🔻روزنامه تعادل
📍 سرگردانی!
✍️ حسین حقگو
«صنعت» و «تجارت» دو امر در هم تنیده و در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگرند.اینک وضع و حال هر دو این حوزه خوب نیست، بلکه خراب و وخیم است. چنانکه طبق آخرین گزارش مرکز پژوهشهای مجلس از عملکرد اقتصادی کشور در خرداد، نرخ رشد بخش صنایع و معادن (صنعت، معدن، استخراج، ساختمان و تامین آب و برق و گاز) منفی ۲,۶ درصد بوده است . تحلیل دادههای ۳۵۸ شرکت بزرگ صنعتی و معدنی بورسی نیز از کاهش تولید در ۱۳ رشته از ۱۵ رشته فعالیتهای صنعتی بزرگ در اردیبهشت ماه حکایت میکند و سقوط ۱۵۰ هزار واحدی بورس در یک هفته گذشته و خروج ۲۵۰۰ میلیارد تومان پول حقیقی از این بازار در یک روز نشانههای دیگری از وخامت اوضاع بنگاههاست . در حوزه تجارت نیز گذشته از تراز تجاری منفی ۱۴.۵ میلیارد دلاری سال قبل، وضعیت تجارت غیرنفتی کشور در ۴ ماه اخیر نیز با کاهش ۱۰ درصدی روبهرو بوده و به حدود ۳۴ میلیارد دلار تنزل یافته که حدود ۱۶.۵ میلیارد آن مربوط به صادرات و ۱۷.۵ میلیارد هم مربوط به واردات بوده است .
امروز بنگاههای صنعتی و تولیدی با سه چالش عمده کاهش تقاضای موثر، رشد هزینههای جاری (انرژی، دستمزد و مواد اولیه) و ابهام در سیاستگذاری مواجهند. این چالشها طی یک دهه اخیر به خصوص با تشدید تحریمهای بینالمللی، سبب فرسودگی تجهیزات و خطوط تولید و جاماندگی در حوزه فناوری و تامین مواد اولیه و حضور در بازارهای صادراتی شده و توان تولید این بنگاهها را به شدت تحلیل برده است.این تحریمهای بینالمللی وقتی بر بستر اقتصادی دولتی سوار میشود که قیمتگذاری دستوری، دیوار بلند تعرفهها، فضای به شدت نامناسب کسب و کار و نااطمینانیهای شدید و وسیع مولفههای اقتصاد کلان و مهمترین آنها یعنی نرخ ارز از شاکلهها و اسکلتبندی حکمرانی اقتصادی آن است، کار تولید دوصد چندان مشکل میشود.
در حوزه تجارت نیز چنانکه فعالان این حوزه بر آن تاکید میکنند در یکسال اخیر علاوه بر محدودیتهای مبادلات بانکی و تحریمهای مالی، با تداوم «سیاستهای ناکارآمد ارزی و مقررات پیمانسپاری»، «سختگیری جدی برای تخصیص ارز مورد نیاز واردات» و «کم توجهی عملی به نظرات فعالان بخش خصوصی» و البته ضعف دیپلماسی اقتصادی و کاهش نرخ تشکیل سرمایه و مقاصد صادراتی و... مواجهند (سایت اتاق تهران- ۱۱/۵/ ۱۴۰۴) امروزه تعریف «صنعت» از محدوده سنتی ساخت و تولید فراتر رفته و به تمام حوزههای کسب و کار شامل صنایع ساخت و تولید، صنایع خدماتی، فناوری نوین و خدمات تجاری، صنعتی و علمی و...گسترش یافته است و بررسی و تدوین سیاستهای صنعتی بهطور یکپارچه و در بستر سیاستهای جامع اقتصادی و توجه به رابطه متقابل بین سیاستهای صنعتی با دیگر زمینهها مانند: آموزش، انرژی، رفاه اجتماعی و ... و نیز ایجاد آرمانی بلندمدت در توسعه صنعتی ممکن میشود، چنانکه در کشورهای مانند ترکیه، ژاپن، مالزی وکانادا و... میتوان مشاهده کرد.
بر این اساس رشد و گسترش صنعت و تجارت در قالب الگوی موزون و منطقی «استراتژی مشارکت در عرصه جهانی» (استراتژی میانه بین استراتژیهای جایگزینی واردات و توسعه صادرات) نیازمند سیاستگذاری در سطوح بالای حاکمیتی و پاسخ به سوالات اساسی در حوزه اقتصاد کلان و فراکلان است. از تعیین جایگاه و نقش دولت و نحوه حضور آن در روند توسعه صنعتی و ایجاد فضای آزاد و رقابتی و عدم دخالتهای اختلالزای این نهاد در تعیین مولفههای اقتصاد کلان (نرخ ارز و بهره بانکی و تعرفه و...) تا قوانین مالیاتی و کار و تامین اجتماعی مناسب و پیشبرنده و نحوه تعامل با جهان و روابط بینالملل و...
مجموعهای از راهبردها و سیاستها که خود را در قالب تصویر آرمانی و بلندمدتی که در ذهن مدیریت سیاسی جامعه از مفهوم «توسعه» نقش بسته، معنا و در چارچوب «استراتژی توسعه صنعتی» الزام قانونی مییابد. امری که در یکسال اخیر و در دولت آقای پزشکیان هیچ سخنی از آن به میان نیامده و کشتی صنعت و تجارت همچون دو دهه گذشته و بیش از قبل در سرگردانی مطلق گذران میکند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 سراب سوزان یارانه آب
✍️ تیمور رحمانی
سرزمینمان روزهای سختی را پشت سر میگذارد و بخش اصلی این سختی پیامد نوع نگاه به تخصیص منابع طی یک دوره طولانی است. درحالیکه سیاسیون به دنبال آن هستند تا از هر دشواری اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رقبای خود را تخریب کنند و آیندهای برای خود دست و پا کنند؛ پدیدهای که از زمانهابیل و قابیل برقرار بوده و برقرار خواهد بود. ضرورت دارد اصحاب علم اقتصاد بیعلاقه به جنگ و دعوای سیاسی به تبیین مسائل اقتصادی با عینک علم اقتصاد بپردازند و یادآوری کنند که چگونه مشکلات انباشتهشده و تبدیل به چالش و ابرچالش و سوپر ابرچالش و از این قبیل اسامی شدهاند و چگونه باید نوع نگاه به تخصیص منابع تغییر کند تا فقط بخشی از کژیهای اقتصاد کاسته شود و ادامه حیات در این سرزمین را ممکن سازد.
موضوعی که در حال حاضر یقه ما را چسبیده، بحران آب است و بحران آب از بیشمار بحرانهایی است که نوع نگاه ما به تخصیص منابع به بار آورده است. اما بگذارید دستهبندیشده به تبیین مشکل بپردازیم و تصویری واقعبینانه از علت ایجاد مشکل و عوارض حل مشکل ارائه کنیم.
یکم اینکه ایران سرزمینی خشک است و مشکل کمبود آب تاریخی طولانی دارد، آن هم زمانی که جمعیت ایران بسیار قلیل بوده تا چه برسد به وضعیت کنونی که احتمالا جمعیت ایران بسیار سریعتر از آنچه مسیر طبیعی و پایدار توسعه حکم میکرده، رشد کرده است. لذا، نفس افزایش شدید جمعیت در شرایطی که به بزرگترین محدودیت منابع یعنی محدودیت آب توجه نشده است، حتما باید مشکلات کنونی را به بار میآورد. در عین حال، ایران با دورههایی از خشکسالی در گذشته نیز روبهرو بوده است که متاسفانه فقدان دادههای کافی اجازه مقایسه شرایط کنونی با آن دورههای خشکسالی را نمی دهد. حداقل از پیشینیان مثالهایی از خشکسالی بسیار شدید منجر به خشک شدن برخی چشمههای دائمی ذکر شده است که مشابه آن را در نیمقرن اخیر شاهد نبودهایم. لذا، حتی نمیتوان با قاطعیت ادعا کرد که خشکسالی بدتر از شرایط کنونی در گذشته رخ نداده است. همانطور که اشاره شد، جمعیت بسیار اندک سرزمین ما در گذشته مانع پررنگ بودن عوارض آن خشکسالیها نسبت به شرایط کنونی شده است. آنچه مهم است این است که خشکی سرزمین و بروز خشکسالیهای مکرر پدیدهای تازه نیست و البته هیچ دولت و هیچ نظام سیاستگذاری را نمیتوان بابت آن سرزنش کرد. آنچه قابل سرزنش است عدم توجه به واقعیت آشکار کمبود آب در سیاستگذاری و تخصیص منابع توسط دولتها بوده است.
دوم اینکه مشکل کمبود و اکنون بحران آب موضوعی نیست که یک دولت یا یک وزیر خاص را بهعنوان مقصر آن معرفی کرد، بلکه مشکل شیوه تخصیص منابع منجر به این بحران امری طولانی است و همه دولتها، حداقل از شروع دهه ۱۳۵۰، در شکل دادن آن نقش داشتهاند و دولتها و مجلسهای متعدد به یک اندازه در ایجاد آن نقش داشتهاند. مشکل بزرگتر آن است که دولتها پشت سر هم نه تنها در تصحیح مسیر انحرافات کوچک اولیه در تخصیص منابع منجر به بحران آب تلاشی نکردهاند، بلکه همان مسیر را با قوت بیشتر ادامه دادهاند. طبیعی است که آنچه در گذشته با اندکی تلاش قابل اصلاح بوده، اکنون با دشواری فراوان قابل حل است، اگر اساسا قابل حل باشد.
سوم اینکه حتی این احتمال اندک را نادیده نمی گیریم که طرفهای تخاصم ایران به یک تکنولوژی مسلط باشند که اولا از میزان متوسط بارندگی ایران کاسته باشد و ثانیا میزان تبخیر را در ایران افزایش داده باشد (بالاخره فرض محال، محال نیست). اما حتی اگر این احتمال ناچیز در واقعیت رخ داده باشد، نافی آن نخواهد بود که شیوه تخصیص منابع نقش اصلی را در ایجاد بحران آب داشته و در آن صورت، حل اساسی موضوع هم نیازمند تغییر شیوه تخصیص منابع است.
چهارم اینکه در یک تحلیل واقعبینانه و بدون اینکه تعلقی به دولت کنونی داشته باشم یا از قبَل روی کار آمدن دولت کنونی نفعی برده باشم، باید بپذیریم که دولت کنونی نه در ایجاد این مشکل نقش پررنگی داشته است و نه امکان چندانی برای حل این مشکل پیشرو دارد. در عین حال مشکلات مرتبط با جنگ نیز امکانات پیش روی دولت را محدودتر هم ساخته است. لذا، ضمن آنکه در کوتاهمدت از طریق مدیریت مصرف آب، محدود اقداماتی قابل انجام است و متخصصان حوزه مربوطه میتوانند در این راه کمک کنند، اما باید تمرکز بر وارونه کردن تدریجی آن شیوه تخصیص منابعی باشد که نقش اصلی را در شکل دادن به این بحران داشتهاند.
پنجم اینکه وضعیت کنونی به زبان علمای نظریه بازی نوعی تعادل نش نابهینه است که خارج شدن از این تعادل نیاز به یک شبه معجزه دارد. حل بحران آب نیازمند آن است که در الگوی مصرف آب تغییر اساسی صورت گیرد و این تغییر مستلزم آن است که کل جامعه یا بخشی از جامعه هزینه این تغییر الگوی مصرف را متحمل شوند. مثلا مصرفکنندگان محصولات کشاورزی را با قیمت بالاتر خریداری کنند یا از سود اندک کشاورزان کاسته شود. واضح است که طبق آموزههای علم اقتصاد هیچ گروه و صنفی تمایل ندارد پیشقدم تحمل هزینه تغییر باشد. به همین دلیل است که اصلاحات با وجود آنکه نهایتا اجتماع را در وضعیتی بهتر از قبل قرار خواهد داد، غالبا به تاخیر میافتد.
اما این شیوه تخصیص منابع که بهعنوان متهم ردیف اول شکل دادن بحران آب به آن اشاره داریم، چیست که اکنون نه تنها تبدیل به یک معضل اجتماعی و امنیتی شده، بلکه تبدیل به یک مانع بزرگ اقتصاد کلان در دست یابی به رشد و توسعه اقتصادی هم شده است. خلاصه کلام آن است که نوع نگاه ما به توسعه، تولید، رشد اقتصادی و رفاه سبب شده است طی چندین دهه سرابی از ایجاد رفاه مبتنی بر دادن یارانه آب ترسیم کردهایم(در همراهی با سایر یارانهها) و حال که طی طریق کردهایم و به محل سراب رسیدهایم، جز تشنگی در بیابانی سوزان چیزی اطراف خود نمیبینیم. تمام داستان بحران آب محصول یارانه بسیار سخاوتمندانه برای مصرف آب به قیمتی پایینتر از ارزش اقتصادی آن، آن هم در سرزمینی خشک است. بگذارید چند مثال بزنیم.
در خشکترین مناطق ایران هندوانه، یونجه، خیار و امثالهم طی دههها کشت میشده است. دلیل اصلی اینکه یک کشاورز به تولید این محصولات آببر میپرداخته است، آن نیست که قدر آب را نداند یا بیاستعداد باشد و یک فعالیت فاقد بازدهی مناسب را انجام دهد. آبی که از سدها و رودخانهها و به تدریج از اعماق زمین برداشت میکرده، برای او ارزان تمام میشده و لذا یکی از مهم ترین نهادههای تولید را به ارزشی بسیار پایینتر از ارزش اقتصادی آن تامین میکرده است(این معنایی جز دادن نوعی یارانه سرسام آور نداشته است) و طبق بدیهیترین قانون علم اقتصاد یعنی قانون تقاضا، پایین نگه داشتن قیمت آب تمایل به مصرف و برداشت آب توسط او و امثال او را شدت میبخشیده است. از طرف دیگر، چون هزینه آب برای این کشاورز بسیار اندک بوده، میتوانسته است با قیمت پایین محصول تولید کند و به بازار عرضه کند و مصرف آن محصولات نیز بر اساس همان قانون تقاضا، شدت میگرفته است. به این ترتیب، هم کشاورز خوشحال بوده که سود متعارف کسب میکند، هم مصرفکننده خوشحال بوده که محصول کشاورزی ارزانقیمت مصرف میکند و هم متولیان بخش کشاورزی خوشحال بودهاند که گزارش رشد ارزش افزوده و اشتغال ارائه کنند. اما همه آنها غافل بودهاند که برآیند اقتصاد کلان آن خوشحالی، همین مصیبتی است که امروز گرفتار آن هستیم.
مثال دیگری بزنیم. در دل کویر، صنعتی آببر تاسیس میشود و از دژ استوار پایداری تاریخی ایران در مقابل هجومهای خارجی، یعنی زاگرس، آب را صدها کیلومتر منتقل میکنند تا آن صنعت پا بگیرد و تولید به ظاهر سودآور داشته باشد. اما آن صنعت فقط به این دلیل به ظاهر سودآور بوده است که آب ارزان(و سایر یارانهها) را دریافت میکرده و تامین آب با قیمتی بسیار پایین تر از ارزش اقتصادی آن سبب سودآور نشان دادن آن صنعت میشده است. این گونه هم صاحبان آن صنعت خوشحال بودهاند که سود کردهاند، هم نمایندگان آن مناطق خوشحال بودهاند که اسباب اجرای پروژه صنعتی در حوزه انتخابیه خود شدهاند و هم متولیان بخش صنعت خوشحال بودهاند که نشان دهند ارزش افزوده و اشتغال بخش صنعت رشد کرده است. اما این سرمستی صنعتی فقط به آن دلیل رخ داده است که آب ارزان و همراه با یارانه (در کنار سایر یارانهها از قبیل یارانه وام ارزان بانکی و امثالهم) مصرف میشده است، غافل از آنکه آن سرمستی چند صباحی بیش دوام نخواهد آورد و روزی، درس تلخ روز اول آموزش علم اقتصاد را به ما یادآوری خواهد کرد.
مثالی دیگر بزنیم. صنعت ویلاسازی مجهز به باغچه نه تنها در حومه مراکز بزرگ جمعیتی بلکه حتی در مناطقی که طبق دادههای رسمی کشور جزو مناطق کم برخوردار هستند، در طول زمان به شدت گسترش یافته است. بخش غالب این ویلاسازی به این دلیل امکانپذیر شده است که حفر چاه و برداشت آبهای زیرزمینی بسیار کمهزینه بوده است و در نتیجه نه تنها طبقات مرفه، بلکه حتی طبقات متوسط نیز سهم قابلتوجهی در تصاحب انواعی از ویلای خانوادگی داشتهاند. در واقع، این ویلاها به این دلیل ارزشمند شدهاند که آب یارانهای آنها را ارزشمند کرده و در غیاب آن آب ارزان، چنین کسب و کار پررونقی برپا نمیشده است یا به قول علمای مالی ارزش این دارایی در فقدان آب ارزان بسیار کمتر بوده است. اما درحالیکه شهروندان سرمست از بهرهمندی از داشتن ویلای خانوادگی بودهاند و کسبوکارهای مرتبط با آنها نیز از رونق کسبوکار خود دچار سرمستی بودهاند و دولت هم بابت ایجاد اشتغال سرمست بوده است، آن یارانهها و بهرهبرداری بیرویه از آبهای زیرزمینی در حال خالی کردن زیر پای ما بوده است تا خودمان که هیچ، تمدن هزارانساله ما را هم ببلعد.
به نظرم کافی باشد. ما در سرزمینی خشک که ارزش اقتصادی آب خیلی بالا است و طبق اصول اولیه علم اقتصاد بخش عمومی باید بر فعالیتهای مرتبط با مصرف آب مالیات وضع میکردیم، نه تنها برای استفاده از آب مالیات نبستهایم که با دادن انواعی از یارانه و از جمله پایین نگه داشتن قیمت خود آب، اسباب تشدید مصرف آب را فراهم ساختهایم و سرمست از رفاه مقطعی بودهایم و آنچنان از آن هیاهوی رفاه نصفه نیمه مشعوف بودهایم که نتوانستهایم حواسمان را جمع کنیم که صدای آرامبخش و جریان زندگی بخش آب در حال رفتن است و صدای پای ناآبادی به گوش میرسد.
بلافاصله ممکن است ذهن عزیزانی که در حوزه اقتصاد تحقیق نمی کنند، سراغ روشهای فنی و مهندسی حل بحران آب برود. طبیعی است که علوم مختلف هرکدام در حل مشکلات جامعه بشری و از جمله مشکل آب سودمند خواهند بود، اما نگاهی به تاریخ نیم قرن اخیر نشان میدهد که اتفاقا نوع نگاه به حل مساله فنی و مهندسی بوده که کار به اینجا کشیده است. مصداق بارز آن تعداد سدهای فراوانی است که احداث شده اما بحران آب عمیق تر شده است. لذا، بدون توجه به ارزش اقتصادی آب و تصحیح قیمت آب، هیچ راهحل بلندمدتی برای مساله آب وجود ندارد. این نه نوعی قضاوت ارزشی و ایدئولوژیک بلکه یافتهای تجربی در علم اقتصاد است. ممکن است تصور شود که پیشرفتهای تکنولوژیک میتواند در آینده این بحران را حل کند. حتما پیشرفتهای تکنولوژیک مهم هستند، اما آن پیشرفتهای تکنولوژیک نیاز به انگیزه برای رخ دادن دارند و یکی از انگیزههای مهم، ارزشگذاری صحیح آب است تا مصرفکنندگان را به فکر نوآوریها و پیشرفتهای تکنولوژیک و شیوههای مصرف منجر به کاهش مصرف آب ترغیب کند. تا زمانی که آب به قیمتی بسیار پایینتر از ارزش اقتصادی برای انواع مصرفکنندگان و از جمله بخش کشاورزی و صنعت فراهم شود، انگیزه چندانی برای نوآوری در این زمینه وجود ندارد. همانطور که ویل دورانت گفته است اگر نیروی کار ارزان نبود ارشمیدس انقلاب صنعتی را صدها سال قبل از انگلیسیها شکل داده بود. این به آن معنی است که نوآوری و اختراع و پیشرفت تکنولوژی نیازمند انگیزه است و مهمترین نظام انگیزشی هم قیمت است.
سخن آخر اینکه بهعنوان یک واقعیت تلخ باید بپذیریم که تحت هیچ شرایطی در دوره حیات هم سن و سالهای بنده مشکل آب نه تنها حل نمیشود، بلکه بهطور محسوس هم بهتر نمیشود، همانطور که بسیاری از مشکلات دیگر اقتصادی چنین وضعیتی دارد. اما طبق آنچه قاعده طلایی نام گرفته است، ما فقط میتوانیم هزینههای این تغییر مسیر را متحمل شویم تا نوههای ما بخشی از زندگی خود را با دشواری آبی کمتری سپری کنند. اگر صاحبنظری از جمله در حوزه اقتصاد و همچنین اصحاب سیاستی ادعا کند که روشهای ساده و کم هزینه برای حل بحران آب بهویژه در کوتاهمدت دارد، قطعا نباید حرف او را جدی گرفت.
🔻روزنامه کیهان
📍 گزارش جنگی که هست و جنگی که انکار میشود
✍️ محمد ایمانی
۱)جنگ، همچنان ادامه دارد. نبردی که به «جنگ ۱۲ روزه» معروف شد، اما ۱۲روزه نبود. جنگ، قبل از آن ۱۲ روز هم بود و پس از آن هم ادامه دارد. میدان و مختصات نبرد، دائما جا به جا میشود. اما تا خباثت و شرارت مستکبران هست، جنگ متوقف نمیشود؛ مگر هنگامی که با مواجهه قدرتمندانه رو به رو شوند و هراس در دلشان بیفتد؛ مانند کاری که موشکهای ایرانی و یمنی کردند و دشمن را به فرستادن واسطه و درخواست آتشبس واداشتند. بر عکس، در هر بُعد از این جنگ ترکیبی که غفلت یا کوتاهی کردیم، دشمن همان جا معبر زد و جبهه گشود.
۲) کشور ما، سالها درگیر جنگ بود اما این واقعیت، انکار یا پنهان میشد. حالا که واقعیت آشکار شده، باز هم محافلی سعی میکنند واقعیتِ جنگ ترکیبی را کتمان کنند، جنگ را صرفا به بُعد نظامی
فرو بکاهند و کشور را به تنظیمات خوابآور مطلوب خود (قبل از علنیشدن جنگ) برگردانند. همان دورانی که ادعا میکردند سایه جنگ را با مذاکره از سر کشور دور میکنند، دولت اوباما داعش را پشت مرزهای ما تسلیح میکرد و پیش میراند. و اگر نبود بیداری سردار سلیمانی، درست همان زمان که وزیر خارجه با جان کری در خیابانهای ژنو قدم میزد و میخندید، ایران با گسیل انبوه تروریستها به عمق خاک خود مواجه میشد.
۳) ابعاد رسانهای، شناختی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جنگ ترکیبی، پنهانتر از بُعد نظامی جنگ است که خوابزدگی خوشخیالترین آدمها را به هم زد. اصلا غرب آسیا، منطقه جنگی است و هنر جمهوری اسلامی این بوده که با تولید قدرت، توانسته در عمده این سالها، سایه تهدید نظامی را از سر کشور دور کند و هر جا هم کسی متعرض شد، مجازات نماید.
۴) ویرانی ناشی از عملیات «شبکه تحریف، نشر اکاذیب و یأسپراکنی»، میتواند به مراتب عمیقتر از بمبهای بتن شکن باشد. رندان و آلودگانی که دولت را وادار کردند در اقدامی خلاف قانون، لایحه قضائی «مقابله با نشر اکاذیب در فضای مجازی» را پس بگیرد، در حقیقت مامورند که پدافند غیر عامل کشور در حوزه رسانه و افکار عمومی را از کار بیندازند و امنیت یگان رسانهای آمریکا، انگلیس و اسرائیل را برای عملیات در عمق افکار عمومی تامین کنند. آنها -ولو متملقانه رفتار کنند- دشمن دولت و رئیسجمهور هستند. دولت که نمیتواند موافق نشر اکاذیب باشد و به همین علت هم لایحه و دو فوریت آن را قبلا تصویب کرده و به مجلس فرستاده بود.
۵) تیم اقتصادی کابینه (وزیران اقتصاد، صمت، تعاون و کار و رفاه، جهاد کشاورزی، نیرو، ارتباطات، و سازمان برنامه و بودجه و دیگران) چقدر باور کردهاند که در خط مقدم جنگ حضور دارند، آرایش جنگی گرفته و شبانهروز در حال پایش و عملیات هستند؟! صد درصد؟ پنجاه درصد؟ ده درصد؟ آیا وزیران اقتصادی نباید به اندازه فرماندهان نظامی در میانه میدان باشند؟ وزیران فرهنگی مثل وزارت ارتباطات و ارشاد چگونه نقشآفرینی میکنند؟ آیا میتوانند گزارش بدهند که چقدر به بستن مجاری و معابر نفوذ دشمن اهتمام ورزیدهاند؟ اگر نه، چرا؟ برخی مدیران چه دریافتی دارند که تصور میکنند جنگ، به بمب و موشک محدود میشود و آنها باید در وضعیت راحت باش به سر ببرند؟! کدام باغبانی را میشناسید که نسبت به علفهای هرز یا رخنه دزدان و شغالان بیتفاوت باشد؟! سهم دستگاه قضائی و مجلس در پدافند غیرعامل چیست؟ آیا به قدر کافی به مسئولیت خود عمل میکنند؟ «وفاق» در کدام فرهنگ لغت، به بیعملی و بیتفاوتی و
رها کردن بدیهیترین مسئولیتها معنا میشود؟! آیا پذیرفتنی است که مدافعان امنیت و پیشرانهای فناوری و پیشرفت کشور، از جان مایه بگذارند، اما برخی مدیران اجرائی، به اندازه یک صدم آن جان برکفان، احساس مسئولیت نکنند؟ آیا میشود برخی مدیران، مسئولیت را صرفا با روزمرگی و سرگرم شدن به حواشی برگزار کنند؟!
۶) عمده فرصتهای دولت در یک سالی که گذشت، به مذاکره با دشمنی سپری شد که اصلا زبان مذاکره و تعامل و تفاهم نمیفهمد. اکنون لزوم تغییر در رویکرد دولت و درآمدن از تعلیق و بیعملی، دو چندان اهمیت دارد. تعابیری را که غلامحسین کرباسچی
(دبیرکل وقت کارگزاران)، اردیبهشت ۱۳۹۴ گفت، سزاوار بازخوانی است. او به روزنامه شرق گفته بود: «آیا دلمان نباید شور بزند؟ نمیشود معاون و وزیر باشیم اما استدلال ما این باشد که اگر بودجه دادند کار میکنیم و اگر ندادند، کار نمیکنیم! خطاب به وزیر راه گفتم بعد از چند سال بازنشسته خواهید شد و با خانواده به سفر خواهید رفت. اما اگر در همین ترافیک متوقف شوید، آیا نوههای شما نخواهند گفت در دوره وزارت خود چه کاری انجام دادید؟ باید دلمان بیشتر از این چیزی که هست، شور بزند. البته مثال وزارت راه را زدم اما بقیه وزارتخانهها مثل کار و دیگران هم همین گونه است. دولت باید ابتکار به خرج دهد و فکری در این باره بکند... اینکه تعدادی آدم خسته و سالخورده بنشینیم و بلند شویم که نمیشود! فرض کنید مناقشه هستهای هم حل شد، بعد از آنچه؟ این بیتحرکیها، آدم را برای دولت نگران میکند. چشم
بر هم گذاشتیم و نصف مهلت دولت گذشت».
۷) جنگِ نظامی، برقرار باشد یا نباشد، مدیران در هر حوزهای
(و دولت در کلان ماجرا به عنوان ستاد اجرائی) باید شبانهروز برای تدارک لوازم پیشرفت کشور تدبیر کنند و ضمنا راه نفوذ و اخلال در روند پیشرفت را ببندند. نه اینکه مثلا لایحهای با قید دوفوریت، تصویب و تقدیم مجلس شود و سپس، به صرف جنجال مافیایی هوچی،
پس گرفته شود و همین استرداد را دستاورد جا بزنند! این، بخشی از لایه پنهان جنگ، از مجرای نفوذ در حلقه اطرافیان و مشاوران تصمیمساز است که موجب ابتذال و انحطاط «امر متعالی سیاست» میشود. دولت و دیگر دستگاهها باید مراقب این آسیب باشند.
۸) دشمن در جنگ نظامی ناکام ماند، بلکه به خاطر تقویت بیداری و انسجام ملی و تواید انزجار بیسابقه نسبت به اسرائیل و آمریکا، نتیجه کاملا عکس گرفت. شکست و سرشکستگیهای بزرگی به اسرائیل تحمیل شده است؛ هر چند که نتانیاهو، استاد وارونهنمایی موقعیت باشد. اسرائیل، در بدترین وضعیت داخلی و خارجی به سر میبرد:
از هم گسیختگی شدید سیاسی و اجتماعی به ویژه در اثر خودکامگی نتانیاهو و تقلای وی برای فرار از محاکمه؛ استهلاک بیسابقه ارتش در اثر درگیری در جنگ فرسایشی دو ساله، آمار بالای خودکشی و فرار نظامیان؛ خسارتهای شدید در اثر فراخوان کارگران به خدمت نظامی، تعطیلی بندر ایلات، و مهاجرت معکوس به ویژه از سوی صاحبان صنایع و فناوری.
۹) سیدنی استرالیا (مستعمره سابق انگلستان)، دیروز شاهد تظاهرات کمسابقه سیصد هزار نفری علیه رژیم صهیونیستی بود. تظاهرات کنندگان، تصاویر آیتالله خامنهای را سر دست گرفته بودند و شعار آزادی فلسطین از چنگ صهیونیستها را میدادند. رسانههای نگران اسرائیل، این رویداد خیرهکننده را «انتفاضه استرالیا» خواندند، حرکتی که میتوان آن را ادامه دومینوی بسیج لندن و پاریس و نیویورک دانست.
برای درک بهتر بحران ترکیبی که گریبان اسرائیل را گرفته، برخی تحلیلهای منتشره در محافل عبری را مرور کنید:
- کانال ۱۲: رئیس ستاد کل ارتش اسرائیل در حال بررسی استعفاست. تنش بین سطوح سیاسی و امنیتی، به اوج رسیده است.
- کانال ۱۳: سربازان روانی شدهاند و نمیخواهند به غزه بازگردند؛ وقتی هم سرپیچی میکنند، زندانی میشوند.
- شبکه ۱۲ عبری به نقل از عاموس یادلین (رئیس پیشین اطلاعات نظامی اسرائیل): ما در آستانه یک شکست راهبردی عمیق قرار داریم. مشروعیت ما در پایینترین سطح قرار دارد؛ اسرائیل با فرسایش و انزوا مواجه است و بدون داشتن هدف مشخص، در غزه گرفتار شده است. حماس، همچنان پابرجاست.
- آریل کاهانا (روزنامهنگار حامی حزب لیکود/ نتانیاهو): ارتش ذخیره، در حال فروپاشی است. بسیاری از نیروها از رفتن به یگان رزمی خودداری میکنند. حزب حاکم و نخست وزیر، به جای تقویت ارتش، سیاستی حقیرانه و زشت را خلاف منافع ملی دنبال میکنند. وضعیت، وحشتناک است؛ واژهها قادر به توصیف عمق سقوط نیستند. من تمام عمر به این اردوگاه رای دادهام، اما اتفاقات اخیر و ادامه فرار نتانیاهو از مسئولیت، سؤالات بسیاری را ایجاد کرده است.
- کاهش شدید اعتماد عمومی، به روایت نظرسنجی «مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل»: اعتماد اسرائیلیها به نتانیاهو و دولت وی،
به ۳۰ و ۲۳ درصد کاهش یافته است.
- روزنامه یدیعوت آحارونوت: اسرائیل به دلیل جنگ غزه، با انزوای بیسابقه جهانی مواجه است. سلسله حملات به یهودیان، حذف اسرائیل از برنامه Horizon۲۰۲۰ برای توسعه تحقیقات علمی، افزایش کمپینهای تحریم اسرائیل و به رسمیت شناختن فلسطین، نشانگر تشدید سونامی علیه اسرائیل است.
-آصف شریو، سرکنسول سابق اسرائیل در نیویورک: برند اسرائیل به شدت آسیب دیده است. همه در برابر اسرائیل متحد شده و بیانیههایی میدهند که هرگز ندیده بودم. تحریمها در کنفرانسها، نشانههایی از این آسیب هستند. همه، ما را در موضوعات مختلف تحریم کردهاند.
- نشریه اسرائیل دیفنس: سیاست دولت نه تنها چشماندازی برای پایان بحران انسانی در غزه ندارد، بلکه اسرائیل را در معرض فروپاشی سیاسی، انزوای جهانی و بحران اقتصادی قرار میدهد. دیگر سؤال این نیست که چه بر سر غزه خواهد آمد، بلکه باید پرسید سرنوشت اسرائیل چه خواهد شد؟ استمرار این سیاست، نه نشانه اقتدار، بلکه بیانگر خودکشی سیاسی است.
- باراک راوید، تحلیلگر ارشد امنیتی: دولت نتانیاهو، مسئول شدیدترین سقوط سیاسی است که اسرائیل از زمان تأسیس، تجربه کرده است.
۱۰) اما حامی آمریکایی هم، در وضعیتی نیست که بیش از گذشته، از اسرائیل حمایت کند. دو تنگه راهبردی هرمز و بابالمندب، به عنوان گلوگاه اقتصاد جهانی، زیر پنجه ایران و یمن قرار دارند. جنگ ۱۲ روزه و قبل از آن جنگ یک ماهه با یمن، واقعیتهای بسیاری را آشکار کرد. داگلاس مکگریگور، سرهنگ بازنشسته پنتاگون به تازگی گفت: «موشک های پدافندی اسرائیل داشت ته میکشید، این دلیل اصلی آتشبس با ایران بود. اقتصاد اسرائیل، تبدیل به ویرانه شده بود. حیفا و تل آویو آسیب سنگینی دیدند... اینجا بود که اسرائیل واقعاً به آتشبس نیاز داشت».
۱۱) وبسایت عبری «کالکالیست» ۳ روز قبل فاش کرد: «دونالد ترامپ مجبور شد در ماه مه، به خاطر دلایل پنهان، حملات علیه یمن را متوقف کند. مهمترین علت، موشکی بود که به سمت ناو هواپیمابر هری ترومن شلیک شد و تقریباً به آن اصابت کرد. این باعث وحشت در پنتاگون و توقف عملیات، از ترس فاجعه استراتژیکی شد که میتوانست واشنگتن را در داخل و خارج شرمنده کند. آن شب، ترامپ ترسید. کمپین عملیات «سوار خشن»، به این دلیل که ارتش یمن، توانایی بازدارندگی موشکی خود را نشان داد، شکست خورد و باعث شد آمریکا، محاسبات خود را کاملا تغییر دهد».
۱۲) دو ماه قبل هم نیویورکتایمز فاش کرده بود: «ترامپ پس از ۳۰ روز جنگ با یمن، ناامید شد. ژنرال کوریلا، فرمانده سنتکام، بر کمپین بمباران قدرتمند اصرار داشت اما حوثیها ۷ پهپاد MQ-۹ را سرنگون کردند. چند فروند F-۱۶ و یک جت جنگنده F-۳۵ مورد هدف قرار گرفتند. هزینه عملیات سرسامآور بود. مهمات پیشرفته زیادی استفاده شد. برنامهریزان پنتاگون به طور فزاینده نگران ذخایر و پیامدهای آن برای موقعیتی بودند که مجبور به دفع حمله چین به تایوان شوند... چرخش ناو ترومن برای جلوگیری از آتش، به سقوط جنگنده سوپر هورنت انجامید. سپس، موشکی به فرودگاه بن گوریون در تلآویو اصابت کرد. پس، ترامپ تصمیم گرفت عملیات را موفقیتآمیز خوانده و متوقف کند»!
۱۳) باید به فاجعه شکست در یمن، فاجعه ته کشیدن ذخائر موشکهای تاد و مصرف یک چهارم کل آنها در جنگ ۱۲ روزه را هم اضافه کرد و این در حالی است که ایران، هنوز شلیک موشکها را شدت نبخشیده، به عملیات تنوع نداده و از توانمندیهای جدید رونمایی نکرده بود. در اوج جنگ، سامانه پدافند فوق مدرن «تاد» در برابر موشکهای نسل اول و دوم ایران زانو زد تا ترامپ بگوید: «اسرائیل واقعا ضربه خیلی سختی خورد؛ خصوصاً در روزهای آخر. وای پسر! اون موشکهای بالستیک خیلی از ساختمانها رو نابود کردند!».
طی چند هفته گذشته، از رویترز و یدیعوت آحارونوت گرفته تا لسآنجلس تایمز، نیوزویک، والاستریت ژورنال، سیانان و شبکه آمریکایی New Horizon TV گزارش دادهاند:
- ذخایر موشک THAAD در اسرائیل به پایان رسیده بود.
- هزینه رهگیری موشکها وحشتناک گران بود و آمریکا مجبور شد تولید یک سال موشک تاد را مصرف کند. در طول جنگ ۱۲ روزه، ۲۰ درصد کل موجودی سامانه موشکی تاد مصرف شد.
- یک چهارم موشک های تاد آمریکا (۱۵۰ موشک) در اثر شلیک ۵۵۰ فروند موشک از سوی ایران از بین رفت.
- سامانه تاد به علاوه سامانه آرو-۲ و آرو-۳، فقط ۲۰۱ موشک از ۵۷۴ موشک
شلیک شده ایران را رهگیری کردند.
- ذخایر پدافندی آمریکا با کمبود هشداردهنده مواجه شد. سامانه تاد نتوانست در برابر موشکهای ایران مقاومت کند.
- ایران در ۱۸ ژوئن، با شلیک موشکی مرموز به نام «سجّیل»، جهان را شگفتزده کرد. این موشک ویرانگر، میتواند پایگاههای نظامی بزرگ، بنادر یا زیرساختهای حیاتی را ظرف چند ثانیه منهدم کند. این، یکی از خطرناکترین موشکهاست. ایران این موشک را برای هدف قرار دادن یک سایت نظامی حساس در اسرائیل استفاده کرد.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 بازگشت به ملت، نیاز اساسی مملکت
✍️ کمالالدین پیرموذن
مردم حقطلب و پیشینهدار ایران طی نزدیک به نیمقرن گذشته با تحمل سختیها و مرارتهای بیشمار ثابت کردهاند با حرکت در مسیر صلح و دوستی و مقاومت در قبال زور و تحریم ظالمانه جهان استکبار میکوشند جامعهای آباد و مستقل و سربلند بنا کنند که عاری از هرگونه مداخله و دخالت بیگانگان باشد و برهمین اساس در برابر همه فشارها و هجومها و حملات و زورگوییهای خارجی و بیگانه با شجاعت ایستادهاند.
درست است که امکان جبران جان عزیزان غیور و مظلوم غیرنظامی از دست رفته ایران رشید اسلامی نیست ولی اقدام قاطعانه علیه دشمن و جاسوسان دشمن در داخل کشور و بستن محکم همه روزنههای جاسوسی و عاملان امر، در پس لباس و منصب، کمترین حق و خواست هموطنان نازنین و وطن ستمدیدهمان است.
در شرایطی که فرصتطلبان تمامیتخواه دنیازده -غافل یا وابسته- در مراکز قدرت نفوذ کرده و به ایران و ایرانی و اسلام خیانت میکنند و ترقی کشور و تعالی و ارتقای کیفیت زندگی ایرانیان و ارزش پول ملی را برنمیتابند، لازم است اقدامی موثر صورت گیرد و آنان را از ارکان نظام و مراکز تصمیمگیری و سیاستگذاری کشور کنار زد. همینطور که لازم است تجهیزات نظامی و دفاعی و ساختار «شورای دفاع» با ماموریتهای راهبردی احیا شود. فراموش نکنیم که نخستین گام برای نجات از بحران، بیداری از خواب گران است.
جای تردید نیست که مردممحوری و برخورد بدون تبعیض با بسترسازان نفوذ و مفاسد اقتصادی، ضامن توسعه، امنیت و بهروزی ایرانزمین است. پرهیز از ملاحظهکاری و مصلحتکاری بیمورد، نیازی اساسی است تا مگر بتوان در مسیر حل مشکلات بنیادی ملتهب مملکت گام برداشت. همچنین لازم است در اسرعوقت بساط توزیع ناعادلانه منابع محدود کشور جمع شود.
مغزهای ناتوانی که میخواهند الگوی فروپاشی مارکسیسم و کمونیسم را در این سرزمین به اجرا دربیاورند، از عمق وطندوستی ایرانیان و اقتدار معنوی رهبری بر قلبهای ملت آگاهی ندارند. دولتهای اخیر در این مملکت بهطور سنتی و تاریخی بر نفت تکیه زدهاند، کارهای خود را با درآمد نفت سامان داده و ناکاراییهای خود را با آن پوشاندهاند اما اکنون زمان آن فرارسیده که دولت بهجای نفت به مردم تکیه زند و از ذخایر دانش، سرمایه، آگاهی، ثروت و تجربه آنان بهره گیرد. مردم نهتنها منشا مشروعیت بلکه در عین حال منشا آگاهی، ثروت، دانش، قدرت و اطلاعات هستند.
رانتخواران، اختلاسگران، رشوهپردازان و رشوهگیران، آقازادهها و سوءاستفادهکنندگان از قدرت و نیز امثال صدیقیها که با چهرههای ظاهرالصلاح، پشت عناوین دینی و انقلابی پنهان شده و بیتوجه به شأنِ عدالت، صرفا دنبال منافع مالی و اقتصادی خود هستند، دانسته یا نادانسته بر چهره اسلام و نظام و انقلاب خدشه وارد ساخته و به سرمایه اجتماعی کشور آسیب رساندهاند. از یاد نبریم که اگر قرار بود از حاشا و پنهان کردن مشکلات کشور و راستنمایی دروغ و سوءاستفاده از مقدسات، مشکلی حل شود، اکنون شهروند کشوری بیدرد و مشکل بودیم.
ملت صاحب تمدن و دلاور ایران در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود، بارها و بارها اثبات کرده که تهاجم هیچ بیگانهای را برنمیتابد و اجازه توفیق و سلطه قدرتهای خارجی و نظامی را به احدی نمیدهد. با این همه اما این ملت بزرگ امروز بیش از پیش به این مهم واقف شده و به همین دلیل در برابر تهاجم و جسارت دشمنان این خاک ایستاده و اجازه عبور از سد استقلال و آزادی خویش را به احدی نمیدهد.
ملت بزرگوار ایران که همواره صلح و عدالت را برای همه ملتهای جهان، بهویژه همسایگان خود خواسته، امروز نیز در برابر دشمنان، جان خود را در تیری مینهد که هر یک کار صدها و صدهزاران تیر را میکند.
متاع پیشبرد سیاستهای مداخلهجویانه، در جهان آگاه امروز، بازار و خریداری ندارد و پایان تاریخ بدین مفهوم است که اگر احیانا کشوری هنوز دموکرات و مردمسالار نباشد و حق حاکمیت ملی را رعایت نکند، منطق پیشرفت بهزودی آن کشور را به سمت این افقهای محتوم سوق خواهد داد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 دروغسنج ارزان، دقیق سریع و بیخطر
✍️ عباس عبدی
هر کنشگر یا سیاستگذاری میکوشد که مهمترین عاملهای خود را وارد میدان تعاملات کند. کسی که پولدار است پولش را، کسی که قوی است، زورش را، کسی که زیباست، قیافهاش را، کسی که سخنور است، موعظهاش را، کسی که عاقل و دانشمند است، دانشش را به میدان بیاورد تا خود را پیروز رقابتها یا ستیزهها کند. در این میان حکومتها میکوشند که برای اعمال اقتدار خود، نه تنها مولفههای قدرت خود را تنوع بخشند بلکه به جای عوامل سختافزاری به سوی استفاده از عوامل نرمافزاری حرکت کنند. یکی از تفاوتهای مهم نظامهای سیاسی اولویت دادن آنها بر عوامل مهارکننده و اِعمال اقتدار است. در جامعه ما تنبیه و مجازات و نظارت فردی و جرممحور حرف اول را میزنند. هر مسالهای را که نمیپسندند ابتدا جرمانگاری کرده، سپس میخواهند با مجازات و تشدید نظارت بیرونی آن مساله را حل کنند، و در این میان یکی از ایدههای رایج دفاع از افزایش شدت مجازاتها و گسترش حدود رفتارهای مجرمانه است. در حالی که اگر با مجازات مسالهای حل یا رفتارها مطابق میل قدرت میشد تاکنون همه مسائل دنیا حل شده بود. لایحه مقابله با انتشار اخبار خلاف در فضای مجازی مصداق فاجعهباری از این رویکرد است که جز اتلاف وقت و هزینه و عصبانی کردن مردم هیچ نتیجه دیگری نداشت. تاکنون مطالب زیادی در مذمت و نقد این لایحه نوشته شده است. اکنون یکی از خوانندگان محترم یادداشتهای من که در حوزه هوش مصنوعی آشنایی دارد با پایه قرار دادن نکات اصلی یادداشتهای بنده، متن زیر را در چگونگی استفاده از این هوش برای مقابله با اخبار خلاف فرستاده که رویکردی ایجابی برای دستاندرکاران است تا جلوی دروغ و خلافگویی را با استفاده از این ابزار بگیرند. هوش مصنوعی (AI) نقش مهمی در راستیآزمایی اطلاعات، بهویژه در فضای مجازی ایفا میکند و میتواند به عنوان ابزاری دقیق و زیرساختی برای مقابله با دروغ و اطلاعات نادرست عمل کند. با توجه به ضرورت التزام به حقیقتمحوری و شفافیت، درباره نقش AI، کاربردها و محدودیتهای آن در ایران، پیشنهادهایی برای استفاده ارایه میشود. نقش و کاربردهای هوش مصنوعی در راستیآزمایی متنوع است.
- تشخیص خودکار اخبار جعلی؛ که با تکیه بر مدلهای یادگیری الگوهای زبانی از سوی هوش مصنوعی میتواند منابع غیرمعتبر، یا تناقضات در اخبار را شناسایی کنند. هماکنون پلتفرمهایی مانند Full Fact در بریتانیا یا پروژههای AI مثل Grok (توسعهیافته توسط xAI) برای تحلیل محتوا و شناسایی ادعاهای مشکوک استفاده میشوند. این شیوه به دلیل سرعت بالا در پردازش حجم عظیم دادهها، بهویژه در شبکههای اجتماعی مزیت بالایی دارند.
- تحلیل تصاویر و ویدئوها؛ الگوریتمهای بینایی کامپیوتری میتوانند تصاویر یا ویدئوهای دستکاریشده (Deepfake) را شناسایی کنند. ابزارهایی مثل Google Fact Check Explorer یا InVID تصاویر را با منابع معتبر مقایسه میکنند. برای مثال؛ شناسایی ویدئوهای جعلی در انتخابات یا بحرانها (مثل جنگ ١٢ روزه با اسراییل) را به راحتی انجام میدهند. مزیت آن نیز کاهش تأثیر محتواهای بصری گمراهکنندهای است که به سرعت بازنشر میشود.
- راستیآزمایی ادعاها با دادههای باز؛ هوش مصنوعی میتواند ادعاهای مطرحشده در رسانهها را با پایگاههای داده عمومی (مثل آمار دولتی، گزارشهای سازمانهای بینالمللی) مقایسه کند و صحت آنها را ارزیابی کند و موجب کاهش سوگیری انسانی در فرآیند راستیآزمایی شود.
- مدیریت شایعات در زمان کوتاه؛ هوش مصنوعی میتواند روند انتشار شایعات را در پلتفرمهایی مثل X یا تلگرام یا شبکههای ایرانی رصد کرده و با هشدار به موقع به کاربران یا پلتفرمها، گسترش آنها را محدود کند و واکنش سریع به اطلاعات نادرست در بحرانها بروز دهد.
- آموزش و توانمندسازی کاربران؛ چتباتهای مبتنی بر AI میتوانند به کاربران کمک کنند تا منابع خبری را تحلیل کنند یا صحت یک ادعا را بررسی کنند. مثل چتباتهایی که در واتساپ یا تلگرام به کاربران پاسخ میدهند و منابع معتبر را پیشنهاد میکنند و سواد رسانهای بهصورت تعاملی و در دسترس را افزایش دهند.
البته هوش مصنوعی در راستیآزمایی اخبار محدودیتهایی هم دارد از جمله؛
- وابستگی به دادههای باکیفیت؛ هوش مصنوعی برای عملکرد موثر نیازمند دسترسی به دادههای معتبر و گسترده است. در کشورهایی مثل ایران که دسترسی به دادههای شفاف محدود است، دقت آن کاهش مییابد و اگر پایگاههای داده ناقص یا مغرضانه باشند، ممکن است نتایج گمراهکننده تولید کند.
- سوگیری الگوریتمی؛ الگوریتمهای هوش مصنوعی ممکن است به دلیل طراحی یا دادههای آموزشی، سوگیریهای فرهنگی، سیاسی یا زبانی داشته باشند. این مشکل در جوامع قطبیشده مثل ایران میتواند اعتماد به آن را کاهش دهد و بدون نظارت انسانی، ممکن است بهطور ناخواسته برخی گروهها را سانسور یا بدنام کند. البته با گذشت زمان و با انجام اصلاحات لازم، میتوان کارایی آنها را ارتقا داد.
- ناتوانی در درک زمینه محتوا؛ هوش مصنوعی در تحلیل طنز، کنایه یا محتوای فرهنگی خاص ممکن است اشتباه کند و یک ادعای غیرجدی را به عنوان دروغ شناسایی کند. این محدودیت میتواند به برچسبگذاری نادرست محتوا منجر شود.
- خطر سانسور و سوءاستفاده؛ دولتها یا شرکتهای بزرگ ممکن است از هوش مصنوعی برای سرکوب محتوای مخالف تحت عنوان «راستیآزمایی» استفاده کنند، که با هشدارهای موجود درباره جرمانگاری همراستاست و در نبود نهادهای مستقل، میتواند به ابزاری برای کنترل اطلاعات تبدیل شود.
- محدودیتهای فنی در محتواهای غیرمتنی؛ هوش مصنوعی در شناسایی Deepfakeهای پیشرفته یا محتواهای دستکاریشده صوتی، هنوز چالشبرانگیز است و نیاز به فناوریهای پیشرفتهتر دارد. این مشکل در کشورهایی با زیرساختهای ضعیفتر پررنگتر است.
برای استفاده از AI در راستیآزمایی و مقابله با خلافگویی در ایران و با توجه به لزوم غلبه رویکرد حقیقتمحوری و اجتناب حداکثری از رویکرد کیفری، اقدامات زیر پیشنهاد میشود:
- ایجاد پلتفرمهای راستیآزمایی مبتنی بر هوش مصنوعی با همکاری دانشگاهها و سازمانهای غیردولتی مستقل. این ابزارها باید متنباز (Open-Source) باشند تا از سوءاستفاده جلوگیری شود. برای نمونه ابزاری باشد که محتوای پربازدید در تلگرام یا X و از همه مهمتر در شبکههای داخلی ایتا و بله را تحلیل و با دادههای عمومی (مثل آمار رسمی مرکز آمار و بانک مرکزی) مقایسه کند.
- برای کاهش سوگیری و خطا، AI باید با تیمهای راستیآزمایی انسانی (شامل روزنامهنگاران و محققان مستقل) ترکیب شود. این تیمها میتوانند زمینه فرهنگی و سیاسی را بهتر تحلیل کنند.
- توسعه چتباتهای آموزشی به زبان فارسی و با توجه به فرهنگ محلی، کاربران را در تحلیل اخبار راهنمایی میکنند. این چتباتها میتوانند در پیامرسانهای با کاربر بالا مثل تلگرام یا واتساپ و ایتا فعال شوند، و به کاربر کمک کنند منبع یک خبر را بررسی یا ادعایی را با دادههای رسمی مقایسه کند.
- برای تقویت دقت AI، دولت باید دادههای عمومی (مثل آمار اقتصادی، سیاسی، قضایی یا سلامت) را بهصورت شفاف منتشر کند. این کار همراستا با تأکید بر شفافیت است.
- به جای تأکید بر استفاده از AI برای شناسایی و مجازات منتشرکنندگان اخبار جعلی یا خلاف، باید از آن برای اطلاعرسانی و آموزش استفاده شود. این رویکرد از خطر سانسور جلوگیری میکند. مثل برچسبگذاری محتوای مشکوک در پلتفرمها بهجای سانسور یا جرمانگاری. اتفاقا وجود خبر دروغ با برچسب دروغ نیز آموزندهتر از حذف آن است.
- همکاری با شرکتهایی مثل xAI یا گوگل برای استفاده از ابزارهای راستیآزمایی پیشرفته، با شرط حفظ استقلال و حریم خصوصی کاربران ایرانی، به ویژه برای تحلیل محتواهای فارسی.
پیشنهادهای این خواننده محترم منطقی و روشن است ولی به نظرم بعید است از سوی قانونگذاران ایرانی مورد توجه قرارگیرد چون اگر چنین شود آنگاه خواهند دید که کاربران تندروی داخلی و براندازان خارج از کشور در شبکههای اجتماعی، بارها و بارها بیش از دیگران دروغ منتشر میکنند. با گروه اول که قصد مقابله نیست و به گروه دوم هم دسترسی قضایی ندارند. نتیجه ایجاد مشکل برای کاربران منطقی و مستقل و مسوول است.
🔻روزنامه شرق
📍 جدال گفتمانی بر سر کمآبی
✍️ حمزه نوذری
کمآبی و بیآبی امروز به یک بحران بزرگ برای جامعه ایران تبدیل شده است. این بحران یک واقعیت عینی و ملموس است، اما مسئله این است که چگونه گروههای مختلف جامعه این بحران را معنا میکنند. علاوه بر این، هر معنابخشی، راهبرد اجرائی متفاوتی برای نحوه مواجهه و حل بحران پیشروی میگذارد. گروهی از افراد بحران کمآبی را به خاطر گناهان آدمیان میدانند.
از منظر این گفتمان، بحران کمآبی و بیآبی نشاندهنده قهر و غضب خداوند به دلیل معصیت افراد است. در روزهای اخیر این روایت در رسانهها بازنشر شد که بیحجابی در جامعه باعث کمبارشی و کمآبی شده است. در این گفتمان، افراد و جامعه گناهکار عامل چنین بحرانی هستند. راهحل این گفتمان، ترک گناه و معصیت و طلب عفو و بخشش از خداوند است. گروهی دیگر تغییرات اقلیمی در جهان و ایران را عامل بحران آب میدانند. در این گفتمان، گرمشدن کره زمین به دلیل استفاده بیرویه از سوختهای فسیلی و توسعه و صنعتیسازی بدون رعایت استانداردهای محیطزیستی عامل این بحران است.
راهحل این گفتمان کاهش گازهای گلخانهای و استفاده از انرژیهای تجدیدپذیر است. گروهی دیگر بحران را در مدیریت و حمکرانی نادرست آب میدانند. براساس این گفتمان، میزان آبهای سطحی و تجدیدپذیر ایران بسیار بیشتر از برخی کشورهای منطقه است و نباید به چنین بحرانی دچار میشدیم؛ مسئله در مدیران ناکارآمد و دولتهای ضعیف و فساد در سیستم اداری است. برخی سوژههای این گفتمان از مافیای آب سخن میگویند. این گفتمان بحران آب را سیاسی میداند و راهحل را نیز سیاسی در نظر میگیرد؛ راهحل تغییر در سیاستگذاری و سیستم انتخاب مدیران است.
سیستم انتخاب و تأیید مدیران ارشد اداری با منطق ارزشی و وفاداری انجام میشود، درحالیکه کمتر افراد شایسته و متخصص و دارای بینش علمی انتخاب میشوند. علاوه بر این، ریل سیاستگذاری باید اساسا تغییر کند. گروهی دیگر، افراد و جامعه را مقصر این بحران میدانند؛ البته نه به دلیل اینکه عاصی و گناهکار هستند، بلکه به این دلیل که بیش از حد آب مصرف میکنند. گفتمان مصرفگرایی گاهی نوک پیکان انتقاد را سمت خانوار میگیرد و گاهی سمت کشاورزی و صنعت. از منظر این گفتمان، راهحل کمآبی در کاهش و بهینهسازی مصرف است. شاید گرانکردن آب بهترین شیوه کاهش مصرف از نظر این گروه از افراد باشد. بااینحال، اینکه تمرکز کاهش مصرف و هدررفتن آب باید در بخش کشاورزی باشد یا در بخش خانگی، مناقشه وجود دارد.
این گفتمانها معنابخشی و راهبردهای یکدیگر را به چالش میکشند. گفتمانی که حکمرانی، سیاستگذاری و مدیریت کلان آب را مسئله اصلی میداند، سعی میکند گفتمان مصرفگرایی بهویژه مصرفگرایی خانگی و گفتمان تغییرات اقلیمی را به حاشیه براند. از منظر این گفتمان، صرفهجویی در مصرف خانگی آنقدر درخور توجه نیست، بلکه بیخردی در سیاستگذاری و مدیریت است که بحران آب را ایجاد کرده است. تغییرات اقلیمی فقط مربوط به ایران و چند کشور نیست، بلکه اکثر کشورها به نحوی درگیر آن هستند، درحالیکه این کشورها بحران عمیقی مانند بحران کمآبی در ایران را ندارند یا توانستهاند برای آن تدبیر کنند و مدیران دولتی کاسه چه کنم چه کنم به دست نمیگیرند. مدیریت یعنی پیشبینی و یافتن راهحلهای مناسب برای غلبه بر بحرانها، اما مدیران ما خود بحرانساز هستند و چنان مشعول سیاستبازی که فراموش میکنند برای چه هدفی مدیر شدهاند.
آنقدر بحران را نمیبینند و هشدارهای اهل علم و پژوهش را نادیده میگیرند تا مسئله به بحران تبدیل شود و سپس دستبهدامن جامعه میشوند که چنین و چنان کند، درحالیکه بارها خواستهها و مطالبههای جامعه را ندید گرفتند و با خشونت با آن مواجه شدند و حرفهای گروههای مختلف جامعه را نشنیدند. گروههایی که طرد شده و دیده نشدهاند، ممکن است همکاری نکنند. گفتمان صرفهجویی بیشتر توسط مدیران دنبال میشود. گزاره اصلی این گفتمان آن است که اگر صرفهجویی شود، از بحرانها عبور میکنیم و ربطی به این مدیر یا آن مدیر، این سیستم یا آن سیستم سیاسی، این دولت یا آن دولت ندارد. از منظر این گفتمان، جامعه ایران در مصرف آب و انرژی به دلیل ارزانی زیادهروی میکند و به طور کلی، مصرف بیش از متوسط دنیاست.
این گفتمان چنین گزارههایی را در حالی مدام تکرار میکند که حاضر نیست کنتور آب ساختمانها را تفکیک کند و درخواست خانوارهای آپارتماننشین را برای تفکیک با توجیهات مختلف رد میکند. امروز طبیعت مریض و رو به موت است و ما را نیز با خطر زوال مواجه میکند؛ مثل زمانی که خورشید میمیرد، زمین را نیز به نابودی میکشاند. طبیعتی که در حال مرگ است، میخواهد ما را دچار تشنگی کند، گاهی خاک بر سرمان میریزد و گاه قصد بلعیدن ما را دارد. در چنین وضعیتی ما در جدال گفتمانی به سر میبریم، بدون هیچ گشایشی.
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 سفر پزشکیان به پاکستان و چند نکته
✍️ مرتضی مکی
سفر آقای پزشکیان به پاکستان در شرایطی که جمهوری اسلامی ایران تا حدودی در وضعیت تعلیق و عدم قطعیت بسر میبرد، سفر مهم و قابل توجهی است. از این جهت که پاکستان شاید تنها کشوری بود که به شدت و قاطعیت و محکم از ایران در جریان جنگ ۱۲ روزه حمایت کرد و حتی گمانهزنیهایی هم مبنی بر اینکه ممکن است پاکستان از سلاح اتمی استفاده کند مطرح شد که البته مقرون به واقعیت نبود. هرچند این نوع حمایت درست است که انگیزههای سیاسی و نوعی رقابتها با هند و همراهی و همسویی با ایران از جهت ژئوپلیتیکی برای پاکستان به همراه دارد ولی از جنبه مذهبی، مقامات مذهبی پاکستان موضع محکمی در قبال حمایت از ایران اتخاذ کردند که این نوع حمایت شاید در تاریخ روابط ۴۷ ساله ایران و پاکستان کمسابقه بود. هرچند انقلاب اسلامی در پاکستان یک نوع شور و شعف زیادی در جوامع شیعه این کشور ایجاد کرد و همبستگی مذهبی میان مسلمانان پاکستان و ایران ایجاد شد ولی در جنگ ۱۲ روزه به شکل رسمیتر و جدیتری این حمایت را دیدیم.
شاید سفر آقای پزشکیان واکنشی به این حمایت باشد اما این حمایت تا چه حد میتواند موثر باشد با توجه به حضور پاکستان در شورای امنیت سازمان ملل وتلاشی که اروپاییها برای فعال کردن مکانیسم ماشه میکنند، اینها گمانهزنیهایی است که صورت میگیرد ولی شاید هدف اصلی از این سفر تشکر از پاکستان به خاطر مواضع محکمش در قبال ایران باشد. ضمن اینکه دو کشور پتانسیلهای زیادی برای تجارت دارند و گفته میشود در این سفر قرار بوده این ظرفیتها به تجارت ۱۰ میلیاردی در سال برسد و از این جهت با توجه به این محدودیتهایی که در مبادلات و تعاملات با دیگر کشورها دارد، اینگونه مبادلات میتواند بازارهای جدیدی را برای ایران در جهت صادرات و تامین بخشی از نیازهای خودش در پاکستان داشته باشد و اما اینکه شرایط جنگی است، ما در یک جنگ شناختی، جنگ رسانهای، جنگ اطلاعاتی و جنگ امنیتی قرار داریم. آتش باران خوابیده و متوقف شده ولی جنگ همچنان در سطوح مختلفی ادامه دارد. بر اسراییل به واسطه اقدامات ضد بشری در غزه فشار سیاسی وارد میشود، و این رژیم در مقابل تلاش میکند با یک جنگ روانی و رسانهای و شناختی، وضعیت در ایران را همچنان ملتهب نگه دارد و فکر میکند در چنین شرایطی میتواند به نوعی فشار روی اسرائیل را با توجه به اتهامزنیهایی که میکند، کاهش دهد. ما هم باید آمادگی صددرصد داشته باشیم. فرمانده ارتش هم به این موضوع اشاره کردند. ما با یک عملیات غافلگیرانه غیرقابل پیشبینی مواجه شدیم و سرداران بزرگی را از دست دادیم. نباید این غافلگیری تکرار شود. شاید این هشدار و هوشیاری واکنشی به آن عملیات غافلگیرانه بوده که تهدیدها جدی گرفته شود و درست هم همین است. باید بدانیم که ما در یک شرایط جنگی قرار داریم و واکنش به جنگ روانی و جنگ شناختی این است که دستگاههای رسانهای، فرهنگی و مذهبی ما باید برای آرامش جامعه یک فکر اساسی بکنند به گونهای که هم آمادگی را حفظ کنند و هم آرامش و ثبات در جامعه را فراهم کنند. چون این جنگ معلوم نیست تا کی تداوم داشته باشد و شرایط غیرقابل پیشبینی و عدم قطعیت برای وضعیت اقتصادی و ثبات سیاسی و اجتماعی جامعه مضر است. به هر حال نیازمند یک استراتژی درست در سطح رسانهای و فرهنگی برای حفظ آمادگی و مقابله با این جنگ رسانهای و شناختی که اسرائیل و آمریکا علیه ایران به جریان انداختهاند، هستیم. از طرفی ضربالاجل اروپاییها مبنی بر اینکه اگر ایران اقدامی در جهت تامین مطالبات آنها یعنی مسائل مربوط به غنیسای و موشکها انجام ندهد، مکانیسم ماشه را فعال خواهند کرد. اینکه آمادگی نظامی و سیاسی در سطح بالا را در شرایط عدم قطعیت فعلی باید حفظ شود و تردیدی در این نیست ولی اینکه اسرائیل دست به یک اقدام نظامی دیگری بزند، با توجه به مشکلاتی که در غزه با آن مواجه است و با توجه به تهدیداتی که از سوی ایران و موشکهای بهخصوص روزهای آخر جنگ به سرزمین اشغالی شلیک شد، نشان داد که تا چه حد دست ایران پر است و میتواند تا چه میزان اسرائیل را از جهت واکنشها تحت فشارهای نظامی قرار دهد، احتمال اینکه اسرائیل در چنین شرایطی دست به حمله بزند را کم میکند. اما اینکه تا چه میزان امکان فعال شدن مکانیسم ماشه هست، متاسفانه اروپاییها در خط آمریکا و اسرائیل قرار گرفتهاند و دیگر آن نقش واسطه و میانجی قبل از حمله روسیه به اوکراین در قبال برنامه هستهای ایران را ندارند. خواستههایی که اسرائیل و آمریکا از ایران دارند، خواستههایی نیست که ایران بهراحتی درباره آن با اروپاییها مذاکره کند. خصوصا اینکه اروپاییها هیچ نقشی در روند مذاکرات با ایران ندارند، با توجه به مواضع همسویی که با آمریکاییها دارند. و اگر ایران بخواهد مذاکره یا انعطافی در مواضع خودش در خصوص برنامه هستهای بکند، این مذاکره حتما باید با آمریکا انجام شود. اروپا نشان داده که جایگاه و نقشی در این زمینه ندارند ضمن اینکه قدرتی هم برای رفع تحریمها ندارد. از آنجا که عملا هیچ پالس مثبتی برای مذاکره و گفتوگو نداریم و همچنان با دیپلماسی اجبار به دنبال تحمیل خواستههای خود به ایران هستند، به نظر میرسد باید خودمان را برای فعال شدن مکانیسم ماشه آماده کنیم. هرچند باید حداکثر ابتکار عمل را به خرج دهیم و اینکه چه راهکاری وجود دارد و از چه طریق میتوان به این هدف دست یافت، فرصت بهتر و مغتنمتری میطلبد. هرچند راهکارهایی مطرح شده که چگونه میتوان از فعال شدن مکانیسم ماشه جلوگیری کرد و هم بتوانیم در یک بازه زمانی، خواستههای خودمان را در خصوص حفظ غنیسازی اورانیوم، تامین کنیم. میتوان روی ابتکارات و ایدههایی که تاکنون مطرح شده، کار کرد برای اینکه به تفاهم رسید. اما اگر بخواهیم واقعگرایانه بحث کنیم تاکنون ابتکار عملی از سوی آمریکاییها و اروپاییها مشاهده نمیشود و آنها همچنان خواستههای حداکثری خود را مطرح میکنند و با توجه به این خواستهها، احتمال اینکه بتوان حتی یک ایده بینابینی مطرح کرد که بخشی از آن خواستههای حداکثری باشد، احتمال بسیار کمی وجود دارد و واقعگرایانه که نگاه کنیم وضعیت و شرایط سیاسی برای مذاکره و گفتوگو با غرب نیست.
🔻روزنامه رسالت
📍 پیش از طوفان باید بادبان را دید
✍️ مسعود پیرهادی
هیچ حادثه بزرگی در خلأ اتفاق نمیافتد. نه مشارکت بالا در انتخابات از آسمان نازل میشود، نه عبور سلامت از زمستان با یک مصوبه دیرهنگام ممکن است.
دنیا، نظامی دارد و بخشی از این نظام، «علت» است، نه آرزو. ما اگر خواهان «نتیجهای بزرگ» هستیم، باید از «مقدمات بزرگ» هم نگذریم.
سادهترین مصداقش، مشارکت مردمی در انتخابات آینده است. نمیتوان در هفته منتهی به روز رأیگیری، دغدغه مشارکت داشت ولی پیش از آن، هیچ طراحی هوشمندانه و عاطفی و اجتماعی نکرد. اعتماد از جنس بخشنامه نیست. دلهای مردمی که باید پای صندوق بیایند، از امروز باید گرم شوند؛ با گفت وگو، با شنیدن حرفشان، با اصلاح مسیر، با نشان دادن ثمره انتخاب درست.
یا مثلا زمستانی که در راه است؛ اگر احتمال سردی هوا یا تشدید آلودگی وجود دارد، علاجش در آذر و دی نیست؛ نهایتا در مرداد و شهریور است.
برنامهریزی برای تولید برق پایدار، تنظیم مصرف گاز، بهبود وضعیت حملونقل عمومی، اصلاح سوخت نیروگاهها و آموزش فرهنگ درست مصرف، همه باید امروز اتفاق بیفتد؛ نه آنگاه که مدارس تعطیل شدهاند و سالمندان از هوای خاکستری نفس تنگ کردهاند.
در مدرسهها، نیز همین است. وقتی بحران کنکور یا افت تحصیلی دانشآموزان جدی است، راهحل، شب امتحان نیست. باید از آغاز سال، با خانواده و مدرسه و نهادهای فرهنگی، همدلی و همکاری کرد تا به خرداد، نرسیده باشیم به بنبست.
حتی در عرصههای اجتماعی، همین قاعده جاری است. وقتی میدانیم که بحران روانی یا طلاق یا مهاجرت نخبگان رو به رشد است، چرا باید تا وقوع فاجعه صبر کرد؟
جای درمان، اتاق اورژانس نیست، پیشگیری است. دولتهای مسئول و ملتهای هوشیار، پیش از آنکه سیلاب بیاید، مسیر آب را هموار میکنند. و البته، سنت خداوند در تدبیر همین است:
«وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا اسْتَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ…»
آماده باشید؛ یعنی، منتظر حمله دشمن نباش، آینده را ببین و بساز. پس اگر خواهان برکت در انتخابات، آرامش در زمستان، سلامت در جامعه، و همبستگی در مردمیم، باید «پیش از آنکه دیر شود» تدبیر کنیم. نه در هنگام واقعه، که پیش از واقعه و این راز ماندگاری ملتهاست.
مطالب مرتبط