🔻روزنامه تعادل
📍 رشد نقدینگی، تورم و معیشت مردمی که تحت فشارند
✍️ آلبرت بغزیان
رییس کل بانک مرکزی اخیرا در همایشی اعلام کرده پس از جنگ ۱۲ روزه ۲ اتفاق مهم در اقتصاد رخ داده که نتیجه آن باعث بروز برخی نوسانات در اقتصاد کشور میشود. فرزین اعلام کرده، نرخ رشد نقدینگی از کانال ۲۰ درصدی که در دو سال گذشته در کشور وجود داشت، خارج و بار دیگر وارد کانال ۳۰ درصدی شده است. روندی که باعث کاهش نسبی رشد اقتصادی کشور نیز شده است. بهطور کلی، مبحث نقدینگی یک بحث حسابداری در اقتصاد است که در حسابهای ترازنامه بانک مرکزی و اعداد و ارقام ارایه شده از سوی بانکها تعیین میشود. متاسفانه در اقتصاد ایران برخی بانکها به صورت خودسرانه نقدینگی ایجاد کرده و تبعات آن را اقتصاد کلان کشور و معیشت مردم پرداخت میکنند. بانک مرکزی در خصوص شاخصی که میتواند به صورت روزانه محاسبه شده و روی میز مدیرکل قرار گیرد باید حساسیتهای بسیاری داشته باشد. خوب است رییس کل بانک مرکزی پاسخ دهد، نقدینگی ایجاد شده از پایه پولی نشات گرفته است یا از سرعت گردش پول؟ وقتی گفته میشود نقدینگی بیشتر شده، باید دید آیا حجم پول پرقدرتی که نزد بانک مرکزی است و با آن داراییهای ارزی را با نرخ مورد نظر خود به ریال بدل میکند، بالاتر رفته یا پرداخت اعتبارات است که افزایش یافته و رشد پیدا کرده است؟ پاسخ به این پرسش مشخص میکند دلیل اصلی رشد تورم، بالا رفتن نرخ ارز و...چه عاملی است. دلایل این رشد نقدینگی هر روز روی میز فرزین قرار میگیرد و او بهطور ناگهانی از یک رشد بالا مطلع نمیشود. در واقع رییس کل بانک مرکزی و دولت هرگز نباید درباره رشد نقدینگی سورپرایز شوند و باید از قبل از هر تحولی با خبر باشند و برای مقابله با آن برنامههای لازم را تدارک ببینند. نهایت سادهانگاری است اگر بانک مرکزی به صورت ناگهانی از رشد ۱۰درصدی نقدینگی مطلع شود. حتما بانک مرکزی هر روز این اعداد و ارقام را رصد کرده و دلایل بروز آن را میداند. مثلا ممکن است دولت برای جبران کسری بودجهاش از منابع بانک مرکزی استفاده کند و رشد نقدینگی را شکل دهد. این روند برای کشوری که تورم بالا دارد، بسیار خطرناک است، چراکه دولت برای تامین کالاهایی که از پارسال تا به امروز با رشد ۵۰درصدی قیمتها مواجه شده است به منابع مالی و نقدینگی و پول بیشتری نیاز دارد. بنابراین یکی از دلایل رشد نقدینگی، نرخ تورم بالاست. از سوی دیگر یکی از عوامل رشد تورم هم رشد نقدینگی است. این ۲شاخص مهم اقتصادی بر هم تاثیر مستقیم دارند و همدیگر را تقویت میکنند. بانک مرکزی نباید نسبت به رشد نقدینگی بیتفاوت باشد یا سورپرایز شود. یکی دیگر از دلایل رشد نقدینگی فعالیت بانکها هستند. اخیرا اعلام شد ۵۸درصد از رشد نقدینگی در یکسال مرتبط با فعالیتهای یک بانک خاص است! یعنی کار به جایی رسیده که بانکها به خود اجازه میدهند فراتر از منابع و نرخ ذخیره قانونی بر اساس میزان اعتباراتشان خرج کنند. بانکها مثلا هزار میلیارد تومان به فردی وام میدهند و در حسابها نقدینگی تولید میکنند. خوب است بانک مرکزی وقتی میگوید رشد نقدینگی ۱۰درصد بالا رفته، ریشههای ایجاد این نقدینگی و مقصر آن را هم معرفی کند. با مشخص شدن عدد رشد نقدینگی از ۲۰ به ۳۰درصد باید دید آیا این نقدینگی برای اقتصاد نگرانکننده است؟ بله رشد نقدینگی اثرات منفی بسیاری دارد. سوال بعدی این است که این نقدینگی ایجاد شده صرف چه اموری شده است؟ آیا صرف سرمایه در گردش کارخانهها شده است؟ به شکل طلا، تبدیل شده است؟ یا بیتکوین شده و به حسابهای غیر قابل دسترس منتقل شده است. وظیفه بانک مرکزی رصد این امور است. بهرغم همه فریادهایی که زده میشود که رشد نقدینگی باعث رشد تورم میشود و برخی بانکهای خاص اقدام به پمپاژ نقدینگی میکنند، حتما باید رسیدگی شود و مدیرعامل این بانک مورد پرسش قرار گیرد که چرا دست به اقدامی زده که تبعات آن اقتصاد کشور و معیشت مردم را تحت تاثیر قرار میدهد؟ متاسفانه اقدامی برای برخورد با چنین اقدامات و بانکهایی دیده نمیشود. بنابراین نقدینگی آگاهانه افزایش پیدا میکند. از سوی دیگر نوع سیاستهای بانک مرکزی و انقباضی یا انبساطی بودن سیاستها نیز در روند کلی برنامهها اثرگذار است. ظاهر امر این است که سیاستهای بانک مرکزی انقباضی مانند فروش طلا (در ازای خرید طلا، نقدینگی در اختیار بانک مرکری قرار میگیرد) است.
اما وقتی این نقدینگی ناشی از فروش طلا به اقتصاد باز میگردد و به حوزههایی جدای از تولید تزریق میشود، نشاندهنده تبدیل یک سیاست انقباضی پولی به سیاست انبساطی است. بنابراین بانک مرکزی ابتدا باید، رصد دقیقی بر وضعیت نقدینگی داشته باشد، سپس عوامل بالا برنده این نقدینگی را شناسایی و مهار و در نهایت سیاستهای مناسب برای جلوگیری از رشد نقدینگی اعمال کند.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 گام آخر ماشه
✍️ رحمن قهرمانپور
پایان رایگیری برای بازگرداندن مکانیسم ماشه در شورای امنیت یک گام جدی و به یک تعبیر گام نهایی حقوقی برای بازگرداندن تحریمهای تعلیقشده به واسطه برجام یا همان برنامه جامع اقدام مشترک خواهد بود. هرچند روی کاغذ این احتمال وجود دارد که در مجمع عمومی سازمان ملل اتفاقی رخ دهد و ایران و اروپا به توافقی برسند، اما مواضع سختگیرانه اروپا و آمریکا نشان میدهد که آنها فعلا بهدنبال فعال کردن مکانیسم ماشه هستند. اما سوال اصلی این است که این اقدام آنها با چه هدفی صورت گرفته است؟
شاید در نگاه اول گزینه برخورد نظامی محتملترین گزینه باشد، اما در عین حال آمریکاییها بر این باورند که اگر مکانیسم ماشه فعال شود و تحریمها برگردند، فشار دیپلماتیک در چارچوب دیپلماسی اجبار بر ایران افزایش خواهد یافت و در آن صورت ایران بیشتر از گذشته مایل به مذاکره خواهد بود. اما شاید این نگاه رایج در واشنگتن با توجه به تجربه بیست سال گذشته، نگاه خوشبینانهای باشد. حداقل اینکه در کوتاهمدت بعید است که ایران تحت فشار بازگشت تحریمها به توافقی که مطلوب آمریکا و اروپا است، تن دهد.
آخرین ابزار ایران استفاده از برگ برنده همکاریهای فنی با آژانس و پذیرش بازرسیها بود. اما بهدلیل اینکه توافق ایران و رافائل گروسی دارای زمانبندی مشخص و معینی نبود، اروپاییها از آن استقبال نکردند و اعلام کردند که شرایط آنها تامین نشده است. اکنون باید دید که بعد از فعالسازی مکانیسم ماشه چه اتفاقی خواهد افتاد؟ البته فراموش نکنیم که بعد از رای گیری شورای امنیت، بلافاصله تحریمها باز نخواهند گشت، بلکه در چارچوب زمانی تعیین شده در گذشته، در ۶ مهر این تحریمها حالت اجرایی خواهند گرفت.
ارائه طرح جدید از سوی عراقچی به تروئیکای اروپایی نشان داد که ایران همچنان میکوشد در روزهای آخر مانع بازگشت مکانیسم ماشه شود. مکرون، رئیسجمهور فرانسه، از این طرح استقبال کرد؛ اما گفت که مورد اجماع در داخل حاکمیت نیست. این امر نشان میدهد که بیاعتمادی بین دو طرف یعنی ایران و غرب همچنان اصلیترین مانع بر سر راه توافق است و از آنجا که حل مساله بیاعتمادی زمانبر است، بنابراین کار برای دیپلماسی در روزهای آینده به مراتب سختتر خواهد شد. از سوی دیگر آنچه گره مکانیسم ماشه را کورتر کرده، این است که ایران باید همزمان با اروپا با آمریکا هم مذاکره کند و به یک نتیجه مشخص دست پیدا کند.
در این میان حمله آمریکا و اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران ضلع سومی به این توافق اضافه کرده که همانا آژانس است. بنابراین هر سه ضلع موضوع به نوعی به هم ارتباط دارند و بنابراین به تعبیر ریاضی، ایران باید تلاش کند که یک معادله سهمجهولی را حل کند.
به هر حال باید منتظر بمانیم و ببینیم که آیا در مجمع عمومی سالانه سازمان ملل در نیویورک، ایران میتواند از ظرفیت دیپلماسی در سطوح بالا و در سطح ریاستجمهوری برای گشودن گره مکانیسم ماشه استفاده کند یا نه؟
هر چند اروپاییها و حتی آمریکا ادعا میکنند که فعالسازی مکانیسم ماشه پایان مسیر دیپلماتیک نیست، اما به نظر میرسد که حداقل از بعد سیاست داخلی در ایران کار به مراتب سختتر خواهد شد. اجماع نصف و نیمه و حداقلی که در مورد توافق با آمریکا و اروپا وجود داشت، با بازگشت مکانیسم ماشه باز هم ضعیفتر خواهد شد و در نتیجه امکان رسیدن به یک توافق جامع آنگونه که مدنظر آمریکا و اروپا است، کاهش خواهد یافت.
از مدتها قبل در ایران در بین عدهای از تصمیمگیران این باور وجود داشت که بازگشت مکانیسم ماشه و فعالسازی آن اثر مهمی نخواهد داشت؛ چراکه ایران زندگی زیر تحریمها را یاد گرفته است. باید منتظر ماند و دید که آیا این گزاره در عمل هم اثبات خواهد شد یا نه؟ چراکه در سالهای ۹۰ و ۹۱ هم برخی مسوولان معتقد بودند که رفتن پرونده ایران به شورای امنیت آخر دنیا نیست و اتفاق خاصی نخواهد افتاد. اما به هر حال تحریمها اثرات خاص خود را گذاشتند. از طرف دیگر باید توجه کرد که اثرگذاری تحریمها به مرور زمان بیشتر و بیشتر میشود، مخصوصا زمانی که تابآوری یک نظام سیاسی و جامعه در برابر تحریمها با گذشت زمان کمتر شده باشد. در چنین شرایطی اثرگذاری تحریمها به مراتب بیشتر است.
تجربه دو دهه گذشته نشان میدهد که دور زدن تحریمها میتواند فشار زیادی بر اقتصاد ایران وارد کند و شفافیت در اقتصاد را کاهش دهد. از سوی دیگر با توجه به شرایط منطقهای و تنش فزاینده بین ایران و اسرائیل، این وضعیت یعنی بازگشت مکانیسم ماشه میتواند منجر به افزایش عدم قطعیت و ناامنی در فضای منطقهای شود.
🔻روزنامه کیهان
📍 این جای خالی با کار و تلاش پر میشود
✍️ عباس شمسعلی
وقتی پای مدیریت اجرائی کشور در میان باشد، آنچه بیش از هر چیزی برای رفع موانع و حل مشکلات لازم است، آسیبشناسی ایرادات، برنامهریزی برای رفع آنها و از همه مهمتر؛ ورود جدی و عملی به اجرای برنامه کارشناسی است.
این اصل چه در راس دولت به عنوان اتاق فرماندهی و ناوبری کِشتی امورات کشور و چه در ابعادی دیگر و به صورت تخصصی در وزارتخانهها و سازمانهای مربوط به مسایل مختلف باید همواره مورد توجه قرار گیرد و صدالبته هرگونه تخطی یا غفلت از آن یا سرگرم شدن به حواشی و مسایل خارج از اولویت یا وظیفه، مانع اجرای درست وظایف و اداره صحیح کشور و در نتیجه اختلال در رفع مشکلات مردم میشود.
این حاشیه که همچون سمی قوی عمل میکند، آنگاه مخربتر و مهلکتر میشود که خدای ناکرده از سوی همان کسانی که وظیفه اجرای امورات کشور را دارند ایجاد و مطرح شود.
همچنین تغییر در اولویتها در مسیر پیشبرد مسایل کشور و افتادن به دام مسایل کم اهمیتتر در شرایطی که مردم چشم انتظار حل مسایل کلیدی و اصلی خود هستند؛ یک ضربه ویرانگر دیگر به ساختار اجرائی کشور و البته امید مردم محسوب میشود.
از سوی دیگر؛ میتوان از سخنوری به جای عملگرایی به عنوان یکی دیگر از موانع تحقق برنامهها و رفع مشکلات اشاره کرد، زیرا در شرایطی که وظیفه یک مدیر کار و تلاش و مدیریت میدانی است، سخنرانی در جلسات کم ثمر و تکرار حرفهای کم بازده گرهای از کار مردم باز نمیکند.
با این تفاسیر باید تاکید کرد که مدیریت اجرائی کشور از یک بخشداری گرفته تا اداره وزارتخانه و دولت بیش از هر چیزی نیازمند کار و تلاش و جدیت در انجام وظایف و عمل به برنامههای مدون است.
در این میان هر مدیر و مسئولی باید ضمن کار و تلاش، بدون بهانه گیری یا فرافکنی و حواله دادن مسایل به زمین و زمان و... پاسخگوی مسایل و اشکالات موجود در حوزه مدیریت خود باشد.
نباید مسئولی گرانی مرغ را صرفاً به گرما و قطع برق ربط دهد یا مسئولی دیگر بدون اینکه توضیح بدهد دقیقاً برای رفع ناترازیها چه گامهای عملیاتی و مؤثری برداشته شده است، چشم بسته غیب گفته و وعده رفع یا کاهش خاموشیها با آغاز پاییز را بدهد!
چند روز قبل رئیسجمهور محترم خواستار رفع موازیکاریها شدند، این در حالی است که باید گفت ضمن ارج نهادن به تلاش مسئولانی که به وظایف خود عمل میکنند، متاسفانه در موارد متعددی بیش از اینکه شاهد کار یا موازی کاری باشیم شاهد کمکاری یا رهاشدگی هستیم.
سرعت عمل و دادن اطمینان به مردم که دولت در فلان مسئله ۱- مشکل را رصد و شناسایی کرده است،۲- برای رفع آن برنامه دقیق دارد و ۳-با همه توان به اجرای برنامه مورد نظر و رفع مشکل ورود کرده است، مسئله مهمی است که همواره باید مورد نظر دولتها قرار بگیرد.
وقتی یک مشکل قابل رفع با وجود گذشت زمان و انواع و اقسام اظهارنظرها همچنان ادامه دارد و به یک مشکل مزمن تبدیل میشود، پیام مناسبی برای مردم نخواهد داشت. به عنوان مثال این روزها و به ویژه در یک سال اخیر بارها شاهد انواع اظهارنظرها درباره تخلفات در برخی نانواییها هستیم بدون اینکه مشکل برطرف شود. در این مورد خاص بارها مسئولان مختلف به بیان تکرار تخلفات در این حوزه پرداختهاند، دریغ از یک کار عملی دقیق و حسابشده که مشکل را با در نظر گرفتن همه جوانب رفع کند.
اهمیت کار جدی در حوزه مسئولیت اجرائی کشور تا جایی است که رهبر انقلاب ۱۶ شهریور ماه جاری در دیدار رئیسجمهور و اعضای هیئت دولت، اظهار داشتند:«به دوستان عزیزمان عرض میکنم از فرصت خدمت به مردم قدردانی کنید. این فرصت اولاً به همه داده نمیشود، ثانیاً همیشه داده نمیشود. من و شما چند سال یک مسئولیتی داریم، یک کاری داریم، یک میدانی داریم که میتوانیم در این میدان حرکت کنیم، کار کنیم، به مردم خدمت کنیم و میتوانیم در این مدت خدا را از خودمان راضی کنیم؛ این را از دست ندهیم. از ساعتساعتِ این عمرِ خدمتیِ خودمان استفاده کنیم. اگر این توصیه را عمل کنیم و تحقق پیدا کند و به موازیکاری و بیکاری و کمکاری و سرگرم شدن به مسائل دیگر نپردازیم، به نظر من همانطور که گفتند، مشکلات حل خواهد شد و در کوتاهمدت یا میانمدت هم حل خواهد شد؛ اینجور نیست که حالا بگوییم منتظر سالها خواهیم بود. به خصوص در مورد آن مسائل اقتصادی و مسائلی که به معیشت مردم ارتباط پیدا میکند، بایستی خیلی جدیتر عمل کرد.»
رهبر انقلاب در ادامه همین تاکید بر روی جدیت در انجام وظایف، ورودی دقیق به مسئله اولویتبندی هم داشتند و فرمودند: «در کارها باید به اولویتها توجه کرد. کار زیاد است. توان ـ چه توان مالی و چه توان انسانی و بشری ـ قاعدتاً کمتر از نیاز به کاری است که باید انجام بگیرد. باید اولویتها را پیدا کرد که ملاک در اولویت هم یکی فوریت است، یکی زیرساختی بودن؛ اینها اولویت است. بعضی از کارها فوریت دارد، بعضی از کارها جنبههای زیرساختی دارد؛ اینها اولویت دارد. به این اولویتها باید توجه کنیم. یکی از خطوط اصلی مدیریت همین است که انسان بتواند تشخیص بدهد و پیدا کند اولویتها را.»
بیشک یکی از موفقترین دولتها در تحقق این دو اصل یعنی اولویتبندی در امور و انجام جدی کارها، دولت شهید رئیسی بود که با محوریت آن شهید بزرگوار که برای انجام وظایف شب و روز و جمعه و شنبه نمیشناخت توانست در مدتی کمتر از سه سال کارهای بزرگی برای کشور و مردم انجام دهد.
با همین اولویتبندی و جدیت بود که با شروع به کار دولت شهید رئیسی مسئله ورود واکسن کرونا به کشور حل شد، خاموشیهای آزاردهنده به جا مانده از دولت پیشتر با برنامهریزی و رفع موانع، مدیریت و مرتفع شد و دهها نمونه اقدامات دیگر که میتوان اشاره کرد.
نکته مهم در این خصوص که باید مورد توجه قرار گیرد نقش رئیسجمهور به عنوان موتور پیشران و لوکوموتیو کِشنده قطار دولت در مسیر انجام وظایف است.
رئیسجمهور است که میتواند با اشراف بر امور، پیگیری کارها، بازخواست از مدیران، ایجاد انگیزه و دمیدن روح کار و تلاش به بدنه دولت، باعث تحول در مدیریت اجرائی کشور شود.
اکنون از رئیسجمهور محترم کشورمان که به تعبیر
رهبر انقلاب شخصیتی «پرکار» و «پرتلاش» هستند، انتظار این است که با به خط کردن تمام ظرفیتهای دولت و ایجاد فضای عملگرایی در بین تمام مسئولان و پرکردن جاهای خالی مدیریتی با گزینه کار و تلاش و همچنین برخورد با کمکاریها و حاشیهپردازیها به جای انجام وظایف که قطعاً به رفع مشکلات مردم منجر خواهد شد، دولت را نیز شایسته دریافت عنوان «پرکار» و «پرتلاش» نمایند.
🔻روزنامه ابتکار
📍 پایان رسمی برجام!
✍️ محمدعلی وکیلی
پس از جنگ دوازدهروزه از طریق این قلم نوشتم در جنگ دوازدهروزه با مدل اسرائیل «نظامی، امنیتی، اجتماعی» با ایران برخورد شد و این مدل بر آمریکا دیکته شد و نوشتم گمانم اینکه زین پس بناست با مدل آمریکا «اجتماعی، امنیتی، نظامی» با ایران برخورد شود. بهعبارتی تمرکز آمریکا بر فشار حداکثری از طریق فعالسازی مکانیسم ماشه و تشدید فشارهای قومیتی بهمنظور فراهمآوردن فروپاشی اجتماعی و در نهایت چکش آخر را دنبال میکنند. در نتیجه واضح بود که امکان توقف اسنپبک وجود ندارد. اکنون با زیادهخواهی غرب تنها پنجره تعامل ایران با غرب در حال بستهشدن است. برجام یک توافقنامه حقوقی ناظر بر حقوق هستهای نبود بلکه نوعی راهبرد در سیاست خارجی ایران بهحساب میآمد. در حقیقت برجام ژئوپلتیک روابط بینالملل را نشان میداد. فعالسازی ماشه بهمعنای پایان رسمی برجام خواهد بود؛ توافقی که با هدف کاهش تنشهای هستهای و بازگشت ایران به جامعه جهانی شکل گرفت. با بازگشت تحریمهای چندجانبه، ایران بار دیگر در موقعیت خاص قرار میگیرد و فضای تعامل با غرب بهشدت محدود و ایران از غرب دورتر میشود. این وضعیت میتواند موجب تقویت گفتمان تقابلگرایانه در داخل و تضعیف جریانهای معتقد به دیپلماسی و تقویت جبهه شرقگرایان شود. بر این اساس فعالسازی ماشه یک نقطه عطف سیاسی است؛ نقطهای که میتواند معادلات منطقهای و بینالمللی را دگرگون کند. این مکانیزم، که در دل توافق برجام طراحی شد، اکنون به ابزاری برای اعمال فشار حداکثری بدل شده است؛ فشاری که پیامدهای آن فراتر از بازگشت تحریمهاست. برجام بهعنوان توافقی که قرار بود بستری برای تعامل سازنده باشد، حال به نمادی از شکست دیپلماسی بدل میشود. این تحول، نهتنها روابط ایران با اروپا و آمریکا را به نقطه صفر بازمیگرداند، بلکه زمینهساز شکلگیری گفتمان تقابلگرایان و بستهشدن باب گفتوگو خواهد شد. ایران ناگزیر خواهد بود مسیر تعاملات بینالمللی خود را بازتعریف کند. نزدیکی بیشتر به قدرتهای شرقی مانند چین و روسیه، تقویت همکاریهای منطقهای و فاصلهگرفتن از نهادهای غربمحور، از جمله پیامدهای محتمل این تحول هستند. این تغییر جهت میتواند به شکلگیری نظم جدیدی در سیاست خارجی ایران منجر شود؛ نظمی که بر مبنای چندجانبهگرایی غیرغربی استوار است.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 چیزهای زیادی تغییر کرده است
✍️ نادر کریمیجونی
حتی وقتی دیپلماتهای ایرانی در پایتختهای مختلف با اروپاییها مذاکره میکردند میدانستند که دولتهای تروئیکای اروپایی، بازگشت تحریمها علیه ایران را هدف گرفتهاند و به همین دلیل شرط ناشدنی مذاکره با ایالاتمتحده را درون پیششرطهای خود قرار داده بودند. اروپاییها در این نقطه ممکن است با مقامات کاخ سفید همدست بوده و تقسیم کار کرده باشند. چنانکه به شرکای آمریکایی خود اطمینان داده باشند که شرطهای ناشدنی در پیششرطهای خود قرار دهند و آمریکاییها هم به طور مطلق از مذاکره با ایران پرهیز کنند. در نتیجه تنها راه باقیمانده اجرای مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمها علیه ایران است که در نهایت نابودی توافق هستهای با کشورمان رقم میخورد.
این مکانیسم از همان ابتدا از طرف روسها و چین علیه اروپاییها در توافق برجام گنجانده شده بود و هدف آن بود که غرب و مشخصا ایالاتمتحده آمریکا، ایران و منافع آن را برای خود مصادره نکند و راهی وجود داشته باشد تا در صورت به هم خوردن موازنه منافع حاصل از ایران، روسیه و چین اهرمی برای تنظیم این موازنه در اختیار داشته باشند. حالا اما این مکانیسم دقیقا علیه منافع روسیه و چین در ایران به کار گرفته شده و نگرانی مسکو و پکن را برانگیخته است.
البته اکنون نمایندگان قدرتهای بزرگ در شورای امنیت سازمان ملل متحد در گفتوگوهای غیررسمی و نشستهای غیرعلنی، برای حصول توافق درباره بازگشت تحریمهای سازمان ملل متحد علیه ایران تلاش میکنند. در طول ماههای گذشته، غربیها به ویژه از طریق عملیات روانی و با ابزار رسانهای برای جداسازی و دور کردن ایران از روسیه و چین تلاش زیادی کردهاند. در اینباره حتی مقامات حکومتی ایالاتمتحده، رژیم صهیونیستی و… به میدان آمده و با زدن اتهامهای گوناگون به مسکو و مقامات روسی چنین القا کردهاند که روسیه از پشت به جمهوری اسلامی ایران آسیب رسانده و نه فقط روسها که چینیها هم در حال بازی با کارت ایران برای اخذ امتیازهای بیشتر و منفعتطلبی حداکثری از ایران هستند. با این حال گمان نمیرود که ایرانیان- دستکم در سطح مقامات، تصمیمسازان و تصمیمگیران- این اتهام را باور کرده باشند چراکه همکاری تهران- مسکو- پکن همچنان و بیشتر از گذشته ادامه دارد و چشمانداز مبهمی در مقابل آن دیده نمیشود.
در گذشته و درخصوص کرهشمالی، چین و روسیه بارها تحریمهای شورای امنیت را نادیده گرفته و زیر پا گذاشتهاند و در این مورد اگر همکاری با ایران ادامه پیدا کند، در واقع میتواند از زیر پا گذاشته شدن قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه پیونگ یانگ تبعیت کند.
از نظر نویسنده چندان مهم نیست که در پیشنهاد سیدعباس عراقچی به اروپاییها چه امتیازهایی نهفته است و این پیشنهادها از حمایت کدام گروه و چند درصد از ایران برخوردار است، مهم این است که توافق حال حاضر هستهای ایران هم از نظر دونالد ترامپ و هم از نظر بنیامین نتانیاهو، توافقی بد و نامطلوب محسوب میشود و به همین دلیل باید نابود شود. علاوه بر این از نظر اروپاییها، آمریکاییها و اسرائیلیها، ایران نباید حق غنیسازی داشته باشد و این مسالهای نیست که طرف مقابل بتواند با آن کنار بیاید.
از این بابت از همان روزی که موضوع اجرای مکانیسم علیه ایران مطرح شد، بازگشت تحریمها حتمی به نظر میرسید ولی در این میان گفتوگوهای عباس عراقچی با استیو ویتکاف توانست امیدهایی برای حصول توافق میان تهران- واشنگتن را به وجود آورد اما وقتی آشکار شد که گفتوگوهای ایران- آمریکا برای سرگرم کردن و انحراف توجه مقامات نظامی- امنیتی ایران از حمله رژیم صهیونیستی بوده است، احتمال بازگشت تحریمها و اجرا شدن مکانیسم ماشه بیش از پیش تقویت شد و برای بسیاری از تحلیلگران و ناظران شکی باقی نماند که روند حاضر حتما و لاجرم به اجرایی شدن بازگشت تحریمهای سازمان ملل متحد علیه ایران منجر خواهد شد.
البته جای خوشحالی است که در حال حاضر روابط میان روسیه و چین با غرب در پرتنشترین حالت از زمان پایان جنگ سرد قرار دارد و موضوعهای اوکراین و تایوان امکان همگرایی میان این دشمنان قدیمی را از میان برده است. همین دیروز بالاخره تحریمهای جدید اتحادیه اروپا علیه روسیه به تصویب رسید و دونالد ترامپ نیز پس از آنکه نتوانست به جنگ اوکراین پایان دهد، حالا تمام تلاش خود را برای به صفر رساندن صادرات و فروش نفت روسیه و وضع تعرفههای سختگیرانه علیه چین مصروف کرده است. در چنین شرایطی حتما روسیه و چین قدر متحدان و شرکای خویش را میدانند و به این نکته راهبردی که شورای امنیت سازمان ملل متحد به ابزاری برای حفظ منافع ایالاتمتحده تبدیل شده، توجه میکنند.
بر این پایه کاملا قابل انتظار است که در روزهای آینده مکانیسم ماشه علیه ایران فعال شود و از آن گریزی نباشد اما فعال شدن و حتی بازگشت همه تحریمهایی که در دوره باراک اوباما در شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه ایران وضع شده بود، لزوما به این معنی نیست که شرایط اعمال و اجرای آن نیز مانند همان زمان خواهد بود چراکه نسبت به آن زمان چیزها و شرایط زیادی تغییر کرده است و از آن جمله توانایی اروپا و آمریکا برای محاصره ایران.
🔻روزنامه اعتماد
📍 فضای بیصاحب!
✍️ عباس عبدی
آقای حداد عادل گفتهاند که: «فضای مجازی بیصاحبه! اصلا معلوم نیست کی به کیه! هر کسی آنجا واسه خودش حرفی میزند، یک سلیقه اعمال میکند، یک کاری میکند. ما مدتها است که در پی نوعی ضابطهمند کردن فضای مجازی هستیم. بدون اینکه بخواهیم تحولی را که قهرا با فضای مجازی ایجاد شده انکار کنیم و بدون اینکه بخواهیم جلویش بایستیم. میخواهیم سعی کنیم آن را هم بیاوریم در چارچوبی.» در این یادداشت میخواهم به فقدان راهبرد واقعی در ایران نسبت به تحولات فناوری در چند دهه اخیر اشاره کنم؛ تحولاتی که تمامی عرصههای حیات جمعی را متأثر کرده است. یک لحظه تصور کنید که یک جامعه در برابر انقلاب صنعتی مقاومت میکرد و دوست داشت که همچنان در عصر کشاورزی زندگی کند. نتیجه روشن بود. این جامعه نمیتوانست در برابر همسایگان صنعتی شده خود دوام آورد و به سرعت نابود میشد. صنعتی شدن برای جامعه کشاورزی، یک انتخاب نبود، یک الزام و ضرورت بود. ولی هنگامی که در مسیر صنعتی شدن گام میگذاریم، دیگر نمیتوان الزامات آن را نادیده گرفت. آلودگیهای اولیه زیستمحیطی، شهری شدن، توسعه حمل و نقل، تغییرات طبقاتی و... همه از الزامات آن است. یکی از نتایج صنعتی شدن زیر و رو کردن نظام اقتصادی و اجتماعی بود. به جای فئودالیسم، سرمایهداری جایگزین شد. طبقه متوسط قدرتمند گردید، بخشهای مالی و بانکی و تجاری رشد یافتند و... از چند دهه پیش تقریبا معلوم بود که در حال ورود به دوران پساصنعت هستیم. دهه ۷۰ قرن بیستم اولین موج آن در تغییرات ساختاری اقتصاد و رشد بخش خدمات بود، موج دوم دهه آخر قرن بیستم با انقلاب دیجیتال و اینترنت و شکلگیری اقتصادی اطلاعات و موج سوم از ۲۰۱۰ تاکنون است که اقتصاد داده، هوش مصنوعی، اینترنت اشیا و اتوماسیون گسترده و فزاینده است. منبع اصلی ثروت در این دوران اطلاعات است. نوآوری در فناوری سرعت گرفته است، هوش مصنوعی و اتوماسیون جای بخش مهمی از کارهای یدی و فکری را میگیرد. وابستگی متقابل با جهان گریزناپذیر شده است. برای بقا در این ساختار جدید، تحقیق و توسعه و آموزش و مهارت دیجیتال حرف اول را میزند. باید در حوزههای نهادی و حقوقی نوآوری کرد، زیرساختهای ارتباطی و دیجیتال باید به صورت تصاعدی گسترش یابند. بهطور کلی منبع قدرت از زمین، کارخانه و مواد خام به اطلاعات، دانش و شبکههای الکترونیک منتقل شده است. برای اینکه درک روشنی از ابعاد این تحولات پیدا شود سهم بخشهای گوناگون را در تولید ناخالص ملی در چهار دوره تاریخی مقایسه میکنم. دوره کشاورزی تا پایان قرن ۱۸، سهم کشاورزی در تولید ناخالص داخلی بر حسب کشورها از ۷۰ تا ۹۰ درصد، سهم صنعت یا همان پیشهوری، ۵ تا ۱۵ درصد، سهم خدمات شامل بازرگانی و دین و دولت، ۵ تا ۱۰ درصد و سهم اطلاعات کمتر از یک درصد بود. دوره صنعتی از قرن ۱۹ تا اواسط قرن بیستم، سهم کشاورزی به ۲۰ تا ۴۰ درصد کاهش یافت، صنعت به ۳۰ تا ۵۰ درصد رسید، خدمات نیز ۳۰ تا ۴۰ درصد شد، اطلاعات هنوز محدود به ۲ تا ۳ درصد بود. دوره پسا صنعت، سه دهه آخر قرن بیستم، سهم کشاورزی در کشورهای پیشرفته ۵ درصد، صنعت حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد، خدمات ۵۰ تا ۶۵ درصد و اطلاعات ۵ تا ۱۰ درصد شد. در جهان دیجیتال و اقتصاد دادهمحور از سال ۲۰۰۰ تاکنون سهم کشاورزی کمتر از ۲ درصد (در اقتصادهای پیشرفته) شده است، صنعت ۱۵ تا ۲۵ درصد، خدمات ۶۰ تا ۷۰ درصد، اطلاعات ۱۰ تا ۱۵ درصد و در برخی از کشورها بالای ۲۰ درصد است. و اما آینده چگونه است؟ همه این بخشها اتوماسیون شده و تحت هوش مصنوعی قرار خواهند گرفت..
سهم کشاورزی یک تا ۲ درصد، صنعت ۱۰ تا ۱۵درصد، خدمات ۴۰ تا ۵۰ درصد، اطلاعات شامل داده و هوش مصنوعی ۳۰ تا ۴۰ درصد خواهد شد. در واقع در این سیر تحول کشاورزی از بالای ۸۰ درصد به ۲ درصد رسیده، صنعت تا ۴۰ درصد رفته و در آینده به ۱۵ درصد خواهد رسید، خدمات رشد مداوم تا ۶۰ درصد را داشته و اطلاعات از تقریبا صفر آغاز کرده و پیشبینی میشود به ۴۰درصد هم برسد. این یعنی مسیر تحول از «زمین» به عنوان منبع تولید به «ماشین» و سپس به «انسان به علاوه شبکه» تغییر کرده و در آینده اطلاعات و هوش مصنوعی به همان جایگاه زمین در عصر کشاورزی میرسند. حالا پرسش این است که کدام یک از عناصر اصلی این تحول را دراختیار داریم که میخواهیم آن را مهار و نظارت کنیم. سختافزار؟ تقریبا صفر هستیم. نه ما، اغلب کشورها چنین هستند. در بهترین حالت سختافزارهای بسیار عادی را تولید میکنیم. تراشههای پیشرفته را فقط چند شرکت در جهان و اغلب در چین تایپه تولید میکنند. نرمافزار؟ هیچ امکان رقابتی برای داشتن سیستم عامل و سایر برنامههای اصلی وجود ندارد.
در کاربرد و رفع نیازهای مردم نیز فقط میتوانیم در برخی حوزهها موفقیت نسبی پیدا کنیم و در حوزههای دیگر مثل شبکههای اجتماعی نیازمند بازارهای صدها میلیونی و حتی میلیاردی هستیم که دراختیار ما نیست. جنگ اخیر و حمله ۱۲ روزه نشان داد که وارد مرحله جدیدی از جنگها شدهایم. فناوری اطلاعات و دیجیتال، روی دیگر خود را با یک جهش مهم نشان دادند و این تازه اول ماجرا است. اگر سطح سرمایهگذاری خود در هوش مصنوعی را درنظر بگیریم واقعیت روشن خواهد شد. امریکا ۴۷۱ میلیارد دلار، چین ۱۱۹ و بقیه با فاصله زیاد قرار دارند. بعید میدانم در ایران اندکی از این ارقام را هم سرمایهگذاری کنیم. اکنون جناب آقای دکتر حداد عادل میخواهند این فضا را مهار و دارای صاحب کنند. مگر این فضا دراختیار ماست که آن را صاحبدار کنیم؟ من خودم یک تولیدکننده در این فضا هستم، ولی هنگامی که از این فضا استفاده میکنم، از حجم تولیدات ایرانیها حیرت زده میشوم. تنها کاری که دخالت ساختار رسمی میکند، به ابتذال کشاندن این فضا است. آنان با راه انداختن شبکههای داخلی به خیال خود از عوارض تلگرام و اینستاگرام و یوتیوب خواستند رها شوند. با اطمینان میگویم، این شبکهها چنان بلایی بر سر فرهنگ و ساختار رسمی بیاورند که از ایجاد آنها پشیمان شوید و بگویید صد رحمت به سکوهای خارجی. تصور رسمی از پیامرسان الکترونیک خیلی سادهانگارانه است. آنها را مثل بلندگو میداند. توجه ندارند که رسانه خودش پیام است. شما نمیتوانید محتوای منبر را در پیامرسانها به مخاطب منتقل کنید. همچنان که این کار در صدا و سیما شکست خورد و آخر رو به سوی تولید فیلمها و برنامههای مبتذل آوردند. چه کار باید کرد؟ شاید ساختار سیاسی فرصتی برای اصلاح راهبرد رسانهای و دیجیتال خود نداشته باشد، ولی ایرادی ندارد که از این برج عاج بیرون آیند، چون مقابله با این جریان قوی دیجیتالی و رسانهای، بهطور قطع نابودی و خسران است. بهتر است همراهی با این تحول را آزمون کنید. از روزی که این تحولات جدی شد، با نفی و رد و حتی حرام کردن سعی در مقابله کردند، اگر نگاهی محدود به تاریخ میشد، از ابتدا شکست این مسیر روشن بود. اکنون هم بهترین راه همراهی با آن است. محدودیتها را برداریم. الزامات حضور در این دنیا را که تعامل نزدیک با جهان حتی ناعادلانه است، بپذیریم. به مردم خود اعتماد کنیم. آنها هزار بار بهتر از حکومت میتوانند به بهبود این فضا کمک کنند. دنبال تصاحب فضای مجازی نباشید. مثل این است که کسی بخواهد خود را صاحب آبها و هوای جهان کند و دیگران را از بهرهمندی آنها محروم کند. اگر بتواند، تنها کسی که باقی خواهد ماند همان صاحب آب و هواست که بعدش در تنهایی باید بمیرد.
🔻روزنامه شرق
📍 احضار فیگورهای تاریخی
✍️ احمد غلامی
شاید برای مخاطبان روزنامه خستهکننده باشد اگر بخواهیم همچون شخصیتهای ماندگار ادبی، فیگورهای سیاسی تاریخ را قضاوت و ارزیابی کنیم. اما این مقایسهها کمک شایانی به فهم و درک سیاست امروز ایران میکند و از سوی دیگر شناختی از این چهرههای تاریخی به دست میدهد تا دریابیم به چه دلایلی محمد مصدق، احمد قوام و امیرکبیر دوباره در سیاست داخلی روز سر بر آوردهاند. گئورگ لوکاچ میگوید: «در برداشت من، گذشته از یک سو گذشته است و در حکم تجربه خودِ فرد است، اما از سوی دیگر، گذشته مضمونی را به دست میدهد که بهنوعی موضعگیری در زمان حال (و یافتن جایگاهی برای خودش در آن) فرامیخواند. هر جامعهای تا به امروز، که به لحظات و سویههای معینی از گذشته بازگشته است، پذیرای این مضمون میشود. دلمشغولیِ انقلاب فرانسه با عهد باستان کلاسیک را به یاد آورید. در عمل، کاملا بیربط است اینکه آیا روبسپیر یا سنژوست برداشت درستی از جهان باستان داشتند یا نه. نکته این است که روبسپیر یا سنژوست نمیتوانستند به آن شیوهای عمل کنند که اقدام کردند، اگر چنین جایگاهی را به عهد باستان در تفکر خویش و لاجرم در انگیزه نهفته در پس پروژههای غایتشناختیشان نداده بودند. به این شیوه، خاطره بشریت هنر را در قالب گذشته خودش محبوس میسازد و من میخواهم بگویم که در برخی لحظات معین، یک زندگی انسانی منفرد به چنان اهمیتی دست مییابد که شبیه یک اثر هنری میشود. زندگی سقراط مثالی از این دست است، و از این منظر، کاملا بیاهمیت است که آیا کاراکتر عیسی به نحوی درست در اناجیل ترسیم شده است یا نه. ایماژی از عیسی وجود داشته است که در حکم نیرویی جانبخش بوده است، از دوره بحران اقتصاد رو به انحلالِ بردهداری تا به امروز -کافی است مفتش اعظم داستایوفسکی (در رمان برادران کارامازوف)- و چیزی است که آدمی بهناچار باید به هر طریقی که شده با آن رویارو شود».* لوکاچ معتقد است کاراکتر عیسی مستقل از قضاوت تاریخیاش، اهمیت و دلالتی برای بشریت کسب کرده است، همچون کاراکتر آنتیگونه، هملت و دنکیشوت. در مقابل آثار ادبی بسیاری که در دوران خود زبانزد عام و خاص بودهاند در گذشته تاریخیشان محبوس شدهاند، زندانی قرنها خاک و خاکستر. این نکته درباره ماندگاری یا عدم ماندگاری چهرههای سیاسی هم صدق میکند. برخی از فیگورهای تاریخی-سیاسی در لحظاتی از اکنون ما به شکلی خودانگیخته یا به اراده یک چهره سیاسی سر بر آوردهاند. در دولت اکبر هاشمیرفسنجانی، امیرکبیر به اقتضای زمینه و زمانه سالهای پس از جنگ و آغاز دوره سازندگی، احیا و به اکنون احضار شد. در آن زمان مهم نبود این امیرکبیر تا چه میزان مطابق با خود واقعی تاریخیاش است؛ فیگور امیرکبیر قادر بود از سکوت تاریخیاش منفک شده و پا به عرصه پرآشوب جامعه سیاسی ایران بگذارد. اینکه هاشمیرفسنجانی تا چه میزان توانست این فیگور را با خودش اینهمان کند یا بازنمایی یا بازتابی از امیرکبیر باشد، همچنان محل مناقشه است. از سویی دیگر، بر کسی پوشیده نیست که تضادها و تعارضهای درونی سیدمحمد خاتمی در دولت اصلاحات، دو فیگور تاریخی را که همعصر و متضاد یکدیگر بودهاند به عرصه سیاست داخلی ایران کشاند: فیگور محمد مصدق، چهره ملیگرایی که ضعفها و قوتهایش هرازچندی خاتمی را تداعی میکرد و احمد قوام که مشابهتهای خاتمی با او باعث شد این چهره تاریخیِ خاموش دوباره پا به عرصه سیاست بگذارد. اگر هاشمیرفسنجانی خودخواسته امیرکبیر را احضار کرد، احضار احمد قوام و محمد مصدق چندان به اراده خاتمی نبود. احمدینژاد تلاش کرد با رفتارهای مقتدرانه و عملکردهای یکسویه -همان چیزی که خاتمی در آن ضعف چشمگیر داشت- فیگوری را به نمایش بگذارد که ارجاع تاریخی آشکاری داشت. احمدینژاد درصدد بود از طریق رحیممشایی با یادآوری تاریخ ایران باستان و دوران هخامنشیان از خود فیگوری متفاوت ارائه بدهد؛ فیگوری که در تاریخ معاصر ایران یادآور رضاشاه مقتدر است. اگرچه احمدینژاد از این تمایل به صراحت سخن نگفته بود، اما نشانههایی از این مدعا وجود دارد. نشانههایی که بیش از هر چیز از کاریکاتوریزهشدن رضاشاه به دست احمدینژاد حکایت دارد. فیگورهای تاریخی اغلب با اراده و خواست چهرههای سیاسی پا به میدان میگذارند. البته این فیگورها عمر چندانی ندارند و فیگورهایی تعیینکنندهاند که خودانگیخته یا از طریق مردم احضار شوند. اما این احضارها را باید بسیار جدی گرفت؛ چراکه احضار این فیگورها نشانگر نیازی است که ناخودآگاه در ذهن و ضمیر جامعه به وجود آمده است. از اینرو، کنکاش در درستی یا نادرستی احضار آنها چندان کمکی به علت وجودی این احضارها نمیکند.
از کتاب «گفتوگوهایی با گئورگ لوکاچ»، ویراستار تئوپینکوس، ترجمه امید مهرگان، نشر ثالث.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 توسعه در کشور دولت محور است
✍️ علی قنبری
با توجه به اهمیت بخش صنعت در اقتصاد، تولید صنعتی، تأثیر گذاری زیادی در تقویت یا تضعیف بخشهای دیگر اقتصاد دارد. به همین دلیل تولیدات صنعتی اثر مستقیمی برتولید ناخالص داخلی دارد؛ در واقع یکی از عوامل اصلی خروج از رکود اقتصاد کشور، رشد تولید در بخش صنعت و معدن و بازگشت رونق به این بخش است.
باید از ابزار تولید خوب استفاده کنیم و کارخانجات بیکار و یا نیمهتعطیل را احیا کنیم. همچنین از ظرفیتهای در دسترس به درستی استفاده شود تا شاهد مشکلات اقتصادی نباشیم. کالاهای معرفی و واسطهای را بیشتر کنیم و تولید مواد اولیه را انجام دهیم و یا از مواد اولیهای که وارد میشود حداکثر استفاده را انجام دهیم. در بخش صنعت قطعا جای کار بسیار زیادی داریم و باید تلاش زیادی صورت گیرد. ایران پتانسیل نیمه صنعتی شدن را دارد و این مهر میتواند روی پیشانی ایران باشد.
اقتصاد نفتی یک بیماری به دنبال دارد، این شرایط را دولتسالاری مینامند و اقتصاد نفتی دولت را در این زمینه تقویت میکند. اما بحث اینجاست که نفت همیشه در دسترس نیست و تمام شدنی است و باید چارهای اندیشید که هم منابع کشور از دست نرود و هم دولت بتواند خارج از نفت درآمدهایی کسب کند.
سرمایهگذاری در صنایع رقابتپذیر و مبنی بر دانش و فناوریهای نوین، بهرهوری، ایجاد و توسعه واحدهای کوچک، ارائه تولیدات برتر و ارزانتر و با داشتن خدمات پس از فروش مناسب از جمله اقداماتی است که میتواند در افزایش تولیدات کشور مؤثر باشد. توسعه در کشور ما تا حدودی دولت محور است.
تلاش برای فراهم کردن امکانات برای حضور بخش خصوصی و سرمایهگذاران خارجی در بخشهای توسعهای در کشور زمینه ساز خروج تولید از دولت محور بودن به سمت تولید محور شدن است. دولت در این زمینه میتواند زمینهها و فضا را برای حضور سرمایهها مهیا کند و نقش تسهیل گری داشته باشد تا نقش محوری.
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست