يکشنبه 21 ارديبهشت 1404 شمسی /5/11/2025 10:25:41 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 انتقال کانون بحران از غرب به جنوب شرق آسیا
✍️ حسن هانی‌زاده
هر چند دیروز خبر آتش‌بس فوری و موقت میان هند و پاکستان مخابره شد، اما اختلافاتی که اخیرا بین هند و پاکستان بر سر وقوع انفجاری در کشمیر تحت حاکمیت هند صورت گرفت، شرایطی را فراهم کرده که ممکن است هر حرکت نسنجیده و هر اقدام شتاب‌زده‌ای به آغاز یک جنگ هسته‌ای بین دو کشور دارای بمب هسته‌ای منجر شود. با توجه به اختلافات تاریخی بین هند و پاکستان که پس از استقلال شبه قاره هند در سال ۱۹۴۷ و سپس جدایی پاکستان از هند شکل گرفت، شرایط ویژه‌ای را در روابط دو کشور ایجاد کرده است. این اختلافات، بسیار عمیق و ریشه‌دار است و مانند یک زخم ناسور درمان نشده باقی مانده است. شبه‌قاره هند همواره شاهد جنگ‌های متعددی از یک طرف بین هند و پاکستان بر سر کشمیر و از سوی دیگر بین هند و چین بر سر منطقه هیمالیا بوده است. منطقه شبه قاره هند همواره طی ۸ دهه گذشته شاهد جنگ‌های خونینی بوده است که ریشه‌های آن به زمان استقلال این کشور از انگلیس باز می‌گردد. امروز هم باتوجه به رویکرد جدید دونالد ترامپ برای انتقال بحران غرب آسیا به جنوب شرق آسیا، شرایط بحرانی‌تر شده است. در واقع شرایط منطقه به سمتی می‌رود که دو کشور هند و پاکستان به سوی یک جنگ‌ گسترده حرکت کنند. طی روزهای گذشته دو کشور با استفاده از امکانات نظامی دامنه‌دار، حملاتی به شهرهای یکدیگر داشتند، امری که نشان می‌دهد شرایط در حال خارج شدن از کنترل است. طبیعی است جمهوری اسلامی ایران هم به دلیل داشتن مرز مشترک با پاکستان تحت تاثیر هرگونه تغییرات ژئوپلیتیک و حملات نظامی بین دو کشور قرار می‌گیرد. نباید فراموش کرد که در تجربه‌های قبلی جنگ هند و پاکستان ایران ناچار به پذیرش ده‌ها و صدها‌‌ هزار آواره پاکستانی بوده است. این روند تخاصمات، برای ایران هم هزینه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و امنیتی به دنبال خواهد داشت. لذا سفرهایی که عباس عراقچی وزیر خارجه ایران طی روزهای اخیر به هند و پاکستان داشته، در راستای تلاش‌های ایران برای کاهش اختلافات و دستیابی به یک راه‌حل مسالمت‌آمیز میان دو کشور بوده است. به دلیل جایگاه ویژه و احترامی که ایران بین مقامات هند و پاکستان دارد از ظرفیت بالایی برای کاهش تنش میان اسلام‌آباد و دهلی‌نو برخوردار است. اما مساله این است که امریکا قصد دارد شبه قاره هند را درگیر تنازعات جدی کند تا پای چین هم به این مناقشه باز شود. به دلیل رابطه نزدیکی که چین با پاکستان دارد، نمی‌تواند در کشاکش این مناقشه بی‌تفاوت بماند. ضمن اینکه نمی‌توان نقش تخریبی اسراییل در تشویق مقامات هندی برای تداوم درگیری‌ها را نادیده گرفت.
وضعیت ایده‌آل امریکا وارد کردن چین به این منازعه و دمیدن در آتش درگیری‌هاست، ضمن اینکه اسراییل هم مایل است از طریق درگیری‌های هند و پاکستان، یکی از کشورهای موثر در جهان اسلام را تضعیف سازد. لذا وضعیت بسیار پیچیده است و این احتمال وجود دارد که بحران غرب آسیا در غزه، سوریه، لبنان، یمن و... به سمت شبه قاره هند سوق پیدا کند. این تغییر کانون‌های بحران چند شاخص مثبت برای امریکا دارد؛ هم چین را درگیر تنازعی جدی می‌کند، هم تمرکز هند را متوجه این مناقشه می‌کند و هم اقتصاد پاکستان را تحت تاثیر قرار می‌دهد. لذا منافع امریکا اقتضا می‌کند تا یک جنگ بزرگ در شبه قاره هند رخ دهد تا منطقه غرب آسیا برای مدتی روی آرامش را به خود دیده و اسراییل فرصت داشته باشد تا اقتصاد و جامعه معترض خود را بازسازی کند. در این میان این پرسش مطرح است که چه بر سر کشمیر به عنوان نقطه کانونی درگیری‌های هند و پاکستان می‌آید؟ معتقدم کشمیر یک نقطه بسیار بحرانی است و برای همیشه هم بحرانی می‌ماند. پس از خروج انگلیس از هند و استقلال هند، شرایط اجتماعی، سیاسی و مذهبی این منطقه به گونه‌ای رقم زده شده که این نقطه تحت هیچ شرایطی رنگ آرامش را به خود ندیده و کانون بحران بین هند و پاکستان از یک طرف و هند و چین از طرف دیگر باقی می‌ماند. نباید فراموش کرد بخشی از آب‌های رود سند از هیمالیا که تحت حاکمیت چین قرار دارد، سرچشمه می‌گیرد. در حال حاضر بخش مهمی از آب رود سند به سمت پاکستان که از کشور هند عبور می‌کند، قطع شده یا کاهش یافته است. این امر هم می‌تواند زمینه‌ساز بحران‌های بسیاری در آینده باشد. مساله کشمیر ریشه‌های قطور تاریخی دارد و به دلیل شرایط اجتماعی و اختلافات اعتقادی و دینی که بین هندوها و مسلمانان وجود دارد به هیچ‌وجه در کوتاه‌مدت قابل حل نخواهد بود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 مربع دیپلماسی اقتصادی
✍️ محمدمهدی بهکیش
از دیدگاه اقتصاد سیاسی و در مسیر گذر از تحریم‌‌‌های بین‌المللی، روابط اقتصادی و تجارت خارجی کشور باید مورد بازنگری قرار گیرد.
این نوع روابط را می‌‌‌توان به چهار دسته تقسیم کرد و آن را چهارضلعی روابط اقتصادی بین‌المللی ایران نامید و این‌گونه روابط را به ترتیب زیر دسته‌بندی کرد: اول- رابطه ایران با روسیه؛ دوم- رابطه ایران با غرب (اروپا و آمریکا)؛ سوم- رابطه ایران با اعراب به‌خصوص عربستان‌سعودی؛ چهارم- رابطه ایران با هندوستان و چین.

۱. روسیه کشور بسیار بزرگی است که در شمال کشور ما قرار گرفته است و به اقیانوسی متصل نیست مگر از طریق رود ولگا که آن هم بیش از نیمی از سال یخبندان است. در نتیجه روسیه تجارت دریایی قابل‌توجهی ندارد و شاید به همین دلیل به‌رغم پتانسیل‌‌‌های فراوان، رشد اقتصادی محدودی داشته است. روسیه در طول تاریخ سعی کرده به دریاها راه پیدا کند. در ۱۹۰۵ از ژاپن در منچوری شکست خورد و نتوانست از آن طریق به اقیانوس آرام متصل شود. در طی بیش از دوقرن روسیه سعی کرده است از طریق ایران به خلیج‌فارس دسترسی پیدا کند و می‌‌‌دانیم به‌رغم جنگ‌‌‌های دوره فتحعلی‌شاه و تحمیل عهدنامه‌های ننگین و اشغال بخشی از ایران در جنگ‌‌‌های جهانی اول و دوم و نفوذ روسیه در ایران در دهه‌‌‌های اخیر، نتوانسته است به خلیج‌فارس راه یابد تا تجارت خود را گسترش دهد.

روسیه اخیرا تلاش می‌کند از مسیر کشور اوکراین (کریمه) به دریای سیاه و از آن طریق به دریای مدیترانه راه یابد که هنوز تکلیف آن روشن نیست. منافع ایران ایجاب می‌کند که هیچ‌گاه اجازه گذر روسیه از طریق ایران به خلیج‌فارس را ندهد، مگر ترانزیتی و در کنار آن به یکی از کشورهای غربی نیز همین امکان، اعطا شود تا تعادل لازم بین آنان برقرار شود و منافع کشور در امان بماند. البته خوب است با روسیه روابط تجاری خود را ادامه دهیم و اجازه ندهیم که روابط غیر‌دوستانه برقرار شود؛ زیرا زیان‌‌‌های آن در طی تاریخ گریبانگیرمان بوده و یادمان نمی‌رود که چگونه مقبره امام هشتم شیعیان را در سال ۱۲۹۱ خورشیدی به توپ بست و اگر شرایط مناسب به وجود نیامده بود، آذربایجان ایران از کشورمان جدا شده بود. باید پذیرفت که رابطه با آن کشور مزایایی نیز دارد؛ زیرا کشورهای آسیای میانه و قفقاز و دریای مازندران ارتباط نزدیکی با ایران و روسیه دارند و به‌علاوه روسیه رقیب سرسختی در بازار نفت و گاز و فرآورده‌های نفتی و گازی و البته قدرت اتمی است و در شورای امنیت سازمان ملل متحد جایگاه ویژه‌ای دارد.

۲. در رابطه با غرب یعنی اروپا و آمریکا باید یادآور شد که از دوران حکومت قاجار روابط ایران با اروپا گسترش یافت و سلاطین آن دوره سفرهای مکرری به اروپا داشتند و اولین سری آثار اروپایی را به ایران منتقل کردند. در دوران پهلوی اول دانشجویان ایرانی به اروپا رهسپار شدند و ورود تکنولوژی اروپایی به ایران را گسترش دادند و مبادله بین ایران و اروپا رو به گسترش گذاشت. در دوران پهلوی دوم، رابطه با آمریکا هم گسترش یافت. تحصیل‌کردگان ایرانی در آمریکا در دانشگاه‌‌‌های ایران مشغول به کار شدند. حاصل آن است که امروزه تکنولوژی صنعتی ما عموما اروپایی است، آموزش دانشگاه‌‌‌ها عموما تحت‌تاثیر آموزش عالی در آمریکا و اروپاست و در نتیجه بسیاری از ابعاد فرهنگی غرب همچون لباس پوشیدن، زبان خارجی مورد علاقه ایرانیان و البته محتواهای درسی به‌خصوص در دانشگاه‌‌‌ها و تکنولوژی عموما از کشورهای غربی سرچشمه گرفته و جالب‌‌‌تر از همه آنکه ساختار حکومتی ما نیز متاثر از تکنولوژی غرب است. بنابراین رابطه نزدیکی بین فرهنگ ایرانی و فرهنگ غرب شکل گرفته و تجربه ۴۰سال گذشته نشان داد که این رابطه ناگسستنی است.

به‌علاوه مراکز مالی مهم جهان در کشورهای غربی متمرکز شده‌‌‌اند و می‌‌‌توانند در بازسازی ایران تسهیلات گسترده فراهم کنند. بنابراین برای حفظ منافع ملی ضروری است با کشورهای غربی روابط متعادلی برقرار کنیم تا بتوانیم از پتانسیل‌‌‌های کشورمان بهره‌‌‌برداری مناسب کنیم. کشورهای غربی همیشه علاقه فراوانی داشته‌اند که در ایران سرمایه‌گذاری و فعالیت کنند و منافع ما در ایران ایجاب می‌کند که زمینه فعالیت آنان در کشورمان را فراهم آوریم.

۳. در ضلع سوم رابطه با اعراب به‌خصوص عربستان مورد تاکید است. در گذشته دور ایران، کشور مسلط در خاورمیانه و خلیج‌فارس بود و آن روزها کشورهای عربی در شکل قبایل در صحراها زندگی می‌‌‌کردند، ولی امروز همان صحراها به کشتزارها و کارخانه‌‌‌ها و شهرهای زیبا و پرتحرک تبدیل شده‌اند و متاسفانه ایران به‌دلیل سیاست‌‌‌های نامناسب و البته تحریم‌‌‌ها با رشد اقتصادی محدودی در ۴۰سال گذشته مواجه بوده و عقب‌ماندگی گسترده‌‌‌ای نسبت به کشورهای جنوب خلیج‌فارس پیدا کرده است؛ به ترتیبی که درآمد سرانه بعضی از آنان بیش از ۱۰برابر درآمد سرانه ماست. رشد سریع آنان موجب شده که نیروی انسانی‌شان رشد خارق‌العاده‌ای کند و ثروت قابل‌توجهی در آن کشورها به‌خصوص در عربستان، امارات و قطر متمرکز شود؛ تا حدی که کشورهای غربی و حتی آمریکا را مترصد جذب سرمایه از آنان کرده است.

منافع ایران ایجاب می‌کند که از پتانسیل‌‌‌‌های گسترده‌‌‌ای که در کشورهای عربی شکل گرفته است، استفاده کند. سرمایه آنها تشنه پروژه‌‌‌های سودآور است و می‌‌‌توان آنها را به فعالیت‌‌‌های اقتصادی در ایران جذب کرد و البته در سایه فعالیت‌‌‌های اقتصادی از ارتباطات سیاسی آنان که امروز بسیار گسترده شده است، بهره گرفت. یادمان باشد که اکثر شیوخ عرب علاقه‌مند بوده‌اند که در ایران منزلی داشته باشند یا برای زیارت یا حتی شکار و سیاحت به ایران سفر کنند. بنابراین می‌‌‌توان با آنان تبادل گسترده‌‌‌ای در زمینه‌‌‌های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی داشت و این ارتباط به نفع ایران است.

۴. ضلع چهارم رابطه با هندوستان و چین است. چین ۳۰‌درصد کالاهای کارخانه‌‌‌ای جهان را تولید می‌کند و کشوری توسعه‌یافته در زمینه تکنولوژی است. این کشور امروز دومین اقتصاد در دنیاست و ما در سال‌های گذشته رابطه گسترده‌‌‌ای با آنها داشته‌ایم. هندوستان در همسایگی شرق ایران یک‌میلیارد و ۴۰۰میلیون نفر جمعیت دارد و رشد خارق‌‌‌العاده‌ای در دهه گذشته داشته است. غرب چین و هندوستان دو منطقه رشد سریع در دهه آینده خواهند بود. بنابراین هر دو کشور مصرف‌کننده عمده مناسبی برای نفت و گاز ایران در دهه‌‌‌های آینده هستند. توسعه چین تا به حال عموما در شرق آن کشور اتفاق افتاده که در جوار اقیانوس بوده است.

غرب چین به‌دلیل نداشتن ارتباط با دریاها و فاصله ۴هزار کیلومتری آن تا بخش شرقی تقریبا دست‌نخورده باقی مانده است. پروژه جاده ابریشم جدید برای تسهیل در رشد غرب چین تدارک دیده شده و بندر گوادر در پاکستان برای اتصال غرب چین به آب‌های آزاد است؛ به همین منظور توسط پیمانکاران چینی سرمایه‌گذاری و اجرا می‌شود. هندوستان برای دسترسی به بازارهای افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی یعنی سی‌ای‌اس علاقه‌مند به بهره‌‌‌گیری از بندر چابهار در ایران است که فاصله آن از بندر گوادر تنها ۱۵۰کیلومتر است. اگر ایران اهمیت رشد در دو منطقه چین غربی و هندوستان را در برنامه گسترش روابط خارجی خود قرار دهد و سیاستگذاری مناسبی برای آن کند، سرمایه لازم برای تحقق امکانات بندری و راه‌های ارتباطی و مکران فراهم می‌‌شود و اقتصاد داخلی ایران می‌‌‌تواند از آن مسیر بهره‌‌‌گیری قابل‌توجهی داشته باشد.

جمع‌‌‌بندی
به نظر می‌رسد ایران باید تعادل مناسبی در روابط اقتصادی خارجی خود به‌وجود آورد تا بتواند از امکانات منطقه‌‌‌ای و پتانسیل‌‌‌های کشور بهره‌‌‌برداری مناسب کند. ما نباید روابط با روسیه را خصمانه یا بسیار صمیمانه تلقی کنیم. رابطه ایران با کشورهای همسایه به‌خصوص روسیه باید براساس منطق اقتصادی و منافع ملی تنظیم شود؛ همان‌گونه که رابطه با غرب باید شکل بگیرد. ضمن اینکه می‌‌‌دانیم فرهنگ ایران و صنعت و تکنولوژی و آموزش در ایران بسیار تحت‌تاثیر غرب است، بنابراین رابطه با غرب معنا و مفهوم خاصی برای ایران دارد؛ زیرا ملاحظه می‌شود تقریبا تمام افراد مهاجر از ایران در کشورهای غربی ساکن شده‌‌‌اند و کمتر مهاجری از ایران به طرف کشورهای شرق آسیا یا روسیه رهسپار شده است؛ حتی اگر گرایش ضدغربی داشته‌ باشد. رابطه با عربستان و کشورهای عربی بسیار مهم شده است و نباید از آن غافل شد.

به نظر می‌رسد برقراری تعرفه‌‌‌های تجاری اخیر آمریکا برای کشورهای مختلف بیشتر به دلیل عدم‌توازن تجاری کشورها با آمریکاست. بنابراین می‌توان نتیجه گرفت که در سال‌های آینده اهمیت توازن تجاری بین‌المللی کشورها بیشتر می‌شود. بنابراین بهتر است با کشورهایی روابط تجاری خود را تنظیم کنیم که بتوانیم با آنها در صادرات و واردات تعادل داشته باشیم و به همین دلیل ارتباط با هندوستان بسیار اهمیت پیدا می‌کند. البته در کنار باز شدن راه ترانزیت از چابهار به شمال، روابط با کشورهای آسیای میانه نیز هموار می‌‌شود. ترانزیت یکی از ابعاد مهم گسترش تجاری در ایران است؛ زیرا ایران در موقعیت جغرافیایی استثنایی قرار گرفته و تا به حال کشورمان از این مزیت خود بهره‌‌‌برداری مناسب نکرده است. در نهایت باید اشاره شود که سیاستگذاری دولت و تصحیح حکمرانی باید با همراهی بخش خصوصی انجام پذیرد. با اقتصاد دولتی نمی‌‌‌توان از امکانات کشور بهره‌‌‌برداری کرد.


🔻روزنامه کیهان
📍 ادامه مذاکرات فقط بعد از پوزش ترامپ
✍️ حسین شریعتمداری
۱- بسیاری از رسانه‌های مطرح آمریکایی نظیر «آسوشیتد پرس‌»، «‌دیلی میل‌»، «‌سی‌ان‌ان‌» و‌... تاکید کرده‌اند که ترامپ در سفر پیش‌روی به منطقه قصد دارد نام تاریخی خلیج‌ فارس را که سابقه‌ای چند هزار ساله دارد، به «خلیج عربی‌»!
تغییر بدهد! این گزارش نه فقط تاکنون تکذیب نشده است، بلکه برخی از مقامات آمریکایی نیز در مصاحبه‌ها و نوشته‌های خود بر آن تاکید ورزیده‌اند که یکی از بارزترین و شرم‌آور‌ترین آنها را می‌توان در مصاحبه اخیر سناتور «‌تام کاتن‌» آدرس داد. او در واکنش به خبرنگاری که در سؤال خود از نام خلیج ‌فارس استفاده کرده بود، می‌گوید؛ سؤال خود را تصحیح کنید، خلیج عربی!
و نه خلیج‌فارس!
۲- «استیو ویتکاف»، نماینده ویژه ترامپ در مذاکرات غیر‌مستقیم ایران و آمریکا که -به گفته تیم مذاکره‌کننده کشورمان- تاکنون از خط قرمز ما در مذاکرات عبور نکرده بود، دو روز قبل در مصاحبه با «‌برایت بار نیوز‌» با تغییر لحن یکصد و هشتاد
درجه‌ای، گفته است: «‌هیچ‌گونه برنامه غنی‌سازی در ایران نباید ادامه یابد و سه سایت اصلی نطنز، فردو و اصفهان باید به‌طور کامل برچیده شوند‌... ایران باید فوراً سطح غنی‌سازی اورانیوم را کاهش دهد، مواد هسته‌ای را به خارج از کشور منتقل کند و برنامه هسته‌ای خود را به یک برنامه صرفاً غیرنظامی تبدیل نماید‌... ایران به فناوری غنی‌سازی برای داشتن یک برنامه هسته‌ای غیرنظامی نیاز ندارد‌... در صورت عدم نتیجه‌بخشی مذاکرات روز یکشنبه آینده، مسیر گفت‌وگو متوقف خواهد شد و ما به‌ناچار مسیر دیگری را در پیش خواهیم گرفت‌... اگر ایران این اشتباه را مرتکب شود که می‌تواند در مذاکرات زمان را به تعویق بیندازد، جایگزین بدی در انتظار آنها خواهد بود؛ درست همان‌طور که رئیس‌جمهور ایالات متحده گفته است‌»!
۳- موضوع مذاکرات غیر‌مستقیم اخیر، موازنه صلح‌آمیز‌بودن فعالیت هسته‌ای کشورمان از یک‌سو و لغو تحریم‌ها از سوی طرف مقابل بود ولی آمریکا همزمان با آغاز مذاکرات و در طول آن، تحریم‌های تازه‌ای به تحریم‌های قبلی افزود. روز چهارشنبه ۲۰ فروردین و در آستانه دور اول مذاکرات غیر‌مستقیم ایران و آمریکا در عمان، وزارت خزانه‌داری آمریکا پنج نهاد و یک شخص را به بهانه فعالیت در صنعت هسته‌ای ایران، تحریم کرد! یک هفته بعد (چهارشنبه ۲۷ فروردین‌) و در آستانه دور دوم مذاکرات در رُم، یک پالایشگاه، یک شرکت و چند نفتکش مرتبط با جمهوری اسلامی ایران را تحریم کرد! روز سه‌شنبه، دوم اردیبهشت‌ماه و در آستانه دور سوم مذاکرات در مسقط، وزارت خزانه‌داری آمریکا چند شرکت و مرکز مرتبط با نفت خام و گاز مایع ایران را تحریم کرد. آمریکا روز پنجشنبه
۱۸ اردیبهشت ماه، سه روز قبل از دور چهارم مذاکرات، در تازه‌ترین نمونه از تحریم‌ها، یک پالایشگاه نفت و سه بندر در چین را تحریم کرد. در گزارش وزارت خزانه‌داری آمریکا آمده است این تحریم‌ها با هدف «افزایش فشارها بر شرکت‌های وارد‌کننده نفت ایران» اعمال شده است!
۴- ادعای ترامپ برای تغییر نام خلیج‌فارس اگرچه در عرصه عمل پشیزی ارزش ندارد و ترامپ و دار و دسته اراذل و اوباش او حقیر‌تر از آنند که توان تحریف تاریخ و تغییر جغرافیای شناخته و تثبیت‌شده هزاران‌ساله جهان را داشته باشند. ولی ادعای احمقانه او نقض آشکار حاکمیت ملی جمهوری اسلامی ایران و اهانت رذیلانه به مردم شریف و غیرتمند امروز ایران و همه ایرانیانی است که قرن‌های متمادی در این سرزمین زیسته و به آن دل بسته بودند و دل بسته‌اند.
۵- این سکه تقلبی اما، روی دیگری هم دارد و آن -به زعم ترامپ و اراذل و اوباشی که اطراف او جمع شده‌اند- تحقیر ملت و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است! آن هم در حالی که مذاکرات غیر‌مستقیم ایران و آمریکا در جریان است و به دور چهارم خود رسیده است. اکنون این پرسش در میان است که آیا آمریکا برای مذاکرات یاد شده اهمیتی قائل است؟! پاسخ مثبت به این سؤال در خوشبینانه‌ترین حالت، «‌ساده‌لوحانه‌» است. چرا؟! زیرا تمامی شواهد و مستندات موجود که به بخشی از آن اشاره شد، کمترین تردیدی باقی نمی‌گذارد که مذاکرات از نگاه آمریکا فقط یک ترفند موذیانه است و دست‌کم سه هدف همسو ولی جداگانه را دنبال می‌کند.
۶- اول: ترامپ یک انسان‌[نمای] خود‌شیفته است و به یک پادشاه دیکتاتور بیشتر شبیه است تا یک رئیس‌جمهور‌(!) تا آنجا که علاوه ‌بر بسیاری از صاحبنظران، مخالفان او نیز در تظاهرات گسترده خود علیه ترامپ، شعار «‌ما شاه نمی‌خواهیم ... No Kings‌»
را بر زبان و تابلو نوشته‌های خود دارند. ترامپ مذاکره را فقط برای مذاکره می‌خواهد و نه حل و فصل مسائل فی‌مابین و با این انگیزه که به نیروهای مقاومت و ملت‌های آزاده این تلقی (بخوانید توهم) را القا کند که الگوی ایستادگی آنها در برابر استکبار نیز، سرانجام راهی جز تن دادن به مذاکره نداشت! خوشبختانه این ترفند با هوشمندی مثال‌زدنی جمهوری اسلامی ایران که «‌مذاکره غیر‌مستقیم‌» را جایگزین مذاکره مورد نظر ترامپ کرد، خنثی شده است. بخشی از رجزخوانی‌های ترامپ برای پُر کردن این خلأ صورت می‌پذیرد.
۷- دوم: برخلاف اظهارات پی‌در‌پی ترامپ و برخی دیگر از مقامات آمریکایی که به گزینه نظامی روی میز اشاره می‌کنند، نه آمریکا و نه رژیم صهیونیستی توان مقابله نظامی با جمهوری اسلامی ایران را ندارند و به خوبی می‌دانند که اگر دست به حماقت بزنند، با هزینه سنگین و غیر‌قابل تحملی رو‌به‌رو خواهند شد. به عنوان نمونه -و فقط یک نمونه از ده‌ها نمونه مشابه دیگر-‌ به یادداشت دو ماه قبل ریچارد نفیو در نشریه آمریکایی «فارن افرز» توجه کنید. او ضمن آن که از کارآمدی تحریم‌ها علیه ایران ابراز نا‌امیدی می‌کند، درباره حمله احتمالی به ایران نیز می‌نویسد: «‌پیامدهای حمله نظامی به ایران بسیار سنگین است و در آن، احتمال شکست و تضعیف اعتبار آمریکا وجود دارد. حمله به تاسیسات هسته‌ای ایران نیز بی‌اثر است، چرا که دانش هسته‌ای ایران بومی است و نه وارداتی‌».
ریچارد نفیو تاکید می‌کند که «‌مذاکره، تنها راه برای مقابله و مهار ایران است‌»!
۸- و سوم: که باید آن را اصلی‌ترین هدف حریف تلقی کرد، به گروگان گرفتن شرایط اقتصادی و معیشت مردم از طریق شرطی کردن و گره زدن آن به مذاکرات است. از هنگام شروع مذاکرات تاکنون شاهد نوسانات فراوان در قیمت‌ها، نرخ ارز و‌... هستیم. جریان آلوده‌ای را می‌توان آدرس داد که در این عرصه فعال است و متاسفانه با مانع چندانی نیز روبه‌رو نیست! در این‌باره اشاره به هشدارهای چند‌باره رهبر معظم انقلاب خواندنی و عبرت‌گرفتنی است. از جمله، حضرت ایشان در ۲۶ فروردین‌ماه سال جاری هشدار می‌دهند که: «سعی کنید مسائل کشور را به این گفت‌وگوها گره نزنید؛ این تأکید من است. اشتباهی که در برجام کردیم، این‌جا تکرار نشود. آنجا ما همه‌چیزمان را منوط کردیم به پیشرفت مذاکرات، یعنی کشور را شرطی کردیم. خب سرمایه‌گذار وقتی که کار کشور منوط به مذاکره باشد، سرمایه‌گذاری نمی‌کند دیگر، معلوم است، می‌گوید ببینیم عاقبت مذاکرات به کجا می‌رسد‌».
۹- و بالاخره، امروز، قرار است چهارمین دور مذاکرات غیر‌مستقیم ایران و آمریکا در مسقط برگزار شود و سؤال این است که با توجه به آنچه گذشت و عبور خصمانه و آشکار حریف از همه خط قرمزهایی که رسماً ترسیم و اعلام شده بود، ادامه مذاکرات عاقلانه و هوشمندانه است؟! بدون کمترین تردیدی باید گفت برای دفاع از هویت نظام، حاکمیت ملی و شخصیت مورد اهانت قرار گرفته مردم این مرز و بوم، باید ادامه مذاکرات را به پوزش رسمی ترامپ از نظام و مردم ایران و نفی اظهارات خصمانه استیو ویتکاف نماینده ویژه او در مذاکرات موکول کرد و در غیر این صورت، باید برای حفظ حرمت نظام و احترام به مردم از ادامه مذاکرات خودداری کنید.


🔻روزنامه ایران
📍 ایران و زنان
✍️ علی ربیعی
یکی از چالش‌های بنیادین در ایران پیرامون حضور و مشارکت زنان در همه عرصه‌ها، به فقدان یک نظریه مشخص و منسجم درباره جایگاه زنان در جامعه به صدسال اخیر برمی‌گردد. در حقیقت، ایران در مواجهه با نقش زنان دچار قطبی‌سازی شده است که مانع از تحقق نگاه جامع و دقیق به مسأله حضور آنان در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی است. این شرایط باعث شده است تا زنان در یک دوره تاریخی (به صورت تحمیلی) به‌عنوان ابزار تغییرات فرهنگی معرفی شوند و در دوره‌ای دیگر در سطوح مختلف جامعه، مورد حذف و پنهان‌سازی قرار گیرند.
در دوران پهلوی، زنان به طور اجباری، به‌عنوان نماد تحولات و تغییرات فرهنگی به تصویر کشیده شدند. اما این نگاه بیشتر بر مبنای استفاده ابزاری از زنان و نه یک رویکرد مشخص توسعه‌ای بنا شده بود.
بر این اساس تصویری که ساخته شد، غیرواقعی و سطحی بود و به جای تمرکز بر حقوق واقعی و مشارکت مؤثر زنان، بیشتر به تبلیغات و زیباسازی تحولات اجتماعی پرداخته شد. سطحی‌نگری نسبت به توسعه و پیشرفت باعث شد شبیه شدن مظاهر اجتماعی و فرهنگی به کشورهای توسعه‌یافته ملاک قرار گیرد. در این دوران زنان به نوعی مدار تحولات تعریف می‌شدند. اما در حقیقت این امر از عمق مطالبات و نیازهای آنان فاصله زیادی داشت.
پس از انقلاب اسلامی و با گذشتن از دهه پنجاه بویژه سال‌های پایانی این دهه که زنان در کانون تحولات سیاسی و اجتماعی قرار داشتند؛ به دلیل نبود اجماع و نبود توافق بر سر تعریف جایگاه زنان، با نوعی افراط در پنهان‌سازی و حذف زنان از عرصه‌های عمومی مواجه شدیم.
در یک جدال نظری و تسلط و هژمونی یافتن برخی مشرب‌های فکری به‌رغم ظرفیت بزرگ دینی و دیدگاه‌های روشن و راهگشایی‌هایی که وجود داشت، نادیده‌انگاری به حدی رسید که بر اساس دیدگاهی خاص در برخی از استان‌ها شنیده می‌شد که نباید تصویر و حتی نام زنان برسنگ مزار آنان نوشته شود. در این روند نه تنها حضور زنان در عرصه‌های مختلف محدود شد، بلکه در ساختار اجتماعی هم به شکلی فراموش شده و غیررسمی درآمدند. با گذر از این دهه‌ها به تدریج رویکردهای میانه‌روتری در مواجهه با زنان پدیدار شد، اما هنوز یک نظریه بومی و معتبر مبتنی بر واقعیت‌های اجتماعی، فرهنگی و تحولات در حوزه بانوان، پیرامون جایگاه زنان شکل نگرفته است. نظریه‌ای که بتواند بطور مشخص، جایگاه و نقش زنان در سیاست و قدرت در کنشگری‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را با توجه به فرهنگ و واقعیت‌های اجتماعی ایران تعریف کند.
من بر اساس تبیین برخی شواهد علمی و عینی معتقدم بدون تردید تحولات آینده ایران در همه عرصه‌ها، زن‌پایه خواهد بود.
با این وصف روندهای دهه‌های اخیر مسأله را پیچیده‌تر نیز کرده است. شواهد نشان می‌دهد همزمان با تغییرات فرهنگی و سرعت تحولات ارزشی و نگرشی در جامعه و فقدان یک نظریه مبتنی بر تمامی واقعیات اجتماعی و مشترک درباره جایگاه زنان در مقابل سیاست‌های غیرواقعی، دوقطبی‌هایی را پدید‌ آورده و تشدید خواهد کرد.
افزایش کمی جمعیت زنان و نیز تغییرات کیفی از قبیل پیشی گرفتن میزان تحصیلات آنان از مردان، بدست آوردن مشاغل تخصصی بیش از گذشته، در کنار تغییرات ارزشی نسل‌های جدید (به طوری که پسران و دختران با عبور از ارزش‌های بقا دارای ارزش‌های ابراز وجود شده‌اند و در دختران شدت بیشتری دارد)، کانون اصلی ارزش‌های ابراز وجود مبتنی بر ارزش‌های حق انتخاب شکستن مرجعیت، اقتدار و مواردی شبیه به این است؛ این تغییرات ارزشی به همراه تغییرات جمعیتی، عامل اصلی ایجاد تعارض بین ارزش‌های جاری و رسمی شده و در پدیده‌هایی مثل پوشش اجباری چالش و تعارض‌آفرین شده است. در نتیجه یک خوانش در برخی تفکرات تصمیم‌گیر شکل گرفته است که زنان به‌عنوان عاملین بی‌ثبات‌سازی جامعه و تهدیدی برای نظم اجتماعی معرفی می‌شوند. این روند سبب به حاشیه راندن جایگاه و نقش واقعی زنان شده و بسیاری از مطالبات آنان نادیده گرفته می‌شود.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 مذاکرات امروز؛ گامی با پایان مبهم
✍️ نادر کریمی‌جونی
بعد از وقفه یک هفته‌ای قرار است دور جدید مذاکرات ایران و ایالات‌متحده آمریکا از امروز در عمان از سر گرفته شود. حالا از روزی که دیپلمات‌های ایرانی و آمریکایی با چهره رضایتمندانه رم را ترک می‌کردند، چیزهایی تغییر کرده است. چند روز پس از پایان مذاکرات فهرستی از تحریم‌های تکراری علیه ایران امضا و اعمال شد و این سوال را در ذهن بسیاری از ناظران و شهروندان پدید آورد که اگر رییس‌جمهور آمریکا در دنبال کردن شیوه دیپلماسی برای حصول نتیجه جدی است پس چرا و با چه هدفی این تحریم‌ها را امضا کرده و دستور برقراری آن را داده است؟

برخی علاقه دارند که بر غیرقابل پیش‌بینی و احساسی بودن رفتار ترامپ تکیه و اینگونه رفتارها را در همین قالب توجیه کنند. این استدلال چندان غیرواقع بینانه هم نیست چراکه ترامپ در مقابل متحد راهبردی و منحصربه‌فرد خویش، اسرائیل، هم تقریبا همین‌گونه رفتار می‌کند و در بارزترین نمونه، اسرائیل را در مقابل حوثی‌ها تنها گذاشت و در حالی با دولت صنعا پیمان آتش‌بس امضا کرد که انصارالله تعهدی برای پایان دادن به انجام حملات علیه اسرائیل نداده است و علاوه‌بر آن واشنگتن قصد خود را برای امضای توافق آتش‌بس حتی با تل‌آویو در میان هم نگذاشته بود. در عین حال اعمال تعرفه‌های اقتصادی علیه اسرائیل از دیگر رفتارهای غیرقابل پیش‌بینی و دور از ذهن ترامپ در ماه‌های اخیر بوده است اما در فاصله بین دو نشست ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها، چیزهای دیگری نیز تغییر کرد و اگرچه برکناری مشاور امنیت ملی ترامپ خبری امیدوارکننده برای تداوم حیات مذاکرات ارزیابی شد اما در همین روزها، بنیامین نتانیاهو و همکارانش تلاش‌های خود را برای ناکام گذاشتن مذاکرات تشدید کردند. اسرائیلی‌ها در این هفته‌های اخیر بارها به حملات خود به تاسیسات هسته‌ای عراق و سوریه اشاره کرده و گفته‌اند همانطور که این دو حمله بدون آگاهی و اطلاع دادن به متحد تل‌آویو- واشنگتن صورت گرفت حمله بعدی که می‌تواند مقصد و هدفش ایران باشد، ممکن است بدون آگاهی و اطلاع واشنگتن صورت بگیرد.

البته اسرائیلی‌ها ترجیح می‌دهند به جای بمباران تاسیسات، مذاکرات را بمباران کنند. بمب بزرگی که اسرائیلی‌ها در قلب مذاکرات کار گذاشته و منتظر منفجر شدن آن هستند، برچیده شدن تاسیسات غنی‌سازی ایران است. اسرائیل از ابتدا نیز برچیده شدن تمام تاسیسات و فعالیت‌های هسته‌ای ایران را هدف گرفته بود و اکنون این برچیده شدن کلیه تاسیسات و فعالیت‌ها را به برچیده شدن همه فعالیت‌های غنی‌سازی کاهش داده و در گام اول تمام توان خود و نیز تمام توان همدستانش در کابینه ترامپ را به کار گرفته تا تجهیزات و تاسیسات غنی‌سازی ایران را نابود کند. تل‌آویو به خوبی می‌داند اگرچه ایران با کاهش سطح و غلظت غنی‌سازی به‌طور عمومی همراهی می‌کند اما هیچ‌گاه بر سر حق و قابلیت غنی‌سازی خود مذاکره نکرده و هیچ‌گاه از این حق صرف‌نظر نمی‌کند. در واقع تل‌آویو امیدوار است با اصرار بر نابودسازی توان و تجهیزات غنی‌سازی ایران، مذاکرات را به بن‌بست و نابودی بکشاند و زمینه برخورد نظامی ایالات‌متحده با ایران را فراهم کند.

نکته نگران‌کننده آن است که پس از جناح تندروی کابینه آمریکا و اظهارات افرادی مانند مارکو روبیو علیه غنی‌سازی در ایران، حالا افرادی از جناج معتدل و مذاکره‌کننده مانند جی دی ونس و استیو ویتکاف نیز به بیان ادعاها و اظهاراتی علیه حق غنی‌سازی ایران پرداخته‌اند. در همین حال ترامپ هم که با هوشیاری فقط بر ضرورت عدم ساخت سلاح هسته‌ای از جانب کشورمان تاکید و در مورد غنی‌سازی و تاسیسات آن در ایران سکوت می‌کرد، در چند نمونه در روزهای اخیر به برچیده شدن تاسیسات غنی‌سازی ایران اشاره کرده که ممکن است چرخش مواضع وی را نشان دهد.

البته آمریکایی‌ها به خوبی می‌دانند که تهران بر سر حق غنی‌سازی خویش هیچ‌گاه معامله نمی‌کند و به‌همین دلیل اگر قرار است این مذاکرات به سرانجام برسد و توافقی در پایان آن امضا شود، حتما باید امتیازهایی به کشورمان داده شود.

اکنون بزرگ‌ترین امیدواری در این میان‌ آن است که واشنگتن گزینه حصول نتیجه از مسیر مذاکره را ترجیح می‌دهد و نمی‌خواهد به نزاع و جنگ متوسل شود به‌ویژه آنکه در هفته‌های اخیر نظامیان و راهبردنویسان جنگ‌طلب در کاخ سفید و سنتکام مشاهده کرده‌اند تمام عملیاتی که علیه گروه کوچک انصارالله در یمن انجام داده‌اند نه فقط به نابودی ایشان ختم نشده بلکه حتی توان نظامی این شبه‌نظامیان را هم نابود نکرده است و اکنون نیز این گروه می‌تواند علیه آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها حمله نظامی انجام دهد و منافع آنها را تهدید کند.

از این ناکامی می‌توان چنین نتیجه گرفت که حمله نظامی آمریکا و متحدانش به ایران نیز نتیجه مطلوب و قطعی را به دنبال نخواهد داشت و فقط باعث پیچیده‌تر شدن اوضاع و افزایش تخاصم خواهد شد. این نکته بسیار مهمی است که باعث می‌شود امیدهایی برای پایان مثبت مذاکرات امروز وجود داشته باشد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 ظرف و مظروف آموزش
✍️ عباس عبدی
آقای رییس‌جمهور هنگام دیدار از نمایشگاه صنعت نفت و خطاب به رییس هلدینگ خلیج‌فارس که یکی از بزرگ‌ترین هلدینگ‌های اقتصادی کشور است، نکته مهمی را اشاره کرد و گفت: «شرکت‌های هلدینگ خلیج‌فارس یک مسوولیت اجتماعی دارند، آن را به آموزش و پرورش اختصاص دهند تا مدارس را تجهیز کنیم. آینده این مملکت بچه‌های ما هستند. ما اگر بخواهیم سیستم را درست کنیم، باید مدرسه‌ای درست کنیم که برازنده مردم ما باشد.» بدون تردید رویکرد و اصرار و پیگیری آقای پزشکیان در مدرسه‌سازی پسندیده و حتی به نوعی به معنای فقدان حساسیت در دولت‌های قبلی است. این چه معنایی دارد که پس از حدود نیم قرن که از انقلاب گذشته، تعداد زیادی از جوانان و کودکان این کشور فاقد فضای مناسب آموزشی باشند؟ از این نظر باید به ایشان تبریک گفت، ولی دو نکته کلیدی در این شعار وجود دارد که بد نیست آقای پزشکیان به آنها نیز بپردازد؛ اولین مورد تاکید یک‌سویه به وجه فیزیکی و کالبدی مدرسه است.‌ اگرچه محیط مدرسه خیلی مهم است ولی این فقط یک ظرف است که باید به فکر مظروف آن بود. آیا چیزی هست که در این ظرف ریخته شود که ارزش ساخت آن ظرف را داشته باشد؟ از سوی دیگر همین مدرسه‌های ساخته شده تا چه اندازه از نظر اقتصادی و آموزشی توجیه دارند؟ پیش‌تر سیاستی منطقی اتخاذ شده بود تا استفاده از مدارس به ویژه در روستاها معقول و بهینه شود. برای مثال دانش‌آموزان چند روستا را با هزینه آموزش و پرورش به یک روستای نزدیک می‌برند (مثل سرویس مدارس در شهرها) و برمی‌گردانند. این کار از یک‌سو موجب صرفه‌جویی در ساختن بنا و استخدام آموزگار و مدیر و هزینه نگهداری می‌شود و مهم‌تر از همه اینکه تعداد دانش‌آموزان به اندازه‌ای می‌شوند که می‌توان مجموعه آنان را یک محیط آموزشی و تربیتی مناسب نامید. بی‌توجهی به این مساله موجب شده است که تعداد قابل‌توجهی مدرسه ساخته شود که اکنون فاقد دانش‌آموز است. مدارسی که فقط به دلیل اصرار فلان نماینده ساخته شده است. اگر آقای رییس‌جمهور از همان هلدینگ خلیج‌فارس می‌پرسیدند که تاکنون براساس مسوولیت اجتماعی چند مدرسه ساخته‌اید و چه تعداد آنها فعال است و چه تعداد در حال تبدیل به مخروبه است، شاید تصویر دقیق‌تری پیدا می‌کردند. مسوولیت اجتماعی فقط ساخت مدرسه نیست، بلکه ساخت مدرسه براساس طرح و برنامه عقلانی و حساب شده است. آن مدرسه‌ای که با فشار سیاسی نمایندگان و دیگر افراد صاحب نفوذ ساخته شود مصداق مسوولیت اجتماعی نیست. این یک فساد آشکار است که خود را در ذیل عنوان مسوولیت اجتماعی پنهان می‌کند. بنابراین ضروری است که آقای رییس‌جمهور هلدینگ خلیج‌فارس و هر شرکت دیگری را موظف کند طرح‌های مسوولیت اجتماعی خود را براساس ارزیابی کارشناسی متقن و رسمی انجام دهند، نه آنکه برای تامین خواست یا به فرموده از سوی این نماینده و آن صاحب نفوذ باشد.

نکته دوم اینکه بر فرض مدرسه را ساختید، نظام آموزشی شما در چه مسیری حرکت خواهد کرد؟ آیا دانش‌آموزانی خلاق و باسواد تربیت می‌کند؟ یا به قول آقای رییس مجلس خجالت می‌کشم بگویم متوسط معدل، کیفیت آموزش و عدالت آموزشی در آموزش و پرورش کجاست؟ دانش‌آموز اسم خودش را هم نمی‌تواند بنویسد! کافی است که نگاهی به نمرات بین‌المللی دانش‌آموزان ایرانی بیندازید که چگونه کاهش یافته است. نگاهی به کیفیت گزینش آموزگاران یا مشکلات تربیتی دانش‌آموزان یا ترک تحصیل آنان انداخته شود تا ببینیم حتی اگر ظرف مدرسه درست شود، مظروف آموزش آن فاصله زیادی با وضع مطلوب دارد. درست کردن کالبد مدرسه در برابر بهبود کیفیت آموزش امری ساده است. متاسفانه در این زمینه عملکرد یا برنامه‌ای از سوی متولیان آموزش کشور نمی‌بینیم. اگر جز این است خوشحال می‌شویم که گزارشی از برنامه‌های خود و آنچه انجام داده‌اند یا می‌خواهند انجام دهند را همراه با نتایج آنها دراختیار افکار عمومی قرار دهند. ادامه سیاست موجود نظام آموزشی را بیش از گذشته تضعیف خواهد کرد و منبع نابرابری‌های زیادی در آینده خواهد بود. ظاهرا هزینه‌های مدارس غیرانتفاعی برای سال آینده به نحو بی‌سابقه‌ای در حال افزایش است و این مساله موجب نگرانی شدید برای خانواده‌های طبقه متوسط هم شده است. امیدواریم حساسیت آقای رییس‌جمهور محدود به ساختن کالبدی مدرسه نشود. اگرچه تعداد جوانان و نوجوانان زیادی هستند که از عدم دسترسی به محیط مکانی مدرسه خوب در تنگنا قرار دارند، ولی با اطمینان می‌توان گفت که اغلب جوانان ما از حیث محتوای آموزشی و کارکرد مفید مدرسه در تنگناهای بیشتری هستند.


🔻روزنامه شرق
📍 استقلال و آزادی دانشگاه قلب سیاست امنیت ملی
✍️ کیومرث اشتریان
مطالعات سیاست‌های عمومی نشان می‌دهد‌ نوآوری در قلب سیاست‌های امنیت ملی قرار دارد و آزادی استادان و پژوهشگران، رویکردی اساسی برای توسعه نوآوری‌های علمی است. در اسناد و سخنرانی‌های رسمی آمریکا، نوآوری اغلب به‌عنوان یک ابزار کلیدی برای حفظ برتری استراتژیک ایالات متحده در جهان مطرح شده است.
سرمقاله
۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ ۲۲:۳۷
استقلال و آزادی دانشگاه قلب سیاست امنیت ملی
مطالعات سیاست‌های عمومی نشان می‌دهد‌ نوآوری در قلب سیاست‌های امنیت ملی قرار دارد و آزادی استادان و پژوهشگران، رویکردی اساسی برای توسعه نوآوری‌های علمی است.

کیومرث اشتریانکیومرث اشتریان
مطالعات سیاست‌های عمومی نشان می‌دهد‌ نوآوری در قلب سیاست‌های امنیت ملی قرار دارد و آزادی استادان و پژوهشگران، رویکردی اساسی برای توسعه نوآوری‌های علمی است. در اسناد و سخنرانی‌های رسمی آمریکا، نوآوری اغلب به‌عنوان یک ابزار کلیدی برای حفظ برتری استراتژیک ایالات متحده در جهان مطرح شده است.

در نوشتاری پیش از این گفتیم که فعالیت سیاستی استادان دانشگاه مستلزم توانایی یک استاد در برقراری ارتباط با حوزه‌های گوناگون دانشی است. این توانایی در واقع یک مهارت متدلوژیک در مدیریت دانش است؛ یعنی یک استاد بتواند دانش‌های گوناگون را با دانش تخصصی خویش تلفیق و یکپارچه کند تا بتواند پیشنهادی سیاستی ارائه کند. تفصیل این معنا در یک مقاله روزنامه‌ای نیست و خواننده را به متون مدیریت دانش و مطالعات میان‌رشته‌ای می‌دهم.

اما امروز ساحت دیگری از فعالیت سیاستی استادان دانشگاه را بررسی می‌کنیم و آن آزادی و استقلال «آکادمیک» است. دانشگاه با نوآوری عجین است و این ممکن نمی‌شود مگر آنکه استادان و پژوهشگران از امنیت روانی لازم و از استقلال عمل کافی برخوردار باشند. آزادی و استقلال مهم‌ترین ابزار نرم برای رشد علم و دانش است و هرگونه محدودیت غیرضرور بر آن برای کشور خسران به بار می‌آورد. اعمال محدودیت و افزایش نظارت‌های سیاسی-امنیتی در دانشگاه خدمت به کشور نیست و بلکه به محیط نوآوری و توسعه فعالیت‌های علمی آسیب می‌زند. منفعت خلق در آن است که حاکم به صبوری و رواداری بر اندیشمندان طاقت ورزد. امروزه تعامل جهانی بخش جدایی‌ناپذیری از رشد علمی است.

اگر عقب بمانیم، معلوم نیست‌ چگونه بتوانیم فرصت‌های تاریخی را دوباره به چنگ آوریم. همه دانش‌ها و علوم در لابه‌لای کتاب‌ها و مقالات منتشره نیست، بلکه بخش مهمی از دانش بشری، «دانش ضمنی» (tacit knowledge) است. این دانش از طریق تعاملات رودرروی پژوهشگران انتقال می‌یابد. انتقال دانش و تکنولوژی یک اختیار نیست، بلکه یک اجبار است که در سایه آزادی رفت‌و‌آمد علمی پدید می‌آید. باید به دانشمندان خود اعتماد کنیم. رویکردهای گوناگونی در ادبیات تخصصی برای توسعه نوآوری وجود دارد که شاید مهم‌ترین آنها «نوآوری باز» (open innovation) است که در سایه ارتباطات باز و آزاد، استقلال دانشگاه و آزادی کارشناسی پدیدار می‌شود. اغلب استادان به خودی خود علاقه‌ای به فعالیت سیاسی ندارند؛ حوزه‌ای کاری برای خود تعریف کرده و سرگرم آن هستند.

کشاندن ملاحظات سیاست به این حوزه و اعمال قدرت نابجا، همه چیز را سیاسی می‌کند و امنیت روانی لازم را برای نوآوری بر‌هم می‌زند. اینکه یک استاد (به‌ویژه استادان جوان) درگیر گزینش‌های ادواری باشند که ارتباطی با کارهای علمی آنان نداشته باشد، امنیت روانی را از آنان سلب می‌کند. اینکه استادان (و حتی وزارت علوم) نتوانند با فراغ بال مدیریت گروه‌های آموزشی یا مدیریت دانشکده خود را انتخاب کنند و منتظر استعلام‌های گوناگون بشوند‌ و در نهایت «کسان دیگر» مدیر انتخابی را تأیید یا رد صلاحیت کنند، برای کشور، برای نظام سیاسی و برای نوآوری‌های علمی خطرناک است؛ به‌ویژه آنکه این اعمال نفوذها اغلب آلوده رقابت‌ها و حسادت‌های صنفی-جناحی است و حقیقتا ربطی به مبانی ارزشی ندارد. دلخوشی شماری اندک از این اعمال نفوذها به قیمت قهقرای علمی تمام می‌شود. تصور کنید استاد جوانی را که در دهه چهارم یا پنجم زندگی است. تمام «پل‌های» درآمدزایی در بازار آزاد را پشت سر خویش خراب کرده است.

اینک تنها سرمایه‌ای که برای خود و خانواده‌اش دارد، همین تحقیق و تدریس است. چگونه می‌تواند از سویی نظر به تحقیقات علمی داشته باشد و از سوی دیگر دل‌نگران امنیت شغلی‌اش باشد، چرا‌که فعالیت حرفه‌ای‌اش دائم‌ در خطر رقابت‌های صنفی و بهانه‌های سیاسی است؟ همه تلاش ما باید معطوف به فراهم‌آوردن زمینه‌های لازم برای فعالیت‌های علمی استادان و پژوهشگران جوان باشد، نه اینکه دائم‌ دل و جان آنها را به لرزه سیاسی درآوریم. محدودیت ارتباطات جهانی علمی برای استادان و پژوهشگران ایرانی خسران دیگری است که حقیقتا خطری برای امنیت ملی است. بنای تاریخی علم بر همکاری‌های جهانی استوار است.

برخی از تصمیم‌گیران، فضای باز علمی در سطح جهان را فقط و فقط از دریچه نفوذ و جاسوسی می‌بینند، در‌حالی‌که از ‌قضا همین دیدگاه از سوی برخی قدرت‌های خارجی بر ما اعمال می‌شود تا از انتقال دانش و فناوری به ایران جلوگیری شود. شرکت در همایش‌های علمی بین‌المللی ابزار مهمی برای شبکه‌سازی علمی است و برکات بسیاری در‌ بر دارد. متأسفانه گاه کسانی در این امور تصمیم‌گیری می‌کنند که خود تجربه و صلاحیت و اهلیت لازم در ارتباطات علمی جهانی ندارند و همه چیز را فقط از دریچه تنگ و اغلب موهوم نفوذ و توطئه و ارسال اطلاعات به بیگانگان می‌بینند.

تجربه نشان داده است‌ اندیشمندان کشورمان از عِرق ملی بالایی برخوردارند و خود به‌خوبی رعایت مصلحت کشور را می‌کنند. ما کشور تازه به دوران رسیده‌ای نیستیم که بنیان‌های هویت ملی‌مان آن‌چنان ضعیف باشد که پژوهشگرانش به‌سادگی ملت خود را فراموش کنند یا ملاحظات امنیت ملی را رعایت نکنند. یکی از علل مشکلات موجود، ناآشنایی بخشی از تصمیم‌گیران این حوزه با فضای علمی بین‌المللی است که سبب می‌شود هراس و بی‌اعتمادی ناآگاهانه‌ای را بر این عرصه حاکم کنند. باید به این ملت و پژوهشگران و اندیشمندانش اعتماد کرد. متأسفانه حتی از نظر برخی از عناصر درون حاکمیت، وزارت علوم و مدیرانش هم مورد وثوق نیستند، چه رسد به عموم استادان و پژوهشگران.‌


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 ضرورت مولدسازی اموال بانک‌های دولتی
✍️ عبدالمجید شیخی
بنگاه‌داری به معنای آن نیست که بانک عصای زیر بغل سرمایه گذاران مولد نشود، بلکه بانک‌ها باید دست متقاضی سرمایه‌گذاری را گرفته و با در اختیاردادن منابع به آنها چرخ تولید را رونق بخشند.
شکی وجود ندارد که اموال بانک‌های دولتی باید مولدسازی و به بخش خصوصی واقعی واگذار شود. قطع به یقین سال هاست در خصوص عدم بنگاه داری بانک‌ها و زیان‌های حاصل از این موضوع دراقتصاد سخن گفته می‌شود، اما متاسفانه مسوولین دولت‌های به این موضوع چندان ورود نکرده و برای سلامت و رشد اقتصاد آن را در دستور کار قرار ندادند. آنچه در بحث واگذاری اموال بانک‌ها مطرح و حائز اهمیت است اینکه موضوع مولدسازی بانک‌های کشور در راستای سیاست‌های کلان کشور است.
این بدان معناست که بانک نباید خود مستقیماً بنگاه‌داری کند و اموالی داشته باشد و به صورت مولد اموال و دارایی‌ها را خود مدیریت و نگهداری کند، بلکه باید حداکثر کار بانک این باشد که از سرمایه گذارانی که نقدینگی کافی برای چرخاندن چرخ تولید ندارند حمایت کند.
بنگاه داری بانک‌های خصوصی باید ممنوع و این بانک‌ها باید تعطیل شود. بانک‌های خصوصی به دنبال تامین منافع شخصی مدیرعامل و سهامداران خود هستند که پاتوقی برای سوداگری یافته‌اند. مجوز این بانک‌ها از جمله حقوق عمومی است. حاکمیت از دیدگاه اسلام، حق واگذاری حقوق عمومی به اشخاص حقیقی را ندارد.
بانک‌ها باید نسبت به فروش اموال و دارایی خود برای حمایت از بخش تولید تشویق شوند یعنی دولت باید مشوق‌هایی برای آن‌ها در نظر بگیرد که خود این نهضت را ایجاد و کامل کنند و از متقاضیان وام برای سرمایه گذاری در بخش‌های مولد و تاسیس بنگاه‌های تولیدی حمایت مالی کنند قطع به یقین درچنین شرایطی اقتصاد رشد می‌کند و فعالیت‌های مولد جای خود را در اقتصاد ایران به درستی پیدا می‌کنند.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین