🔻روزنامه تعادل
📍 سایه روشنهای اقتصاد ایران پس از ماشه
✍️ علیرضا توکلیکاشی
دوران پسافعالسازی مکانیسم ماشه برای اقتصاد ایران چگونه خواهد بود و باید منتظر چه وضعیتی در اقتصاد باشیم؟ در پاسخ به این پرسش برخی تحلیلگران شرایط یکسره تیره و تار برای اقتصاد ایران تصویرسازی میکنند و گروهی دیگر هم با توجه به بیانیه چین و روسیه که اعلام کردند به تحریمهای تازه علیه ایران نخواهند پیوست، اعلام میکنند مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمها کاملا بیاثر خواهد بود! من اما معتقدم با بازگشت تحریمهایی که برجام حدودا یک دهه به نوعی آنها را بیاثر ساخته بود، اتفاقات خوبی در انتظار اقتصاد ایران نخواهد بود. جدا از تحریمهای سیاسی، نظامی، هستهای و موشکی و ...، برخی از این قطعنامهها بهطور مستقیم اقتصاد و تجارت ایران را هدف قرار میدهند. بازگشت این قطعنامهها به این معناست که کشورهای دیگر الزام حقوقی دارند اگر به کشتیهای ایران در آبهای آزاد مشکوک شوند، این کشتیها را بازدید کرده، بررسی کنند و در صورت لزوم آنها را متوقف سازند. این رویکرد خطرات زیادی برای کالاهای تجاری ایران دارد. با توجه به اینکه مهمترین کالای صادراتی ایران نفت است، هر کشوری میتواند جلوی نفتکشهای ایرانی را سد کرده و آنها را متوقف سازد. نتیجه این روند آن است که قدرت چانهزنی ایران در برابر مشتریان اصلی خرید نفت ایران (چین مهمترین آنهاست) کاهش مییابد. در واقع ایران ناچار خواهد بود تخفیفهای بیشتری به چین به عنوان طرف حساب اصلی نفت ایران بدهد. فکر میکنم انحصار تجاری بزرگی در اقتصاد کشور اتفاق میافتد و مراودات کالا و خدمات ایران با جهان یا بسیار محدود میشود یا با هزینههایی بسیار بیشتر این نقل و انتقالات تجاری انجام میگیرد. در واقع ایران ناچار است با روشهای زمینی و ریلی این مراودات تجاری را انجام دهد تا از آبهای آزاد و مناطق بینالمللی عبور نکند. مهمترین درآمد دولت درآمدهای نفتی است و اگر این نوع تحریمها افزایش یابد، فشارها بر فروش نفت ایران افزایش مییابد. این روند باعث افزایش تورم و کسری بودجه میشود. با کمبود ارز دولتی در بازار نرخ ارز نیز افزایش مییابد. در واقع از یک طرف با تورم ارزش کالاها بیشتر و از سوی دیگر گرانی ارز هم باعث بروز تکانههای قیمتی میشود. این روند تاثیر خود را در اغلب بازارها به جای میگذارد. ابتدا بازار ارز و طلا و سپس بازارهایی چون بازار خودرو، لوازم الکترونیکی، گوشی و لپتاپها گران میشود. هزینه خانوارهای ایرانی نیز بر اثر تحریمهای تازه و نوسانات بیشتر بالا میرود و روند فقر در کشور تشدید میشود. پرسشی که ممکن است در این میان شکل بگیرد، آن است که مخالفت چین و روسیه با تحریمها به چه معناست و چه تغییری در تحریمها ایجاد میکند؟ با توجه به اینکه اکثریت حجم صادرات و واردات ایران از طریق امارات و چین صورت میگیرد، این تحریمها ایران را آسیبپذیرتر میکند. وقتی چین متوجه میشود ایران هم ذیل تحریمهای ثانویه امریکا و هم تحت تحریمهای سازمان ملل قرار دارد، تلاش میکند نفت خریداری شده از ایران را با تخفیفهای بیشتری دریافت کند. یعنی اگر امروز ۲۵درصد تخفیف طلب میکند، بعد از فعالسازی مکانیسم ماشه این درخواست تخفیف بیشتر میشود. از سوی دیگر طی سالهای اخیر حجم ورود برخی خودروها و کالاهای چینی به ایران به نسبت سالهای قبل بسیار زیاد شده است. علت این امر آن است که چین منابع مالی ناشی از صادرات نفت ایران را به ایران عودت نمیکرده و تنها این اعتبارات را به صورت کالایی در اختیار ایران قرار میداد. از آنجا که ایران قادر نیست این کالاهای مصرفی را از سایر کشورها خریداری کند، چین با هر قیمت و کیفیتی که مایل است کالاهای خود را به ایران میفروشد. به همین دلیل است که اقتصاددانها پیشنهاد میکنند دولتیها تلاش کنند، زمینه رفع تحریمها از طریق مذاکره و توافق با غرب را فراهم سازند، چراکه تحریمها شرایطی را پیش روی ایران ایجاد میکند که در خوشبینانهترین حالت ایران میتواند منافع حداقلی داشته باشد. این در حالی است که با رفع تحریمها، ایران میتواند مشتریهای ویژهاش را خودش انتخاب کند، منابع آن را دریافت و از هر بازاری که مایل است کالاهای مورد نیازش را خریداری کند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 برنده بازگشت تحریمها
✍️ کوروش احمدی
نتیجه رایگیری در شورای امنیت در مورد ادامه لغو قطعنامههای ضدایرانی از یک سو و پس گرفتن پیشنویس قطعنامه ایران از کنفرانس عمومی آژانس بینالمللی انرژی اتمی حاکی از کموکیف جو موجود در محیط بینالملل است.
در مورد نخست رای مثبت ۹عضو شورای امنیت موجب شد، قطعنامهای که برای ادامه لغو تحریمهای شورای امنیت علیه ایران مطرح شده بود، بدون نیاز به وتوی اعضای دائمی رد شود.
در مورد دوم نیز لابیگری شدید آمریکا در کنفرانس عمومی آژانس علیه تصویب پیشنویس قطعنامه ایران برای محکومیت حمله به تاسیسات هستهای ایران موجب شد نمایندگی ایران در آژانس ناچار از پس گرفتن این پیشنویس شود. این در حالی است که در سال ۱۹۸۱ شورای امنیت طی قطعنامه ۴۸۷ حمله اسرائیل به نیروگاه اتمی عراق را محکوم و شورای حکام همکاری فنی با اسرائیل را متوقف کرده بود. این دو تحول گویای محیط بینالمللی موجود در رابطه با ایران است.
مقامات ما بدون توجه به شرایط فعلی، به سختی میتوانند سیاست خارجی مناسبی را که بر حفظ منافع و امنیت ملی متمرکز باشد، پیش ببرند و رابطه با دنیا، از جمله با همسایگان، را از تاثیر آن برکنار نگه دارند. این دو اتفاق یادآور دو اتفاقی است که در ۲مهر و ۱۴ بهمن ۱۳۸۴ افتاد.در ۲ مهر شورای حکام آژانس با ۲۲ رای ایران را ناقض توافقنامه پادمان قلمداد کرد و در ۱۴ بهمن با ۲۷ رای، پرونده هستهای ایران را به شورای امنیت فرستاد. قابلتوجه است که روسیه و چین در هر دو رایگیری به هر دو قطعنامه رای مثبت دادند و تنها سه کشور سوریه، کوبا و ونزوئلا با آن قطعنامهها مخالفت کردند. به این ترتیب اتفاقی افتاد که حاکی از انزوای نسبی ایران در آن دوره بود. اما مقامات دولت نهم بیاعتنا به ماوقع به راه خود رفتند. طی ۲۰سالی که گذشت، تحولاتی رقم خورد که امروز شاهد نتایج آن هستیم.
اکنون لازم است که مقامات ما به نحوی واقعبینانه به این دو اتفاق جدید بنگرند و عنایت داشته باشند که تصمیمی که میگیرند میتواند چون گذشته، تاثیر تعیینکنندهای بر تحولات کشور و شرایط مردم و موقعیت منطقهای ما طی ۲۰ سال آینده و فراتر از آن داشته باشد. بهرغم اتفاقی که روز جمعه در شورای امنیت افتاد، شاید هنوز نتوان کار را تمامشده دانست و شاید همچنان احتمالی هر چند ضعیف وجود داشته باشد که بتوان در ۷ روز باقیمانده کاری کرد و بر دشواری ناشی از تلاقی دو سررسید ۲۸سپتامبر و ۱۸ اکتبر فائق آمد. ایدههایی که در تماس تلفنی آقای عراقچی با وزرای خارجه اروپایی در روز چهارشنبه مطرح شد، همچنان ممکن است قابلیت آن را داشته باشد که بسط یابد و در تعامل با اروپاییها به شکلی مقبول برای دو طرف درآید.از آنجا که هدف در این مرحله تمدید سررسید ۲۶ مهر (۱۸اکتبر) قطعنامه ۲۲۳۱ و فراهم کردن فرصتی برای مذاکراتی بیشتر است، قاعدتا نباید جایی برای سختگیری زیاد از سوی طرفین وجود داشته باشد. گامی عملی، هر چند کوچک در جهت تعامل مثبت با سه شرط سه کشور اروپایی مانند ارائه گزارشی اجمالی به آژانس درباره وضعیت کنونی برنامه هستهای، ممکن است بتواند راهگشا باشد.
طی چند ماه اخیر در سطوح حکومتی و کارشناسی بحثهای گستردهای در مورد اهمیت شش قطعنامه شورای امنیت در جریان بوده است. بسیاری، بهویژه در بین مقامات، بر آن بودهاند که قطعنامههای شورای امنیت به لحاظ مالی و اقتصادی متضمن اعمال تحریمهایی بیشتر از تحریمهای یکجانبه آمریکا نخواهد بود. صرفنظر از ابعاد اقتصادی و مالی این قطعنامه، مشکل این است که قطعنامههای شورای امنیت به غربیها و اسرائیل امکان خواهد داد که از بستر حقوقی که بدین طریق شکل خواهد گرفت و ادعای تهدید علیه صلح و امنیت بینالمللی از ناحیه ایران برای تشدید تحریمها و توجیه تجاوزات آتی سوءاستفاده کنند.
بهعلاوه، آمریکا مهمترین برنده بازگشت تحریمهای شورای امنیت علیه ایران خواهد بود؛ چرا که واشنگتن امتیاز کنترل بر این قطعنامهها را که با خروج از برجام از دست داده بود، دوباره به دست خواهد آورد و با حربه وتو کنترل قطعنامههای ضدایرانی را در شورای امنیت به دست خواهد گرفت. بر مبنای تجربیات پرشمار، اگر آمریکا بتواند چنین اهرم موثری به دست آورد، میتواند عملا ایران را در تله شورای امنیت گرفتار کند و آن را وسیله باجخواهیهای بیشتر قرار دهد. در چنین صورتی، ایران برای لغو این قطعنامهها ناچار به پرداخت هزینه بیشتری خواهد شد. ضرورت جلوگیری از این تحول بسیار منفی ایجاب میکند که ایران بکوشد تا بلکه غیرممکن را در این ۷ روز ممکن کند.
اما صرفنظر از مشکلاتی که بازگشت قطعنامهها ایجاد خواهد کرد، مساله اصلی که کمتر به آن توجه شده، این است که بزرگترین ضرر بازگشت این قطعنامهها تضعیف جدی امید به آینده و احتمال تحولی مثبت در سیاست خارجی و به تبع آن تسهیل حل مشکلات اقتصادی و سیاست داخلی از طریق حل مسائل سیاست خارجی خواهد بود. در چنین صورتی، بحران چشمانداز که سالهاست با آن مواجه هستیم، تشدید خواهد شد. شمار بیشتری از نخبگان به فکر مهاجرت خواهند افتاد، تعلیق و وضعیت نه جنگ و نه صلحی که بعد از جنگ ۱۲روزه شکل گرفته است، تداوم خواهد یافت و تشدید خواهد شد. نشانههای متعددی طی ماههای اخیر حکایت از این امر دارد. به عنوان مثال، شاخص مدیران خرید شرکتها (شامخ) که در اوج کرونا در سال ۹۹ حدود ۵۷ بود، در خرداد گذشته (قبل از جنگ) به ۴۲ کاهش یافت. با توجه به شرایط جنگ و تعلیق ماههای اخیر «شامخ» در شهریور ممکن است کاهش دیگری را نشان دهد.
🔻روزنامه کیهان
📍 غزه بیغذا
✍️ محمدهادی صحرایی
بی شک شما را به چیزى مثل ترس و گرسنگى و نقصان در اموال و جانها و محصولات مىآزماییم؛ و صابران را مژده بده، کسانی که چون مصیبتى به آنان برسد، مىگویند: ما از آنِ خداییم و به سوى او باز مىگردیم. سوره بقره آیات ۱۵۵ و ۱۵۶
حدود دو سال از محاصره غزه میگذرد و رژیم اشغالگر قدس به همراه ناتو و در رأس آن آمریکا، در حال نسل کشی ساکنان اصلی سرزمین مقدس فلسطیناند که از بحر تا نهر، متعلق به آنهاست و به ساکنان اصلی و اصیل آن یعنی عربهای یهودی و مسیحی و مسلمان تعلق دارد و هرگز سرزمین صهیون نبوده و نیست و نخواهد شد. استکبار جهانی و صهیونیزم وحشی میخواهند با سنجاق کردن توسریخورهای لندن و خیابانگردهای برلین و هرزههای پاریس و فراریهای ورشو و اخراجیهای وین و حقهبازهای نیویورک و واشنگتن و... ملت درست کنند و با انتخابات جعلی دولت بسازند. در هیچ منطق و درهیچ کجای تاریخ و جغرافیا، خانه را به دزدِ در خانه نمیدهند که رئیسجمهور آمریکا توقع دارد مردم فلسطین، به خواست اسرائیل تمکین کرده و خانه خود را به اسرائیل بسپارند.
طوفانالاقصی فراتر از اینکه اثبات کند سازمان ملل و سایر مجامع حقوق بشری و صلح و نوبل و زن و کودک و... از تشخیص و تولید حق و حقیقت و انصاف و انسانیت، عقیم هستند، ثابت کرد که تنها، ابزار قانونمال کردن جنایات و تسهیلگری تسلط جهان سلطه را برعهده گرفته و همگی در خدمت صهیونیزم جهانیاند. این گفته صدراعظم آلمان که اسرائیل «انجام کارهای کثیف» قدرتهای بزرگ را بر عهده گرفته؛ اعتراف عجیبی است که گویای نقشه شیطانی برای برقراری «ولایت جهانی ابلیس» است. مأموریت انجام کارهای کثیف؛ واقعیتی است که تنها متعلق به این زمان نیست. اسرائیل، از ابتدای تأسیس مأمور کارهای کثیف بود. ترویج خشونت و انواع ترور و فساد اقتصادی و اخلاقی و شهوترانی و بیاعتمادی و... از جمله کارهای کثیفی است که جزء مأموریت اسرائیل است.
سالهاست که ِ «إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْض». درست از زمان غصب فلسطین توسط صهیونیزم و تجمع اراذل و اوباش بنیاسرائیل در این منطقه که پیش از آن حدود ۲۰۰ سال در جنگهای صلیبی برای به دست آوردن آن جنگیدند و موفق نشدند. اعتراف امروز صدراعظم آلمان، سخن امام راحل ما در همان ابتداست وقتی گفت «اسرائیل غدهای سرطانی است و باید از بین برود» پیش از این نیز شهید مطهری در سخنرانی طوفانی خود، چهره پر از خشم و خشونت اسرائیل را در دورهای که روشنفکران در انتخاب غربزدگی یا شرقزدگی مردد بودند بیان کرد و اسرائیل را شمر زمانه معرفی نمود. خدایمان جلال آل احمد را رحمت کند که جنسش با همه روشنفکران تفاوت داشت و در سال ۴۱ و در کتاب «سفر به ولایت عزرائیل»، سخنانی را مطرح کرد که اکنون و بعد از گذشت شصت و اندی سال، روشنفکران امروزی در مقابل آینه هم از بیان آن واهمه دارند.
امروزه تصویر تقلا برای زندگی از سوی اسرائیلی که بوی مرگ را شنیده، عیان و علن شده و به گفته رئیسجمهور فرانسه «در حال از دست دادن کامل وجهه خود در افکار عمومی جهان است». اقدامات اخیر این رژیم شیطانی به رهبری شیطان بزرگ، چنان شوک آور است که مثل همان غربال آخرالزمانی که امام باقر سه مرتبه فرمودند: «غربال میشوید، غربال میشوید، غربال میشوید تا ناخالصیها برود و خالص بماند»؛ در حال جداسازی حق و باطل است و هرچه به آخرالزمان نزدیک میشویم، درحقیقت به شفافیت و خلوص نزدیک میشویم. مَحَضَ الإیمانَ مَحضاً أو مَحَضَ الکُفرَ مَحضاً. ایمان خالص و کفر خالص و جایی برای مرددین بین حق و باطل نیست و همه باید عقاید و مواضع خود را اعلام کنند. چرا که جدیت و نهائی بودن نبرد باطل با حق، برای دو جبهه تعیینکننده است و دو جبهه، به مدعیان دروغین اعتماد نمیکنند.
سیدالشهداء که سلام خدا و خوبان نثارش، از مدینه تا کربلا همه را دعوت به انقلاب کرد ولی در شب عاشورا بیعت از آنان برداشت؛ چرا؟ بزرگان فرمودند راز آن دعوت این بود که مبادا مردان پاک و لایقی در میان مردم مانده و از بهشت و سعادت جابمانند؛ و راز برداشتن بیعت شاید این باشد که در شب عاشورا و آستانه بهشت، مبادا در میان پاکان روزگار که گرد سیدالشهدا جمع شدهاند، ناخالصان نامحرم وجود داشته باشند. و این حال امروز جهان است. مدعیانی که سالها شعار اسلام و انقلاب و انسانیت و ملیگرایی و آزادگی و عدالت و زن و کودک و حقوق بشر و مسیحیت رحمانی و... میدادند، در حوادث عجیب این دو سال فلسطین، یا توزردی خود را نشان داده و حتی برخی وقیحانه برای نتانیاهوی خونخوار پشتوانه فقهی تراشیدند یا به ستم مستکبران و مظلومیت مستضعفان تمکین کرده و یا مانند بسیاری دیگر لال و کر و کور شدند و انگار نه انگار.
و در مقابل کسانی که هرگز توقعی از آنان نمیرفت و در سرزمین کفر و شرک و شهوت، زاییده و بالیده شده بودند، با دیدن عزت استقامت که برآمده از دین مردم غزه و دینداری آنان با شکم گرسنه است یا با دیدن عظمت مقاومت ملت ایران و صلابت رهبر انقلاب اسلامی در جنگ دوازده روزه و له کردن اسرائیل، گویی دم عیسوی به جانشان وزید و آب حیات از چشمه وجودشان جوشاند و آنها را به سمت درست تاریخ هدایت کرد و به لشکر حق ملحق نمود. ما هرچه که پیش میرویم، صحنه نبرد حق و باطل را واقعیتر و شفافتر میبینیم و گویی صیحه آسمانی انقلاب اسلامی، کار خود را کرده و جبهه حق و باطل را مشخص نموده و رسانههای واقعنما، بهانه ندانستم و نشنیدم و ندیدم را از همه گرفتهاند. حقیقت این است که در دوران آخرالزمان، جایی برای منافقان دوزیست نیست؛ یا باید ایمان محض شد یا کفر محض.
اقدامات امروز اسرائیل، خلاصه و عصاره جنایات شرورهای تاریخ است که یکجا در این غده سرطانی عود کرده و حیات بشریت را به خطر انداخته و نسل و بقاء آن را تهدید میکند. گویا نمرود و فرعون و قارون توسعه یافته و تجمیع شده در صهیونیزم یهودی و مسیحی، مأموریت به انتها رساندن تاریخ را برعهده گرفتهاند. اقدامات صهیون و حمایتهای آمریکا، غیرطبیعی شده و کشتن هر منتقد و مخالف و مظنون، در هرجا و به هر شیوه، در هیچ کجای تاریخ و حتی در جوامع بدوی هم دیده نشده است. این شیوه نگرانکننده گویای آینده تاریکی است که تفکر و تمدن تاریک غربی، بشر را به آن سوق میدهد. تفکری که به هیچ قانون و قاعده و معاهدهای پایبند نیست و انباشتهها و داشتههای بشریت را به آستانه سقوط و انحطاط میکشاند و سران جنون زده آنها آرامش روانی و امنیت خاطر جهان را به هم زده و باعث بیثباتی مردم شدهاند.
بهشت موعود دوره فرامدرن در قرن رباتیک ۲۱؛ همین استفاده از گرسنگی و قحطی به عنوان سلاح کشتارجمعی، و شلیک مستقیم به گرسنگان در صف غذاست که در کرانه مدیترانهای که محل تبلیغ شریعتهای بزرگ خدا و سرزمین پیامبران و سکونتگاه کهن انسان بوده در جریان است. صد البته این تراژدی یکشبه به وجود نیامده است. وقتی جامعه کلونی و کنارهگیر را به جای تجمعات انسانی؛ و ارتباطات مجازی را به جای روابط اجتماعی زمینهچینی و فرهنگسازی کردند و... ، باید امروز را میدیدیم که به آمار کشتار روزانه فلسطینیها عادت کنیم. گویی برای مردم دنیا اخبار «غزه بیغذا» و مصیبتهای آنها و جان دادن آنها از گرسنگی عادی شده است.
عادی شده که تصاویر شهادت مظلومانه کودکان پوست و استخوانی را ببیند و دست به دست کند و افسوسی و آه و نفرینی و تمام. دنیا باید بداند و بفهمد که صهیونیزم جهانی که مأمور کثافتکاری تمدن غرب است و مأمور نجات آمریکا و نسلکشی مسلمانان است، وحشتناکترین تجربه و عمیقترین جنایت علیه بشریت است که برای مأموریت خود، نه دوست میشناسد و نه همپیمان، چه رسد به دشمن. واقعیت این است که تمکین و قراردادهای میلیارد دلاری و هدیه هواپیما و برج و طلاهای سنگین و پایگاه و رقص دختران و... هیچ کدام نمیتواند این گراز وحشی را رام کند و در این توحش تفاوتی بین آمریکا و اسرائیل نیست و آنها دو روی سکه شیطانند. نه میشود به قولشان اعتماد کرد و نه میتوان از آنان امید خیر داشت.
🔻روزنامه ابتکار
📍 جشن ملی دستوری؟
✍️ ژوبین صفاری
چند روز پیش، خانم مهاجرانی در شبکههای اجتماعی نوشت: «در جلسه امروز هیأت دولت، به دستور رئیسجمهور مقرر شد جشن ملی به پاس دستاوردهای ارزشمند نخبگان علمی و ورزشی کشور برگزار شود. این جشن فرصتی برای شادمانی مردم و تجلی غرور ملی ایرانیان است.»
برگزاری آیینهایی در ستایش افتخارات علمی و ورزشی فینفسه پسندیده و دلگرمکننده است؛ اما شادی و غرور جمعی را نمیتوان با امضا و بخشنامه تکثیر کرد. مردم برای لبخند زدن بیش از هر چیز به احساس امنیت روانی، امید و چشمانداز روشن نیاز دارند؛ عناصری که این روزها زیر سایه تورم فزاینده، نااطمینانی سیاسی و بیم از تنشهای منطقهای رنگ باخته است. حتی کسانی که صمیمانه به دستاوردهای ملی دل میبندند نیز در چنین فضایی شاید مجال بروز شادی فراگیر نیابند.
در واقع آنچه باعث ایجاد شادی میشود نه دستور یا بخشنامه که از دل داشتن چشم انداز برای بهبود وضعیت در آینده متبلور می شود.
راه دور نرویم؛ تابستان ۱۳۹۳، تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی با وجود شکست برابر آرژانتین، خیابانهای کشور را پر از هیجان کرد، زیرا مردم حس کردند تیمشان مقابل بهترینهای جهان مردانه جنگیده است؛ احساسی که آن روزها با امید به بهبود روابط خارجی و آینده اقتصادی گره خورده بود. چند سال بعد، انتشار خبر توافق هستهای موجی مشابه را رقم زد و نشان داد هرگاه روزنهای به سوی فردایی روشنتر گشوده شود، شادمانی نیز بیدعوت مهمان شهرها میشود. امروز اما بسته شدن بسیاری از آن روزنهها معادله شادی را بهمراتب پیچیدهتر کرده است.
اگر دولت در پی «جشن ملی» است، پیش از هر چیز باید جایگاه واقعی مردم را در این مراسم بازتعریف کند. مهمترین گام، گشودن فضای گفتوگو و شنیدن صدای جامعه است؛ شهروندان هنگامی که احساس کنند شنیده میشوند، خود به نخستین خوانندگان سرود شادمانی بدل میشوند. در چنین شرایطی نه نیازی به دستور برای خوشحالی است و نه به صحنهآراییهای پرهزینه؛ لبخندهای اصیل خودجوشاند و خیابانها بدون فراخوان رسمی مملو از شور میشوند.
شادمانی ملی یک «فرایند» است نه «فرمان»؛ فرایندی که از دلِ ثبات اقتصادی، شفافیت سیاسی و حمایت واقعی از قهرمانان و دانشمندان میجوشد. دستور میتواند درِ سالن را باز کند، اما شعله شادی را تنها دلهای امیدوار روشن نگه میدارند.
آنچه این روزها می تواند شادمانی واقعی ایجاد کند روزنه های امید از دل وضعیت نامعلوم آینده است که با بالا رفتن قیمت ارز و طلا و کاهش سطح درآمد در تضاد کامل است.
🔻روزنامه اقتصاد سرآمد
📍 ماشه نعمت است یا فاجعه؟
✍️ ایرج گلشنی
ایرج گلشنی- مکانیزم ماشه که این روزها ورد زبان هاست، از سه دیدگاه مورد بررسی قرار می گیرد. این که اهل کدام دیدگاه باشید، بسیار مهم است و در مجموع، با آن نگاه ایران امروز و فردا را ملاحظه خواهید کرد. آن سه دیدگاه کدامند؟
ماشه نعمت است!
یک عده بر این باورند که مکانیزم ماشه – به معنای تحریم همه جانبه و رسمی- در حقیقت یک نقمت است که از دل آن، نعمت میزاید.
این گروه می گویند جمهوری اسلامی از بدو تاسیس مورد تحریم بوده است و تحریم چیز جدیدی نیست و مکانیزم ماشه هم چیز خاصی به آن نمی افزاید. مخصوصا این که مکانیزم ماشه اخیر، رنگ باخته و با اجماع بین المللی همراه نیست. به هر صورت، مکانیزم ماشه یک تلنگر بزرگ است تا ما هر چه بیشتر به سمت خودکفایی همه جانبه حرکت کنیم. یک مسیر یک طرفه و مشخص است که چاره ای جز تامین همه جانبه امکانات داخلی برای ما باقی نمی گذارد و از این رو که همه ما را در یک مسیر قرار می دهد و تاکید دارد که راهی جز روی پای خود ایستادن ندارد، برای ما مغتنم است و این تهدیدی است که به فرصت تبدیل می شود.
ماشه فاجعه است
در مقابل، عده ای هستند که با تفکر اینترنشنالی مسائل را تحلیل می کنند. از نگاه اینان، یک فاجعه بزرگ پیش روی ماست و ما تبدیل به یک غزه بزرگ خواهیم شد و به زودی از گرسنگی و تشنگی خواهیم مرد. نگاه تلخ و سیاه این دسته، در مقابل نگاه خوشبیانه گروه دیگر، دو طیف مهم در تحلیل مکانیزم ماشه فراهم آورده است. ماشه فاجعه است زیرا با قطع تمامی مراوده های ایران با سایر کشورها، به سرعت به سمت شکست کامل اقتصادی می رویم و به سرعت فاجعه غذایی و دارویی همه ما را در خود خواهد بلعید.
ماشه فاجعه است چون دلار به شدت گران خواهد شد و وضعیت را از بحران به فاجعه می کشاند و به زودی شاهد انقلاب گرسنه ها خواهیم بود!
ماشه نه نعمت است نه فاجعه
در برابر این دو دیدگاه، دیدگاه دیگری منطقی تر به نظر می رسد. این دیدگاه موافق نیست که مکانیزم ماشه به عنوان تحریم های همه جانبه نعمت خوانده شود، زیرا به هر شکل ممکن، اثرات منفی خود را بر اقتصاد و جامعه خواهد گذاشت و قشر آسیب پذیر، فشار مضاعفی را تحمل خواهند کرد.
اما در عین حال، فاجعه نیست؛ زیرا پدیده عجیبی نیست که تازه رخ داده باشد و ایران برای مقابله با آن آمادگی نداشته باشد. پدیده ای نیست که کشورهای دیگر تجربه نکرده باشند.
ضمن این که مکانیزم ماشه این بار، رنگ باخته و شکاف و ترک های زیادی برداشته است. پیش از این نیز، در تحریم بودیم اما بخشی از این تحریم ها غیررسمی بود. اکنون به طور رسمی امریکا و اروپا ما را تحریم کرده اند. هیچ اتفاق تازه ای مشاهده نمی شود.
در مکانیزم ماشه قبلی در دوره ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵، اجماع بین المللی حاکم بود و اکنون نیست. کشورهای مخالف ظهور کرده اند و کشورهایی که با سیاست غرب همخوانی ندارند به ایران نزدیک شده اند. فشار به معنای فشار حداکثری در عمل معنا ندارد و تحقق نمی یابد.
راه های دور زدن تحریم های امریکا و اروپا اکنون پیش روی ایرانیان هست. مسیر دلال بازی در سطح بین لملل بسته نیست. البته زیان اقتصادی وارد خواهد شد، یعنی نعمت نیست؛ اما زیان طوری نیست که کشور را از پای در آورد، یعنی فاجعه نخواهد بود.
تکیه بر توان داخلی
خودکفایی همه جانبه، امری غیرممکن و البته غیراقتصادی است. بنابراین، توجیه مساله به عنوان خودکفایی مطلق، با منطق مزیت نسبی اقتصادی همخوانی ندارد و عقلایی هم نیست؛ زیرا خودکفایی در فرصت اندک رخ نمی دهد و وقتی در دوره کوتاه مدت نیاز اقتصادی مردم غیرقابل تحمل باشد، رسیدن به خودکفایی در حد شعار هم نیست.
اما مکانیزم ماشه اگر نگاه ما را هر چه بیشتر به توانمندسازی داخلی معطوف کند، بی شک نعمت است. مشروط بر این که دولتی پای کار باشد که به بهبود توان داخلی نگاهی منطقی، قوی و برنامه ریزی شده داشته باشد, وگرنه با شعار و سخنرانی، کاری پیش نمی رود.
تکیه به توان داخلی، یک معنای روشن دارد: توجه به مردم و اقتصاد مردمی. به بیان دیگر، توجه به توان داخلی به معنای حذف تصدی گری دولت از اقتصاد و سپردن اقتصاد به بخش خصوصی و حمایت و نظارت بر آن است. در شرایط کنونی که بخش مهمی از اقتصاد ما دولتی است، بی شک دچار مشکل جدی هستیم و بهبود شرایط و خودکفایی نسبی هم غیرممکن خواهد بود. اولین گام برای خودکفایی نسبی، ایجاد مسیر بهبود در تمامی صنایع کشور است و این با تسلط نگاه دولتی و با مدیران دولتی تحقق پیدا نمی کند.
دولت موثر- دولت بی تفاوت
اگر همراه و همزمان با مکانیزم ماشه، سرعت خصوصی سازی در ایران افزایش پیدا کند، ما شاهد دولتی متعهد و موثر خواهیم بود و بدین سان ، مکانیزم ماشه ما را به سمت توسعه و تکامل پیش می راند و نعمت می شود و اگر چنین نباشد، یعنی دولت بی تفاوتی که کشور را به سمت فاجعه سوق می دهد.
بی تردید، دولت چهاردهم از ماه ها پیش خود را آماده مقابله با تهاجم ماشه کرده است. باید روند را سرعت ببخشد و با واگذاری های سریع و قوی شرکت های ناکارامد بخش دولتی به بخش خصوصی، موج روانی مکانیزم ماشه را خنثی کند و سپس با حمایت گسترده از بخش خصوصی، ورق را برگرداند.
اگر دولت منفعل بماند و به اسم سیاست و دیپلماسی و کشف راه های صلح آمیز خودش را مشغول کند، هیچ خیری از او به ملت نخواهد درسید. منطقی ترین وضعیت این است که بپذیریم خواسته یا ناخواسته وارد یک جنگ بزرگ اقتصادی شده ایم. مسیر جنگ هم مشخص است: یا باید ننگ تسلیم بپذیریم یا مسیر بهترین بهره وری از امکانات داخلی و کشورهای دوست را طی کنیم. به نظر می رسد ما راهی جز مسیر بهبود نداریم و نباید از دشمن انتظار ترحم داشته باشیم. باید بدانیم که تاوان تسلیم به مراتب سخت تر و وحشتناک تر است. شکم سیر اما بی عزت ، گرسنه اما شرافتمند دو شق یک تصمیم بزرگ است که ما به طور قطعی مسیر شرافتمندانه را برگزیده ایم و تاوان آن را هم پس خواهیم داد. به قول دکتر بهشتی: بهشت را به بها می دهند نه به بهانه.
عزت و شرف و آبرو را هم به بها می دهند نه به بهانه. حقارت قطر و دیگر کشورهای لرزان حاشیه خلیج، تابلوی عبرت پیش روی ماست. ما آن توسعه و تکبر ظاهری را به قیمت حقارت و بردگی اگر می خواستیم، دوران شاهی را ادامه می دادیم. اکنون که دوران سخت مبارزه دیگری است باید پایمردی کنیم؛ زیرا این نیز جنگ دیگری است و ما راهی جز مبارزه نداریم. به قول دکتر چمران:
شیپور جنگ، آن جا که مرد را از نامرد تشخیص میدهند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 دانشگاههای ۱۴۰۴
✍️ علی ربیعی
اول مهر، روز بازگشایی مدارس و دانشگاهها، مسائل و موضوعات مختلفی را در پیش روی ما قرار میدهد:
۱- امسال دانشگاهها در شرایط سیاسی، اجتماعی و روانی خاصی بازگشایی میشود. عدم توجه به این شرایط روانی و اصرار بر روشهای دانشگاهزدایی که در دولت سیزدهم با شدت زیادی دنبال میشد، نه تنها پاسخگو نبوده، بلکه مسالهآفرین هم خواهد شد.
در واقع، مهمترین چالش امروز جامعه دانشگاهی، ناآگاهی سیاستگذاران از آرزوها، انگیزهها و سبک زندگی دانشجویان نسل جدید است. ارزشهای این نسل - مانند ارزشهای دو دهه اخیر - دگرگون شده، اما سیاستها همچنان بر قالبها و فرمولهای دهه شصت اصرار میورزند. نتیجه چنین رویکردی، تعمیق شکافها و افزایش تعارضهاست. پافشاری بر انتظارات ایدئولوژیک و فرهنگی، آن هم با بیتوجهی به تحول ارزشهای دانشجویان، موجب تضعیف کارکرد اصلی دانشگاه یعنی آمادهسازی جوانان برای ورود به جامعه شده است. حضور و کنشهای اعتراضی دانشجویان در پاییز ۱۴۰۱ را نیز باید در همین چارچوب تحلیل کرد؛ جایی که نگاههای قدیمی توان درک رفتارهای پیشبینیناپذیر نسل تازه را نداشتند. امروز، ارزشهای دانشجویان آمیزهای از دغدغههای بقا، روحیه ابراز وجود، شالودهشکنی، میل به رهایی و استقلال است. اما دانشگاه، همچنان فاقد ساختار، سیاست و مدیریتی هماهنگ با این واقعیتهاست؛ شکافی که به یکی از جدیترین مسائل در رابطه میان دانشجو و دانشگاه بدل شده است.
۲- یکی از مفاهیم قدرت در دهههای اخیر دانش انباشته و نیروهای انسانی با دانش هستند. میزان فارغالتحصیلان دختر و به خصوص دختران در حال تحصیل بیش از پسران بود و در کل نیز برابری میکند.
بهرغم پایین بودن نرخ مشارکت زنان، در آینده، زنان موتور توسعه ایران خواهند بود و از سویی معتقدم تغییرات اجتماعی و فرهنگی ایران، هماکنون زنپایه بوده و در آینده نیز در عرصههای اقتصادی و در افقی بلندمدتتر در عرصه سیاسی نیز چنین خواهد بود. این همان موضوعی است که سیاستگذاران به آن واقف نشده که در صورت عدم توجه به آن، زنان تحصیلکرده به شکل تعارضآمیزی زمینههای تغییر را دنبال خواهند کرد.
۳- جمعیت بیش از ۸۵ میلیون نفری ایران، قریب به ۲۲ میلیون فارغالتحصیل دانشگاهی دارد. این در حقیقت، قدرت بیبدیل ایران در مقایسه با بسیاری از کشورهاست. این همان تفاوتی است که در صورت فراهم آمدن شرایط، زمینههای توسعه ایران را جهشوار همچون فنری رها شده ممکن میسازد.
۴- یکی از مسائل مهم دانشگاه که ناشی از سیاستهای گذشته بوده و ادامه یافته، بحث نابرابری و عدم توازن علمی در خروجیهای دانشگاهی مختلف است. مطالعات نشان میدهد دانشجویان دانشگاههای تراز اول عمدتا از افراد نسبتا باهوش طبقه متوسط به بالا هستند در صورتی که در چند دهه گذشته حضور متوازنی از طبقات پایین اجتماعی و حتی روستاها در این دانشگاهها به چشم میخورد. علت اصلی آن را میتوان در بیعدالتی آموزشی نهادینه شده در مقاطع مدارس از دبستان تا دبیرستان جستوجو کرد.
ریشه نگاه اقتصادی به دانشگاه، به دولت نهم بازمیگردد؛ رویکردی که در نزاع سیاسی آن زمان، رقابت ناسالم میان برخی دانشگاهها، به «دانشگاهزدایی» دامن زد. امروز نیز همین منطق تجاری، پذیرش در مقاطع ارشد و دکترا را از مسیر ارزیابیهای علمی دقیق خارج کرده است. شواهد متعدد نشان میدهد که گاه ورود به این دورهها، بیش از آنکه بر پایه نیاز علمی جامعه باشد، به سادگی یک ثبتنام تلقی میشود؛ ذهنیتی که اعتبار آموزش عالی را تهدید میکند.
۵- حفظ استقلال دانشگاه؛ یکی از موضوعات مشترک مورد ابهام دانشجویان و اساتید به خصوص در رشتههای علوم انسانی، عدم استقلال گروههای علمی، انجمنهای علمی و عدم ایجاد فضایی برای کنشهای انتقادی و فعالیتهای اجتماعی است.
در گذشتهای نه چندان دور روند جذب استادان که همسو با ذائقه سیاسی دولت قبل و بدون طی مسیرهای متعارف گزینش دانشگاهی بود - همانند بورسیههای جنجالی دولت دهم - نشانهای نگرانکننده از بیاعتنایی به استقلال گروههای علمی در دانشگاهها بود. وقتی آرای استادان در انتخاب مدیران گروهها نادیده گرفته میشود، نتیجه در کوتاهمدت نومیدی نیروهای شایسته و در بلندمدت، چیزی فراتر از «دانشگاهزدایی» نخواهد بود؛ مسیری که اعتبار علمی را نه به آرامی، بلکه با شتاب از درون میفرساید. تداوم این روند باعث شکست آموزش عالی خواهد شد. برخی سیاستهای جذب و آزادی عمل دانشجویان، نحوه بهکارگیری استادان و تعاملات داخلی دانشگاهها، روندی را رقم زده که به تدریج کارکردهای بنیادین این نهاد را تهی میکند. دانشگاه که باید بر محور رابطه استاد و دانشجو، زیرساختهای علمی و قواعد پژوهشی شکل بگیرد از ماموریت اصلی خود یعنی پرورش نظریهپردازانی که با تکیه بر دانش نو، موتور محرک توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشند، فاصله میگیرد.
🔻روزنامه ایران
📍 باید به دیپلماسی فرصت داد
✍️ حمید بعیدینژاد
روزهای آغاز به کار اجلاس عالیرتبه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۲۵ میلادی بهصورت اتفاقی مصادف با آخرین روزهای باقیمانده از عمر برجام شده است. بیشک، مرگ قطعی برجام در فقدان یک توافق هستهای جایگزین، به معنی شکست کامل تلاشها برای حل و فصل بینالمللی موضوع هستهای ایران و در نتیجه بازگشت شش قطعنامه لغو شده تحریمی شورای امنیت سازمان ملل متحد میباشد. هر چند امید زیادی باقی نمانده است، اما حضور همزمان سران عالیرتبه کشورها از جمله کشورهای درگیر در این پرونده به شمول رؤسای عالی سه کشور اروپایی این کور سوی امید را زنده نگه میدارد که شاید در آخرین لحظات باقیمانده راهی برای حصول توافق جهت جلوگیری از فروپاشی یکی از حساسترین پروندههای بینالمللی دنیای معاصر به دست آید.
برجام نتیجه حداقل دو دهه تلاش ایران و کشورهای پنج بعلاوه یک میباشد که با مذاکراتی سخت و طاقت فرسا موفق گردید سازو کاری برای حل و فصل برنامه هستهای ایران فراهم نماید و با اینکه برجام در۱۰ سال گذشته به دلیل تحولات سیاسی در آمریکا عملاً در مسیر عدم اجرا قرار گرفت و نتوانست به اهداف خود جامهعمل بپوشاند ولی فعلاً تنها چهارچوب حقوقی موجود برای جلوگیری از بروز یک بحران عمیق بینالمللی و
منطقهای میباشد.
اما واقعیت آنست که امید به تفاهم در این لحظات آخر فقط میتواند بر این مبنا استوار باشد که طرفهای مذاکره به این درک عمیق رسیده باشند که بازگشت قطعنامههای تحریمی شورای امنیت پس از۱۰سال از لغو آنها و شکست تمامی امیدهای احیای توافق هستهای چیزی جز تنش و ایجاد مخاطرات جدید در سطح منطقهای و جهانی به دنبال نخواهد داشت. غربیها باید فهمیده باشند که تحریمها علیرغم اثرگذاریهای خود بر حیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران، باعث عقبنشینی ایران از مواضع اصولی خود برای برخورداری از حقوق ذاتی خود در معاهده عدم اشاعه سلاحهای هستهای (ان پی تی) نشده و بلکه ایران در صورت بازگشت قطعنامههای شورای امنیت حتماً اقدامات تقابلی و جبران کننده خود را اتخاذ خواهد کرد، که خود میتواند به پیچیدگی اوضاع بینجامد.
آنچه از موضع کشورهای اروپایی و آمریکا قابل درک نیست آنست که آنها میگویند با بازگشت قطعنامههای تحریمی شورای امنیت، راهحل دیپلماتیک کنار گذاشته نخواهد شد و آنها کماکان حامی ادامه مذاکرات خواهند بود. اما واقعاً چگونه ممکن است که با شکست این مرحله حساس از مذاکرات جاری و بازگشت قطعنامههای تحریمی شورای امنیت، انتظار داشت که دوباره در فاصله کوتاهی مذاکره برای برداشت و لغو همین قطعنامههایی که به تازگی بازگشتهاند، آغاز گردد. خب، اگر راهی برای توافق وجوددارد چرا آن اقدامات الان اتخاذ نشوند و یا اگر وقت کم است، چرا نباید به دیپلماسی فرصت داد و چرا حداقل نباید همین الان راهی برای تمدید عمر توافق موجود با هدف تمهیدات لازم برای انجام مذاکرات جدی برای توافق جدید در آینده نزدیک اتخاذ نمود.
شرایط بسیار حساس است و صاحبنظران و آزادگان و فرهیختگان جهانی و بینالمللی مستقل و دلسوز نیز نگران افزایش تنش و حتی افزایش احتمال بروز درگیریهای نظامی در آینده میباشند که میتواند بار دیگر به کانونهای اختلاف و تنش و درگیری بیشتر بینجامد.
این انتظار وجود دارد که رهبران غربی به مسئولیتهای مهم خود توجه نموده و آمادگی جمهوری اسلامی ایران برای توافق یا حداقل تمدید توافق موجود برای یک دوره کوتاه مدت برای فضا دادن به دیپلماسی را ارج بنهند. امید است روزهای آینده که روزهای حساسی برای افزایش تلاشهای جهانی و منطقهای برای کاهش تنش میباشد، به موفقیت برسد و طرفها با نگاهی عمیق و سازنده برای عبور از یک بحران غیرضرور، راهی مؤثر را برای حصول تفاهم به وجود آورند.
🔻روزنامه رسالت
📍 سرمایهگذاری در اقتصاد ایران؛ فرصتها و راههای عبور از ریسکهای سیاسی
✍️ سید محمد بحرینیان
اقتصاد ایران با وجود همه چالشها، همچنان یکی از بازارهای بالقوه جذاب برای سرمایهگذاران داخلی و خارجی است. منابع طبیعی گسترده، موقعیت ژئوپلیتیک استثنایی، بازار مصرفی بزرگ و نیروی انسانی جوان، عواملی هستند که توجه سرمایهگذاران را جلب میکنند. پرسش اصلی اما این است: کدام حوزهها در شرایط امروز جذابترند و چگونه میتوان از سد ریسکهای سیاسی عبور کرد تا این ظرفیتها بالفعل شوند؟
یکی از مهمترین حوزهها، بخش معدن و صنایع معدنی است. ایران با دارا بودن ذخایر متنوعی همچون مس، سنگآهن، طلا و عناصر نادر خاکی، ظرفیت تبدیل شدن به یکی از قطبهای معدنی منطقه را دارد. بازار جهانی فلزات و مواد معدنی، بهویژه در دوران گذار به انرژیهای نو و توسعه صنایع پیشرفته، بهشدت در حال گسترش است و ایران میتواند با جذب سرمایه و فناوری، سهمی درخور از این بازار را به خود اختصاص دهد. سرمایهگذاری در بخش اکتشافات عمیق، فرآوری مواد معدنی و توسعه زنجیره ارزش به جای خامفروشی، هم بازده اقتصادی بالاتری دارد و هم اشتغال پایدار ایجاد میکند.
علاوه بر معدن، حوزههایی چون انرژیهای تجدیدپذیر، کشاورزی دانشبنیان، فناوری اطلاعات و گردشگری نیز جزو گزینههای قابل توجه برای سرمایهگذاری به شمار میروند. ایران به دلیل تغییرات اقلیمی و محدودیت منابع آب، نیازمند تحول در کشاورزی است؛ فناوریهای نوین میتواند این بخش را به موتور رشد و صادرات تبدیل کند.
در حوزه انرژی، مزیت جغرافیایی و اقلیمی ایران زمینهساز توسعه نیروگاههای خورشیدی و بادی است؛ عرصهای که همسو با روند جهانی کاهش وابستگی به سوختهای فسیلی است.
بااینحال، ریسکهای سیاسی و اقتصادی همواره یکی از موانع جدی سرمایهگذاری در ایران بوده است. تحریمها، بیثباتی در سیاستهای اقتصادی و پیشبینیناپذیری قوانین، ازجمله عوامل بازدارنده هستند.
برای عبور از این موانع، چند راهکار کلیدی وجود دارد:
نخست، ایجاد ثبات در سیاستگذاری اقتصادی. سرمایهگذار بیش از هر چیز نیازمند پیشبینیپذیری است. شفافیت قوانین، پرهیز از تصمیمات ناگهانی و حمایت پایدار از سرمایهگذار، پیام اطمینانبخشی به بازار خواهد داد.
دوم، گسترش همکاریهای منطقهای و بینالمللی. حتی در شرایط تحریم، میتوان با استفاده از پیمانهای دوجانبه، تهاتر کالا و ورود به زنجیرههای ارزش منطقهای، مسیرهایی برای جذب سرمایه باز کرد.
سوم، ایجاد بسترهای نوین مالی و بیمهای. توسعه صندوقهای ضمانت سرمایهگذاری، بیمه ریسکهای سیاسی و استفاده از ابزارهایی چون بازار سرمایه، امکان مدیریت ریسک را برای فعالان اقتصادی فراهم میکند.
در نهایت، جذابسازی محیط اقتصادی ایران نیازمند ترکیبی از اصلاحات ساختاری داخلی در حوزه اقتصاد و دیپلماسی اقتصادی هوشمندانه است. اگر ثبات نسبی فراهم شود و سرمایهگذاران از پشتیبانی حقوقی و مالی مطمئن باشند، ظرفیتهای عظیم ایران در بخشهایی چون معدن میتواند موتور محرک رشد اقتصادی کشور باشد.
اقتصاد ایران امروز در نقطهای ایستاده که یا با اصلاحات، سرمایه را به سمت تولید و توسعه میکشاند، یا همچنان با خروج سرمایه و فرصتسوزی مواجه خواهد بود. انتخاب با سیاستگذاران است؛ اما بیشک، فرصتها بیش از آن است که بتوان آنها را نادیده گرفت.
مطالب مرتبط