سه شنبه 23 ارديبهشت 1404 شمسی /5/13/2025 6:20:00 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 واکنش بازارها به توافق فریز – فریز ایران و امریکا
✍️ محسن جلیلوند
آزمایشگاه تحلیلگران اجتماعی و اقتصادی، کف خیابان و گفت‌وگو با مردم است. این روزها اگر با مردم گفت‌وگو کنید و نظر آنها را درباره مذاکرات جویا شوید، می‌گویند، مساله مهم قیمت سیب زمینی و پیاز و روغن و تخم‌مرغ است. در واقع اگر مذاکرات و توافق نهایی با امریکا منجر به بهبود شاخص‌های اقتصادی و معیشت خانوارهای ایرانی شود، مردم از آن استقبال می‌کنند. در غیر این صورت برای مردم ویتکاف و ترامپ و ونس فاقد اهمیت بنیادین هستند. مذاکرات و گفت‌وگوها باید نهایتا بهبودی در زندگی معیشتی مردم ایجاد کند. با یک چنین پیش فرضی می‌توان دور چهارم مذاکرات ایران و امریکا را روی میز تحلیل گذاشت و ابعاد مختلف آن را بررسی کرد.

یکشنبه دور چهارم مذاکرات ایران و امریکا در مسقط برگزار شد.‌هرچند از قبل نگرانی‌هایی در خصوص خروجی این مذاکرات و مطالبات غیر متعارف طرف امریکایی در خصوص غنی‌سازی ایران مطرح شده بود، اما هم عراقچی، هم ویتکاف و هم رسانه‌های امریکایی، تصویر مناسبی و چشم‌انداز مطلوبی از محتوای این دور مذاکرات ارایه کردند. عراقچی اعلام کرد دو طرف در کلیات به توافق رسیده و تحلیل و بررسی جزییات را آغاز کرده‌اند. اکثر رسانه‌های بین‌المللی هم همین خط خبری را دنبال کردند. مخاطبان ایرانی اما به دنبال تاثیر مذاکرات در نظم و نظامات بازارهای ایران بودند. خوشبختانه واکنش بازارهای کشورمان نسبت به این دور از مذاکرات کاملا مثبت بود.
بازار طلا و سکه در حالی معاملات دیروز را آغاز کردند که یک روز قبل از آن (یکشنبه) معاملات با تمایلات افزایشی آغاز شد؛ اما در ادامه با ارسال پالس‌های مثبت از مذاکرات ایران و امریکا، وضعیت بازارها تغییر پیدا کرد و اکثر بازارها با کاهش نسبی قیمت‌ها مواجه شدند. به عنوان مثال بازار سرمایه کشور که روز یکشنبه را با رنگ سرخ آغاز کرده و سراسر نزولی بود، روز دوشنبه، صبحی بهاری را تجربه کرد و یکسره سبزپوش شد.

همه این گزاره‌ها اما دلیلی برای خوش‌بینی بیش از حد نیست. معتقدم تحلیلگران در ارزیابی‌های خود باید مراقب انتظارات باشند. هرچند مذاکره‌کنندگان مذاکرات را خوش‌بینانه تصویرسازی می‌کنند، اما معتقدم فعلا فکت و داده خاصی برای خوش‌بینی بیش از حد وجود ندارد. البته ممکن است این داده‌ها در دورنمای آینده تغییر کند. در این میان یکی از داده‌های مهمی که از دور چهارم مذاکرات بیرون آمد، حضور تیم‌های فنی برای دور پنجم گفت‌وگوها است. حضور این تیم‌های فنی و کارشناسی نشان می‌دهد ایران و امریکا بر سر کلیات به توافقاتی رسیده‌‌اند، بنابراین تیم‌های فنی وارد گود شده‌اند تا مسیر را مشخص کنند. ترامپ به زودی راهی خاورمیانه می‌شود و برای تیم امریکایی مهم است که دستاوردهای مذاکراتی ویژه‌ای داشته باشند. به همین دلیل در دور چهارم توافقاتی شکل گرفته و مطالبات جزیی‌تر دو طرف قرار است مورد بررسی قرار گیرد. در این کشاکش عراقچی بحث مهمی را مطرح کرد و گفت هرچند ممکن است ایران محدود کردن مقطعی غنی‌سازی را برای یک دوره محدودی بپذیرد اما اینکه کلیت حق غنی‌سازی ایران مورد تردید قرار بگیرد، به هیچ‌وجه قابل قبول نیست. امریکایی‌ها نظریه‌ای با عنوان «فریز-فریز» دارند که مبتنی بر آن اعلام می‌کنند، ایران افزایش غنی‌سازی خود را متوقف سازد و در ازای آن امریکا هم تحریم‌ها را کاهش داده و فعلا تحریم جدیدی اعمال نکنند. به نظر می‌رسد توافق کلی ابتدایی در راستای یک چنین امری باشد اما هنوز مشخص نیست در مراحل بعدی گام‌های دو طرف چگونه برداشته می‌شود؟ روشن نیست ایران چه تصمیمی برای اورانیوم تولیدی خود می‌گیرد؟ نظارت‌های بین‌المللی آژانس چگونه برنامه‌ریزی و اعمال می‌شود؟ آیا تحریم‌ها کاهش می‌یابند یا رفع می‌شوند؟ تکلیف موعد غروب برجام چه می‌شود؟ کنشگری‌های منطقه‌ای ایران چه سرانجامی پیدا می‌کند؟ می‌گویند شیطان همواره روی جزییات برنامه‌ریزی می‌کند. مذاکره بر سر جزییات بیش از تفاهم بر سر کلیات دارای اهمیت است. بررسی جزییات یعنی زمان بیشتر و طولانی‌تر شدن گفت‌وگوها. اسراییل مدام شانتاژ می‌کند که ایران به دنبال اتلاف وقت است، اگر بررسی جزییات بیش از اندازه طول بکشد، رسانه‌های همسو با نئوکان‌ها دست به کار شده و فشار را علیه دولت ترامپ چند برابر می‌کنند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 برق تنها یک نشانه است
✍️ پویا جبل‌عاملی
درحالی‌که روزنامه «دنیای‌اقتصاد» سال گذشته پیش‌بینی می‌کرد، قطعی برق روی یک تابع نمایی است و هر سال وضعیت بدتر از سال قبل خواهد شد به‌گونه‌ای‌که در عرض چند سال به جای اعلام زمان خاموشی به اعلام زمان روشنی خواهیم رسید، مقامات مسوول در همین زمستان گذشته مدعی بودند، تابستان۱۴۰۴ مشکل برق وجود نخواهد داشت. اما هنوز تابستان نیامده و قطع برق شروع شده است.
چرا مقامات می‌توانند این‌گونه وعده و وعید دهند؛ درحالی‌که در زمان ادای آن همه می‌دانند رخ نمی‌دهد و چند ماه بعد هم عملا مهمل بودن آن اثبات می‌شود؟ چرا هیچ‌کس عذرخواهی نمی‌کند؟ چرا هیچ‌کس مؤاخذه نمی‌شود؟ آیا کشور ظرفیت حل عقلانی مشکلاتش را از کف داده و تنها وعده و وعید است که می‌تواند آرامش‌بخش باشد؟ شاید از همین روست که کسی مؤاخذه نمی‌شود و روند وعده‌های دست‌نایافتنی ادامه می‌یابد. وضعیت کنونی حتی توجیهی شده برای برخی از تکنوکرات‌های معقول تا با وجود عدم حل مسائل زیرمجموعه خود، همچنان مشتاق ادامه کار خود باشند.

به این معنی که وقتی مشکل بر گردن جهت‌گیری کلان کشور می‌افتد، مقام مسوول به راحتی می‌تواند باز نشدن گره‌های حوزه کاری خود را به آن دلیل و به آن بهانه گره بزند و دیگر چه جایی برای سوال از عملکرد خود؟ این واقعیت می‌تواند تا سطوح پایین جامعه رخنه کند و از همین روست که نگارنده معتقد است، جامعه ما هر روز که از رشد و توسعه‌ای که ظرفیت‌های خدادادی می‌توانست برای ما رقم بزند، دور شود و هر روز که یک گام به فقر بیشتر نزدیک شویم، به‌همان اندازه از منظر اخلاقی نیز تهی می‌شویم. در اینجا بحث بر سر این نیست که فقر باعث افت اخلاق در جامعه می‌شود، بلکه بحث بر سر این است که خود فقری که در آن گرفتار می‌شویم از سر تهی شدن اخلاق و چشم‌پوشی از وضعیتی است که در آن گرفتار شده‌ایم و به سادگی آن را به تصمیماتی حواله می‌دهیم که خارج از اراده ماست! حرکت به سمت اخلاق و مسوولیت‌پذیری در هر سطح می‌تواند، وضعیت ما را دگرگون کند. مثلا در مورد برق، اگرچه تحریم و عدم مراوده با شرکت‌های خارجی در این حوزه بر ناترازی در حال افزایش این صنعت موثر است و مسوولان باید بر این نکات پافشاری کنند، اما اینکه این صنعت به شکل ماهوی اقتصادی نیست، در دست مسوولان مستقیم این حوزه است. این عامل را به هیچ شکلی نمی‌توان توجیه کرد که توجیه آن یک امر غیراخلاقی است.

اینکه وقتی ناترازی برق در حال گسترش است و مسوولان این حوزه بدون امکان مانع شدن از بدتر شدن وضعیت، مدعی باشند، باید خدا را شکر کرد که مانند برخی از کشورهای دیگر نیستیم که حتما منظور کوبا و کره‌شمالی و کشورهایی از این دست است، دقیقا اقدامی ضداخلاقی را به شکلی واضح و آشکار به پیش می‌برند. امر اخلاقی مسوولیت‌پذیری است و در این مورد باید صنعت تولید برق اقتصادی شود و بازاری تا حد ممکن رقابتی، برای آن ایجاد کرد. در همه جای دنیا، وقتی شما از کالایی بیشتر مصرف می‌کنید تولیدکننده آن کالا به شما تخفیف بیشتر می‌دهد. در مورد برق هم به همین شکل است. اما در ایران هرکس بیشتر مصرف کند، مؤاخذه می‌شود. چرا؟ چون تولید برق برای تولیدکننده اقتصادی نیست. گویی تولیدکننده مجبور است برق تولید کند.

معکوس شدن ارزش‌ها خود نشانه‌ای از غیراخلاقی شدن این جامعه است. اگر تولید برق اقتصادی بود ما به ازای تقاضای بیشتر، تولیدکننده سود بیشتری کسب می‌کرد و حاضر بود ظرفیت‌های تولیدش را افزایش دهد. اما دولت در ایران این صنعت را به جایی رسانده است که تولید در آن مشحون از ارزش‌های کمونیستی و نادیده گرفتن سود شخصی باشد. هم تولیدکننده باید از سود شخصی بگذرد هم مصرف‌کننده و دستگاه مسوول حوزه به‌زعم خود در حال ارسال پیامک‌های به ظاهر اخلاقی در عدم مصرف برق و بعد توبیخی است. برق یک نشانه است. اگر در سطوح دیگر امر اخلاقی رعایت نمی‌شود، دلیل بر عدم رعایت ما نیست. باید مسوولیت‌پذیر بود. اگر کشور بتواند ناترازی برق را مرتفع سازد، اگر تولید و مصرف دستوری خاتمه یابد، اگر سود شخصی در تولید برق و کسب مطلوبیت در مصرف آن در جهت‌گیری سیاستی این حوزه مورد وثوق قرار گیرد، می‌توان امید بست که کشور قادر است مشکلات عدیده‌ای را که امروز با آن دست به گریبان است، مرتفع سازد. برق تنها یک نشانه است.


🔻روزنامه کیهان
📍 گزینه پوچ
✍️ سید محمدعماد اعرابی
«ایران نباید غنی‌سازی داشته باشد» این آخرین موضع رسانه‌ای مقامات آمریکایی درباره برنامه هسته‌ای ایران است. «استیو ویتکاف» نماینده ویژه رئیس‌جمهور آمریکا در امور غرب آسیا و مذاکره‌کننده ارشد این کشور در گفت‌وگوهای هسته‌ای با ایران؛ جمعه شب (۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴) در مصاحبه با سایت بریتبارت گفت: «هیچ‌گونه برنامه غنی‌سازی در ایران نباید ادامه یابد و سه سایت اصلی نطنز، فردو و اصفهان باید به‌طور کامل برچیده شوند... ایران به فناوری غنی‌سازی برای داشتن یک برنامه هسته‌ای غیرنظامی نیاز ندارد.» پیش از او نیز «مارکو روبیو» وزیر خارجه آمریکا ۱ می‌۲۰۲۵ (۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴) در مصاحبه با شبکه فاکس‌نیوز گفته بود: «ایران باید بپذیرد که دیگر اورانیوم را غنی نمی‌کند، نیروگاه خواهد داشت چون به انرژی هسته‌ای نیاز دارد، و اورانیوم غنی‌شده را وارد خواهد کرد.»
«غنی‌سازی اورانیوم» در تقابل ایران و آمریکا البته موضوعی فرعی است و اصل ماجرا ایستادگی در برابر درخواست‌های زورگویانه و غیرقانونی واشنگتن و دفاع از حق قانونی ملت ایران طبق پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای(NPT) است. ماجرائی که اگر به عقب‌نشینی ایران منتهی شود، راه را برای درخواست‌های غیرقانونی و سلطه‌طلبانه دیگر کاخ سفید باز خواهد کرد و این اطمینان را به دولتمردان آمریکا خواهد داد که در صورت اعمال فشار کافی بر ایران، آنها از حقوق و منافع ملی خود صرف نظر خواهند کرد!
اما حتی اگر بر فرض محال جمهوری اسلامی ایران به این پیشنهاد فکر کند که اورانیوم غنی‌شده مورد نیازش را با واردات از خارج کشور تأمین کند؛ یک مرور تاریخی کوتاه کافی است تا متوجه شویم چنین پیشنهادی هرگز کارآمد نبوده و ضمانت اجرائی نداشته است.
سال ۱۹۶۷ میلادی (۱۳۴۶ شمسی) بود که مرکز اتمی دانشگاه تهران طی قراردادی با شرکت آمریکایی AMF (American Machine and Foundry) یک راکتور تحقیقاتی ۵ مگاواتی را برای تحقیقات علمی، تولید رادیوایزوتوپ‌های پزشکی، صنعتی و کشاورزی خریداری و حدود ۵ کیلوگرم سوخت اولیه آن (اورانیوم غنی‌شده ۹۳ درصد) را دریافت کرد. طبق قرارداد، شرکت آمریکایی AMF موظف بود در سال‌های بعد سوخت اولیه ۹۳ درصدی را با سوخت تازه جایگزین کند. آنها همچنین متعهد شده بودند تا علاوه‌بر افزایش توان راکتور تحقیقاتی تهران از ۵ به ۱۰ مگاوات، قابلیت‌های آن را نیز به نوع پیشرفته‌تر TRIGA ارتقا دهند. اما تقریبا هیچ‌کدام از این تعهدات عملی نشد. در حالی که این راکتور توسط آمریکا ساخته و راه‌اندازی شده بود و از این نظر واشنگتن اشراف اطلاعاتی کاملی به آن داشت و از سطح کارایی غیرنظامی‌اش نیز مطمئن بود ولی در همان اولین سال پس از انقلاب اسلامی با بهانه‌تراشی مانع اجرای تعهدات شد. مجموعه‌های سوخت مورد نیاز راکتور تحقیقاتی تهران در سال ۱۹۸۰ توسط AMF آماده انتقال به ایران بود که مقامات واشنگتن مانع شدند و اجازه صادرات این سوخت را به شرکت آمریکایی ندادند. آمریکا حتی اجازه نداد ۲ میلیون دلاری که پیش از انقلاب در چارچوب قرارداد با این شرکت آمریکایی پرداخت شده بود و دیگر امکان اجرای تعهدات آن نبود؛ به ایران مسترد شود. راهزن‌های مستقر در کاخ سفید، نه سوخت را دادند و نه پول را!
علاوه‌ بر این، آمریکا ۱۴ اسفند ۱۳۵۳ (۵ مارس ۱۹۷۵) قراردادی به ارزش ۶.۴ میلیارد دلار برای فروش ۸ راکتور هسته‌ای تولید برق به ایران امضا کرد. راکتورهایی که قرار بود توسط شرکت‌های آمریکایی وستینگهاوس(Westinghouse) و جنرال‌الکتریک
(General Electric) ساخته شوند ولی واشنگتن این قرارداد را نیز به بهانه انقلاب اسلامی ایران متوقف کرد. آن زمان ایران نه تنها هیچ فعالیتی در زمینه غنی‌سازی اورانیوم نداشت بلکه حتی دانش غنی‌سازی را هم نداشت؛ ماهیت صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای ایران با هر متر و معیار آمریکایی برای دولتمردان واشنگتن کاملا مشخص بود زیرا خودشان آن را پایه‌گذاری کرده بودند اما با این حال ساکنان کاخ سفید از هیچ تلاشی برای لغو، تعلیق و توقف قراردادهای هسته‌ای مرتبط با ایران فروگذار نکردند چون اساسا دغدغه آنها نه ماهیت برنامه هسته‌ای ایران که اصل انقلاب اسلامی ایران بود.
۱۳ تیر ۱۳۵۵ (۴ جولای ۱۹۷۶) سازمان انرژی اتمی ایران سه قرارداد همکاری با وزارت تحقیقات و تکنولوژی آلمان غربی به امضا رساند که دو مورد آن مربوط به ساخت نیروگاه هسته‌ای و تأمین سوخت آن توسط شرکت آلمانی کرافت‌ورک یونیون (KWU) بود. در قرارداد اول این شرکت آلمانی پذیرفت طراحی، ساخت، نصب و راه‌اندازی دو واحد نیروگاهی ۱۳۰۰ مگاواتی از نوع آب سبک در
۱۸ کیلومتری شهر بوشهر را برعهده بگیرد؛ و در قرارداد دوم کرافت‌ورک یونیون (KWU) تأمین سوخت اولیه نیروگاه بوشهر و سوخت‌گذاری‌های بعدی آن را برای ۳۰ سال آینده نیز تضمین کرد. اما حدود سه سال بعد آلمان تعهدات سی‌ ساله‌اش به ایران را فراموش کرد.
تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران تقریبا ۸۰ درصد از عملیات ساختمانی و
۶۵ درصد از عملیات الکترومکانیکی واحد یک نیروگاه بوشهر به پایان رسیده بود؛ همچنین ۷۰ درصد سوخت مورد نیاز نیروگاه نیز تولید شده و آماده تحویل بود که در سال ۱۹۸۰ شرکت آلمانی کار را متوقف کرد. پس از دو سال مطالبه و پیگیری ایران، شرکت زیمنس جایگزین کرافت‌ورک یونیون (KWU) شد و قرار شد در ۱۸ ژوئن ۱۹۸۲، ۱۱۰ تن اورانیوم با غنای پایین به صورت هگزا فلورید اورانیوم (UF۶) و ۳۹۲ تن دورریز مربوط به آن را به ایران تحویل دهد. این دفعه دولت آلمان مانع از اجرای قرارداد و انتقال مواد به ایران شد. بیش از ده سال پیگیری این قرارداد توسط ایران نتیجه‌ای نداشت جز اینکه کشورمان ۲۳ جولای ۲۰۰۳ پذیرفت مواد توقیف شده خود در آلمان را به شرکت غنی‌سازی اورانیوم اروپایی یورنکو(EURENCO) بفروشد.
یک سال پس از قرارداد با آلمان غربی، یعنی در سال ۱۹۷۷ شرکت فرانسوی کومورکس (COMOREX) طی قراردادی پذیرفت UF۶ (هگزا فلوراید اورنیوم) مورد نیاز ایران را از کنستانتره اورانیوم تولید کند. دولت فرانسه اما دو سال بعد با پیروزی انقلاب اسلامی ایران و برخلاف تعهدات قانونی‌اش، مانع از اجرای قرارداد شد. با پیگیری‌های حقوقی ایران، دادگاه لوزان در این پرونده به نفع کشورمان حکم داد اما دولت فرانسه باز هم اجازه تحویل ۵۰ تن اورانیوم طبیعی در قالب UF۶ را به ایران نداد و در نتیجه ۵۰ تُن هگزا فلوراید اورانیوم(UF۶) ایران به صورت کاملا غیرقانونی در فرانسه توقیف شد.
علاوه‌ بر توقیف این ۵۰ تُن UF۶، دولت فرانسه یک عهدشکنی فاحش دیگر نیز مرتکب شد. سال ۱۹۷۴ طبق توافقی میان سازمان انرژی اتمی ایران و کمیساریای انرژی اتمی فرانسه، شرکت فرانسوی- ایرانی سوفیدیف (Sofidif) در حوزه کاری غنی‌سازی اورانیوم با نسبت شراکت ۶۰ درصد کوگمای (COGEMA) فرانسه و ۴۰ درصد سازمان انرژی اتمی ایران تأسیس شد. هدف از تأسیس این شرکت جایگزینی سهام سوئد با ایران در شرکت تخصصی غنی‌سازی یورودیف (Eurodif) بود. از آنجا که این شرکت کنسرسیومی اروپایی متشکل از فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، سوئد و بلژیک بود و طبق اساس‌نامه‌اش مجاز به پذیرش سهامدار غیراروپایی نبود؛ قرار شد ایران به شکل غیرمستقیم و از طریق شرکت سوفیدیف، با خرید ۲۵ درصد از سهام یورودیف (به ارزش حدود یک میلیارد دلار) جایگزین سوئد در این کنسرسیوم شود. بدین ترتیب ترکیب سهام یورودیف عملا به صورت ۵۶.۷ درصد فرانسه، ۱۱.۱ درصد ایتالیا، ۱۱.۱ درصد اسپانیا، ۱۱.۱ درصد بلژیک و ۱۰ درصد ایران درآمد. ایران همچنین علاوه‌ بر خرید غیرمستقیم سهام به ارزش حدود یک میلیارد دلار، همان سال یک میلیارد دلار دیگر نیز در قالب وام به کمیساریای انرژی اتمی فرانسه اعطا کرد تا در ساخت کارخانه یورودیف هزینه شود و در ازای آن حق خرید ۱۰ درصد از اورانیوم غنی‌سازی شده توسط یورودیف را به دست آورد.
در کمال تعجب اما دولت فرانسه پس از پیروزی انقلاب اسلامی دست به بهانه‌جویی زد و برخلاف تمام اصول حقوقی و تجاری از انجام تعهدات خود طفره رفت. ایران در حالی که ۱۰ درصد از سهام شرکت شناخته شده یوردیف را در اختیار دارد و برای شکل‌گیری کارخانه‌های آن در سا‌ل‌های اولیه تأسیس،
یک میلیارد دلار وام داد ولی نتوانست کوچک‌ترین خدماتی از غنی‌سازی چه برای راکتور تحقیقاتی تهران و چه برای نیروگاه هسته‌ای بوشهر دریافت کند. این بار راهزنان اروپایی نه سوخت را دادند و نه پول را!
اینها فقط گوشه‌ای از رذالت و خباثت اروپا و آمریکا در مواجهه با ایران در زمینه هسته‌ای است. آن سال‌ها ایران هیچ دانش هسته‌ای نداشت و صنعت هسته‌ای‌اش کاملا وارداتی محسوب می‌شد؛ در نتیجه برنامه هسته‌ای ایران تحت اشراف اطلاعاتی کامل غرب قرار داشت و ماهیت غیرنظامی‌اش برای آنها از هر نظر مسجل بود. با این حال آمریکا و اروپا اجازه هیچ‌گونه واردات سوخت و یا سایر مواد و فناوری‌های مشابه را به ایران ندادند؛ آن هم در حالی که ایران پیشاپیش هزینه همه خدمات و محصولات را پرداخت کرده بود!
مسلما این روزها که ایران از دانش بومی هسته‌ای برخوردار است و به فناوری چرخه کامل سوخت هسته‌ای دست یافته است؛ آمریکا و اروپا بهتر از آن سال‌ها با ایران رفتار نخواهند کرد. یک نمونه در اردیبهشت ۱۳۸۹ (می ۲۰۱۰) رخ داد. ترکیه و برزیل با چراغ سبز آمریکا وارد گفت‌وگو با ایران برای یک معامله هسته‌ای شدند که طی آن قرار بود ایران ۱۲۰۰ کیلوگرم از اورانیوم کم غنی شده (LEU) خود را با خارج کردن از کشور در ترکیه به امانت بگذارد و در ازای آن گروه وین (آمریکا، فرانسه، روسیه و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی) ۱۲۰ کیلوگرم سوخت مورد نیاز راکتور تحقیقاتی تهران (اورانیوم ۲۰ درصد غنی شده) را برای تولید رادیودارو تأمین کنند. پس از موافقت تهران و امضای توافق با ترکیه و برزیل اما آمریکا زیر میز زد و حاضر به پذیرش توافق نشد.
ایران طبق پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای(NPT) از حق غنی‌سازی حتی تا ۹۰ درصد برخوردار است و هیچ چیز نمی‌تواند این حق را از ایران بگیرد. پیشنهاد توقف یا محدودیت غنی‌سازی در ایران و واردات سوخت هسته‌‌ای و اورانیوم غنی‌شده از خارج که این روزها از سوی مقامات آمریکایی مطرح می‌شود؛ پیشنهادی تکراری و غیرقابل قبول است چون تجربه تاریخی ایران به خوبی نشان می‌دهد این پیشنهاد فقط یک گزینه پوچ است.


🔻روزنامه ابتکار
📍 «خوش‌بین» یا «امیدوار» به گفت‌وگوهای تهران _واشنگتن؟
✍️ جلال خوش‌چهره
هرکس از ظن و درک خود به تفسیر و تحلیل آنچه در چهار دور گفت‌وگوی نمایندگان تهران و واشنگتن گذشته می‌پردازد. اما به راستی در این گفت‌وگوها و به ویژه دور چهارم چه گذشته است؟ آیا می‌توان به نتیجه بخشی آن در خدمت به دستیابی به توافق منطقی و قابل فروش نزد هریک امیدوار بود؟ یا با خوش‌بینی و بد‌بینی در تفسیر رخدادها، آنچه را گمان کرد که همچنان از بستر واقع‌گرایی دور می‌ماند؟
واقعیت این است که جز حاضران در پشت میز گفت‌وگوها و تصمیم‌سازان کلان در تهران و واشنگتن، هیچ‌کس از متن و محتوای آنچه گفته و شنیده شده، اطلاع روشن ندارد. به عبارت دیگر غالب تفسیر و تحلیل‌ها در درک و فهمی افلاطونی از آنچه جریان دارد، منتشر می‌شود؛ زیرا ترجیح گفت‌وگو کنندگان، پنهانکاری هشیارانه تا رسیدن به نقطه تعادل یا توافق در دو سطح بازسازی روابط یا رفتن به عمق منازعات است. ساده‌انگاری است اگر خواست‌های حداکثری واشنگتن در گفت‌وگوها را متغیر اصلی در نتیجه بخشی گفت‌وگوها به حساب آوریم. این‌گونه خواست‌ها در هر مذاکره بر سر اختلافات میان دو طرف امری معمول است؛ اما این‌که آیا طرح یکجانبه آن مورد قبول طرف دیگر قرار می‌گیرد یا نه؟ به شکل و موقعیت طرف‌ها بستگی دارد. تهران هرگز خود را در موقعیتی ندیده و نمی‌بیند که بخواهد تن به خواست‌هایی دهد که با اصول و اعتبار آن مغایرت دارد. اصول گفت‌وگو و یا مذاکره برپایه چانه‌زنی و مهارتی است که هریک از طرف‌ها به نمایش می‌گذارند.
دور چهارم گفت‌وگوها در مسقط نشان داد که تهران نه تنها مقهور لفاظی‌ها و حداکثرخواهی‌های واشنگتن و افراطیون حلقه بسته به دور "دونالد ترامپ" نشده؛ بلکه برخلاف انتظار آنان توانسته است عبور به مرحله‌ای دیگر از گفت‌وگوها را در آینده نزدیک فراهم کند. گفت‌وگوکنندگان امریکایی نیز برخلاف فضاسازی جریان‌های جنگ طلب؛ از جمله اسرائیل، ادامه گفت‌وگو و رسیدن مسالمت‌آمیز به نقطه تعادل میان مطالبات دو طرف را به افزودن بر شدت تنش ترجیح می‌دهند. این وضع و فرایند آنچه نیست که تل‌آویو خواستار آن است. با این‌حال واشنگتن به رغم همه جنجال‌های تبلیغاتی، رویکردی عملگرایانه را براساس تشخیص منافع استراتژیک خود در گفت‌وگوها دنبال می‌کند.
واشنگتن به درستی دریافته که برخلاف افراطیون اسرائیلی که معمولاَ به پیامد اقدام‌های خود نیندیشیده و آن را به بخت و اقبال می‌سپارند، چگونگی پایان اقدام‌هایشان را محاسبه کنند. از این رو می‌کوشند در دام وسوسه‌گری تل‌آویو و حامیانش در درون هیئت حاکمه ایالات متحده گرفتار نشوند. این احتیاط در تاریخ روابط "واشنگتن _ تل‌آویو" سابقه طولانی دارد. روزگاری "دیوید بین‌گوریون" نخستین نخست‌وزیر اسرائیل در پاسخ به اعتراض "هری ترومن" رئیس‌جمهور وقت ایالات‌متحده که خواستار کاستن از ماجراجویی‌ صهیونیست‌ها علیه اعراب و فلسطینیان شده بود، گفت: « در اسرائیل برای این که یک واقع‌گرا باشید، باید به بخت و اقبال ایمان داشته باشید.» حالا هم "بنیامین نتانیاهو" از ترامپ درباره نه تنها ایران، بلکه غزه و یمن همین را می‌خواهد. ترامپ اما واقع‌گراتر از آن است که بخواهد خود را در قواره شعارهای انتخاباتی و غرولندهای معمول بپوشاند. واقعیت‌های جهان امروز در نخستین صد روز دور دوم ریاست بر ایالات متحده، او را مجاب کرده که به سادگی تن به ماجراجویی بدون سرانجام روشن ندهد. ترامپ در گفت‌وگو با تهران دریافته که نمی‌تواند به تمامی آنچه می‌خواهد دست یابد، بلکه باید به آنچه می‌توان دست یافت، بسنده کند. تهران نیز به درستی و هشیارانه مراقب است که اگر قرار بر گفت‌وگوست، باید نگاه رادیکال را از رویکرد سیاست خارجی خود دور کند. به همین دلیل است که لفاظی‌های تحریک‌آمیز جریان‌های افراطی و جنگ طلب در واشنگتن و تل‌آویو نتوانسته بر مدار عصبی و ادبیات کلامی تهران تأثیر بگذارد.
حال باید منتظر ماند و دید که به رغم پنهان بودن ماهیت و چندوچون فرایند گفت‌وگوها چه سرانجامی رقم خواهد خورد. آنچه روشن است این که دو طرف اراده گفت‌وگوهای ثمر بخش را تا همین جا به نمایش گذاشته‌اند. باقی مسائل حواشی ساخته شده‌ کسانی است که از ظن و درک خود به تفسیر و تحلیل چهار دور گفت‌وگوهای تهران و واشنگتن مشغولند.


🔻روزنامه اعتماد
📍 طرح پیری جمعیت
✍️ عباس عبدی
فردی صورت ترسناکی داشت برای محبت کودکی را در آغوش گرفته بود. کودک گریه می‌کرد و مرد هر چه کوشید نتوانست او را آرام کند. عاقلی گفت: اگر کودک را زمین بگذاری، آرام خواهد شد. گریه او از دیدن صورت ترسناک تو است، این حکایت ماست. با مجلس و نمایندگانی مواجهیم که در بهترین حالت (که نسبت به این شک دارم) دست روی هر چه می‌گذارند آن را خراب‌تر می‌کنند. چه فضای مجازی باشد، چه مساله پوشش و حجاب زنان و چه فرزندآوری. ولی بخش بدتر ماجرا هم وجود دارد. بایدن، رییس‌جمهور سابق امریکا نکته جالبی را درباره ترامپ می‌گوید که ترامپ اول تیر می‌اندازد، بعد هر جا اصابت کرد، دور آن را به عنوان هدف اعلامی خود خط کشیده و نمره کامل به خود می‌دهد. اگر بایدن ایران بود و می‌خواست رفتار و عملکرد تندرو‌ها را توصیف کند، قطعا کم می‌آورد، زیرا اینها تیر زده‌اند، اصلا هم به سیبل اصابت نکرده و فضا را شکافته و به بیرون رفته است، ولی مدعی می‌شوند که تیر ما به خال خورده است! نمونه می‌خواهید؟ تقدیم می‌کنم. نایب‌رییس کمیسیون فرهنگی مجلس گفت: «بر اساس گزارش ثبت احوال، در حالی که طی هفت تا هشت سال گذشته، نرخ باروری هر سال با کاهش همراه بود، اجرای قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت موجب شد روند کاهشی متوقف و حتی در برخی بخش‌ها افزایش مثبت شود.» این گزاره خلاف واقعیت است. پس از اجرای قانون نه تنها زاد و ولد افزایش نیافته، بلکه کمتر هم شده است. اتفاقا پیش از اجرای قانون در حال بهبود بود و پس از آن، ماجرا برعکس شد. قانون در پاییز سال ۱۴۰۰ برای اجرا ابلاغ شد. اگر تاثیری بر فرزندآوری داشته باشد، باید از نیمه دوم سال ۱۴۰۱ شاهد آن باشیم. به یاد بیاوریم که کاهش فرزندآوری در سال ۱۴۰۰ نسبت به ۱۳۹۹ فقط ۸ هزار نفر بود، در سه سال‌ بعدی و در هر سال به ترتیب، ۳۱، ۱۷ و ۷۹ هزار نفر کاهش موالید داشته‌ایم. البته در سال‌های ۱۳۹۷ تا ۱۳۹۹ کاهش فرزندآوری بیشتر بود که دلایل آن مهم است و جداگانه توضیح خواهم داد، ولی به‌طور کلی از سال ۱۳۹۹ روند کاهشی رو به بهبود شد و در سال ۱۴۰۰ به کمترین کاهش رسید، ولی پس از آن و با اجرای این قانون روند کاهشی تشدید شد. نکته دیگر این اظهارنظر، این است که در برخی بخش‌ها افزایش فرزندآوری نیز مثبت شده است. اول اینکه فرزندآوری این بخش و آن بخش ندارد. یک عدد کلی است که باید آن را با سال پیش از خود مقایسه کرد. همین سال ۱۴۰۳ نسبت به سال ۱۴۰۲، با حدود ۷.۵ درصد کاهش فرزندآوری مواجه بودیم. این کاهش در سال ۱۴۰۲ نسبت به سال پیش از آن فقط ۱.۵ درصد بود. بنابراین با اجرای قانون نه تنها روند کاهشی متوقف نشده که افزایشی هم شده است و این آمار همه زاد و ولدهای ایرانیان است. ولی در جزییات شاهد نکاتی هستیم که مهم است. افزایش اندکی در زاد و ولد خانوارهای پرجمعیت دیده می‌شود که هر کدام ۳ یا ۴ یا ۵ فرزند دارند و فرزند بعدی را هم به دنیا آورده‌اند. این افزایش به معنای کاهش بیشتر در خانوارهای بدون فرزند یا با یک فرزند است، اتفاقا این نقطه ضعف اجرای این قانون است، زیرا خانوارهای پرجمعیت برای کسب امتیازات موقتی فرزند آورده‌اند و آنان در مقایسه با افراد دارای فرزند کمتر، توجه چندانی به آینده ندارند و این نکته مثبت اجرای قانون تلقی نمی‌شود، بلکه منفی است. متاسفانه هنگامی که قانون را پشت درهای بسته می‌نویسند و از طریق اصل ۸۵ و در کمیسیون ویژه چند نفری، آن را به جامعه تحمیل می‌کنند، نتیجه همین می‌شود، همچنانکه قانون و مصوبه خلاف امنیت حجاب نیز به صورت اصل ۸۵ و در کمیسیون ویژه تصویب شد. امروز مردم و جامعه و کودکانی که به دنیا آمده‌اند و آنان که به دلایل روشنی به دنیا نیامدند، چوب بی‌درایتی در قانون‌نویسی نادرست را می‌خورند.

مساله جمعیت مساله‌ای ملی است و نه جناحی و حتی ایدئولوژیک که عده‌ای بی‌اطلاع، سردمدار این قانون شده‌اند و نه تنها نظام بهداشتی و درمانی و نیز نظام بانکی و ‌پولی کشور را با چالش مواجه کرده‌اند، بلکه اعتبارات فراوانی را به صورت غیرمعقول و ناکارآمد هزینه می‌کنند و هیچ تصور روشنی هم از علل کاهش فرزندآوری ندارند و این مساله بسیار مهم را تبدیل به مضحکه‌ای تبلیغاتی کرده‌اند و متاسفانه کسی هم نیست که حقیقت را صریح‌تر اظهار دارد که چگونه این قانون موجب مشکلات بی‌اندازه شده است. تردید ندارم که اغلب دست‌اندرکاران هم مخالف این قانون هستند و می‌دانند که ادامه آن بیهوده است، به این سخنان رییس سازمان برنامه توجه کنیم: «اگر کل جهیزیه و‌ هزینه ازدواج جوانان را مجانی بدهیم بهتر از این است که وام ۴ درصدی بدهیم و به دستشان نرسد.» البته اغلب جرات اظهارنظر صریح ندارند. این مشکل ساختار سیاسی ایران است. هنر تندروها تحقیر مسائل ملی است.


🔻روزنامه شرق
📍 در ناامیدی بسی امید است
✍️ کوروش احمدی
دور چهارم مذاکرات ایران و آمریکا در شرایطی شروع شد که انتظار نمی‌رفت چندان با موفقیت همراه باشد. در خاتمه دور سوم از دشواربودن کار و بروز «اختلافاتی در جزئیات و کلیات» سخن رفته بود. دور چهارم که قرار بود ۱۳ اردیبهشت انجام شود، به تعویق افتاده‌ بود. با توجه به اظهارات ترامپ در همان حوالی و سخنان وزرای خارجه و دفاع او و معاونش و نهایتا ویتکاف به نظر رسیده‌ بود که اجماعی در تیم ترامپ دایر بر خط‌قرمزبودن غنی‌سازی در ایران برای آمریکا شکل گرفته بود. در چنین جوی این نگرانی وجود داشت که با توجه به تأکید ایران بر غنی‌سازی در داخل، ممکن بود پیشرفتی در مذاکرات دور چهارم حاصل نشود. اینکه آیا آن مواضع را می‌توان در چارچوب شگرد معمول ترامپ مبنی بر اتخاذ مواضع تند در ابتدا و تعدیل مواضع در مراحل بعد دید یا نه، باید ظرف یکی، دو هفته آینده روشن شود.
اکنون سؤال این است که در چنین جوی چه تحولی موجب شد تا طرفین دور چهارم را مفید و دلگرم‌کننده توصیف کنند و از ادامه کار در آینده نزدیک درباره عناصر فنی بگویند. شاید بتوان جواب را در توییت میانجی عمانی یافت که در آن گفته شد: «مذاکرت شامل ایده‌های مفید و بدیعی بود که منعکس‌کننده تمایل طرفین برای نیل به یک توافق شرافتمندانه است».

ایده‌های مفید و بدیع می‌تواند به معنی ابتکاراتی باشد که به آن نیاز است. عراقچی گفته است: «ممکن است در ابعاد، اندازه، سطح و میزان غنی‌سازی به جهت اعتمادسازی مثلا در یک ‌دوره‌‌ محدویت قائل شویم». این حداقل‌هایی که به طور علنی مطرح شده، می‌تواند دلیل دلگرمی طرف مقابل و حاکی از تلاشی برای یافتن فرمول فنی و ابتکاری قابل قبول برای طرفین باشد. احتمال اینکه نوعی تعلیق موقت نیز مورد بحث بوده‌ باشد نیز نباید دور از ذهن دانست. نقش مفید عمان نیز عامل مثبتی در این معادله است. البته برخی نیز در ادامه بدبینی‌ها گمانه‌زنی کرده‌اند که طرف آمریکایی ممکن است مصلحت‌اندیشانه نخواسته در آستانه سفر ترامپ به منطقه جو نامساعدی ایجاد شود و به این دلیل دور پنجم را دور تعیین‌کننده دانسته‌اند. البته کوتاه‌بودن ساعات مذاکرات و حضورنداشتن کارشناسان آمریکایی نیز مهم بود و می‌تواند حاکی از این باشد که همچنان اصول کلی مورد بحث بوده و طرفین نیاز به دریافت دستورالعمل از پایتخت‌ها داشته‌اند.

تا اینجا روشن است که دلیل اصلی که مانع بن‌بست است، همان اراده طرفین برای نیل به یک توافق است. اوضاع اقتصادی-اجتماعی ایران ایجاب می‌کند که به هر قیمت از وخامت بیشتر اوضاع در اثر برخورد نظامی یا ورود به دوره‌ای از تحریم‌های شدید و طولانی اجتناب شود. در این رابطه، حکومت ما باید مطمئن باشد که حتما همه مردم از حل صلح‌آمیز مناقشه حمایت خواهند کرد و تعداد رو به کاهش تندروانی که بدون توجه به زندگی مردم و آینده کشور ممکن است همچنان ماجراجویی را ترجیح دهند، تأثیری نمی‌‌توانند داشته باشند.

ترجیح اکید دولت ترامپ نیز این است که این کار را از طریق دیپلماسی به انجام برساند و از اقدام نظامی علیه برخی اهداف که ممکن است از کنترل خارج شود و عواقب ناخواسته‌ای داشته باشد، بپرهیزد. سیاست مشابه کشورهای منطقه نیز در این معادله بی‌تأثیر نیست. در این میان تنها اسرائیل و ایادی‌اش در آمریکا و نیز جمعی از جمهوری‌خواهان در کنگره ممکن است طالب «فرمول لیبی» یا جنگ باشند. نشانه‌هایی وجود دارد که حاکی از تنش در روابط ترامپ و نتانیاهو و تمایل ترامپ به مهار اسرائیل است. از دست جمهوری‌خواهان کنگره هم کار چندانی برنمی‌آید. در ۱۳۹۴ دیدیم که با وجود مخالفت ۵۸ سناتور، اوباما توانست برجام را پیش ببرد.

در شرایط حساسی که در آن قرار داریم، تأکید رسمی ایران بر مذاکره غیرمستقیم همچنان یک نقطه ضعف است. البته اگر اراده برای توافق باشد، مذاکره از طریق مبادله متن نیز می‌تواند کار را‌ه‌انداز باشد، اما تناسبی با حساسیت بسیار بالای مذاکرات ندارد.

برقراری روابط شخصی در مذاکرات مهم است و بر جو و امکان تفهیم و تفاهم اثر دارد. این نقطه ضعف تیم ایرانی در حالی است که اسرائیل و لابی‌اش در همه سطوح به مقامات آمریکایی دسترسی مستقیم و امکان سم‌پاشی دارند. ملاقات غیرمعمول اخیر وزیر امور استراتژیک اسرائیل با ترامپ از این مقوله است. ضمن اینکه ترامپ و ویتکاف این تأکید رسمی ایران بر مذاکرات غیرمستقیم و عدم حضور مشترک در برابر خبرنگاران و پاسخ‌ندادن ایران به پیشنهاد ترامپ برای دیدار با مقامات ایرانی را توهینی به خود نیز می‌دانند.


🔻روزنامه ایران
📍 امکان‌سنجی توافق هسته‌ای ایران و آمریکا
✍️ سیدجلال دهقانی فیروزآبادی
چهارمین دور مذاکرات هسته‌ای ایران و آمریکا در مسقط بدون دستیابی به توافق به پایان رسید. دور پنجم این ماراتن دیپلماتیک احتمالاً هفته آینده مجدد پیگیری شود. این «توقف در مرز توافق»، ابهام‌ها و پرسش‌هایی را در مود امکان توافق هسته‌ای بین آمریکا و ایران بر انگیخته است. این یادداشت کوتاه در پی امکان‌سنجی و الزامات یک توافق، ولو حداقلی و مقبول، میان ایران و آمریکا است.
توافق هسته‌ای ایران و آمریکا مستلزم چند پیش شرط و پیش نیاز ماهوی است.
اول: هر دو کشور باید عزم و اراده سیاسی لازم برای حل و فصل این منازعه مزمن به صورت مسالمت‌آمیز از طریق دیپلماسی را داشته باشند. ایران در این چهار دور مذاکره عملاً نشان داد که اراده و انگیزه لازم برای راه‌حل دیپلماتیک را دارد. اما شک و تردید جدی در مورد اراده و جدیت آمریکا در این زمینه وجود دارد. مواضع ضد و نقیض مقامات آمریکایی این تردید را تقویت می‌کند.
دوم: ایران و آمریکا باید تعامل و همکاری را بر تقابل و تخاصم مرجح و مقدم بدارند. بر اثر بی‌اعتمادی شدید دو کشور به یکدیگر، هیچ یک از اینکه قصد و نیت دیگری همکاری باشد، اطمینان لازم را ندارد. باتوجه به پیشینه نقض عهد آمریکا در برجام، بی‌اعتمادی ایران نسبت به این کشور بیشتر و بجاست. مواضع سینوسی و آسانسوری آمریکا در روزهای گذشته تردید ایران نسبت به نیت واقعی آمریکا برای توافق و احتمال تقلب را تشدید می‌کند.
سوم: توافق ایران و آمریکا در گرو آن است که هر دو کشور شرایط موجود را وضعیت باخت –باخت بدانند، نه بازی برد – باخت. آغاز مذاکرات هسته‌ای ایران و آمریکا بیانگر درک وجود چنین شرایطی برای هر دو کشور است. هرچند ترامپ تلاش می‌کند وانمود کند که در چنین شرایطی قرار ندارد. اما شواهد و قرائن نشان دهنده قرار داشتن آمریکا در این وضعیت است.
چهارم: درک این مسأله است که وجود یک بن‌بست متقابل به ضرر هر دو طرف است و هزینه‌های غیرقابل تحملی را بر آن‌ها تحمیل می‌کند. مواضع مقامات آمریکایی بیانگر آن است که ترامپ چنین تلقی‌ای از وجود چنین شرایطی ندارد.
زیرا به زعم او هزینه‌هایی که ایران از این بن‌بست هسته‌ای متحمل می‌شود، با هزینه‌های آمریکا، هم پایه، هم اندازه، همسان و هم وزن نیست. با وجود این، شواهد حاکی از آن است که آمریکا در مورد برنامه هسته‌ای ایران دقیقاً در یک بن‌بست قرار دارد. زیرا از یک سو، ایران در آستانه هسته‌ای قرار دارد و از سوی دیگر گزینه نظامی نیز دربردارنده هزینه‌ غیرقابل تحملی برای آمریکا است. مهم‌تر آنکه این گزینه هدف راهبردی آمریکا مبنی بر از بین بردن برنامه هسته‌ای ایران را تأمین نمی‌کند.
پنجم: تصمیم گیرندگان دو کشور باید به این نتیجه برسند که رهاشدن از وضعیت نامطلوب فعلی از طریق دیپلماسی، مطلوب‌تر از هر گزینه دیگری است. دیپلماسی و راه‌حل سیاسی گزینه بهینه، به معنای پرسودترین و کم هزینه‌ترین گزینه ممکن است. آغاز و استمرار مذاکرات هسته‌ای بویژه پس از دور چهارم، بیانگر آن است که دو کشور به درک مشترکی از این واقعیت رسیده‌اند. به رغم اتخاذ مواضع اعلانی رادیکال، این تلقی و برداشت به طور ضمنی در بیانات مقامات دولت آمریکا نیز دیده می‌شود.
ششم: دو کشور دست کم در سطح حداقلی، باید اهداف و آماج مشترکی از مذاکرات داشته باشند. تأیید ماهیت غیرنظامی فعالیت‌های هسته‌ای ایران و تضمین آن از طریق سازوکارهای اطمینان بخش، دو هدف مشترک ایران و آمریکا است. البته این دو درباره سازوکارها و ابزارهای تضمین کننده این امر اختلاف نظر دارند. از قضا همین امر تاکنون باعث عدم توافق شده است. گرچه آمریکا باید به تأمین مهم‌ترین هدف مذاکراتی ایران مبنی بر لغو و رفع تحریم‌ها متعهد باشد. هفتم: باید یک «منطقه توافق مثبت ممکن» وجود داشته باشد. «منطقه توافق مثبت ممکن»، به معنای تلاقی حداکثر امتیازی که آمریکا حاضر است بدهد، با حداقل امتیازی که ایران مطالبه می‌کند، خواهد بود. در واقع باید خطوط قرمز دو کشور با یکدیگر تلاقی کنند، در غیر این صورت توافقی حاصل نخواهد شد. برگزاری چهار دور مذاکره بر شکل‌گیری یک «منطقه توافق مثبت حداقلی» دلالت دارد، همچنان که تعویق دور چهارم بیانگر برهم خوردن موقت این منطقه بود. اما برگزاری چهارمین دور مذاکرات، نشانه بازسازی این «منطقه توافق» است. در صورت بازیابی نکردن «منطقه توافق مثبت ممکن»، استمرار مذاکرات و حصول توافق ممکن نیست. زیرا بعضی از جناح‌های داخل دولت ترامپ حاضر به پذیرش منافع حداقلی ایران که با تکیه بر به رسمیت شناختن حق غنی‌سازی اورانیوم در خاک ایران تعریف می‌شود، نیستند.
هشتم: هر دو کشور باید مذاکرات هسته‌ای را بازی با حاصل جمع جبری مثبت بدانند، نه حاصل جمع جبری صفر. اکنون به نظر می‌رسد دو کشور ظاهراً چنین برداشتی از مذاکرات دارند.
اما برخی از مواضع و رفتار آمریکا از تلقی بازی با حاصل جمع جبری صفر این کشور نشان دارد. چرا که دادن هر گونه امتیازی به ایران را به مثابه از دست رفتن آن برای خود می‌پندارد.
تاکنون برآیند این هشت شرط و اصل، بر امکان دستیابی به توافق، ولو محدود و موقت، میان آمریکا و ایران دلالت دارد. روی هم رفته می‌توان گفت ایران و آمریکا در شرایط «بازی چیکن» قرار دارند. به این معنی که هیچ یک از دو بازیگر دنبال برخورد و تصادم نیست، اما کوچک‌ترین بی‌احتیاطی ممکن است به تصادف ناخواسته آنها بینجامد.


🔻روزنامه همشهری
📍 بااحترام، حرف مفت
✍️ محسن مهدیان
چند روز پیش برای مناظره‌ای به دانشگاه دعوت شدم که بعدا به دلایلی از سوی مدیریت دانشگاه مورد مخالفت قرار گرفت و برگزار نشد. چرایی‌اش بماند. اما قبل از جلسه به‌طور طبیعی مواضع طرف مقابل را مرور کردم. چند جمله بسیار عجیب توجهم را جلب کرد و دچار تردید شدم که آیا باید به این مواضع پاسخ داد یا خیر؟ چرا تردید؟ توضیح می‌دهم. ابتدا مواضع شاذ طرف مقابل را با هم ببینیم تا ماجرای ابهام روشن شود. البته غرضم پرداختن به این سخنان نیست و پای حرف بااهمیت‌تری وسط است.
۵موضع جنجالی:
یکم: هسته‌ای جز بدبختی و فلاکت هیچ ثمری برای ایران ندارد.
دوم: حمله صدام به‌خاطر این بود که امام(ره) عراق را تهدید به صدور انقلاب کرد.
سوم: مردم ایران نتانیاهو را به‌عنوان قهرمان تحسین می‌کنند.
چهارم: اسرائیل مردم بی‌گناه را نمی‌کشد(بعد از عملیات تروریستی کرمان).
پنجم: اگر اسرائیل به ایران حمله گسترده نکرد، به‌خاطر پادرمیانی آمریکایی‌هاست. آنها اهل جنگ با ایران نیستند.
بیایید از این مواضع عبور کنیم. اساسا غرض متن نیز همین است که عبور کنیم؛ اما چرا؟
فرض کنید خدای نکرده یک‌نفر در خیابان به شما ناسزا دهد، آیا ناسزا را نقد منطقی و محترمانه می‌کنید؟ مثلا می‌گویید به این ۴دلیل این ناسزا واقعیت ندارد؟
واقعیت این است که ما از این دست جملات متأسفانه در فضای مجازی زیاد می‌بینیم.
مثلا: «همه‌جا را فساد گرفته است»، «همه مسئولان فاسدند»، «فساد سیستمی است»، «همه مردم دروغگویند»، «فردا از امروز بدتر است»، «آن دولت و این دولت ندارد، همه مثل همند»، «ماموران ناجا همه شیتیل بگیرند»، «عدلیه خودش دزد سر گردنه است» و...
وجه مشترک این گزاره‌ها چیست؟
به این گزاره‌ها می‌گویند «حرف مفت»؛ عجله نکنید؛ غرض کلام خارج از ادب نیست.
سال‌ها پیش هری فرانکفورت، استاد فلسفه اخلاق در یک سخنرانی از تعبیر «حرف مفت» استفاده کرد و لب‌کلامش این بود که «حرف مفت» امری متفاوت از دروغگویی است؛ دروغگو حقیقت را می‌داند و آن‌ را کتمان می‌کند اما «حرف‌مفت‌زن» اساسا کاری به حقیقت ندارد.
پژوهش فرانکفورت بعدها کتاب و در ایران با همین عنوان «حرف مفت» ترجمه و منتشر شده است که پیشنهاد می‌کنم حتما آن را بخوانید. این روزها همه با پدیده «حرف مفت» بسیار درگیرند.
اما ویژگی کلیدی «حرف مفت» چیست؟
«حرف مفت» تنها برای جلوه‌فروشی است. «حرف‌مفت‌زن» تنها می‌خواهد بگوید «هستم». او اساسا کاری به حقیقت ندارد؛ حرف‌هایی مطرح می‌شود که ویو و لایک بگیرد و مقبولیت اجتماعی کسب کند.
اما «حرف مفت» چطور شکل می‌گیرد؟
افراد برای گفتن «حرف مفت» روایت‌شان را می‌گویند یا به تعبیر دقیق‌تر حس‌شان را می‌گویند و بنای حرف مستند ندارند. مثلا وقتی یکی در صف نان ایستاده و با عصبانیت به شاطر می‌گوید ۲ساعت در صف هستم روایتش از خستگی است. اتفاقا بقیه هم می‌دانند غرض این فرد یک گزاره علمی نیست که تأیید یا تکذیب شود لذا گوش می‌دهند و رد می‌شوند. شاطر هم سند نمی‌خواهد.
حالا این مثال چه‌کار داشت به سیاست؟
حرف سیاسی در شبکه‌های اجتماعی نیز خیلی وقت‌ها مثل صف نان است. روایت یا حس افراد می‌تواند ناشی از هیجان یا وحشت یا نفرت یا ترس یا خوشی و یا... باشد. خلاصه هرچه هست حس است، نه منطق و استدلال. طرف از تهدید دشمن ترسیده است و می‌گوید همه‌‌چیز را بدهیم برود. به این آدم باید گفت نترس ما هستیم؛ نه‌اینکه بگوییم به ۵دلیل وادادن خطاست.
حالا چرا «حرف مفت» موجب نگرانی است؟
چون اساسا روایت مثل گزاره‌های خبری، صدق و کذب برنمی‌دارد. خبر «فلان مسئول دزد است» را می‌شود رد یا تأیید کرد اما حس «همه مسئولان ما دزدند» را نه؛ چون حس فرد است و روایت اوست؛ همین.
اما چرخه ماندگار «حرف مفت» چیست؟
«حرف مفت» خوب وایرال می‌شود. چرا؟ چون «حرف مفت»، «حرف مفت» می‌سازد. «حرف ‌مفت» زدن سکه رایج می‌شود، زیرا بی‌هزینه است.
حالا چه «حرف مفت»ی بیشتر می‌گیرد؟
«حرف مفت»ی که حرف‌های دوقطبی‌ساز و هیجانی و احساسی بیشتر دارد، چون نیاز به فکر کردن ندارد. نیاز به اثبات هم ندارد. فقط ارضا‌کننده است. گفته می‌شود که گفته شود.
نتیجه «حرف مفت» چیست؟
ترویج «حرف مفت» اساسا بساط حقیقت را جمع می‌کند و فرصت بسیار خوبی برای رسانه‌هایی است که دنبال «حرف مفت» هستند؛ مثل رسانه‌های ضدایرانی.
و اما چه باید کرد؟
نه «حرف مفت» بزنیم و نه اجازه بدهیم «حرف مفت» بزنند. ولی یک‌جاهایی توجه به «حرف مفت» موجب تکثیر آن می‌شود. یک‌وقت‌هایی تکذیب «حرف مفت»، تثبیت «حرف مفت» است. اگر هم خواستیم پاسخ دهیم به مخاطب توجه دهیم که «حرف مفت» زده نمی‌شود که پاسخ منطقی بگیرد بلکه گفته می‌شود تا روایتش را بگوید؛گفته می‌شود که حسش را به اشتراک بگذارد؛ گفته می‌شود که توجه جلب کند... .



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین