دوشنبه 24 ارديبهشت 1403 شمسی /5/13/2024 10:11:07 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 ۳ راهکار برای دستیابی به منافع برجامی
✍️ علی بیگدلی
رسانه‌های امریکایی، دیروز ابعاد تازه‌ای از مناسبات ارتباطی ایران و امریکا را منتشر و اعلام کردند، دو طرف برخی تلاش‌ها برای پاسخگویی به مطالبات طرف مقابل را پذیرفته‌اند.

از جمله اینکه ایران پذیرفته غنی‌سازی زیر ۶۰درصدی را مد نظر قرار دهد و... همچنین امریکا هم قبول کرده که روند توقیف نفتکش‌های ایرانی را پایان داده و اجازه دهد، بخشی از دارایی‌های مسدودی ایران در کشورهای دیگر آزاد شود. معتقدم این موضوعات مقطعی، فعلا نقشی در احیای برجام نخواهند داشت و باید منتظر گفت‌وگوهای مهم‌تری در آینده باشیم تا از دل آن دریچه‌ای به سمت تامین منافع اقتصادی و راهبردی ایران باز شود. اما راهکار تحقق منافع ملی ایران در حوزه سیاست خارجی چیست و ایران چگونه می‌تواند مطالبات خود را از بطن دیپلماسی محقق کند؟ معتقدم ایران ۳گزاره، ۳راه و۳ مسیر برای تحقق منافع اقتصادی خود دارد که در این یادداشت‌ها به آنها می‌پردازم:
۱) راه نخست آن است که قرارداد ۲۰۱۵ برجام احیا شود. قراردادی که میان ایران و کشورهای ۱+۵ منعقد شد و ظرفیت‌های اقتصادی خاصی را برای کشور ایجاد می‌کرد. در شرایط فعلی این قرارداد برای ایران مطلوب و برای غربی‌ها (امریکا و اروپا) نامناسب است. امریکایی‌ها راضی به امضای برجام نیستند چون تنها به حوزه‌های هسته‌ای تخصیص داشت و سایر مطالبات امریکا را در بر نمی‌گرفت. امریکا مایل است در خصوص ابعاد وسیع‌تری از موضوعات و مسائل شامل مسائل منطقه‌ای و موشکی نیز با ایران صحبت کند. بعید می‌دانم امریکا باز هم تن به قراردادی از جنس برجام دهد.

۲) راهکار دوم آن است که دو طرف تن به یک قرارداد موقت دهند؛ در خصوص یک چنین توافقی، هرچند امریکا و اروپا موافق هستند، اما ایران مخالف است. مسوولان کشورمان اعلام کرده‌اند، هر نوع قرارداد موقت، برای ایران هیچ منفعتی ندارد، بنابراین به آن تن نخواهند داد. چرا که شرکت‌های بزرگ و کارتل‌های بین‌المللی تا زمانی که مطمئن نباشند که امریکا روند سرمایه‌گذاری‌ها در ایران را تخریب نمی‌کند، اقدام به سرمایه‌گذاری در ایران نمی‌کنند. یک چنین اطمینانی هم از طریق قرارداد موقت شکل نمی‌گیرد. البته من شخصا با این استدلال موافق نیستم. معتقدم قرارداد موقت می‌تواند دریچه‌ای به سمت درک مشترک باز کند. این درک مشترک تنها زمانی شکل می‌گیرد که دو طرف قبلا حداقل‌هایی از یک نگاه مشترک به مسائل را برنامه‌ریزی کرده باشند.

۳) موضوع سوم و راهکار سوم، نوع خاصی از قرارداد جامع است که دامنه وسعی از موضوعات و معادلات ناگشوده میان این و غرب را در بر بگیرد.از جمله این معادلات مسائل هسته‌ای و غیر هسته‌ای است. به هر حال بر اساس قرارداد برجام سطح غنی‌سازی ایران ۳.۷درصد تعیین شده است. این در حالی است که ایران می‌تواند تا ۶۰درصد هم غنی‌سازی داشته باشد. اینکه ایران این ظرفیت‌های غنی‌سازی را کجا نگه دارد و چگونه از آنها استفاده کند؟ موضوعی است که نیازمند گفت‌وگوست. از سوی دیگر ایران بر سر مسائل منطقه‌ای با کشورهای منطقه‌ای به یک توافق دست پیدا کرده است، این توافق را می‌توان گسترده‌تر و فراگیر‌تر ساخت و در راستای قرار داد جامع از آن استفاده کرد. بنابراین عالی‌ترین شکل ار تامین منافع اقتصادی برای ایران دستیابی به قرارداد جامع است که ابهامات را تا حد زیادی از میان می‌برد. فارغ از این راهکارها، به نظرم هر نوع توافقی در آینده منشأ مشکلات فراوانی خواهد شد.

در حال حاضر رسانه‌های غربی از نوعی درک مشترک صحبت می‌کنند، امریکا قبول کرده که بخش اندکی از دارایی‌های مسدودی ایران را آزاد کند و نفتکش‌های ایران را توقیف نکند، ایران هم تعهداتی را پذیرفته است. اما این پذیرش‌ها، هیچ معنای خاصی ندارد و هر کدام از طرف‌ها هر زمان که احساس کنند، می‌توانند آن را کن‌فیکون کنند. به نظرم ایران، باید به سمت حل معادله در بلندمدت فکر کند. ایران می‌تواند از ظرفیت حل مشکلاتش با همسایگان در راستای، منافع راهبردی خودش را ۱+۴و امریکا بهره ببرد تا زمینه شکل‌گیری یک توافق جامع برای کشور فراهم شود.حالا که مسائل منطقه‌ای با همسایگان در مسیر حل شدن قرار دارد، بهتر است از آن برای منافع بلندمت و تحقق یک توافق جامع استفاده کرد.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 چند چهره کیسینجر
✍️ دکتر سید محمدکاظم سجادپور
باشگاه اقتصادی نیویورک (Economic club of Newyork) که از سال ۱۹۰۷ تاکنون محفل جدی در مهم‌ترین شهر کاپیتالیستی دنیا در گردهم آوردن افراد و شخصیت‌های برجسته نظام آمریکاست، مراسم صدسالگی تولد هنری کیسینجر را برگزار کرد و جالب آنکه علاوه بر آمریکا، تقریبا در سرتاسر دنیا رسانه‌های عمده به این مراسم توجه کردند و درباره کیسینجر مطلب نوشتند.
از ایندیاتایمز دهلی نو گرفته تا لوموند پاریس؛ از گروه‌های چپ و انتقادی تا گرایش‌های راست و میانه درباره کیسینجر در آستانه صدسالگی وی قلمفرسایی کردند و اکونومیست مصاحبه‌ای نسبتا طولانی با او به چاپ رساند.
چرا به کیسینجر توجه می‌شود؟ و چگونه می‌توان او را تجزیه و تحلیل کرد؟ پاسخ را باید در «چندپیشگی» و «چند‌چهره بودن» او جست‌وجو کرد. فراتر، او آیینه کنش و واکنشی است بین آنچه در ادبیات روابط بین‌الملل به‌عنوان ساختار و کارگزار می‌نامند. او فردی موثر در نظام آمریکاست؛ محصول آن نظام است و در فرآیندی در چند دهه تبدیل به بخشی از نظام سیاسی و اقتصادی آمریکا شده است؛ به‌گونه‌ای‌که بدون شناخت شخصیت، اثرگذاری و پویش‌های کیسینجر، نمی‌توان نظام سیاسی و اقتصادی آمریکا را شناخت. در عین اهمیت «نهادها» در سامانه همه‌جانبه آمریکا «شخصیت‌ها» ‌مهم‌اند‌ و کنش و واکنش بین «نهادها» و «شخصیت‌ها‌» ترکیبی پویا و گویا از سازه‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی آمریکا را به دست می‌دهند. کیسینجر مهاجر‌زاده‌ای است که در پانزده‌سالگی همراه با خانواده خود از آلمان به آمریکا مهاجرت کرده است و هنوز انگلیسی را با لهجه آلمانی صحبت می‌کند.

برخی از کسانی که آثار متعدد او را بررسی کرده‌اند، بر این باورند که او به آلمانی فکر می‌کند و به انگلیسی می‌نویسد. او فارغ‌التحصیل دانشگاه هاروارد در ۱۹۵۴ بوده و سپس در آن دانشگاه به عضویت هیات علمی درمی‌آید و تا سال ۱۹۶۹ در آن دانشگاه مشغول تحقیق و تدریس می‌شود. برخی از شاگردان او مانند گراهام آلیسون، افراد برجسته‌ای در فکر و عمل روابط بین‌المللی ایالات متحده‌اند. کیسینجر در کار علمی جدی است و رساله‌‌های او به‌عنوان فرد دانشگاهی از بهترین‌هاست. اما کیسینجر تنها یک چهره آکادمیک نیست.
او در سال‌های پایانی دهه۶۰ میلادی در نقش مشاور وزارت خارجه آمریکا، از مذاکراتی که بین جانسون رئیس‌جمهور دموکرات وقت آمریکا با ویت‌کنگ‌ها، به‌ صورت محرمانه در جریان بود، مطلع شده و به اصطلاح رایج در ادبیات شفاهی سیاست، با ریچارد نیکسون پل زده و از آنچه بین دموکرات‌ها و ویت‌کنگ‌ها می‌گذشت، نیکسون را مطلع می‌کند. این «پل زدن» آغازی برای همکاری او با نیکسون می‌شود و در سال ۱۹۶۹ به‌عنوان مشاور امنیت ملی نیکسون جمهوری‌خواه منصوب شده و در ادامه در ۱۹۷۳ به‌عنوان پنجاه‌وششمین وزیر خارجه آمریکا منصوب می‌شود. با برکناری نیکسون به‌خاطر افتضاح واترگیت، کیسینجر وزیر خارجه جرالد فورد رئیس‌جمهوری بعدی می‌شود و تا سال۱۹۷۵ این سمت را ادامه می‌دهد. هشت سالی که کیسینجر مسوولیت اجرایی دارد، سال‌های پر‌فراز و نشیب در سیاست خارجی آمریکاست. جنگ ویتنام در اوج است، تنش جهانی بین ابرقدرت‌ها بالاست و خاورمیانه در غلیان منازعات اعراب و اسرائیل است.

او در این سال‌ها در قامت چهره‌ای دیپلماتیک با تکیه بر فنون مذاکراتی، برداشت‌هایی که از تاریخ دیپلماسی دارد و موقعیت بسیار خطیری که آمریکا در جهان دارد و البته چالش‌هایی که درون آمریکا بین دو قطب طرفداران ادامه جنگ ویتنام و جنبش عظیم ضدجنگ در جریان است، سعی می‌کند که «تعادل» را برقرار کند. «تعادل» و «نظم» دو واژه بنیادین رفتار دیپلماتیک اوست که در نهایت با کارنامه‌ای ترکیبی به پایان جنگ ویتنام و شکست آمریکا، گشایش قابل توجه در رابطه با چین، آغاز عصر تنش‌زدایی در روابط آمریکا و شوروی و دیپلماسی موسوم به دیپلماسی رفت‌و‌آمدی (shuttle Diplomacy) و ترک مخاصمه‌ بین طرفین درگیری در خاورمیانه منجر می‌شود.
اما این کیسینجر دیپلمات، در ادامه گسترش پیشه‌های خود در دهه۸۰ میلادی وارد کارهای اقتصادی شده و علاوه بر تاسیس شرکت مشورتی «شرکای کیسینجر» (Kissinger Associates) به عضویت هیات‌مدیره چندین بانک و نهاد اقتصادی درمی‌آید که تا به حال ادامه دارد. پول‌سازی کیسینجر از طریق مشتریان خاص و ویژه‌ای ازجمله جمهوری خلق چین میسر می‌شود. آری پکن یکی از دریافت‌کنندگان خدمات مشورتی کیسینجر و پرداخت‌کننده مبالغ هنگفتی به اوست.

پول‌سازی کیسینجر، از خدمات مشورتی فراتر رفته و به‌عنوان ستون‌نویس در مجموعه سندیکایی واشنگتن‌پست- لس‌آنجلس به‌طور مرتب درباره مسائل بین‌المللی مطلب می‌نویسد. ستون‌های روزنامه‌ای او همزمان در حدود ششصد روزنامه جهان چاپ می‌شود و البته مطالب خواندنی می‌نویسد و هرچند سال کتاب جدیدی چاپ می‌کند که اکثرا ازجمله آخرین آنها با عنوان «عصر هوش مصنوعی و آینده ما انسان‌ها» با ترجمه سیدحسین علوی به فارسی منتشر شده‌اند. این چند‌پیشه بودن از یک‌سو کیسینجر را مظهر و نماد فضای دانشگاهی آمریکایی می‌کند که دانشش در خدمت نظام است و از سوی دیگر نظام آمریکا را از نمونه‌‌ اروپایی متفاوت می‌سازد.

اما این موفقیت‌های فردی کیسینجر باید در کنار چند‌چهره‌بودگی او مورد مداقه قرار گیرد. چهره‌ای از کیسینجر، در بین رهبران و نخبگان سیاست خارجی آمریکا وجود دارد که به او به‌ عنوان شخصیتی فراحزبی احترام می‌گذارند. ۱۰سال پیش در جشن ۹۰سالگی او علاوه بر هم‌حزبی‌های جمهوری‌خواه، خانم کلینتون نیز کیسینجر را مورد ستایش قرار داد و همه روسای‌جمهوری آمریکا با او دیدار کردند و او به آنها مشورت می‌دهد.

اما چهره دیگری از او در اسناد به‌جامانده از روزگاران اجرایی او وجود دارد که کیسینجر را قاتلی تمام‌عیار معرفی می‌کند. او در این چشم‌انداز مقصر گسترده شدن جنگ ویتنام به لائوس، کامبوج و سئول مسوول قتل چند صد هزار نفر در این ماجرا معرفی می‌شود. به علاوه او دوست دیکتاتورهای جهان سوم بوده و برخی از آنها مانند پینوشه را با کودتا به قدرت رسانده است. کارنامه او در آمریکای لاتین دهه۷۰ بسیار تاریک است. در نبرد، منازعه و کشمکش بین اخلاق و ارزش‌های دموکراتیک و «منافع استراتژیک آمریکا» پیوسته اخلاق را فدای منفعت کرده است. جالب آنکه در مجموعه اسنادی که «آرشیو امنیت ملی» (National Security Archive) که نهادی غیردولتی، مترقی و مستقر در دانشگاه جرج واشنگتن است، به خاطر صدسالگی او منتشر کرده، روشن می‌شود که او در دوران مسوولیت، به سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا دستور داده که همکاران خودش نظیر مورتون هالپرین را زیر نظر بگیرند. چهره‌‌ای پلیسی در این اسناد از کیسینجر ترسیم می‌شود که با دنیای آکادمیک و حتی اخلاق متعارف بوروکراتیک فاصله دارد.

هر چه هست کیسینجر قابل مطالعه است. او مظهر تجمیع «قدرت»، «ثروت»، «شهرت» از طریق «علم»، «بوروکراسی»، «سیاست»، «رسانه» و «دانشگاه» است. اینها پدیده‌هایی است که روح کاپیتالیسم آمریکایی را به نمایش می‌گذارد. کیسینجر مظهر نظام آمریکاست و نظام آمریکا، پرورش‌دهنده کیسینجر است.


🔻روزنامه کیهان
📍 فشار هوشمند چگونه به التماس ختم شد؟
✍️ محمد ایمانی
۱) دولت آمریکا در دهه اخیر و در موضوع جنگ ترکیبی علیه ایران، چگونه فکر می‌کرد اما در واقعیت، با چه چیزی رو به رو شد؟ تصور آنها این بود که تصاعد تحریم‌ها و آشوب‌افکنی همزمان، به‌مثابه دو اهرم هم افزا، دائما توانمندی‌های ایران را تحلیل می‌برد و به براندازی یا تسلیم ایران در پای میز مذاکره می‌کشاند. روزنامه نیویورک تایمز تیر ماه ۱۳۹۴، برجام را موفقیت بزرگ دولت اوباما با «غلاف خالی از اسلحه» خواند. روند نامتوازن برجام، دولت اوباما را به طمع ‌انداخت تا پس از گرفتن امتیازات نقد، تحریم‌ها را برخلاف تعهدش گسترش دهد. انفعال دولت روحانی همچنین، به ترامپ جرات داد تا با خروج از توافق، گروکشی بیشتری انجام دهد. فدریکا موگرینی می‌گوید روحانی به او اطمینان داد که حتی در صورت خروج آمریکا، در توافق بماند و تعهداتش را انجام دهد. ترامپ تصور می‌کرد با فشار جدید، دولت ایران پای مذاکرات می‌رود و امتیازات بیشتری می‌دهد.
۲) بایدن و مشاورانش هم، امیدوار به امتیاز‌گیری فرابرجامی بودند و از برجام پلاس سخن می‌گفتند. او گفته بود: «فشار حداکثری ترامپ علیه ایران شکست خورد. سیاست‌های ترامپ باعث نزدیک‌تر شدن روسیه و چین به ایران شده و روابط فرا آتلانتیک را متزلزل کرده است. روش‌هاى زیرکانه‌تر و هوشمندانه‌تری هم براى سخت‌گیرى علیه ایران وجود دارد». او اذعان داشت فشار حداکثری ترامپ دچار شکست فاحش شده، و در عین حال، آرزو می‌‌پروراند که ایران را به واگذاری امتیازات بیشتر در قالب توافق برجام‌ پلاس مجبور سازد. اما یک دهه پس از زمزمه برجام و بلاهایی که آمریکا بر سر توافق آورد، روند تحولات کاملا خلاف میل آمریکایی‌ها پیش رفته است.
۳) آنها حاضر نشدند تضمین‌های معتبر برای لغو تحریم‌ها و عدم تکرار عهدشکنی بدهند و حالا ناامید از بازگشت بدون هزینه به برجام، در پی توافقی هستند که از سرعت پیشرفت‌های ایران بکاهد. دولت آمریکا به ویژه پس از شکست اغتشاشات، میانجی‌های متعددی را نزد مقامات ایرانی فرستاده و ضمنا درخواست مذاکره با وساطت عمان را داشته است. ظرف چند هفته اخیر، محافل رسانه‌ای مانند نیویورک‌تایمز، وال‌استریت ژورنال، اکسیوس،‌ هاآرتص، میدل‌ایست‌آی و...، گزارش‌هایی را مبنی بر نزدیکی توافق منتشر کرده‌اند که تکذیب شده و با این وجود، درست از آب درآمده است. چنان که سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، با یک هفته تاخیر؛ دسترسی ایران به ۳ میلیارد دلار از وجوه خود در عراق را تایید کرد.
۴) آمریکا از یک سو ناچار و نیازمند توافق است و از سوی دیگر، سعی می‌کند تا حد ممکن، از تاثیرات روانی توافق به نفع ایران بکاهد. برای آمریکا، سنگین و دردناک است که در دنیا گفته شود آزادی بالغ بر ۲۱ میلیارد دلار از درآمد‌های بلوکه شده ایران در کشورهای دیگر را «بدون توقف برنامه هسته‌ای ایران طبق برجام»، پذیرفته است. روز گذشته، متیو میلر سخنگوی وزارت‌ خارجه آمریکا، ضمن تکذیب گزارش نیویورک تامز گفت: «برای بازگرداندن شهروندان تلاش می‌‌کنیم؛ اما تا این لحظه توافق یا تفاهم یا هرچه اسمش را می‌‌گذارید حاصل نشده است». این چندمین تکذیبیه درباره خبرهایی است که نه طرف ایرانی، بلکه رسانه‌های آمریکایی و غربی منتشر می‌کنند. واکنش میلر، به این گزارش نیویورک‌تایمز (متعلق به دموکرات‌ها) است:
«یک توافق غیررسمی و نانوشته در مرحله اجرای قریب ‌الوقوع
قرار دارد. مقام‌‌های تهران پذیرفته‌اند در قبال آزادی پول‌های‌شان در عراق و کره جنوبی، غنی‌سازی را از ۶۰ درصد بالاتر نبرند، و حمله به نیروهای آمریکایی در سوریه و عراق، و فروش موشک و تجهیز تسلیحاتی روسیه را متوقف کنند.».
۵) اما نیویورک‌تایمز تنها نشریه‌ای نبود که از عقب‌نشینی آمریکا خبر می‌داد؛ چنان‌که خبرگزاری بلومبرگ نوشت: «ایران و آمریکا، به توافق غیررسمی نزدیک شده‌اند. مارک فیتزپاتریک از مقامات سابق وزارت خارجه گفت مقداری دیپلماسی در جریان هست و حداقل یک آتش‌بس برقرار خواهد شد تا تنش‌ها تشدید نشود. آمریکا در مرحله اول طرح، تمهیداتی را برای امکان پرداخت ۲/۷ میلیارد بدهی عراق به ایران انجام داده و انتظار می‌رود معافیت مشابهی برای ۷ میلیارد دلار بدهی کره جنوبی به ایران اتخاذ شود و در ازای آن، سه زندانی آمریکایی آزاد شوند. دیپلمات ارشد ایران، ماه مارس اعلام کرده بود دو کشور در آستانه تبادل زندانیان هستند». ‌اشاره بلومبرگ به اظهارات سخنگوی وزارت امور خارجه ایران است که گفت «از ماه مارس از طریق
یک واسطه، توافق مکتوبی درباره تبادل زندانیان به امضا رسیده و نماینده رسمی آمریکا نیز آن را امضا کرده، اما به بهانه‌های مختلف، از سوی دولت آمریکا اجرا نشده است. در هفته‌های اخیر نیز تبادل پیام‌ غیرمستقیم برای به‌روزرسانی آن در جریان بوده است».
۶) به جز نیویورک تایمز، خبرگزاری رویترز هم گزارش داده: «دولت آمریکا در حال تفاهم با ایران برای محدود کردن برنامه هسته‌ای و آزادی شهروندانش، در برابر آزادی بخشی از دارایی‌‌های ایران است». روزنامه ‌هاآرتص نیز نوشت: «برخی از مقامات اسرائیل می‌گویند مذاکرات ایران و آمریکا، جدی‌تر از آن چیزی است که گفته می‌شود. بایدن به دنبال تفاهمی است که نیازی به تایید به کنگره نداشته باشد. توافق، ظاهرا شامل توقف فرآیند غنی ‌‌سازی در سطوح بالا، در مقابل کاهش تحریم ‌ها و آزاد‌سازی ۲۰ میلیارد دلار دارایی ایران در کره جنوبی، عراق و صندوق بین ‌المللی پول است». از سوی دیگر، منابع مطلع به پایگاه رسانه‌ای «اکسیوس» گفته‌اند: «طرح توافق موقت، شامل برداشتن برخی تحریم‌‌ها در ازای توقف غنی‌ سازی ۶۰ درصد و برخی فعالیت‌‌های دیگر است». وزیر خارجه عمان هم می‌گوید: «ایران و آمریکا به حصول توافق برای تبادل زندانیان نزدیک شده‌‌اند. تا زمانی که آمریکا با حسن نیت جواب دهد، ایرانی‌ها هم مایل به انجام این کار هستند». پایگاه خبری اکسیوس، دو هفته قبل از سفر مشاور ارشد بایدن به عمان، جهت بررسی امکان توافق با ایران خبر داده بود.
۷) ناظران اتفاق‌نظر دارند که مذاکرات دوره اخیر، تفاوت جدی با مذاکرات گذشته پیدا کرده است. ایران به ویژه در سه سال اخیر و مقارن با روی کار آمدن مجلس و دولت انقلابی، اقدام به افزایش چشمگیر منابع قدرت سیاسی، اقتصادی، دفاعی‌، دیپلماتیک و هسته‌ای خود کرده است. گسترش چتر دیپلماسی اقتصادی و موفقیت‌های منطقه‌ای، همگی بدون برجام و FATF به دست آمده است. ایران همچنین در هفت فصل متوالی، رشد اقتصادی پیوسته داشته و در یک سال اخیر، رشد ۴/۸ درصدی را تجربه کرده است. برجام، به مفهوم زنجیری بر پای ایران، سال‌هاست که مرده و دیگر با آن شکل نامتوازن احیا نخواهد شد. آمریکا با وجود قانون اقدام راهبردی مجلس و گسترش برنامه هسته‌ای ایران در سطح غنی‌سازی ۶۰ درصد، چاره‌ای جز مذاکره و توافق نمی‌بیند. ایران امروز، برخلاف دولت قبل، عجله‌ای برای توافق (توافق بد/ توافق به هر قیمت) ندارد و صرفا دنبال توافق خوب (نقد/ تضمین شده/ معتبر) است.
۸) واقعیت اقتدار ایران و تهیدستی آمریکا چنان روشن است که وبسایت شبکه دولتی انگلیس نوشت: «هیچ گزینه‌‌ای روی میز دولت آمریکا برای فشار علیه ایران باقی نمانده است. بسیاری از رسانه‌‌ها، هر روز خبر جدیدی از توافق قریب ‌الوقوع منتشر می‌‌کنند. با نزدیک شدن به موسم انتخابات آمریکا و آرام‌تر شدن خیابان‌‌های ایران، دولت بایدن می‌‌خواهد با دستیابی به توافقی موقت، مشکل ایران را به بعد از انتخابات موکول کند. گزینه‌های روی میز بایدن چیست؟
۱- تحریم اقتصادی؛ به نظر نمی‌رسد دیگر چیزی برای تحریم باقی‌ مانده باشد. ۲- فشار سیاسی؛ در دوران اوباما، ‌آمریکا توانست اغلب کشورها، از جمله چین و روسیه را در اعمال فشار با خود همراه کند. این روزها هیچ کشوری توان ایجاد چنین اجماعی را ندارد. ۳- مشوق اقتصادی: مشوق اقتصادی، می‌‌تواند آزاد کردن دارایی‌های ایران و تعلیق یا رفع تحریم‌ها باشد. ۴- حمله سایبری و پهپادی؛ سال‌‌هاست در پس پرده در جریان است؛ اما کاری از پیش نبرده. تنها چند ماه پس از استاکس‌‌نت، ایران توانست قابلیت‌های غنی‌‌‌سازی را باز‌‌سازی کند. ۵- حمله نظامی؛ گرچه روی میز تمام رؤسای‌جمهور آمریکا بوده، اما هزینه آن، با توجه به اولویت‌های استراتژیک آمریکا، بیشتر از فوایدش است و اولویت‌های مهم‌‌تر آمریکا یعنی حمایت از اوکراین در جنگ با روسیه و کنترل چین، تحت ‌تاثیر قرار می‌‌گیرند. در شرایط فعلی کم‌‌ هزینه‌‌ترین راه بایدن، کنترل سطح تنش‌ با ایران و نوعی توافق محدود است».
بقیه از صفحه ۲
۹) راهبرد ایران در حوزه هسته آنچنان که رهبر حکیم انقلاب به تازگی بیان کردند، «تجاری‌‌سازی و مردمی‌سازی مصارف برنامه هسته‌ای برای بهره‌مندی ملت ایران، تولید دست‌کم ۲۰ هزار مگاوات برق هسته‌ای»، در کنار تعامل با آژانس است. ایشان فرمودند: «توصیه‌ مؤکّد من این است که ارتباط و تعامل با آژانس را حفظ کنید؛ البتّه در چهارچوب مقرّرات پادمانی؛ زیر بار بیشترش نروید... از قانون مجلس که به نفع کشور و صنعت هسته‌ای است، تخطّی نشود... به طور خاص یک تعهّداتی در اسفند گذشته انجام گرفت، که [طبق] گزارشی که من دیدم، طرف مقابل به این تعهّدات عمل نکرده، ما عمل کرده‌ایم؛ طرف مقابل در این تعهّدات، آژانس است. یک توصیه‌ مهمّ دیگر: زیرساخت‌‌های موجودِ صنعتیِ هسته‌ای دست نخورد... ممکن است در یک زمینه‌هایی بخواهید توافق‌هایی بکنید؛ عیب ندارد، توافق کنید، امّا زیرساخت‌ها دست نخورد».
۱۰) توافق موقت، به این معنا که به آمریکا اجازه دهد بدون جبران خسارت‌ها، مجددا عضو برجام شود و به مکانیسم ماشه آن دسترسی پیدا کند، هیچ مجوزی ندارد.
بر‌ همین مبنا، نمایندگی کشورمان در سازمان ملل اعلام کرد: «هیچ توافق موقتی به‌عنوان جایگزینی برجام، در دستور کار نیست». آمریکا و تروئیکای اروپایی با عهدشکنی، به ایران خسارت زده‌اند و برای احیای برجام، باید ضمن جبران این خسارت‌ها، تضمین معتبری برای لغو پایدار تحریم‌ها ارائه کنند. دولت آمریکا، امروز حتی نسبت به دو سال قبل خود هم در موقعیت به مراتب ضعیف‌تری قرار دارد. دولت اوباما موفق شده بود از طریق برجام، به تعطیلی یا تعلیق ۹۵ درصد برنامه هسته‌ای ایران دست یابد و ضمنا اهرم‌های فشار تحریمی را حفظ کند و در پسابرجام، به گسترش تدریجی آنها اقدام کند. دولت ترامپ هم با خروج از برجام، خواستار تسلیم کامل ایران بود. حتی دولت بایدن در آغاز کار، با وجود انتقاد از ترامپ، اقدام او را فرصتی برای گرفتن امتیازات بیشتر از ایران می‌دانست. اما حالا همین دولت، بر‌حسب گزارش رسانه‌های آمریکایی، از ایران می‌خواهد در ازای آزادسازی منابع مالی مسدود شده‌اش، از غنی‌سازی بیش از ۶۰ درصد فراتر نرود (این سقف در برجام ۳/۵ درصد بود) و به حملات نیابتی علیه نیروهای آمریکایی در منطقه و تجهیز نظامی روسیه ادامه ندهد. اکنون کارشناس بی‌بی‌سی می‌گوید «آمریکایی‌ها به غنی ‌سازی ۶۰ درصدی فراتر از توافق برجام تن داده‌اند». و مایکل مک ‌کال، رئیس‌کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا هشدار می‌دهد «دولت بایدن، به ایران پاداش می‌‌دهد و نتوانسته از اهرم دیپلماتیک و بازدارندگی برای ممانعت از فعالیت‌‌های جمهوری اسلامی استفاده کند».


🔻روزنامه اطلاعات
📍 تنش‌زدایی
✍️ ابوالقاسم قاسم‌زاده
پایه و نگاه سیاست خارجی در هر کشور و دولتی بر حفظ و فربه‌سازی منافع ملی استوار است که با ارائه «دیپلماسی» به معنای اجرای طرح‌ها و خواست‌‌ها به منظور فربه‌سازی توان ملی اعم از اقتصادی (به ویژه روابط تجاری)، سیاسی و فرهنگی مدیریت ملی می‌شود.
نگاه دولت‌ها در هر کشوری به سیاست خارجی به طور عمده تدبیر مدیریت اجرایی در دو ساحت است. اول ساحت منطقه‌ای با تنظیم روابط دو و چندجانبه با همسایگان برای حفظ امنیت منطقه‌ای (جمعی) که همواره با داشتن و استمرار روابط دو و چند جانبه دولت‌های منطقه (در پیمان‌های مشترک) هدف‌گذاری می‌شود. دوم، روابط بین‌المللی که در تنظیم برنامه‌های سیاست خارجی همواره «منافع ملی» هر دولت و کشوری بسته به جایگاه تعاریف تأثیرگذاری‌های آنها در ساحت بین‌ المللی تنظیم و اجرا می‌شود.

از اقدامات خسارت بار بزرگ که به یکباره توازن سیاست خارجی دولت‌ها در منطقه ما (خاورمیانه و بخصوص (خلیج فارس) را به هم ریخت، هشت سال جنگ تحمیلی بود که صدام (رژیم بعث عراق)، با جمایت آمریکا (غرب) و روسیه(شرق) علیه ایران به راه انداخت. در هشت سال جنگ تحمیلی هم واشنگتن و همراهانش (دولت‌های انگلیس، فرانسه و آلمان) از یکسو و از سوی دیگر «مسکو»، حمایت‌های گوناگون چه به لحاظ فربه‌سازی تسلیحاتی رژیم بعث عراق یا تقابل دیپلماتیک با جمهوری اسلامی ایران به راه انداختند و امتداد دادند. شرح و بسط مفهومی، سیاسی برای ادامه سلطه دو قدرت برتر جهانی در دوران هشت سال جنگ تحمیلی صدام در برابر جمهوری نوپای اسلامی در ایران، آن گونه که واقعیت‌های تلخ و رنج آور آن برای همه ملت‌های مسلمان منطقه بوده تاکنون و آن گونه که «باید» رصد و نقد و تفسیر نشده است. اگرچه در فرصت محدود نوشته محک نیز امکان آن نیست و جا دارد تا صاحبان اندیشه سیاسی، تاریخی با محوریت چرایی و چگونگی هشت سال جنگ تحمیلی صدام علیه ایران ارائه تحقیق بررسی علمی و میدانی کنند تا مگر همه دولت‌ها و ملت‌ها در خاورمیانه از آن درس «عبرتی» بگیرند. از پی‌آمدهای جنگ تحمیلی، تثبیت تضاد «عرب و عجم» بود که تا حدودی مسکو و واشنگتن برای حک آن در منطقه موفق شدند. اگر چه هشت سال «مقاومت» برای تجزیه ایران از سوی دو ابر قدرت آن زمان (مسکو ـ واشنگتن) شکست خورد. (نگاهی به ماجرای معاهده برجام که تا آخرین لحظات وزیر خارجه روسیه (لاوروف) تلاش کرد به شکست انجامد و در گزارش مکتوب «ظریف» وزیر خارجه وقت آمده است، خود درس عبرت دیگری است. در این میان از نقش و عملکرد رژیم صهیونیستی از آن زمان تا امروز نباید غافل بود.

اکنون اما با تجدید روابط حسنه ریاض ـ تهران، فصل جدیدی کلید خورده است که با محوریت «تنش‌زدایی» در منطقه می‌توان آن را بازبینی کرد. بلافاصله بعد از علنی شدن روال تنش‌زدایی در منطقه خلیج فارس، نتانیاهو به طور علنی گفت:«فاجعه‌ای رخ داده است که همه محاسبات اسرائیل را در منطقه به هم ریخته است!»

وزیر خارجه عربستان سعودی به تهران می‌آید تا ضمن گشایش سفارتخانه ریاض به صورت رسمی طراحی سیاست خارجی با محوریت «تنش‌زدایی» در روابط دو جانبه تهران ـ ریاض و برای سراسر منطقه را رسمیت دهد. آن هم در حالی که روابط سه قدرت برتر نظامی جهان یعنی چین، روسیه و آمریکا در اوج بحران‌است و اسرائیل از درون متلاطم شده است و هر روز خبرها از مشکلات و بحران‌های درونی در دولت راستگرای افراطی نتانیاهو در صدر اخبار قرار دارد.

ریاض و تهران اراده کرده‌اند با استراتژی تنش‌زدایی دو و چندجانبه در فضای آشفته و بحران‌زده بین‌المللی ناشی از امتداد جنگ بایدن ـ پوتین در اوکراین و بحران چین و آمریکا که با محمل «تایوان» محوریت دارد و سه کشور بحرانی زده مالی ـ اقتصادی انگلیس، فرانسه و آلمان ناچار به هزینه پردازی‌های مالی ـ اجتماعی ناشی از ادامه جنگ در اوکراین شده‌اند، منطقه خلیج‌فارس را عاری از تنش کنند.

به سرانجام رساندن سیاست تنش‌زدایی ریاض ـ تهران، اولاً ضربه بزرگ به رژیم صهیونیستی است که همچنان به اشغالگری سرزمین‌های اعراب، فلسطینان و کشتار آنها ادامه می‌دهد. ثانیاً خلیج فارس عاری از تنش میان همسایگان مسلمان آن را برای صلح و امنیت منطقه‌ای سامان خواهد داد.

در این میان و در پایان این نوشته شاید تذکاری به اردوغان که با انتخابات اخیر ترکیه شده است،‌ آن هم با رأی شکننده و در ایران از پیروزی او استقبال شد، ضرورت داشته باشد. گمان نویسنده محک چنین بود که اولین دیدار و سفر اردوغان به تهران خواهد بود، اما او به باکو رفت و در مصاحبه‌ای در کنار «علی‌اف» که نماینده رژیم صهیونیستی در سفارتخانه اسرائیل در باکو را «مبسوط الید» کرده است. کلماتی علیه ایران بیان کرد که هیچ انتظارش نبود! گمانم این بود که اردوغان تاریخ می‌داند و تقابل دوران عثمانی‌ها با ترکیه از سوی آذری‌های ایرانی در دوران صفویه را خوانده است. شاید مهمتر از آن تاریخ مشروطه ایران را می‌داند! که ایران وطن اجدادی آذریهاست. و البته حمایت جمهوری اسلامی ایران از پدر علی اف، هنگامی که باکو را از دست داد و در نخجوان پنهان شد ـ نگارنده محک خود از علی اف پدر «الهام‌ اف» شنیدم که خطاب به «حسن‌اف» وزیر خارجه وقت‌ آن کشور گفت که اگر حمایت‌های آقای هاشمی رفسنجانی از او هنگامی که در نخجوان پنهان شده بود، نمی‌بود، از گرسنگی تلف می‌شد!

سخنان اردوغان در سفر به باکو موجب رنجش ملت ایران شده است. او می‌داند که در بحران مالی و اقتصادی که اکنون گرفتارش است، ایرانیان چگونه با سرمایه مالی خود به ترکیه کمک می‌کنند! به هر حال این «گلایه» برادرانه و دوستانه از «اردوغان» آن هم هنگامی که سیاست محوری دولت ما «تنش‌زدایی» است و نه «تنش آفرینی» تنها کاری است که گفته‌اند «عاقل را اشاره‌ای بس است!»


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 یک گرم ماست ۱۰۰ تومان
✍️ محمدصادق جنان‌صفت
آزادسازی صنعت لبنیات در ایران راه را برای رقابت تولید‌کنندگان هموار کرد و راه برای افزایش تولید باز شده است. تنوع تولید در کارخانه‌های تولید‌کننده فرآورده‌های لبنی نقطه درخشان در این صنعت است و واردات این محصولات بسیار اندک شده است.

با این همه به نظر می‌رسد شکاف مقیاس تولید بین سه تولید‌کننده بزرگ فرآورده‌های شیر با تولید‌کنندگان کوچک و متوسط، کنترل قیمت را در کف اختیار آنها قرار داده است. این سه بنگاه که براساس اطلاعات کمتر‌منتشر‌شده از بدهکاران بزرگ بانکی و ارزی هستند در این وضعیت توانسته‌اند فشار تورمی را با شتاب و کامیابی بر دوش مصرف‌کننده نهایی بگذارند. افزایش قیمت هر لیتر شیرخام مزید بر علت شده و قیمت فرآورده‌های شیر در همین چند هفته تازه‌سپری‌شده اوج گرفته است. حالا قیمت یک کیلو ماست یونانی ۱۰۰ هزار تومان شده که البته بقیه ماست‌ها نیز به زودی با این ماست تراز خواهند شد. یک محاسبه ساده نشان می‌دهد قیمت هرگرم ماست بیشتر از ۱۰۰ تومان است. با توجه به قیمت دلار در بازار آزاد حالا قیمت هر کیلو ماست دو دلار است. به این ترتیب در هفته‌ها و ماه‌های آتی این کالا نیز از سفره کم‌درآمدها پر می‌کشد و می‌رود.
چه باید کرد؟ یک راه همین سیاستی است که دولت فعلی با شدت بیشتری نسبت به دولت‌های پیشین اعمال می‌کند و آن فشار سازمان‌های نظارتی بر تولید است که می‌گویند باید قیمت تثبیتی را رعایت کنید در غیر این صورت جریمه می‌شوید یا کارخانه را می‌بندیم و… این راه نیست، بیراهه‌ای است که انتهای آن بن‌بست است. راه دیگر این است که امکان رقابت غول‌های صنایع شیر دنیا برای سرمایه‌گذاری در ایران وجود داشته باشد و آنها با اطمینان از اینکه می‌توانند سود و اصل سرمایه خود را هرگاه خواستند از ایران خارج کنند و تبعیض علیه آنها نباشد و بتوانند همانند غول‌های تولیدی داخل از منابع بانکی که قیمت پول در آنها دست‌کم ۱۵ درصد ارزان‌تر از نرخ تورم است و همچنین از وام‌های ارزی پس‌ندادنی استفاده کنند. در این صورت بدون تردید قیمت فرآورده‌های شیر در کشور به سود مصرف‌کنندگان داخل ایران تعدیل می‌شود.
مدیران و سهامداران کارخانه‌های بزرگ لبنیات نیز توجه داشته باشند راز ماندگاری درازمدت آنها وجود تقاضای واقعی و بلندمدت است و نمی‌توانند بدون وجود تقاضای پایدار به کارشان ادامه دهند و باید در تولید، بهره‌وری نشان دهند و مصرف‌کنندگان را زیر فشار قرار ندهند. این راهی که تولید ایران می‌رود به بن‌بست خواهد رسید و مصرف‌کنندگان از سر اجبار ناگزیرند کالاها را از سفره خود کوچ دهند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 پویایی سیاست
✍️ عباس عبدی
۲۴ خرداد، سالروز انتخابات و پیروزی میلی‌متری آقای روحانی بود. اتفاقاتی که در این انتخابات رخ داد از نظر سیاسی بسیار مهم بود و متمایز از گذشته و حتی تاکنون است. چرا آن انتخابات بسیار مهم بود و چه آموزه‌های سیاسی داشت؟ شاید امروز خیلی‌ها بگویند چه نتیجه‌ای از این انتخابات حاصل شد؟ امروز که وضع ما چنین و چنان است، پس چرا باید آن را مهم بشماریم؟ در این یادداشت می‌کوشم که چند نکته مهم از آن انتخابات را برشمارم.
۱ـ اولین آن رخ دادن پدیده‌هایی بود که احتمال وقوع‌شان پیش از آن به ذهنیت کسی خطور هم نمی‌کرد و اگر کسی به وقوع این موارد فکر می‌کرد یا درباره احتمال وقوع آنها مورد پرسش واقع می‌شد، به صورت پیش‌فرض وقوع آنها را پیش‌بینی نمی‌کرد. برای نمونه چه تعداد افراد احتمال می‌دادند که روزی برسد که آقای هاشمی با آن سوابق و جایگاه و ریاست مجمع تشخیص و خبرگان رهبری را داشتن، رد صلاحیت شود؟ یا به شرکت گسترده و ۷۳ درصدی مردم در انتخابات به ویژه پس از رد صلاحیت آقای هاشمی فکر کند؟ یا بپذیرد که حکومت نامزد نامطلوبی غیر از قالیباف را با ۷/۰ درصد بیشتر از حد نصاب! پیروز اعلام کند؟ و بالاخره اصل رای آوردن یک روحانی از جناح اصولگرایان میانه با حمایت اصلاح‌طلبان را چه کسی احتمال می‌داد؟ ناتوانی در پیش‌بینی چنین اتفاقاتی ناشی از عدم توجه به سازوکارهای سیاست است. به عنوان نمونه دو ماه پیش از انتخابات مصاحبه‌ای با نشریه مثلث داشتم و در پاسخ به احتمال حضور خاتمی و هاشمی در انتخابات گفتم که: «در این مملکت همه‌چیز ممکن است ولی بحث سر این نیست که کدام‌یک از آنها می‌تواند بیایند بلکه باید دید چه کسی با چه شرایطی و با چه روندی می‌تواند رییس‌جمهور شود، بر این اساس معتقدم هیچ‌کدام از آقایان خاتمی و هاشمی در انتخابات ۲۴ خردادماه رییس‌جمهور نخواهند شد.» در واقع تحلیلم این بود که از رییس‌جمهور شدن یکی از این دو تحت هر شرایطی جلوگیری خواهد شد. پس از رد صلاحیت آقای هاشمی که طبعا خودش هم تصور آن را نمی‌کرد بسیاری از نیروهای سیاسی، منفعل و ضد حضور انتخاباتی شدند و آنان که در ستاد وی بودند روی زمین و هوا ماندند.
۲ـ دیگر ویژگی مهم این انتخابات پدیده حسن روحانی بود. او که از افراد اصلی جامعه روحانیت مبارز یعنی اصلی‌ترین نهاد اصولگرایان بود، از شکاف ایجادشده میان اصلاح‌طلبان و حکومت بهره برد و با حضور خود، فرصتی انتخاباتی شکل گرفت که پیش از آن در تصور هیچ‌کس نمی‌گنجید. این از پویایی جامعه سیاسی است. روحانی از چهره‌هایی بود که فاقد محبوبیتی نزد هر دو جناح بود. نظرسنجی‌ها نیز این را نشان می‌داد. گروه نخبگان سیاسی او را می‌شناختند با این حال جذابیت شخصی نداشت. به گمانم این ویژگی را تا حالا پاسداری کرده است. ولی عرصه سیاست الزامات و مقتضیات خود را دارد. کسی که ۲۳ تیر سال ۱۳۷۸ آن سخنرانی را کرد در ۲۴ خرداد سال ۱۳۹۲، تبدیل به نامزد مورد حمایت اصلاح‌طلبان و مردم شد و به‌طور کلی از اصولگرایان جدا گردید. من هم به‌رغم برخوردهای قبلی او با خودم، چون به لحاظ تحلیلی معتقد بودم که با وجود ترکیب حاضر نوبت اصلاح‌طلبان نیست و باید از فرد میانه‌ای حمایت کرد، از او حمایت کردم؛ حمایتی که خودش هم باور نمی‌کرد و در حمایت از مشارکت انتخاباتی و انتخاب او به سفر رفتم و سخنرانی کردم. به گمان من انتخابات سال ۱۳۹۲ به‌رغم همه مشکلات آن جایگاه نهاد انتخابات را ارتقا داد. حمایت اصلاح‌طلبان از او نیز به نوبه خود فصل جدیدی را در معنای سیاست عملی در ایران پس از انقلاب گشود. مهم‌تر اینکه جامعه به‌طور نسبی از تبعات جریان سال ۱۳۸۸ عبور کرد. البته فراموش نکنیم که ظرفیت‌های روحانی برای بازی در این میدان سیاست نیز بسیار تعیین‌کننده و مهم بود ولی بروز ظرفیت‌های سیاسی مردم و اصلاح‌طلبان و حتی حکومت اهمیت اصلی را داشت و باید مورد توجه قرار گیرد.
۳ـ اتفاق مهم بعدی رای‌آوری روحانی و سقوط قالیباف بود که روحانی نیز با کمتر از یک درصد رای بیشتر از حد نصاب انتخاب شد. این اتفاق به ویژه پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ برای منتقدان باورنکردنی بود و به نوعی در تعارض با ادعای سال ۱۳۸۸ تصور می‌شد. گرچه استدلال دیگر هم وجود داشت که از واکنش مردم در سال ۱۳۸۸ درس گرفته‌اند ولی در مجموع حتی اگر همین درس‌آموزی را هم بپذیریم پدیده مهمی بود. همچنین سقوط آرای آقای قالیباف موضوع جالب دیگری بود که به آن توجه کمتری شد. آرایی که ریشه عمیقی نداشت و تکرار می‌کنم از جایش کنده یا درو شد.
۴- گستردگی شرکت مردم در آن انتخابات را کمتر کسی پیش‌بینی می‌کرد. ولی مشارکت ۷۳ درصدی محقق شد. حتی آغاز این حرکت مشارکتی از مناطقی غیر از تهران بود. گویی بخشی از همان‌هایی که در سال ۸۸ به احمدی‌نژاد رای داده بودند و احساس گناه می‌کردند، عجله داشتند که زودتر به میدان بیایند و آمدند. برخلاف مناطق دیگر شور مشارکت انتخاباتی مردم تهران از ۲۱ و ۲۲ خرداد شکل گرفت. با دیدن این حضور در بعدازظهر چهارشنبه در کرمانشاه بودم زنگ زدم به یکی از دوستان جامعه‌شناس که در ستاد قالیباف بود و گفتم انتخابات تمام شده است. او نیز با وضعیتی که در تهران پیش آمده بود پذیرفت.
۵- به نظرم ترکیب چند عامل موجب پدیده انتخابات سال ۱۳۹۲ شد. شکل‌گیری امید در میان مردم و فعالان سیاسی در کنار اعتماد مردم به کارایی انتخابات و تن دادن آگاهانه یا ناآگاهانه نظام سیاسی به تبعات و نتایج این وضعیت و امید بود. هر گاه این شرایط رخ دهد قطعا انتخاباتی مهم و باشکوه را تجربه خواهیم کرد.
۶- همه رویدادهای انتخاباتی سال ۹۲ پیش از اتفاق افتادن از نظر ناظران غیر ممکن می‌نمود ولی بعد که اتفاق افتاد گمان کردند که این کار باید اتفاق می‌افتاد و طبیعی بود. بنابر این تمام آنچه درباره احتمال رخ دادن وضعیت‌های بد سیاسی در آینده گفته می‌شود هیچکدام الزامی نیست اگر هم رخ دهد شاید محصول بی‌ارادگی ما است. سیاست در همه جهان از جمله ایران پویایی‌های خاص خود را دارد و غیرممکن‌های آن ناشی از فقدان امکانات و قدرت است که با تامین آنها شاهد ممکناتی خواهیم بود که پیش‌تر تصورش را هم نمی‌کردیم. ماجرای امروز حجاب نمونه روشن آن است. باید خود را برای مشارکت در شکل‌گیری بهترین احتمالات آماده کنیم و نه برای مشارکت در بدترین‌ها. بدترین‌ها عمدتا محصول بدبینی و انفعال ما است و بهترین‌ها محصول خوش‌بینی و مشارکت‌جویی ما. این تحلیل عام از وضعیت سیاسی است و بدون توجه به شرایط کنونی، نمی‌توان صرفا بر اساس این تحلیل در جهت شرکت در انتخابات پیش‌رو نتیجه گرفت.


🔻روزنامه شرق
📍 تاریخ تکرار تفاوت‌هاست
✍️ احمد غلامی
جریان‌های سیاسی ایران خاصه اصلاح‌طلبان مواجهه‌ای یکدست با مردم ندارند. برخی از اصلاح‌طلبان از مردم خشمگین‌اند و کردارها و رفتارهای آنان را سطحی می‌دانند و بر این باورند که مردم تحلیل درستی از شرایط ندارند و مسائل سیاسی را جدی و عمیق دنبال نمی‌کنند و مهم‌تر از همه اینکه تجربه سیاسی اصلاح‌طلبی را که همواره با توان مردم صورت گرفته به دست فراموشی سپرده‌اند و در غیاب نگاهی تاریخی درصدد کنش سیاسی یا به معنای دقیق‌تر از نظر آنان در وضعیت واکنشی هستند. این طیف از اصلاح‌طلبان منتقدان جدی طبقه متوسط‌اند و از اینکه این طبقه تجربه سیاسی دوم خرداد و رویدادهای ۸۸ را فراموش کرده است، سخت آزرده‌خاطرند و اعتقاد به پویایی طبقه متوسط را از دست داده و این طبقه را بیش از آنکه کاتالیزوری در جهت تغییرات سیاسی آینده بدانند، طبقه‌ای محافظه‌کار و منفعت‌جو و درگیر زندگی روزمره قلمداد می‌کنند؛ طبقه‌ای که در انتظار مردمی دیگر است یا منجی‌ای که از راه برسد و اوضاع را بر وفق مرادشان تغییر بدهد. نباید فراموش کرد این همان طبقه متوسطی است که اصلاح‌طلبان در دوم خرداد ۱۳۷۶ و حوادث ۸۸ به آن می‌بالیدند. اما اینک گویا آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. برخی از اصلاح‌طلبان راه دیگری را برگزیده‌اند، راهی جلوتر از مردم، رادیکال‌تر از آنان. بر اساس تئوری غلو «هر که رادیکال‌تر محق‌تر». بی‌تردید این تئوری غلو یا این نوع رادیکالیسم، هزینه‌های سیاسی و امنیتی‌ای نیز دارد که این دسته از اصلاح‌طلبان از آن باخبرند و حتی در انتظار پرداخت هزینه‌ها به سر می‌برند. اما پرسش اساسی درباره این طیف از اصلاح‌طلبان این است که آیا این رادیکالیسم خصلتی است یا تئوریک و اگر تئوریک است چرا مبنای این تئوری تبیین نمی‌شود؟ این طیف از اصلاح‌طلبان در عقاید و اظهارنظرهایشان چندان متکثرند که به‌دشواری می‌توان آنان را طیفی منسجم در دل همان رادیکالیسم موجود صورت‌بندی کرد. البته این طیف رادیکال قادر است در شرایط مساعد جزء‌بودن خود را به کلی که در حال هژمونی‌شدن است گره بزند و بدیهی است اگر با کلی که توانسته هژمونی به دست آورد، به‌لحاظ سیاسی و ایدئولوژیک قرابت‌های بیشتری داشته باشد، همداستانی آنان با این جریان تسریع خواهد شد. طیف دیگری از اصلاح‌طلبان که طیف گسترده‌تری را تشکیل داده‌اند و درواقع دسته اول را نیز نمایندگی می‌کنند، بر این باورند که اگر در وضعیت اقتصادی مردم گشایشی به وجود آید، این اقبال را پیدا خواهند کرد که مردم به سمت اصلاح‌طلبان بازگردند، البته تحت «شرایطی». این تحت شرایطی را باید در گیومه قرار داد؛ چراکه گرانیگاه بحث یا رجوع مردم به اصلاح‌طلبان در همین نکته نهفته است. با فرض گشایش اقتصادی که شرایط را برای اصلاح‌طلبان مهیا خواهد کرد، باید اندیشید چه راهکارهایی برای بازگشت مردم و اعتمادسازی مجدد وجود دارد. این بحث یکی از کلیدی‌ترین بحث‌هایی است که درحال‌حاضر چندان به آن اندیشه نمی‌شود. اما آنچه این طیف از اصلاح‌طلبان را تهدید می‌کند، طیف دیگری از اصلاح‌طلبان هستند که بیش از هر چیز حتی بیش از آنکه باوری به اصلاح‌طلبی داشته باشند، در پی موقعیت‌ها و منفعت‌های سیاسی هستند. چسبندگی این طیف به اصلاح‌طلبان که همواره تاکتیکی بوده یکی از مشکلات جدی است که آنان قادر به حل آن نبوده و نیستند. در این میان میرحسین موسوی موقعیت دیگری دارد. او تلاش می‌کند خود را در موقعیت تکینی تعریف کند و بگنجاند؛ جایی میان اصلاح‌طلبان امیدوار و رادیکال. میرحسین موسوی با اینکه مواضع رادیکالی دارد اما با اصلاح‌طلبان رادیکال که قادرند با دیگر جناح‌های سیاسی ائتلاف کنند، مرزبندی جدی دارد. شاید همین رویکرد است که او را در موقعیت تکین قرار می‌دهد. چه این صورت‌بندی را بپذیریم یا چه آن را رد کنیم، در یک چیز تردید وجود ندارد؛ اینکه سیاست بدون مردم معنا ندارد و مشکل جدی اصلاح‌طلبان هرچه باشد بی‌اعتمادی مردم به آنان است، اعتمادی که برخی باور دارند دوباره احیا خواهد شد و برخی نیز برای این اعتمادسازی در تلاش‌اند و جلوتر از مردم گام برمی‌دارند، البته در شعار نه در راهکار. در هر صورت همه طیف‌های اصلاح‌طلب ناگزیرند حمایت طبقات مختلف مردم را به دست آورند و از این‌رو است که آنان باید به اصل تفاوت بازگردند. اگر در گذشته تفاوت آنان با دیگری راه را برای به قدرت رسیدن‌شان هموار می‌کرد، اینک باید درصدد تفاوت خود با خود باشند. کشف این تفاوت خود با خود بیش از آنکه برای کسب آرای مردم و رسیدن به قدرت باشد، رسیدن به خود است، خودِ متفاوت از هرچه که آنان را به تکرار کلیشه‌ای رایج قدرت وامی‌دارد. برای رسیدن به این تفاوت باید ارزش‌های مستقر را نقد و ارزش‌های ماندگاری را که از نقد جان سالم به در برده‌اند، تکرار کرد. تاریخ تکرار تفاوت‌هاست، تفاوت‌هایی که از دل کنشگری زاده می‌شوند. دیری است که جناح‌های سیاسی ایران و حتی دولت‌های آن هیچ تفاوتی نه‌تنها با خود بلکه با هم ندارند و این پایان غم‌انگیزی برای کسانی است که یک انقلاب را تجربه کرده‌اند.


🔻روزنامه ایران
📍 ائتلاف برای صلح و توسعه
✍️ علیرضا عنایتی
۱. بازگشت روابط جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی عربستان‌سعودی به مسیر طبیعی خود و سفر وزیر خارجه عربستان به تهران حلقه دیگری از موفقیت اصل همسایگی است. سیاست همسایگی طی دو سال گذشته در منطقه خلیج‌فارس موجب توسعه و تعمیق مناسبات با کشورهای همسایه‌های جنوبی ایران و عراق شده است.
۲. یکی از راهبردهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب تاکنون راهبرد تقویت روابط با کشورهای منطقه غرب آسیا و جهان اسلام بوده است. استمرار این راهبرد در قالب سیاست‌ها و ابتکارات جمهوری اسلامی ایران طی ادوار مختلف نشانه‌ای از عزم و اراده ایران اسلامی برای تقویت و تعمیق اشتراکات و رفع سوء‌تفاهمات بوده است. سیاست منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران طی چهار دهه گذشته از پیوستگی و استمرار نسبی برخوردار بوده است. تقویت سازکارهای گفت‌و‌گو محور و همکاری محور، رفع سوء‌تفاهمات، تمرکز بر اشتراکات، حسن همجواری و نفی دخالت قدرت‌های فرامنطقه‌ای و عوامل اختلال در امنیت و ثبات منطقه از جمله موضوعات مورد تأکید جمهوری اسلامی ایران طی چند دهه گذشته بوده است.
۳. تعاملات دیپلماتیک بین ایران و عربستان در امتداد سیاست اعلامی دولت سیزدهم مبتنی بر اولویت‌بخشی به روابط با همسایگان است که به دنبال بالفعل‌سازی ظرفیت‌‌های بالقوه و معطل مانده در روابط چندجانبه کشورمان با همسایگان، از سوی دولت جمهوری اسلامی و دستگاه دیپلماسی دنبال می‌شود. ایران و عربستان دو قطب مهم میدان سیاست منطقه غرب آسیا هستند و با در اختیار داشتن ظرفیت‌های متعدد نقش تعیین‌کننده‌ای در معادلات اقتصاد جهانی می‌توانند داشته باشند.
۴. جمهوری اسلامی ایران امیدوار است ظرفیت‌ها و امکانات وسیع کشورهای منطقه در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی، ظرفیت‌های زیادی را برای توسعه فراگیر منطقه به ارمغان آورد. جمهوری اسلامی ایران بر این باور بوده که استمرار مشکلات بین کشورهای همسایه و تبدیل آن به بحران‌ها تنها منافع قدرت‌های فرامنطقه‌ای را تأمین کرده است.
۵. بازگشت به عناصر مشترک فرهنگی و دینی و احیای تمدن اسلامی یکی از ویژگی‌های بارز همگرایی اجتماعی و مردمی منطقه ما است. نافعان اختلاف بین برادران اسلامی، تنها صهیونیست‌ها و حامیان آنها هستند.‌ جمهوری اسلامی ایران در شعار و در عمل دست دوستی به کشورهای اسلامی و اقطاب منطقه‌ای دراز می‌کند.
۶. جمهوری اسلامی ایران بر این باور است که امنیت و توسعه منطقه‌ای، مفاهیم پیوسته و غیرقابل تفکیکی است و با باور به این مهم، امنیت، صلح و توسعه کشورهای همسایه را امنیت و ثبات خود می‌داند و ایده اتحاد و ائتلاف برای صلح، ثبات و امنیت توسعه‌محور شکل می‌گیرد. عزم، اراده و جدیت جمهوری اسلامی ایران و پادشاهی عربستان‌سعودی برای گفت‌و‌گو و دیپلماسی، افق روشن همکاری‌های منطقه‌ای و نیل به امنیت و توسعه فراگیر را نوید می‌دهد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین