به گزارش اقتصادنامه، در روایت تاریخ معاصر ایران نیز آن اندازه که برای مثال به رویدادهای سیاسی سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ یا سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ پرداخته میشود، به سیر تحولات اقتصادی، صنعتی و مالی پرداخته نشده است. حجم کتابها، مقالات و برنامههای تلویزیونی و اینترنتی که پیرامون تاریخ تحولات اقتصادی ایران تولید شدهاند بههیچوجه قابلمقایسه با تاریخ تحولات سیاسی و تا حدی روشنفکری ایران نیستند. در اینجا به معرفی شماری از منابعی میپردازیم که میتوانند در درک تحولات اقتصادی ایران معاصر مفید واقع شوند.
کتاب خاطرات ابوالحسن ابتهاج
یکی از شیوههای شناخت رویدادهای تاریخی شناخت شخصیتهایی است که در آن رویدادها نقش برجستهای را ایفا کردهاند، اعم از اینکه ارزیابی ما از این نقش مثبت یا منفی باشد. ابوالحسن ابتهاج شاید بهاندازۀ برادرزادۀ شاعر خود یعنی هوشنگ ابتهاج (سایه) نزد کتابخوانان شناختهشده نباشد. بااینهمه او در تاریخ معاصر اقتصادی ایران از چند جنبه دارای اهمیت بالایی بود. نخست اینکه ابتهاج برای بازههای زمانی طولانی سمتهای اقتصادی و مالی پراهمیتی را بر عهده داشت. از جمله این سمتها میتوان به مدیریت نه سالۀ او بر بانک ملی - در زمانی که هنوز بانک مرکزی وجود نداشت و بانک ملی بخشی از کارکردهای بانک مرکزی را ایفا میکرد - و نیز ریاست چهار سال و نیمۀ او بر سازمان برنامه اشاره کرد. درواقع جنبۀ دیگر و شاید اصلی اهمیت نقش ابتهاج در تاریخ اقتصادی ایران همین ریاست او بر سازمان برنامه بود. هرچند ابتهاج بر روی کاغذ نخستین رئیس سازمان برنامه نبود، اما میتوان گفت سازمان برنامه در زمان ریاست او برای نخستین بار جدی گرفته شد. اهمیت و قدرت سازمان برنامه در دورۀ او به حدی رسیده بود که به رنجش وزرای کابینهها و نخستوزیران انجامید؛ تا آنجا که سازمان به کنایه «دولتی درون دولت» توصیف میشد. بخش اعظم درآمد نفت ایران که از کنسرسیوم دریافت میشد مطابق قانون مستقیماً به سازمان برنامه اختصاص مییافت تا صرف برنامههای عمرانی شود. همین قدرت سازمان برنامه و وجود نوعی نگاه همراه با بدگمانی نسبت به کارکنان آن در نهایت منجر به طرح و تصویب قانونی در مجلس توسط کابینۀ منوچهر اقبال - و طبعاً با حمایت شاه – شد که به سلب استقلال آن سازمان از دولت میانجامید. قانونی که به معنای پایان کار ابتهاج در سازمان برنامه بود. ابتهاج در کتاب خاطرات خود به طرح دیدگاههایش پیرامون مسائل اداری و اقتصادی ایران میپردازد که با توجه به اهمیت او در تاریخ اقتصادی ایران خوانشی انتقادی از این دیدگاهها میتواند مفید واقع گردد.
خاطرات ابوالحسن ابتهاج. به کوشش علیرضا عروضی. انتشارات علمی.
در اینجا خالی از فایده نیست که به کتاب دیگری دربارۀ ابتهاج و کارنامۀ او اشاره شود: برنامهریزی و قدرت در ایران: ابوالحسن ابتهاج و توسعۀ اقتصادی زیر سلطۀ شاه. فرانسیس بوستاک و جفری جونز. ترجمۀ مهدی پازوکی و علی حبیبی. انتشارات کویر.
کتاب توسعه در ایران ۱۳۲۰-۱۳۵۷
چنانکه بالاتر اشاره کردیم سازمان برنامه در دورۀ ابتهاج تقریباً مستقل از کابینهها به برنامهریزی و اجرای پروژهها میپرداخت. اما رفتن ابتهاج از آن سازمان به معنی از دست رفتن کامل اهمیت آن نبود. سازمان برنامه و ایدۀ برنامهریزی اقتصادی در آن زمان ناشی جریانی بسیار فراگیر در سطح جهانی، حتی در بلوک غرب، بود که توسعۀ مبتنی بر عرضه و تقاضا در بازار آزاد را نفی کرده و آن را کهنه تلقی میکرد. ایدهای که با کمال شگفتی نه توسط اتحاد شوروی بلکه تا حد زیادی توسط ایالات متحد به دولت ایران سرایت کرده بود. بنابراین سازمان برنامه پس از ابتهاج کماکان تا حدی اهمیت خود را نگاه داشت؛ با این تفاوت که این بار جزوی از کابینه به شمار میآمد و در مقاطعی رئیس سازمان برنامه در قالب وزیر مشاور عضو رسمی کابینه نیز میگردید. کتاب توسعه در ایران در چهارچوب پروژۀ تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ایران به کوشش غلامرضا افخمی به مصاحبه با سه تن از اعضای مهم این سازمان پرداخته است: منوچهر گودرزی، خداداد فرمانفرماییان و عبدالمجید مجیدی. از میان این سه نفر گودرزی مدیر ردۀ بالای سازمان بود و فرمانفرماییان و مجیدی مدتی ریاست سازمان را بر عهده داشتند.
کتاب برنامهریزی در ایران
این کتاب گزارش مختصری از تجارب گروه دوم مشاوران آمریکایی است که عمدتاً از دانشگاه هاروارد به ایران اعزام شدند تا در تدوین برنامۀ سوم عمرانی مشارکت داشته باشند. مطابق گفتۀ نویسنده هدف برنامۀ دوم عمرانی – که در دورۀ ابتهاج تنظیم شده بود – اجرای چند پروژه عمرانی مهم از قبیل پروژه سد دز توسط سازمان برنامه بود؛ پروژههایی که بروکراسی آن زمان دولت را ناتوان از اجرای آنها میدانستند. در مقابل هدف برنامۀ سوم تمرکز امر برنامهریزی در سازمان برنامه و تحویل امر اجرای پروژهها به دستگاه بروکراسی دولت بود. از گفتار نویسنده چنین بر میآید که برآورد چندان رضایتبخشی از نتیجۀ کار گروه در ایران ندارد. نویسنده در جایی از کتاب (ص ۸۰) اشاره میکند که افزون بر اینکه برنامهریزان هاروارد از آشنایی کافی با جامعۀ ایران برخوردار نبودند، همکاران ایرانی او در سازمان برنامه هم با اکراه حاضر به سفر به مناطق روستایی میشدند. نویسنده در اوایل کتاب (ص ۳۱) تحلیل جالبی پیرامون این قضیه ارائه میدهد که برنامهریز اقتصادی نمیتواند قلمرو برنامهریزی خود را محدود نگاه دارد، چراکه در این صورت ناچار به نادیده گرفتن عوامل اثرگذار مهمی خواهد شد که تمام برنامه با شکست مواجه خواهد کرد. علیرغم دستیابی نویسنده به چنین تحلیلی باز به نظر نمیرسد که این تحلیل باعث تردید او در اصل مفید بودن برنامهریزی برای اقتصاد یک کشور شده باشد.
برنامهریزی در ایران: بر اساس تجارب گروه مشاورۀ دانشگاه هاروارد در ایران در تهیۀ برنامۀ عمرانی سوم. تاس. اچ. مکلئود. ترجمۀ علیاعظم محمدبیگی. نشر نی.
منبع: اکوایران
مطالب مرتبط
نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست