماشه متوقف و محدودیتهای اعمالشده بر برنامه هستهای ایران تمام میشود یا فعال شدن مکانیزم ماشه صرفا برای سهسال تعلیق خواهد شد؟ در این مدت مهمترین مسائل باقیمانده میان ایران و آژانس هم متوقف میشود یا آژانس باید آنها را حل کند؟ تعلیق سهساله شاید فرصت تنفس به دو طرف بدهد، اما مشکل را در بلندمدت حل نمیکند. توافق موقتی تنشها را مدیریت میکند، اما مشکل را به صورت اساسی حل نمیکند و هر زمانی ممکن است مشکل دوباره با رفتن ترامپ سر برآورد.
همه این موارد، ابهاماتی هستند که درباره طرح مذکور وجود دارند و به همین دلیل، خوشبینی نسبت به تحقق طرح را دشوارتر میکنند. در نهایت، بعد هویتی مساله غنیسازی برای نظام سیاسی نیز از اهمیت زیادی برخوردار است. از آنجا که در سالهای اخیر، موضوع غنیسازی اعتبار و پرستیژی در سیاستهای هستهای ایران شده است، بنابراین توقف آن بهعنوان حساسترین بخش چرخه سوخت، پیامدهای سیاسی داخلی خواهد داشت و ممکن است از سوی بخشی از جریانهای سیاسی به معنای عقبنشینی تلقی شود. به بیان دیگر، توجیه این تصمیم در داخل کشور کار سادهای نیست و سیاستگذاران مسیر دشواری در پیش خواهند داشت. حتی برخی افراد، بنا بر موضع ملیگرایانه معتقدند که تعلیق غنیسازی بهنوعی با غرور ایرانی و جایگاه ایران در منطقه در تعارض است و ایران هرگز نباید تعلیق غنیسازی را بپذیرد. از نظر این عده، تعلیق غنیسازی ارسال پیام ضعف به خارج است که با منافع ملی ایران سازگار نیست.
در هر صورت، باید منتظر انتشار جزئیات بیشتری از پیشنهاد آمریکا به ایران باشیم و با قضاوتی منصفانه، میتوان گفت با وجود فرصتهایی که این طرح میتواند از نظر اقتصادی برای ایران داشته باشد، در یک چشمانداز بلندمدت، مشکلات را حل نکرده و صرفا آنها را به آینده موکول میکند. پربیراه نیست اگر بگوییم با چنین توافقی ممکن است عدمقطعیتهایی که در حال حاضر مانع ورود سرمایهگذار خارجی و همکاری بلندمدت ایران با سایر کشورها هستند، همچنان حفظ میشوند. بنابراین سیاستگذاران و تصمیمگیرندگان در ایران در پذیرش این پیشنهاد کار سختی دارند.
🔻روزنامه کیهان
📍 کدام توسعه، کدام الگو؟
✍️ جعفر بلوری
۱- چرا عدهای در کشور، اظهارات صریح و شفاف فردی مثل دونالد ترامپ را که میگوید، به «خاورمیانه» آمده تا خسارتهای مالی را که در جنگ یمن و اوکراین متحمل شده، از سران آن چند کشور عربی بگیرد، «بد» میفهمند؟ واقعا چه فعل و انفعالاتی در ذهن رخ میدهد که برخی، باجگیریهای ترامپ را نهتنها تقبیح نمیکنند، بلکه آن را نشانه عقلانیت میدانند؟ چرا این عده، «باجگیری»های ترامپ را که با تهدید، دروغ، تحقیر، تحریم و فریب همراه است، «عقلانیت سیاسی» ترجمه کرده و آن را در قالب یک «فرمول برای توسعه» تئوریزه میکنند و کسانی را که خودِ ترامپ «گاو شیرده» خطاب کرده، به عنوان «الگو» برای ایران معرفی میکنند؟ مگر ترامپ در مصاحبه با فاکس نیوز نگفت، ۱۲ برابر پولی را که در جنگ غزه خرج کردیم، از این ۳ کشور عربی گرفتم؟ چرا دوشیده شدن کشورهای عربی یا «توسعه فانتزی» برخی از این کشورهای مرتجع را «وارونه» دیده و «وضعیت ترحمبرانگیز» آنها را «وضعیت حسادتبرانگیز» جا میزنند؟ و در یک کلام، چرا آمریکا هر دروغی بگوید، هرچقدر تحریم و تحقیر و تهدید کند، از نگاه آنها «حق با آمریکاست؟» اگر صحت آنچه در این چند خط گفتیم را باور نمیکنید، به اظهارات برخی از شرکتکنندگان در آیین یادبود مرحوم اکبر ترکان-که همین چند روز پیش برگزار شد- رجوع کنید!
۲-به این مثال توجه کنید: «عربستان با صرف هزینههای بسیار سنگین در حوزه فوتبال و خرید ستارههای گرانقیمت تلاش میکند، یک نمایش پیشرفت در حوزه ورزش از خود به نمایش بگذارد. با این که هزینههای سرسامآوری در این حوزه صرف میکند و فوق ستارههایی مثل رونالدو را میخرد اما میبینیم حرف زیادی در حوزه ورزش برای گفتن ندارد. وضعیت مدالآوری این کشور در المپیک را هم بررسی کنید! بررسی نتایج این سرمایهگذاریها در شاخصهای المپیکی نشان میدهد که خروجی آن، تناسبی با هزینههای انجامشده ندارد. توسعه بسیاری از کشورهای نفتخیز حاشیه خلیجفارس، از همین جنس است، از جنس«توسعه فانتزی». ساخت برجهای بلند و استادیومهای ورزشی آنچنانی نیز از همین نوع توسعهها است. «داروین عجم اوغلو» و «جیمز رابینسون» از اساتید دانشگاه هاروارد در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» یکی از مهمترین عوامل توسعه نیافتگی کشورها را «نبود دموکراسی» و «انتخابات آزاد» میدانند و اصولا، معتقدند با وجود رهبران دیکتاتور امکان توسعه پایدار و واقعی وجود ندارد. دوستانی که در جریان سفر ترامپ به منطقه خلیجفارس و دوشیدن رهبران آن سه کشور عربی، این سه کشور را به عنوان «الگو» معرفی کرده و نوشتند با دیدن اعداد و ارقام رد و بدل شده بین آمریکا و این سه، دلمان برای ایران سوخت، دقیقا بگویند، از «کدام زاویه» به این خبرها نگاه میکنند که به چنین نتایج عجیبی میرسند؟ آیا کشورهایی که ترامپ حینِ دوشیدنشان میگوید، اگر ما نباشیم شما چند روز هم دوام نمیآورید، الگوی توسعه آنهاست؟! اینجا قصد داریم به این «زاویه دید و تحلیل» بپردازیم. زاویه دیدی که عموما به تحلیلهای وارونه منتهی میشود. برای درک ریشه روانشناختی این نوع تحلیلهای وارونه، میتوان از مفهومی در روانشناسی اجتماعی استفاده کرد که بهخوبی این وضعیت را توضیح میدهد: «تفکر گروهی»
۳-در روانشناسی اجتماعی مفهومی وجود دارد تحت عنوان «تفکر گروهی» یا Groupthink. این مفهوم زمانی مطرح میشود که اعضای یک گروه، برای حفظ هماهنگی، از مخالفت کردن یا بررسی انتقادی تصمیمات گروه خودداری میکنند. در چنین حالتی، وفاداری به یک فرد یا تفکر مهمتر از «واقعیت» میشود. در این پدیده که نخستین بار توسط اروینگ جانیس (Irving Janis) و در دهه ۱۹۷۰ مطرح شد، هدف اصلی «تصمیم و تحلیل درست» نیست، هدف فقط و فقط «پذیرش» است. در میان برخی از جریان سیاسی که خود را اصلاحطلب معرفی میکند، این پدیده کاملا مشهود است. آنها غربگرا هستند و این غربگرایی را هم پنهان نمیکنند. آنها حتی میگویند و مینویسند «ما لیبرالیم». این طیف در برخی مواقع حتی نشان دادهاند، از غربیها هم غربیترند. مثلا در داستان زمستان سخت، رسانههای غربی میگفتند، جنگ اوکراین باعث کاهش صادرات گاز به اروپا شده و این امر نیز باعث شده، مردم در اروپا دچار سختی شوند. این که «اروپا زمستان سختی را تحمل میکند» را خود غربیها میگفتند و مینوشتند اما غربگراها در ایران، از بازنشر این اخبار ابراز ناراحتی میکردند؛ چون درگیر نوعی از «تفکر گروهی» شده بودند که بر اساس آن، نباید یک «خَش» روی چهره و پرستیژ غرب بیفتد! نگاه آنها به آمریکا و به طور کلی غرب، به همین شکل است. گو این که آنها، بنا را بر این گذاشتهاند که «الگو» در همه زمینهها غرب است. متاسفانه این یک واقعیت است که در میان برخی جریانهای سیاسی نوعی تمایل افراطی به الگوگیری از غرب دیده میشود، که گاه حتی نسبت به واقعیات میدانی نیز بیتوجه میماند. لذا، میبینیم در آیین یادبود مرحوم ترکان، هر موضوعی را از هر زاویهای که آغاز میکنند، در نهایت به این میرسند که «حق با آمریکا» و «تقصیر جمهوری اسلامی ایران است.» به عبارتی وارد هر موضوعی میشوند، از همان ابتدا میتوان نتیجهای را که خواهند گرفت حدس زد...!
۴-بنابراین در یک جمعبندی میتوان گفت در تحلیل رفتار برخی جریانهای فکری داخلی که آمریکا یا متحدان آن در منطقه را بدون نقد و صرفاً با تحسین مینگرند، میتوان نوعی از پدیده «تفکر گروهی» را مشاهده کرد. در این حالت، وفاداری به یک تفکر و ایدئولوژیِ ولو غلط، مهمتر از واقعیتهای میدانی یا حتی منافع ملی است. این رویکرد، «تحلیل» را به ابزاری برای «تأیید پیشفرضها» تقلیل میدهد. خروجی چنین نگاهی، همواره یک نتیجه ثابت و غیر قابل تغییر دارد: «غرب عاقل است، ما مقصریم. در چنین فضائی، حتی تحقیرهای آشکار، تحریمهای فلجکننده یا دوشیدنهای علنی نیز نه تنها نکوهش نمیشوند، بلکه بهعنوان «عقلانیت سیاسی» توجیه شده و گاه بهعنوان الگویی برای توسعه معرفی میشوند. به نظر میرسد این سطح از وارونگی تحلیلی، تنها در چارچوب نظریات روانشناسی اجتماعی مانند تفکر گروهی یا در موارد شدیدتر، «اختلال در ادراک واقعیت» قابل بررسی است. از سوی دیگر، کشورهایی که با تکیه بر درآمد نفتی و حمایتهای خارجی، به توسعهای نمایشی و فانتزی دست یافتهاند، در نبود نهادهای پاسخگو، دموکراسی و عدالت اجتماعی، با کوچکترین تنش یا قطع حمایت خارجی (همانطور که آمریکاییها به سران برخی از این کشورهای حوزه خلیجفارس گفتهاند) خیلی زود فرو میپاشند. تکرار مدل این کشورها نهتنها ما را به توسعه نمیرساند، بلکه سراب توسعه را بهجای واقعیت به ما مینمایاند. توسعه فانتزی به جای اتکا بر نهادسازی، بر نمایش ظاهری و پرهزینه استوار است. ساخت برجها، استادیومها، یا جذب ستارههای جهانی، بدون زیرساخت فکری، نهادی و مردمیِ توسعه نتیجهای جز وابستگی افراطی و در نتیجه شکنندگی و مصرفگرایی وارداتی ندارد.
۵-امروز ما در کنار همه مسائل مهمی که داریم، نیازمند بازسازی قدرت «تحلیل» هم هستیم. اگر ندانیم از چه کسانی الگو میگیریم، بهزودی خود را در مسیر اشتباهی خواهیم یافت که اصلاح آن، بهای گزافی خواهد داشت. این که «دیکتاتورها، جنایتکارها، قلدرها و گاوهای شیرده الگوهای خوبی برای توسعه نیستند»، واضحتر از آنی است که، نیاز به توضیح بیشتر داشته باشد. مسیر توسعه واقعی، از دل ساختارهای پاسخگو، مردمسالاری، نهادهای شفاف و استقلال فکری میگذرد. برخی دوستان «الگو برداری صحیح» را با «بتسازی» اشتباه گرفتهاند. جامعهای که در آن نخبگان، با بتسازی از «باجگیر» و «باجدِه» این دو را «الگوی صحیح» معرفی کنند، هرگز روی پیشرفت را نخواهد دید.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 ایران، آمریکا و چین
✍️ محمدصادق جنانصفت
دونالد ترامپ در بیشتر روزهایی که به کاخ سفید رفته، درباره ایران چیزی گفته است. سخنان او دو نقطه سرمرزی دارد. در یکسوی صحبتهای او تهدید جمهوری اسلامی ایران بوده و هست. رییسجمهور ویژه آمریکا با بیپروایی و دور از آداب و آیین سیاست سنتی در جهان، جمهوری اسلامی را تهدید کرده و میکند. او بارها و بارها گفته اگر ایران صلح را قبول نکند علاوهبر اینکه فشار حداکثری را باید تحمل کند گزینههای دیگر نیز روی میز است. اگرچه در هفتههای تازه سپریشده و با پیشرفت و مدارای دوسویه از شدت تهدیدها کاسته شده اما این رفتار دونالد ترامپ و یاران اصلیاش وجود داشته است. اما دونالد ترامپ حتی در حضور روسای کشورهای عربی و نیز در دیگر سخنانش بارها تاکید کرده، میخواهد ایران سرزمینی نیرومند و ثروتمند شود و علاقه دارد ایران در مسیر پیشرفت باشد و نیز از هوشمندی ایرانیان گفته است. این رویکرد دوگانه رییسجمهور آمریکا در جامعه ایرانی با تفسیرهای متفاوت روبهرو شده است. پرسش این است که آمریکا از ایران چه میخواهد؟
گروه بزرگی از سیاستمداران و مدیران در هسته مرکزی قدرت باور ژرف دارند که دونالد ترامپ و نیز ایالاتمتحده آمریکا بدون چونوچرا خواستار تضعیف جمهوری اسلامی هستند و همه روسایجمهوری آمریکا و نیز نظام سیاسی این کشور خصومت نهادینهشده با جمهوری اسلامی دارند و نباید به بخش دوم سخنان ترامپ توجه کرد. از نظر این گروه که قدرت اصلی در نظام جمهوری اسلامی را دارند ترامپ و آمریکا میخواهند به ثروت طبیعی ایران دست یابند و میخواهند در ایران همهکاره شوند.
اما یک گروه دیگر از سیاستمداران و نیز کارشناسان میگویند: باید درباره مناسبات ایران و آمریکا درازمدتتر و راهبردیتر فکر کرد. به این معنی که آمریکاییها بیشتر از هرچیز دنبال این هستند که ایران را از چنگ روسیه و بهویژه از چنگ چین بیرون آورند و نظام سیاسی را
به سوی همکاری با آمریکا و غرب سوق دهند. این گروه باور دارند ایران کشوری است که در صورت پیشرفت اقتصادی در بخشهای واقعی و نیز رشدهای بالا، میتواند در یک دوره میانمدت در خاورمیانه سرآمد دیگر کشورها شود.
باورمندان دیدگاه دوم میگویند از نظر استراتژیستهای آمریکایی یک ایران نیرومند اقتصادی که قدرت چانهزنی در برابر قدرتهای منطقه ایران را دارد میتواند نظم مورد علاقه آمریکا را در این منطقه برقرار کند. علاوهبر این، ایران نیرومند اقتصادی توانایی دارد در آسیای میانه که مورد توجه ویژه آمریکاست نیز نقش بزرگی داشته باشد.
آمریکاییها در چارچوب مهار چین علاقهمندند ایران در بهترین حالت از چین جدا شده و در کنار غرب بایستد و در حالت منعطفتر سد راه آمریکا برای مهار چین نشود و نیز نیروی آمریکا در راه مهار جمهوری اسلامی هدر نرود.
واقعیت این است که ایران بزرگ است و ارزش و اهمیت ژئوپلیتیک آن در اندازهای است که قدرتهای اول و دوم جهان میخواهند در کنار آنها باشد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 دو نگاه متضاد
✍️ عباس عبدی
واقعیت این است که میان بسیاری از افراد و گروهها اختلاف چندانی در ارزشهای اجتماعی و دینی و اخلاقی نیست. آنچه آنان را از یکدیگر متمایز و حتی به ستیزهجویی وادار میکند، اختلاف آنان در روشهای تحقق این اصول و ارزشها است. قاطبه پدران و مادران دوست دارند فرزندانشان تربیت و موفق و با شخصیت شوند ولی برخی از آنان راه خشونت و تهدید و فشار و تنبیه را بر میگزینند که اغلب نه تنها به نتیجه نمیرسد بلکه نتیجه عکس هم دارد. در مقابل عدهای دیگر راه ملاطفت و مهربانی و گفتوگو و به رسمیت شناختن حق آزادی و انتخاب فرد را میروند. مواجهه با مساله سیاستهای فرهنگی و اجتماعی در ایران نیز از این نوع است. شاید اختلاف چندانی میان اغلب نیروها در ارزشهای مطلوب اجتماعی نباشد، در حالی که اختلاف اساسی آنها درباره شیوه تحقق این ارزشها است. اخیرا ریاست محترم مجلس خبرگان رهبری نکاتی را درباره حجاب گفتند که به احتمال فراوان بسیاری از محجبهها را هم ناراحت خواهد کرد و اساسا این رویکرد به نتیجه مثبت نیز منتهی نمیشود. این روش، درمان و راهحل نیست بلکه عین بیماری و مساله است. ایشان در آخرین اجلاس خبرگان گفت که: «در خصوص مساله حجاب قوانینی تصویب کنیم که برای افراد محجبه امتیاز محسوب شود، از جمله تخفیف مالیاتی و بخشودگی جرایمی مانند جرایم رانندگی تعلق بگیرد. این امتیاز باعث میشود افراد به سمت حجاب تشویق شوند.» اتفاقا ماجرا بر عکس است. زنان ایران هنگامی که در رژیم گذشته مواجه با فشارهای سیاسی شدند و در استخدامها و مراسم رسمی زنان محجبهها حضوری نداشتند و در دانشگاهها مواجه با محدودیت و حتی تمسخر شده بودند و به نحوی آزادی انتخاب پوشش از آنان سلب شد، مقاومت کردند و هزینه دادند و در مخالفت با سیاست رسمی عمل کردند. حتی برخی افراد که مذهبی هم نبودند، ولی سعی میکردند که پوشش آنان به نحوی نباشد که رژیم گذشته تبلیغ میکند. بسیاری از دختران سیاسی غیرمذهبی و چپ هم در سالهای منتهی به انقلاب روسری سر میکردند. تعلق امتیازات اجتماعی هر کدام فلسفه خاص خود را دارد. بخشودگی مالیاتی برای افزایش سرمایهگذاری یا تولید در موضوعات یا مناطق خاص است نه برای محجبه شدن، بخشودگی جرایم رانندگی برای کاهش تخلفات بعدی است و نه انجام و افزایش تخلف رانندگی افراد محجبه، حجابی که برای این موارد باشد بهطور کلی و پیشاپیش بیاعتبار شده است. از سوی دیگر برای فشار به افراد غیر محجبه شیوههای مجازات و تحمیل هزینه نیز در حال اجرا است. پیامک دادن و خواباندن خودرو و ... و قبلا گشت ارشاد همه و همه نشان داده که اینها مساله را نه تنها حل نمیکند که بدتر میکند. در ۵ سال گذشته چه دستاوردی در حجاب بر اثر تنبیهات و تشویقات شدید وجود داشته است؟ خیلی ساده و عوامانه میگویند اگر این کارها نبود بدتر میشد. در رژیم گذشته هم دقیقا همین نگاه را در جهت ترویج بیحجابی داشتند. این یک فرضیه نادرست و در بهترین حالت فرضیهای احتمالی است؛ ولی فرضیه قطعی این است که این تنبیهات و تشویقات هست و نتایج در مسیر خلاف خواست شما است. اتفاقا دادن جایزه مادی یا اجرای مجازات در اموری که نباید چنین کرد، حکومت را از واقعیتهای زیر پوست جامعه غافل میکند. هنگامی که برای رعایت حجاب پول میدهید به نتیجه نادرستی میرسید و گمان میکنید که اغلب مردم مطابق تصویر شما محجبه و متشرع هستند در حالی که حجاب یک جز کوچک از مجموعه رفتارهایی است که یک فرد متشرع انجام میدهد و این موجب انحراف تحلیل شما از واقعیت میشود.
مثل کسی که مُسکن مصرف میکند تا درد نکشد و از درمان بیماری غفلت میکند در حالی که بیماری او در حال پیشروی است و دیر یا زود هیچ مُسکنی اثر نخواهد کرد و باید درد کشید و درد کشید. یکی از شیوههایی که در سالهای گذشته مرسوم شده بود جایزه دادن برای انتخاب نامهای خاص مذهبی برای کودکان بود. الان بروید و نتیجه را ببینید. آن جوایز جز گمراه کردن جایزهدهندگان چه نتیجهای داشت؟ هیچ. مساله حجاب موضوعی ارزشی و عقیدتی است بیش از آنکه مستقیما به نظم اجتماعی مربوط باشد. فراموش نکنیم که مسلمان برای عقیده خود شهید میشود. آیا اکنون کار بهجایی رسیده که برای حفظ آن باید پول و امتیاز بگیرد؟ این رویکرد بنیان دین را از محتوا خالی کرده است. ریشه این تغییر رویکرد وجود منابع مالی در دست متولیان دین یعنی روحانیت رسمی است. آنان پیش از انقلاب برای اقناع مردم به این رفتارها و ارزشها، نه قدرت اجبار داشتند و نه منابع فراوان مالی، پس بهناچار باید از قدرت اخلاقی و منطقی و گفتاری خود سود میجستند و اینها اتفاقا کارساز بود. ولی پس از انقلاب دو ابزار قدرت (برای تنبیه و تشویق) و پول (برای تشویق) را کامل به دست آوردند و به مرور از عوامل اصلی اثرگذار اخلاقی و فکری غافل شدند و سعی کردند همه مسائل را با اتکای به این دو عامل حل کنند در حالی که اصل انقلاب بدون اتکا و حضور این دو عامل شکل گرفته بود. نتیجه چه شد؟ خالی شدن همه ارزشها از محتوا و تبدیل آن به ترس از مجازات یا کسب منفعت. در نتیجه افراد ریشهداری را میبینید که در جلوت و ظاهر به گونهای ولی در خلوت و پنهان و خصوصی ماهیت دیگری دارند. حتی زنان هم دچار چنین مشکلی شدهاند و چه بسا بیشتر. گروه دیگری هستند که با رویکرد و شیوهای متفاوت عمل میکنند. اولین ویژگی آنان این است که جای خدا نمینشینند. در واقع خود را متولی هدایت و ضلالت کسی نمیدانند. دوم؛ با محدودیتهای بشر و کارایی شیوهها و ابزارهای حکومتی بهطور نسبی آشنا هستند. میدانند که مجازات در چه حوزههایی کارایی نسبی دارد و در چه موارد اثر عکس دارد. میدانند که محدوده کارایی قانون کجاست. قانون کلیدی نیست که هر دری را باز کند. نمونه آن شکست قانون فرزندآوری است که نسبت به آن نقد دارند و میدانند که با دادن فلان مقدار وام و پول مردم به فرزندآوری گرایش پیدا نمیکنند. این رویکرد، خود را در تقابل با مردم قرار نمیدهد. معتقد است تقابل با مردم هم به زیان حکومت است و هم به زیان دین. جملات آقای پزشکیان در اجلاس خبرگان بهخوبی این فلسفه را بازتاب میدهد که گفت: «هرگز حاضر نیستم کشور بهم بریزد، از اقداماتی که دشمن از آن سوءاستفاده کند پرهیز کرده، کاری نمیکنم انقلاب زیر سوال رود و مردم ضد دین شوند.» سیاستهای رسمی در مقابله با فقدان حجاب دو مشکل مهمتری هم دارد که ظاهرا قابل حل نیست. اول اینکه مطلقا شفاف نیستند. برای نمونه همان مصوبه کذایی را هم بر خلاف روال طبیعی و صرفا برای پنهان نگهداشتن از افکار عمومی، بر اساس اصل ۸۵ به وسیله یک گروه محدود نهایی کردند در حالی که اگر موضوع حجاب را جزو تکالیف مردم بدانیم حتما باید شفاف باشد و در عرصه عمومی، قابل دفاع باشد. مصوبه پنهانی هیچ مشکلی را حل نمیکند که بدتر میکند. مساله دوم که متاثر از مورد اول است بیثباتی سیاستها است. در واقع مردم نمیدانند که کجا توقف کنند، تا حکومت هم توقف کند؟ هیچ حد یقفی ندارند. در هر جا متوقف شوی، باز هم جلو میآیند نتیجه این رفتار این است که این طرف هم میگوید هر چه بیشتر برویم جلو بهتر است. یکی از علل نامتعارف شدن وضع پوشش همین رویکرد تاکتیکی حکومت است که هیچ خط قرمز مورد توافقی را از خلال گفتوگو و تفاهم تعیین نمیکنند و همه تصمیمات آنان یکسویه است. فلسفه روشنی ندارند تا هر جا که بتوانند جلو میروند و نمیخواهند در جایی متوقف شوند، لذا مردم هم جایی متوقف نمیشوند. نتیجه هم پیشاپیش معلوم و آن شکست سیاست رسمی است. نتیجه سوم انجام کارهای غیرقانونی است. دو مورد قبلی منجر به نتیجه سوم میشود. هنوز یک نفر نیامده توضیح بدهد که چرا و بر اساس چه منطق و قانونی چنین رفتارهایی را انجام میدهند؟
🔻روزنامه شرق
📍 عمومیسازی علم؛ روشنفکری جدید در ایران
✍️ کیومرث اشتریان
در مسئله حذف نیروهای کارآمد و انزوای اجتماعی نیروهای مستعد سخن بسیار گفتهایم. یک راهحل مدنی ایجاد فضای گفتمانی توسط همین نیروهای محذوف از طریق عمومیسازی علم و «روشنفکری علمی» است. فهم و تنقیح این پدیده و گسترش پروژهای اجتماعی مبتنی بر آن برای ایران امروز ضروری است؛ بهویژه از آن رو که ترویج خرافات نیز در عصر ارتباطات جان تازهای گرفته است. اگر دیرزمانی روشنفکری به غرزدنهای مبهم سرگرم بوده است، امروزه اما با ارتقای سواد علمی، نوع جدیدی از روشنفکری میتواند بروز و ظهور یابد که روشنفکریِ معطوف به علم و عمل است.
اگر «روشنفکری سنتی» در حاشیهای از برج عاج شعر و ادبیات نشسته بود، امروزه «روشنفکری علمی» از حصار ادبیات خارج شده است و میتواند با پشتوانهای از علوم گوناگون و رویکردی از علم و عمل به نیازهای جامعه متصل باشد و با راهحلهای برگرفته از علوم به گرهگشایی سیاستی-سیاسی بپردازد. مهمترین ابزار «روشنفکری علمی» نه واردشدن به قدرت بلکه تولید گفتمان عمومی علمی و گسترش آن در سطح جامعه است به گونهای که نیروی فکری جدیدی پدید آورد تا سازههای نظام سیاسی را به انطباق با گفتمان علمی وادار کند.
شاید ایران بتواند یک نمونه استثنایی در روشنفکری علمی باشد چراکه در ۴۰ سال اخیر نیروی اجتماعی بزرگی از تحصیلکردگان دانشگاهی در آن پدید آمده است. هرچند این نیروی اجتماعی هنوز به آن درجه از خودآگاهی اجتماعی برای تشکیلات سیاسی نائل نیامده است و تبحر لازم را نیز در روششناسی اجتماعیسازی علم ندارد. تجلی «روشنفکری علمی» در حوزه فعالیتهای محیطزیستی، پژوهشگری علوم اجتماعی-سیاسی و کارآفرینی فناوریهای نوین بارز است. نمونههای ایرانیان مقیم خارج که کسبوکارهای موفقی در فناوریهای نوین داشتهاند، از این حیث مثالزدنی است که اخیرا گرایشهای سیاسی روشنی از خود بروز دادهاند؛ هرچند به دلیل ضعف بینش سیاسی بعضا خود را در شکل و شمایل حمایت از الیگارشی پادشاهی نشان دادهاند. طبقه جدید «روشنفکری علمی» از قضا به منابع ثروت حاصل از فناوریهای نوین دست یازیده و طرح جهان ریخته و جهل و خرافه را از غربال دانش بیخته است.
نحوه ثروتاندوزی آنان قابل تأمل است: از طریق مکانیسمهای تأمین مالی خُرد به توده اتصال یافتهاند که نقص دوگانه روشنفکری سنتی را جبران کرده است؛ یعنی از سویی ثروتمند و از سوی دیگر به تودههای مردمان متصل است. علم با عمل اجتماعی انباز میشود و شرف از «علم-ثروتی» حاصل شود که گره از کار خلق بگشاید. از حیث جامعهشناسی سیاسی و در تحلیل روشنفکری جدید این به معنای تحول پارادایمی در پایگاه اجتماعی روشنفکری در ایران است. روشنفکری جدید یا همان «روشنفکری علمی» از تخصصگرایی صِرف آکادمیک هم بریده است و خود را در گوشه حصارهای آکادمی محدود نکرده است بلکه به شکلی طبیعی با نسل دهه هشتادی-نودی ارتباطی زیربنایی از حیث «منطق فکری و ایدئولوژی دیجیتال» برقرار کرده است.
کارآفرینان دیجیتال، فعالان محیطزیستی و پژوهشگران علوم اجتماعی اینک قهرمانان جدیدی هستند که جای چگوارا و گلسرخی و شریعتی و... را گرفتهاند؛ حتی بدون آنکه آثار ایدئولوژیک مدونی از خود بر جای گذاشته باشند؛ ایدئولوژی آنان با زندگی روزمره پیوند خورده است و نه با آرمانهای یوتوپیایی. نسلهای جدید از خدمات فناوریهای نوین، از فعالیتهای محیطزیستی و روشنگریهای دانشمندان علوم اجتماعی بهره برده و منطق فکری آنان را به صورت ضمنی پذیرفتهاند. در فناوریهای نوین، جامعهپذیری سیاسی از طریق ابزارهای فناوری محقق شده و منطق درونی آنها در قالب «ایدئولوژی عصر دیجیتال» تا عمق جان پذیرفته شده است.
اینها همه در فرایندی طبیعی-فناورانه رخ داده است. زیر پای سنت روشنفکریِ ایدئولوژیک اعم از مذهبی و غیرمذهبی خالی شده است و در این شهر فرنگ «آتلانتیس جدید» به بیگانهای گنگ در اعماق تاریخ تبدیل شده است. نسل جدید اگرچه گاه در موکبها طره گیسویش به چنگ مطربهای سنت میافتد اما سررشته آهنگِ چنگِ فرهنگ را از سرپنجه «روشنفکری علمی» دریافت میکند و همچنان کارآفرینان عرصه نوآوری دیجیتال را با ستایش مینگرد. اینان بر عقبماندگی آنان، که بر پوشالی از قدرت سنتی نشستهاند، پوزخند بیگانگی میزنند و بر سخنرانیهای خرافهپراکنانِ دینفروش در فضای مجازی کامنتهای گستاخانه و سرکشانهای بر خرابات خرافات میزنند.
عمومیسازی علم از طریق ابزارهای فناوری دیجیتال گسترش یافته و نیازمند خودآگاهی حاملان آن و صورتبندی سیاسی آن است. در ایران، این زمینه بهویژه برای فعالان محیطزیستی که دانش عمومی محیط زیست را تولید میکنند و به صورت قهری با منازعات سیاسی پیوند خوردهاند، بیشتر نمایان است. اینک، بیش از پیش زمینه پدیدارشدن یک حزب سیاسی-سیاستی محیطزیستی فراهم است. این نشانهای از سیاسیشدن روشنفکری جدید است که در سایه عمومیشدن علم پدید آمده است. «روشنفکری علمی» جایگزینی مدنی برای ایجاد گفتمانی علمی در اصلاح امور و بهکارگیری نیروهای محذوف در عرصه عمومی است.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 شرایط تعدیل در قیمت اجارهبها
✍️ فرشید ایلاتی
وامهای ودیعه مسکن نه تنها تأثیر ملموسی در بازار ندارند، بلکه اقساط سنگین تورم انتظاری و افزایش قیمت رهن نیز را به دنبال دارد. در جلسه شورایعالی مسکن مباحث مختلفی مطرح شد، نکته مهم آن بود که دولت اعلام کرد برنامهای جز اجرای قوانین بالادستی ندارد. از جمله این قوانین میتوان به قانون جهش تولید مسکن، قانون سامانه بازار اجاره و احکام برنامه هفتم توسعه اشاره کرد، بنابراین دولت باید بر اجرای همین قوانین متمرکز شود.
موضوع اجارهداری نیز از سال ۱۳۸۷ در قانون ساماندهی تولید و عرضه مسکن مطرح شده و ورود مستقیم دولت به اجارهداری قابل قبول نیست. دولت باید شرایطی را فراهم کند تا شرکتهای حرفهای اجارهداری مسکن شکل بگیرند و دولت از آنها حمایت کند. این وامها معمولاً تأثیر ملموسی در بازار ندارند. از یک سو بانکها در پرداخت آن سختگیری میکنند، از سوی دیگر اقساط سنگینی دارند و نهایتاً منجر به افزایش تورم انتظاری در بازار میشوند، در واقع این حمایتها معمولاً در افزایش قیمت رهن خود را نشان میدهند.
سیاست اصولی باید تمرکز بر اجرای طرحهایی نظیر نهضت ملی مسکن باشد. اگر یک میلیون خانوار از بازار اجاره خارج و صاحب خانه ملکی شوند، در واقع یک میلیون واحد مسکونی جدید به بازار اجاره بازمیگردد که این مسئله میتواند موجب تعدیل در قیمت اجاره شود. بنابراین دولت باید همه تمرکز خود را بر اصلاح نظام بانکی و تأمین مالی طرحهای تولید مسکن بگذارد.
تکمیل سامانه املاک و اسکان از مسائل راهبردی است. ساماندهی بازار آگهی مسکن فقط بخشی از پازل نهایی این سامانه است. این سامانه میتواند ابزار مهمی برای اجرای قوانین مالیاتی همچون مالیات بر خانههای خالی و سایر مأموریتهای دولت باشد. لازم است رئیسجمهور و سایر دستگاههای مسئول، با همکاری یکدیگر این سامانه را در سریعترین زمان ممکن به مرحله بهرهبرداری کامل برسانند.
🔻روزنامه همشهری
📍 تحول در ساختار آموزشی با نگاه به سند تحول
✍️ رمضان رحیمی
دیدارهای سالانه معلمان و فرهنگیان کشور با مقام معظم رهبری، ازجمله مناسباتی است که نهتنها جنبه تشریفاتی ندارد، بلکه حاکی از عمق توجه و ارجنهادن عالیترین ساحت نظام اسلامی به منزلت معلمان بهعنوان معماران اندیشه و تربیت نسلهاست. استمرار این دیدارها، خود بیانگر آن است که قشر فرهنگی، نزد رهبری معظم انقلاب، نه صرفا یک صنف بلکه یک نهاد تمدنساز و بنیانگذار تحول اجتماعی قلمداد میشود. از رهگذر این جلسات، خطوط کلی سیاستگذاری فرهنگی و آموزشی کشور تبیین میشود و توصیهها، هشدارها و رهنمودهایی که به مسئولان آموزش و پرورش و عموم مردم منتقل میشود، افقهای نوینی را در مسیر تعالی تعلیم و تربیت میگشاید. بهرهوری این دیدارها، نهتنها در سیاستگذاری کلان بلکه در ارتقای سطح آگاهی اجتماعی نسبت به مسائل بنیادین آموزش، بسی چشمگیر و شایان تأمل است.
بیگمان، یکی از ابعاد برجسته این دیدارها، نقدهای دلسوزانهای است که معظمله نسبت به کاستیهای نظام آموزشی مطرح میفرمایند. در تازهترین دیدار، ایشان بهصراحت نسبت به ضعف محتوایی برخی کتب درسی هشدار دادند و ضرورت بازنگری در این زمینه را یادآور شدند. این تذکر، بار دیگر ما را متوجه آن میسازد که آموزش امروز نباید اسیر ساختارهای فرسوده دیروز بماند، بلکه باید با بهرهگیری از فناوریهای نوین و علوم روز، مسیر تازهای در تعلیم و تربیت بگشاید. در این مسیر، نقش معلم نه بهمثابه کارگزار نظام آموزشی، بلکه بهعنوان مربی نفوس و سازنده آینده انسانی کشور، بیبدیل است. آنان حامل امانتی عظیماند؛ امانتی به نام نسل آینده که پرورش و شکوفایی آن، در گرو معرفت، تعهد و آگاهی این قشر شریف است.
از سوی دیگر، در منظومه قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل رایگانبودن آموزش از بدو ورود به مدرسه تا پایان دوران متوسطه، بهعنوان حقی مسلم برای آحاد ملت، مورد تصریح قرار گرفته است. با این حال، در عمل، تحقق این حق بنیادین با چالشهایی جدی مواجه است. آنگونه که امروز مشاهده میشود، بخش معتنابهی از مأموریت آموزشی که باید در مدارس دولتی تحقق یابد، بهسبب کاستیهای ساختاری، به مدارس غیرانتفاعی واگذار شده است؛ مدارسی که بهواسطه شهریههای کلان، نهتنها امکان دسترسی عمومی را محدود کردهاند، بلکه در برخی موارد موجب شکلگیری طبقات آموزشی نابرابر شدهاند.
در شرایط اقتصادی سخت و فشارهای معیشتی گستردهای که دامنگیر خانوادههای ایرانی است، انتخاب میان آموزش رایگان ولی ناکارآمد و آموزش باکیفیت ولی پرهزینه، بسیاری از خانوادهها را در تنگنای تصمیمگیری قرار داده است. این وضعیت، نه مطلوب است و نه قابل دوام. از اینرو، ضروری است که با رجوع به سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، گامی بلند در راستای بازآفرینی عدالت آموزشی، ارتقای کیفیت مدارس دولتی و احیای شأن و جایگاه معلمان برداشته شود تا بار دیگر مدارس دولتی به مأمن امید خانوادهها بدل شوند؛ نه گزینهای تحمیلی.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست