در کنار این دو، رکن سوم پیمان منع اشاعه، بر خلع سلاح تدریجی پنجکشور هستهای عضو این پیمان تاکید دارد. بنابراین، پیمان منع اشاعه دارای سهرکن اصلی است. رکن اول که در ماده «۲» به آن اشاره شده، مربوط به عدماشاعه است؛ یعنی دولتهای عضو این پیمان میپذیرند که با عضویت در آن از ساخت و استقرار سلاح هستهای در خاک خود و همچنین، انتشار و اشاعه سلاح هستهای به هر نحو، خودداری کنند.
در ازای پایبندی کشورهای غیرهستهای عضو پیمان به ماده «۲»، این کشورها میتوانند براساس ماده «۴» از حق خدشهناپذیر استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای برخوردار شوند. در مذاکرات منجر به انعقاد پیمان منع اشاعه، همواره بحثی میان کشورهای در حال توسعه و کشورهای پیشرفته وجود داشت مبنی بر اینکه اگر کشورهای در حال توسعه از حق خود برای ساخت سلاح هستهای صرفنظر کنند، در ازای آن، چه امتیازاتی را به دست میآورند؟ در ماده چهارم NPT یا همان رکن دوم پیمان به این امتیاز اشاره شده است. رکن سوم پیمان منع اشاعه حرکت دولتهای هستهای عضو پیمان یا همان پنجعضو دائم شورای امنیت به سمت کاهش تعداد سلاحهای هستهای و اصطلاحا، خلع سلاح است که در ماده «۶» پیمان NPT ذکر شده است. پنج عضو دائم شورای امنیت عبارت از آمریکا، بریتانیا، فرانسه، چین و روسیه هستند و براساس پیمان NPT، بهعنوان کشورهای هستهای عضو پیمان شناخته میشوند و نوع تعهدات آنها متفاوت از اعضای غیرهستهای است. مثلا نظارت آژانس بینالمللی انرژی اتمی بر فعالیتهای آنها محدود و اغلب داوطلبانه است. در اوایل دهه ۲۰۱۰ کشورهای هستهای عضو این پیمان، متعهد شدند که در چارچوب پیمان NPT گامهای موثر و ملموسی در راستای کاهش تعداد سلاحهای هستهای در کشور خود بردارند؛ اما تاکنون این اتفاق رخ نداده است.
کارشناسان کنترل تسلیحاتی معتقدند کارآمدی و بقای پیمان منع اشاعه، منوط به تعادل و توازن میان این سهرکن است؛ یعنی کشورهای غیرهستهای باید در راستای تعهد به عدماشاعه از مزایای صلحآمیز انرژی هستهای برخوردار شوند و به موازات آن، کشورهای هستهای نیز در مسیر خلع سلاح حرکت کنند؛ اما شوربختانه در سهدهه گذشته، توازن و تعادل میان این سه رکن، بههم خورده است. در واقع، پنج دولت کشورهای عضو پیمان NPT به سمت کاهش استفاده از این سلاح حرکت نکردند و اتفاقا پافشاری زیادی برای افزایش سلاح هستهای خود داشتند. سرعت گسترش زرادخانه هستهای کشورهایی همچون چین، آمریکا و حتی روسیه نمونه بارز این امر است و حتی دو عضو دیگر هستهای این پیمان -فرانسه و بریتانیا- هم استراتژی هستهای خود را مورد بازنگری قرار دادهاند. کشورهای گروه عدمتعهد در داخل آژانس، همواره تاکید میکنند که فقدان تعادل در تعهدات و حقوق مصرح در این پیمان، باعث تضعیف جهانشمولی NPT خواهد شد.
در مورد اینکه آیا بهرهمندی کشورهای غیرهستهای عضو این پیمان نظیر ایران از ماده «۴»، خودکار یا مشروط است، نظرات گوناگونی وجود دارد. در جلسات بازنگری کنفرانسهایNPT که هر پنجسال، یکبار در نیویورک برگزار میشود، بحثهای زیادی درباره همه مواد این پیمان انجام شده است. برآیند این بحثها آن است که استفاده از ماده «۴» و برخورداری از حقوق مصرح NPT، مشروط و منوط به پایبندی دولتهای عضو به ماده «۲»، یعنی عدماشاعه است؛ به زبان ساده دولتهایی که مطابق نظر آژانس، اصل عدماشاعه یا ماده «۲» را رعایت نکرده باشند، نمیتوانند از ماده «۴» و حقوق قیدشده در آن برخوردار شوند. این همان اختلافی است که بین ایران و کشورهای دیگر وجود دارد. البته باید یادآوری کرد که برخورد آژانس در این مورد، با کشورهای گوناگون یکسان نیست و به نظر میرسد که برخوردهای آن متاثر از فشار قدرتهای سیاسی است. بهعنوان مثال در حالی که ژاپن از چند نوع روش غنیسازی استفاده میکند، یکی از پیشرفتهترین کشورهای هستهای جهان است و در نهایت، تنها یکماه با ساخت بمب هستهای فاصله دارد، اما تنها کشور جهان است که از آژانس بینالمللی انرژی اتمی، گواهی سلامت صلحآمیز بودن همه فعالیتهای هستهای خود را دریافت کرده است. همینطور برخورد تبعیضآمیز آژانس با فعالیتهای هستهای کشورها را میتوان در تفاوت در برخورد با پرونده بازفرآوری پلوتونیوم کرهجنوبی و پرونده ایران مشاهده کرد؛ در حالی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی، پرونده کرهجنوبی را بسیار سریع بست، اما سالهاست که ایران به دلیل فعالیتهای هستهای خود، تحت شدیدترین تحریمهای شورای امنیت قرار گرفته است.
ذیل ماده «۴» (که در ایران در قالب شعار «انرژی هستهای حق مسلم ماست» بیان شد) برخورداری از انرژی هستهای صلحآمیز منوط به داشتن چرخه سوخت است و غنیسازی اورانیوم، اساسیترین بخش چرخه سوخت تلقی میشود. اما تجربه سیاسی نشان میدهد برخورداری از این حق به صورت عملی نیازمند توجه به تعاملات دیپلماتیک و انجام برخی اقدامات اعتمادساز است. در چند دهه گذشته، چند کشور موفق شدند با انجام اقدامات اعتمادساز و بدون ساخت سلاح هستهای دارای چرخه سوخت غنیسازی و غنیسازی اورانیوم باشند. کشورهای آرژانتین و برزیل، دو نمونه از موفقترین کشورهای غیرغربی در این مورد هستند. این دو کشور، برنامه هستهای خود را همزمان با ایران در دهه ۱۹۶۰ آغاز کردند و حتی در مقطعی، به دنبال ساخت سلاح هستهای هم رفتند، اما بحران مالی دهه ۱۹۸۰، باعث شد که نتوانند هزینه مالی ادامه فعالیتهای هستهای خود را بپردازند.
در نتیجه، با تغییر سیاست خارجی برزیل و آرژانتین در اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰، این دو کشور برای مدتی فعالیتهای هستهای خود را متوقف کردند و در ادامه با انجام برخی اقدامات اعتمادساز، توانستند چرخه سوخت هستهای و بازفرآوری در آرژانتین را حفظ کنند. این اقدامات عبارت بودند از: تصویب پیمان NPT، اذعان به ممنوعیت ساخت سلاح هستهای در قانون اساسی برزیل و ایجاد یک مرکز بازرسی مشترک برای نظارت بر فعالیتهای هستهای آرژانتین و برزیل. همچنین برزیل تقسیم غنیسازی به خارج و داخل کشور را پذیرفت؛ یعنی قبول کرد که بهصورت پلکانی، درصد اورانیوم موردنیاز برای سوخت خود را در داخل تولید کند و هر سال درصد معینی بر میزان اورانیوم غنیشده تولیدشده خود در داخل بیفزاید.
علاوه بر برزیل و آرژانتین، شرکت اورنکو متعلق به بریتانیا، آلمان و هلند هم دارای چهار نیروگاه غنیسازی در خاک این سه کشور بهاضافه آمریکاست. همچنین، فرانسه، اسپانیا و پرتغال در دهه ۱۹۶۰ کارخانه غنیسازی یورودیف را تاسیس کردند که بعدها ایران هم سهم معینی از این کارخانه را به دست آورد. غرض اینکه با انجام برخی اقدامات اعتمادساز، کشورها میتوانند صاحب چرخه سوخت غنیسازی شوند. کاربرد دوگانه انرژی هستهای باعث میشود اقدامات اعتمادساز در این مورد همواره دشواریهای خاص خود را داشته باشد. کمااینکه در حال حاضر آژانس در حال طراحی سازوکار نظارتی برای زیردریایی هستهای برزیل است. اما هند، پاکستان و اسرائیل از ابتدا به پیمان ملحق نشدند؛ زیرا قصد داشتند سلاح هستهای بسازند!
در مورد ایران باید توجه کرد به دلیل تعارضی که بین ایران و برخی کشورهای غربی وجود دارد، حفظ چرخه سوخت پیچیدگیها و مشکلات خاص خود را دارد. یعنی همواره این پرسش مطرح است که ایران اورانیوم را به چه منظوری غنیسازی میکند؟ ایران در پاسخ میگوید رآکتور امیرآباد نیازمند سوخت ۲۰درصد است و غربیها این سوخت را به ایران نمیدهند و علاوه بر آن اورانیوم کاربردهای پزشکی و کشاورزی متعدد هم دارد. غنیسازی ۶۰درصد هم برای آن است که آمریکا به تعهدات خود در برجام برگردد. در برجام برای اولینبار، آمریکا به صورت مکتوب پذیرفت که ایران دارای حق غنیسازی در خاک خود باشد که تحولی بسیار مهم در نظام کنترل تسلیحاتی و به معنای پذیرش حق ایران در داشتن چرخه سوخت هستهای بود. چون سایر قدرتهای هستهای عضو پیمان NPT و آژانس هم عضو این توافق بودند، بنابراین میشد نتیجه گرفت که جامعه بینالمللی وجود غنیسازی در خاک ایران را پذیرفته است؛ چراکه آمریکا این حق را برای تعداد اندکی از کشورها به رسمیت شناخته است.
همانطور که به رسمیت شناختن وجود غنیسازی در خاک برزیل و آرژانتین از سوی آمریکا، گام بسیار مهمی تلقی میشد و همینطور توافق استراتژیک آمریکا با هند در زمینه هستهای، به معنای پذیرش هستهای بودن هند تلقی میشود، به همین سان موافقت آمریکا با حفظ چرخه سوخت و غنیسازی در خاک ایران در چارچوب برجام، گامی بسیار مهم در کنترل تسلیحاتی بود. بنابراین میتوان گفت که اساس و بنای اولیهای برای حفظ غنیسازی در خاک ایران وجود دارد و اگر ایران بتواند با آمریکا، بر سر مجموعهای از اقدامات اعتمادساز به توافق برسد، در آن صورت، بعید نیست که آمریکای ترامپ هم با حفظ چرخه سوخت در داخل خاک ایران موافقت کند.
ایران قبلا مجموعهای از اقدامات اعتمادساز را پذیرفته است. امضای پروتکل الحاقی و وعده تصویب آن در مجلس، اقدامات فراپادمانی نظیر پذیرش نصب دوربینها در کارگاه ساخت سانتریفیوزها، محدود کردن سقف اورانیم غنیشده در خاک ایران، بازطراحی رآکتور آب سنگین، محدود کردن استفاده از سانتریفیوژهای پیشرفته، توقف غنیسازی ۲۰درصدی و نصب دستگاه غناسنج بر سانتریفیوژها از جمله این اقدامات هستند.
به عبارت سادهتر، مجموعهای از اقدامات اعتمادساز فنی و سیاسی وجود دارد که ایران میتواند از طریق آنها و با پذیرش آنها، زمینه را برای حفظ چرخه سوخت هستهای و غنیسازی ۳.۶۷درصد در خاک خود فراهم کند. البته با توجه به بیاعتمادیای که بین ایران و آمریکا وجود دارد و نیز با توجه به شرایط منطقهای و برداشتی که طرف غربی از موقعیت ایران دارد، انجام این اقدامات اعتمادساز و توجیه آنها برای افکار عمومی کار آسانی نیست و یکی از دلایل بروز وقفه فعلی در مذاکرات که قابل پیشبینی بود، همین مساله است.
جمهوری اسلامی میخواهد ضمن حفظ زیرساخت هستهای خود، مجموعهای از اقداماتی را انجام دهد که بتواند در نزد افکار عمومی از آنها دفاع کند. از طرف دیگر آمریکا باید به پذیرش حق غنیسازی در خاک ایران توسط رئیسجمهور اوباما پایبند باشد. ترامپ صراحتا اعلام کرد که به دنبال برچیدن برنامه هستهای ایران است که منظور از آن برچیدن چرخه سوخت هستهای است. این کار میتواند موفقیت دیپلماسی اجبار او در برابر ایران را زیر سوال ببرد.
رحمن قهرمانپور، نویسنده و تحلیلگر سیاست بینالملل
منبع: دنیای اقتصاد
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست