🔻روزنامه تعادل
📍 موجسواری بورس
✍️ محمد غفوری
در حالی که شاخصهای قیمتی بازار سرمایه نشان میدهد بورس در یکی از ارزندهترین نقاط خود طی ده سال گذشته قرار دارد، نبود ورود نقدینگی و تاثیر شدید اخبار سیاسی، مانع از شکوفایی این ظرفیت شده است. وضعیت کنونی به استخری تشبیه میشود که ورودی آب اندک است و خروجی آن بسیار. در این شرایط، هر حمایت یا تزریق سرمایه، پیش از آنکه اثرگذاری بلندمدت داشته باشد، با جریان خروجی سرمایهگذاران خنثی میشود.
بر اساس ارزیابیها، معیارهای ارزندگی سهام در بسیاری از صنایع به حد مطلوب رسیده و قیمتها در سطوح جذابی قرار گرفتهاند. اما مشکل اصلی، فضای سیاسی و اقتصادی نابسامان کشور است که به شدت بر تصمیم سرمایهگذاران تاثیر منفی گذاشته و مانع ورود نقدینگی تازه شده است.
آمارها نشان میدهد، هرچند حدود ۵۰ میلیون نفر از جمعیت کشور سهام عدالت دارند، شمار فعالان واقعی بازار به مرز ۵۰ تا ۱۰۰ هزار نفر کاهش یافته است. این افت شدید مشارکت، نشانهای روشن از بحران اعتماد به بازار سرمایه است؛ بازاری که باید نقش مهمتری در اقتصاد ایفا کند، اما عملا جایگاه معتبر خود را از دست داده است.
رفتار بازار طی سالهای اخیر حکایت از حساسیت بیش از حد آن به اخبار سیاسی دارد. به عنوان مثال، انتشار خبرهایی از احتمال توافقات بینالمللی، موجی از رشد شاخص و معاملات را به همراه آورده؛ اما با انتشار خبرهایی درباره فعال شدن مکانیزم ماشه و بازگشت تحریمها، واکنش منفی شدید به چشم خورده است. این نوسانهای بزرگ در فاصلهای کوتاه، نشاندهنده ناکارایی ساختاری بازار و وابستگی شدید آن به فضای خبری است.
بازار سرمایه زمانی میتواند «حال خوب» را تجربه کند که ورودی سرمایه در کنار ثبات سیاسی و اقتصادی تضمین شود. در چنین حالتی، حمایتهای تزریق نقدینگی به جای سوخت شدن در جریان خروج سرمایه، امکان انباشت و ایجاد رونق را خواهند داشت.با اینحال، وضعیت کنونی به گونهای است که سرمایهگذاران بالقوه در تصمیمگیری دچار تردید هستند. حتی جذابیت قیمتی سهام نیز نتوانسته این تصمیمگیری را به نفع ورود به بازار تغییر دهد.
مهمترین راهکار کوتاهمدت، کاهش وابستگی معاملات به نوسانات لحظهای اخبار سیاست خارجی و اعمال سیاستهای پایدار اقتصادی عنوان میشود. بازار امروز بیش از هر زمان نیازمند مدیریت هماهنگ میان سیاست اقتصادی و فضای سیاسی است. اگر این هماهنگی شکل بگیرد، نهتنها میتوان موج خروج سرمایه را متوقف کرد، بلکه با احیای اعتماد عمومی، نرخ مشارکت فعالان بازار افزایش یافته و نقش بورس در رشد اقتصادی و تامین مالی تقویت خواهد شد. در حال حاضر، چشمانداز بورس به شدت وابسته به مسیر اخبار است. هرچند فرصتهای قیمتی زیادی وجود دارد، اما تا زمانی که بازار در مدار واکنش هیجانی به هر خبر مثبت یا منفی حرکت کند، ارزش واقعی این فرصتها برای بلندمدت محقق نخواهد شد. امید میرود با تغییر رویکرد سیاستگذاران و کاهش نوسانات سیاسی، مسیر پایدار و رو به رشد برای بازار سرمایه ایران شکل گیرد.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 اقتصاد و روایتهای سیاسی
✍️ جعفر خیرخواهان
اقتصاد وقتی در «تعلیق» میماند، نه فقط بهواسطه عدم اجرای سیاستهای درست، که بهخاطر داستانهای بدبینانهای است که درباره فردا تعریف میکنیم و دستبهدست میشود. پژوهشهای تازه در حوزه «اقتصاد کلان روایتها» نشان میدهد روایتها - باورها و داستانهایی که مثل ویروس پخش میشوند - میتوانند بخش معناداری از نوسانات اقتصادی را توضیح دهند. این روایتها چنان قدرتمند هستند که اگر «بهقدر کافی سرایت» کنند، اقتصاد را برای مدتی بیشتر در حالت خوشبینی یا بدبینی نگه میدارند. یعنی حتی وقتی شوک واقعی تمام شده است، روایت میتواند اثر آن شوک را تداوم دهد. معنای سیاستی این یافته برای امروز ما روشن است: در کنار ابزارهای مرسوم به روایت درست هم نیاز داریم؛ روایتی که واقعیت را پنهان نکند، اما چشمانداز را هم بسازد.
روایت فقط پیامرسانی نیست، محرک تصمیم است. یک روایت بدبینانه مسری («امسال اوضاع بدتر میشود») حتی بدون تغییری محسوس در بنیانهای اقتصادی میتواند استخدام و سرمایهگذاری را عقب بیندازد و رکود را عمیقتر کند. برعکس، روایتی واقعگرا و امیدآفرین («راه دشوار است، اما این سه نشانه یعنی موتور اقتصاد روشن شده است») میتواند تعلیق را بشکند. بخش مهمی از نوسانات کلان با همین سازوکار سرایت روایتها قابل توضیح است.
دادهها نشان میدهد شرکتهایی که در گزارشهای خود زبان خوشبینانهتری بهکار میبرند، در سال بعد بیشتر رشد میکنند، نه به این دلیل که لزوما بنیان تولیدی و مالی قویتر دارند، بلکه چون «حالت ذهنی مشترک»، روی تصمیمها اثرگذار هستند. مهمتر اینکه این حسوحال سرایت میکند: اول بین همکاران و همتایان درون یک صنعت، بعد به لایههای دورتر و بالاتر اقتصاد. اثر روایتهایی که از دل شرکتهای بزرگ درمیآید، بسیار قویتر است؛ گویی این بنگاههای بزرگ در مدل «اقتصاد روایت» نقش راهبر فکری دارند و نفوذشان از معیارهای متعارف قدرت بازار هم بیشتر است. این همان جایی است که «پیشگویی خودتحققبخش» رخ میدهد: وقتی بازیگران اثرگذار از ثبات بازار و جان گرفتن رشد اقتصادی صحبت میکنند و مطابق همان صحبتها، نخستین قدمها را برمیدارند، دیگران هم دنبال میکنند و پیشگویی، خودش را محقق میکند.
این سازوکار فقط در «عرضه» عمل نمیکند. روایتهای بنگاهها و روایتهای خانوارها با هم در تعامل هستند و تکامل مییابند: اگر مردم به این جمعبندی برسند که «اقتصاد از مرحله سقوط گذر کرده و کف ساخته شده»، خریدهای معوق را جلو میاندازند و به بنگاهها علامت تقاضا میدهند. نتیجه اینکه اگر بنگاهها چشمانداز تقاضا را مثبت روایت کنند، برنامههای توسعه فعالیت را زودتر کلید میزنند. این «همتکاملی» روایتها و چنین حلقه بازخوردی بیش از آنچه مدلهای مرسوم اقتصاد کلان نشان میدهند، میتواند چرخههای کسبوکار را توضیح دهد. به بیان ساده، روایت قابلباور میتواند تعلیق را بشکند.
در این میان، روایت سیاستگذار هم نقشی دوچندان دارد. نمونه کلاسیک یک روایت موفق در سیاست اقتصادی، سخنرانی مشهور ماریو دراگی، رئیس وقت بانک مرکزی اروپا، در ۲۶ژوئیه۲۰۱۲ در «نشست سرمایهگذاری لندن» است که بازار را از لبه پرتگاه برگرداند. او در آنجا گفت: «در چارچوب اختیاراتمان، هر کاری لازم باشد برای حفظ یورو انجام میدهیم.» این جمله کوتاه و بیابهام که هم در اوج بحران یورو گفته شد و هم «حد و مرز» داشت و هم «عامل اقدام» را مشخص میکرد، بهسرعت به لنگر انتظارات بدل شد. این روایت فقط شعار نبود؛ چند هفته بعد با مداخلات فوری پولی، پشتوانه اجرایی پیدا کرد و پیوند «قول روشن + ابزار واقعی» کافی بود تا کانال انتظارات را برگرداند، نرخ بازدهی اوراق دولتی را پایین آورد و چرخه بدبینی وارونه شود. درس ماجرا روشن است: وقتی روایت رسمی صادق، موجز و دارای قید اختیار باشد و بلافاصله با ابزار قابلاجرا همراه شود، پیشگویی خودتحققبخش میتواند خوشبینی معقول را فعال کند و اقتصاد یخزده را از جای خود تکان بدهد.
پس حرکت روی خط باریک صداقت و امید را نباید با «روتوش واقعیت» اشتباه گرفت. صداقت امیدآفرین یعنی بحران را تمامقد بپذیرید و در همان لحظه، مسیر و معیار ارائه دهید: میخواهیم چه کار کنیم، تا کی ادامه میدهیم و از کجا میفهمیم درست میرویم. چنین روایتی از «پیشگویی خودتحققبخش» است که خوشبینی معقول را میسازد: مردم و بنگاهها وقتی میبینند گفتار و کردار در یک راستا است، بلاتکلیف و معطل نمیمانند. برعکس، پنهانکاری و اغراق هر دو سوخت روایتهای منفیاند؛ یکی با ایجاد خلأ اطلاعاتی برای شایعه و دیگری با خالی کردن موجودی اعتبار. یافتههای جدید اقتصاد روایتها دقیقا همین را گوشزد میکند: کیفیت روایت- سرعت انتشار، سادگی، همخوانی با واقعیت و پشتوانه نهادی- تعیین میکند که آیا اقتصاد به فاز بدبینی خودتقویتگر میغلتد یا از آن بیرون میآید.
از این زاویه، یک معماری ساده برای گفتار اقتصادی کشور معنا پیدا میکند که صرفا نسخهنویسی فنی نباشد، بلکه قاعده بازی را مشخص میکند: یک سخنگوی اقتصادی معتبر که زبان آینده را برای عموم ترجمه کند؛ بانک مرکزی باید زبان آیندهنگر خود را از اتاق سیاست به اتاق نشیمن بیاورد و با جملات کوتاه و قابل پیگیری، لنگرهای انتظاری را تکرار کند؛ وزارت اقتصاد بهجای وعدههای بزرگ، راوی «عدم غافلگیری» باشد و اتاق بازرگانی نمونههای واقعی حرکت را روایت کند تا «اثر همقطاران» در بخش خصوصی فعال شود. اگر این صداها با هم همآوا شوند، روایت «اصلاح و بهبود اقتصاد ایران» میتواند از سطح شعار به سطح تجربه روزمره آورده شود و همانجا است که یخ تعلیق را ذرهذره آب میکند.
اقتصاد روایت هنوز در ابتدای راه است و درسهای بسیاری برای ما دارد. برای مثال ما تا حدودی میدانیم چه چیزهایی از یک جمله، یک «روایت عالی» میسازند، اینکه ساده، روشن، در چارچوب اختیار گوینده و همراه با پیام ضمنی اقدام باشند و با رفتارهای بعدی تقویت و تکمیل شوند. وقتی بانک مرکزی، وزارت اقتصاد یا سخنگوی اقتصادی دولت با زبان مشترک و پایدار حرف میزنند و همان مسیر را در عمل تکرار میکنند، روایتشان سرایت سازنده پیدا میکند. هرچه ریشهها و الگوهای سرایت را بهتر بفهمیم، در کنار سیاستهای مرسوم، مدیریت روایت را هم حرفهایتر پیش میبریم؛ روایتی که با مخاطب صادق است، قابلسنجش است و آینده را امکانپذیر نشان میدهد. اگر میخواهیم موتور انتظارات مثبت روشن شود، باید یاد بگیریم چطور قصه درست بگوییم، قصهای که نه امید کاذب بفروشد و نه واقعیت را بزک و قربانی مصلحت کند.
🔻روزنامه کیهان
📍 جای خالی یک مستند خوب
✍️ جعفر بلوری
شبکه ۱۳ رژیم صهیونیستی مستندی ۵۲ دقیقهای از جنگ ۱۲ روزه «ایران با رژیم صهیونیستی و ناتو» تهیه کرده و با ترفندهای پیچیده روانشناسی و رسانهای، طوری که بتواند بیننده را «اقناع» کند، کوشیده است خود را پیروز بلامنازع این جنگ جا بزند! این مستند که به وضوح نشان میدهد، دهها ساعت کار تحقیقاتی و روانشناسی روی آن انجام شده، مخاطب ایرانی را هم جزو اهداف خود تعریف کرده و سعی دارد در کنار القاء برتری در حوزههای مختلف، ضمن روحیه بخشی به بیننده صهیونیست، بیننده ایرانی را مرعوب و منفعل سازد. برای این کار از تکنیکهای خاص تصویربرداری، موسیقیهای حماسی و چهرههای ارشد سیاسی و نظامی بهرهبرداری شده و با یک تدوین قوی، تلاش شده به هدف اصلی یعنی «اسرائیل دست برتر را داشت» برسد. برای باورپذیرتر شدن «دروغهای شاخدار»ی که در این مستند به کرات تکرار میشود نیز عوامل سازنده این اثر سفارشی، به برخی واقعیات درباره تواناییهای نظامی و اطلاعاتی ایران، اعتراف میکنند. این اعترافها نه با نیت روایت حقیقت که، برای «باورپذیر» کردن دروغهای اصلی صورت میگیرد. این مستند باوجود هزینه سنگینی که به نظر میرسد برایش شده، گافهایی هم دارد. مثلا یک مقام ارشد این رژیم میگوید، برای تجاوز به ایران پیچیدهترین و سختترین عملیات هوائی تاریخ جهان، طراحی شده است و بدین ترتیب و ناخواسته اعتراف به توانایی بالای ایران عزیز میکند چرا که «پیچیدهترین و سختترین عملیات نیروی هوائی جهان» قطعا برای مقابله با یک کشور ضعیف طراحی نمیشود! در این باره گفتنیهایی وجد دارد. بخوانید:
۱- شبکه۱۳ (۱۳ channel) از جمله شبکههای اصلی، مهم و دولتی رژیم اسرائیل است که جایگاه مهم و پرنفوذی در بین صهیونیستها دارد. برای درک اینکه، این شبکه تلویزیونی یک شبکه معمولی نیست بد نیست بدانیم، این شبکه به همراه شبکه ۱۲ Keshet، دو غول اصلی و پرمخاطب در این سرزمین غصب شدهاند. پوشش اخبار امنیتی و نظامی، آن هم به شکلی گسترده، جزو دستورالعملهای صادر شده برای این شبکه تلویزیونی است و در عین حال، این شبکه برای جذب حداکثر مخاطب از طیفهای مختلف سنی، به پخش سرگرمی و فیلمهای سینمایی هالیوودی نیز میپردازد.
۲-رژیم صهیونیستی به دلیل شرایط خاصی که در آن «جعل» و به کره زمین «تحمیل» شده، و حتی پیش از آن، شرایطی که در طول تاریخ داشته و نفرتی که از این فرقه در دنیا وجود داشته-و امروز معلوم شده این همه نفرت تاریخی بیدلیل نبوده است- همیشه برای «بقا» جنگیده است. و رژیمی که از همان بدو جعل، بقای خود را در خطر ببیند، طبیعی است، مثل هیچ کشور دیگری نباشد. نوع معماری ساختمانها، نوع حرف زدنها، نوع برخورد با سایر کشورها، نوع جنگیدن، نوع روایت جنگ، نوع مستند ساختن، نوع نظرسنجیهایی که در آن انجام میشود و حتی پرسشهایی که در این نظرسنجیها مطرح میشود را نگاه کنید! با تمام دنیا فرق دارد. در کجای دنیا در نظرسنجیها از مردم سؤال میشود «به نظر شما، کشتن کودکان فلسطینی اشکالی دارد یا خیر؟» و اکثریت پاسخ دهند «خیر»؟!
این رژیم، نفوذ ترسناکی نیز در مراکز قدرت و ثروت و علم دارد و سرمایهگذاریهای سنگینی نیز در حوزه رسانه انجام داده و «هالیوود» تنها یکی از نتایج این سرمایهگذایهاست. همه این موارد و سرمایهگذاریهای سنگین، در چارچوب همان «جنگ برای بقاء» قابل تحلیل است. میخواهیم بگوییم، رژیم صهیونیستی به دلیل داشتن آن تفکر آپارتاید و وحشیانه و آن پیشینه تاریک تاریخی که داشته، همواره برای «بقا» با «همه» حتی زنان و کودکان و نوزادان جنگیده است! و در این مسیرِ سیاه و پر از نکبتش یاد گرفته، بدون داشتن رسانههای قدرتمند نمیتواند در جنگها و به ویژه در ذهنها پیروز شود! این رژیم یاد گرفته است که، با رسانه میتواند، ظالم را مظلوم، قوی را ضعیف، پیروز را شکست خورده، و بالعکس «جا» بزند و امید زیادی دارد با این سرمایهگذاریها، جنایات هولناکش در غزه را «سفیدشویی» کند. هیچ کس امروز نمیتواند منکر این واقعیت شود که، جنگ نرم و «جنگ روایتها» موازی و کنار جنگهای سخت قرار دارند و بعضا یک گزارش، خبر، کاریکاتور، موسیقی، شعر، تحلیل، تصویر یا... مستندی مثل آنچه شبکه ۱۳ رژیم صهیونیستی ساخته، میتواند به مراتب کوبندهتر و موثرتر از بمبهای سنگرشکن عمل کند.
۳- ما در جنگ ۱۲ روزه، کم هزینه ندادیم. شهادت برخی فرماندهان، دانشمندان و مردم عزیزمان در این جنگ، کم هزینهای نبود. اما به صهیونیستها نیز هزینه و خسارتهای سنگینی وارد کردیم. فقط به عنوان یک نمونه نزدیک به این اظهارات «لارن ویلکرسون»، سرهنگ بازنشسته نیروی زمینی آمریکا و رئیس سابق دفتر وزیر خارجه وقت آمریکا یعنی «کالین پاول» که دیروز منتشر شد توجه کنید: «ایرانیها اسرائیل را در آن ۱۲ روز در هم شکستند، اگر اسرائیلیها دوباره چنین کنند، چون شکست خواهند خورد از ما انتظار دارند بیاییم و آتش (جنگ) را خاموش کنیم... جنگ با ایران یک جنگ ده ساله خواهد بود، دو تریلیون دلار هزینه خواهد داشت، خون فراوان ریخته خواهد شد و در پایان، سرنوشت این جنگ برای آمریکا مثل سرنوشت ما در جنگ افغانستان خواهد بود (فرار با خفت و خواری). به این ترتیب، امپراتوری آمریکا در بسیاری از جنبهها فروخواهد پاشید. من با جدیت تمام میگویم. جنگ با ایران به معنای پایان امپراطوری آمریکا خواهد بود.» اینکه، چرا راوی پیروزیهای ما بیشتر باید دیگران باشند و منبع تغذیه افکار عمومی ایران از چنین جنگی، رسانههای خارجی باشند، مسئله مهمی است. اگر چه صدا و سیما در این مدت برای روایت واقعیتهای شنیدنی و حیرتانگیز این ۱۲ روز، اقدامات شایسته و در خوری تهیه کرده است ولی انتظارات بیشتری هست که به آن اشاره میکنیم.
۴- در ۹۰ روزی که از جنگ ۱۲ روزه گذشته، چند کار رسانهای در فضای مجازی و از سوی برخی رسانههای تصویری درباره این جنگ تولید شده است. رسانههای مکتوب نیز از زوایای مختلف به این جنگ پرداختهاند. موضوعات نیز بیشتر در حوزههای اجتماعی و سیاسی بوده است. حتی یک برنامه درباره عاشق شدن یک فرد در جریان این جنگ ساخته شده است! ما نمیگوییم، این تولیدات «بد» است یا «قوی» و ضروری نیست، بلکه از آنجا که وسط جنگی که مهمترین سؤال مردم در آن «چه کسی پیروز شد؟» است، به آقای پیمان جبلی، ریاست محترم سازمان صدا و سیما پیشنهاد میکنیم با استفاده از کارشناسان خوب این حوزه، یک فیلم مستند (Documentary Film) در خور از ناگفتههای این جنگ تهیه و خسارتهای مالی و جانی که بر صهیونیستها تحمیل شد را با زیرنویس عبری منتشر کنند، تا مردم در ایران و حتی ساکنان سرزمینهای اشغالی بفهمند، پیروز این جنگ ایران بود یا، آمریکا، رژیم صهیونیستی و کشورهای مرتجع عربی و ۳۲ کشور عضو ناتو؟!
🔻روزنامه ابتکار
📍 رقابت دو ایده تهران و غرب در نیویورک
✍️ جلال خوشچهره
"مسعود پزشکیان" پیش از شروع سفر به نیویورک و شرکت در هشتادمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، سخن روشنی را بر زبان آورد. او تکلیف گمانههای هرگونه گفتوگو یا توافق در "نقطه تعادل" اختلافات و تنش میان تهران و واشنگتن و به تبع آن اروپا را روشن کرد . پزشکیان به رغم اشاره بر ضرورت گفتوگوهای سازنده و صلح آمیز در شرایط حاضر گفت: «... با کسی که میخواهد زور بگوید؛ قلدری کند؛ تخریب و شیطنت کند، نمیتوان گفتوگو کرد.» به این ترتیب حالا باید منتظر ماند و دید که رئیسجمهور چه ابتکار تازهتری را برای جلوگیری از تلاش غرب در ایجاد ائتلاف جهانی علیه جمهوری اسلامی از پشت تریبون مجمع عمومی سازمان ملل به جهانیان ارائه میکند.
هنر پزشکیان در حضور میان نمایندگان جامعه جهانی میتواند در دو سطح برجسته باشد: "مدیریت تنش" در "نقطه جوش" اختلافات یا انتخاب راهبرد "افزایش تنش". ماهیت رفتاری و رویکرد سیاست پزشکیان و دولت او در نه تنها سیاست داخلی و بلکه خارجی، عموماً "مدیریت تنش" در حتی بروز تقابلها بوده است. از اینرو انتظار میرود رئیس جمهور با ارائه ایدههای تازه مانع ائتلافسازیهایی شود که اکنون واشنگتن و متحدان غربی آن علیه تهران به اجرا گذاشتهاند. انتظار این است که پزشکیان با همراهی تیم دیپلماتیک خود در اندازه سیاستمدارانی ورزیده با ارزیابی و پیشبینی واقعگرایانه بحران در روابط خارجی، هوشمندی و سرعت عمل لازم را در زمان اندک از خود نشان دهند. این کار تنها با تکیه بر اندرزهای اخلاقی ممکن نخواهد بود؛ اگر ایدههای راهگشا نتواند مانع راهبرد اراده "متکی بر قدرت" غرب باشد.
هیئت ایرانی به ریاست مسعود پزشکیان برای ایدهپردازیهای خود با وضع دشواری روبهروست؛ بهویژه در این مقطع از زمان که سیاهنماییها علیه تهران آمیخته با گستردگی کمبدیل است. الزام تأثیرگذاری بر افکار جامعه جهانی ارائه ایدهای است که از یکسو برخاسته از واقعیتهای جاری در زمان حاضر باشد. به عبارت دیگر به لحاظ تاریخی با زمان و شرایط کنونی تناسب داشته باشد. از سوی دیگر از جذابیت لازم نزد اعضای جامعه بینالملل از حیث منافع مشترک برخوردار شود. اهمیت ایدهپردازی راهگشا از سوی رئیس جمهور و تیم دیپلماتیک ایرانی در نیویورک یک دلیل روشن دارد: واشنگتن و اروپا در سیاست راهبردی خود و در خدمت مستقیم به منافع اسرائیل، رویکرد "پیروزی _ شکست" را مقابل رویکرد تهران مبنی بر "مصالحه _ پیروزی" دنبال میکنند. آنان به این وسیله میکوشند با تحمیل انزوا به تهران ، فرصت هرگونه اقدام بعدی را برای ادامه سیاست راهبردی خود فراهم کنند. از اینرو غرب پرونده اختلافاتش با تهران را تنها به برنامه هستهای خلاصه نکرده؛ بلکه تلفیقی از مسایل فنیهستهای، حقوقی، سیاسی، امنیتی و حیثیتی است. غرب همه موارد بالا را در یک شعار خلاصه کرده: "یا توافق بر سر همه چیز یا عدم توافق بر سر هیچ چیز". هنری کیسینجر جمله نغزی درباره سیاستمداران ورزیده در شرایطی چنین دارد: «تحلیل دقیق از تمامی عوامل مرتبط، یک عنصر ضروری در توفیق سیاست خارجی است. این (امر) یک مفهوم استراتژیک درازمدت است.»
"مسعود پزشکیان" پیش از شروع سفر به نیویورک و شرکت در هشتادمین اجلاس مجمع عمومی سازمان ملل متحد، سخن روشنی را بر زبان آورد؛ این که با زورگویی و قلدری غربیها نمیتوان کنار آمد، اما با حضور در نشست نمایندگان جامعه بینالمللی آیا خواهد توانست رویکرد "پیروزی _ شکست" آنان را دچار چالش کند؟ آیا ورزیدگی سیاسی هیئت دیپلماتیک ایرانی میتواند از ایده "مصالحه _ پیروزی" نزد نمایندگان جامعه جهانی، قدرتمندانه دفاع و آن را تبیین کند؟ رخدادهایی که در زمان نزدیک به وقوع میپیوندد، روشن خواهد کرد که کدام رویکرد در این ماراتن سخت حرف آخر را میگوید.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 اتفاق جدیدی نمیافتد
✍️ نادر کریمیجونی
بسیاری از ایرانیان تصور میکنند که در سفر مسعود پزشکیان به نیویورک هیچ اتفاق مهمی نخواهد افتاد و عملا هیچیک از انتظارهایی که در مورد توقف مکانیسم ماشه یا عدم اجرا و جلوگیری از توقف تحریمها وجود دارد، محقق نخواهد شد. این در حالی است که همین حالا برخی به پزشکیان توصیه میکنند که در جریان این دیدار با دونالد ترامپ ملاقات و گفتوگو کند و زمینه را برای ایجاد تفاهم میان ایران و ایالات متحده فراهم آورد. البته این عده که در میانشان چهرههای شناختهشده و مشهوری از اصلاحطلبان به چشم میخورند توضیح نمیدهند که منظورشان از این خواسته دقیقا چیست و چگونه پزشکیان میتواند با ترامپ ملاقات و گفتوگو کند. اگرچه منظور این افراد انجام گفتوگوی رسمی میان دو طرف است، در وهله نخست باید دیپلماتهای دوطرف با هم دیدار کرده و دستور کار و محورهای مطرح یا قابل طرح در این ملاقات را تدوین کنند. این سازوکار و تشریفات لازم البته در زمان حاضر و با توجه به اندک بودن زمان حضور ترامپ در مجمع عمومی سازمان ملل متحد، دور از ذهن و ناشدنی مینماید بنابراین موضوع انجام ملاقات رسمی با توجه به تشریفات و لوازم آن ناشدنی است اما اگر قرار است -مانند آنچه برای ملاقات با باراک اوباما به حسن روحانی توصیه میشد- ملاقات میان مسعود پزشکیان و دونالد ترامپ به طور غیررسمی انجام گیرد، تنها راهی که برای این کار قابل تصور است، آن است که پزشکیان در راهروهای سازمان ملل متحد پرسه بزند و بر سر راه ترامپ قرار گیرد، سپس در موقعی که ترامپ از مقابل پزشکیان عبور میکند، ناگهان رییسجمهور ایران با رییسجمهور ایالاتمتحده ملاقات و گفتوگو کند. البته این شیوه خیالی و فانتزی که فقط میتوان آن را در کارتونها سراغ گرفت نیز ناممکن و غیرقابل انجام مینماید چراکه حتما محافظان رییسجمهور ایالاتمتحده از انجام این ملاقات جلوگیری میکنند، همانطور که محافظان رییسجمهور ایران در موارد همانند، اقدامی مشابه انجام خواهند داد. حال اگر چنین ملاقاتی انجام نشود، از آنجا که هیچ ملاقاتی میان گروه آمریکایی و دیپلماتهای جمهوری اسلامی ایران تدوین و برنامهریزی نشده است، هیچ توافقی هم نمیتواند شکل بگیرد و به سرانجام برسد. در نتیجه میان ایران و ایالاتمتحده به عنوان یکی از اصلیترین طرفهای تاثیرگذار بر مناقشه هستهای ایران و اجرای بازگشت تحریم، نه فقط توافق که حتی گفتوگویی هم شانس انجام و به نتیجه رسیدن ندارد. از این بابت بسیار بعید است که در نبود آمریکاییها، اروپاییها خود راسا وارد میدان شوند و با انجام گفتوگو با پزشکیان یا دیپلماتهای ایرانی و از جمله عراقچی، وزیر امور خارجه کشورمان با وی به نتیجه برسند. این امر نشان میدهد که از منظر اردوگاه اروپاییها و آمریکایی، در حاشیه نشست فعلی مجمع عمومی سازمان ملل متحد، برنامهای برای توافق با ایران و توقف بازگشت تحریمها وجود ندارد.
در عین حال و از طرف ایران، آیا ظرفیتی برای پذیرش خواستهای اروپاییها وجود دارد؟ اگر شرایط فقط به خواستهایی که از طرف اروپا مطرح شده و میشود محدود باشد، در یک نگاه خوشبینانه میتوان پیشبینی کرد که ظرفیت پذیرش تعلیق غنیسازی به مدت طولانی، موافقت با انجام بازرسیها آژانس و اجرای قطعنامهها و درخواستهای آژانس بینالمللی انرژی هستهای از طرف کشورمان وجود دارد اما مشکل بزرگ آن است که در طرف مقابل به جای پایتختهای اروپایی و واشنگتن، تلآویو نقشآفرینی میکند. در واقع تلآویو موقعیت حاضر را بهترین موقعیت برای حذف جمهوری اسلامی ایران تشخیص داده و تلاش میکند از حصول هرگونه توافق که بقای حکومت جمهوری اسلامی ایران را دربر داشته باشد، جلوگیری کند. نتانیاهو و همکارانش میگویند اگرچه اکنون ترامپ با همه خواستههای اسرائیل موافقت و از انجام عملیاتهای جاسوسی، امنیتی و نظامی اسرائیل حمایت میکند اما معلوم نیست این حمایت دائمی باشد یا در صورت پایان دوره ریاستجمهوری ترامپ و به روی کار آمدن رییسجمهوری دیگر تکرار شود.
در مقابل این خواسته اسرائیلیها، ایران هم به پرچمداری خود برای مقابله با رژیم صهیونیستی ادامه میدهد و احتمالا بخش اعظم سخنرانی پزشکیان در مجمع عمومی سازمان ملل متحد علیه تلآویو و رهبران آن ایراد شود که شامل بخشهای متفاوتی درباره جنگ غزه، جنگ ۱۲روزه و حمله رژیم صهیونیستی به قطر خواهد بود. قابل پیشبینی است که در این دوره از نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد لحن سخنرانی مسعود پزشکیان علیه رژیم صهیونیستی تند و گزنده باشد و نشانهای از صلحطلبی در مقابل ایالاتمتحده و رژیم صهیونیستی نداشته باشد. با این رویکرد آنچه مسعود پزشکیان درباره همگرایی میان ملتها و دولتهای جهان بر زبان میآورد و اظهاراتی که درباره صلح و دوستی میگوید، موعظههایی که قبلا هم از سوی همه شهروندان جهان شنیده شده و هیچکس امیدی به عملیاتی شدن آن و تحقق صلح فراگیر در جهان ندارد.
🔻روزنامه اعتماد
📍 سینما حقیقت مستند تورم
✍️ عباس عبدی
در فضای مجازی فیلمهای کوتاه زیادی دیده میشود. برخی خندهدار، برخی تأسفآور، برخی تنبهآمیز، برخی هم ویژه هستند، به این معنا که همه این ویژگیها را با هم دارند. اخیرا فیلمی کمتر از یک دقیقه دیدم که یک کیف بزرگ پر از پولهای اسکناس بود؛ و یک نفر که لهجه جنوبی داشت با حسرت دردناکی توضیح میداد که این چمدان ارثیه پدربزرگ آنهاست که به ارث گذاشته است و آن را پنهان کرده بود و پس از مرگش به دست آنان افتاده است. دهها بسته صدتایی اسکناسهای ۲۰۰ تومانی و ۵۰۰ تومانی و... همه به نسبت نو بودند که نشان میداد، پدربزرگ از دو یا سه دهه پیش آنها را برای روز مبادا یا حتی به ارث گذاشتن جمعآوری و پنهانی نگهداری کرده است. اگر من داور فیلم باشم و این فیلم ساده ۴۵ ثانیهای برای مسابقه در جشنواره «سینما حقیقت؛ فیلمهای مستند کوتاه» نیز در مسابقه شرکت کرده باشد حتما به آن رای مثبت میدهم. چون به این خوبی نمیتوان بدبختی و فلاکت ناشی از تورم را به تصویر کشید. آن فرد با حسرت زیاد توضیح میداد که این پولها به چه درد ما میخورد؟ الان دنبال یک کیسه سیمان هستیم ولی این پولها دردی را دوا نمیکند. گویی یک مشت کاغذ رنگی بیارزش بود. ارث یکی از موضوعات جذاب برای ساختن فیلمهای سینمایی است ولی این مورد را باید عجیب دانست. فرض کنید که متوسط تاریخ جمعآوری و نگهداری این پولها به ۲۵ سال پیش برگردد. قیمتهای ارز، طلا و مسکن در این فاصله چه تغییری کرده است؟ ارز و طلا حدود ۲۰۰ برابر شده است. قیمت مسکن بعضا تا ۱۰۰۰ و ۱۵۰۰ برابر هم شده است. اگر همه آن پولها را حدود ۳ میلیون تومان بدانیم، با آن میتوانست آپارتمانی بخرد که امروز حداقل ۳ میلیارد تومان ارزش داشت و مهمتر اینکه در این ۳۰ سال نیز به قیمت امروز معادل همین رقم را اجاره گرفته بود. پرسش این است که ارزش این پول کجا رفته است؟ آیا پول بیارزش شده؟ یعنی چه که پول بیارزش شده؟ چرا بیارزش شده؟ برای نمونه زمانی در ۴۰ سال پیش یک کامپیوتر PC با حافظه هارد ۲۰ مگابایت و رم زیر یک مگابایت، رقم عجیب ۲۰۰ هزار تومان بود. آن زمان با این مبلغ میشد یک آپارتمان کوچک خرید. این مبلغ حدودا ۱۰۰ برابر حداقل دستمزد کارگر بود. امروز آن کامپیوتر را کسی مجانی هم نمیگیرد. چرا؟ چون پیشرفت فناوری آن را بیارزش و از رقابت خارج کرده و این تقصیر کسی نیست. ارزش واقعی آن کم شده است، ولی کیفیت واقعی آن تغییری نکرده است. در حالی که این مساله درباره پول فرق میکند. ارزش پول کم نمیشود، قدرت خرید آن کم میشود. مثل آنکه یک لیتر شیر خالص دارید، ۱۰۰ لیتر آب هم به آن اضافه کنید، این مایع جدید حتی بیارزشتر از آب خواهد شد. پس اولین پرسش این است که چه کسی به آن آب بسته است؟ دولت. کدام دولت؟ همان دولتی که مدعی است میخواهد خدمت کند. آن پیرمرد درکی از تورم نداشته است. به گمانش پشتوانه این پول طلاست و هر گاه ببرد بانک معادل پشتوانهاش به او طلا میدهند.
علت تورم نیز روشن است. دولت هر سال مقدار معینی شیر تولید میکند و قرار است به هر کس یک لیتر بدهد. ولی هنگامی که تولید شیر کم میشود یا تعداد افراد بیشتر میشود، راحتترین کار را که اضافه کردن آب به شیر است، انتخاب میکند. مثلا اگر مصرفش دو برابر شود و نتواند شیر بیشتری تولید کند به همان میزان آب داخل شیر میریزد و این غشِّ در معامله و حرام است. آقایان علما که خیلی نسبت به جزییات امور حساس هستند، چرا درباره این سرقت آشکار از جیب مردم حکم یا فتوایی صادر نمیکنند؟ وضعیت آن جوانی که با غم و حسرت این کیف پول را میدید و با ناله میگفت من با این پول چه کنم؟ به چه دردم میخورد؟ حکایت و زبان حال مردمی است که درگیر تورم ناشی از افزایش نقدینگی و بزرگ شدن دولت و کارکنان آن هستند. از سال ۱۳۵۴ تاکنون شاخص قیمتها در ایران بیش از ۳۰ هزار برابر شده است. این مداومترین تورمی است که احتمالا یک اقتصاد در طول تاریخ داشته است. حال ایران فقط در شرایطی میتواند به رشد و توسعه رفاه و آرامش برسد که بتواند جلوی تورم را بگیرد و آن را به زیر ۵ درصد بیاورد و اجازه ندهد که دوباره دو رقمی شود. در غیر این صورت هیچ تحول پایدار و عمیقی را شاهد نخواهیم بود. چرا در این شرایط حساس به این مساله پرداختم؟ چون این اتفاق نیز بدون متعارف کردن روابط خارجی و ایجاد تحول مثبت به سوی مردم در داخل امکانپذیر نخواهد بود.
🔻روزنامه شرق
📍 جامعه بیلنگر
✍️ کامبیز نوروزی
وقتی کسی با بیماری مواجه میشود، اولین قدم درمان این است که خودش قبول کند بیمار است. گام دوم، رفتن نزد پزشک متخصص و حاذق است. در گام سوم، پزشک با معاینه و آزمایش باید بیماری را تشخیص دهد. گام چهارم، تعیین پروتکلهای درمانی است و گام پنجم نیز آن است که بیمار آنچه را پزشک تجویز کرده است، به درستی انجام دهد. هرکدام از این مراحل که انجام نشوند، بیمار قادر به درمان و خلاصی نخواهد بود و عاقبتی جز تسلیم به بیماری و شاید تلفشدن نخواهد داشت. در کار مملکتداری هم همین مثال را میتوان پیاده کرد. امروز ایران دچار چندین و چند مشکل و بحران مهم است که همچون بیماری مزمن و وخیم و پرخطر گریبانگیر شدهاند. اگر در کشور حقوق به شکل یکدست و یکنواخت اجرا میشد، نیروی انسانی شایسته و متخصص بر سر کارها بود، تعارضات عمیق بر سر بنیادهای حکمرانی نبود و مسئله ملی بر مسائل حزبی و فرقهای غلبه داشت، طیکردن باقی مراحل درمان کار سختی نبود. اما در وضعیتی که به جای حقوق، هر کس و هر جریان ساز خود را مینوازد، گروههای قدرتمندی وجود دارند که اصلا قبول ندارند بحرانی وجود دارد یا اگر بحرانی هم هست، خیر و برکت در آن است و کارشان چوب لای چرخ گذاشتن است، بحرانها عمیقتر و وخیمتر میشوند. مثلا همین الان کشور در مسائل بینالمللی دچار مشکلات متعددی است.
خطر بازگشت تحریمهای سازمان ملل همراه با خطر درگیری نظامی با رژیم متجاوز اسرائیل بیخ گوش است. با این همه جریانی که به افراط و تندروی شهره است، نهتنها نمیخواهد از این مخاطرات گریزگاهی پیدا شود، بلکه به استقبال آن نیز میرود. یا پس از جنگ ۱۲روزه که با تجاوز رژیم اسرائیل رخ داد، همگان دیدند که چگونه ملت ایران در برابر این تجاوز ایستاد و بر حاکمیت ملی و تمامیت ارضی کشور پای فشرد، اما باز هم کسانی در تریبونها مردم را دسته دسته میکنند و با ایجاد فاصله بین حکومت و مردم بر دامنه بحرانها میافزایند. وضعیت اقتصاد کشور کمر مردم را خم کرده است. از تأمین یک مسکن ساده تا تأمین غذا و دارو و درمان و... به سختترین کارها بدل شده است. بحران آب و برق نهفقط زندگی عادی مردم، بلکه چرخ صنعت، کشاورزی و اقتصاد را هم لنگ کرده است. قیمت ارز و طلا مثل اسب چموش وحشی در حال افزایش مستمر است. این بیماریهای ملی کی، کجا و چگونه باید درمان شوند؟
از عوارض وضعیت بیحقوقی این است که نه آدمها و نه دستگاهها سر جای خودشان قرار نداشته باشند. هر کس هم هر جا که باشد، کار خودش را میکند بدون آنکه توجه کند مردم یا سایر دستگاهها چه میخواهند و چه میکنند. کار نظام حکمرانی مدیریت بر منابع است، اما در وضعیتی که معیارها و قواعد از کار میافتند، مناصب و سمتهای مختلف که بیحسابوکتاب تقسیم شدهاند، به موقعیتی برای تثبیت و توسعه قدرت بدل میشوند. به این ترتیب، مدیریت منابع به «تسلط بر منابع» تبدیل میشود. منابع قدرت، مانند پول و اطلاعات و... به جای آنکه در راه منافع ملی مصرف شوند، در جهت افزایش قدرتهای سیاسی به کار گرفته میشوند. در چنین وضعیتی، بقای بحرانها منافع سرشاری برای این دسته خواهد داشت. درمان بیماری برای ایشان فقط ضرر است. مانند یک بیمار ناتوان که اطرافیانش با سوءاستفاده از ناتوانی او از هرچه از اموال او میشناسند به نفع خودشان بهرهبرداری میکنند، درمان بیمار آنها را از ادامه برداشت از دارایی او محروم میکند.
وضعیت کنونی کشور به مراحلی رسیده است که متولیان امور باید با قطعیت و قاطعیت به احیای نظم حقوقی کشور بیندیشند تا هر کس هر یک از چهارچرخ مملکت را به یک سو نراند. کار آسانی نیست، اما ضرورتی فوری و حیاتی است. کشتی بیلنگر که مدام کژ و مژ میشود، راه به ساحل نمیبرد. این کار را با افراد و تفکراتی که همانها بانیان وضع موجودند، نمیتوان انجام داد؛ تفکراتی تازه میخواهد. همه باید بپذیرند که کشور دچار ناترازیهاست، صاحبان تفکرات تازه را که کمتر به محافل تصمیمگیری راه دارند، به کار بگیرند، بگذارند صاحبنظران مستقل و جامعه مدنی و افکار عمومی در جریان اطلاعات دقیق قرار بگیرند، راه از آنها بجویند و بالاخره با مشارکت آنها به آنچه درست است عمل کنند. نظام سیاسی احیای نظم حقوقی کشور و ازبینبردن کانونهای قدرت غیرقانونی را در برنامههای فوری خود بگذارد و بپذیرد که باید راههای تازهای را بپیماید؛ وگرنه بحرانهای مزمن حیات کشور را سخت در خطر خواهند انداخت. آیا سران قوا در جلسات خود میتوانند بانی این ابتکار باشند؟
🔻روزنامه آرمان ملی
📍 سفر تاریخی و انتظارات منطقی
✍️ هادی حقشناس
آنچه مسلم است سفر آقای رئیسجمهور به سازمان ملل یک سفر تاریخی است، نه به عنوان اینکه سفرهای سایر روسای جمهور تاریخی نبوده، همه سفرهای روسای جمهور جنبههای تاریخی بااهمیتی داشت.
اما با توجه به وضعیت و مسائلی که اخیرا در منطقه و جهان اتفاق افتاده، بهخصوص تنش و چالشهایی که بین دنیای غرب با دنیای شرق وجود دارد، جنگ روسیه با اوکراین یا اروپا از یک سمت، چالش آمریکا با اروپا از سمت دیگر، چالشهای تعرفهای و اقتصادی آمریکا با تقریبا غالب کشورهای توسعه یافته جهان، وضعیتی که کشورهای عربی و به طور مشخص قطر با اسرائیل پیدا کردهاند که بهرغم ماجرای صلح ابراهیم با بمباران قطر توسط اسرائیل حداقل در ظاهر، اجماعی در مخالفت با مداخلات اسرائیل در منطقه، توسط کشورهای عربی- اسلامی ایجاد شده، مختصاتی که امروز بر جهان حاکم است و تنها به بخشی از آن اشاره کردم، طبیعی است که سفر رئیسجمهور ابعاد ویژه تاریخی دارد. به نظر میرسد که آمریکا هم تصمیم خودش را گرفته باشد و هم اینکه به دلیل بمباران تاسیسات اتمی ایران، به خاطر دفاع از آن بمباران، با این ادعا که نمیخواهد بگذارد که ایران به بمب اتمی دست پیدا کند، بهرغم اینکه مرتبا توسط ایران در مجامع مختلف بینالمللی به شکل رسمی اعلام شده است که قصد دستیابی به بمب را ندارد، ولی ترامپ یک رئیسجمهور غیرقابل پیشبینی است. البته با این توضیح که او در راستای منافع آمریکا دست به هر کاری تاکنون زده است. از جنگهای مختلف تا به اصطلاح صلحهای مختلف یا آتشبسهای مختلف. وقتی که این موارد را در کنار هم میگذاریم، اهمیت سفر آقای پزشکیان دوچندان خواهد شد. طبیعی است که انتظار این است که رئیسجمهور مواضع کشور را در راستای عزت ایرانیان مطرح کند. طبیعی است که راهبرد رئیسجمهور دفاع از منافع ملی خواهد بود و همچنین طبیعی است که رئیسجمهور در بخشی از مواضع خود به صلح دوستی ایرانیان اشاره کند. طبیعی است که چهرهای از صلح از ایران به نمایش بگذارد و بهخصوص تبیین کند که ایران در جنگ ۱۲ روزه مورد تجاوز غرب در راس آن آمریکا و اسرائیل قرار گرفته است. طبیعی است که تبیین کند اسرائیل براساس روایت مجامع غربی در غزه به جنایت دست زده است. این موارد طبیعی است که از آقای رئیسجمهور شنیده شود و هرچه بیشتر چهره زشت رژیم صهیونی را بیشتر آشکار کند. اما طبیعی است که این انتظار را داشته باشیم که در این شرایط سخت سیاسی و تنشی که بین ایران و سه کشور اروپایی و غرب ایجاد شده، راهکاری برای برون رفت از وضعیت فعلی به جهان نشان بدهد. ایران در طول سالهای گذشته ثابت کرده و بارها هم آژانس صلحآمیز بودن برنامه هستهای ایران را اعلام کرده است. مجموعه مستنداتی که غربیها منتشر کردهاند و مواضعی که مقامات رسمی کشور در گذشته بیان کردهاند و رفتاری که اروپا پس از خروج آمریکا از برجام به نمایش گذاشت که عدم حضور آمریکا را در برجام جبران نکردند و ایران از منافع برجام بهره نگرفت. اگر این نکات به گوش جهانیان برسد و از این رهگذر روزنهای برای حل مسائل سیاسی پیدا بشود، طبیعی است که انتظارات را برآورده خواهد کرد. نباید این نکته را فراموش کنیم که جهان حاضر، جهان حق و حقوق واقعی ملتها نیست، بلکه جهان زورگویان است؛ که این مطلب را درخصوص فلسطین اشغالی در طی هفت دهه گذشته دیدهایم. بهرغم اینکه قطعنامههای متعدد علیه رژیم اشغالگر قدس صادر شده ولی غربیها با وجود قانون شکنی رژیم غاصب باز هم با او ارتباط دارند و فعالیتهای تجاری و سیاسی را با او ادامه داده و میدهند. این آن واقعیت تلخ جهان زورگویان است.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست