اما این بازی بهدلیل برابری در اعمال نیروی مخالف هیچ برنده و بازندهای ندارد؛ یعنی ممکن است در جریان بازی، طناب گاهی به اینسو و آنسو متمایل شود؛ ولی هیچ یک از طرفین توان دست یافتن به برتری مشخص و تثبیتشده در اعمال نیروی مخالف را ندارند تا سرانجام بتوانند طناب را به سمت خود بکشانند؛ به همین دلیل هم دو طرف ترجیح میدهند به بازی فرسایشی که درآن برندهای وجود ندارد، پایان دهند.
این نمونه از آن جهت بیان شد تا قاعدهای مهم در روابط بین الملل را توضیح دهد: موازنه نیروها. در چنین معادلهای نیروهای متوازن از جهت مخالف و اندازه برابر هستند. ایران و آمریکا در تابستان گذشته تقریبا در چنین وضعتی قرار داشتند؛ با این حال موازنه، نسبی و شکننده بود و به همین دلیل عواملی نظیر جنگ اوکراین و انتخابات میاندورهای آمریکا میتوانست موازنه نیروها را برهم بزند. در مرداد۱۴۰۱، ایران اهرمهای متعددی در اختیار داشت؛ از غنیسازی اورانیوم با غلظت بالا تا محدودسازی همکاریهای فراپادمانی با آژانس. ایران از فعال نگه داشتن برنامه هستهای و محدود کردن همکاری با آژانس به مثابه نیروی مخالف در طنابکشی با آمریکا استفاده میکرد. ایالات متحده در مقابل تلاش میکرد با حراست از رژیم تحریمها و اجماعسازی بین المللی در حین مذاکرات، نیروی مخالف تهران را بالانس کند. این فشارهای متقابل سرانجام در مرداد گذشته طرفین را به این نقطه رساند که هریک از برخی خواستههای خود دست بردارند تا توافق قابلیت دسترسی پیدا کند. آمریکا از استراتژی دومینوسازی توافقات دست کشید. برنامه اولیه دولت بایدن این بود که توافق هستهای را به سکوی پرشی برای توافقات بعدی یعنی تمدید بندهای غروب آفتاب، همکاریهای منطقهای و برنامه موشکی تبدیل کند. در واقع این سیاست وجه تمایز میان دولت بایدن با دولتهای ترامپ و اوباما بود.
اما پیشرفت برنامه هستهای ایران و تقلیل نقطه گریز هستهای به تنها چند هفته باعث شد که ایالات متحده از این خواسته خود عقبنشینی کند. تهران هم در مقابل از برخی مطالبات خود دست کشید؛ از جمله تضمین رئیسجمهور آمریکا برای تداوم برجام و خروج سپاه از لیست سیاه وزارت خارجه آمریکا. علت این عقبنشینیهای متقابل در این بود که دو طرف تصور میکردند که نیروهای آنها چه از حیث اندازه چه از حیث توان اعمال نیروی مخالف به حد برابر رسیدهاند و تداوم این طنابکشی موجبات استهلاک را فراهم میآورد. اما نباید از این نکته غافل شد که وقتی ما از بازی طنابکشی یا موازنه نیروها سخن میگوییم، درواقع مقصودمان لزوما پدیدهای قابل مشاهده نیست. اتفاقا در بازی موازنهسازی ذهن و ادراکات نقش مهمتری ایفا میکنند؛ به همین دلیل مهم نیست که برنامه هستهای ایران یا رژیم تحریمهای آمریکا از حیث فیزیکی در چه مرحلهای قرار دارند، بلکه مهمتر از آن ادراکی است که در ذهن مینشیند. درواقع آنچه موازنه نیروها را قطعی و حتمی میکند، شکلگیری این ذهنیت در میان ایران و آمریکاست که دیگر امکان پیشبرد استراتژیهای ایدهآل وجود ندارد و طرفین باید به مطلوبیت نسبی تن دهند. واقعیت این است که چنین اتفاقی تا حدودی در مردادماه بهوقوع پیوست.
اما در پیش بودن انتخابات میاندورهای آمریکا از طرف واشنگتن و برآورد از پیامدهای جنگ اوکراین و نیاز اروپا به انرژی در زمستان از طرف تهران باعث شد که این موازنه نسبی نیروها خیلی زود خدشهدار شود و ادراکات جدیدی در ذهن طرفین بهوجود آید. ناآرامیها در ایران، موفقیت غرب در مدیریت بحران پیامدهای جنگ، در گل ماندن روسیه در اوکراین تقریبا ذهنیت شکلگرفته قبلی را از میان برد و البته پروژه درگیرسازی ایران در جنگ، تقریبا به همه آن ادراکاتی که موجب تهیه پیشنویس ۳۵صفحهای بورل در اوت۲۰۲۲ شد، پایان داد. آمریکاییها تصور کردند که دیگر امکان غلبه چه از حیث اندازه و چه از جانب نیروی مخالف بر طرف مقابل را دارند. در اینجا مقصود از امید به غلبه بر دیگری، کسب امتیازات بیشتر در فرآیند مذاکراتی (مستقیم و غیرمستقیم) است.
در این چارچوب آمریکایی که در سالهای۲۰۲۱ و نیمه ۲۰۲۲ دائما مذاکره مستقیم را از ایران مطالبه میکرد و در مقابل تهران از پذیرش این خواسته سر باز میزد، به یکباره نفس مذاکره را به یک اهرم و نیروی فشار تبدیل کرد. به همین دلیل آنتونی بلینکن، جیک سالیوان، رابرت مالی و سایر مقامات آمریکایی دائما بر این مساله پافشاری کردند که برجام تا اطلاع ثانوی در دستور کار نیست. اما چرا معادله اینچنین معکوس شد؟پاسخ کاملا روشن است؛ این ادراک در میان مقامات آمریکایی شکل گرفت که اینبار تهران به مذاکره بیشتر از آمریکا نیاز دارد.
دلیل آن هم روشن است؛ غرب در دوره جدید توانسته بود بر اهرمها و نیروهای فشار خود بیفزاید؛ از جمله طرح ادعای کمکهای نظامی ایران به روسیه و نقض قطعنامه۲۲۳۱ و در عین حال تحولات داخلی ایران (اجتماعی، سیاسی واقتصادی). در چنین تغییری در زمینه بازی طنابکشی، طبیعی است که آمریکا توافق راهبردی را تعلیق کند و به جای آن توافقات تاکتیکی و موضوعی را درپیش گیرد. دامنه این توافقات میتواند از تبادل زندانیان تا توافق موقت (کمتر در برابر کمتر) را دربرگیرد. در نگاهی خوشبینانه حتی اگر واشنگتن صراحتا هم چنین دستور کاری نداشته باشد، فعال شدن اهرمهای مداخله در جنگ اوکراین و تحولات داخلی ایران باعث میشود که هزینه هرگونه توافق راهبردی و پایدارتر با ایران در حوزه عمومی افزایش پیدا کند و واشنگتن و تهران میتوانند تواما با پیگیری توافقات تاکتیکی هزینه مذاکرات نهایی را کاهش دهند. با این همه نباید از این نکته مهم غفلت کرد که تغییر زمینه بازی تحولات بزرگی در ادراک طرفین از یکدیگر برجای میگذارد. داستان ایران و آمریکا نیز از این قاعده جدا نیست. با تغییر زمینه بازی ادراک آمریکا نسبت به ماهیت برجام، رژیم تحریمها و استراتژی مذاکراتی در قبال ایران با تغییرات مهم مواجه شده است. با تعیین حدود و ثغور این تغییرات به خوبی میتوان به این پرسش کلیدی پاسخ داد که آمریکای بایدن در سال۲۰۲۳ چگونه به ایران و مذاکره با این بازیگر منطقهای نگاه میکند؟ دامنه تغییرات را از سطح اجرایی مورد بررسی قرار میدهیم تا به سطح راهبردی و تصمیمگیری برسیم.
رابرت مالی۲۰۲۳ رابرت مالی دو سال اول ریاستجمهوری بایدن نیست. او دیگر مجری ایدههای خود نیست. ایده اولیه او این بود که خروج ترامپ از برجام موجبات بیاعتمادی ایران را فراهم کرده است؛ پس برای احیای برجام در حین مذاکرات باید در گام اول اعتماد ایران را بهدست آورد. خروج اقتصاد ایران از حالت اضطرار از طریق چشمپوشی بر اجرای برخی تحریمها از جمله نقل و انتقالات مالی و نفت و انرژی راهکار پیشنهادی مالی برای این اعتمادسازی بود. اما این خطمشی از همان ابتدای اجرا مخالفان جدی نه در بیرون از کاخ سفید که در درون تیم مذاکرات هستهای آمریکا داشت. لارنس نورمن در تاریخ ۲۴ژانویه۲۰۲۲ در والاستریت ژورنال خبر داد که برخی از اعضای تیم ایالات متحده پس از پافشاری بر رویکرد سختگیرانهتر در مذاکرات درباره برنامه هستهای ایران، این تیم را ترک کرده یا کنارهگیری کردهاند. نورمن همچنین اعلام کرد که ریچارد نفیو، معمار تحریمهای ثانویه در آمریکا و همچنین آرین طباطبایی، مشاور بلینکن از ماه دسامبر۲۰۲۱ دیگر در مذاکرات شرکت ندارند. آنچه باعث چنین جدایی شد، دقیقا سیاست اعتمادسازی مالی بود.
نفیو بر سیاست کلاسیک چماق و هویج باور داشت و خواستار سختگیری واشنگتن درباره تحریمهای نفتی و مسدودسازی راههای دور زدن تحریمها بود. حال پس از گذشت بیش از یکسال از این اختلافنظرها، ناکامی در توافق، مالی را مجبور کرده است از ایده اولیه خود دست بکشد و دیپلماسی را اینبار با چاشنی فشارهای فزاینده دنبال کند. او اینبار مجری مرد غایب تیم هستهای آمریکا شده است. در همین چارچوب باید حداقل به سه اتفاق مهم توجه کرد: بازگشت آمریکا به سختگیری در حوزه فروش نفت ایران از سپتامبر، مسدود کردن راه نقل و انتقال مالی از عراق به ایران و سفر اخیر «برایان نلسون» معاون وزیر خزانهداری آمریکا در امور تروریسم و اطلاعات مالی به عمان، امارات و ترکیه برای تحکیم تحریمهای ضد ایرانی.
اما پس از سطح اجرا باید به سراغ سطح مهمتر و راهبردیتر یعنی نوع نگاه و تصمیمسازی آمریکا در قبال برجام و رژیم تحریمها پرداخت. رابرت مالی در گفتوگوی مهم و کلیدی خود در اول دسامبر سال گذشته میلادی با راوی آگراوال، خبرنگار فارنپالیسی نکته بسیار مهمی را بازگو کرد که توجه شایستهای به آن نشد. او تاکید کرد که مرگ برجام زمانی فرا میرسد که کارشناسان تحریمی به ما بگویند که منافع غیراشاعهای توافق، توجیهی برای رفع تحریمها که ما اعطا میکنیم، فراهم نمیکند.
درست چهار روز پس از انتشار این گفتوگو، یکی از کارشناسان هستهای و تسلیحاتی در آمریکا به نام دیوید آلبرایت در گزارش۲۰صفحهای به ناکافی بودن برجام برای کنترل برنامه هستهای ایران پرداخت. این گزارش هم از حیث نویسنده آن و هم از جنبه محتوا دارای اهمیت بود و نشان میداد که ادراک نخبگان آمریکایی به تدریج در حال تغییر است. اما اجازه بدهید بحث را از نویسنده گزارش موسسه علوم و امنیت بینالمللی آغاز کنیم. دیوید آلبرایت، فیزیکدان آمریکایی و متخصص تسلیحات است که بنیانگذار موسسه غیردولتی علوم و امنیت بینالمللی(ISIS)، رئیس فعلی آن و نویسنده چندین کتاب درباره گسترش سلاحهای اتمی است. او از سال۱۹۹۲ تا ۱۹۹۷، با تیم بازرسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی مرتبط بود.
در ژوئن ۱۹۹۶، آلبرایت بهعنوان اولین بازرس غیردولتی برنامه هستهای عراق دعوت شد و از مقامات عراقی درباره برنامه غنیسازی اورانیوم این کشور پرسوجو کرد. در سپتامبر۲۰۰۲، آلبرایت و سازمان او اولین کسانی بودند که آشکارا از ادعاهای دولت بوش و سیا درباره میلههای آلومینیومی عراق انتقاد کردند. آلبرایت در پاسخ گفته بود که مشخص نیست این میلهها برای سانتریفیوژ غنیسازی اورانیوم در نظر گرفته شده باشند. آلبرایت اظهار کرد: «اگر دولت ایالات متحده اطلاعات بدی را منتشر کند، خطر تضعیف اطلاعات خوب وجود دارد. در این مورد، میترسم که این اطلاعات برای هدف سیاسی کوتاهمدت منتشر شده باشد؛ متقاعد کردن مردم درباره اینکه صدام به ساخت سلاح هستهای نزدیک است.» بر این پایه گزارش فیزیکدانی که سابقه مخالفت با سیاست آمریکا در مورد عراق به بهانه سلاح اتمی دارد، میتواند مصداق همان اظهارنظری باشد که مالی خطاب به خبرنگار فارنپالیسی بازگو کرده بود. اما به لحاظ محتوا گزارش حاوی چند نکته جدید و مهم است؛ مهم نه از آن جهت که ادعاهای مطرحشده در آن قابلیت راستیآزمایی داشته باشد، بلکه مهم از حیث اینکه گزارش آلبرایت به نوعی بیانگر تغییر تدریجی رویکردها و ادراکات نخبگان آمریکایی است.
نکته اول این گزارش این است که ایران از طریق برجام در حال تایوانی شدن است. اما این گزاره یعنی چه؟ تایوان در دهه۱۹۸۰ در حال تدارک برنامهای برای آمادهسازی بهمنظور عبور از نقطه گریز هستهای در کوتاهمدت بود (بین ۳ تا ۶ ماه). البته تایوان تصمیمی برای ساخت تسلیحات هستهای نگرفته و هیچ قصدی برای ساخت آنها نشان نداده بود، اما میخواست در صورت قریبالوقوع بودن تهاجم چین به سرعت این کار را انجام دهد. در مقابل ایالات متحده نگران بود که اگر چینیها این برنامه را کشف کنند، به این کشور حمله کند. در نتیجه، ایالات متحده گامهای محرمانهای برداشت و اصرار داشت تایوان بسیاری از زیرساختهای مرتبط خود را از جمله یک راکتور تحقیقاتی، یک نیروگاه جداسازی پلوتونیوم از میان ببرد. تایوان پروژه ناتمام جداسازی پلوتونیوم را در پوشش یک داستان غیرنظامی دنبال میکرد و رآکتور تحقیقاتیاش نیز تحت بازرسیهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی (IAEA) بود. آلبرایت بدون ارائه مدارک متقن معتقد است ایران از طریق برنامه آماد پروژه تایوانی شدن را دنبال میکند و چهار سایت اعلامنشده به آژانس را هم در همین چارچوب مورد تحلیل و تفسیر قرار میدهد.
ادعای دیگر آلبرایت این است که برجام امکان پیگیری کمهزینه برنامه هستهای را به وجود آورد. اول اینکه به تحقیق و توسعه مجوز داد. دوم اینکه ایران با نظارت آژانس از بقای سایتهای هستهای خود اطمینان خاطر پیدا کرد. سوم اینکه انقضای آن ابتدا در سال ۲۰۲۵ و سپس۲۰۲۸ امکان این را فراهم میکند که ایران دوباره ظرف چند روز بتواند از نقطه گریز هستهای عبور کند. چهارم اینکه ایران به دلیل انقضای محدودیتها بر برنامه موشکیاش در سال۲۰۲۳ و پایان مهلت استفاده از اسنپبک در ۲۰۲۵ از احیای این برنامه استقبال میکند. همچنین آلبرایت نوعی پیوند سیستماتیک بین برنامه موشکی و هستهای برقرار میکند؛ با این استدلال که بمب خام برای بازدارندگی ناکافی است و باید توان و پتانسیل فنی ساخت موشکها با حمل کلاهک هستهای فراهم آید. به همین دلیل تاریخ ۲۰۲۳ و رفع محدودیت از برنامه موشکی ایران برای آلبرایت معنادار و حائز اهمیت است.اما نسخه آلبرایت برای دستگاه اجرایی آمریکا مهمتر از همه بخشهای این گزارش است و ما را به فهم ادراک کنونی تصمیمسازان آمریکایی نزدیک میکند.
از نگاه این کارشناس هستهای آمریکا، احیای برجام بهطور موقت اما بهشدت ذخایر اورانیوم غنیشده ایران را کاهش و به استفاده از هزاران سانتریفیوژ پیشرفته پایان میدهد. بنابراین در طول پنج سال اول توافق احیاشده، با فرض دوام آوردن آن، امکان گریز هستهای کاهش مییابد و از شتاب برنامه هستهای جلوگیری میشود؛ اما این توافق برای ممانعت از برنامه آماد در عمل هیچ کاری نمیتواند انجام دهد. پس توافق موجود و حتی پیشنویس برول مطلوبیتهای محدود و کوتاهمدت دارد. بنابراین آمریکا باید برنامههای دیگری را برای تحقق یک توافق پایدار و قوی انجام دهد. از نگاه آلبرایت اولویت فوری، تقویت آژانس بینالمللی انرژی اتمی است تا اطمینان حاصل شود ایران به یافته بازرسان مبنی بر اینکه ایران مواد هستهای اعلامنشدهای را که نقض توافقنامه پادمان است، رسیدگی میکند. همچنین چنین توافقی باید از ایران بخواهد که با بازرسان همکاری کند؛ در غیر این صورت با عواقبی مواجه خواهد شد. این کارشناس هستهای حتی پیشنهاد میکند بایدن بیانیهای صادر کند مبنی بر اینکه از قدرت سخت بهعنوان آخرین راهحل استفاده میکند. (در تکمیل توافق هستهای) دیگر اقدامات آمریکا باید شامل گسترش تلاشها برای برهم زدن زنجیره تامین در برنامههای هستهای، هواپیماهای بدون سرنشین و موشکی ایران حرکت کند. ایالات متحده باید اجرای تحریمهای موجود را تشدید کند و تحریمهای اضافی را گسترش دهد و در عین حال ایران را به سمت توافق هستهای طولانیتر، قویتر و موثرتر با بازرسی آژانس بینالمللی انرژی اتمی سوق دهد. حال با این ملاحظات قضاوت درباره این گزاره مالی مبنی بر اینکه مرگ برجام زمانی فرا میرسد که کارشناسان تحریمی به ما بگویند که منافع غیراشاعهای توافق توجیهی برای رفع تحریمها که ما اعطا میکنیم فراهم نمیکند، پیچیده و دشوار میشود.
شاید آمریکاییها به همین دلیل در جستوجوی توافقات تاکتیکی با دامنه مشخص باشند (مبادله زندانیان و توافق موقت هستهای) تا راه برای توافقی که ارزش لغو بخش عمدهای از تحریمها را داشته باشد، به وجود آید. این توافق تاکتیکی قابلیت اشاعه به روابط ایران و آژانس را هم دارد: توافق موردی و موضوعی به جای توافق کلان پادمانی بهویژه درباره مسائل باقیمانده با آژانس. حتی اگر چشماندازی برای چنین توافقی وجود نداشته باشد، از نگاه آمریکاییها بازگشت به پیشنویس برول هم احتمالا قابل دسترس نیست؛ آنها برای بازگشت به برجام با مطلوبیتهای محدود و کوتاهمدت احتمالا خواستار تغییرات مهمی در پیشنویس خواهند شد؛ از تقویت رژیم راستیآزمایی برنامه هستهای تا نقشه راه دارای ضمانت میان تهران و آژانس. این در حالی است که به نظر نمیآید ایران با توجه به خطوط قرمز تعیینشده از دست رفتن مطلوبیتهای هستهای خود را در قلمرو سرزمینیاش پذیرا باشد. با در نظر گرفتن همه این ملاحظات نیروهای طرفین از رسیدن به نقطه موازنه فاصله قابلتوجهی دارند. شاید تنها یک روزنه امید باقی مانده باشد؛ پیشبرد توافقات تاکتیکی به امید رسیدن نیروها به نقطه تعادل و بالانس در میانمدت.
منبع: دنیای اقتصاد
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست