🔻روزنامه تعادل
📍 ترجیح دولت حاضر و مدبر
✍️ آلبرت بغزیان
آیا دولتها در شرایط بحرانی ازجمله جنگ برای توازنبخشی، باید در بازارهای مختلف ورود کنند یا نه؟ پس از جنگ ۱۲ روزه اخیر و ورود تاثیرگذار وزارت اقتصاد و بانک مرکزی در کمک به بورس و توازنبخشی به بازار ارز و... برخی تحلیلگران با طرح پرسش بالا تلاش کردند این تدابیر را بیاهمیت جلوه دهند. مطابق معمول هم موافقان و مخالفانی در رد یا قبول آن شکل گرفت. گروهی معتقدند دولت به صورت مطلق نباید دخالت و ورودی در اقتصاد و نظم و نظام بازارها داشته باشد و گروهی دیگر هم معتقد به حدی از نظارت و دخالت دولت هستند. به نظرم پرسش درستتر این است که چه حدی از دخالت و چه نوع مشارکتی ازسوی دولت در اقتصاد مفید دست و چه نوع مشارکت و ورودی مخرب است؟ اساسا دولتها تا قبل از دوران صنعتی شدن و سپس دوران مدرنیسم دخالت چندانی از اقتصاد نداشتند، حوزه فرمانروایی دولتها سیاست، دیپلماسی و حوزههای نظامیگری را در بر میگرفت. ابتدا بخش خصوصی بود که سکان هدایت اقتصاد را داشت، در ادامه برای تحقق عدالت و احقاق حق مردم، دولتها ناچار به ورود به اقتصاد شدند. در آن زمان تا به امروز همه دنبال سود بوده و هستند و کسی به منافع عمومی و دهکهای محروم فکر هم نمیکند چه برسد به اینکه بخواهد کمکی به آنها کند. در واقع ضرورت دخالت دولت احساس شد و دولتها به اقتصاد ورود کردند. اصولا وظیفه بازار، برقراری قیمت منصفانه است. اما عرضه و تقاضا در یک نقطه قیمتی شکل میگیرند. این به این معنا نیست که کالاها در دسترس و اختیار همه خواهد بود. این دولت است که تشخیص میدهد این نرخ توافقی، منصفافه و عادلانهای هست یا نه. دولت در این مرحله ورود میکند و با توازن بخشیدن به عرضه از حقوق مردم صیانت میکند. ابزارهای دولت در این خصوص نظامات مالیاتی، یارانهای و نظام تسهیلاتی است. دولت اگر تشخیص دهد که قیمت کالایی باید بالا رود (مثل صنایع آلودهکننده و...) چون مضر است و پیامدهای منفی دارد در این صورت مالیات و تعرفه و... وضع میکند و قیمت را بالا میبرد. یا اگر تشخیص دهد که باید افزایش تولید صورت گیرد، در این صورت به تولید یارانه میدهد و تولید را افزایش میدهد.
در واقع دولت هزینه میکند تا مردم به اقلام مورد نیاز خود دسترسی بیشتری داشته باشند، بنابراین دخالت دولت به دلیل شکست بازار است. بازار به هر دلیل نمیتواند تولید کالای مناسبی داشته باشد و کالا را با قیمت مناسب ارایه کند. آن دسته از اقتصاددانان ایرانی که اعلام میکنند دولت باید دولت شبگرد باشد و در اقتصاد دخالتی نداشته باشد و تنها برنامهریزی و نظارت وظیفه دولت است، انگار درک درستی از اقتصاد ندارند. حتی در پیشروترین اقتصادهای جهانی هم دولتها ورود کرده و اجازه نمیدهند سوداگران سیطره کاملی بر اقتصاد داشته باشند. وقتی امریکا چنین شرایطی دارد طبیعی است کشورهای پیشاتوسعه به دخالت دولت نیاز دارند. کارتلهای بزرگ و شرکتها هرگز نمیتوانند صلاح اقتصاد و منافع عمومی را تعیین کنند، اساسا اگر بازار عملکرد درستی داشته باشد، نیازی به دخالت دولت احساس نمیشود. اگر در خاطرتان مانده باشد، زمانی امریکا در سال ۲۰۰۸ با بحران اوراق قرضه مسکن مواجه شد و سوداگران امریکایی شرایطی را ایجاد کردند که پول مردم از بین رفت و منابع بسیاری وارد حساب سوداگران شد. در این شرایط دولت ایالاتمتحده وارد شد و با تزریق صدها میلیارد دلار نقدینگی، اقتصاد امریکا را از بحران عبور داد! این وضعیت امریکاست، وقتی سوداگران در امریکا چنین شرایطی شکل میدهند، تکلیف اقتصاد ایران روشن است. وقتی شهروند ایرانی به دلیل گرانی دسترسی به گوشت و مرغ و روغن و برنج ۳۵۰ هزار تومانی و... ندارند، طبیعی است که دولت باید ورود کند و با تخصیص یارانه و کالابرگ و... این اقلام را با قیمتهای پایین دراختیار مردم قرار دهد. یا وقتی به دلیل گرانی مسکن اجارهای، شهروندان امکان بهرهمندی از یک خانه حداقلی را ندارند، دولت تسهیلات ودیعه دراختیار کمبرخوردارها قرار میدهد. اگر از سوداگران طرح پرسش شود، میگویند دولت بازارها را رها کند تا ما با خالی کردن جیب مردم سود فراوانی برداشت کنیم. اما اگر از دید مردم عادی به موضوع نگاه شود ضرورت مشارکت دولت بهشدت احساس میشود. ضرورت این مشارکت دولتی، برای ایرانی که با تحریمهای اقتصادی و متعاقب آن سوداگری کاسبان تحریم روبهروست، اهمیت ویژهای مییابد. در شرایطی که برخی افراد دارای نفوذ و سرمایه از بحران جنگ ۱۲ روزه سوءاستفاده کرده و سعی در به بحران کشاندن بورس دارند، طبیعی است که دولت باید ورود کرده و از منافع سهامداران خرد دفاع کند. شخصا دولت مدبر و عاقل و حاضر را به دولت شبگرد و خوابآلوده ترجیح میدهم.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 وقت تصمیم است
✍️ محمدمهدی بهکیش
حضور ایران در خاورمیانه همیشه از نظر اقتصادی پراهمیت بوده است. راه ابریشم یکی از بیشمار نشانههای این موضوع است که در دوران قدیم از ایران گذر میکرد و همه را از تجارت در آن زمان منتفع میساخت و ایران هم سود مناسبی از آن میبرد. برخی از سفرنامهنویسان به ثروتمند بودن روستاییان ایران که در مسیر جاده ابریشم قرار داشتند، اشاره کردهاند؛ دورانی که آرامش نسبی بر اقتصاد حکمفرما کرده بود.
در دوران قاجار شرایط تغییر کرد و در عصر فتحعلیشاه در اوایل قرن ۱۹ میلادی دو پیمان ترکمنچای و گلستان به ایران تحمیل شد؛ زیرا ایرانیان محاسبهنکرده وارد جنگی شدند تا جلوی زیادهخواهی روسیه تزاری را برای نزدیک شدن به آبهای خلیج فارس بگیرند. گرچه نتیجه این کار چیزی جز از دست دادن بخش مهمی از خاک کشور نبود.
در اوایل قرن بیستم شرایط تغییر کرد و نخستین چاه نفت در منطقه، در ایران به ثمر رسید. در نتیجه، اهمیت ایران چند برابر شد. در پی آن در دوران جنگ اول جهانی، شمال ایران توسط روسیه اشغال شد و دامنه آن شهرهای مهمی چون تبریز، رشت، انزلی و قزوین را دربرگرفت. البته انگلیسیها هم جنوب کشور را اشغال کردند تا از منافع خود در چاههای نفت خوزستان حراست کنند. انقلاب بلشویکی در ۱۹۱۷ باعث شد روسها اکثر نقاط اشغالی در ایران را تخلیه کنند. میدانیم که روسیه همیشه علاقهمند بوده به آبهای خلیج فارس دسترسی پیدا کند، بنابراین هر زمان فرصت پیدا کرده، بخشی از سرزمین ایران را جدا کرده است. هنوز زخم جدا شدن قفقاز جنوبی در سالهای ۱۸۱۳ و ۱۸۲۸ فراموش نشده بود که اشغال دوران جنگ اول جهانی پیش آمد و اگر انگلیسیها بهخاطر منافع خودشان جنوب ایران را اشغال نکرده بودند، بعید نبود که روسها تهران را نیز اشغال کنند. شانس آوردیم که انقلاب بلشویکی اتفاق افتاد و روسیه نیروهایش را از ایران بیرون برد. البته در کمتر از ۲۵سال بعد دوباره روسها در شهریور۱۳۲۰ شمال ایران را و انگلیسها جنوب کشور را در دوران جنگ جهانی دوم اشغال کردند. اشغال ایران به بهانه نفوذ آلمان در ایران صورت گرفته بود. در پایان جنگ، انگلیس و آمریکا جنوب کشور را ترک کردند؛ ولی روسها ماندند تا در یک معامله به امید در اختیار گرفتن نفت شمال، ایران را ترک کردند. خلاصه فوق را از آن جهت آوردم تا به یاد داشته باشیم که ایران همیشه مهم بوده و قدرتهای بزرگ نمیتوانستند اهمیت آن را نادیده بگیرند.
موقعیت جغرافیایی ایران مزیتهای فراوانی را برایمان به ارمغان آورده است؛ ولی عموما بهخاطر حکومتهای ضعیف نتوانستیم از آنها استفاده بهینه کنیم. امروز نیز اهمیت کشورمان در منطقه یگانه است؛ زیرا رشد سریع اقتصادی در سه منطقه اطراف ما به جریان افتاده است و ما رابط این سه منطقه هستیم و میتوانیم ارتباط آنان را با بازارهای مصرف برقرار کنیم. سه منطقه رشد عبارتند از: کشورهای جنوب خلیج فارس که آمریکا و اروپا علاقهمند به رشد سریع آنان هستند. ارتباط ایران با عربستان و امارات و قطر گسترده است و پتانسیل گسترش بسیار دارد؛ ضمن آنکه از نظر سیاسی نیز به نفع ایران است که اینگونه ارتباطات را مستحکمتر کند.
منطقه دوم هندوستان است که با جمعیت یکمیلیارد و چهارصد میلیونی خود ارتباط چندگانه فرهنگی و اقتصادی با ایران دارد و چند سال است رشدهای بالای ۶درصد را تجربه میکند. پیشبینی میشود که این رشد بالا در دهه آینده ادامه خواهد داشت و بعید نیست که قدرت اقتصادی هندوستان به دوران قبل از استعمار آن کشور برگردد که ۲۰ تا ۲۵تولید ناخالص جهان را در اختیار داشت. سالهای طولانی است که هندوستان علاقهمند به استفاده از بندر چابهار برای دسترسی به افغانستان و آسیای مرکزی است و تاکنون موفق نبوده است. علاوه بر آن هندوستان مصرفکننده عمده نفت و گاز در آینده خواهد بود و لولهکشی نفت و گاز به هندوستان در آینده نزدیک اهمیت جدیتر پیدا میکند.
درنهایت، منطقه مهم سوم، غرب کشور چین است که در ۴۰سال گذشته بهدلیل عدم دسترسی به دریا در سطح توسعهنیافته باقی مانده و رشد نکرده است. دولت چین راه ابریشم جدید و بندر گوادر در پاکستان را برای رشد این منطقه به راه انداخته است؛ زیرا شهر بیشکک در غرب چین ۱۵۰۰مایل با دریا در بندر گوادر فاصله دارد؛ درحالیکه فاصله شانگهای تا بیشکک ۲۵۰۰مایل است که مفهوم اقتصادی آن نیاز چین به ارتباط با دریای عمان و خلیجفارس برای دسترسی به بازارها است.
در جاده ابریشم جدید بهدلیل مشکلات سیاسی دهههای اخیر در ایران، طراحان مسیر کمربند-جاده سعی کردهاند ایران را دور بزنند؛ درحالیکه اگر آرامش برقرار شود، مسیر ایران نزدیکترین و ارزانترین راه برای اتصال غرب چین به بازارهای مصرف است. بنابراین هر سه منطقه نیاز به ارتباط اقتصادی گسترده با یکدیگر دارند و ایران میتواند بهعنوان هاب تجاری منطقه عمل کند. آمریکا و چین هردو به رشد سریع در این سه منطقه وابسته شدهاند. بنابراین رابطه متعادل ایران با آمریکا و چین اهمیت بسیاری پیدا میکند. ایران میتواند هاب همکاری آمریکا و چین در منطقه باشد. با وجود آنکه حمله آمریکا به سایتهای هستهای محکوم است؛ اما منافع ما ایجاب میکند که رابطه متعادل اقتصادی با آمریکا نیز برقرار کنیم.
ازآنجاکه رشد اقتصادی سالهای آینده موکول به هوشیاری حاکمان کشور در تسهیل استفاده از مزیتهای کشور و چگونگی شکلگیری منافع کشورهای منطقه است. بنابراین بهتر است به ترتیبی سیاستگذاری کنیم تا بهعنوان هاب منطقه، حلقه وصل سه منطقه فوق باشیم و با هزینه کمتر از همسایگان به محور ثقل توسعه در این منطقه تبدیل شویم. به عبارت دیگر لازم است خود را در منافع اقتصادی ناشی از رشد سریع در مناطق اطراف ایران شریک کنیم.
اگر به منافع جامعه در آینده فکر کنیم، باید زخمهای گذشته را فراموش کنیم و بر منافع آتی کشور تمرکز کنیم. اگر بخواهیم به نارواییها فکر کنیم، نمیتوانیم با بسیاری از کشورها ارتباط راحت و مناسبی برقرار کنیم. بنابراین باید گذشته ناخوشایند از روسیه و آمریکا و حتی انگلیس را کنار بگذاریم و با هر سه رابطه معقولی را بر اساس منافع آتی مشترک تعریف کنیم؛ همانگونه که دیگران عمل میکنند.
مثال روشن آن رفتار هندوستان با ایران است که هیچگاه به خاطر حمله نادر به هند ما را تحریم نکرده و بر عکس همیشه خواهان گسترش روابط اقتصادی با ایران بوده یا رابطه متقابل ویتنام و آمریکا است که درسهای مهمی را به دستگاه سیاستگذاری ما یادآور میشود. در چنین فضایی است که میتوانیم از منافع اقتصادی آتی حاصل از رقابت و تحرک در منطقه بهرهمند شویم و برای مردم ایران فضایی گسترده بهمنظور فعالیت بهوجود آوریم. چه بسا ایران نیز با این تدبیر مرکز رشد اقتصادی پر تحرکی در میانه آن سه منطقه شود. اگر حاکمیت نتواند با دوراندیشی منافع ملی کشور را در بستر تحولات منطقه تشخیص دهد و با جهان در حال تحول امروز که هر یک از کشورها منافعی در این مجموعه تحولات دارند کنار آید، واقعیات کشور را مجبور به هماهنگی با تحولات کند، در نهایت فقر گسترده دامنگیر جامعه میشود. امروز رشد ایران در یک بزنگاه تاریخی قرار دارد. وقت تصمیم است.
🔻روزنامه کیهان
📍 پیروزی و بازدارندگی چگونه تثبیت میشود؟
✍️ محمد ایمانی
۱- جنگ ۱۲ روزه، درواقع، برشی از «جنگ ارادهها» ظرف چند دهه گذشته است. سؤال راهبردی این است که با وجود همه فراز و نشیبها، کدام اراده طبق راهبرد کلان پیش رفته و کدام اراده در اجرای راهبرد خود ناتوان مانده است. مگر نه اینکه دشمنان ایران، دنبال فروپاشی «جمهوری اسلامی» و «ایران» به عنوان قدرت معادلهساز منطقه بودهاند، اما نهتنها نتوانستهاند، بلکه جمهوری اسلامی ایران از کلان این معرکهها، قدرتمندتر و پویاتر بیرون آمده است؟
۲- ما در جنگ اخیر، با آمریکا و ناتو جنگیدیم، نه رژیم بیریشه و مستأصل اسرائیل. این جنگ که در پوشش دلقکی به نام اسرائیل انجام گرفت، «جنگ کثیف» بود. دشمن، خباثتها و جنایتهایی را مرتکب شد، که در ادبیات حقوقی و سیاسی دنیا به عنوان «کثیف» یاد میشود. اصدراعظم ابله و متوهم آلمان در اوایل جنگ گفت: «این، کار کثیفی است که اسرائیل برای غرب انجام میدهد». کار کثیف، اصطلاحا جنایات شرمآوری است که جز اوباش و باندهای مافیایی، مرتکب آنها نمیشوند. شبیخون نظامی در حالی که مذاکرات در حال برگزاری بود، بمباران میز مذاکرهای که به عنوان ابزار فریب و غافلگیری استفاده شد، کشتار صدها شهروند و زن و کودک بیگناه، ترور دانشمندان هستهای به عنوان پیشران پیشرفت یک ملت، بمباران تاسیسات و زیرساختهای غیرنظامی، ترور فرماندهان نظامی خارج از میدان جنگ و اقدام به ترور سران سه قوه در جلسه شعام، و...، همگی اقدامات کثیفی است که طرف غربی مرتکب شد و اسرائیل بیحیثیت، بخشی از مسئولیت آن را به عهده گرفت.
۳- دو نکته در اینجا بسیار مهم است. نخست، عبرت تلخ ماجراست. اینکه تا همین اواخر برخی مراکز دولتی، پیگیر بودند به شکل یکطرفه، آخرین منویات FATF (کارگروه مدعی مبارزه با پولشویی، تامین مالی تروریسم و جرائم سازمان یافته) را پیش ببرند و حال آنکه حکام FATF، پیمانکاران اصلی این جرائم کثیف هستند. نکته دوم، مسئولیت همین دوایر دولتی است تا ادعانامه حقوقی علیه طرف متجاوز غربی به خاطر ارتکاب جنایت جنگی و تروریسم و جرائم کثیف تهیه کنند و لااقل در حوزه افکار عمومی، نشان دهند که مدعیان شعارهای فریبنده و بیمحتوا، بانیان بزرگترین جنایتها زیر پوشش همین شعارها و سازمانها هستند. نتانیاهو اخیرا به فاکس نیوز گفت: «ما در گذشته دانشمندان هستهای ایران را کشتهایم، اما نه مانند دانشمندان برجستهای که در جنگ اخیر کشتیم». آژانس، FATF، و شورای امنیت کجا هستند تا این جنایتکار جنگی تحت تعقیب دیوان لاهه را اگر هم مورد تحریم و تهدید قرار نمیدهند، لااقل محکوم کنند؟!
۴- یک ماه قبل از وقوع حمله غافلگیرانه، سه دغلباز شناخته شده ادعا کردند ۱۰۰۰ تا ۲۵۰۰ میلیارد دلار سرمایه، در اثر توافق قریبالوقوع با ترامپ در راه ایران است (!) عجیب اینکه همین طیف کجفهم یا دارای آتو نزد دشمن، بعضا نسخه تغییر در سیاستهای کشور را هم میپیچند. این قماش افراد اگر در انگلیس، آمریکا، فرانسه و آلمان، یا چین، روسیه، هند، ترکیه و...، مرتکب خیانتی به مراتب کوچکتر شده بودند، قطعا مورد تعقیب و شدیدترین مجازاتها قرار میگرفتند. به ادعای یک بیانیه صادره در ایام گذشته، «پارادایم باید تغییر کند»؛ اما چه کسانی باید تغییر پارادایم بدهند؟ کسانی که به دشمن اعتماد نداشتند، یا آنها که صلاح و فساد کشور را از پشت عینک دشمنان ملت ایران روایت کردند؟! نشریه آمریکایی فارین پالیسی چند روز قبل اذعان کرد: «حالا در دنیا دیگر ثابت شده که نمیتوان به آمریکا اعتماد کرد». اما حقهبازانی در کشور ما اصرار داشتند که این واقعیت را نفهمند! چرا؟
۵- آقای سعید لیلاز، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران،
۱۳ خرداد ۱۴۰۴ به روزنامه شرق گفت: «اینکه برخی دوستان سادهلوح - و بسیار زرنگ ما از نظر خودشان - ادعا میکنند اگر با آمریکا مصالحه کنیم ۳،۲ هزار میلیارد دلار سرمایه جذب خواهد شد، خیلی خاماندیشی است... نگرانی من درباره مذاکرات از اینجا شروع میشود که ممکن است تله آمریکاییها باشد. شک ندارم که دنبال صلح شرافتمندانه نیستند... این هم خاماندیشی و در باغ سبز نشان دادن است که هزار یا دو هزار میلیارد دلار جذب سرمایه خواهیم داشت. در بهترین سالها، جذب سرمایه بیش از ۵ میلیارد دلار نبوده است. وقتی بعضی رجال سیاسی این چرت و پرتها را میگویند، آدم مشکوک میشود که نکند عمداً میگویند و از جایی برنامهای دارند.
و الّا ضمانتی جز لوله توپ وجود ندارد... روشنفکری که از روی لجبازی حرف بزند که متأسفانه کثیری هم این طورند، دیگر روشنفکر نیست».
۶- پالایش و دور ریختن گزارههای موهومی که با برچسب دروغین واقعگرایی و پرهیز از شعارزدگی، کشور را به مدت دو دهه از پویایی و پیشرفت و تولید قدرت در مقابل دشمن باز داشت و در برخی حوزهها به انفعال انداخت، ضرورت پدافند و پیشرفت کشور است. گزارهها یا رفتارهای مهملی مانند ضرورت نُرمال و قابل پیشبینی شدن در مقابل غرب، تنشزدایی یکطرفه و پرهیز مطلق و به هر قیمت از «تله تنش»، دوبینی و شکافپنداری میان اسرائیل و آمریکا، یا آمریکا و انگلیس و فرانسه در موضوع ایران، بازیگر منفعل شدن در بازی پلیس خوب و پلیس بد دولتهای غربی، تضمینانگاری چند باره وعدههای آنها با وجود اینکه هر بار مرتکب خیانت و خلاف وعده شدند، و گرم گفتوگو و مغازله شدن و تهدیدسازیهای دشمن را ندیدن.
۷- تدبیرهای حکیمانه رهبر انقلاب بهویژه طی دو دهه گذشته، کشور را با وجود بدفهمی و بد تدبیریهای برخی مدیران ارشد، از میانه بحرانها عبور داد. چه کسی باور میکند که یک شخصیت سیاسی ارشد، فروردین ۱۳۹۵ در اوج تهدیدهای دشمن در منطقه ادعا کند: «دنیای فردا، دنیای گفتمانهاست، نه موشکها»!؟ تحلیلهای مسموم را کدام مشاوران تزریق کردند که همین، ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، در اجلاس آموزش و پرورش گفت: «اگر میبینید آلمان و ژاپن محکمترین اقتصاد دنیا را دارند، بعد از جنگ جهانی دوم از اینکه نیروی نظامی داشته باشند محروم شدند. نیروهای نظامی بیشترین خرج کشورهای در حال جنگ را میبردند و با این اقدام، پولهایشان آزاد شد و به دنبال کارهای علمی و تولیدی رفته و اقتصاد دانشبنیان درست کردند، لذا دیگر آسیبپذیر هم نیستند، این راه در ایران باز شده است»! آیا حتما باید به کشور حمله میشد و ۱۱۰۰ نفر به شهادت میرسیدند تا دبیرکل حزب کارگزاران، برخلاف تصورات غلط پدر معنوی حزب اذعان کند: «توانایی موشکی و پهپادی، به داد ایران رسید» و فرزند آن چهره سیاسی بگوید «باید در فناوریهای نظامی، خودمان را به فناوریهای روز نزدیک کنیم»؟!
۸- دشمن، جنگ را با توهم پیروزی دو سه روزه آغاز کرد و پس از ۱۲ روز، زیر ضربات مهلک ایران، واسطهها را برای آتشبس گسیل کرد. ایران در این جنگ، بدون آنکه از انواع موشکهای پیشرفتهتر خود استفاده کند، غالبا از موشکهای نسل قدیمی و انباشته شده طی دهه گذشته استفاده کرد؛ اما با این وجود، موشکها در تلآویو و حیفا (منطقه کریا و وزارت جنگ، دفتر نخستوزیر، مقر موساد و امان، مؤسسه وایزمن، پایگاههای نظامی، پالایشگاه حیفا و نیروگاه برق اشدود و...) چنان زهر چشمی گرفتند که محافل عبری و غربی نوشتند: «موشکهای هیولایی ایران، جهنم ساختند». اکنون به گزارش روزنامه یدیعوت آحارآنوت: «بعد از گذشت یک سال و هشت ماه از جنگ غزه و از آن مهمتر، بعد از حملات موشکی ایران، بر اساس نظرسنجی جدید، ۷۳ درصد نیروی کار اسرائیل از تمایل به مهاجرت معکوس پرده برداشتند».
۹- سامانه پدافند فوق مدرن «تاد» در برابر موشکهای نسل اول و دوم ایران زانو زد. کار به جایی رسید که دونالد ترامپ با وجود اصرار به انکار و کوچکنمایی ضربات گفت: «اسرائیل واقعا ضربه خیلی سختی خورد؛ خصوصاً در روزهای آخر. وای پسر! اون موشکهای بالستیک خیلی از ساختمانها رو نابود کردند!» این قدرتنمایی محدود، ایران را به عنوان «ابرقدرت موشکی» در جهان معرفی کرد و موجب شد تا جنگافروزان، دست به دامن واسطهها برای آتشبس شوند. این در حالی بود که ایران، صرفا درد ناشی از اصابت چند فروند موشک خیبرشکن و سجیل را به دشمن چشانده بود. وحشت غرب، از اراده و اقتدار تهاجمی است که در جنگ تحمیلی اخیر، در حال شکستن کمر اسرائیل بود و جنگافروزان دیوانه را به صرافت انداخت تا طرفدار آتشبس شوند.
۱۰- خار چشم نتانیاهو و حامیانش، فقط پیشرفتهای هستهای و دفاعی خیرهکننده ایران نیست. از اینها بزرگتر و بالاتر، که میخواهند آن را در هم بشکنند، اعتماد به نفس ملت ایران است. آنها میخواهند این اراده ماقبل اقتدار و اعمال قدرت را از طریق خط نفوذ و مزدوران نیابتی بشکنند، یا تجزیه و فشل کنند. متقابلا باید سر این شبکه مزدور را به سنگ کوبید. این مسئولیت، بر عهده وزارتخانههای اطلاعات و ارتباطات و ارشاد و کشور، و دستگاه قضائی است تا بدینترتیب، از جانفشانی و سلحشوری رزمندگان و شهیدان مدافع وطن قدرشناسی کنند.
۱۱- جنگ فقط، جنگ نظامی نیست. آفند و پدافند در جنگ تحمیلی، نه عنصری تکبُعدی، بلکه ترکیبی از مسئولیتها و کارکردهای متنوع است. اینگونه نیست که نیروی نظامی سلحشور، در مقابل آتش دشمن شجاعانه و مقتدرانه سینه سپر کند، جانفشانی کند و ضربات سنگین به دشمن بزند، اما دستگاهها و مدیران دیگر احیانا همچنان طبق روال عادی خود در وضعیت قبل رفتار کنند. منطقا باید دولتمردان، دستگاه قضائی، مجلس شورای اسلامی، مدیران اقتصادی، رسانهها و تریبونها و شخصیتها، هر کدام در حوزه مسئولیت خود، بررسی و اقدام کنند که اولا چه مسئولیتی در پشتیبانی رزمندگان میدان دارند و ثانیا چگونه باید به زدن سر انگشتان نیابتی دشمن در جنگ ترکیبی بپردازند؟
۱۲- در دوران دفاع مقدس مقابل صدام و چهل رژیم حامی او، زمانی که شرّ بنیصدر ازاله شد، کشور در برابر متجاوزان انسجام پیدا کرد و توانست آفندها و فتوحات خیرهکننده داشته باشد. الان بنیصدر نیست، اما نفوذ، شکل و شمایل پیچیدهتری یافته و عوامل آن سعی میکند دولت و دیگر ارکان نظام را از منطق مقاومت و تهاجم هوشمندانه بازدارند. اگر میخواهیم جرأت تهدید را در ذهن تصمیمگیران دشمن بخشکانیم، یک مسئولیت مهم، زیر ضرب گرفتن خانههای تیمی رنگارنگی است که: دودستگی درست میکنند و جبهه ملت ایران را دو دسته نشان میدهند، تا بتوانند اراده تصمیمات حکیمانه و قاطع را با تحریف و حیرتافکنی تضعیف میکنند، منابع اقتدار کشور را انکار یا تخریب میکنند و یا دردسری که «باید کنار گذاشت، واگذار کرد» جا میزنند، بر سر مسائل فرعی مجادله برمیانگیزند تا توجهات را از دشمن منحرف کنند، و به فرسایش اراده متحد مقاومت میپردازند. مردم و مسئولان ما در دوره جنگ به ریزپرندهها و تحرکات مزدوران تروریست حساس شدند. اما آیا همین حساسیت درست، نسبت به عناصر سیاسی و رسانهای که سرگرم تحریف و تخریب روحیه ملت ایران، یا فشل کردن اراده استفاده از منابع قدرت ملی بودهاند، وجود داشته است؟ این حساسیت، شرط لازم برای تثبیت پیروزی خیرهکننده اخیر و بازدارندگی در آینده است.
🔻روزنامه ایران
📍 آتشبس؛ فرصت بازسازی یا بهانه انتقام سیاسی؟
✍️ عبدالکریم حسینزاده
در روزهایی که آتش جنگ در منطقه، هر لحظه در کمین شعلهور شدن دوباره است و دشمنان این سرزمین در پی رخنه به امنیت و انسجام ملیاند، در داخل برخی کنشگریهای سیاسی حکایت از عدم درک این موقعیت خطیر دارند. انتظار عمومی این بود که شرایط جدید باعث فهم ضرورت برخی تغییر رویکردها در داخل شود، از جمله در نوع رقابتهای سیاسی. اما برعکس این ضرورت، برخی سیاسیون اتفاقاً فضای ناپایدار آتشبس را فرصتی برای تشدید تخریبهای ناظر به رقابتهای سیاسی یافتهاند. در این میان دولت و شخص رئیسجمهوری هدف تکفیر سیاسی قرار گرفتهاند که حتی شدت آن از گذشته شرایط عادی هم بیشتر است. تا آنجا که حتی برخی نمایندگان مجلس در سخنان خود تصویری خیانتکارانه از رئیسجمهوری میسازند که تمام مدت جنگ و پس از آن را علیرغم همه تهدیدات و خطرات در میانه میدان و حتی بین مردم بود.
به راه انداختن مطالبه برکناری رئیسجمهوری، ایجاد تصویری ناهماهنگ از دولت و کلیت نظام در راهبردهایی مثل مذاکرات و یا آتشبس، القای اختلاف نظر در میان مقامات نظام و ایراد اتهام خودسری به دولت در تصمیمگیریهای استراتژیک، مسائلی نیستند که بشود بهراحتی از طرح آنها در عرصه عمومی و داغ کردن تنور آن از سوی برخی سیاسیون و حتی نمایندگان مجلس چشم پوشید.
این دست تحرکات و القائات عمومی نشانهای از وجود یک خطر هولناک سیاسی است. اینکه جریانی در داخل کشور حتی از هرج و مرج و ناامنی ناشی از تجاوز بیگانه برای رسیدن به اهداف کوتاهمدت خود استقبال میکند. آن هم در شرایطی که آتشبس را باید فرصتی مغتنم برای بازسازی توان ملی و ترمیم شکافها میان ملت و حاکمیت دید. کما اینکه اسرائیل و متحدانش از آتشبس به عنوان فرصتی برای تجدید قوا و تدارک حملات بعدی بهره میبرند.
ما از بزنگاه همین دست موقعیتنشناسیها و کوتهنگریهای مشابه در طول تاریخ ایران ضربات هولناکی خوردهایم که آثار آنها پس از چند قرن همچنان بر تن و پیکر ایران و ملت ایران باقی است؛ از توطئه داخلی علیه عباس میرزا و امامقلیخان قاجار در جنگهای ایران و روس بگیرید تا جریان محاصره اصفهان از سوی افغانها و زمینگیر شدن محمدقلیخان اعتمادالدوله در نبرد به دلیل دسیسههای درون نظام سیاسی صفوی. در تمام این تجربیات تاریخی، آنچه رخ داد این بود که مردان صف جلوی تقابل خارجی، از پشت جبهه و به واسطه توطئههای داخلی ناشی از رقابتهای ناسالم و انتقامجویانه زمینگیر شدند و زمینگیر شدن آنان کل کشور را به زانو درآورد. آیا میخواهیم همچنان با چشم بستن بر این تجارب و آرایش واقعی صحنه پیش روی ایران و خطرات آن، داستانی مشابه را برای تاریخ بسازیم؟
در جنگ ۱۲روزه اخیر و بویژه در مقطع پس از آن، دولت و شخص رئیسجمهوری کوشیدند سه پیام روشن را به افکار عمومی داخل و جامعه جهانی مخابره کنند: اول، اعلام آمادگی برای صلح و دیپلماسی از موضع عقلانیت. دوم، تأکید بر حق دفاع مشروع و آمادگی کامل در برابر هرگونه تجاوز و سوم، حضور میدانی و مداوم در کنار مردم و در دل جامعه، فارغ از تمامی خطرات و تهدیدات.
واقعیت بیپرده آن است که مخالفان دولت و حامیان این دست اقدامات سیاسی، آگاهانه به چنین تخریبها و تنازعاتی در شرایط ناپایدار کنونی رو آوردهاند. به عنوان مثال آیا نمایندگان و چهرههای سیاسی که آتشبس اخیر را تصمیم دولت دانسته و آن را علیه منافع کشور ارزیابی کردهاند، از وضعیت کشور در روزهای جنگ و اتفاقاتی که در میدان رخ میداد آگاه نبودند؟ یا اینکه نمیدانند تصمیم صلح و جنگ و آتشبس در اختیار دولت نیست؟ کما اینکه درباره بحث دیپلماسی و تصمیم به مذاکره یا ترک مذاکره هم موضوع چنین است. آنان خوب میدانند هیچکدام از این تصمیمات بدون اطلاع، هماهنگی، هدایت و تأیید رهبری امکانپذیر نیست، اما به نفعشان است که خود را به ندانستن بزنند.
یا در مورد درخواست برکناری رئیسجمهوری که از سوی برخی چهرههای سیاسی و رسانهای مطرح شد و عدهای از نمایندگان مجلس هم مستقیم و غیرمستقیم بر آتش آن دمیدند. آنان بهتر از هر کسی میدانند که نه این کار در این شرایط شدنی است، نه کشور شرایط برگزاری انتخابات مجدد را دارد و نه حتی در صورت برگزاری یک انتخابات دیگر، آنها پیروز میدان خواهند بود.
اگر بخواهم صریح صحبت کنم به نظر میرسد مسأله چیز دیگری است؛ بستن دست و پای دولت و رئیسجمهوری و زمینگیر کردن آنان در مسیر حرکت به سوی برخی اصلاحات و تغییرات ضروری در حکمرانی کشور. یعنی دقیقاً همان ضرورتی که بعد از جنگ ۱۲روزه خود را به شکل مضاعف به رخ کشید. به عبارتی بخش عمدهای از فضای تکفیر رو به تشدید دولت و رئیسجمهوری با هدف آن است که دولت و حاکمیت به سمت تغییرات ضروری حس شده بعد از جنگ ۱۲روزه حرکت نکنند. چه اینکه حتی رئیس دستگاه قضایی و یا ریاست مجلس هم هرگاه در این مدت پیام تغییر رویکرد از طرف خود صادر کردند، مورد حمله این جریان قرار گرفتند. درست مثل همانچه که با شهید سرافراز و سردار محمد باقری در ماههای اخیر شد.
چیزی که عیان است آنکه از آتش این جنگ و تبعات آن، آبی برای مخالفان رادیکال دولت و برخی گروههای تندرو گرم نخواهد شد. این عرصه جایی نیست که بتوان در آن غنیمت سیاسی و جناحی برای خود جمع کرد. وقتی جریانی که خود را اصلیترین مدعی ارزشهای انقلاب میداند در میانه آتش جنگ خود را مشغول جمعآوری غنائم جناحی کرده، چطور میخواهیم از منتقدان و مخالفان سیاسی بخواهیم در این شرایط اختلافنظرهایشان را وارد موضعگیریهایشان نکنند؟ هر چند که به صراحت باید اعتراف کرد مواضع برخی از همان منتقدان و مخالفان سیاسی در این مدت مسئولانهتر و آیندهنگرانهتر از برخی طیفهای سیاسی بود.
در حالیکه کشور نیازمند یک وحدت فراگیر در سطح جامعه از طریق برخی تغییر رویههای سیاسی-اجتماعی است، تضعیف وحدت موجود در سطح حاکمیت به نفع چه کسانی است؟ این جز باز کردن راه برای دشمنانی است که در کمیناند تا با ترورهای هدفمند، حملات سایبری و تحریک گروههای نیابتی، امنیت کشور را بر هم زنند و جامعه را در موضع ضعف قرار دهند؟ ما با رژیمی طرف هستیم که قراردادهای صلح بینالمللی و قطعنامههای سازمان ملل را هم به هیچ میانگارد و هیچگاه به هیچ آتشبسی پایبند نبوده است. آنوقت برخی با کدام درایت و بصیرت سیاسی، موقعیت ناپایدار آتشبس را بزنگاه تسویهحساب، انتقامگیری سیاسی و تقویت قدرت داخلی خود فرض کردهاند؟
همانگونه که در تاریخ، تفرقه و درگیری داخلی بارها مسیر را برای مداخلات خارجی و شکستهای ملی هموار کرد، تداوم این مسیر میتواند فجایعی مشابه را رقم بزند. امروز بیش از هر زمان، ایران نیازمند عقلانیت سیاسی، انسجام ملی و اجماع نیروهای مؤثر درون کشور است. هر صدای بیمسئولیتی که در راستای تفرقه و همصدایی با دشمنان بلند شود، در حقیقت خواسته یا ناخواسته بخشی از پروژه ناامنسازی ایران را تکمیل میکند. این به معنای خاموش کردن صدای منتقد و نفی تکثر داخلی نیست. بلکه به معنای مسئولیتپذیری سیاسی است. چه اینکه جریانی که امروز ادبیات سیاسیاش تا مرز درخواست ترور رئیسجمهوری هم رفته، در دولت قبل نقد برخی گزارههای اقتصادی را هم بازی در زمین دشمن و اقدام علیه امنیت ملی میدانست. همانگونه که در تاریخ، تفرقه داخلی راه را برای پیروزی دشمنان هموار کرد، امروز نیز این حرکت میتواند به تکرار فجایعی مشابه منجر شود.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 صدای عقلانیت
✍️ مهدی پازوکی
میانه هفته گذشته بود که ۱۸۰تن از اقتصاددانان برجسته و استادان فرهیخته دانشگاههای برتر کشور با امضای بیانیهای خطاب به شهروندان و رییسجمهور، با اشاره به درسها و آموزههای جنگ ۱۲روزه اخیر و اعلام انزجار نسبتبه این تجاوز آشکار رژیم صهیونیستی به خاک ایران، خواستار تغییر پارادایم حاکم بر نظام حکمرانی کشور شدند. با این همه اما در روزهای بعد، اگرچه شاهد استقبال گسترده نخبگان، فرهیختگان و عموم شهروندان از این مطالبه معقول، دلسوزانه، ملی و ضروری بودیم، اقلیت تندرویی که در تمام بزنگاهها صرفا سعی در ایجاد تشنج و فرار به جلو دارد، این بار نیز با هجمه علیه نویسندگان و امضاکنندگان این بیانیه از طریق تریبون صداوسیما و برخی دیگر از منابع رسانهای پرشماری که از منابع عمومی ارتزاق میکنند، سعی کردند فضا را غبارآلود کنند تا هم صدای دلسوزانه نویسندگان و امضاکنندگان این بیانیه به مراکز تصمیمسازی و تصمیمگیری نرسد و هم بهزعم خود، ضعف و کمدانشی خود را پنهان کنند.
اگرچه در روزهای گذشته شاهد هجمههای نامعقول فراوانی علیه ۱۸۰نخبه دانشگاهی بودیم که در تهیه و تدوین این بیانیه نقش داشتهاند اما واقعیت این است که ما تنها قادریم با روشهای علمی به بحث بپردازیم و حتی در این بحث خاص نیز تنها درخواستی که از تندروهای مخالف این نامه دارم، این است که به این نامه بهطور منطقی، مستدل و علمی پاسخ دهند. فراموش نکنیم که وقتی به فهرست امضاکنندگان این نامه نگاه کنیم، میبینیم که افرادی از مشربهای گوناگون فکری به دلیل اتفاقنظرشان بر اهمیت اصلاحات اساسی و لزوم تغییر پارادایم حاکم بر نظام حکمرانی کنار یکدیگر قرار گرفتهاند تا مگر به صدای یکدیگر پژواک بدهند و زمینه شنیده شدن این توصیههای ملی و اصولی را فراهم کنند. در واقع بسیاری از افرادی که این نامه را امضا کردهاند، در بسیاری از مسائل با یکدیگر اختلاف سلیقه دارند اما از آنجا که همگی اختلاف سلیقه را به رسمیت میشناسند، طرفدار رشنالیتی و عقلانیت هستند و میدانند راه اصلاح و رفع مشکلات از مسیر چندصدایی و عقلانیت میگذرد، همگی یکصدا بر لزوم تحقق این اصلاحات تاکید کردهاند. حال آنکه تندروها دقیقا مخالف عقلانیت و چندصدایی هستند و از قضا به همین دلیل نیز طی این سالها و دهههای گذشته، مشکلاتی را برای جامعه ایجاد کردند. افرادی که اگر در یک شرایط طبیعی قرار داشتیم، برای اداره یک نانوایی به کار گرفته نمیشدند اما امروز برخی از مهمترین و کلیدیترین کرسیهای مدیریتی این مملکت را قبضه کردهاند. اتفاقا رسانه حاکمیتی مملکت باید با افتخار به نشر و بازخوانی این بیانیه میپرداخت و افتخار میکرد که فرهیختگان و نخبگان دانشگاهی این مملکت اینچنین بر مصالح ملی تاکید دارند و تنها خط قرمزشان منافع ملی است.
نمیتوان منکر آن شد این ۱۸۰نخبه دانشگاهی که در تهیه و تدوین این نامه دست داشتهاند، خط قرمزی جز منافع ملی ایران و ایرانیان ندارد؛ ما بهشدت با وادادگی مخالفیم اما همزمان با همان شدت نیز طرفدار آزادیهای مطرح در قانوناساسی هستیم اما واقعیت این است که تندروها این رویکرد ما را برنمیتابند. در واقع امروز به این دلیل اینطور زبان به اهانت و درشتگویی علیه ۱۸۰استاد دانشگاه امضاکننده این نامه گشودهاند و اینگونه به این فرهیختگانی که دارای نظر و اندیشه هستند و تالیفات و آثار علمی مهمی را از خود بهجای گذاشتهاند، میتازند که نمیخواهند به عقلانیت تن بدهند.
واقعیت آن است که این تندروها اساسا با توسعه مشکل دارند. آنها توسعه را یک مفهوم غربی میدانند و به همین دلیل است که بانی وضع موجود و این مشکلاتی هستند که امروز گریبانگیر این مملکت شده است. آنها با توسعه به عنوان یک مفهوم غربی سر ستیز دارند، حال آنکه علم غربی و شرقی ندارد. این تندروها بانی وضعیت کنونی هستند و باید پاسخگو باشند اما بهجای پاسخگویی، رو به فرار به جلو آوردهاند. غافل از اینکه در دنیای امروز بهدلیل گسترش فناوری و شبکههای اجتماعی، شهروندان از درکی بهمراتب عمیقتر از گذشته برخوردارند و به همین دلیل هم شاهد بودیم که در جریان انتخابات ریاستجمهوری و در دور نخست انتخابات، ۶۰درصد از ملت ایران که واجد شرایط شرکت در انتخابات بودند، از حضور پای صندوقهای رای خودداری کردند یا در جریان انتخابات مجلس کنونی که اسفندماه گذشته برگزار شد نیز به عنوان نمونه در پایتخت، کمتر از ۵درصد از واجدان شرایط پای صندوقهای رای حاضر شدند.
دولت باید بداند فرهیختگان و نخبگان دانشگاهی که دلسوز مملکت هستند و دغدغه توسعه ایران را دارند، هرگز دنبال خوشنشینی و کنار گود ماندن نیستند بنابراین شگفتزدهام که چرا بهجای استقبال از توصیههای این بیانیه، اینچنین شمشیر را علیه ما از رو بستهاند. در واقع به نظر میرسد که این تندروها به شدت احساس خطر کردهاند چراکه نه مردم را دارند، نه حرفی برای گفتن دارند و نه برنامهای برای اداره کشور!
🔻روزنامه اعتماد
📍 جنگ ۱۲ روزه و جاسوسبازی مجازی
✍️ علی میرزامحمدی
هر چند جنگ ۱۲ روزه و پیامدهای آن، تلنگر و زنگ هشداری بود که حاکمیت و مردم را به کنترل راههای نفوذ و جاسوسی مصمم کرده است؛ اما در این میان، مسیری انحرافی، با تخدیر افکار عمومی، مرز میان واقعیت و توهم را مخدوش میکند. این پدیده را میتوان «جاسوسبازی» نامید که از سطح گفتوگوهای روزمره به دنیای رسانه به ویژه فضای مجازی و بالعکس سرایت میکند. روایتهای «جاسوسبازی» که در فضای مجازی ایرانیان، از ادعاهای بیسند درباره جاسوس بودن مقامات تا بدلپنداری، شایعات صوتی و تصویری و... را در بر میگیرد، به جهت بررسی وضعیت روانی جامعه و تحلیل افکار عمومی ایرانیان پس از جنگ ۱۲ روزه دارای اهمیت است. از منظر روانشناسی اجتماعی، پدیده «جاسوسبازی مجازی» صرفا یک رفتار فردی یا شایعهسازی ساده نیست، بلکه پاسخی روانی-اجتماعی به نیازهای ذهنی، ناامنیهای جمعی، خلأهای شناختی و بحران اعتماد در جامعه است. بخشی از افکار عمومی، برای درک تبعات جنگ ۱۲ روزه با ویژگی غافلگیری و فریب دشمن، به ویژه در لحظات اولیه و روز نخست، تمایل دارد آن را با توطئه جاسوسی توجیه کند. این تمایل زمانی تشدید میشود که مردم از دلایل تصمیمات، پشتپرده قدرت، روندهای سیاسی یا امنیتی بیخبرند و با خلأ شناختی در جنگ و پساجنگ مواجه میشوند. این خلأ، از طریق روایتهای غیررسمی، شایعه و سناریوهای جاسوسی که در فضای مجازی ساخته و پرداخته میشود پر میشود، چراکه این فضا با ویژگیهای سرعت، بیهزینه بودن تولید محتوا و ایجاد تله حساسیت و جذابیت در مخاطب با ساختن یا بازنشر روایتهای مهیج جاسوسی، از مخاطبان پاداشهایی چون لایک، ریتوییت، فالوئر و توجه میگیرد. پاداشهایی که امکان کالایی شدن آنها نیز وجود دارد. جریان ممتد ترور دانشمندان هستهای و برخی مقامات داخلی و حتی مهمانان خارجی در چند ماه اخیر، مردم را به «تردید مزمن» دچار ساخته است که در نتیجه، آنها به برخی نخبههای سیاسی، چهرههای رسانهای یا اتفاق جدید، نگاه همراه با شک و «احتمال نفوذ» پیدا کردهاند. در نتیجه شایعههای اتهام جاسوس در فضای مجازی باورپذیر شدهاند. این باورپذیری با بازنشر محتواها وکامنتهای مشابه افزایش مییابد. بخشی از پدیده «جاسوسبازی» در فضای مجازی ایرانیان، جنبه تخلیه روانی دارد که بر اساس آن افراد ترسهای جمعی خود را مهار میکنند. همچنین این پدیده نشانه بیاعتمادی به تحلیل رسمی و گرایش به تحلیل عامیانه است که در آن روایتهای عامیانه برای مردم ملموستر است. «جاسوسبازی مجازی» میتواند انسجام اجتماعی، ثبات روانی، حکمرانی و امنیت ملی را تهدید کند. این پدیده رسانهای افکار عمومی را به جای پرداختن ریشهای به مساله نفوذ، به هیجانات و گمانهزنیهای کاذب مشغول میکند که نتیجه آن فروپاشی سرمایه اجتماعی، بیاعتمادی به هر گونه خبر رسمی یا غیررسمی و رشد سوءظن در روابط اجتماعی است. جاسوس خواندن افراد بدون محکمه عادلانه یا با اهداف سیاسی میتواند به ابزار تسویه حساب بدل شود. این کار باعث نابودی اعتماد به دستگاه قضایی و امنیتی و بیاعتنایی به اصل حاکمیت قانون میشود. از طرف دیگر، جامعه ایران با این وضعیت روانی میتواند در آستانه وسواس جمعی باشد که آسیب روانی بلندمدت این وضعیت، ناامنی ذهنی و اضطراب عمومی در نسلهای مختلف خواهد بود. مهمتر آنکه در جنجال گمانهزنیهای بیپایه، پروندههای واقعی نفوذ و خیانت گم یا بیاثر میشوند که نتیجه آن کاهش اثربخشی دستگاههای امنیتی واقعی، مشروعیتزدایی و کاهش حساسیت نسبت به هشدارهای واقعی در آینده است. از منظری دیگر این پدیده با سلب اعتماد از رسانههای داخلی، افکار عمومی را به رسانههای خارجی یا غیررسمی سوق میدهد که در نتیجه آن افکار عمومی آسیبپذیرتر میشود. برای کنترل مسوولانه این پدیده در شبکههای اجتماعی، در کنار برخورد شفاف و حقوقی با شایعهسازان حرفهای یا بازتولیدکنندگان اطلاعات ساختگی باید توجه کرد که در نبود اطلاعرسانی شفاف، شایعات رشد قارچگونه دارند. بر این اساس، رسانههای حرفهای و معتدل باید با روایتسازی مستند، افکار عمومی را از افراط در گمانهزنی دور کنند. در این میان، نهادهای امنیتی، قضایی و رسانههای رسمی، با بهرهگیری از فعالان رسانه و دانشگاهی، با روشنگری در قالبهایی چون یادداشت، پادکست و مصاحبههایی که بین جاسوسی واقعی و توهم جاسوسی تمایز میگذارند، میتوانند فضای گفتوگوی عاقلانه ایجاد کنند و در موارد حساس، بدون تهدید و برچسبزنی، اطلاعات دقیق، ساده و مستند ارایه دهند. همچنین آموزش «سواد رسانهای و امنیتی» میتواند با کمک به تمایز اخبار و اطلاعات معتبر و غیر واقعی، افراد را از تله جاسوسبازی مجازی دور کند.
🔻روزنامه شرق
📍 دل و پشت ایرانیان نشکنید
✍️ حمزه نوذری
داستانهای شاهنامه از جنبههای مختلف خواندنی و درسآموز است. در شاهنامه، نامهنگاری یکی از شیوههای مرسوم بیان مواضع سیاسی، دینی، نظامی و ملی ایرانیان باستان بوده است. نامههایی که بین گُراز، قیصر و خسروپرویز ردوبدل شده، نمونههای مهمی هستند که میتوان برای تحلیل واقعیت و رخدادهای امروز به کار برد. فردوسی نسبت به رفتار و حرکت بارسالاران و نحوه برخورد آنها با مردم هشدار میدهد و چنین برخوردهایی را سبب ضعف کشور میداند. گُراز که مرزبان ایرانی است، با همکاری و تبانی یکی از سپاهیان به نام زادفرخ از قیصر روم دعوت میکنند تا به ایران لشکرکشی کند و قول میدهند که در جنگ قیصر را یاری کنند.
گُراز سپهبُد یکی نامه کرد/ به قیصر ورا نیز بدکامه کرد
بدو گفت برخیز و ایران بگیر/ نخستین من آیم تو را دستگیر
چو آن نامه برخواند قیصر، سپاه/ فراز آورید از پی رزمگاه
نامههای بین قیصر روم و گُراز برملا میشود و خسروپرویز شگرد توطئهآمیزی برای حفاظت از کشور در پیش میگیرد. در نهایت قیصر به درون مرزهای روم عقبنشینی میکند و گراز با این خیانت به ممکلتش، موقعیت و اعتبار سیاسی خود را از دست میدهد. فردوسی با طرح این داستان پیام سیاسی مهمی بیان میکند و آن این است که بیعدالتی، رفتار نادرست کارگزاران با مردم و تضاد درونی ممکن است زمینه و شرایط دعوت از خارجیها برای حمله و تسلط بیگانگان را فراهم آورد.
قیصر روم در پاسخ نامهای که گراز به او نوشته و گله کرده که چرا از حمله به ایران عقبنشینی کرده است، به او مینویسد که احساسات ایراندوستی و میهنپرستی ایرانیان مانع از سلطه و پادشاهی بیگانگان بر ایرانزمین میشود.
ببایست دانست که ایرانیان/ چو بینند شاه از نژاد کیان
به ایران نخواهند بیگانهای/ نه قیصر نژادی، نه فرزانهای
در آغاز پادشاهی خسروپرویز کشور تا حدی در آسایش، آرامش و شکوه است اما در ادامه با در پیش گرفتن رویه نادرست حاکم و ظلم عمال دربار، عظمت و بزرگی کشور و پادشاه از دست میرود. با وجود این، وقتی پسرش شیرویه پادشاهی را از او میگیرد و به او اتهاماتی وارد میکند، منش ایراندوستی خود را بیان میکند:
که ایران چو باغیست خرم بهار/ شکفته همیشه گل کامگار
پر از نرگس و نار و سیب و بهی/ چو پالیز گردد ز مردم تهی
سِپرغَم یکایک ز بن بر کنند/ همه شاخ نار و بهی بشکنند
سپاه و سلیح است دیوار اوی/ به پرچینش بر نیزهها خار اوی
اگر بفکنی خیره دیوار باغ/ چه باغ و چه دست و چه دریا، چه راغ
نگر تا تو دیوار او نفگنی/ دل و پشت ایرانیان نشکنی
کزان پس بود غارت و تاختن/ خروش سواران و کینآختن
زن و کودک و بوم ایرانیان/ به اندیشه بد منه در میان
چو سالی چنین بر تو بر بگذرد/ خردمند خواند تو را بیخرد
و در ادامه
که هر کو سلیحش به دشمن دهد/ همی خویشتن را به کشتن دهد
این روایت کشور را بهمثابه بوستانی تلقی میکند که میوهها و گلهایی دارد و سپاهیان و مرزبانان چون نگهبانان این باغ هستند. اگر سپاهیان را مشغول امور دیگر بداریم و از وظیفه اصلی دور باشند، راه را به روی دشمنان میگشاییم و کشور را به نابودی میکشانیم. اگر باغ و جالیز از مردم تهی شود، هر تبهکاری به آن ورود و آن را لگدکوب میکند. این تمثیلی است از اینکه اگر مردم همراه با حاکمیت نباشند و سیاستمردان جامعه را از کنش و مشارکت گروههای مختلف جامعه محروم کنند، کشور نهتنها آباد نخواهد شد، بلکه شرایط تاختوتاز دشمن در کشور فراهم میشود. فردوسی هشدار میدهد که جامعه را از مردم تهی نکنید و دل و پشت ایرانیان نشکنید.
*برای نوشتن این یادداشت از کتاب گفتارهای مکتوب در شاهنامه فردوسی تألیف علی نوذری بهره گرفته شده است.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 ضرورت ایجاد بانک اطلاعاتی جامع کار
✍️ حمید حاج اسماعیلی
متاسفانه در حال حاضر بانک اطلاعاتی جامع کار در کشور وجود ندارد. سامانههای اشتغال در مقاطع مختلف در کشور تعریف اما هیچ وقت این سامانهها تکمیل نشدند تا بتوانند به صورت جامع و کامل در خدمت بازار کار قرار گیرند.
وجود بانک اطلاعاتی جامع کار باعث میشود متقاضیان کاربتوانند ظرفیتهای صحیح و درست اشتغال را بر اساس انگیزه، علاقه و مهارت خود شناسایی کنند. داشتن بانک اطلاعاتی جامع کار جهت پیدا کردن شغل مناسب برای کارجویان بسیار ضرورت دارد. در حال حاضر رفع ضعفها و نواقص مربوط به سامانههای اشتغال در کشور از جمله کارهای بسیار اولویتدار است.
سامانههای اشتغال در کشور هم باید مورد اعتماد قرار گیرند و هم به لحاظ شناسایی برای متقاضیان کار مشخص باشند و در عین حال ظرفیتهای اشتغال مملکت در بخشهای مختلف این سامانهها گنجانده شود. یکی از راههای اساسی و اولیه برای تحقق این مهم اینکه هر کارفرما و کارآفرینی که قصد دارد در کشور شغل ایجاد کند باید شغل مورد نظر در سامانه اشتغال ثبت شود.
اگر این اقدام از گذشته در کشور انجام می شد امروز جامعه از یک بانک اطلاعاتی جامع کار برخوردار بود و کارجویان به راحتی به سمت اشتغال مورد نظر خود هدایت می شدند. مراکز کاریابی از گذشته در کشور وجود داشته و در حال حاضر هم مشغول فعالیت هستند. مراکز مزبوردر گذشته در اختیار دولت بود و امروز به بخش خصوصی واگذار شده است. مراکز کاریابی یک کار زیرساختی نیست بلکه یک کار اجرایی است. کشور برای کار زیرساختی و زیربنایی در حوزه اشتغال نیازمند سامانه و بانک اطلاعاتی جامع کار است.
مطالب مرتبط