چهارشنبه 23 مهر 1404 شمسی /10/15/2025 1:20:03 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 دیپلماسی در انتظار تغییر رویکردهاست
✍️ حسن بهشتی‌پور
با بازگشت تحریم‌های شورای امنیت و فعال شدن مکانیزم ماشه، بار دیگر پرسش درباره آینده روابط ایران و غرب به صدر گفت‌وگوهای سیاسی بازگشته است. در حالی که هر دو طرف همچنان از «دیپلماسی» به عنوان راه‌حل سخن می‌گویند، واقعیت این است که دیپلماسی بدون تغییر رویکردها، به نتیجه نخواهد رسید. گرچه دیپلماسی هیچ‌گاه به بن‌‌بست نمی‌رسد، اما برای ثمربخش بودن آن، باید طرفین از مواضع ثابت و غیرقابل انعطاف خود فاصله بگیرند. در حال حاضر، ایران و طرف‌های غربی در یک بازی خطرناک وارد شده‌اند؛ بازی‌ای شبیه به «چیکن» که در آن دو خودرو با سرعت به سمت هم حرکت می‌کنند و هر طرف منتظر است دیگری در لحظه آخر تغییر مسیر دهد. این وضعیت، نه نشانه پایان دیپلماسی، بلکه گویای فقدان اراده برای تغییر رویکرد است. ایران با پیشنهاد‌هایی مانند رقیق‌‌سازی اورانیوم ۶۰ درصد یا انتقال بخشی از آن به خارج از کشور، نشان داده که به گفت‌وگو تمایل دارد. اما از نگاه امریکا این اقدامات برای پیشبرد مذاکرات کافی نیست. در مقابل، طرف‌های اروپایی نیز با پیش‌شرط‌‌هایی چون توقف کامل غنی‌سازی، محدودسازی برنامه موشکی و قطع حمایت از گروه‌های مقاومت، عملا مسیر مذاکره را به یک‌طرفه‌سازی تبدیل کرده‌اند. برنامه موشکی ایران جنبه دفاعی دارد و نمی‌توان انتظار داشت کشوری خود را خلع سلاح کند. گروه‌های مقاومت نیز در منطقه ضربات سنگینی متحمل شده‌اند و دیگر موضوعیت سابق را ندارند. با این حال، امریکا مانند تروییکا اروپا، همچنان این محور را در مذاکرات برجسته می‌کند، بی‌توجه به تغییرات میدانی و واقعیت‌های جدید منطقه. سه کشور اروپایی (فرانسه، آلمان و بریتانیا) با واشنگتن هماهنگ هستند و تاکیدشان بر مذاکره بیشتر جنبه تبلیغاتی دارد. آنها با طرح گفت‌وگو، تلاش می‌کنند افکار عمومی را قانع کنند که اهل جنگ نیستند، در حالی که شرایط مذاکره را به گونه‌ای تنظیم می‌کنند که طرف مقابل باید تسلیم شود. جنگ اوکراین نیز یکی از عوامل تغییر موضع اروپا نسبت به ایران است. کشورهای اروپایی، ایران را در کنار روسیه و چین قرار می‌دهند و خود را در جبهه مقابل، همراه با امریکا و اوکراین. حتی اگر ایران موضع بی‌طرفی اتخاذ کند، غرب این بی‌‌طرفی را نمی‌پذیرد و به مواردی مانند ارسال پهپادها استناد می‌کند. زمانی دیپلماسی به نتیجه می‌رسد که دو طرف بپذیرند دیپلماسی یعنی داد و ستد؛ چیزی می‌دهید و چیزی می‌گیرید. اما طرف‌ها فعلا بر مواضع خود ایستاده‌اند و این یعنی گفت‌وگو به معنای واقعی هنوز آغاز نشده است.

ظرفیت‌‌های مغفول اقتصاد ایران و افسانه جنگ منطقه‌‌ای: تحریم‌ها اقتصاد ایران را کوچک‌تر کرده و تاب‌آوری مردم کاهش یافته، اما ظرفیت‌های داخلی کشور همچنان بسیار بالاست. اصلاح نظام بانکداری، بیمه، مالیات و گمرک از جمله اقداماتی است که سال‌هاست در سطح عالی مطرح می‌شود، اما خبری از اجرا نیست. اگر این اصلاحات اجرایی شوند، تولید ملی تقویت شده و تورم کاهش می‌یابد. اینها نه مربوط به دولت فعلی است و نه دولت قبلی؛ بلکه سیاست‌هایی هستند که بیش از یک دهه است بر زمین مانده‌‌اند. در سطح منطقه‌ای نیز پس از عملیات ۷ اکتبر، تحولات بزرگی رخ داده است. سقوط دولت اسد، تضعیف حزب‌‌الله، حماس و گروه‌های مقاومت عراق، همگی نشانه‌هایی از تغییر موازنه قدرت هستند.
در چنین شرایطی، ادعاهایی مانند اینکه «آتش‌بس در غزه بلافاصله منجر به جنگ در لبنان، عراق یا یمن خواهد شد» بیشتر جنبه حدس تحلیلی دارد تا واقعیت میدانی. حتی اجرای همین آتش‌بس نیز با پیچیدگی‌هایی همراه است؛ از جمله تحویل اجساد اسیران فوت‌ شده زیر آوار به اسراییل. همچنین مشخص نیست پس از آزادی اسیران زنده و تحویل اجساد، آتش‌بس پابرجا بماند. برخی اظهارات مقامات اسراییلی نشان می‌دهد که برنامه‌هایی برای حمله مجدد وجود دارد. با این حال نمی‌توان به‌طور قطع گفت که صلح در غزه برقرار شده، چه رسد به آنکه بخواهیم جنگ را به سایر نقاط تعمیم دهیم. جالب‌تر آنکه برخی در ایران هشدار می‌دهند که «شاید نوبت ایران باشد»، در حالی که شواهد میدانی چنین احتمالی را حداقل تا پایان سال میلادی تایید نمی‌کند. در مجموع، آنچه امروز بیش از هر چیز نیاز داریم، بازنگری در رویکردهاست؛ چه در سیاست خارجی، چه در اقتصاد داخلی. دیپلماسی و توسعه، هر دو نیازمند اراده‌‌ای واقعی برای تغییر هستند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 پیام نوبل برای رشد ایران
✍️ یکتا اشرفی
اعطای جایزه نوبل اقتصاد سال ۲۰۲۵ به سه اقتصاددان برجسته، جوئل موکیر (Joel Mokyr)، فیلیپ آگیون (Philippe Aghion) و پیتر‌هاویت (Peter Howitt) بازتابی است از اهمیت مجدد نوآوری فناورانه، پویایی نهادی و تخریب خلاقانه در تحلیل رشد اقتصادی پایدار.

این جایزه، نشان‌دهنده‌ پیوند میان دانش، فناوری و ظرفیت نهادی در توسعه اقتصادی است و رویکرد میان‌رشته‌ای پژوهشگران یادشده، درک ما را از این پیوند عمیق‌تر کرده است.

پیش‌نیازهای رشد پایدار: دیدگاه موکیر
جوئل موکیر با تحلیل‌های تاریخی و نهادی خود، نشان می‌دهد که رشد اقتصادی پایدار تنها زمانی حاصل می‌شود که جامعه توانسته باشد دانش و نوآوری را در ساختار نهادی خود نهادینه کند. در این چارچوب، سرمایه انسانی، ظرفیت یادگیری سازمانی و جریان آزاد ایده‌ها به‌عنوان مولفه‌های کلیدی تولید و تکثیر دانش عمل می‌کنند. این نگرش، برای سیاستگذاری پولی و مالی اهمیت بنیادی دارد؛ زیرا رشد اقتصادی صرفا با تزریق نقدینگی یا انباشت سرمایه فیزیکی حاصل نمی‌شود، بلکه مستلزم انباشت دانش، اعتماد نهادی و ثبات کلان اقتصادی است. بانک مرکزی، با ایفای نقش راهبردی در حفظ ثبات پولی، مدیریت انتظارات تورمی و ایجاد بسترهای مالی پایدار، به صورت غیرمستقیم از فرآیند نوآوری و افزایش بهره‌وری حمایت می‌کند.

تخریب خلاقانه و پویایی نهادی: نظریه آگیون و هاویت
نیمه دوم جایزه نوبل، به فیلیپ آگیون و پیتر‌ هاویت تعلق گرفت؛ دو اقتصاددانی که مدل رشد اقتصادی مبتنی بر تخریب خلاقانه را توسعه داده‌اند. این مدل نشان می‌دهد که رشد پایدار اقتصادی، ناشی از جریان مستمر فناوری‌های نوین و جایگزینی تدریجی ساختارهای قدیمی است. اگرچه این فرآیند کوتاه‌مدت با اختلالاتی همراه است، اما در بلندمدت موجب افزایش بهره‌وری، ارتقای رقابت‌پذیری و تقویت پویایی اقتصادی می‌شود. از منظر نهادی، نهادهای مالی و تنظیم‌گر ـ از جمله بانک مرکزی ـ نقش اساسی در تعادل میان ثبات و نوآوری ایفا می‌کنند. نوآوری ذاتا با ریسک همراه است؛ اما بدون ثبات پولی و مالی، این ریسک به بی‌اعتمادی و آشفتگی اقتصادی تبدیل می‌شود. بانک مرکزی موظف است با ایجاد زیرساخت اعتماد، تضمین پیش‌بینی‌پذیری و شفافیت مالی، امکان تبدیل تخریب خلاقانه به رشد خلاقانه را فراهم کند.
درس‌های سیاستی برای اقتصاد ایران
۱. ثبات پولی به‌عنوان زیربنای نوآوری: تجربه کشورهای پیشرفته نشان می‌دهد که رشد فناورانه تنها در محیطی باثبات از نظر پولی و تورمی تحقق می‌یابد. کنترل انتظارات تورمی و حفظ ارزش پول ملی، زمینه سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت دانش‌بنیان را فراهم می‌کند.

۲. هدایت نظام مالی به سمت نوآوری: بانک مرکزی می‌تواند با طراحی ابزارهای مالی نوین، اوراق نوآوری و سیاست‌های اعتباری هدفمند، مسیر تامین مالی شرکت‌ها و پروژه‌های فناورانه را تسهیل کند.

۳. تقویت نهادهای داده‌محور و دانایی‌محور: توسعه زیرساخت‌های اطلاعاتی و داده‌ای، بهره‌گیری از هوش مصنوعی در تحلیل سیاست پولی و ارتباط نظام‌مند با دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی، امکان تصمیم‌سازی مبتنی بر شواهد و یادگیری سازمانی را فراهم می‌کند.

۴. تعادل میان ثبات و پویایی اقتصادی: تجربه نظریه تخریب خلاقانه نشان می‌دهد که سیاستگذار باید بین نظم و تحول تعادل برقرار کند؛ ثبات بدون نوآوری به رکود می‌انجامد و نوآوری بدون ثبات، موجب بی‌ثباتی و آشفتگی اقتصادی می‌شود.

جمع‌بندی
جایزه نوبل اقتصاد ۲۰۲۵، پیامی روشن برای اقتصادهای در حال توسعه دارد: رشد پایدار، محصول تعامل میان نهادی کارآمد، نوآوری فناورانه و ثبات کلان اقتصادی است. برای اقتصاد ایران، در مسیر گذار به اقتصاد دانش‌بنیان، نقش بانک مرکزی فراتر از سیاست پولی است و شامل توانمندسازی نهادی، تسهیل تامین مالی نوآورانه و تقویت زیرساخت‌های دانش ملی می‌شود. سیاستگذاری مبتنی بر داده، ارتقای بهره‌وری و حمایت هدفمند از بخش‌های دانش‌محور، ترجمان عملی نظریه‌های مورد تاکید نوبل۲۰۲۵ است و می‌تواند الهام‌بخش نسل جدید سیاست‌های پولی و مالی در ایران باشد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 مسائل فراوان فرصت‌ها کمیاب
✍️ عباس عبدی
نهاد و بخش سلامت از جهت دربرگیری وظایف و خدمات آن با همه مردم، از مهد تا لحد و حتی در هر لحظه و در بسیاری از موارد به دلایل فوریتی؛ متفاوت از تمام بخش‌های دیگر جامعه و حکومت است. اتفاقا از جهت سیاست‌گذاری یکی از پیچیده‌ترین بخش‌ها هم هست. اگر دقت کنیم جوامع بسیار پیشرفته هم با معضلات جدی در این بخش مواجه هستند. بریتانیا، کانادا و ایالات‌متحده همگی درگیر نارضایتی مردم هستند. متاسفانه وضعیت این بخش در ایران رو به افول است. از سوی دیگر اعتبار و کارآمدی این بخش نزد مردم در مقایسه با حوزه‌های دیگر بسیار بالاتر است. هم از جهت عاملان آن مثل کادر درمان و پزشکان و هم از حیث کارآمدی آن‌که تقریبا بی‌نیاز از مراجعه مردم برای درمان به خارج است. ولی مشکل مهمی وجود دارد که در دولت پیش تشدید شد و آن بیگانه تلقی شدن کادر درمان و پزشکان بود که با آمدن دولت و وزیر جدید این مساله در مسیر درستی قرار گرفته است. اکنون نوبت پزشکان و دیگر اعضای این بخش است که با حضور خود در انتخابات نظام پزشکی گام اولیه را برای مشارکت در اصلاح مشکلات بخش بردارند. این مهم‌ترین و قدرتمندترین نهاد مدنی-صنفی ایران است.
در اغلب نظرسنجی‌ها، پزشکان همچنان مورد اعتمادترین گروه‌های اجتماعی‌ نزد مردمند. اما این سرمایه اجتماعی، اگر به پشتوانه مشارکت و شفافیت، در مقام خودانتقادی و دفاع آگاهانه از منافع صنفی و عمومی نباشد، ممکن است در اثر تداوم وضع موجود تحلیل برود. انتخابات پیشِ‌روی نظام پزشکی از این جهت اهمیت دارد که شاید بتواند چنین مسیری را باز و تثبیت کند؛ مسیری که فارغ از سیاست‌زدگی باشد و رنگ صنفی و حرفه‌ای و خیرعمومی آن برجسته‌تر شود. این روند، ضروری است و در این دوره می‌تواند به بلوغ نزدیک شود.
نکته مثبت دیگر، فضای نسبتا بازتر این انتخابات است. برخلاف دوره‌های پیشین، تعداد ردصلاحیت‌ها اندک بوده (همین اندک هم زیاد است) و اقدامات آقای رییس‌جمهور و وزیر بهداشت در این مسیر برای تقویت رویکرد مشارکتی و صنفی و شکل‌گیری یک نهاد مدنی فراگیر و قدرتمند موثر بوده. حال، مسوولیت اصلی متوجه خود جامعه پزشکی است؛ اینکه با حضور گسترده و آگاهانه، این فرصت را به نقطه عطفی در تاریخ نهاد خود بدل کند. اگر قرار باشد این سازمان در دوره جدید، از نقش انفعالی بیرون آمده و به جایگاه اصلاحگرانه برسد، باید دست‌کم چند مساله کلیدی بخش را در دستور کار خود بگذارد.
۱- شفافیت در رفتار حرفه‌ای و مالی: اعتماد عمومی با پنهانکاری سازگار نیست. مردم باید بدانند چه چیزی تعیین‌کننده تعرفه، خدمات و هزینه‌هاست. البته لازمه آن نیز اصلاح تعرفه‌ها است. فساد موجود اغلب ناشی از قیمت‌گذاری دستوری است.
۲- بهبود رابطه پزشک و بیمار: نارضایتی از رفتار و توضیح ناکافی پزشکان، مهم‌ترین عامل کاهش اعتماد در آینده خواهد بود.
۳- نقد جدی سهمیه‌ها: انبوهی از سهمیه‌های گوناگون عدالت و کیفیت آموزشی را مخدوش کرده است. نظام پزشکی باید از موضعی علمی، نه سیاسی، در این باره سخن بگوید.
۴- شرایط طاقت‌فرسای رزیدنت‌ها و پزشکان جوان: این گروه بار سنگین‌ترین وظایف درمانی را بر دوش دارند اما در نابرابرترین موقعیت معیشتی و منزلتی‌اند. آنان در موقعیت بیگاری هستند بدون اینکه آینده امیدبخشی را انتظار بکشند.
۵- نظام ارجاع و پزشک خانواده و پرونده الکترونیک سلامت: بدون اینها، عدالت و کارآمدی و کاهش هزینه‌ها در سلامت ممکن نیست.
۶- نظارت بر کیفیت و‌ کمیت آموزش پزشکی: گسترش کمی دانشگاه‌ها و بی‌توجهی به کاهش کیفیت آموزش بالینی، پایه‌های علمی حرفه را سست کرده است.
۷- مقابله با مداخلات شبه‌علم و غیرقانونی در درمان: گسترش طب موسوم به اسلامی یا سنتی غیرمجاز، تهدیدی علیه جان مردم و حیثیت علمی نظام بهداشت و درمان کشور است و حقوق عمومی را زایل می‌کند.
۸- تاکید بر سلامت به عنوان یک حق: نظام پزشکی در عین دفاع از حقوق صنفی خود باید از سلامت به عنوان یک حق عمومی نیز دفاع کند. نباید اجازه داد که عده‌ای از افراد غیرمسوول به نام حق سلامت جامعه پزشکی را رو در روی مردم قرار دهند.
انجام این موارد ذیل یک شرط کلی محقق می‌شود؛ مشارکت عمومی پزشکان.
نظام پزشکی تا زمانی که مشارکت کم، انتخابات بی‌رمق و تصمیم‌گیری محدود به عده‌ای اندک باشد، نمی‌تواند نقش موثر اجتماعی ایفا کند. این‌بار فضا مهیاتر از پیش است؛ ردصلاحیت‌ها محدودتر است، هر چند فضای کلی جامعه امیدوارکننده نیست.
آینده سلامت کشور نه فقط به تصمیم‌های سیاستگذاران، بلکه به میزان حضور، اتحاد و بلوغ صنفی جامعه پزشکی وابسته است. این انتخابات فرصتی است برای بازتعریف نقش طبابت در خدمت سلامت و اعتماد عمومی.


🔻روزنامه شرق
📍 بن‌بست مهریه
✍️ کامبیز نوروزی
مسئله مهریه بر اثر افزایش مستمر نرخ تورم، به یک بحران در حقوق خانواده تبدیل شده و تاکنون راه‌هایی که قانون‌گذار برای حل آن رفته است، ناکارآمد و حتی بحران‌ساز بوده‌اند. روند مستمر افزایش و گاه جهش هنگفت قیمت سکه، پرداخت مهریه شوهران را اگر ناممکن نکرده باشد، نزدیک به ناممکن کرده است. مهریه یک دِین ممتاز است که بر عهده مرد بوده و باید بپردازد. در گذشته‌ای نه‌چندان دور وقتی شوهر برای پرداخت مهریه اعلام نداری و اعسار می‌کرد، دادگاه‌ها آن را به ماهی یک یا دو سکه یا گاهی بیشتر تقسیط می‌کردند. هرچه قیمت سکه بالاتر می‌رود، تعداد اقساط بیشتر می‌شود. دو، سه سال است که قسط مهریه مثلا به هر دو یا سه ماه، نیم‌ سکه رسیده که تقریبا برابر با هیچ است.
موضوع مهریه در واقعیت‌های امروز ایران دچار تناقضی عمیق شده است که بدون تغییر اساسی در مقررات حقوق خانواده حل‌شدنی نیست. از یک سو بحران اقتصادی موجب ناتوانی شوهر برای پرداخت مهریه شده است. از سوی دیگر زن نیز از نظر حقوقی، حق قطعی برای دریافت مهریه خود دارد و از نظر منطق زندگی نیز باید آن مقدار توان مالی داشته باشد که بعد از طلاق زندگی ساده‌ای را برای خود تدارک ببیند. قانون‌گذار ایرانی با نداشتن درک درست از وضعیت اجتماعی و اقتصادی و با ناتوانی در ابداع راه‌های مناسب، با محدودکردن حق زن می‌خواهد این تناقض را برطرف کند.
چند سال پیش مقرر شد بازداشت مرد تا ۱۱۴ سکه مهریه اجراشدنی است. این تمهید قانونی راه به جایی نبرد و مشکلی را حل نکرد. اینک با طرحی که در مجلس مطرح است، قرار است این تعداد را به ۱۴ سکه کاهش دهند.

دیدگاه قانون‌گذار درباره مهریه چند اشکال جدی دارد: اولا تضییع حق قانونی زنان است. ثانیا یک تبعیض ناروای آشکار است. اصولا محکومیت به زندان به خاطر بدهی مغایر با حقوق مدرن است اما چرا یک آموزگار یا تاجر شرافتمند به دلیل بدهی حبس شود، اما شوهری که مهریه به همسرش بدهکار است نه؟ ثالثا هم ناعادلانه است و هم غیرمنصفانه. ناعادلانه است، چون مانع از استیفای حقوق زن است. غیرمنصفانه است، چون مانع از آن است که زن بتواند برای آینده خود دست‌مایه‌ای برای گذران ساده زندگی داشته باشد. مقررات کنونی مهریه این نهاد حقوقی را دچار تناقض کرده و خود بحران‌ساز است.

یکی از علل زمینه‌ای مهم بحران مهریه نبود تعادل حقوق زن و شوهر است. در بسیاری موارد زنان از مهریه به‌عنوان ابزاری برای ایجاد تعادل حقوقی استفاده می‌کنند. باید زمینه‌های اصلی بحران را با تغییر برخی قوانین در راستای ایجاد تعادل نسبی بین حقوق زن و شوهر از بین برد. مثلا: اکنون شرط تنصیف اموال زوج فقط زمانی اجرا می‌شود که طلاق از طرف مرد باشد. می‌توان چنین مقرر کرد که حتی اگر زن خواهان طلاق است، بدون شرط ضمن عقد بخشی از دارایی مرد که بعد از ازدواج به دست آورده است، به زن تعلق گیرد. حضانت فرزندان طبق اصول از آنِ پدر است. تغییر مقررات حضانت منع شرعی ندارد. می‌توان این اصل را کنار گذاشت و آن را به‌این‌ترتیب تغییر داد که دادگاه تشخیص دهد که کدام‌یک از پدر یا مادر برای نگهداری فرزند صغیر اصلح است. مواردی از حقوق مردان در خانواده وجود دارد که از فروع تمکین فرض شده‌اند. مثلا حق اشتغال، حق ادامه تحصیل، حق خروج از کشور، حق تعیین مسکن، حق طلاق و... . معمولا همین مقررات از موجبات بروز اختلاف و بحران بین زوجین است. عرف جلوتر از قانون برای این مشکل راه‌حلی یافته است. بنا بر مشاهدات این شیوه در حال رواج است که زنان با کاستن از مبلغ مهریه این حقوق و نیز وکالت در طلاق را به‌عنوان شرط ضمن عقد ازدواج از مردان دریافت می‌کنند.

با توجه به اینکه انتقال این نوع حقوق از مرد به زن منع شرعی ندارد، کاملا امکان‌پذیر است که مقرر شود چنانچه مهریه از فلان مقدار کمتر باشد، به خودی خود و بدون نیاز به ذکر آنها به‌عنوان شرط ضمن عقد ازدواج این حقوق به زن تعلق خواهد داشت و زن برای اشتغال، ادامه تحصیل، خروج از کشور و مانند اینها نیازی به اذن و اجازه شوهر ندارد. چنین راهی، که کاملا همسو با تحولات اجتماعی و ارتقای نقش و موقعیت زنان در جامعه ایران است، انگیزه‌ای قوی برای زنان ایجاد می‌کند که برای کسب این حقوق همان مهریه کم را بپذیرند و مشکلات متعدد ناشی از اجرای مهریه کاهش یابد. در صورت اصلاح قوانین به شکلی که گفته شد و ابداعات قانونی دیگر و عطف بماسبق کردن آنها، وضعیت مهریه تا حد زیادی از بن‌بست آسیب‌زای کنونی خارج می‌شود. با چنین اصلاحاتی دیگر نیازی به حبس شوهر نیز نخواهد بود. این اصلاحات فقط نیازمند روشن‌بینی قانون‌گذار و باور به حقوق و منزلت زنان است.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍 شرم‌الشیخ را بزرگ نکنیم
✍️ محسن پاک آیین
حضور نیافتن ایران در نشست شرم‌الشیخ در مصر تبدیل به بحث روز شده و صاحبان دیدگاه‌های مختلف درمورد این موضوع اظهار نظر کرده‌اند. برخی از این دیدگاه‌ها با آمیختگی خشم و احساس و بعضی نیز بر مبنای سلایق سیاسی خود به بزرگنمایی نشست شرم‌الشیخ پرداخته و حضور نیافتن ایران را در حد یک فاجعه ملی دانسته‌اند.
در این ارتباط برای نزدیک شدن دیدگاه‌ها به واقعیت‌های میدانی می‌توان به نکات زیر توجه کرد. ۱- در مقام بزرگنمایی نشست گفته شده که این رویداد یکی از بزرگ‌ترین گردهمایی‌های کشورهای جهان پس از جنگ جهانی دوم به حساب می‌آید. در حالی که تنها بیست کشور در این نشست شرکت داشتند و کشورهای متعددی از جمله چین و روسیه دو عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد به شرم‌الشیخ نرفتند. بعد از جنگ جهانی دوم دهها گردهمایی با موضوعات مختلف از سوی سازمان ملل متحد، جنبش عدم تعهد، سازمان‌های منطقه‌ای و بین‌المللی برگزار شده که به مراتب بزرگ‌تر از نشست شرم‌الشیخ بوده است. ۲- کارشناس دیگری نپذیرفتن دعوت آمریکا را نشانه تمایل ایران به ماندن ذیل فصل هفتم منشور شورای امنیت سازمان ملل دانسته است. شاید تصور ایشان این بوده که بعد از حضور ایران در شرم‌الشیخ، آمریکا از شروط سه‌گانه خود که توسط ترامپ در کنست اسرائیل مطرح شد صرفنظر خواهد کرد و به حذف ایران از بند هفتم منشور رضایت خواهد داد. در حالی که هرگز اینگونه نبوده و ترامپ صریحا در کنست اسرائیل، مذاکره با ایران را «به رسمیت شناختن اسرائیل»، «عدم حمایت از محور مقاومت» که او گروه‌های تروریستی خواند و «توقف برنامه هسته‌ای ایران» دانست و گفت در این صورت حاضر به توافق با ایران است. لذا حضور یا عدم حضور ایران در نشست، هیچ ارتباطی به خروج یا عدم خروج ایران از ذیل بند هفتم ندارد. ۳- گفته شده حضور ایران در شرم‌الشیخ به معنای بازگشت به جامعه بین‌المللی است. در حالی که ایران به‌طور فعال در جامعه بین‌المللی حضور دارد و در کنار اکثر کشورهای جهان به محکومیت جنایات اسرائیل در فلسطین و حمایت آمریکا از نسل‌کشی مردم غزه پرداخته است. در واقع این آمریکاست که با برگزاری نشست شرم‌الشیخ به دنبال بازگشت به جامعه جهانی و خروج از انزوا بود. ۴- برخی از دوستان، عدم حضور ایران در نشست را به معنای از کف رفتن دستاوردهای ۴۰ سال مبارزه برای آزادی فلسطین دانسته‌اند و دیپلماسی ایران را ناتوان از ورود در تعاملات بین‌المللی خوانده‌اند. در حالی که تعاملات دیپلماتیک منوط به حضور یا عدم حضور در یک نشست نیست و ایران در طول دو سال گذشته هم بانی و هم شرکت کننده در اجلاس‌های بین‌المللی برای دفاع از مردم فلسطین بوده و در تعاملات دو جانبه با کشورهای جهان نیز نقش پیشقراول را بازی کرده است. ۵- یکی از کارشناسان با اشاره به اینکه ترامپ ترجیح می‌دهد ایران را اندکی از چین و روسیه دور کند از ایران برای شرکت در نشست شرم‌الشیخ دعوت کرده است. این حرف درست است؛ همواره یکی از سیاست‌های آمریکا دور ساختن ایران، چین و روسیه از یکدیگر بوده اما آیا ما باید در زمین ترامپ بازی کنیم؟ ۶- دوست دیگری حضور ایران در نشست را موجب تقویت روابط ما با اعراب به خصوص مصر و عربستان و ترکیه دانسته است؛ در حالی که تقویت دوستی با این کشورها صرفا با شرکت در یک نشست حاصل نمی‌شود و دیپلماسی ایران برای این موضوع برنامه دراز مدت داشته و در حال پیگیری آن است. ۷- کارشناس دیگری پایان یافتن جنگ و مخاصمه‌های جهان را از مسیر دیپلماسی و مذاکره دانسته که البته این حرف به‌طور اصولی درست و مود تایید است. اما در مقاطعی از تاریخ ایران، قدرت‌های بزرگ با تحمیل جنگ و سپس آغاز مذاکره در فضایی از ارعاب، از ایران امتیاز گرفته‌اند. از دست رفتن بخش‌های مهمی از سرزمین ما مانند شهرهای قفقاز، بخش‌هایی از آسیای مرکزی، هرات و بحرین، نخست با تهدید، ارعاب و جنگ آغاز و سپس در پشت میز مذاکره، تحمیل شده است. مذاکره و دیپلماسی اگر عزتمندانه و برای دستیابی به منافع متقابل نباشد، حتما موجب ضرر و زیان خواهد شد. واقیت این است که ترامپ، یعنی شریک اصلی نسل کشی مردم غزه، برای انحراف افکار عمومی از جنایات نتانیاهو، طرح صلح خود را ارائه و در نشست شرم‌الشیخ مطرح کرد تا خود را از یک رئیس‌جمهور جنگ افروز به عنوان قهرمان صلح معرفی کند. حضور ایران در شرم‌الشیخ به معنای اعطای مشروعیت به طرح مشکوک و پر از ابهام ترامپ تلقی می‌شد و عدم شرکت ایران، پاسخ منفی به تفسیر غلط آمریکا از واژه زیبای صلح بود. بدون تردید، آثار اقدام هوشمندانه ایران در آینده بیشتر روشن خواهد شد.


🔻روزنامه ایران
📍 بدرود آقای تقوایی
✍️ حسین مسلم
هنوز ته مانده خواب را از چشمانم نتکانده بودم که گوشی‌ام زنگ خورد. خاطره ناخوشایندی از زنگ تلفن صبحگاهی دارم؛ سخت مشوشم می‌کند و دچار خلجان غریبی می‌شوم. همکارم خبر را داد. تلخی مکرر. تمام شد. به همین سادگی. ابایی ندارم بگویم تقوایی به معنای حقیقی کلمه فوت شد! و چنان که پیداست دیگر نخواست کارش را ناتمام بگذارد و این بار کار را تمام کرد. هر کاری را که به سرانجام رساند، کاری کارستان پیشکش‌مان کرد و هر کاری را هم که ناتمام گذاشت، تبدیل شد به حسرت و غبطه‌ای دیرپا برای تک تک‌مان. خواسته بود سریال «داستان سرایان» را بسازد، خورده بود به ماه‌های طوفانی سال انقلاب؛ سال‌های ۵۹ تا ۶۱ همه فکر و ذکرش شده بود «کوچک جنگلی». بیش از دو سال همه وقتش را گذاشت و سناریوی این سریال را بعد از چند بار بازنویسی به پایان رساند و حتی شروع کرد به تهیه مقدمات ساخت آن، که به لطایف‌الحیلی زیر پایش را خالی کردند و از کار کنار گذاشته شد تا پس از سال‌ها این فیلمنامه به جای تبدیل به سریال تلویزیون، در یک سه جلدی منتشر شود. بعدتر‌ها نیز در سال‌های ۸۱ و ۸۲ دو فیلمنامه «چای تلخ» و «زنگی رومی» را نوشت اما به هزار و یک دلیل نتوانست هیچ کدام را بسازد. بگذریم از فیلمنامه‌ای که برای رمان «شوهر آهو خانم» علی محمد افغانی آغاز کرده و نیمه کاره رها شده و داغ حسرتش را بر دل دنبال کننده‌های موج نوی سینمای ایران گذاشته بود. اما این همه داستان نبود؛ تقوایی هر چه و در هر ساحتی ساخت بر تارک فرهنگ بصری این سرزمین جا خوش کرد و تخت و بخت در خاطر جمعی ما نشست. درک و دریافت عمیق و صد البته غریزی که از زیبایی شناسی تصویر داشت، همراه با سلوک یگانه‌اش با ادبیات، موجب می‌شد تا بتواند همزمان بر ذهن و دیده تماشاچی تأثیر بگذارد. همین می‌شود که تسلطش بر ادبیات و تصور و تخیل یگانه‌اش برای تبدیل ادبیات به تصویر، بهترین سریال تلویزیونی تاریخ این سرزمین را بر اساس رمان ایرج پزشکزاد بنویسد و از رمان «داشتن و نداشتن» همینگوی وام بگیرد و فیلم خارق‌العاده «ناخدا خورشید» را بسازد.
در هرحال تقوایی رفت. هنرمندی بسیار محترم و محتشم که زیر بار ناملایمات پیرامون نرفت و «سخت زی» بودن را برگزید؛ سختی مدامی که حافظ غرور و استقلالش باشد. از همین روست که گرچه همه دلتنگش خواهیم شد اما واقعاً نمی‌دانم که باید غمگسار این مرگ باشیم یا شادان از اینکه هنرمند ما از این خستگی مدام و بی‌انتها رست. جهان برای نابغه‌ها بسی تنگ است. نه جهان را می‌توانند تغییر دهند و نه می‌توانند تحمل کنند. شاید مرگ راحتی او باشد.


🔻روزنامه همشهری
📍 چرا مذاکره با آمریکایی‌ها به بن‌بست می‌رسد؟
✍️ بهنام سعیدی
۱-امام خمینی‌(ره)، معمار کبیر انقلاب اسلامی، در توصیف ایالات متحده آمریکا‌ تعبیر ژرف و ماندگار «شیطان بزرگ» را به‌کار بردند؛ تعبیری که نه صرفا یک شعار سیاسی، بلکه بیانگر ماهیت فریب‌کارانه و سلطه‌جویانه نظام حاکم بر آمریکاست. رهبر معظم انقلاب نیز در امتداد همان خط فکری، همواره در بیانات خویش، دولت آمریکا را موجودیتی حیله‌گر، غیرقابل اعتماد و مغایر با اصول اخلاق و انسانیت معرفی کرده‌اند. معظم‌له بارها تأکید فرموده‌اند که اعتماد به چنین دولتی، نه‌تنها راهگشای مشکلات ملت ایران نیست، بلکه می‌تواند زمینه‌ساز خسارات سنگین و آسیب به منافع ملی شود. نمونه عینی این واقعیت، رخداد جنگ ۱۲‌روزه است. پیش از آغاز این جنگ، ایران در ۵مرحله، به‌صورت غیرمستقیم با آمریکا گفت‌وگو کرده بود، اما همان ایالات متحده با همراهی رژیم صهیونیستی‌ پشت‌پرده توطئه‌ای علیه ایران طراحی کرد و در لحظه‌ای که قرار بود دور تازه مذاکرات آغاز شود‌ «میز مذاکره» را با بمباران و تجاوز نظامی در هم شکست.
۲-تجربه برجام نیز گواه دیگری بر بی‌اعتمادی به آمریکا‌ست. واشنگتن، در دوران ریاست‌جمهوری دونالد ترامپ، به‌صورت یکجانبه از توافق خارج شد و تمامی تعهدات خود را زیر پا گذاشت. سکوت و انفعال نهادهای بین‌المللی در برابر این قانون‌شکنی آشکار، این گمان را در اذهان تقویت کرد که بخش عمده‌ای از این نهادها، وابسته به آمریکا هستند و از خود استقلال رأی ندارند؛ از همین‌رو، در برابر رفتارهای زورگویانه واشنگتن، توان یا اراده اقدام مؤثر ندارند.
۳-نگاهی به تاریخ معاصر جمهوری اسلامی ایران نشان می‌دهد که این کشور هرگز آغازگر هیچ جنگ یا درگیری‌ای نبوده است. در عین حال، ایران هیچ‌گاه از اصل «مذاکره» نیز گریزان نبوده، بلکه بر ضرورت انجام گفت‌وگو در چارچوبی مشخص تأکید داشته است؛ چارچوبی مبتنی بر احترام متقابل، حفظ منافع ملی و تثبیت جایگاه بین‌المللی کشور. بر همین مبنا، جمهوری اسلامی ایران با اغلب کشورهای جهان تعامل و گفت‌وگو دارد، مگر با رژیم اشغالگر صهیونیستی که اساسا موجودیت آن را به رسمیت نمی‌شناسد.
۴-بااین‌حال، رفتار ایالات متحده در تضاد کامل با این اصول است. آمریکا در مذاکرات، هیچ‌گاه منافع مشروع ملت‌ها را لحاظ نمی‌کند و همواره درصدد تحمیل اراده خویش به دیگران است. بی‌اعتنایی به خطوط قرمز ایران، یکی از نمودهای بارز همین خوی استکباری است. ازاین‌رو، هرگونه مذاکره با چنین طرفی، بدون تکیه بر اصول و معیارهای روشن، اقدامی پرریسک و چالش‌برانگیز خواهد بود. آنچه برای جمهوری اسلامی ایران همواره اصالت دارد، رعایت ۳‌اصل بنیادین مورد تأکید رهبر معظم انقلاب است: عزت، حکمت و مصلحت؛ اصولی که نقشه‌راه سیاست خارجی و هرگونه تعامل بین‌المللی کشور به شمار می‌روند.


🔻روزنامه رسالت
📍 بهترین سپر پساجنگ
✍️ محسن پیرهادی
هیچ سرزمینی از دل جنگ و بحران بی‌زخم بیرون نمی‌آید. اما آنچه تعیین می‌کند آینده یک ملت رو به ترمیم است یا تضعیف، نه پایان جنگ، بلکه چگونگی انسجام ملی پس از آن است. در جهانی که بحران‌ها شکل تازه گرفته‌اند و مرز میان جنگ سخت و نرم از میان رفته، انسجام ملی دیگر یک شعار احساسی نیست، بلکه ستون امنیت پایدار و توسعه هوشمند است.
در منطقه‌ای که هر روز شعله‌ای تازه از درگیری برمی‌خیزد، تهدیدها نه موقتی‌اند و نه صرفا نظامی. ساختار ژئوپلیتیک خاورمیانه به‌گونه‌ای است که حتی در زمان صلح، فشارهای سیاسی، اقتصادی و رسانه‌ای علیه کشورهایی با موقعیت راهبردی ادامه دارد. از این‌رو، پسا‌جنگ در ایران یا منطقه، به معنای پسا‌تهدید نیست؛ بلکه آغاز مرحله‌ای است که در آن، دشمنی‌ها شکل نرم‌تر و پیچیده‌تر می‌گیرند.
در چنین فضایی، انسجام ملی نقش همان سپر آخر را دارد. سپری که اگر ترک بخورد، هیچ دیوار دفاعی دیگر تاب نمی‌آورد. اتحاد ملی یعنی قرار گرفتن نیروهای گوناگون در یک جغرافیای مشترک‌المنافع، نه در یکسانی دیدگاه‌ها. تفاوت‌ها طبیعی‌اند، اما تضادهای بی‌قاعده، فرصت‌های کشور را می‌بلعند.
تجربه تاریخی نشان می‌دهد که هرگاه جامعه ایرانی از درون همدل بوده، تهدیدهای بیرونی فرو ریخته‌اند. پس از جنگ تحمیلی، بازسازی کشور ممکن شد چون روح ملی در میدان بود؛ مردم و دولت درک مشترکی از خطر و ضرورت داشتند. اما هرگاه این پیوند سست شد، حتی موفقیت‌های نظامی و سیاسی هم در فضای اجتماعی تضعیف شد.
امروز، در شرایطی که منطقه از لبنان و سوریه تا قفقاز و خلیج فارس در التهاب است، ایران بیش از هر زمان دیگری نیازمند ترمیم سرمایه اجتماعی و بازتعریف وحدت درون‌زاست.
وحدتی که با اجبار شکل نمی‌گیرد، بلکه از راه گفت‌وگو، عدالت و مشارکت واقعی تقویت می‌شود. اگر مردم حس کنند در سرنوشتشان شریک‌اند، اگر اعتماد به کارآمدی تصمیم‌ها بازسازی شود، آنگاه انسجام ملی از سطح شعار به واقعیت بدل می‌شود.
در برابر تهدیدهای نوین، از جنگ شناختی تا تحریم اقتصادی، هیچ نیرویی مؤثرتر از اعتماد عمومی نیست. دشمنان کشور سال‌هاست فهمیده‌اند که با گلوله نمی‌توان ملت ایران را شکست داد، اما با بی‌اعتمادی و دوگانه‌سازی می‌توان مقاومت را فرسوده کرد. از این‌رو، حفظ انسجام ملی یعنی جلوگیری از شکاف میان مردم و حاکمیت، میان اقوام، میان نخبگان و جامعه.
انسجام، معنای ساده‌ای دارد اما تحقق دشواری: باور به «ما» بودن.
یعنی درک این‌که در روز بحران، سرنوشت هیچ‌کس از دیگری جدا نیست. این درک، بنیان هر امنیت و توسعه‌ای است.
امروز ما در مرحله‌ای هستیم که باید از «تاب‌آوری انفعالی» به «انسجام فعال» برسیم؛ یعنی جامعه فقط در برابر بحران مقاومت نکند، بلکه توان خلق فرصت از دل تهدید را پیدا کند. چنین انسجامی نه از راه شعار، بلکه از مسیر صداقت، شفافیت و همدلی میان مردم و مدیران ساخته می‌شود.
در روزگار پساجنگ، بسیاری از کشورها در ظاهر آرام‌اند، اما در درون متلاشی. ما اگر هوشمندانه رفتار کنیم، می‌توانیم برعکس آن باشیم: کشوری که در میان بحران‌های همیشگی منطقه، به مدد انسجام و اعتماد درونی، آرام اما استوار پیش می‌رود.
در نهایت باید گفت: در جهانی پر از آشوب، انسجام ملی نه فقط دارایی یک ملت، بلکه آخرین مرز بقا و نخستین گام رشد است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین