🔻روزنامه تعادل
📍 عبور از بحران کم‌آبی با اصلاح نظام حکمرانی آب
✍️ مهدی زارع
ریشه‌های بروز بحران کم آبی فعلی از کجاست و چگونه می‌توان این ناترازی را مدیریت کرد؟ اساسا تصمیم‌گیری‌های کلان در تشدید بحران کم‌ آبی در ایران بسیار پررنگ موثر بوده است:
۱) اصرار بر سیاست خودکفایی در کشاورزی و در کشت محصولات آب‌بر مانند گندم و توسعه صنایع آب‌بر در مناطقی با ظرفیت آبی محدود مانند احداث صنایع کاشی و سرامیک در یزد و اردکان و فولاد در اصفهان، بدون در نظر گرفتن ظرفیت‌های محیط زیستی، منابع آب کشور را به‌شدت تحت فشار قرار داده است. مدیریت نادرست آب، عدم وجود قیمت‌‌گذاری واقعی برای آب و رواج دسترسی آسان و ارزان به آن، به ویژه در بخش کشاورزی، باعث شده است که مصرف‌کننده انگیزه‌ای برای اصلاح الگوی کشت یا استفاده از روش‌های نوین آبیاری نداشته باشد.

۲) ضعف در جامع‌‌نگری، ناپیوستگی در فرآیند سیاست‌گذاری و بخشی‌‌نگری سازمان‌های متولی آب به نحوی که هر کدام صرفاً به دنبال تأمین بیشتر آب برای حوزه خود هستند مانع از اتخاذ و اجرای سیاست‌های منسجم و کارشناسی شده برای مدیریت بحران شده است.

۳) بی‌مهری و ناکارآمدی در اجرای طرح‌های حفاظت از منابع آب، به ویژه آب‌های زیرزمینی، از ابتدای دهه‌های ۴۰ شمسی و شروع اصلاحات ارضی و با ورود تکنولوژی حفر چاه‌های عمیق و قوانین مرتبط با ملی شدن آب (سال ۱۳۴۷) آغاز شد و در دهه‌های بعد و با تشدید سیاست‌های توسعه و افزایش جمعیت، شدت گرفت. با ورود تکنولوژی چاه‌های عمیق (از سال ۱۳۳۴) و افزایش دسترسی به آب زیرزمینی، طرح‌های ممنوعه اعلام کردن برخی دشت‌ها از سال ۱۳۴۷ آغاز شد، اما هجوم گسترده برای حفر چاه عمیق ادامه یافت. قانون توزیع عادلانه آب در سال ۱۳۶۱، در عمل، با تسهیل صدور مجوز برای چاه‌های عمیق (مجاز یا غیرمجاز)، به برداشت بیش از حد از منابع زیرزمینی رسمیت بیشتری داد. به‌طور کلی، از دهه ۱۳۶۰ به بعد با تمرکز بر توسعه سدسازی و غفلت از مدیریت تقاضا، طرح‌های تعادل‌بخشی و حفاظت مورد بی‌توجهی قرار گرفتند یا به دلیل نبود اراده کافی، اجرا نشدند.

۴) با اجرای طرح‌هایی مانند خودکفایی گندم (از حدود سال‌های ۸۱-۸۲)، سطح زیر کشت محصولات آب‌‌بر به یک‌باره افزایش یافت و تعادل منابع آبی کشور به هم خورد. طرح‌هایی مانند «طرح تعادل‌بخشی تغذیه مصنوعی و پخش سیلاب» که در سال‌های ۸۲-۸۳ تدوین شد، در اجرا با ناکارآمدی روبرو شدند. عبور از بحران آب نیازمند اجرای هم‌زمان و قاطع مجموعه‌ای از اقدامات کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت است:
در کوتاه‌مدت (مدیریت بحران و کاهش مصرف فوری) لازم است: اعمال مدیریت مصرف برنامه‌ریزی‌شده (مانند کاهش فشار آب در ساعات مشخص) و اجرای کمپین‌های آگاهی ‌بخشی عمومی برای کاهش مصرف آب خانگی، کنترل شدید و قاطع بر برداشت‌های غیرمجاز از آب‌های زیرزمینی (چاه‌های غیرمجاز) و سطحی و اتخاذ سریع تدابیر برای جلوگیری از هدررفت آب در شبکه‌های توزیع و نشت در تاسیسات آبرسانی از اقدامات فوری و قابل اجرا در مدیریت بحران است.

در میان مدت و بلندمدت (اصلاحات ساختاری و حکمرانی) لازم است: تغییر سیاست‌های کلان در جهت حذف یا محدود کردن کشت محصولات آب‌بر در مناطق کم‌ آب، اجبار به استفاده از روش‌های نوین آبیاری (قطره‌ای و تحت فشار) و افزایش بهره‌ وری آب در کشاورزی که حدود ۹۰درصد آب کشور را مصرف می‌کند، اصلاح ساختار حکمرانی آب با ایجاد سازمان واحد و مستقل با اختیارات کامل و نگرش جامع‌‌نگر برای مدیریت منابع آب و جایگزینی رویکرد توسعه منابع آب (سدسازی) با مدیریت تقاضا و مصرف. افزایش قیمت واقعی آب، به‌خصوص در بخش‌های پرمصرف (صنعت و کشاورزی.) سرمایه‌گذاری در فناوری و زیرساخت: بازچرخانی و استفاده مجدد از پساب (فاضلاب تصفیه‌شده) برای بخش صنعت و کشاورزی. نوسازی و ترمیم اساسی تجهیزات و شبکه‌های آبرسانی برای کاهش تلفات فیزیکی. تغییر و تطبیق ساختار اقتصادی و اجتماعی با محدودیت‌‌های اقلیمی و ظرفیت آبی هر منطقه (طرح‌های آمایش سرزمین.) از اقدامات لازم پیشنهادی در میان‌مدت و بلندمدت است.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 بازسازی دوباره دیوار برلین
✍️ پویا جبل‌عاملی
سی و شش سال پیش فروریختن یک‌باره دیوار برلین، نماد پیروزی اقتصاد آزاد بر جهان بسته کمونیسم بود. جایی که لیبرالیسم کلاسیک مبتنی بر حکومت قانون، احترام به فرد، مالکیت خصوصی، بازارهای باز، دولت کوچک، آزادی سیاسی، مبادله بدون مانع کالاها و نیروی انسانی بر اقتصاد دستوری، توتالیتاریسم حزبی و فردی، دولت حداکثری و مالکیت جمعی پیروز شد. جایی که فقر و بدبختی و آینده بدون چشم‌انداز صدها‌میلیون انسان به یک‌باره با پیوند خوردن با اقتصاد جهانی دگرگون شد.
در پی این پیروزی و تحول شگرف بود که برخی از متفکران به پایان تاریخ فکر کردند و آن را به لیبرالیسم هدیه دادند. وقتی میلیون‌ها انسان طعم آموزه‌های لیبرالیسم را می‌چشند؛ چرا این انتهای تاریخ نباشد؟ با این حال کمتر از دو دهه بعد و با اولین سیکل رکودی اقتصاد جهانی در سال۲۰۰۸، زنگ پایان تاریخ به صدا درآمد! زنگ پایانی که دو گروه عمده علیه لیبرالیسم برپا کردند. دو گروهی که شاید از خیلی جهات علیه یکدیگر باشند؛ اما نقطه اشتراک آنان دشمنی با لیبرالیسم کلاسیک است. اولی با رد لیبرالیسم با همان ریشه قدیمی سوسیالیستی، آن‌چنان‌که در جنبش‌های مختلف از اشغال وال‌استریت تا اعتراضات کارگری و دانشجویی در سراسر دنیا شاهدش بودیم و دومی اما با خالی کردن محتوای لیبرالیسم از معنا، در لباس پوپولیسم و راست افراطی. این دسته به‌خصوص از نیمه دهه۲۰۱۰ و با تنش‌های مهاجرتی ناشی از جنگ‌ها مانند جنگ داخلی سوریه به اوج رسیده و تقریبا همه کشورها را دربرگرفته است؛ از حزب اصلاحات بریتانیا، آلترناتیو آلمان، اجتماع ملی فرانسه و... در اروپا تا ترامپیست‌ها در آن سوی اقیانوس اطلس. افکار و احزابی که تا یک دهه پیش هیچ دستاوردی نداشتند، امروز بیش از هر زمان دیگر در حال به‌دست‌گیری قدرت اجرایی در کشورهای توسعه‌یافته هستند.

لیبرالیسم با فروپاشی دیوار برلین یک‌بار در برابر اولی به پیروزی تاریخی رسید؛ اما این‌بار دومی است که در حال بنا کردن دیواری تازه است. دیواری که تقریبا همه خصوصیات لیبرالیسم را به چالش می‌کشد؛ اما مزورانه داعیه دولت کوچک و بازار آزاد را دارد.

سنگ بنای دنیای امروز محصول تفکر لیبرالیسم کلاسیک در قرن نوزدهم بود که مبتنی بر تجارت آزاد و مهاجرت بدون هیچ‌گونه مداخله دولتی بود. آمریکا سرزمین آرزوهای بسیاری افراد در دنیا بود که می‌خواستند زندگی‌‌شان را بسازند. ساختن زندگی مهاجر، ساختن کشوری پیشرفته بود. تفاوتی نمی‌کرد شما یهودی شرق اروپا باشی یا نژاد زرد چین و ژاپن. سوار بر کشتی می‌توانستی در سرزمینی بیگانه زندگی خود را بسازی؛ البته نه کمک دولتی بود و نه یارانه؛ باید روی پای خود می‌ایستادی و این چیزی بود که کشور میزبان از تو می‌خواست. اگر امروز لندن و نیویورک شهرهای چندنژادی و عجین‌یافته با مذاهب مختلف است، از همین رویکرد لیبرالی حاصل شده است. اگر در یکی صادق خان و در دیگری ممدانی شهردار می‌شود، میراث راستین لیبرالیسم را به رخ می‌کشند. تنها در لیبرال دموکراسی است که یک مهاجر مسلمان سوسیالیست می‌تواند شهردار شهری شود که نماد سرمایه‌داری است. این خود افتخار لیبرال‌هاست که اجازه می‌دهند مخالفانشان حضور داشته باشند و خود را به رای گذارند.‌ ای‌بسا چند سالی که گذشت و ملت نتایج سیاست‌هایشان را دیدند، چشم از آنها بردارند. اما این حق شناخت مخالف من است که ارزش آزادی‌خواهی را نشان می‌دهد. اگر در این کشورها از بت‌پرست و مسلمان می‌توانند آشکارا هویت مذهبی خود را بروز دهند، از رواداری لیبرالیسم است. محوری که این انسان‌ها را دور هم جمع کرده است، احترام به حقوق و آزادی فردی است. اما باز این داستان در حال تغییر است و پوپولیست‌ها می‌توانند این دستاوردهای یگانه تاریخ را به یغما ببرند.
راست افراطی در اغلب کشورها با تجارت آزاد مخالف است، با مهاجران که ابدا سر سازگاری ندارد و رواداری لیبرالیست‌های کلاسیک را خیانت به فرهنگ غربی می‌داند! راست افراطی مشتاق کشیدن دیوار‌های بزرگ در کشورشان هستند. آنان تاب دیگری را ندارند. باورهایی در مقابل لیبرالیسم. باورهایی مبتنی بر جمع‌گرایی و عجیب که بعضا خود را وامدار لیبرالیسم می‌دانند. ادعای آنان برای این وامداری دولت کوچک و احترام به بخش خصوصی است. هرچند اینها تنها بخشی از رویکرد لیبرالیسم است و اصولا راست افراطی با تکیه بر اینها و در عین حال مخالفت با رواداری و تجارت آزاد، سازه ناسازگاری را به مخاطب می‌فروشد. اما در همین زمینه‌ها نیز فریبکارانه عمل می‌کند. به عبارت دیگر، دولت کوچک برای این گروه یعنی جا باز کردن برای فعالیت اقتصادی گروه‌های وابسته به خود از طریق محدود‌سازی حکومت قانون تا جای ممکن. آن‌چنان‌که عملکرد ترامپ در ایالات متحده به نمایش گذارده است.

فعالان اقتصادی نزدیک به حزب جمهوری‌خواه می‌توانند از نهادهای دولتی بهره ببرند و آنان که خارج از این منظومه هستند تا جای ممکن تحت فشار ابزار کاخ سفید قرار می‌گیرند. تا جایی که ایلان ماسک می‌تواند به همه اطلاعات دسترسی داشته باشد و در دولت نقش ایفا کند و وقتی از چشم می‌افتد، ترامپ شخصا او را تهدید می‌کند که شرکت‌هایش از اقدامات دولت مصون نخواهد بود! البته که هنوز حکومت قانون در آن کشور به قوامی هست که جلوی ترامپیست‌ها بایستد؛ اما مساله رویکرد مجریان است و در عین حال معکوس شدن روندی که میراث لیبرالیسم بوده است. بنابراین در دید این گروه‌های افراطی، بازار آزاد آن چنان نیز آزاد نیست. اولا این بازار باید در دست خویشان سیاسی آنها باشد و ثانیا در جدال میان بازار و دولت انتخابی آنان، این دولت است که باید دست بالا را داشته باشد. از آن‌سو حکومت قانون و تعارض منافع جایی در سوگیری‌های آنان ندارد. از این رو اینها هر چند ممکن است از احزابی برآمده باشند که سابقا پرچمدار لیبرالیسم بودند، اما در تحولی چشم‌گیر به ضد ریشه‌های خود بدل شده‌اند. مثال بارز آن رویکرد‌های اقتصادی دونالد ترامپ در مقابل رونالد ریگان که هر دو جمهوری‌خواه هستند!

نقش مبارزان آزاداندیش امروز بیش از هر زمان دیگر برای پیروزی مجدد و فروپاشی دیوار‌های تجاری، نژادی و خودشیفتگی، حیاتی است. آزادی ودیعه‌ای نیست که همواره باقی بماند، آزادی نیاز به ایثار و مبارزه و در عین حال رواداری دارد. هرچند در صورت تداوم سیاست‌های این گروه‌ها، عموم بالاخره خطر این رویکرد را در زندگی خود خواهند دید، اما تاریخ کاملا قابل پیش‌بینی نیست و ممکن است بسیاری از دستاوردها در کشورهای توسعه‌یافته، در موج پوپولیستی فعلی از بین برود. پیروان اقتصاد آزاد در ایران هرچند دغدغه‌های بسیار دیگری برای کشور دارند، اما فارغ از این موج نیستند و به‌خصوص عدم درک حرکت راست افراطی و پیوند خوردن با آن، می‌تواند نسخه‌ای بدل و منسوخ‌شده را برای حل مشکلات داخلی به آنها بدهد.


🔻روزنامه کیهان
📍 جناب مرعشی، این عرصه جولانگه شما نیست!
✍️ حسین شریعتمداری
۱- بعد از ناکامی و شکست حمله نظامی مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی به ایران اسلامی که به اعتراف صریح ترامپ و نتانیاهو با هدف براندازی نظام «‌Regime change‌» صورت گرفته بود، به ناگاه شاهد صدور بیانیه‌ای از سوی برخی از مدعیان اصلاحات بودیم که با وقاحت بر ضرورت «‌تغییر پارادایم‌» در جمهوری اسلامی ایران تاکید داشتند. توضیح آن‌که «‌پارادایم‌» در یک نظام حکومتی به معنا و مفهوم اصول و مبانی و الگوی حکومتی است و تغییر پارادایم
(Paradigm Shift‌) که مدعیان اصلاحات خواستار آن شده بودند، ترجمه فارسی همان تغییر نظام «‌Regime change‌» بود که ترامپ و نتانیاهو درپی آن بودند. البته بیانیه آمریکا و اسرائیل‌پسند مدعیان اصلاحات با اعتراض برخی دیگر از اصلاح‌طلبان نیز رو‌به‌رو شد.
۲- صدور این بیانیه و تاکید بر تغییر پارادایم در نظام اسلامی ایران مخصوصاً بعد از پیروزی جمهوری اسلامی در جنگ ۱۲ روزه‌، آن‌هم در مقابل مجموعه آمریکا، رژیم صهیونیستی، ناتو و برخی از کشورهای وابسته عربی، مفهوم خاصی داشت و از وابستگی آشکار و یا غیرمستقیم و ناخودآگاه صادر‌کنندگان بیانیه به دشمن حکایت می‌کرد. چرا که نظام در جنگ ۱۲ روزه، از یک آزمون سخت با پیروزی بیرون آمده و شایستگی خود را برای چندمین بار به اثبات رسانده بود. مدعیان اصلاحات پس از این پیروزی خواستار تغییر شده بودند‌(!) یعنی دقیقاً خواسته آمریکا و اسرائیل را دنبال می‌کردند. آیا غیر از این است؟!
۳- خطا، اگر یک بار و دو بار و سه بار باشد می‌توان آن را ناشی از نادانی، بی‌دقتی و اشتباه محاسباتی تلقی کرد ولی خطا وقتی پی‌در‌پی تکرار می‌شود، دیگر «‌خطا‌» نیست، «‌خط‌» است! و از این روی تکرار ماجرای یاد شده از سوی برخی مدعیان اصلاحات (و البته نه همه آنها‌)، حاکی از خط مشکوک و سؤال‌برانگیزی است که این جماعت پیگیر آن بوده و دنبال می‌کنند! تازه‌ترین نمونه این حرکت مرموز و دشمن‌پسند، اظهارات اخیر آقای حسین مرعشی، دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی است که در شماره دیروز روزنامه سازندگی، با تیتر بزرگ و عنوان «ضرورت مصالحه بزرگ‌»! چاپ شده است. بخوانید!
۴- دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی می‌نویسد: «در نظام‌های موفق دنیا، هر کس که قدرت اصلی را در دست دارد همان شخص مسئول نیز هست؛ رئیس کابینه، نخست‌وزیر ژاپن، صدراعظم آلمان، رئیس‌جمهور فرانسه، رئیس‌جمهور آمریکا، نخست‌وزیر هند یا پاکستان فرقی نمی‌کند. اما در ایران قدرت اصلی طبق قانون اساسی به ولایت فقیه واگذار شده است. این قدرت در مواردی به کار کشور آمده مثلا در دوران جنگ یا در بحران‌های نظامی اخیر، وجود یک قدرت مرکزی مفید بوده است. اما این قدرت در سیاست داخلی، سیاست خارجی، اقتصاد، فرهنگ و مسائل اجتماعی فعال نیست. در این حوزه‌ها، قدرت در اختیار رهبری است اما مسئولیت اداره کشور بر دوش دولت قرار دارد، در حالی که دولت همه‌ قدرت را در اختیار ندارد»!
۵- این واقعیت تلخ که مدعیان اصلاحات چند دوره ۸ ساله،
زمام امور اجرائی کشور را در اختیار داشته‌اند و نتیجه و حاصل آن خسارت‌های فراوان و فاجعه‌بار بوده است، بیرون از موضوع یادداشت پیش‌روی است و پیش از این بارها
به گونه‌ای مستند به آن پرداخته‌ایم. ماجرای حضور آنها در دولت آقای پزشکیان و مشکلاتی که پدید آورده و این روزها به جای شرمندگی و پوزش از مردم، ادعای طلبکاری می‌کنند نیز، در گزارش و تیتر اصلی کیهان امروز «‌نوبت به پاسخگویی که رسید، مدعیان اصلاحات منتقد دولت شدند‌» آمده است. آنچه در این نوشته مورد نظر است، همسوئی آقای مرعشی و برخی دیگر از مدعیان اصلاحات با دشمنان تابلو‌دار نظام است که به دلیل تکرار نمی‌تواند بی‌ارتباط با خواسته اعلام‌شده
(و یا خدای نخواسته دیکته‌شده‌) دشمنان بیرونی باشد!
۶- دبیرکل حزب کارگزاران سازندگی در حالی از کمبود اختیارات دولت سخن می‌گوید که تاکنون نه ایشان و نه سایر مدعیان اصلاحات به این دو پرسش منطقی کمترین پاسخی نداده‌اند که اولاً؛ با انبوه اختیاراتی که داشته‌اند کدام اقدام مثبت و قابل توجهی را انجام داده‌اند؟! و ثانیاً؛ قرار بود چه اقدامی را برای مردم و نظام انجام بدهند که برای انجام آن از اختیار لازم برخوردار نبوده‌اند؟! بله، با اختیاراتی که به شما داده شده بود، می‌خواستید تحریم‌ها را لغو کنید ولی آن را بیش از دو برابر کردید! و یا با این برداشت که امروزه دوران گفتمان است و دوران موشک گذشته است‌(!) می‌خواستید صنایع موشکی را متوقف کنید که اختیار آن را نداشتید و اگر اختیار داشتید، امروزه آمریکا و اسرائیل همه ایران را شخم زده و میلیون‌ها نفر را قتل‌عام کرده بودند! جناب مرعشی یادتان هست که در اوج مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا، در حالی که رهبر معظم انقلاب از بی‌اعتمادی خود به آن خبر داده بودند و آمریکا بعد‌ها اعلام کرد که مذاکره تله جنگ بوده است! جنابعالی از آمادگی آمریکا برای سرمایه‌گذاری
دو هزار و پانصد میلیارد دلاری در ایران خبر می‌دادید؟! و از این طریق (البته شاید ناخودآگاه‌) جاده مذاکره را صاف می‌کردید؟! آن هم در حالی که همه خبرها از زورگویی آمریکا حکایت می‌کرد! آن ادعای شما از کجا آمده بود؟! و اگر اختیار داشتید مملکت را دودستی تحویل دشمن نداده بودید؟! و بالاخره به قول آقای سعید لیلاز «اختیاراتی را که به دولت روحانی (و طبعاً به هر دولتی) داده‌اند، اگر به چوب خشک هم داده بودند، کارهایی کرده بود‌»‌... بگذریم!
۷- و اما، پیرامون سخن سخیف دبیرکل حزب کارگزاران درباره اختیارات رهبر معظم انقلاب تنها به همین نکته بسنده می‌کنیم که اختیارات حضرت ایشان بود که اجازه ندادند برخی از فتنه‌انگیزان و همکاران آشکار آمریکا و اسرائیل با حکم قطعی و قانونی که در همه دنیا نیز پذیرفته شده است
به دار مجازات آویخته شوند! و‌...
کوتاه سخن آن‌که جناب آقای مرعشی، این نکته از حضرت امام رضوان‌الله تعالی‌علیه نیز گفتنی و برای جنابعالی و همفکرانتان شنیدنی و عبرت گرفتنی است. امام راحل ما(ره) وقتی می‌خواستند لاف زدن‌های آمریکا را پاسخ بدهند به این بیت از خواجه حافظ استناد کردند که می‌گوید «‌ای مگس، عرصه سیمرغ نه جولانگه توست ... عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری»‌... اما حضرت امام بیت یاد شده را این‌گونه خواندند «‌ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست ... عرض خود می‌بری و کذا و کذا...» یعنی آقای آمریکا تو فقط عِرض و آبروی خود را می‌بری وگرنه در حد و اندازه‌ای نیستی که زحمت ما بداری!


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 پوست‌اندازی استراتژیک
✍️ محمدرضا ستاری
همانطور که رسانه‌ها از پیش اطلاع داده بودند امروز قرار است احمد الشرع معروف به ابومحمد الجولانی، رییس‌جمهور موقت و حاکم فعلی سوریه در کاخ سفید با دونالد ترامپ دیدار کند؛ دیداری که نه‌تنها از جنبه استراتژیک برای سوریه و همچنین مناسبات منطقه‌ای اهمیت دارد بلکه در حال تبدیل شدن به یک رویداد نمادین است.

می‌دانیم که الشرع به عنوان بنیانگذار جبهه‌النصره یعنی شاخه القاعده در سوریه و همچنین رهبر هیات تحریر الشام در فهرست ویژه تروریستی ایالات‌متحده قرار داشت اما پس از آنکه وی در ریاض با همراهی محمد بن سلمان با ترامپ دیدار کرد، روز جمعه نیز در آستانه سفرش به واشنگتن تحریم‌های او از سوی ایالات‌متحده لغو شد بنابراین الشرع حالا یکی از معدود سیاستمداران و رهبرانی است که باوجود سابقه تروریستی به کاخ سفید دعوت شده تا با رییس‌جمهور آمریکا دیدار کند.

از سوی دیگر در حالی احمد الشرع را باید حاکم بلامنازع فعلی سوریه دانست که او از زمان روی کار آمدنش در آذر ماه سال گذشته تمام تلاش خود را معطوف به ارائه چهره‌ای متفاوت از گذشته کرده است به طوری که ضمن تغییر ظاهر و نحوه لباس پوشیدن، اکنون در مصاحبه‌ها و همچنین اقداماتش خود را به عنوان رهبری نوگرا معرفی می‌کند که از گذشته تکفیری خود فاصله گرفته و یک پوست‌اندازی تمام‌عیار انجام داده است. در واقع او تاکنون نه‌تنها موفق شده حمایت ترکیه، عربستان، قطر و امارات را به دست آورد بلکه چرخش وی به سمت غرب، همزمان با اینکه با ولادیمیر پوتین در مسکو دیدار می‌کند، نشان می‌دهد الشرع قواعد بازی منطقه‌ای و بین‌المللی را درک کرده و تلاش می‌کند با ارائه چهره‌ای متفاوت از خود نه‌تنها مبانی قدرتش که به‌نظر می‌رسد مطلقه و طولانی‌مدت باشد را تقویت کند بلکه با بازیگران مختلف به گونه‌ای مراوده داشته باشد که دستاوردهای بازسازی و خروج سوریه از بحران جنگ داخلی تماما به نام او ثبت شود.

در همین راستا نه‌تنها عربستان متقاعد به سرمایه‌گذاری در سوریه شده و ترکیه نیز ضمن حمایت‌های اقتصادی مشغول آموزش نیروهای دولتی سوریه است بلکه به روس‌ها به عنوان حامی مهم بشار اسد هم چراغ سبز نشان داده است. علاوه بر این قرار است وی در دیدارش با ترامپ بخشی از ائتلاف ضد داعش باشد؛ این امر زمانی اهمیت می‌یابد که بدانیم، بخش مهمی از نیروهای طرفدار او را نیروهای جهادی تشکیل می‌دهند و هر چند الشرع سال‌ها با داعش اختلاف داشته و با این گروه جنگیده اما حالا دارد ریسک قابل‌توجهی را در پیوستن به ائتلاف ضدداعش به امید لغو تحریم‌های سوریه و جلب حمایت غرب به جان می‌خرد.

یکی دیگر از اقدامات مهم الشرع این است که وی با نزدیکی به ایالات‌متحده می‌تواند تا میزان زیادی از نیروی کردها بکاهد زیرا نیروهای دموکراتیک سوریه به عنوان متحدان آمریکا در صورت نزدیکی الشرع به آمریکا به میزان قابل ملاحظه‌ای کارت بازی خود را از دست خواهند داد که این امر می‌تواند در آینده‌ای نزدیک اهرم فشاری جهت کاستن از میزان خودمختاری آنها در مناطق شمال شرقی سوریه باشد.

همزمان در حالی که احمد الشرع تلاش می‌کند در نزدیکی به ایالات‌متحده با یک تیر دو نشان را بزند، چالش اصلی وی در حال حاضر دو موضوع مهم است. نخستین مساله بحث بازسازی ویرانه‌های جنگ داخلی سوریه است که به نظر می‌رسد با لغو تحریم‌ها و ورود سرمایه‌گذاران خارجی این مشکل که البته بسیار اساسی و مهم است تا حدودی برای وی برطرف شود.

از سوی دیگر با توجه به حجم ویرانی و تخریب سوریه شانس بزرگ الشرع این است که با کوچک‌ترین اقدامات اصلاحی و توسعه‌ای می‌تواند از این قضیه برای خود یک رویکرد تبلیغاتی بزرگ بسازد.

چالش دوم او اما موضوع مواجهه‌اش با رژیم صهیونیستی است. در واقع حضور نیروهای اسرائیلی در بخش‌هایی از خاک سوریه و همچنین حملات این رژیم از جمله حمله به دمشق در تابستان امسال برای دولت الشرع از جمله چالش‌های اساسی محسوب می‌شود و از آنجا که وی نمی‌خواهد با اسرائیلی‌ها وارد درگیری شود و از سوی دیگر به واسطه سرمایه‌ اجتماعی خود توان برقراری ارتباط با تل‌آویو را حداقل در کوتاه‌مدت ندارد، در نتیجه با نزدیک شدن به دولت ترامپ در نظر دارد که راهی برای مهار رژیم صهیونیستی نیز پیدا کند. در نتیجه اقداماتی که الشرع در طول یک‌سال گذشته به خصوص در عرصه روابط خارجی انجام داده به میزان زیادی منجر به تصویری متفاوت از وی در جامعه جهانی شده است؛ جایی که در نظر دارد به نظام بین‌المللی بفهماند برای برون‌رفت سوریه از جنگ داخلی و بازگشت این کشور به مدار جهانی، فعلا چاره‌ای غیر از حمایت و به رسمیت شناختن وی وجود ندارد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 به در می‌‌گویم بلکه دیوار بشنود
✍️ مهرداد احمدی شیخانی
برای من، استان خوزستان معنایی فراتر از موطن و محل تولد دارد. خوزستان جایی است که هویتم را ساخته، سرزمینی که با افتخار و سربلندی از این می‌گویم که عزیزانم برای دفاع از این کشور، در آن خاک خوابیده‌اند. برای همین، وقتی یکی از دوستانم به بالاترین رده مدیریتی این استان انتخاب شد، بسیار خرسند شدم. دوستی با رفاقت ۵۰ ساله و از دل جمعی کوچک که حالا جز من و او، کسی از آن جمع در قید حیات نیست و دیگر عزیزان آن جمع، یا در جنگ ۸ ساله میهنی با عراق به شهادت رسیدند یا از عوارض آن جنگ، بعدها به درجه شهادت رسیدند و حالا از آن جمع، فقط ما دو تن مانده‌ایم و لذا آنچه در این چند خط می‌نویسم، نامه یک دوست به دوستی دیگر است که راه ارتباطی چندان همواری با او ندارم، هر چند در عرصه سیاست و قدرت که عرصه‌ای عمومی است، صلاح آن است که گفت‌وگو با یک صاحب‌منصب و از مقامات سیاسی در عرصه عمومی انجام شود تا جامعه هم شاهد آن باشد، بلکه گفت‌وگویی این‌چنین، هرچند بین دو رفیق قدیمی که اینک یکی، پای در ساختار تصمیم‌گیری دارد و دیگری، آدمی معمولی است که فقط دستی به قلم و فرصتی برای نوشتن دارد، از لکنت زبان کم کند و فرصتی شود برای مطالبه‌ای محترمانه تا بلکه شنیده شود و موثر افتد. ماجرا و دلیل نوشتن این سطور برمی‌گردد به واقعه و خبری تلخ که این روزها رسانه‌ای شده و متاسفانه تاثیری ناخوشایند بر افکار عمومی داشته. داستان از این قرار است که ماموران شهرداری در جایی از شهر اهواز، قصد تخریب دکه‌ای را داشته‌اند و بین صاحب دکه و ماموران شهرداری بر سر این تصمیم درگیری رخ می‌دهد. در ادامه، پسر آن صاحب دکه وارد ماجرا شده و تهدید می‌کند که اگر ماموران شهرداری از تصمیم خود برنگردند، او هم اقدام به خودسوزی می‌کند. در اینجا لازم می‌دانم به خاطره‌ای نزدیک از آخرین گفت‌وگویی که با دوست قدیمی‌ام، جناب موالی‌زاده استاندار خوزستان داشتم، برگردم. در این آخرین دیدار، ایشان تعریف می‌کرد که به قصد انجام کاری مربوط به استانداری در شهر تردد می‌کرده که می‌بیند روی یکی از پل‌های شهر شلوغ است. از همراهانش دلیل این شلوغی را می‌پرسد و آنها می‌روند و برمی‌گردند و می‌گویند جوانی در بالای پل، قصد انداختن خود به پایین و خودکشی دارد. جناب موالی‌زاده تعریف کرد که از خودرو پایین آمد و به بالای پل رفت و با آن جوان صحبت کرد تا بالاخره توانست او را راضی به تغییر تصمیم و بازگشت از خودکشی سازد. حالا این خاطره نزدیک را داشته باشید و برگردیم به تهدید آن پسر جوان به خودسوزی.
در آن ماجرای تهدید به خودسوزی، صاحب دکه، یعنی پدر آن پسر جوان می‌گوید وقتی بین پسرم و ماموران شهرداری، بگو مگو بالا می‌گیرد، ماموران به تمسخر به آن پسر جوان می‌گویند «حالا که تهدید می‌کنی، خودت را آتش بزن تا تماشا کنیم که چه‌ جوری می‌سوزی.»
این برخورد مرا به یاد تفاوت برخورد جناب استاندار و تفاوت احساس مسوولیتی انسانی که آنجا بود و اینجا مفقود است، انداخت و از طرفی یاد کتاب «خودکشی خوشه‌ای» اثر دکتر کاظم ملکوتی. در این کتاب، دکتر ملکوتی به روشنی و براساس شواهد و مستندات نشان داده که چقدر نوع برخورد در بازداشتن از خودکشی و تهییج به خودکشی موثر است که متاسفانه در ماجرای آن جوان، گویا این برخورد غیرمسوولانه، نهایتا به تهییج جوان و انجام خودکشی انجامیده و حالا این جوان با سوختگی ۷۰درصد در بیمارستان است، ولی این پایان ماجرا نبود.
خوزستان شرایط بسیار حساس و ملتهبی دارد که جای گفتنش در این یادداشت نیست، ولی در پیامد آن خودسوزی، جمعی جلوی بیمارستان گرد آمدند و گویا مسائلی هم بروز کرد و در ادامه دادستان اهواز هم وارد ماجرا شد و سخنانی گفت که بازتاب‌هایی داشت که از آن می‌گذرم.
اما حالا ببینیم برخورد نهاد استانداری با این موضوع که حتی ظرفیت ایجاد التهاب را دارد و به همین دلیل، رسانه‌های فارسی‌زبان ضدایرانی نیز به آن پرداخته‌اند، چه بوده؟
واقعیت این است که تا زمان نوشتن این مطلب، به‌رغم جست‌ و جوهایم، هیچ واکنشی را در منابع خبری استانداری، نسبت به موضوع ندیدم و با وجود تماس‌های مکرر با مسوولان مختلف استان و به خصوص روابط عمومی استانداری، هیچ‌کس حتی گوشی را برای جواب دادن برنداشت. در مقابل، خبرهای منعکس شده استانداری از این قبیل است در پلتفرم‌های مختلف، بازتاب‌های متعدد از حضور زنان در استادیوم با تلاش استاندار، تاکید استاندار بر تسریع اجرای پروژه‌های نیمه‌تمام، بازدید از پروژه بیمارستان قلب، دستور کار توسعه گردشگری و اخباری دیگر از این دست بود.
مساله این است که حتما همه اینها خوب است، ولی اینکه مثلا بازدید و تاکید و این‌گونه کارها که معمول و روتین است و از طرفی اینکه خوزستان آخرین استانی شد که زنان بالاخره امکان حضور در استادیوم پیدا کردند، آنچنان هم این آخر شدن برای حضور بانوان در استادیوم افتخار ندارد که روابط عمومی استان آن‌قدر آن را در بوق کند. مساله این است که استانداری و استاندار، احتیاج به مشاوران و معاونان و مدیران چابک و خلاق دارند که فراتر از نگاه بسته کارمندی، ضرورت‌های اجتماعی را در لحظه درک کنند و فهمی مناسب از موضوعات داشته باشند.
اینکه در همه خبرهای استانداری، هیچ بازتاب و واکنشی نسبت به پربسامدترین خبر استان نیست، حکایت از آن دارد که متاسفانه مدیران و معاونین و مشاورین استاندار حتی متوجه نیستند که حضور به‌موقع استاندار در بیمارستان جهت دلجویی از خانواده آن پسر جوان، چقدر می‌تواند به ایجاد آرامش و کاستن از التهاب کمک کند، آن‌هم از استانداری که خود به شخصه برای منصرف کردن جوان دیگری از خودکشی، وارد عمل شده است.
و در پایان، متاسفانه نگاه کارمندی، بدون خلاقیت و فقط منتظر ماندن که رییس چه فرمان دهد، که تازه، آن دستور را هم انجام بدهند یا نه، کل ساختار اداری ما را فرا گرفته و گمان ندارم حتی این مطلبِ خطاب به یک دوست قدیمی هم حتی در ساختار زیرنظر آن دوست به‌ طور خاص و ساختار کارمندی بدون خلاقیت اداری کشور، دیده شود و موثر افتد.
هر چه بود من رسم رفاقت را در این یادداشت به‌جا آوردم. پیش از این و در همه این سال‌ها، هشدارهایی به کل ساختار داده‌ام که ناشنیده مانده، شاید هشدار به یک دوست قدیمی نتیجه‌بخش باشد؛ دیگر ایشان دانند.


🔻روزنامه شرق
📍 علوم اجتماعی انتقادی دانش کاربردی و تغییر
✍️ حمزه نوذری
این را که آزادی چیزی جز درک ضرورت نیست، مدیون اسپینوزا هستیم. اما آیا اگر ضروت‌ها و الزام‌های نظم و قوانین اجتماعی را درک کنیم، جامعه تغییر می‌کند؟ با درک و تحلیل الزام‌های اجتماعی آیا می‌توان شرایط را تغییر داد و زندگی را بهتر کرد؟ اگر مکانیسم‌های پنهان حاکم بر چیزها را برملا کنیم و تاریخی و تصادفی‌بودن آنها را بیان کنیم و بدانیم که طبیعی و بدیهی نیستند، به معنی زیست بهتر و آزاد‌تر است؟ چیزها آن‌گونه که خود را به ما نشان می‌دهند، نیستند؛ یعنی امور مضمری وجود دارند که علوم اجتماعی در پی برملاکردن آنهاست. اما آیا همه هدف جامعه‌شناسی این است که نشان دهد نظم مسلط چگونه بازتولید می‌شود؟ آیا تمام هم‌وغم جامعه‌شناسی آشکارکردن ساز‌و‌کارهای قدرت است که خود را به‌مثابه حقیقت جلوه‌گر می‌کند و نمی‌گذارد جامعه تغییر کند؟ نشان‌دادن چگونگی بازتولید نظم اجتماعی مستقر برای زندگی بهتر، گشایش ایجاد می‌کند، ولی همه داستان علوم اجتماعی این نیست. جامعه‌شناسان بسیاری تلاش کرده‌اند نشان دهند عقلانیت، به‌ویژه عقلانیت ابزاری، نه‌تنها صلح و زندگی بهتری ایجاد نکرده، بلکه در راستای سلطه بر بشر بوده است. علوم فنی و تکنیکی و حتی علوم انسانی مانند روان‌شناسی و مدیریت، جامعه بشری را تبدیل به قفس آهنین و زندان سراسر‌بینی کرده‌اند که در آن خبری از معنا و آزادی نیست. اما جامعه‌شناسی فقط درک و فهم آنومی، قفس آهنین و بهره‌کشی نیست، بلکه تحلیل همبستگی اجتماعی و اقتصاد اجتماعی بازار نیز هست. رویکرد انتقادی جامعه‌شناسی درباره موضوعاتی مانند تجارت، صنعت و کارآفرینی می‌تواند جالب و روشنگر باشد، اما آیا این نگاه شکاکانه و انتقادی که گاهی بسیار انتزاعی و بی‌توجه به واقعیت‌های اجتماعی است، می‌تواند کمکی به تغییر و زندگی بهتر کند؟
به بهانه رویکرد انتقادی اهمیت دانش واقعی و عملی برای فعالیت‌های اقتصادی تجاری را نادیده‌انگاشتن، ساده‌انگاری است. جامعه‌شناسانی که تنها هدف این علم را نقد قدرت می‌دانند و از جامعه دفاع می‌کنند، اما واقعیت‌های جامعه مانند امور تجاری، اقتصادی، کارآفرینی و صنعت برای آنها خوشایند نیست. دانش انتقادی تولیدشده با دانش عملی و کاربردی افراد فاصله بسیار دارد. چیزهایی که برای جامعه‌شناس انتقادی بی‌اهمیت به نظر می‌رسد، می‌تواند برای افراد جامعه که درگیر معاملات و مبادلات تجاری و اقتصادی هستند، کاملا ضروری باشد.
نظریه‌های جامعه‌شناسان انتقادی مکتب فرانکفورت بر بنیاد دولت‌های رفاه شکل گرفت، اما دیدگاه آنها مصداق بر شاخه نشستن و بُن‌بریدن شد‌. فرصت‌های اقتصادی و رفاهی برآمده از آن‌ را به نقد کشیدند و در به زیر کشیدن دولت رفاه با نئولیبرال‌ها هم‌داستان شدند، هرچند با رویکردی متفاوت. آنها ادعا کردند که رفاه اقتصادی برآمده از دولت رفاه دروغین است و استقلال آدمی در چنین نظامی سلب شده است. غرق در مصرف و خوشی‌ بودن، آدمیان را از فرهنگ متعالی دور کرده است. بااین‌حال، رویکرد انتقادی آنها نه‌تنها زندگی را بهتر نکرد، ‌بدتر کرد. نقدهای آنها همراه با نقدهای اقتصاددانان نئوکلاسیک و اتریشی‌ها، جامعه را تغییر داد؛‌ تغییری که با ضعیف‌شدن و کنار‌رفتن دولت‌های رفاه همراه شد و زندگی بسیاری را تباه کرد. جامعه اکنون حسرت آن دوران را می‌خورد؛ همان دورانی که مکتب انتقادی فرانکفورتی آن‌ را شخم زد.

جامعه‌شناسی انتقادی تلاشی برای نزدیک‌شدن به دانش کاربردی انجام نمی‌دهد و کماکان در حال‌و‌هوای مکتب فرانکفورت باقی مانده‌ است. دانشی که دانایی را توانایی نقد می‌داند نه دانایی را توانایی عملی برای زندگی بهتر، نابسنده و ناکافی است. اقتصاد، تجارت، صنعت و کارآفرینی مفاهیم محبوبی در جامعه‌شناسی انتقادی نیستند. برخی جامعه‌شناسان ایرانی به‌ویژه آنهایی که گمان می‌کنند رویکرد انتقادی تنها هدف جامعه‌شناسی است، وقتی سخن از این مفاهیم و واقعیت‌ها به میان می‌آید، تن و بدن‌شان کهیر می‌زند. ما نیز مانند مرتون، جامعه‌شناس معروف آمریکایی، موافقیم که تأکید بیش از اندازه بر تجارت و کارآفرینی و اینکه هر فردی باید کارفرمای خویش باشد، ممکن است راهی برای موفقیت برخی در تجارت شود، ولی گاهی برای افرادی که ابزارها و راهکارهای قانونی ندارند، به انحراف و جرم منجر می‌شود. وبر نیز متوجه تبعات اجتماعی بازار بود، اما این به آن معنا نیست که او متوجه اهمیت دانش تجربی و عملی اقتصادی افراد جامعه نباشد. دانشی که جامعه‌شناسی به‌اصطلاح انتقادی ایران ارائه می‌کند، انتزاعی‌ترین دانش علوم اجتماعی است که غیر‌کاربردی و بی‌ارتباط به زندگی اقتصادی جامعه است.

علوم اجتماعی اگر نتواند از درون سنت‌های نظری، مفاهیم کاربردی و عملی مرتبط با زندگی اجتماعی و اقتصادی را آموزش دهد، خیلی زود کنار خواهد رفت؛ مانند آنچه بر سر فرانکفورتی‌ها آمد. لطفا به دانشجویان نگویید که همه هدف و کارکرد جامعه‌شناسی نقد برای تغییر جامعه است؛ یکی از هدف‌ها و شاخه‌های جامعه‌شناسی رویکرد انتقادی است و نقد هم لزوما منجر به تغییر و زندگی بهتر نمی‌شود.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍 واسطه‌ها در روابط ایران و آمریکا
✍️ علی بیگدلی
«واقعیت این است که در حال حاضر هیچ امکانی وجود ندارد، چون ما هیچ رویکرد مثبت یا سازنده‌ای از طرف آمریکا نمی‌بینیم»، این جمله سیدعباس عراقچی درحالی بیان می‌شود که باید به‌ یاد داشت وقتی اوضاع و شرایط خوب نیست، از ابزار مذاکره استفاده می‌شود تا راهی برای حل مشکلات فراهم شود.
اگر هر دو طرف در شرایط خوبی باشند، دیگر احتیاجی به مذاکره نیست. بنابراین اتفاقا دیپلماسی در شرایطی موثرتر می‌شود که دو طرف در وضعیت انسداد قرار داشته باشند و با این روش ابهام‌ها را رفع و مشکلات را حل می‌کنند. به عبارت دیگر راهی جز این وجود ندارد و روشن است که راه‌های دیگر بسیار پرهزینه خواهد بود. از این رو باید در ابتدا تکلیف را با آژانس روشن کنیم. در این راه وزارت امور خارجه می‌تواند چارچوبی تعریف کند که بازرسان آژانس بتوانند به پاسخ سوال‌هایشان برسند. از سوی دیگر نشست شورای حکام نزدیک است و چنانچه آقای گروسی گزارش مثبتی به این شورا ببرد، مقدار زیادی از سطح تنش کاهش خواهد یافت و این اقدام اجازه می‌دهد که مسیر آرام‌تر و نرم‌تری در دیپلماسی باز شود. نکته دوم این است که نمی‌توان دست روی دست گذاشت و میدان را به طرف مقابل واگذار کرد. بی‌عملی موجب پریشانی می‌شود. باید هرچه زودتر ابتکار عمل را در دست گرفت و اجازه نداد که طرف مقابل هر روایتی را که می‌خواهد در این مورد به افکار عمومی جهان ارائه دهد و بعد از آن از خودمان واکنش نشان دهیم. اگر خودمان کنشگری لازم را نداشته باشیم، می‌تواند به نقطه ضعف ما در روابط بین‌الملل تبدیل شود. چه بسیار وفت‌ها که فقط به همین دلیل در سیاست خارجی دچار ضعف شده یا در تنگنا گرفتار شده‌ایم. بنابراین باید با توجه به واسطه‌هایی که به قصد حل مشکل به میدان آمده‌اند از جمله قطر، عمان و مصر، زمینه‌ای فراهم کنیم که با بازتر شدن فضا در روابط بین‌الملل، انجماد اقتصادی را که در جامعه شکل گرفته برطرف شود. همه مسئولان واقف هستند که وضعیت فعلی قابل تداوم نیست و ما از نظر اقتصادی به شرایط حساسی رسیده‌ایم. از طرف دیگر اکنون شرایط نسبتا مناسبی فراهم است برای اینکه ترامپ هم گرفتار جنگ خاتمه نیافته اوکراین است و هم اینکه هنوز مشکل غزه به تمامی حل نشده و از سوی دیگر دچار تنش‌هایی با ونزوئلا هم شده است. از این رو قصد ندارد درگیری جدیدی در سوی دیگر ایجاد کند خصوصا در خاورمیانه. از طرف دیگر می‌دانیم که سطح انتظارات آمریکایی‌ها بالاست و از زمانی که ترامپ از برجام خارج شد، پیوسته انتظارات خود را مطرح کرده است. باید توجه داشت که هرچه دیرتر باب گفت‌وگو باز شود، موجب بالاتر رفتن انتظار طرف مقابل می‌شود. می‌توان از مذاکره برای کنترل سطح انتظار استفاده کرد. به نظر می‌رسد باید یک مقدار شجاعت سیاسی به کار ببندیم و انعطاف به خرج دهیم چون غیر از مذاکره راهی وجود ندارد. در سیاست اگر با مهره‌ها بازی نکنید، حتما می‌بازید. یکی از دلایلی که دکتر مصدق در کودتا باخت، این بود که نتوانست با مهره‌ها بازی کند و روسیه، آمریکا و فرانسه و انگلیس هرچه کردند دیدند که نمی‌توانند با دکتر مصدق کنار بیایند. اکنون ما در شرایطی قرار گرفته‌ایم که بهترین و آسان‌ترین و نزدیکترین راه این است که مذاکرات را با آژانس شروع کنیم. در این‌صورت یکی از چهار ضلع شکسته می‌شود و سطح تنش کاهش پیدا می‌کند. وضعیت موجود غیر قابل دوام است و باید به سمت منافع ملی و حفظ نظام برویم.


🔻روزنامه رسالت
📍 ایرانِ تشنه و تشخیص راه
✍️ مسعود پیرهادی
خشکسالی دیگر یک هشدار زیست‌محیطی نیست؛ واقعیتی است که میانِ اقلیم و سیاست، میانِ زمین و انسان ایستاده است. ایران در دهه‌های اخیر از دوره‌های نوسان طبیعی بارش عبور کرده و وارد مرحله‌ای از «کم‌آبی ساختاری» شده است؛ مرحله‌ای که با تغییر اقلیم، الگوهای مصرف نادرست، سیاست‌گذاری‌های بخشی و ناهماهنگی میان دستگاه‌ها در هم آمیخته است. امروز مسئله آب، مسئله‌ای فنی یا اقتصادی صرف نیست، بلکه به‌روشنی در رده مسائل امنیت ملی قرار گرفته است.
ایران کشوری است خشک و نیمه‌خشک با متوسط بارش سالانه حدود یک‌سوم میانگین جهانی. این واقعیت اقلیمی را نمی‌توان تغییر داد، اما می‌توان با عقلانیت، به آن پاسخ داد. طی سال‌های گذشته، طرح‌های پرهزینه‌ای مانند انتقال آب بین‌حوضه‌ای یا سدسازی‌های بی‌برنامه، گاهی بیشتر از آنکه راه‌حل باشند، خود به عاملِ تعمیق بحران تبدیل شده‌اند. نمونه‌های فراوانی از خشک شدن تالاب‌ها، فرونشست زمین و تخریب اکوسیستم‌ها شاهد این مدعاست. در کنار این خطاهای ساختاری، مصرفِ بی‌محابا نیز بُعد دیگر ماجراست. بیش از ۸۵ درصد آب تجدیدپذیر کشور در بخش کشاورزی مصرف می‌شود و هنوز بخش بزرگی از مزارع با روش‌های سنتی آبیاری می‌شوند. این یعنی هدررفت منابعی که باید ذخیره آینده باشند. در همین حال، بخش شهری هم از الگوی مصرف منطقی فاصله دارد و در بسیاری از شهرها، مصرف روزانه سرانه چند برابر میانگین جهانی است.
اما پرسش مهم این است که آیا بحران آب مختص ایران است؟ پاسخ، نه. جهان در حال تجربه یکی از بی‌سابقه‌ترین دوره‌های خشکسالی در قرون اخیر است. از آمریکا و اسپانیا گرفته تا هند و چین، کشورها با کاهش شدید منابع آب زیرزمینی و نزولات جوی روبه‌رو هستند. اما تفاوت در «مدیریت بحران» است، نه در خود بحران.
کشورهایی که موفق‌تر عمل کرده‌اند، سه سیاست کلیدی را به‌کار گرفته‌اند:
نخست، توسعه فناوری‌های هوشمند آب مانند سیستم‌های آبیاری قطره‌ای، بازچرخانی فاضلاب، پایش دیجیتال منابع و اصلاح شبکه‌ها.
دوم، اصلاح الگوی مصرف و قیمت‌گذاری واقع‌گرایانه آب همراه با حمایت از اقشار آسیب‌پذیر.
و سوم، هم‌افزایی میان مردم، دولت و بخش خصوصی در مدیریت محلی منابع آبی. تجربه استرالیا پس از خشکسالی اخیر نشان داد که وقتی مردم در تصمیم‌سازی شریک شوند، مقاومت اجتماعی در برابر اصلاحات کاهش می‌یابد و صرفه‌جویی به فرهنگ بدل می‌شود. در ایران نیز راه نجات، در همین سه مسیر است. نخست آنکه باید از تمرکز صرف بر پروژه‌های انتقال آب به سمت مدیریت تقاضا حرکت کنیم. آب را نمی‌توان از نقطه‌ای به نقطه دیگر «فرمان» داد؛ باید آن را «مدیریت» کرد.
دوم، کشاورزی باید دانش‌بنیان شود. تولید باید با اقلیم سازگار باشد، نه اقلیم با تولید. اصلاح الگوی کشت، استفاده از بذرهای مقاوم و حمایت از کشاورزان در مسیر تغییر روش آبیاری، کلید بازسازی منابع است. سوم، فرهنگ عمومی باید تغییر کند. همان‌گونه که صرفه‌جویی در انرژی یا تفکیک زباله، زمانی به ارزش بدل شد، امروز باید «صرفه‌جویی آبی» نیز به ارزش اجتماعی تبدیل شود. رسانه‌ها، آموزش و نهادهای محلی در این زمینه نقشی تعیین‌کننده دارند. چهارم، شفافیت در سیاست‌گذاری. مردم باید بدانند آب کشورشان کجا مصرف می‌شود و چه سهمی از آن در اختیار صنایع، کشاورزی و شهرهاست. آگاهی عمومی، خود بازدارنده اسراف است. و اما درباره‌ مسئولان باید گفت: سیاست آبی کشور تا امروز ترکیبی از موفقیت‌ها و خطاها بوده است. دستاوردهایی مانند گسترش سدها، شبکه‌های آبیاری و تولید برق‌آبی قابل‌انکار نیست، اما فقدان نگاه یکپارچه، باعث شده آب از «منبع» به «بحران» تبدیل شود. باید نهادی فراوزارتخانه‌ای، با اختیارات ملی و نگاه راهبردی، مسئول هماهنگی و نظارت بر همه تصمیمات آبی کشور شود. در نهایت، بحران آب نه یک تهدید صرف، که فرصتی برای بازسازی تمدنی است. ایران سرزمین قنات‌ها و تمدن سازگاری با کم‌آبی است. این سرزمین با خشکی بیگانه نیست، با فراموشی بیگانه است. هرگاه به حکمتِ زمین و مردمش بازگشته‌ایم، از دل ریگ، زندگی روییده است. امروز نیز راه همان است: عقل، دانش، و همدلی. اگر سیاست و مردم هر دو بفهمند که آب، «سرمایه جمعی» است نه «منبع خصوصی»، اگر برنامه‌ریزی از مدار شعار به مدار عمل منتقل شود، اگر هر قطره را چون گوهر بشماریم، می‌توان گفت ایرانِ تشنه، هنوز می‌تواند سیراب شود.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0