🔻روزنامه تعادل
📍 نقد ایده صلح از طریق «قدرت» با اجماعسازی
✍️ حسن بهشتیپور
درباره سخنرانی رییسجمهور در مجمع عمومی سازمان ملل، صحبتهای مختلفی مطرح شده و هر تحلیلگر و کارشناسی از زاویه دید خود برداشت خاصی از صحبتهای رییسجمهور داشته و آن را تحلیل کرده است. شخصا معتقدم که مهمترین بخش صحبتهای رییسجمهور، نقد جملهای است که از سوی ترامپ و اسراییل مطرح میشود و آن اینکه صلح باید از طریق «قدرت» به دست آید. اما تیمی که سخنرانی رییسجمهور را تدوین کرده و به نگارش درآورده یک ایده بکر و جدید را مطرح کرده و آن اینکه صلح باید از طریق همکاری و اجماعسازی گروهی به دست آید. رییسجمهور ایده ایجاد سازمانهایی برای همکاری منطقهای و بینالمللی را برای صلح از طریق اجماعسازی مطرح میکند. این رویکرد درست در نقطه مخالف صحبتهایی است که امریکای مدل ترامپ و اسراییل مطرح میکنند. اینها معتقدند صلح باید از طریق قدرت و جنگ و تجاوز به دست آید . رییسجمهور به درستی به مصادیق این رویکرد جنگطلبانه اشاره کرده و تجاوزات اسراییل به غزه، حمله به لبنان، سوریه، ایران، قطر و.... را به عنوان نمادهای این دیدگاه مطرح میکند.رییسجمهور پزشکیان اما تاکید میکند که صلح را باید از طریق همکاریهای منطقهای به دست آورد. در بیان مصادیق آن به همکاری دوجانبه بین عربستان-پاکستان اشاره کرده و میگوید این مدل میتواند به سایر کشورهای منطقه تسری پیدا کند. در ادامه هم شرح میدهد اینگونه این نوع همکاری از طریق صلح چونه به دست میآید. از سوی دیگر آقای پزشکیان تصویری از نظم جهان آینده ارایه میکند. در واقع به اعتقاد رییسجمهور ایران و بسیاری از تحلیلگران، نظام تک قطبی فروپاشیده و جهان به سمت و سوی جدیدی سوق پیدا میکند. به اعتقاد آقای پزشکیان نظامات آینده جهان به صورت خوشهای و منطقهای و بینالمللی مستقر میشود. دیگر نظام تک قطبی یا دوقطبی معنا نخواهد داشت.همکاریهای منطقهای در رتبه اول و سپس همکاریهای بینالمللی معنادار خواهد بود. پیمانهایی چون اتحادیه اروپا، بریکس، شانگهای، آسهآن و...از جمله این اتحادیهها و سازمانهای منطقهای و بینالمللی است. در دوره ترامپ اما همه اتحادیهها و اجماعسازیها به هم خورده است، چراکه ترامپ و نزدیکانش گلوبالیزیشن را دیگر قبول ندارند. آنها معتقدند همه چیز باید در راستای منافع ایالات متحده باشد. بعد از امریکا نوبت به متحدان امریکا مانند اسراییل میرسد که از منافع چنین شرایطی بهرهمند باشد. بنابراین جهان در حال گذار است و به سمت شکلگیری همکاریهای منطقهای و جهانی حرکت میکند، بدون اینکه یک کشور خاص قطب یا محور آن باشد. در واقع آقای پزشکیان بر این واقعیت تاکید دارد که چندجانبهگرایی در مناطق مختلف جهان در حال شکلگیری است. با این توضیحات میتوان گفت که سخنرانی آقای مسعود پزشکیان، رییسجمهوری ایران، در هشتادمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بازتابدهنده مهمترین اولویتها و مواضع جمهوری اسلامی ایران در عرصه منطقهای و بینالمللی بود. با تحلیل محتوای این سخنرانی ۱۷۵۶ کلمهای، میتوان به ده سرفصل اصلی خلاصه زیر رسید:
اول؛ تاکید بر قاعده طلایی اخلاق در همه ادیان و نقد وضعیت جهان. دوم؛ محکومیت حمله به ایران و تاکید بر مقاومت در برابر زورگویی، سوم؛ افشاگری علیه رژیم صهیونیستی و طرح «اسراییل بزرگ»، چهارم؛ ارایه چشمانداز ایران برای صلح و امنیت منطقهای («قدرت از طریق صلح»)، پنجم؛ موضعگیری درباره سلاحهای کشتار جمعی و تاکید بر صلحطلبی هستهای ایران، ششم؛ روشنگری درباره مواضع ایران در قبال حل و فصل بحرانها (قفقاز، اوکراین)، هفتم؛ استقبال از پیمانهای منطقهای (عربستان و پاکستان)، هشتم؛ محکومیت تجاوز به قطر و اعلام همبستگی با دولت و مردم این کشور، نهم؛ فراخوان برای اعتمادسازی و چندجانبهگرایی در منطقه، دهم؛ تاکید بر هویت صلحطلب ایران و ارایه طریق بیایید «تهدید را به فرصت تبدیل کنیم»، اگرچه پرداختن به تمامی این محورها حایز اهمیت است، اما به نظر میرسد سه محور از جایگاهی راهبردیتر برخوردار هستند و هسته مرکزی پیام سخنرانی را تشکیل میدهند:
۱. افشاگری به عنوان پیشزمینه استدلال: پزشکیان با جزییات دقیق، رژیم صهیونیستی و حامیانش را به عنوان «برهم زننده اصلی صلح» و ناقضان قواعد بینالملل معرفی کرد. این محور، برای تبیین مواضع ایران و تغییر روایت غالب غرب درباره مناقشه خاورمیانه ضروری بود. این محور، در واقع قلب زمینهساز تمام استدلالهای بعدی سخنرانی اوست.پزشکیان با جزییات دقیق و زبانی قاطع به شرح جنایات (نسلکشی در غزه، حمله به ایران، طرح «اسراییل بزرگ») میپردازد. هدف از این بخش سخنرانی تعیین واضح دشمن مشترک کشورهای منطقه غرب آسیا و تغییر روایت غالب در غرب به زیان اسراییل بود. علاوه بر این تبیین مواضع و مقاومت ایران با نشان دادن اینکه ایران در برابر یک «تهدید وجودی» ایستاده است. مشروعیتزدایی از رژیم صهیونیستی و عملکرد تجاوزکارانه امریکا به مراکز هستهای ایران در مجمع عمومی سازمان ملل و هشدار در مورد اینکه اگر در برابر این اقدامها بیتفاوت باشیم بینالمللی این اقدامها برای همه کشورها امکان تکرار دارد و ممکن است به یک رویه عمومی تهدیدکننده تبدیل شود. این محور، در واقع پیشنیاز ضروری برای درک دو محور بعدی است، زیرا تمام پیشنهادهای ایران در پاسخ به این «تهدید» مطرح میشود.
۲. ارایه چشمانداز صلحخواهی به عنوان راهحل جایگزین: رییسجمهور ایران تنها به انتقاد بسنده نکرد، بلکه بهطور مشخص چشمانداز یک نظم امنیتی و اقتصادی جدید در سایه همکاری بین کشورهای منطقه را ارایه داد. این پیشنهاد، ایران را در موضعی سازنده و آیندهنگر قرار میدهد، زیرا او در مقابل طرح امریکا و اسراییل («صلح از طریق قدرت») طرح «تامین صلح از طریق همکاری منطقهای و بینالمللی» را ارایه میدهد. مهمترین ویژگیهای این چشمانداز برای صلح عبارتند از:
الف: امنیت جمعی به جای اتحاد با قدرتهای فرامنطقهای.
ب: توسعه اقتصادی مشترک به جای تحریم و تخریب.
پ: احترام به حاکمیت کشورها به جای تجاوز.
با این طرح صلح آقای پزشکیان نشان میدهد که ایران خود را نه یک بازیگر مخرب، بلکه یک قدرت سازنده و پیشنهاددهنده صلح و ثبات در منطقه میداند که راهحلی برای خروج از بحران دارد.
۳. تاکید بر صلحطلبی هستهای به عنوان ابزار اعتمادسازی: این محور، پاسخ مستقیم به یکی از اصلیترین چالشهای دیپلماتیک ایران در صحنه بینالملل امروز است. آقای پزشکیان به صراحت و با قاطعیت میگوید: «ایران هرگز به دنبال ساخت بمب هستهای نبوده و نخواهد بود» و آن را به یک «باور اعتقادی و فتوای رهبری» پیوند میزند. اهمیت این محور: الف: رفع یکی از مهمترین بهانههای فشار علیه ایران از سوی غرب.ب: تقویت موضع اخلاقی ایران در مقابل کشورهای دارای زرادخانه هستهای.پ: ایجاد اعتماد و زمینهسازی برای همکاریهای آینده با کشورهای منطقه که نگرانی امنیتی دارند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 پدیده «دولتِ گران»
✍️ سعید ملکالساداتی
اقتصاد ایران سالهاست با پدیدهای به نام کسری بودجه ساختاری دست به گریبان است؛ مشکلی که در ظاهر هر سال در لوایح بودجه تکرار میشود، اما در واقع ریشهای عمیقتر دارد. تحریمهای اقتصادی، کاهش شدید درآمدهای نفتی و محدودیت در دسترسی به منابع ارزی تنها بخشی از عوامل این بحران هستند.
از سوی دیگر، ساختار هزینههای دولت به گونهای است که حتی در شرایط عادی نیز تعادل میان دخل و خرج برقرار نمیشود. این وضعیت سبب شده است دولتها هر سال با شکافی جدی میان درآمدها و هزینهها مواجه شوند و برای پر کردن این شکاف به روشهای مختلفی متوسل شوند.
بهطور کلاسیک چند مسیر اصلی پیش روی دولتها برای جبران کسری بودجه قرار دارد:
نخستین مسیر، استقراض از بانک مرکزی یا همان چاپ پول است. این سیاست شاید سادهترین راه برای پر کردن شکاف بودجهای باشد، اما آثار آن در اقتصاد به شدت ویرانگر است. در واقع، چاپ پول هیچ درآمد واقعی جدیدی برای دولت ایجاد نمیکند، بلکه تنها قدرت خرید جامعه را کاهش میدهد. این همان چیزی است که اقتصاددانان «مالیات تورمی» مینامند؛ مالیاتی پنهان و ناخواسته که همه مردم، بهویژه اقشار کمدرآمد، ناگزیر از پرداخت آن هستند. تجربه ایران نشان داده است که تداوم چنین سیاستی، نرخهای تورمی دو رقمی را به جامعه تحمیل میکند و در نهایت اعتماد عمومی به پول ملی را از بین میبرد.
مسیر دوم، افزایش مالیاتهاست. در نگاه اول، این راه به نظر منطقی میرسد؛ زیرا بسیاری از کشورها با اتکای پایدار به نظام مالیاتی، کسری بودجه خود را جبران میکنند. اما تفاوت اساسی در شرایط اقتصادی ایران نهفته است. اقتصاد کشور در رکودی عمیق قرار دارد؛ رکودی که ناشی از ترکیب تحریمها، بیثباتی سیاستگذاری و ضعف سرمایهگذاری است. در چنین شرایطی، افزایش نرخ مالیاتها به جای افزایش درآمد دولت، معمولا منجر به کاهش پایه مالیاتی و گسترش فرار مالیاتی میشود. منحنی لافر به خوبی نشان میدهد که در یک نقطه مشخص، بالا بردن نرخ مالیات نه تنها درآمدهای دولت را افزایش نمیدهد، بلکه آنها را کاهش هم میدهد. از منظر سیاستگذاری نیز بدیهی است که در دوران رکود، دولتها باید بار مالیاتی را کاهش دهند تا سرمایهگذاری و مصرف تحریک شود. خلاف این مسیر عمل کردن، به معنای تعمیق رکود و افزایش بیکاری خواهد بود.
سومین مسیر، استقراض از مردم یا همان انتشار اوراق بدهی است. این روش در ظاهر سالمتر از دو روش پیشین به نظر میرسد؛ زیرا تورمزا نیست و فشار مستقیمی بر تولیدکنندگان نمیگذارد. اما باید توجه داشت که بازار مالی ایران بسیار کوچک و کمعمق است. تزریق حجم زیادی اوراق به این بازار، عملا به افزایش نرخ بهره و کاهش دسترسی بخش خصوصی به منابع مالی منجر میشود. نتیجه نهایی آن است که دولت با جذب نقدینگی محدود موجود، دست بخش خصوصی را از منابع مالی کوتاه میکند و در نهایت به رکود بیشتر دامن میزند.
در مجموع، هر سه مسیر یادشده بیش از آنکه راهحل باشند، مسکنهایی کوتاهمدت هستند. پرسش اصلی اینجاست: چرا همواره درباره روشهای تامین منابع صحبت میکنیم، اما کمتر به سمت اصلاح طرف هزینه حرکت میکنیم؟ واقعیت آن است که مشکل اساسی بودجه ایران در سمت هزینهها نهفته است. به بیان سادهتر، ایران با پدیده «دولتِ گران» روبهرو است. این به آن معناست که دولت در ازای خدماتی که ارائه میدهد، هزینهای بسیار سنگین بر دوش جامعه میگذارد.
نشانههای این دولت گران کم نیستند: تراکم بیش از حد نیروی انسانی در دستگاههای اجرایی، بهرهوری پایین کارمندان، ساختارهای بوروکراتیک پیچیده و مهمتر از همه، بودجه کلان نهادهایی که نه تنها نقشی در افزایش تولید ناخالص داخلی ندارند، بلکه بعضا با موازیکاریهای خود هزینههای مبادله را بالا میبرند و حتی تولید ملی را کاهش میدهند. فساد اداری و رانتهای گسترده نیز مزید بر علت شده و باعث شده است بخش بزرگی از منابع عمومی به جای آنکه صرف زیرساختها و حمایت از تولید شود، در چرخههای ناکارآمد اداری هدر رود.
اینجاست که باید پرسشهای مهمی را مطرح کرد:
بهای واقعی خدمات دولتی در ایران چقدر است؟
هر شغل در بخش دولتی چه میزان هزینه به بودجه اضافه میکند؟
برای پرداخت حقوق یک کارمند دولتی، چه میزان مالیات باید از بخش خصوصی اخذ شود؟
اگر این مالیات اخذ نمیشد، چند شغل جدید میتوانست در بخش خصوصی ایجاد شود؟
باید هزینه نهادهای غیرمولدی را محاسبه کنیم که هیچ اثری بر تولید ناخالص داخلی ندارند. آیا جامعه باید همچنان هزینه سنگین اداره آنها را بپردازد؟ و اگر این هزینهها حذف میشد، چه میزان منابع آزاد برای سرمایهگذاری در حوزههای مولد در دسترس قرار میگرفت؟
این پرسشها تنها مسائل نظری نیستند، بلکه میتوانند مبنای یک اصلاح جدی در ساختار بودجه باشند. تجربه بسیاری از کشورها نشان میدهد که کوچکسازی دولت، کاهش هزینههای غیرضرور و تمرکز بر کارآیی، نه تنها کسری بودجه را کاهش میدهد، بلکه به بهبود فضای کسبوکار و افزایش رشد اقتصادی منجر میشود. کشورهای شرق آسیا در دهههای گذشته دقیقا با چنین رویکردی توانستند مسیر توسعه را طی کنند: کاهش اندازه دولت، واگذاری فعالیتها به بخش خصوصی و تمرکز بر حمایت از تولید.
اگر سیاستگذار ایرانی همچنان چشم به درآمدهای جدید دوخته باشد –خواه از محل نفت، خواه مالیات یا استقراض – بدون اصلاح در سمت هزینهها، چرخه معیوب کسری بودجه، تورم و رکود ادامه خواهد یافت. این چرخه هزینههای سنگینی بر جامعه تحمیل میکند: کاهش رفاه خانوارها، فرار سرمایه، بیکاری گسترده و در نهایت بیاعتمادی عمومی نسبت به کارآمدی دولت. بنابراین، اصلاح بودجه باید از جایی آغاز شود که تاکنون نادیده گرفته شده است: کوچکسازی دولت و افزایش بهرهوری آن. بدون این اصلاح بنیادین، هر سال لایحه بودجه تنها برگهای خواهد بود برای ثبت تکرار یک بحران.
🔻روزنامه کیهان
📍 یک روز معمولی
✍️ سید محمدعماد اعرابی
«هیچ تحریمی با مذاکره لغو نمیشود»؛ با گذشت بیش از ۱۲ سال مذاکره برای لغو تحریم دیگر باید این درس را از تاریخ گرفته باشیم. اساسا رژیم تحریمهای ویژه برای فلج کردن اقتصاد ایران در سال ۱۳۸۹ با این هدف شکل گرفت که ایران را پای میز مذاکره بیاورد. این نه ادعای ما که اعتراف «باراک اوباما»، رئیسجمهور وقت آمریکاست: «ما راهبردمان را به سمت دومین گام راهبرد منع اشاعهای تغییر دادیم: یعنی بسیج کردن جامعه بینالمللی برای اعمال تحریمهای اقتصادی سخت و چندجانبهای که میتواند ایران را وادار به حضور در میز مذاکره کند... با مجموعه جدیدی از تحریمهای آمریکا ابزارهای لازم را در اختیار داشتیم تا اقتصاد ایران را مگر در صورت قبول مذاکره به تعلیق درآوریم.»
ما با حضورمان پای این میز مذاکره به طرف آمریکایی پیام دادیم اهرم فشاری که در اختیار دارد کاملا مؤثر است. بنابراین آمریکا چرا باید از این اهرم و اسلحه کارآمد دست بردارد و آن را کنار بگذارد؟! هر بار و پس از هر تحریم که پای میز مذاکره برای لغو تحریم نشستیم، آمریکاییها را برای اعمال تحریمهای بیشتر مصممتر کردیم. از این نظر احتمالا سرنوشت ما عبرتی درسآموز برای کشورهایی مثل روسیه و چین بوده است. آنها با دیدن تجربه ایران فهمیدند که نباید برای لغو تحریم مذاکره کرد. ۲۳ تیر ۱۳۹۶ «سرگی لاوروف» وزیر خارجه روسیه در واکنش به تحریمهای بینالمللی علیه روسیه که به دنبال درگیریهای این کشور در مناطق مرزی اوکراین اعمال شده بود، گفت: «تاکید میکنم که ما در هیچ مذاکرهای مبنی بر بررسی وضعیت لغو تحریمها شرکت نخواهیم کرد.». ۸ سال بعد، پس از جنگ اوکراین و اعمال تحریمهای بیشتر، وزیر خارجه روسیه باز هم این سخنان را البته با قاطعیت بیشتر تکرار کرد و ۲۶ فروردین ۱۴۰۴ گفت: «روسیه حتی درخواست برداشته شدن تحریمها را مطرح نمیکند.» چین نیز پس از شروع جنگ تعرفهای ترامپ علیه خود، موضعی مشابه داشت. چینیها هرگز تقاضای مذاکره نکردند، ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ سخنگوی سفارت چین در واشنگتن تأکید کرد در این زمینه مذاکرهای با آمریکا ندارند و ضمن اشاره به اعمال تعرفههای آمریکا بر کالاهای چینی، گفت: «هر کسی که این گره را زده است، خودش باید آن را باز کند.»
«لغو تحریم با مذاکره» طعمهای بود که آمریکا بر سر قلاب گذاشت تا ایران را مهار کند و به مسیر مد نظر خودش بکشاند. ساکنان کاخ سفید از همان ابتدا، تصمیمی برای برداشتن تحریمها نداشتند، بند به بند توافقنامه خسارتبار برجام به خوبی نشاندهنده این ادعاست. طرف آمریکایی با بازی با لغات حتی حاضر نشد عبارت صریح «لغو تحریم» را در برجام بیاورد. ۲۲ مارس ۲۰۱۷ «وندی شرمن» مذاکرهکننده ارشد آمریکا در برجام طی سخنانی در اندیشکده «وودرو ویلسون» به تفسیرپذیری واژهها در برجام اشاره کرد و گفت: «۱+۵ و اتحادیه اروپا توافق کردند که تحریمهای هستهای را [موقتا متوقف کنند]، lift لغتی است که در زبان انگلیسی به معنی [معلق نگاه داشتن و یا موقتا متوقف کردن] suspend است اما طرف ایرانی lift را به معنی [پایان دادن و خاتمه دادن] end ترجمه میکرد و به همین دلیل هم ما از این لغت استفاده کردیم- یکی از کارهایی که شخص در دیپلماسی انجام میدهد این است که توجه کند زبان اهمیت دارد.» تعبیه مکانیسم ماشه در ساز و کار حل اختلاف برجام نیز برنامهریزی طرف مقابل را برای استفاده از قطعنامههای تحریمی سازمان ملل، از همان ابتدا نشان میدهد.
حتی اگر ایران در اقدامی غیرمنطقی و احمقانه علیرغم نقض عهدهای طرف غربی تمام تعهدات خود در توافق برجام را به صورت یکجانبه و مو به مو تا همین امروز انجام میداد، آمریکا و اروپا باز هم با بهانهجویی اقدام به فعالسازی مکانیسم ماشه و یا اعمال تحریمهای بیشتر میکردند. «جان کری» وزیر خارجه آمریکا در زمان توافق برجام، ۱۲ سپتامبر ۲۰۱۸ در گفتوگوی رادیویی با «هیو هیویت» مجری سرشناس آمریکایی این موضوع را روشن کرد: «شما این توافق را نگه میدارید و به ایرانیها میگویید ببینید، ما به شما گفتهایم که باید این چیزها [فعالیتهای موشکی و منطقهای] را متوقف کنید. من به شما دو سال یا یک سال یا هر زمان دیگری، وقت میدهم. ما حاضریم درباره این چیزها مذاکره کنیم. اما اگر شما مذاکره نکنید، اگر تا آن زمان این کار را نکنید، من از این توافق خارج میشوم.»
البته شاید هیچ چیز به اندازه بیانیه اخیر تروئیکای اروپایی در شورای حکام آژانس بینالمللی انرژی اتمی که ۱۰ سپتامبر ۲۰۲۵ منتشر شد، در این زمینه صریح صحبت نکرده باشد: «ما همیشه به صراحت گفتهایم که نمیتوانیم اجازه دهیم موضوع هستهای ایران از دستور کار شورای امنیت سازمان ملل خارج شود و تحریمهای سازمان ملل به طور دائم لغو شوند»
آنچه تحریمها را لغو میکند «مذاکره» نیست، همت و اراده مسئولان و مردم در داخل است. سال ۱۳۹۹ در اوج همهگیری بیماری کرونا و در تحریمی نانوشته هیچکدام از کشورهای غربی و نهادهای بینالمللی تخت نفوذ آنها به ایران واکسن کرونا نمیدادند. ایران دیماه ۱۳۹۹ هزینه دریافت ۱۶.۸ میلیون دوز واکسن از سبد کواکس را پرداخت کرد اما خبری از ارسال واکسنها به ایران نبود! پس از ساخت اولین واکسن ایرانی کرونا، کمکم سر و کله واکسنهای سبد کواکس نیز با مدتها تأخیر در اواخر بهار ۱۴۰۰پیدا شد؛ البته باز هم نه به اندازه میزان سفارش داده شده و مبلغ پرداخت شده! واکسنهای ایرانی سدشکنی کردند و پس از آن با ساخت و واردات واکسن به اندازه کافی، ایران توانست خیلی زودتر از آمریکا و اغلب کشورهای مدعی اروپایی مرگومیرهای کرونایی را به حداقل و سپس صفر برساند. در این مورد تحریم نانوشته واکسن کرونا بیاثر و لغو شد اما نه با مذاکره با اروپا یا آمریکا؛ بلکه به پشتوانه قدرت و توان پژوهشگران و مدیران داخلی.
چیزی حدود ۲۰ سال میشد که تکمیل فاز ۱۱ میدان گازی پارس جنوبی ناتمام مانده بود. راهاندازی فاز ۱۱ نیاز به تجهیزات و امکانات ویژهای داشت که دولتها معمولا برای تهیه آن به سراغ شرکتهای خارجی میرفتند و البته هر بار با فشار تحریمها و بدعهدی طرفهای خارجی در پیشبرد پروژه ناکام میماندند. شهید رئیسی در دولت خود این تحریم را لغو کرد. او به جای آنکه پای میز مذاکره با اروپا و آمریکا برای لغو این تحریم بنشیند؛ به میان مهندسان و کارشناسان ایرانی رفت و خودباوری و تخصص آنها را پای کار آورد. این اقدام جواب داد و ۶ شهریور ۱۴۰۲ فاز ۱۱ میدان گازی پارس جنوبی پس از ۲۰ سال وقفه افتتاح شد و به بهرهبرداری رسید. مهندسان ایرانی گل کاشتند، آنها برای این کار سکوی عظیم ۳۲۰۰ تنی را در دریا جابهجا کردند؛ اقدامی که با حیرت رسانه دولتی انگلستان نیز مواجه شد: «جابهجایی سکوی فاز ۱۲ به فاز ۱۱ برای ایران تجربه نخستین جابهجایی از دریا به دریا بود و گفته میشد که این کار بدون مشاوران خارجی شدنی نیست. اما در نهایت ایران اعلام کرد که بدون حضور مشاوران خارجی موفق شده این عملیات پیچیده را انجام بدهد.»
وقتی اروپا و آمریکا ارسال سوخت راکتورهای هستهای به ایران را تحریم کردند باز هم این دانشمندان و جوانان ایران بودند که با دانش و پشتکار خود تحریمشکنی کردند نه میزهای عریض و طویل مذاکرات. تحریم بنزین با همت متخصصان صنعت نفت و پتروشیمی در خودکفایی تولید بنزین، شکست خورد تا جایی که به صادرکننده بنزین تبدیل شدیم. ما با وجود تحریم در صنعت فضائی و بدون مذاکره، یکی از ۱۲ کشور دارای چرخه کامل ساخت تا پرتاب ماهواره در جهان شدیم.
در واقع این تحریم نبود که ما را متوقف کرد، بلکه سستی و بیعملی برخی مسئولان و مدیران اجرائی بود که کشور را به تعطیلی کشاند. رخدادی که حتی از دید طرف آمریکایی نیز پنهان نماند. «وندی شرمن» معاون سیاسی وقت وزارت خارجه آمریکا ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ به پایگاه خبری کرونیکل گفت: «این تحریم نبود که برنامه هستهای ایران را متوقف کرد، بلکه انتخاب حسن روحانی بود»
مکانیسم ماشه باشد یا نباشد؛ امروز مثل همه روزهای دیگر در این ۴۷ سال گذشته پس از انقلاب اسلامی یک روز معمولی است؛ و مثل تمام این روزها ایران به جرم استقلالطلبی و آزادیخواهیاش مورد تحریم آمریکا و متحدان اروپاییاش است. هرکس وعده لغو این تحریمها را با مذاکره داد، بدانید از همان دست مسئولانی است که خواسته یا ناخواسته نسخه تسلیم ایران را میپیچند. کاری که تحریمها نتوانستند انجام دهند، آنها با تعطیل کردن کشور انجام میدهند.
🔻روزنامه ابتکار
📍 حق و باطل و زوال سیاسی در ایران
✍️ میثمقهوه چیان
دوم خرداد دوگانهای جدید را در فضای سیاسی ایران ایجاد کرد، اصلاحطلب، اصولگرا. پیش از آن نیز این دوگانه به صورتهایی دیگری وجود داشت. اما آنچه این دوگانگی را معنادار میکرد یک دوگانگی دیگر بود، خودی و غیرخودی. دوم خردادیها خود در خودیها قرار میگرفتند و مثلا ملیمذهبیها یا فعالین مدنی در غیرخودی. این دوگانه اساسی را میتوان در بستر و متن دوگانه دیگری در نظر گرفت. ایرانی و غیرایرانی. منطق تحولات سیاسی را به نوعی میتوان ایجاد چنین تقسیمات ثنایی در نظر گرفت.
معرفتشناسی دوگانه و ریشههای متافیزیکی آن
ریشه این دوگانهسازی را باید در معرفتشناسیای جستجو کرد که در سنت فلسفی ایران و جهان، از افلاطون و ارسطو تا سهروردی و حکمت خسروانی، شکل گرفته است. در این معرفتشناسی، حقیقت به مثابه چیزی عینی و مستقل از ذهن انسان، در عالم خارج وجود دارد. افلاطون حقیقت را در عالم مُثُل جستجو میکرد، جایی که اشیا در ذات خود کامل و بینقصاند. ارسطو، هرچند حقیقت را به این جهان فروآورد، اما آن را در ذات اشیا پنهان کرد و راه رسیدن به آن را دشوار و پیچیده دانست. در سنت ایرانی، این دوگانهسازی در آیینهایی چون مهرپرستی و زرتشتیگری، و بهویژه در حکمت خسروانی و فلسفه اشراق سهروردی، به اوج خود رسید. سهروردی جهان را به دو ساحت نور و ظلمت تقسیم کرد و انسان را به سوی شرق عالم نور دعوت نمود، جایی که حقیقت در انوار اشراقی متجلی میشود. این نگاه، که جهان را به دو قطب متضاد تقسیم میکند، در فرهنگ سیاسی ایران نیز بازتاب یافته و دوگانههایی چون خیر و شر، حق و باطل، و خودی و غیرخودی را تقویت کرده است.
این دوگانهسازی در سیاست ایران به شکل جدال میان «ما» و «غیرما» تجلی یافته است. فاعلان سیاسی، فارغ از گرایشهایشان، خود را حاملان حقیقت و دیگران را باطل میپندارند. در این منطق، «ما» نماینده حق و خیر است و «غیرما» مظهر باطل و شر. این نگاه، سیاست را به میدان نبردی تبدیل کرده که در آن گفتگو، مذاکره، و حتی سیاستورزی به معنای واقعی کلمه جای چندانی ندارد. هر گروه سیاسی، با ادعای مالکیت بر حقیقت، دیگری را طرد میکند و این طردشدگی به حذف رقیب از صحنه سیاست منجر میشود. نتیجه چنین رویکردی، نه ثبات سیاسی، بلکه زوال تدریجی امر سیاسی است، زیرا سیاست بدون پذیرش دیگری بهعنوان بخشی مشروع و برابر، به استبداد و حذف میانجامد.
ضرورت خروج از متافیزیک دوگانه
برای برونرفت از این بنبست، باید در بنیانهای متافیزیکی و معرفتشناختی این دوگانهسازی بازنگری کرد. اگر حقیقت را نه بهعنوان امری عینی و ثابت، بلکه بهعنوان تفسیری از جهان در نظر بگیریم، امکان گفتگو و همزیستی میان دیدگاههای متضاد فراهم میشود. در این نگاه، جهان نه اعلام میشود و نه به دو قطب متضاد تقسیم میگردد، بلکه تفسیر میشود. این تفسیر، که از دل گفتگو میان انسانها برمیخیزد، به ما میآموزد که حقیقت نه در انحصار یک گروه، بلکه در تعامل میان همه گروههاست. سوسیالیسم، لیبرالیسم، اصلاحطلبی، و اصولگرایی، همگی میتوانند حامل بخشی از حقیقت باشند، به شرطی که به جای حذف یکدیگر، به گفتوگو با هم بنشینند.
این دیدگاه جدید، که از آموزههای تائویی نیز الهام میگیرد، به ما میآموزد که هیچچیز بهتنهایی کامل نیست. استبداد، شر، یا باطل، اموری جدا و مستقل نیستند که در جایی دور از ما ایستاده باشند؛ بلکه میتوانند در درون هر یک از ما نیز وجود داشته باشند. به همین ترتیب، اصلاحطلبی بدون اصولگرایی و اصولگرایی بدون اصلاحطلبی، ناقص و ناکارآمد است. امر سیاسی تنها زمانی محقق میشود که همه گروهها، فارغ از تفاوتهایشان، بهعنوان بخشهایی مشروع از جامعه به رسمیت شناخته شوند. حذف هر گروه به بهانه تعلق به «شر» یا «باطل»، نهتنها سیاست را تضعیف میکند، بلکه خود به نابودی امر سیاسی میانجامد.
چالشهای عملی و نیاز به فرهنگ غیردولتی
برای تحقق این تحول، باید دولت را از حوزههای حقیقتسازی، از جمله دانشگاه، رسانه، و فرهنگ، بیرون کشید. فرهنگ غیردولتی، که در آن حقیقت نه از بالا تحمیل، بلکه از طریق گفتگو و تعامل آزاد شکل میگیرد، پیشنیاز این تغییر پارادایم است. اما این کار بهسادگی ممکن نیست. بسیاری از جریانهای سیاسی، حتی آنهایی که هنوز به قدرت نرسیدهاند، در دام همان منطق دوگانهساز گرفتارند و به محض کسب قدرت، به حذف «غیرخودی» روی میآورند. این چرخه معیوب، که ریشه در فقدان تمرین فضیلت گفتگو دارد، مانع از شکلگیری یک جامعه سیاسی پویا و فراگیر میشود.
مشکل اینجاست که جریانهای سیاسی در ایران، چه اصلاحطلب و چه اصولگرا، هنوز در چارچوب متافیزیک مشترکی عمل میکنند که حقیقت را به یک گروه و باطل را به گروه دیگر نسبت میدهد. این چارچوب، که ریشه در سنتهای فکری کهن دارد، امکان بازی سیاسی مبتنی بر بهرسمیتشناختن دیگری را سلب کرده است. رسیدن به یک معرفتشناسی جدید، که در آن حقیقت محصول تفسیر و گفتوگو باشد، نیازمند تمرین مداوم فضیلتهای مدنی است. اما نشانههای چنین تمرینی در جامعه امروز ایران چندان آشکار نیست. تشکلها و شخصیتهای سیاسی که به این سطح از روشنشدگی رسیده باشند، اندکاند و اغلب در میان تودههای مردم جایگاهی ندارند، زیرا این نوع تفکر نیازمند سطحی از آگاهی و تعهد است که تنها از طریق آموزش، گفتگو، و تمرین مداوم به دست میآید.
نتیجهگیری: به سوی سیاستورزی مبتنی بر گفتگو
زوال سیاسی در ایران نتیجه تداوم منطق دوگانهسازی است که ریشه در یک متافیزیک و معرفتشناسی کهن دارد. برای برونرفت از این زوال، باید از این چارچوب فراتر رفت و جهانی را پذیرفت که در آن حقیقت نه در انحصار یک گروه، بلکه در تعامل میان همه گروهها شکل میگیرد. این تحول، نیازمند بازنگری در فرهنگ سیاسی، تقویت فرهنگ غیردولتی، و تمرین مداوم فضیلتهای مدنی است. تنها در سایه چنین تغییری است که سیاست در ایران میتواند از یک بازی حذف و طرد به فضایی برای گفتگو، همزیستی، و پیشرفت تبدیل شود. برخی معتقدند که با رفتن اینها آنها همه چیز را حل خواهند کرد اما مساله دقیقا اینجاست که آنها هنوز نیامنده خودشان و نه غیرخودشان را حذف میکنند و قدرت رسمی سیاسی ندارند وای به حال آنکه این آنها بیایند. پس از غربالگری جریانات سیاسی از این حیث به مقدار ناچیزی تشکل و شخصیت سیاسی میرسیم که جایگاهی هم در میان توده مردم ندارند زیرا چنین روشنشدگیی سطحی از متافیزیک و معرفتشناسی را میخواهد. رسیدن به این سطح خود نیازمند تمرین است زیرا فضیلت جز از در تمرین باز نمیشود و آثاری از حتی حرکت به سوی چنین تمرینی نیست.
🔻روزنامه اعتماد
📍 جذب گردشگر خارجی نیازمند راهبرد چندجانبه
✍️ ندا احمدی
وقتی صحبت از جذب ۱۰ میلیون گردشگر خارجی تا سال ۱۴۰۴ میشود، باید همزمان وضعیت فعلی صنعت گردشگری را هم دید. الان طبق آمار رسمی، ورودی گردشگران نزدیک به سهچهارم نسبت به گذشته کمتر شده و این نشان میدهد هنوز به شرایط قبل از همهگیری کرونا هم برنگشتهایم. رسیدن به چنین عدد بزرگی مستلزم آماده بودن همه اجزا ازجمله زیرساختهای حملونقل، هتلها و اقامتگاهها، امنیت روانی گردشگران، تبلیغات و حضور در بازارهای بینالمللی و همینطور آسانسازی فرآیند ویزاست. درحالی که بسیاری از این بخشها یا نیمهکاره مانده یا هنوز از مرحله شعار جلوتر نرفته است. حتی مشکلاتی مثل نبود پروازهای مستقیم کافی، محدودیتهای بانکی برای گردشگران و ضعف در برندسازی ایران، به وضوح مانع بزرگی محسوب میشوند، بنابراین اگر بخواهیم واقعبین باشیم، تحقق این عدد در چنین زمان محدودی بیشتر رنگوبوی سیاسی و تبلیغاتی دارد تا برنامهای عملی و قابل تحقق. این البته به معنی نادیده گرفتن ظرفیتهای ایران نیست. ایران از نظر تنوع طبیعی، میراث تاریخی و جذابیتهای فرهنگی چیزی کم ندارد و اگر سیاستهای هوشمندانهتری اجرا شود، میتواند به مقصدی مهم در منطقه بدل شود. مساله اینجاست که رسیدن به ۱۰ میلیون گردشگر در عرض دو سال نیازمند هماهنگی جدی میان چند دستگاه و ایجاد تغییرات سریع است که با روند کند اداری کشورمان چندان سازگار نیست. تجربه کشورهای منطقه مثل ترکیه و امارات هم نشان میدهد بدون سرمایهگذاری بزرگ در بازاریابی و ایجاد ثبات در روابط خارجی، جذب چنین حجم گردشگر بیشتر در حد آرزو خواهد ماند. پس شاید بهتر باشد به جای دنبال کردن آمار پرزرقوبرق، روی بازگرداندن اعتماد گردشگران و بهبود کیفیت تجربه سفر تمرکز کنیم؛ چون در نهایت همین تجربه مثبت است که میتواند ایران را بهطور طبیعی در ذهن گردشگران جهانی تبلیغ کند.
نباید انتظار بازگشت سریع بازارها را داشت
وقتی کشورهای اروپایی و امریکا هشدارهای رسمی برای سفر به ایران منتشر میکنند، طبیعی است که بازار گردشگران غربی تا حد زیادی از دسترس خارج شود و نباید انتظار بازگشت سریع آنها را داشت. اما این شرایط به معنای بسته شدن همه مسیرها نیست. ایران در اطراف خود بازارهایی مثل کشورهای حوزه نوروز، منطقه خلیجفارس و برخی کشورهای آسیایی دارد که هم از نظر فاصله جغرافیایی و هم از نظر فرهنگی به ما نزدیکتر هستند. همین نزدیکی باعث میشود هزینه سفر به ایران برای آنها پایینتر باشد و انگیزه سفرشان بیشتر. البته باید در نظر داشت که بخش بزرگی از این گردشگران به سفرهای کوتاه، خریدهای روزمره و خدمات ارزان علاقهمندند و نمیتوان روی درآمدزایی آنها به اندازه گردشگران اروپایی حساب باز کرد. در نتیجه این بازارها تا حدی میتوانند افت بازار غرب را جبران کنند، اما جایگزین کامل نخواهند بود. از طرف دیگر، مقاصدی مثل چین، هند و روسیه روی کاغذ ظرفیتهای عظیمی دارند و جمعیت بالای آنها میتواند برای ایران فرصتی بزرگ باشد. اما تحقق این ظرفیتها به شرطی ممکن است که پروازهای مستقیم افزایش یابد، تبلیغات هدفمند انجام شود و خدماتی مطابق با سلیقه آنها ارایه شود. در غیر این صورت، این پتانسیل به آمار واقعی تبدیل نخواهد شد. بنابراین تمرکز روی کشورهای همسایه و آسیایی میتواند به عنوان یک استراتژی موقت عمل کند، اما کافی نیست. در واقع بهتر است این بازارها را به چشم فرصتی برای عبور از شرایط بحرانی فعلی ببینیم تا در آینده، با بهبود روابط بینالمللی و بازسازی تصویر ایران در رسانههای جهانی، بتوان دوباره سراغ گردشگران اروپایی و امریکایی هم رفت.
چند امتیاز اقتصادی نمیتواند یکشبه کاستیها را جبران کند
اگرچه تصمیماتی مثل بخشودگی عوارض یا صدور مجوز برای ساخت تاسیسات گردشگری در سواحل بهخودیخود خبر خوبی است، اما نباید فراموش کنیم که ریشه مشکلات گردشگری ایران خیلی عمیقتر از این حرفهاست. ما سالهاست با کمبود جدی در حملونقل هوایی و ریلی، استاندارد نبودن هتلها و اقامتگاهها، ضعف خدمات شهری و حتی محدودیتهای بانکی و بیمهای برای گردشگران دستوپنجه نرم میکنیم. طبیعی است که چند امتیاز اقتصادی نمیتواند یکشبه این کاستیها را جبران کند. از طرفی هم، روند کند و پیچیده اداری معمولا اجرای چنین مصوبههایی را سخت میکند و گاهی اصلا به نتیجه ملموس نمیرسد، بنابراین اگرچه این سیاستها قدمی رو به جلو هستند، ولی به تنهایی قادر به حل مشکلات ساختاری گردشگری نخواهند بود. از سوی دیگر، سرمایهگذاران داخلی و خارجی معمولا بیش از هر چیز به ثبات اقتصادی و سیاسی اهمیت میدهند. وقتی فضای رسانهای پر از هشدار و بیاعتمادی است یا قوانین داخلی مدام تغییر میکنند، حتی جذابترین معافیتها هم ریسک سرمایهگذاری را کم نمیکند. در مورد ساختوساز در سواحل هم اگر مطالعات زیستمحیطی جدی گرفته نشود، به جای توسعه، آسیب به منابع طبیعی به بار خواهد آمد. پس بهتر است این قبیل سیاستها را بخشی از یک بسته جامع بدانیم که شامل توسعه حملونقل، آموزش نیروی متخصص، تبلیغات هدفمند و حفاظت از محیطزیست هم باشد. تنها در آن صورت است که میتوان امیدوار بود این تصمیمات به بهبود واقعی زیرساختهای گردشگری بینجامد.
تکبعدی شدن تصویر ایران در بازارهای منطقهای و جهانی
تمرکز وزارتخانه روی گردشگری زیارتی، به خصوص از عراق، در نگاه اول منطقی به نظر میرسد، چون این بخش از دیرباز سهم بزرگی در آمار ورود گردشگران به ایران داشته است. با این حال، اگر تمام انرژی و سرمایه به این حوزه محدود شود، پیامدش تکبعدی شدن تصویر ایران در بازارهای منطقهای و جهانی خواهد بود. ایران فقط مقصدی مذهبی نیست؛ مجموعهای غنی از میراث تاریخی، جاذبههای طبیعی متنوع و فرهنگ پویا دارد که اگر در سایه زیارت کمرنگ شوند، بخش بزرگی از ظرفیتهای جذب گردشگر عملا هدر میرود. چنین رویکردی میتواند جایگاه ایران را به یک مقصد صرفا مذهبی تقلیل دهد و مانع تنوعبخشی به صنعت شود. از زاویه دیگر، بازار زیارتی بهطور عمده متکی بر چند کشور همسایه است و همین محدودیت جغرافیایی آسیبپذیری زیادی به همراه دارد. اگر روابط سیاسی یا شرایط امنیتی تغییر کند، این جریان به سرعت کاهش مییابد و ایران با افت جدی گردشگر مواجه میشود. تجربه کشورهایی که بیش از حد روی یک نوع گردشگری حساب باز کردند، نشان میدهد این وابستگی بلندمدت پایدار نیست و اقتصاد گردشگری را شکننده میکند، بنابراین تمرکز بیش از اندازه بر زائران عراقی یا بازارهای مشابه، ریسک بزرگی برای آینده این صنعت محسوب میشود. راهکار عاقلانهتر این است که گردشگری زیارتی همچنان یکی از پایهها باقی بماند، اما در کنار آن سایر گونهها مثل فرهنگی، طبیعتگردی و گردشگری سلامت هم پرورش پیدا کنند. طراحی بستههای ترکیبی میتواند نمونه موفقی باشد؛ یعنی زائران پس از زیارت، به بازدید از بناهای تاریخی یا تجربههای طبیعی هم ترغیب شوند. این رویکرد هم به افزایش درآمد از هر گردشگر کمک میکند و هم تصویر ایران را متنوعتر و جذابتر میسازد. در نهایت توسعه متوازن انواع گردشگری است که میتواند ایران را در برابر بحرانها مقاوم و در بازار جهانی رقابتیتر کند.
فشار احتمالی بر بیماران داخلی
رقم اعلام شده ۲ میلیارد دلار برای ۱.۲ میلیون گردشگر سلامت، اگرچه جذاب است، اما کمی خوشبینانه به نظر میرسد. گردشگری سلامت در ایران پتانسیل خوبی دارد، اما ظرفیتهای درمانی محدودند و بیشتر مراکز تخصصی ابتدا باید نیاز بیماران داخلی را برآورده کنند. برای رسیدن به چنین درآمدی، متوسط هزینه هر گردشگر باید بسیار بالا باشد که با واقعیت اقتصادی و خدمات ارایه شده همخوانی کامل ندارد. علاوه بر این، معمولا آمار گردشگری سلامت شامل هزینههای جانبی مثل اقامت و حملونقل هم میشود، بنابراین بخشی از این رقم بیشتر جنبه تخمینی و تبلیغاتی دارد تا واقعی. مساله مهم دیگر فشار احتمالی بر بیماران داخلی است. اگر تعداد بیماران خارجی افزایش یابد، ممکن است منابع درمانی محدود کشور تحت فشار قرار بگیرد و دسترسی بیماران محلی به خدمات تخصصی طولانیتر یا دشوارتر شود. تجربه دیگر کشورها نشان میدهد بدون برنامهریزی دقیق، افزایش گردشگران سلامت میتواند کیفیت خدمات برای مردم محلی را تحت تاثیر قرار دهد و حتی نارضایتی ایجاد کند.راهحل منطقی این است که گردشگری سلامت بهطور هوشمندانه مدیریت شود. ایجاد مراکز درمانی مخصوص گردشگران، طراحی بستههای درمانی و بیمهای ویژه و تقسیمبندی ظرفیت بیمارستانها میتواند هم درآمد کشور را بالا ببرد و هم فشار روی بیماران داخلی را کاهش دهد. بدون چنین اقدامات مدیریتی، تمرکز صرف روی جذب گردشگر سلامت ریسکهای جدی برای نظام درمانی داخلی و اعتبار آن به همراه خواهد داشت.
حجم اسناد به تنهایی تضمینی برای عملیاتی بودن آنها نیست
ازسوی دیگر عدد دو هزار صفحه و برنامه جامع برای همه ۳۱ استان که از آن نام برده میشود در نگاه اول چشمگیر است، اما تجربه نشان میدهد حجم اسناد به تنهایی تضمینی برای عملیاتی بودن آنها نیست. در ایران، بسیاری از طرحهای گردشگری حتی اگر با دقت علمی و تحلیل دقیق تدوین شوند، در مرحله اجرا با محدودیت بودجه، کندی تصمیمگیری و هماهنگی پایین بین نهادها مواجه میشوند. بومیسازی واقعی نیز مستلزم تطبیق برنامهها با شرایط هر استان، فرهنگ محلی و نیازهای واقعی جوامع است، چیزی که معمولا در چنین اسناد کلان کمتر دیده میشود و احتمال دارد برنامهها بیشتر روی کاغذ باقی بمانند تا در میدان عمل. با این حال، تدوین چنین برنامهای حداقل یک نقشه راه کلی فراهم میکند و میتواند هماهنگی نسبی بین استانها و وزارتخانهها ایجاد کند. مشکل اصلی این است که بدون بودجه مشخص، زمانبندی عملیاتی و شاخصهای قابل اندازهگیری، اسناد به مجموعهای از مستندات اداری تبدیل میشوند و اثربخشی واقعی آنها محدود میماند. بسیاری از برنامهها در کشور ما دقیقا به همین شکل، صرفا به عنوان سند رسمی مورد استناد قرار میگیرند و نه ابزار اجرایی. درنهایت، تحقق اهداف این برنامهها وابسته به پیگیری مستمر، مشارکت فعال جوامع محلی و تبدیل برنامهها به پروژههای ملموس است. بدون این مولفهها، حتی بهترین برنامهها هم تغییر قابلتوجهی در وضعیت گردشگری استانها ایجاد نمیکنند. به عبارت دیگر، حجم صفحات و جزییات کمّی، هر قدر هم زیاد باشد، تضمینی برای موفقیت عملیاتی و کیفی برنامهها نیست و خطر دارد که تنها روی میز بماند و به یک سند اداری محدود شود.
بازارهای جهانی تحتتاثیر شرایط امنیتی و سیاسی
واقعیت این است که گردشگری خارجی، به ویژه از بازارهای اروپایی و امریکایی، فراتر از مشوقهای اقتصادی تحت تاثیر شرایط امنیتی و سیاسی است. حتی اگر معافیتها و تسهیل ویزا ارایه شود، موضوعاتی مثل فعال شدن مکانیسم ماشه، تنشهای منطقهای و احتمال بروز جنگ دوم با ایران، اخبار منفی رسانهای و موج ایرانهراسی یا پروندههای گروگانگیری میتوانند گردشگران را از سفر منصرف کنند. تجربه نشان داده که این نگرانیها حتی از بستههای تشویقی اقتصادی هم موثرتر است و بازار اصلی گردشگری را به شدت محدود میکند. تصویر کشور در رسانهها و شبکههای اجتماعی نقشی کلیدی دارد. هر قدر تبلیغات و مشوقهای اقتصادی جذاب باشند، اما نگرانیهای امنیتی و سیاسی همچنان غالب باشد، گردشگران خارجی ترجیح میدهند مقصد جایگزین انتخاب کنند. بدون اصلاح روابط دیپلماتیک و کاهش تنشها، اعتماد گردشگران به سفر به ایران به سختی بازمیگردد و هرگونه بسته اقتصادی تنها میتواند تاثیر کوتاهمدت و محدود داشته باشد. درنهایت، موفقیت در جذب گردشگر خارجی نیازمند یک راهبرد چندجانبه است: ترکیبی از مشوقهای اقتصادی، ثبات سیاسی، امنیت واقعی و بهبود تصویر بینالمللی. بدون این مولفهها، هر برنامه توسعه گردشگری بیشتر جنبه تبلیغاتی پیدا میکند و رشد واقعی در صنعت امکانپذیر نیست. ایران نمیتواند تنها با کاهش هزینهها یا ارایه بستههای ویژه انتظار جهش بزرگ گردشگری خارجی داشته باشد؛ اعتماد و اطمینان گردشگران است که مسیر واقعی توسعه را تعیین میکند.
🔻روزنامه شرق
📍 گام پس از ماشه چیست؟
✍️ کیومرث اشتریان
پس از «اسنپبک» گام بعدی آمریکا و اسرائیل این است که ایران در شمول ماده ۴۲ شود تا از این طریق ایران رسما از سوی شورای امنیت تهدیدی برای صلح و امنیت بینالملل تلقی شود. بدینسان، اسرائیل در پی آن است که نهتنها آمریکا بلکه دیگران را نیز به جنگ علیه ایران وادار کند. اگر پیش از این «ابهام هستهای» چنین خطری در پی نداشت، اینک دیگر توسل به افزایش غنیسازی یا خروج از NPT گامبرداشتن در چنین راهیست. تصور شماری از فعالان سیاسی این است که ملاقات پزشکیان با ترامپ میتوانست در وضعیت خطیر موجود گرهگشا باشد. این تصور چند مبنا دارد: یک مبنای مشهور این است که ترامپ شخصی خودشیفته و کاسب است و میتوان با او کنار آمد. اما با گذشت زمان مشخص شده است این دو ویژگی واجد فرصت روشنی برای هیچ کشوری نبوده و برای ایران نیز نیست. او مایل است ابتدا افراد و کشورها را در ملأعام تحقیر کند و قطعا همین کار را با نماینده ایران خواهد کرد. همچنین تصور بر این است که ترامپ میخواهد سازش کند، اما این ایران است که مقاومت میکند. مبنای دیگر این فکر آن است که گویی ترامپ همهکاره است و ساختار مبارزه قدرت جهانی نقش کمتری دارد. بر این مبانی خدشه جدی وارد است. ملاقات با ترامپ بدون داشتن پشتوانه قوی سیاسی-نظامی نمیتواند گرهگشا باشد. البته مذاکرات کارشناسی در مفهوم کلی آن خط قرمزی نیست که نباید از آن تخطی کرد.
از سوی دیگر، اروپا سه شرط برای جلوگیری از اسنپبک تعیین کرده است؛ عدم دستیابی ایران به سلاح هستهای، شفافیت درخصوص اورانیوم و مذاکره با آمریکا. سازوکارهای حقوقی دو شرط نخست روشن است، اما شرط سوم از سنخ «متنهای با پایان باز» است؛ یعنی این شرط، تعلیق به یک امر موهوم است. و این درست همان ابهام یا بیصداقتی و فریبی است که در پیشنهاد اروپا وجود دارد؛ چراکه مذاکره با آمریکا واجد هیچ پیشنهاد روشنی نیست. حتی موضوعی هم برای آن تعیین نشده است. آمریکا میتواند هر موضوعی را در دستور کار قرار دهد و به مجرد اینکه ایران آن را نپذیرد، بگویند که ایران شرط سوم را نپذیرفته است و لذا اسنپبک اعمال شود. این، خود مکانیسم جدیدی است از سنخ همان اسنپبک کذایی.
همواره گفتهام که در چنین مواردی ایران نیز باید شرایط خود را به صراحت بیان کند و اگر نقطه مشترکی هم وجود دارد، آن را بیان کند. اینکه بگوییم شرط مذاکره، تضمین آمریکا به عدم حمله است، کافی نیست. علی لاریجانی گفته تقاضای غرب این است که برد موشکهای ایران باید کمتر از ۵۰۰ کیلومتر باشد. این مطالبه هرچند ظاهرا غیررسمی است، اما یک تهدید جدی است که ایران را بدون دفاع موشکی در تیررس اسرائیل قرار خواهد داد. اسرائیل در پی «رسالت الهی توسعه تا فرات» است. به قول دستیار سابق وزیر دفاع آمریکا، این یک «طرح استراتژیک جامع» است که در پی تضعیف حاکمیت، سرنگونی آن و سپس تقسیم ایران به واحدهای کوچکتر است.
اینک ایران کلید فتح خاورمیانه شده است و لذا باید تخریب شود. ساختاری که در درون آن بازی قدرت شکل گرفته (حداقل از سوی آمریکا و اسرائیل) مبنی بر تضعیف و تخریب ایران است و اگر برآوردها نشان دهد در کوتاهمدت میتوانند با جنگ ایران را از پای درآورند، حتما این کار را میکنند. این «طرح جامع» بسته به اراده ترامپ و نتانیاهو نیست، بلکه یک موضوع استراتژیک است؛ هرچند این دو نفر تصادفا کارگزاران «مناسبی» برای چنین فرصت تاریخی هستند.
این ساختار بازی همزمان یک ساختار اجتماعی نیز دارد به این مفهوم که جنگ غزه نشان داد «جامعه» اسرائیل که درواقع یک پادگان بزرگ است، بهشدت بیمار است و بخش اعظم آن از کشتار در غزه حمایت میکند. در آمریکا نیز یک بدنه اجتماعی مذهبی در حمایت از ترامپ وجود دارد. همه اینها نشان میدهد که ترامپ تنها نیست؛ او یک بدنه اجتماعی، یک ساختار قدرت بینالمللی، یک پیشینه تاریخی-فرهنگی و یک بستر اقتصادی آمریکایی را نمایندگی میکند. از اینرو حل بحران تنها به اراده شخصی ترامپ نیست؛ هرچند بازیگری مهم تلقی شود.
این آمریکاست که اهمیتی به حلوفصل منازعه نمیدهد و عملا همه راهها را بسته است؛ یعنی اگر ایران بپذیرد که غنیسازی را به سطح سهونیم درصد یا حتی صفر هم برساند، باز حتی وعدهای سر خرمن از رفع تحریم به او نمیدهند. ممکن است بر این باور باشیم که نباید این بحران به اینجا میرسید. بله این درست و تأسفبار است، اما این پایه استدلالی برای کنش کنونی ما نمیشود که «ملاقات» به خودی خود میتواند گره بگشاید.
فعلا چارهای جز حفظ قدرت موشکی در عین تلاش حداکثری دیپلماتیک برای اجتناب از جنگ نیست. گفتهام که ما نباید خود را «دَم شاخ» بوفالوها قرار دهیم. آری، اما گاهی بوفالوی وحشی دست از شما برنمیدارد. آنان حتما در پی تخریب و تجزیه ایران هستند و باید آماده باشیم که دوباره با ترور مقامات، کار جهانآشوب خود را آغاز خواهند کرد. پیش از این درباره تمهیدات لازم در همین ستون سخن گفتهام. یک نتیجه مهم از این نوشتار آن است که ارتباطی میان فشارهای آمریکا و اسرائیل با پایان مشی اصلاحطلبی یا پایان یک دولت اصلاحطلب در ایران نیست. مگر اصلاحطلبی به معنای تسلیم و تحقیر در برابر بیگانگان است؟ موضع برخی از فعالان سیاسی از اصلاحطلب و دیگران در این موضوع از سر سادهسازی ماهیت روابط بینالملل است.
واضح است که کوتاهکردن برد موشکها یعنی تسلیم کامل و افزایش خطر وقوع جنگ. واضح است که فشارهای آمریکا و اسرائیل واجد هیچ منطقی از لحاظ بینالمللی نیست. واضح است که حل این بحران (در زمان فعلی) ارتباطی ضرورتا با ماهیت اصلاحطلبی یا اصولگرایی دولت ندارد، حتی ربطی هم با یک دولت خنثی ندارد. بر فرض محال کسی همچون جولانی هم در ایران بر سر کار آید، اولین اقدام اسرائیل نابودی زیرساختهای نظامی ارتش ایران خواهد بود. این منازعه در زمان حاضر ربطی به افول اصلاحطلبی ندارد؛ هرچند این دولت بیشتر ترکیبی از شخصیتهای غیرسیاسی است تا یک دولت اصلاحطلب. اصلاحطلبی باید در یک پیوستار تاریخی دیده شود و نه در یک امر مقطعی که اساسا هیچکدام از نیروهای سیاسی ایران دخلی در آن ندارند.
🔻روزنامه همشهری
📍 بعد از مکانیسم ماشه مراقب این ۱۰ گروه باشید
✍️ محسن مهدیان
دشمن با فعالکردن مکانیسم ماشه بیش از آنکه بهدنبال «فشار واقعی» باشد، روی «جنگ روانی» حساب باز کرده است. چرا؟ چون ساختار اصلی تحریمها همین حالا هم برقرار و اقتصاد ایران، خود را با آن تطبیق داده است. مکانیسم ماشه چیز تازهای نمیآورد، اما دشمن میخواهد همان تحریمهای قدیمی را دوباره در قالب تبلیغ بازآفرینی کند تا در ذهن مردم بزرگتر از واقعیت جلوه کند.
مکانیسم ماشه به قلب ایران خواهد نشست اگر مراقب این ۱۰گروه نباشیم:
۱- کسانی که بیاطلاع یا مغرضانه بزرگنمایی میکنند؛ تحریمها هزینه دارد، اما فراتر از گذشته نیست.
۲- کسانی که با ترساندن از جنگ، مردم را مضطرب میکنند؛ درحالیکه مکانیسم ماشه هیچ مشروعیت نظامیای ندارد.
۳- کسانی که جمهوری اسلامی را متهم به کمکاری دیپلماتیک میسازند؛ درحالیکه همه راهها طی شد، اما غرب جز تسلیم چیزی نمیخواست.
۴- کسانی که بهجای عبرتگرفتن از تجربه اعتماد به غرب، دوباره نسخه مذاکره میپیچند.
۵- کسانی که قدرت کشور را کتمان میکنند و پیام ضعف میفرستند و توفیقات کشور را نمیبینند.
۶- کسانی که خواسته یا ناخواسته با بازنشر محتوای رسانههای دشمن، به جنگ روانی او خدمت میکنند.
۷- کسانی که به جای تلاش برای قویتر شدن، همچنان دل به وعدههای دروغین «گشایش فوری» میبندند و مردم را سرگرم سراب میکنند.
۸- کسانی که همه مشکلات اقتصادی را به تحریم وصل میکنند و ناکارآمدیها را پشت آن پنهان میسازند.
۹- کسانی که با دامنزدن به نگرانیهای روانی، بر پرچم رشد حبابی دلار و طلا میدمند.
۱۰- کسانی که مشکلات کشور را چنان تصویر میکنند که گویی هیچ راه عبوری وجود ندارد و بنبست است؛ چه مسئولان سیاسی، چه فعالان رسانهای و شبکههای اجتماعی.
مکانیسم ماشه بیش از آنکه اثر واقعی داشته باشد، ابزار روانی است. دشمن میخواهد با خبرسازی، تهدید و تبلیغ، مردم را نگران کند و اعتمادشان به آینده را بگیرد. اما اگر جامعه مراقب این ۱۰جریان باشد، بخش بزرگی از جنگ روانی خنثی خواهد شد.
جمهوری اسلامی مظلومانه همه راهها را رفت تا با دیپلماسی مانع این تصمیم و خسارت مانده از برجام شود، اما زیادهخواهی غرب اجازه نداد. امروز این تجربه باید به سرمایه ملی تبدیل شود: اعتماد به غرب رفاه نمیآورد؛ غرب آمده تا راه ملت را ببندد، نه اینکه گرهی بگشاید.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 ضرورت توجه ویژه دولت به کارگران
✍️ حمید حاج اسماعیلی
حقوق کارگران هرگز نمیتواند مطالبات و خواسته های این قشر را برآورده کند. دولت همواره رقم های سبد معیشت و شاخصه های اقتصادی را تحریف کرده است. مشکلات اقتصادی برای کارگران به قوت خود باقی است و ضرورت ترمیم دستمزد را بیش از پیش آشکار کرده است.
برای تعیین واقعی دستمزد قبل از بازنگری قوانین، نیازمند تعیین دقیق شاخصههایی مثل خط فقر، نرخ تورم و سبد معیشت هستیم. طرح اصلاح ماده ۴۱ قانون کار در مجلس هم وجود دارد. این طرح در راستای تقویت معیشت و واقعی شدن دستمزد کارگران مثبت ارزیابی میکنم اما تغییر و بازنگری قوانین برای امسال را بعید میدانم زیرا مجلس و دولت گرفتار موضوعات بسیاری هستند و درگیری زیادی دارند بنابراین نباید انتظار داشته باشیم که تا پایان سال اصلاح طرح اتفاق بیفتد.
مساله بعد این است که قبل از اینکه بخواهیم بازنگری در قوانین داشته باشیم باید شاخصهها را دقیق و شفاف کنیم. سالهاست که روی تعریف خط فقر در کشور تاکید داریم و این یک شاخص است. اگر ما شاخصهایمان را دقیق تعریف کنیم، به بسیاری از تصمیمات کمک میکند.
بنابراین قبل از اینکه بخواهیم کمکهای جانبی را برای گروههای ضعیف و دهکهای کم درآمد و بازنشستگان و کارگران درنظر بگیریم، سازمانهای مسئول باید کمک کنند شاخصهایی مثل خط فقر و تورم و سبد معیشت در کشور به صورت دقیق تعریف شود. در غیر این صورت اگر تفاهم لازم روی رعایت شاخصها و مبناها نداشته باشیم، تصمیمات اشتباهی گرفته میشود که موثر نخواهد بود.
دولت توجهی به نیروی کار و بازنشستگان ندارد، شرایط کشور اصلا شرایط خوبی نیست و پیش بینیها برای امسال هم اصلا جالب نیست، چرا که افزایش قیمتها را داریم و هم خود دولت با کسری بودجهای که دارد میتواند تورم را افزایش دهد. در عین حال قیمتها در طول این ۳ سالی که دولت رئیسی روی کار آمده است، برخلاف شعارهایی که مدام تکرار کرده مبنی برکنترل قیمتها، اصلا اتفاق نیافتاده است.
مطالب مرتبط