دوشنبه 20 مرداد 1404 شمسی /8/11/2025 10:12:25 AM

🔻روزنامه تعادل
📍 حذف صفرها و سرکوب قیمت‌ها!
✍️ حسین حقگو
تغییر ساختاری اقتصاد امری ناگزیر است و بیش از این نمی‌توان به اتلاف وقت پرداخت. رد و اثر ابرچالش‌های پولی، مالی، انرژی، زیرساختی و محیط زیستی و... در زندگی روزمره مردم آنچنان واضح و آشکار است که نیاز به تبیین وتشریح تئوریک ندارد. همان اول صبح که کلید برق را می‌زنند و برقی در کار نیست یا شیر آبی که به زحمت قطراتی از آن جاری می‌شود یا خرید روزانه و شگفتی از افزایش تقریبا هر روزه بسیاری از مایحتاج معمول زندگی و...و در مقابل حقوق و دستمزدهایی که میخکوب شده و با هزار بالا و پایین و ایشالا ماشالا کردن مسوولان دولتی و نمایندگان مجلس چند درصدی در سال افزایش می‌یابد و خدمات بهداشتی و درمانی و آموزشی و...که کیفیتشان هر روز نازل‌تر می‌شود و...گوشه‌هایی از عینیت یافتن این ابرچالش‌ها در زندگی روزمره مردم است. متاسفانه اما کمتر نشانه‌هایی از اراده برای تغییر بنیادی در این وضعیت و تحولی در بنیان‌های حکمرانی اقتصادی مشاهده می‌شود و در همچنان بر همان پاشنه سابق می‌چرخد. تصمیمات اتخاذ شده خواسته یا ناخواسته عمدتا در جهت منافع همان ذی‌نفعان خاص و جریان‌های رانت‌جو رقم می‌خورد و اقتصاد گروگان این جریانات و سیاست است. تغییر این وضعیت البته کاری است بسیار سخت و دشوار و چند وجهی و حاصل تدبیر در حوزه‌های مختلف سیاسی و اجتماعی و به‌خصوص به‌کار بستن دانش و عقلانیت در تصمیم‌گیری‌های اقتصادی که این نیز خود محتاج فضای آزاد اطلاع‌رسانی و فرآیندهای سیاستگذاری شفاف و سازوکارهای پاسخگویی است .

در نبود این ضرورت‌ها و در عین حال اوج‌گیری بحران‌ها، آنچه واقع می‌شود، اقداماتی است نمایشی و البته تعجب‌برانگیز که کمتر عقل سلیمی را با خود همراه می‌سازد. یک نمونه آن مثلا مصوبه اخیر کمیسیون اقتصادی مجلس در حذف چهار صفر از پول ملی است . در شرایط تورمی بالا و تورم نقطه به نقطه حدود ۴۰ درصدی و نبود برنامه مشخص برای مهار آن یا اصلاح ساختار بودجه و افزایش بهره‌وری و استقلال بانک مرکزی و شاید از همه مهم‌تر کاهش ریسک‌های وارده از ناحیه سیاست خارجی و بحران بی‌ثباتی و نااطمینانی در داخل، این اقدام جز ایجاد سردرگمی در «اسناد قضایی و مالیاتی و قرارداد‌های خرید و فروش و احکام دادگاه‌ها و دفاتر اسناد رسمی و دیون و بدهی اشخاص و تعهدات دولتی و خصوصی و حتی محاسبات آماری» (حمید قنبری- ۱۶/۵/۱۴۰۴) چه منفعتی در بر دارد؟! آنجا که اما واقعا منفعتی وجود دارد، منفعتی ملی و نه منفعت گروه خاص، یعنی رهایی از قیمت‌گذاری دستوری و سرکوب قیمت‌ها که در واقع سرکوب صفرهاست و سر منشا همه بدبختی‌ها، اقدامی انجام نمی‌شود و مکرر در مکرر بر این شیوه خانمان‌برانداز تاکید هم می‌شود (به عنوان نمونه تاکیدات معاون اول رییس‌جمهور: ۲۳/۴/۱۴۰۴، ۲۹/۱۲/۱۴۰۳، ۵/۱۲/۱۴۰۳ و...) چنانکه چند دهه سیاستگذاری غلط و قیمت‌گذاری دستوری در حوزه آب و برق و گاز عملا به ناترازی‌های شدید و مصرف بی‌رویه و عدم انگیزه سرمایه‌گذاری لازم در این حوزه‌ها و زنجیره آنها و کسری بودجه دولت به واسطه شکاف درآمدی - هزینه‌ای و اضمحلال و نابودی منابع و محیط زیست و فرسودگی زیرساخت‌های اقتصادی انجامیده است؛ سیاستگذاری‌هایی که البته منفعت‌های عظیم برای گروه‌های خاص به واسطه فاصله قیمت‌های واقعی و دستوری از محل قاچاق سوخت و استخراج بیت‌کوین و ...در بر داشته است. تغییر این وضعیت بس ناگوار، جز با درک ارزش اقتصادی این کالاها و اصلاح قیمت آنها در فضایی آزاد و رقابتی و در قالب یک برنامه مشخص علمی، امکان‌پذیر نیست. نواختن شیپور از سرگشاد آن مصداق اقدامات سیاستگذار در این روزها و البته سال‌ها و دهه‌هاست . یعنی به جای آنکه با واقعی کردن قیمت‌ها و سپردن آن به بازار و نظام عرضه و تقاضا و ایجاد ثبات در اقتصاد کلان و کاهش کسری بودجه و تورم و...اقدام به حفظ ارزش پول ملی شود، بالعکس با حذف صفرها و سرکوب قیمت‌ها، سعی در ایجاد توهم و تصور کاهش قیمت‌ها و بهبودی وضعیت اقتصادی می‌شود. وظیفه دولت اما آن است که با عرضه کالای عمومی و ثبات اقتصادی، اقتصاد را پیش‌بینی‌پذیر و هزینه‌های مبادله بنگاه‌ها را پایین آورد و با ایجاد فضای رقابتی و جلوگیری از انحصار، در بنگاه‌ها سود و مازاد اقتصادی ایجاد و امکان توسعه زیرساخت‌ها و بهبود رفاه و آسایش جامعه را از طریق اخذ مالیات و تقویت نظام تامین اجتماعی فراهم آورد.راهی سخت و نیازمند دانش، شجاعت و صداقت. راه راحت اما همان حذف نمایشی صفرها و سرکوب قیمت‌هاست، بزرگراهی در جهت تداوم همان اقتصاد سیاسی رانت‌زا و تامین‌کننده منافع همان گروه‌های خاص!


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تلنگر رفتاری جنگ تحمیلی ۱۲روزه
✍️ حسن درگاهی
۱. نظریه تلنگر (Nudge Theory) در اقتصاد رفتاری، رویکردی در حوزه طراحی سیاست‌ها، تصمیم‌گیری و رفتارسازی است که توسط ریچارد تالر و کاس سانستین در کتاب تلنگر: راهنمایی هوشمندانه برای تغییر رفتار ارائه شد. این نظریه بر این باور استوار است که تغییر محیط پیرامون افراد می‌تواند بدون الزام، اجبار یا محدودیت، رفتارهای آنها را به سمت گزینه‌های بهتر و مطلوب‌تر هدایت کند. خاصیت تلنگر آن است که بعد از وقوع آن، درجه هوشیاری و درک حضور فرد در واقعیات افزایش و رویکردها در عمل از سطح آرمان، در حد شرایط زمان و مکان، نزول می‌کند.
۲. نظریه تلنگر در حکمرانی به استفاده از پیشنهادها یا تحریکات برای تاثیرگذاری بر رفتار و تصمیم‌گیری افراد اشاره دارد، بدون اینکه گزینه‌های آنها را محدود کند. این نظریه با استفاده از بینش‌های علوم رفتاری برای تاثیرگذاری بر انتخاب افراد تلاش می‌کند تا افراد تصمیمات متناسب با نتایج مطلوب را اتخاذ کنند. تلنگر در سیاست عمومی به معنای استفاده از بینش‌های رفتاری، اقتصادی و روان‌شناختی برای تاثیرگذاری بر رفتار افراد به‌منظور کمک به دستیابی اهداف سیاست است. این رویکرد شامل تغییر محیط انتخاب است؛ به‌طوری‌که افراد خارج از رویکردها و عادات قبلی، تصمیم و گزینه‌ای را انتخاب می‌کنند که احتمالا رفاه افراد و جامعه را ترویج می‌کند.

۳. وقوع جنگ ۱۲روزه بیش از همه برای حاکمیت یک تلنگر بود که در مسیری مبتنی بر هدف‌های بدون سنجش، غیرمنعطف، غیرعمل‌گرا، یک‌سویه و بی‌توجه به تعاملات بین‌المللی، غیر مشروط به وضعیت اقتصادی و اجتماعی داخلی، بدون توجه به آستانه تحمل مردم و با تعریف محدود از منافع ملی گام برمی‌داشت. ساختار قدرتی که وقوع جنگ را منکر می‌شد و نسبت به توانایی‌های خود بیش‌برآورد داشت و براساس تمایلات سیاسی خود سال‌ها عرصه مشارکت مردمی را تنگ‌تر می‌کرد به یک‌باره تلنگر جنگ را تجربه کرد.

۴. این تلنگر باید برای مجموعه حاکمیت بیداری و هوشیاری بیاورد تا بتواند با تغییر عادات رفتاری گذشته و با رویکردی انعطاف‌پذیر در اصلاح حوزه‌های سیاست، اجتماع و اقتصاد، با محوریت منافع ملی و نقش مشارکت‌های مردم، مسیر پیشرفت آینده را انتخاب کنند. گروه‌های مسلط بر حاکمیت که ایران را فقط برای خود می‌خواستند و در گذشته تمامیت این سرزمین یکپارچه از فرهنگ و تمدن را تکه‌تکه می‌کردند و به سادگی فرار نخبگان و سرمایه‌های انسانی کشور را خوش می‌داشتند، باید بفهمند چو ایران نباشد تن هیچ‌کس مباد.
۵. مدیریت و به ویژه نظام تصمیم‌گیری اقتصادی کشور نیازمند بازنگری اساسی است. در رویکرد جدید بر اساس دانش و تجربه، باید به مولفه‌های اساسی رشد و پیشرفت و الزامات تحقق آن توجه کند. بارها گفتیم که سه اصل مهم از اصول و قواعد پیشرفت، چه بخواهیم و چه نخواهیم، ثبات و امنیت در اقتصاد کلان (در سیاست‌ها، قراردادها، فضای کسب‌وکار)، رابطه مبتنی بر اعتماد مردم و بخش خصوصی با نهادهای عمومی دولت و حاکمیت و توسعه روابط خارجی بر پایه تعامل است.

۶. با اقتصاد دولتی متکی بر منابع طبیعی، تسلط نگرش‌های کوتاه‌مدت، عدم یکپارچگی اهداف سیاسی و اقتصادی، بی‌توجهی به انگیزه‌های اجتماعی و انتظارات مردم، تورم مزمن، گسترش فقر به نام عدالت، گرفتاری در روزمرگی، ضعف رقابت و گسترش انحصار در بازارها، بی‌توجهی به سیاست‌های سمت عرضه و دمیدن مداوم به تقاضا، مصرف بی‌رویه از منابع و در نتیجه تخلیه منابع به‌دلیل کاهش شدید بهره‌وری، گسترش اقتصاد یارانه‌ای و نظام سهمیه‌بندی، سیاست‌های قیمت‌گذاری دولتی در بازارهای مختلف، کاهش اثربخشی سیاست‌های دولت، به هیچ وجه رشدهای بالا و پایدار در اقتصاد ایران را در گذشته محقق نکرده و در آینده نیز پیکره اقتصاد را نحیف تر و مستعد چالش‌های سیاسی و اجتماعی ناخواسته خواهد کرد.

۷. این جنگ برای مردم نیز تلنگر بود که سرزمین باید در مقابل جنگ اجنبی به‌رغم همه اختلاف سلیقه‌ها متحد و منسجم بماند. این انسجام ملی نباید با تفاسیر نادرست مصادره شود که اتفاقا برای حاکمیت فرصتی برای بازسازی است.

۸. نااطمینانی حاصل از جنگ تحمیلی ۱۲روزه، روشن نبودن ادامه مسیر و بن‌بست نسبی مذاکرات در روزهای اخیر، اقتصاد و سیاست ایران را در وضعیتی حاد و بحرانی قرار داده است؛ به‌طوری‌که تداوم آن می‌تواند منجر به جنگ دیگری با تبعات غیرقابل پیش‌بینی شود. در مقابل تهدیدهای و فشارهای حداکثری آمریکا مبنی بر اینکه ایران حق غنی‌سازی اورانیوم ندارد، شعار ایران از «انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست» به «غنی‌سازی اورانیوم حق قانونی ماست» تبدیل شده است. بنابراین در شرایط موجود به ظاهر هیچ پایه مشترکی برای تداوم مذاکره وجود ندارد.

۹. جنگ ۱۲روزه برنده‌ای نداشت. اسرائیل وحشی‌تر از قبل، همچنان در منطقه می‌تازد و آمریکا بر دکترین صلح از طریق قدرت بی-۲‌های خود مغرور است. ایران نیز توفیق بازدارندگی نسبی خود را با توان موشکی به همراه انسجام ملی به نمایش می‌گذارد. اگر جنگ دیگری درگیرد باز برنده‌ای وجود نخواهد داشت، بلکه در نهایت با ویرانی‌ها و خسارت‌های سنگین و جبران‌ناپذیر انسانی، اقتصادی و زیرساختی کشور مواجه می‌شویم که اقتصاد ایران هم‌اکنون با کمبود آن و عدم توان تامین منابع مالی آن دست و پنجه نرم می‌کند. اگر الان ترک مخاصمه پایداری شکل نگیرد، در صورت وقوع جنگ مجدد و در شرایط اضطرار مجبور به یک مصالحه بدتری خواهیم شد.

۱۰. جنگی که برنده نداشته باشد، تداوم آن زیان‌بار است و در هر مرحله‌ای که بتوان با شکستن بن‌بست مذاکره، طرفین مخاصمه را به مسیر دیپلماسی انداخت، منفعت خواهد بود. نکته مهم آنکه در حال حاضر آمریکا با اعتقاد به از بین بردن سایت‌های هسته‌ای ایران عجله‌ای برای مذاکره ندارد؛ زیرا ادعا می‌کند که بدون دادن امتیاز رفع تحریم‌ها، توانسته است زمان ساخت بمب هسته‌ای را به تعویق بیندازد. درحالی‌که ادامه وضع موجود به شدت به ضرر ایران است. تحریم‌های اقتصادی همچنان باقی و رو به افزایش و تهدید سیاسی مکانیسم ماشه نیز در عمل کشور را در معرض ریسک‌های سیاسی و اقتصادی گسترده قرار داده است. احتمال برگشت جنگ در بیان مردم تا مسوولان به وضوح به مهم‌ترین دغدغه اقتصادی و سیاسی کشور تبدیل شده است.

۱۱. در حال حاضر عده‌ای در داخل با نام مقدس مقاومت، بر طبل جنگ می‌کوبند. در ذهنیت آنها روش ارزیابی هزینه- فایده هیچ ارزشی ندارد که اصلا به هزینه‌ای معتقد نیستند و نتیجه هر چه شود، آن را فایده می‌شمرند. طبیعی است که در این اندیشه، مذاکره و دیپلماسی نقشی ندارد؛ چون مذاکره جای چشم‌پوشی از بخشی از حق برای به‌دست آوردن حقی بزرگ‌تر است و چون خود را حق مطلق می‌پندارند کلا مسیر مذاکره را برنمی‌تابند.

۱۲. در کشور سنت چنین بوده است که هیچ وقت سیاستمداران از اقتصاددانان چیزی نیاموختند. آنها به‌طور کلی با دو واژه محوری علم اقتصاد یعنی «محدودیت منابع» و بنابراین «تخصیص بهینه منابع» بیگانه بودند و به جای آن شهودات آرمانی خود را در مدیریت منابع جایگزین ساختند. شاهد مثال این مطلب وضعیت فعلی اقتصاد ایران است که کشور از عمده منابع انسانی، مالی، طبیعی، فیزیکی، جغرافیایی و زیست محیطی خود به تدریج تهی شده است. در این مقطع حساس که برای اولین‌بار با تلنگر جنگ باورمان شد که «ایران» در خطر است، بیاییم و به اصل هزینه-فایده اقتصادی عمل کنیم و هزینه‌های تداوم جنگ مجدد را با منافع گذر از جنگ در راه‌حلی جایگزین مقایسه کنیم. هیچ اشکالی ندارد در مواقعی بین بد و بدتر، بد را انتخاب کنیم که در آن صورت در عدم حصول فایده، هزینه را حداقل کرده‌ایم. حتی از مذاکرات نیمه‌کاره نوبت قبل سود بردیم و دنیا فهمید که ایران شروع‌کننده جنگ نیست. این پیام مثبت را هنوز در هر مصاحبه‌ای مسوولان تکرار می‌کنند و به این دلیل تعداد کشورهایی که حداقل در حرف، مدافع ایران شدند، بیشتر شده است.

۱۳. از درس‌های مهم جنگ تحمیلی ۱۲روزه، اعتبارسنجی واقع‌بینانه میزان حمایت و همکاری کشورهای منطقه، چین و روسیه با ایران است که اگرچه می‌شد پیش‌بینی کرد، ولی درس‌های مهمی برای تصمیم‌گیری در مورد قدم بعدی دارد.

عدم همراهی اعراب و کشورهای منطقه با ایران (و حتی همکاری برخی با آمریکا و اسرائیل) به‌دلیل تعهدات آنها به آمریکا و نگرانی از آسیب‌های اقتصادی به‌دلیل آشوب‌های منطقه‌ای
عدم همراهی موثر روسیه با ایران به‌دلیل درگیری منافع ملی این کشور با آمریکا در مصالحه احتمالی جنگ اوکراین
همراهی محدود چین با ایران در ابعاد سیاسی و تلاش برای حفظ توازن در رابطه با آمریکا و ایران
عدم همراهی اروپا به‌دلیل اختلاف با ایران در موارد هسته‌ای و سیاست‌های منطقه‌ای و جدیت در تهدید با مکانیسم ماشه.
بنابراین با تشدید عوامل فوق، انزوای سیاسی ایران در جنگ بعدی قطعیت بیشتری خواهد داشت؛ زیرا عموم کشورها به گونه‌ای با آمریکا دارای فصل مشترک اقتصادی و سیاسی هستند و به‌رغم حمایت‌های شفاهی، عملا خارج از منافع ملی خود حرکت نمی‌کنند.

۱۴. از پیشنهادهای مهمی که در چند روز اخیر برای برون‌رفت از بن‌بست مذاکرات و حل مسائل هسته‌ای مطرح شد، طرح «شبکه خاورمیانه برای تحقیقات و پیشرفت هسته‌ای» یا مناره است که در روزنامه گاردین توسط آقایان دکتر محمدجواد ظریف و محسن بهاروند منتشر شد. در این مقاله پیشنهاد تشکیل یک مجمع جدید با حمایت سازمان ملل برای همکاری‌های هسته‌ای غیرنظامی در سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا را مطرح کرده است؛ مجمعی که به اشتراک‌گذاری اورانیوم غنی‌شده و دستاوردهای انرژی هسته‌ای صلح‌آمیز اختصاص دارد و در راستای پایان‌دادن به تهدید سلاح‌های هسته‌ای در منطقه طراحی شده است. این شبکه برای همه کشورهای واجد شرایط در خاورمیانه و شمال آفریقا برای پیوستن باز بوده و کشورها باید تولید یا استقرار سلاح‌های هسته‌ای را رد کنند. در این صورت از فناوری هسته‌ای صلح‌آمیز، از جمله تولید انرژی، پزشکی، کشاورزی و تحقیقات علمی بهره‌مند می‌شوند. چنین نهادی جایگزین خلع سلاح نیست، بلکه گامی به سوی آن است. همکاری هسته‌ای منطقه‌ای، با پادمان‌های قوی و نظارت متقابل، می‌تواند عدم اشاعه را تقویت کند. این طرح، مثبت‌ترین پیشنهاد ایران برای حل بن‌بست موجود بر سر نگرانی‌های غرب درباره برنامه هسته‌ای ایران می‌تواند تلقی ‌شود.

۱۵. اگرچه طرح مزبور با نقدهایی در باب سختی تحقق الزامات اجرایی آن مواجه است، ولی استدلال واقع‌بینانه طرح آن است که از طریق مناره، تحقیق، آموزش و توسعه در سراسر کشورهای عضو هماهنگ می‌شود. این شبکه از سرمایه‌گذاری‌های مشترک در زمینه‌هایی از غنی‌سازی اورانیوم و مدیریت پسماند گرفته تا همجوشی هسته‌ای و پزشکی حمایت می‌کند. اعضا از طریق یک هیات نظارتی مشترک، امکانات و تخصص خود را به اشتراک می‌گذارند و شفافیت را تضمین می‌کنند. میزان مشارکت متناسب با ظرفیت هر کشور خواهد بود؛ اما هر عضو سود خواهد برد. نظارت توسط هیات‌مدیره‌ای متشکل از نمایندگان ملی انجام خواهد شد و ناظران بین‌المللی از سازمان ملل متحد، شورای امنیت و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی نیز برای شرکت در آن دعوت می‌شوند. از همه مهم‌تر، مناره شامل پادمان‌های متقابل قوی برای جلوگیری از انحراف مواد برای استفاده نظامی خواهد بود. پیام مهم این طرح آن است که امنیت پایدار در خاورمیانه نه از طریق رقابت تسلیحاتی یا انباشت قدرت، بلکه تنها از طریق همکاری جمعی و در یک روابط منطقه‌ای ممکن می‌شود که بر منافع مشترک و آینده‌ای پایدار برای همه ملت‌های منطقه تمرکز دارد.

۱۶. توجه به این نکته ضروری است که حل مساله تعارض‌آمیز هسته‌ای ایران بسیار پیچیده بوده و نمی‌توان انتظار داشت که این تعارض به سادگی و در کوتاه‌مدت حل شود، بلکه این پیشنهاد، با امکان شروع همکاری‌های فنی و علمی هسته‌ای صلح‌آمیز در یک برنامه مشترک منطقه‌ای می‌تواند به تدریج زمینه اعتمادسازی پایدار را برای ایران که لازمه توسعه اقتصادی است، فراهم کند و با حفظ قدرت هسته‌ای ایران در تعامل با دیگران، ایران را از هسته‌ای شدن منتفع سازد. به اعتقاد برخی کارشناسان، این طرح ایران را به‌عنوان یک بازیگر مسوولیت‌پذیر معرفی می‌کند که به دنبال ایجاد نظم و ثبات منطقه‌ای از طریق گفت‌وگو و همکاری سازنده است.

۱۷. ممکن است گفته شود که غنی‌سازی اورانیوم بهانه بوده و هیچ زمان، موضوع اصلی اختلاف بین ایران و آمریکا نبوده، بلکه مساله اصلی برای آمریکا و نیروی نیابتی او یعنی رژیم منحوس اسرائیل، قدرت ایران و نقش آن به‌عنوان کشوری مطرح در منطقه است، بنابراین طرحی که تمرکزش روی غنی‌سازی اورانیوم باشد، کمک چندانی به خروج از بن‌بستی که سال‌ها ایران و آمریکا با آن در‌گیر بوده‌اند، نخواهد کرد. ولی نکته مهم آن است که همین بهانه در طی ۲۲ سال گذشته تمام ظرفیت دیپلماسی کشور را به گروگان گرفته و با تحمیل هزینه‌های فراوان اقتصادی و سیاسی بر کشور، زمینه‌ساز تحریم‌های مختلف بوده است. بنابراین گرفتن این بهانه از دشمن می‌تواند کارساز باشد.

۱۸. نکته پایانی آنکه تلنگر جنگ پیش‌بینی‌نشده ۱۲روزه، اگر چه مانند هر جنگی به‌طور عمده رویکرد سیاستگذاری را کوتاه‌مدت، روزمره و تمام همت مسوولان را صرف سیاست‌های حمایتی می‌کند، ولی در شرایط ایران با توجه به ضعف‌های گذشته باید به‌طور جدی منجر به ترسیم افق روشن بلندمدت شود و حاکمیت را همراه با مردم ملزم به بازسازی روندهای معیوب گذشته و تحقق الزامات مهم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی رشد و پیشرفت در چارچوب انسجام ملی با صدای «‌ای ایران» کند.


🔻روزنامه کیهان
📍 آیا احداث گذرگاه در قفقاز جنوبی مسئله جزئی است؟!
✍️ حسن رشوند
مروز تحولات منطقه قفقاز جنوبی وارد مرحله‌ای تازه شده است و دیگر نمی‌توان این تحولات را در امتداد درگیری‌های دو کشور ارمنستان و آذربایجان و تلاش برای خاموش کردن اختلافات و درگیری آنها و یا حتی بلندپروازی‌های رقبای منطقه‌ای ایران همچون ترکیه برای کسب منافع بیشتر فرض کرد.چراکه این منطقه اکنون تبدیل به آوردگاه قدرت‌های جهانی و برخی تسویه حساب‌های آنها (آمریکا با روسیه) و قدرت‌های منطقه‌ای برای باز تعریف یک نظم ژئوپلیتیکی و امنیتی جدید در منطقه شده است.جنگ سه ساله روسیه با اوکراین که با برنامه‌ریزی آمریکا برای گسترش ناتو به شرق و مرزهای روسیه طراحی شده بود، پوتین را وارد فضای جدیدی کرد تا جایی که از برخی مناطق تحت نفوذ که آرزوی آمریکا برای رسیدن به این مناطق بود‌، غفلت شد. سوریه با سقوط دولت اسد و استقرار دولت خودخوانده «جولانی» از حوزه نفوذ روسیه خارج و روس‌ها هم در منطقه قفقاز با بستری که پس از جنگ قره‌باغ دو سال پیش (۲۰۲۳ میلادی) برای آذربایجان فراهم شد، دچار تنگنای شدید ژئوپلیتیکی شدند و شرایط برای یکه تازی آمریکا با وادادگی دولت پاشینیان در ارمنستان و بازی هدفمند ترکیه و جمهوری آذربایجان فراهم شد.
ایجاد گذرگاه یا کریدور«زنگزور»، «دالان تورانی» یا «مسیر ترامپ برای صلح و رفاه بین‌المللی» نام جدیدی که «دونالد ترامپ» رئیس‌جمهور آمریکا در نشست سه جانبه در امضای سندی در «واشنگتن دی سی» با حضور«الهام علیف» رئیس‌جمهور آذربایجان و «نیکول پاشینیان» برآن نهاد‌، بحثی جدید نبوده و از گذشته‌های دور وجود داشته است. به این معنا که حتی از زمان خلافت عثمانی این بحث‌ها مطرح بوده و به دلیل علاقه به منطقه قفقاز جنوبی، دولت عثمانی مرتب با روس‌ها و انگلیسی‌ها در این منطقه در جنگ و نبرد بوده است.ترکیه بعد از عثمانی هم در زمان «آتاتورک» اقداماتی را در این زمینه انجام داده بود که ناکام ماند، ولی بعد از فروپاشی شوروی دوباره این بحث جدی شد.نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که داشتن فهم و درک ژئوپلیتیکی توسط حاکمان هر کشوری می‌تواند نسخه نجات‌بخش صیانت از داشته‌ها و منافع سرزمینی باشد. امروز این سؤال اساسی مطرح است در شرایطی که می‌دانیم ایجاد این کریدور برای ترکیه در طول حداقل ۲۰۰ سال اخیر از اهمیت بسزایی برخوردار بوده است و می‌تواند ترکیه را به قطب ترانزیتی و انرژی منطقه تبدیل و طبیعتا برای آنها برتری سیاسی ایجاد ‌کند، چرا این کریدور برای برخی به عنوان یک مسئله جزئی یا کم‌اهمیت جلوه داده می‌شود. تصور کنید دولت عثمانی برای رسیدن به چنین کریدوری همواره با انگلیسی‌ها و روس‌ها در جنوب قفقاز در حال درگیری و تنش بوده و حکومت رضاخانی به‌دلیل نداشتن درک ژئوپلیتیکی تصمیم می‌گیرد بخشی از خاک کشور را در منطقه «قره سو» به حکومت آتاتورک فقط به جهت اینکه مجذوب برخی ظواهر حکومت او شده و تغییرات اجتماعی ترکیه و کشف حجاب در آن را منشا تحول در ایران می‌دانست، واگذار کند و مسیر پیوند زمینی مستقیم ترکیه با جمهوری خودمختار نخجوان را فراهم سازد. پیوندی که بعدها به یکی از محورهای فشار ژئوپلیتیک بر ایران تبدیل شد. آیا
با توجه به موضوعی با این اهمیت را باید تنها اجاره بخشی از خاک یک کشور به طول ۴۳ کیلومتر به کشور دیگر دانست یا آنکه این منطقه گذرگاهی است که می‌تواند سرنوشت یک منطقه را با ورود آمریکا و ناتو و بلندپروازی‌های ترکیه و جمهوری آذربایجان دچار تغییر کرده و منطقه را با ناامنی‌های گسترده و چه بسا آغاز جنگ جدیدی در منطقه‌، به حساب آورد.
ایجاد کریدور زنگزور یا هر نامی که امروز بر آن می‌نهند طبیعتا به مثابه از دست رفتن حاکمیت ارمنستان بر بخش مهمی از خاک خود خواهد بود و شاید امروز نخست‌وزیر ارمنستان از درک اهمیت امضایی که پای سندی که در آمریکا با حضور ترامپ انجام داده است‌، عاجز باشد ولی بعدها متوجه خواهد شد که کشورش را به زمین بازی ترکیه، باکو و آمریکا (ناتو) تبدیل کرده است و چه بسا زمینه تجزیه و فروپاشی کشورش را با این امضاء فراهم کرده است.
درک این قضیه سخت نیست که با تقویت نقش ناتو در قفقاز جنوبی و حضور دائمی آنها در این منطقه دسترسی به اروپا از طریق دریای سیاه توسط کشورهای ترکیه و ناتو بلوکه می‌شود و رنگین‌کمانی ضدایرانی از نیروهای ناتو، وهابی‌ها، تکفیری‌ها، تجزیه‌طلبان قوم‌گرا، پان‌ترک‌ها و صهیونیست‌ها شکل می‌گیرد و ایران را در تنگنای امنیتی قرار می‌دهد. با درک همین اهمیت است که رهبر حکیم انقلاب در دیدار با نخست‌وزیر ارمنستان در مرداد ۱۴۰۳ در‌باره راه‌اندازی چنین کریدوری هشدار دادند و فرمودند: «جمهوری اسلامی ایران مسیر زنگزور را به ضرر ارمنستان می‌داند و همچنان بر این موضع خود ایستادگی دارد.»
یکی از دغدغه‌های مهمی که برای واگذاری این منطقه به آمریکا با هر عنوانی؛ اجاره ۹۹ ساله برای سرمایه‌گذاری یا اهداف دیگر وجود دارد‌، حضور بی‌واسطه رژیم صهیونیستی در مرزهای سرزمینی ایران است. فراموش نکنیم که رژیم صهیونیستی در جنگ ۱۲ روزه از همه ابزارهای نفوذ و جاسوسی خود در کنار حملات هوائی استفاده کرد به امید آنکه بتواند ایران اسلامی را تسلیم کرده و شکستی را علیه کشورمان رقم بزند که با مدد الهی و ایستادگی ملت ایران نقشه آنها نقش بر آب شد. اما چه بسا با در اختیار داشتن این منطقه توسط آمریکا و رژیم صهیونیستی که باکو در سال‌های اخیر حیات خلوت این رژیم بوده است‌، زمینه تجاوز زمینی به کشورمان یا ورود عناصر تروریستی به ایران برای دشمن صهیونیستی فراهم شود. به خاطر داشته باشیم که «جولانی» حاکم خودخوانده سوریه که سابقه‌ای دو دهه در اقدامات تروریستی در عراق و سوریه دارد اخیرا سفری به باکو داشته و با الهام علی‌اف دیداری داشته است و علی‌اف هم به کشور آلبانی سفر کرده و دیدارهای مشکوکی با برخی سران منافقین داشته است که همه اینها نشان از تشکیل یک شبکه ضدایرانی دارد. هر چند تاکنون اقدامات صهیونیست‌ها تیری در تاریکی بوده است و بارها اقدامات آنها در کردستان عراق با واکنش به موقع و جدی ایران مواجه شده است و حملات راکتی ایران در ۱۲ مارس ۲۰۲۲ علیه مرکز استراتژیک دستگاه‌های اطلاعاتی رژیم در اربیل اقلیم کردستان نشان داد که کوچک‌ترین حرکت این رژیم از نگاه ایران دور نمانده است ولی اگر این تحولات را در کنار تلاش‌هایی که اسرائیل برای باز کردن یک مسیر زمینی از سمت کردستان عراق به سمت ایران می‌کند و حملاتی که اخیرا به جنوب سوریه و دمشق انجام داده است‌، بگذاریم مشخص می‌شود هدف رژیم صهیونیستی ایجاد یک مسیر بزرگ زمینی به سمت مرز ایران است. به عبارت دیگر ایجاد این کریدور، زمینه‌ای است برای هم‌مرز شدن ایران و رژیم صهیونیستی در مرزهای شمال، شمال‌غرب و غرب کشور‌.
در واقع‌،این موضوع همان طرح آمریکایی خاورمیانه بزرگ است. طرحی که بر اساس آن هیچ کشوری در منطقه غرب آسیا، نباید باقی بماند که قدرت و جمعیت زیادی داشته باشد که تهدید‌کننده منافع اسرائیل باشد‌،لذا ایجاد کریدور زنگزور یکی از پازل‌های تکمیل این طرح است. این کریدور در واقع عقبه لجستیکی رژیم صهیونیستی خواهد بود و به رژیم کمک می‌کند تا از انزوا خارج شود. متاسفانه روسیه هم در این میان به واسطه تحریم‌هایی که غرب به بهانه جنگ اوکراین علیه‌شان اعمال کرده است‌، درک درستی نسبت به این کریدور و حضور آمریکا و ناتو بیخ گوش خود ندارند و به این کریدور به عنوان جایگزین مسیری برای ارتباط تجاری خود نگاه می‌کنند، خصوصا که ترکیه از طریق تنگه بسفر مشکلاتی را برای روس‌ها ایجاد کرده و آنها را در تنگنا قرار داده است. برخی منابع خبری از دیدار قریب‌الوقوع ترامپ با پوتین برای اولین بار در «آلاسکا» در شرایط حاضر خبر می‌دهند و باید به انتظار نشست‌، اگر چنین دیداری انجام شود توافقات حاصل از آن چه خواهد بود. آیا این توافقات صرفا درخصوص درگیری‌های لفظی «دیمیتری مدودف» معاون رئیس شورای امنیت ملی روسیه با مقامات
کاخ سفید در‌باره زرادخانه‌های هسته‌ای است یا فراتر از آن‌، تحولات منطقه اعم از جنگ اوکراین و واگذاری کریدور زنگزور و غیره را نیز شامل خواهد شد.آنچه مهم است اینکه روس‌ها باید به این نکته توجه داشته باشند که قفقاز به ویژه قفقاز جنوبی با توجه به تلاش آمریکا برای گسترش ناتو به این منطقه‌، نمی‌توانند نسبت به عمق استراتژیک خود بی‌توجه باشند و همچون برخی مقامات کشورمان کریدور زنگزور یا احداث هرگونه گذرگاهی در شمال غرب کشورمان را از «مسائل جزئی» بدانند.
برخلاف این نگاه که کریدور‌ها در رابطه با همسایگان‌، از مسائل جزئی و شاید کم اهمیت است‌، نباید از نظر دور داشت که احداث کریدور زنگزور با نقش‌آفرینی فعال آمریکا‌، در واقع یک جنگ واقعی از نوع «جنگ کریدورها» است که از غرب آسیا و خلیج‌فارس تا قفقاز و آسیای مرکزی را در بر می‌گیرد و از اهداف کلیدی آن کنار گذاشتن ایران، چین و روسیه از مسیرهای تعیین‌کننده در توسعه‌یافتگی است.آنهم در شرایطی که آمریکا هر روز در حوزه اقتصاد‌، ضعیف و ضعیف‌تر و رقیب بلامنازع او چین قوی‌تر می‌شود‌،تلاش مقامات کاخ سفید آن است که از یک سو جلوی شتاب چینی‌ها در جنگ تجاری را با در اختیار داشتن این کریدور‌ها بگیرند و از سوی دیگر، با محاصره ایران ضمن ایجاد اختلال در حوزه تجارت‌، مانع حوزه نفوذ معنوی ایران در منطقه و فرامنطقه شوند. در چنین شرایطی، مسئولان جمهوری اسلامی نه تنها مجاز به دادن پالس‌های منفی مبنی بر کم‌اهمیت بودن هر گونه توافق در‌باره کریدور زنگزور نیستند‌، بلکه باید پیش از نهائی شدن هرگونه توافقی در این رابطه‌، پیام خود را به ‌روشنی به طرف‌های ارمنستانی‌، آذربایجان و ترکیه انتقال دهد و از هیچ اقدامی برای خنثی‌کردن این توطئه دریغ نورزد.


🔻روزنامه همشهری
📍 روایتی از آنچه به رئیس‌جمهور گفتم و شنیدم
✍️ محسن مهدیان
در دیدار مدیران رسانه‌ها با رئیس‌جمهور محترم، نکاتی را مطرح کردم و در پایان، پاسخی از ایشان شنیدم که در ادامه آمده است.
آنچه خدمتشان عرض کردم:
ما هم به شعار وفاق این دولت اعتقاد داریم و هم به صداقت حضرت‌عالی باور داریم، اما نگرانیم که از این شعار برداشت‌های انحرافی صورت گیرد.
موضوع وفاق و وحدت همواره مورد توجه رهبر انقلاب بوده است. ایشان سال‌ها پیش درباره وحدت فرمودند که این کار نیازمند تنازل سلیقه‌ها برای رسیدن به اصول مشترک است، اما برخی این تنازل را تا حد تعطیل‌کردن اصول پیش برده‌اند.
کمااینکه درباره همین انسجام در جنگ مقدس ۱۲‌روزه نیز برخی دچار سوءتفاهم شدند؛ درحالی‌که این انسجام برآمده از هویت اصیل ملی و اسلامی مردم ما بوده است.
با این توضیح، مسئله من مواردی است که به بهانه وفاق، مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته و تعطیل شده است. ازجمله این موارد، قانون حجاب است.
مستحضرید که براساس مجموع نظرسنجی‌ها و پیمایش‌های ملی، بیش از ۷۰‌درصد مردم به ضرورت حجاب در کشور اعتقاد دارند. البته حضرت‌عالی اشکالاتی به قانون حجاب دارید که طبیعی است؛ حتی برخی از نقدهای شما به این قانون هم منطقی است. ایرادی ندارد، اما چرا قانون را اصلاح و اجرا نمی‌کنید؟
این مطالبه جامعه است و اتفاقا ضرورت وفاق ایجاب می‌کند که مطالبه این بخش از جامعه مورد توجه و اعتنا قرار گیرد.
آنچه رئیس‌جمهور محترم فرمودند:
من و خانواده‌ام معتقد به حجاب هستیم و خود من در دوران مسئولیت در دانشگاه، در موارد مربوط به رفتارهای خلاف شئون، تذکر می‌دادم و با جدیت و قاطعیت پیگیری می‌کردم.
با این حال، حتی خانواده خودم را که حاضرند در کنار من جان دهند، نمی‌توانم مجبور کنم چه لباسی بپوشند یا نپوشند. با اجبار نمی‌توان مردم را باحجاب کرد.
برای اصلاح وضعیت حجاب، کارهای انجام‌نشده‌ای داریم که باید هم‌اکنون از طریق مساجد، محله‌ها و مدارس، به‌صورت فرهنگی پیگیری کنیم.
البته برهنگی و افرادی که آن را ترویج می‌کنند، باید مانع شد؛ همانگونه که در همه جای دنیا نیز چنین می‌شود.
حرف‌های باقیمانده:
در ادامه، به‌طور طبیعی فرصت برای گفت‌وگو فراهم نشد. با این حال، نکاتی داشتم که اگر هم فرصت بود ترجیح می‌دادم عبور کنم. اما تمایل داشتم ۲جمله را خدمت رئیس‌جمهور عرض کنم.
آنچه ترجیح دادم از آن عبور کنم:
مستحضرید که میان «اجبار» و «الزام قانونی» تفاوت است‌ و این موضوع منحصر به حجاب نیست، بلکه ما در همه عرصه‌ها الزام قانونی داریم. البته الزام، مربوط به امور اجتماعی است نه مسائل فردی‌ و حجاب، امری اجتماعی است.
و اما آنچه تمایل داشتم طرح کنم:
آقای رئیس‌جمهور، همان ۲نکته‌ای که در پایان فرمودید، دقیق است؛ همان‌ها را عمل کنید.
یکم ـ کار فرهنگی: دولت محترم تصمیم بگیرد ـ حسب فرمایش رئیس‌جمهور ـ در این حوزه نقش‌آفرینی کند.
دوم ـ باز همان سخن بجای رئیس‌جمهور: هر کسی که به‌دنبال برهنگی است، باید مانع شد؛ همانگونه که در همه‌ جای دنیا چنین می‌شود.
با هر روشی که صلاح می‌دانید‌ و براساس همان سطح پوششی که خود به‌عنوان رئیس‌جمهور متدین قبول دارید، قانون را اجرا کنید؛ یا آن را اصلاح کنید، یا لایحه جدید ارائه دهید‌ یا....
خلاصه همان که فرمودید....


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 از فرصت‌سوزی تا خطای استراتژیک
✍️ محمدرضا ستاری
تقریبا در طول چهار سال گذشته در هر فرصتی که پیش آمد به صراحت عنوان کردیم که اولویت تهدید امنیت ملی ایران طالبان بوده و اولیت آن در مرزهای شمالی و جمهوری آذربایجان است. با این حال در طول این چهار سال آنچنان سیاست خارجی ایران درگیر خاورمیانه عربی و برخی دیگر مسائل غیرضروری بود که در نهایت آنچه از مرزهای شمالی و کریدور زنگزور نگرانی داشتیم، تحقق یافت. در همین راستا آنطورکه در خبرها آمده، همزمان با امضای پیمان صلح میان آذربایجان و ارمنستان در واشنگتن، قرار است کریدوری که باکو به دنبال آن بود تا سرزمین اصلی را به نخجوان وصل کند، این‌بار نه با حمایت ترکیه بلکه با حضور مستقیم ایالات‌متحده آمریکا ایجاد شود؛ امری که نه‌تنها ۴۸کیلومتر از مرزهای ایران با ارمنستان را از لحاظ ژئوپلیتیکی در برمی‌گیرد بلکه مسیر دسترسی ایران به اوراسیا و اروپای شرقی را نیز تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

در خصوص کریدور زنگزور مساله مهم این است که تا پیش از این صحبت‌هایی از احداث آن از سوی جمهوری آذربایجان مطرح بود و ایران نیز به فراخور زمان نسبت به آن واکنش نشان داده است. در آن زمان مشخص نبود که بحث دسترسی آذربایجان به نخجوان قرار است راه باشد، دالان باشد، گذرگاه باشد یا کریدور چراکه هر یک از آنها از لحاظ استراتژیک، نحوه استفاده و همچنین مناسبات حقوقی با یکدیگر تفاوت دارند اما در خلال کوتاهی‌های صورت گرفته و عدم تعیین‌تکلیف این موضوع در طول سال‌های اخیر، حالا ایالات‌متحده قرار است این مسیر را به مدت ۹۹سال اجاره کرده و از حالا به بعد مناسبات جدیدی در مرزهای شمال غربی کشورمان ایجاد خواهد شد.

در این میان علاوه بر این پای ایالات‌متحده به قفقاز جنوبی به صورت رسمی باز می‌شود. نکته مهم این است که ایران در قبال این اتفاق تقریبا تنها مانده زیرا نه‌تنها ترکیه، ارمنستان و آذربایجان از این مسیر سود می‌برند بلکه گفته می‌شود مسکو نیز از این موضوع استقبال کرده است. علاوه بر این چنین اتفاقی برای اروپایی‌ها نیز مطلوب است زیرا تنها در یک نمونه گاز جمهوری آذربایجان می‌تواند از طریق ترکیه به اروپا صادر شده و بخش قابل‌ملاحظه‌ای از نیاز انرژی آنها را در شرایط کنونی جنگ اوکراین و تحریم‌های روسیه برآورده کند.

علاوه‌بر این نه‌تنها ایالات‌متحده حالا در قفقاز حضوری رسمی خواهد داشت بلکه این کریدور به بدیلی برای دالان میانی خزر و همچنین طرح یک جاده- یک کمربند چین تبدیل شده و واشنگتن حتی می‌تواند به واسطه اجاره بلندمدت این مسیر، نیروهای خود را نیز برای تامین امنیت آن در منطقه مستقر کند.

در همین رابطه است که شاهد هستیم صدای اعتراض برخی مقامات و تحلیلگران از روز جمعه به این سو درآمده و حتی بعضی مسوولان صراحتا اعلام کرده‌اند که اجازه احداث چنین کریدوری را نخواهند داد. واقعیت اما این است که در شرایط کنونی و همزمان با تنش‌ها و چالش‌هایی که وجود دارد و ایران در موقعیت یک آتش‌بس شکننده قرار گرفته، به نظر می‌رسد که زمان طلایی برای جلوگیری از احداث کریدور گذشته و اقدام خاصی نیز نمی‌توان در قبال آن انجام داد.

تنها برای یادآوری می‌توان گفت وقتی روسیه به اوکراین حمله کرد، ایران می‌توانست با در نظر گرفتن معافیت‌های خاص برای جمهوری ‌آذربایجان اعلام کند که گذرگاه کنونی در خاک ایران نه‌تنها برای اتصال باکو به نخجوان بلکه برای صادرات گاز به اروپا می‌تواند مورد بهره‌برداری قرار بگیرد. در آن زمان بود که به طور قطع به واسطه شرایط پیش‌آمده نه‌تنها ایران می‌توانست فرصت بی‌بدیل ترانزیتی به دست بیاورد بلکه تکلیف این دالان را نیز حل و فصل می‌کرد.

در پایان نیز لازم به یادآوری است در صورت تعلل و ادامه یافتن سیاست‌های کنونی نه‌تنها باید در شرق کشور در انتظار تهدیدات بالقوه و بالفعل از سوی طالبان باشیم بلکه متاسفانه گام بعدی برای خفگی ژئوپلیتیکی ایران و تکمیل طرح انزوای استراتژیک کشورمان در جنوب و بر سر جزایر سه‌گانه خواهد بود؛ جایی که از قبل مقدمات آن از سوی کشورهای حاشیه خلیج‌فارس چیده شده و اروپا، چین و روسیه نیز هرکدام در نشست‌های شورای همکاری خلیج‌فارس روی بیانیه ضدایرانی آنها مهر تایید زده‌اند.
۲۰ ماه پیش یادداشتی را در نقد گفت‌وگوی پرویز ثابتی مهم‌ترین مقام ساواک نوشتم با عنوان «نهاد امنیتی یا اطلاعاتی؟» و در آن توضیح دادم که ساواک نهاد امنیتی بود و نه اطلاعاتی. اثبات این ادعا کار سختی نبود. هیچ گزارش راهبردی و آینده‌نگرانه علمی داخلی از آن سازمان عریض و طویل در دسترس نیست، گزارشی که روند موجود در آن نظام را تحلیل و پیش‌بینی کند. ولی تا دلتان بخواهد اطلاعات بی‌ارزش یا کم‌ارزش در مورد اینکه فلان فرد در بهمان جلسه چه گفت، وجود دارد. مامور اول به نام شنبه زیر آن یک نظر داده، مامور و مسوول نیز به نام یکشنبه آن نظر را تحلیل یا رد کرده و خلاصه مامور آخر به نام جمعه دستور تعقیب و مراقبت و نظارت بیشتری را داده است!! و در نهایت دریغ از یک خط تحلیل جامعه‌شناسانه و سیاسی از اینکه وضع آینده آن جامعه چه خواهد شد؟ کار آنان رسیدگی به دو یا سه روزنامه‌ محدود و تایید و رد تیترهای آنها بود. با نویسندگان و دانشجویان برخورد می‌کردند، تمام کوشش آنان سرکوب نیروهای مخفی طرفدار مبارزه مسلحانه بود. هنگامی که در این هدف موفق شدند، نفس راحتی کشیدند گویی کوه دماوند را جابه‌جا کرده‌اند و خدا را بنده نبودند. ولی دو سال بعد چمدان‌های خود و کل رژیم را بستند و راهی خارج شدند. نمونه مشهورتر از ساواک «سازمان اشتازی» یا همان دستگاه امنیتی آلمان شرقی بود که تقریبا همه مردم شرق آلمان تحت نظارت کامل و دقیق آن بودند ولی اصلا نتوانستند سقوط خود و فروپاشی دیوار برلین را پیش‌بینی کنند. داستان جالب این ماجرا در کتاب خواندنی «پاییز فروپاشی» به تصویر کشیده شده است. در آن یادداشتم توضیح دادم که نهاد اطلاعاتی خیلی دنبال اطلاعات محرمانه و شنود و این‌جور چیزها نیست. اتفاقا در ادبیات دینی هم این رفتار نفی شده است، نه فقط به دلایل اخلاقی، بلکه به علت کارکردی و انحراف ذهن نهی شده است. داستان افرادی که به زبان حیوانات تسلط یافتند و دچار خسارت فراوان شدند را به یاد آورید. واقعیت این است که اگر گوش‌هایی داشتیم که از فاصله ده‌ها متری حرف‌های دیگران را می‌شنیدیم یا می‌توانستیم از پشت دیوار نیز داخل خانه را ببینیم یا قدرت بویایی سگ شکاری و خرس قطبی و بینایی عقاب، شنوایی جغد، لامسه فیل و... را داشتیم، زندگی برایمان بسیار سخت و ناخرسند می‌شد. امروز به دلیل فناوری می‌توانیم همه این امکانات را و شاید بیشتر هم داشته باشیم. فرض کنید ذهن‌خوانی هم ممکن بود، چه چیزها که در ذهن هر یک از ما نسبت به دیگری می‌گذرد که بعد هم تمام می‌شود و فقط امری لحظه‌ای و ذهنی است، ولی اگر طرف بتواند ذهن ما را بخواند دنیا جهنم می‌شود! این رویکرد فاجعه‌بار نظام‌های امنیتی است که دنبال چنین چیزهایی هستند. در نهایت هم مصداق آن منجمی می‌شوند که در آسمان دنبال ستارگان می‌گردد ولی از اتاق کناری خود خبری ندارد.

انتظار این است که دستگاه‌های امنیتی ایران نیز باید اصل تجاوز اسراییل و نیز حدودی از ابعاد و شیوه‌های آن را پیش‌بینی می‌کردند، به‌طور قطع می‌دانستند که با چه نیروهایی و چه امکاناتی وارد این تجاوز خواهند شد. شاید بگوییم چرا چنین چیزی به ذهن افراد عادی نباید می‌رسیده است؟ اولا، برخی‌ها یقین داشتند که تجاوز خواهد شد. این را تحلیلی می‌گفتند ولی درباره دانستن جزییات؛ انتظاری از افراد عادی نداریم، چون آنان نمی‌توانند همه اخبار را به صورت جزیی و مستمر پیگیری کنند. منظور از اخبار هم اخبار آشکار و در دسترس و تا حدی عادی است. اخباری که برای ما چندان مهم نیست و معنایی ندارد، ولی برای دستگاه اطلاعاتی واجد معناست. بنابراین تردیدی نیست که در تجاوز اخیر، بزرگ‌ترین نقد به ساختار سیاسی ایران، ضعف اطلاعاتی است.
پرسش این است که چرا به این روز افتاده‌ایم؟ در اینجا به چند علت اجمالی اشاره می‌کنم.
اول و مهم‌تر از همه این است که دستگاه‌های اطلاعاتی باید استقلال نسبی در انجام وظیفه و ماموریت‌های خود داشته باشند. ۴ ماه پیش جامعه اطلاعاتی امریکا گزارشی داد که ایران در حال ساخت سلاح هسته‌ای نیست و این برنامه در سال ۲۰۰۳ متوقف شده و پس از آن نیز از طرف رهبری مجاز دانسته نشده است.
این گزارش هنگامی منتشر شد که امریکا و اسراییل تصمیم خود را برای نهایی کردن حمله به ایران گرفته بودند. ولی نهادهای اطلاعاتی مذکور چون استقلال کافی داشتند، این یافته خود را منتشر کردند، بعد از آغاز تجاوز که ترامپ در این باره، مورد پرسش قرار گرفت، آن گزارش را رد و به برداشت بی‌پایه خودش درباره ایران استناد کرد. شاید به نظر برسد که این نقطه ضعف این دستگاه‌هاست که خلاف اهداف رییس کشور سخن گفته‌اند، ولی برعکس این نقطه قوت آنهاست.
دوم؛ باید میان تحلیل‌های کلان و راهبردی با امور خرد و بی‌اهمیت و عملیاتی تفکیک قائل شد. یک دستگاه اطلاعاتی قوی اغلب اخبار خود را از منابع آشکار می‌گیرد و پس از راستی‌آزمایی آن را استفاده می‌کند. داشتن تحلیل کلان بسیار مهم است. تحلیل کلان متاثر از اطلاعات آشکار است و اطلاعات سری اهمیت چندانی ندارند. پس باید بیشترین کیفیت و اهمیت را به تحلیل‌های کلان و راهبردی داد.
سوم؛ باید مسائل را اولویت‌بندی کرد. امور حیاتی کشور را در رده یک قرار داد. جنگ از جمله آن است. پرداختن به مسائل بسیار جزیی و خارج از وظایف دستگاه اطلاعاتی، فقط موجب استهلاک و انحراف می‌شود. اینکه نهاد اطلاعاتی دنبال روزنامه و سایت خواندن باشد و دستور حذف تیتر و خبر بدهد، به معنای آن است که حتی اگر این کارها درست هم باشد که نیست، آنان ارزش و جایگاه نهاد خود را نمی‌دانند. مثل این است که از یک ابرکامپیوتر برای محاسبات چهار عمل اصلی استفاده شود!! این کارهای کوچک کم‌کم به ماموریت اصلی آن نهاد تبدیل می‌شود و از ماموریت اصلی خود باز می‌ماند.
چهارم؛ به کارگیری نیروها در هر نهاد اطلاعاتی مستلزم سطح بالای تخصص و دانش است. افراد کم‌دانش و کم‌سواد، علاقه به شبه‌علم و ساده کردن امور پیچیده دارند و می‌خواهند کارهایی به عنوان وظایف آنان شناخته شود که بتوانند از عهده انجامش برآیند. کارشناسان خبره نیز بدون استقلال رای مسوولیتی را نخواهند پذیرفت.
پنجم؛ یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های یک نهاد اطلاعاتی، ارزیابی عملکرد و آزمون‌پذیری نظرات و تحلیل‌هایش است. این برای همه است ولی دستگاه اطلاعاتی باید حساس‌تر باشد. چند دهه پیش در ایالات متحده نتیجه یک نظرسنجی به نحو غیر قابل قبولی نادرست در آمده بود، کل نظام پیمایش را بررسی کردند تا مشکل و ایراد را پیدا کنند. درباره گزارش‌های اطلاعاتی هم همین قاعده باید برقرار باشد. نمی‌شود که پس از شلیک دور محل اصابت را به عنوان هدف‌های تعیین شده خط کشید.
اگر با این معیارها به وضعیت دستگاه‌های اطلاعاتی در ایران نگاه کنیم، باید بگوییم آنچه در تجاوز اخیر رخ داد چیزی غیرطبیعی و غیرقابل انتظار نبوده است.
برای فهم اهمیت موضوع متن زیر عینا از ص۱۶۳ کتاب «چگونه دیکتاتورها سقوط می‌کنند و ملت‌ها زنده می‌مانند» تقدیم می‌شود به ویژه اینکه مربوط به جنگ تحمیلی نیز است.
«در دهه ۱۹۸۰ صدام حسین درگیر جنگی سخت با ایران بود. این جنگ برای سربازان عراقی فوق‌العاده دشوار بود، ژنرال‌ها به دلیل ترس شدید فلج شده بودند و صدام به‌طور مستقیم و جزیی در استراتژی نظامی دخالت می‌کرد که دستور می‌داد اندازه سنگرها چگونه باشد تا حدی علاوه بر این رژیم عراق تقریبا هیچ اطلاعات دقیقی از وضعیت ایران نداشت، چون بیشتر دستگاه‌های اطلاعاتی کشور مشغول جاسوسی از مردم عادی و ارتش بودند تمرکز بر دشمنان داخلی آنقدر زیاد بود که در آستانه جنگ، سازمان اطلاعات عراق فقط سه مامور داشت که وظیفه جمع‌آوری و تحلیل اطلاعات درباره ایران را بر عهده داشتند و تنها یکی از آنها زبان فارسی بلد بود. این نمونه کلاسیکی از ارتشی بود که به دلیل اجرای تدابیر عقیم‌سازی در برابر کودتا، در میدان نبرد شکست می‌خورد؛ چون اصلا برای جنگیدن طراحی نشده بود.
اما بعد از مدتی محاسبات صدام تغییر کرد پیش از جنگ، صدام ارتش عراق را تهدیدی بزرگ‌تر برای حکومتش می‌دانست تا ارتش ایران، اما وقتی ایرانی‌ها در جنگ دست بالا را پیدا کردند و حتی بغداد در تیررس ایران قرار گرفت، صدام نظرش را تغییر داد. طبق تحلیل‌هایی که بر اساس خاطرات یکی از ژنرال‌های عراقی نوشته شده است: «افسران لایق و حرفه‌ای هرگز محبوب صدام نبودند حتی زمانی که وجودشان حیاتی بود، اما هر چه جنگ پیش می‌رفت او بیشتر می‌فهمید که به آنها نیاز دارد و در بیشتر موارد به توصیه‌های آنها گوش می‌داد. حتی ساختار اطلاعاتی کشور هم تغییر کرد در حالی که پیش از آن تقریبا هیچ کس مسوول جمع‌آوری اطلاعات درباره ایران نبود، در سال پایانی جنگ بیش از ۲۵۰۰ نفر در حال تولید و تحلیل اطلاعات درباره ایران بودند.»


🔻روزنامه شرق
📍 خبرنگار، شاعر و مرد عینکی
✍️ حمزه نوذری
شاعری در میدانچه‌ای که مردم جمع شده‌اند، بدون اعتنا به دیگران با عجله خود را بالای پله‌های نردبان می‌رساند و مشتش را بالا برده، در‌حالی‌که بادی به غبغب دارد، با صدای بلند فریاد می‌کشد.
شاعر: فریاد، فریاد،... فریاد خشک، گرچه گرفته گلوی من... . من شکست نمی‌خورم، من به راه خودم ایمان دارم.
همه با هم: بیا پایین، بیا پایین، بیا پایین

شاعر: با همه مخالفت‌ها، من با شجاعت تمام راهم را ادامه می‌دهم. من با شما کاری ندارم. من برای شما حرف نمی‌زنم. من برای بشریت حرف می‌زنم.

مرد سبیل‌دار: بشریت هنوز نیامده، تو خونه‌شه.

همه با هم: بیا پایین، بیا پایین.

شاعر: هیچ قدرتی قادر نیست مرا از جایم تکان بدهد. مشت بالا می‌برد و با همان قیافه قبلی شروع به خواندن می‌کند.

فریاد، فریاد، فریاد، فریاد خشم.

همه با هم: خفه، خفه، خفه، بیا پایین.

مردم همهمه می‌کنند، نعره می‌کشند و شاعر با همان مشت بالابرده، مشغول خواندن است. در این موقع خبرنگاری با دوربین عکاسی وارد شده، ورجه‌‌ورجه‌کنان از چند جهت تند و تند عکس می‌گیرد. شاعر ساکت می‌شود، چند لحظه مبهوت، خبرنگار را نگاه می‌کند. سکوت شاعر همه را متوجه خبرنگار می‌کند. شاعر با عجله از پله‌ها پایین می‌آید.

شاعر: (شلوغ می‌کند) نذارین در بره، نذارین در بره.

حمله کرده یقه خبرنگار را می‌چسبد.

باز که تو پیدات شد؟

خبرنگار: اومدم خبر تهیه کنم.

شاعر: خبر تهیه کنی پدرسوخته؟ آره؟ خبر تهیه کنی؟

خبرنگار: به خدا من برای همین آمده‌ام.

شاعر: کی به تو اجازه داده این کار رو بکنی؟

خبرنگار: برای این کار اجازه لازم نیس.

شاعر: خیال کردی به این آسونی می‌تونی از چنگم در بری؟

می‌خواهد با خبرنگار گلاویز شود.

خبرنگار: آخه من چه کارت کردم؟

شاعر: تو می‌خوای منو لو بدی.

خبرنگار: لو بدم؟

شاعر: آره، لو بدی.

خبرنگار: برای چی لو بدم؟

شاعر: برای اینکه پول بگیری.

خبرنگار: به کی لو بدم؟

شاعر: اینو دیگه خودت بهتر از من می‌دونی.

خبرنگار: (وحشت‌زده) به خدا من خبرنگارم، من... من... می‌خوام...

شاعر خبرنگار را عقب‌عقب می‌برد.

شاعر: (تهدیدآمیز) یاالله، زود باش فیلم رو درآر.

خبرنگار: برای چی دربیارم؟

شاعر: گفتم درآر.

خبرنگار: این کار رو نمی‌کنم.

شاعر: مثل بچه آدم خودت این کار رو بکن، والا می‌زنم دم و دستگاهت رو خرد می‌کنم.

خبرنگار: من از این راه نون می‌خورم، من نمی‌تونم، من نمی‌تونم.

مرد عینکی یک‌مرتبه خود را وسط آن‌ دو می‌اندازد.

مرد عینکی: (به شاعر) چه کارش داری؟

شاعر: برای چی عکس منو گرفت؟

مرد عینکی: خوب کرد، خیلی هم کار خوبی کرد.

شاعر: من دلم نمی‌خواد عکس منو بگیره.

مرد عینکی: می‌خواستی نری اون بالا.

شاعر: من این حقو دارم.

مرد عینکی: اینم اون حقو داره.

شاعر: به چه دلیل؟

مرد عینکی: وقتی یکی میره اون بالا، می‌شه بهش اعتراض کرد، فحش داد، یا براش کف زد و تشویق کرد و ماچش کرد یا عکسشو گرفت.

این متن بخشی از نمایش‌نامه زاویه اثر غلامحسین ساعدی است. متنی ساده و در‌عین‌حال پرمغز است، درباره مواجهه خبرنگاران با مدعیان حقیقت و کسانی که از نردبان مدیریت بالا می‌روند. تنها کسی که توانست شاعر را که مدعی حقیقت‌گویی برای بشریت بود و از بالای نردبان پایین نمی‌آمد، به سکوت وادارد و او را پایین بکشد، خبرنگار بود. شاعر، خبرنگاری که کارش را انجام می‌دهد، متهم به گرفتن پول می‌کند. جمله آخری که از زبان مرد عینکی هم بیان شده بسیار جالب است. او می‌گوید: کسی که میره بالا، چه از نردبان حقیقت و چه از نردبان مدیریت، جامعه حق دارد به او اعتراض کند یا برایش کف بزند یا از او خبر تهیه کند و عکسش را منتشر کند.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 هدایت منابع مالی و سرمایه به بخش مولد
✍️ عبدالمجید شیخی
تقویت بخش تعاون برای رشد بازار اشتغال و سرمایه بخش حقیقی اقتصاد ضرورت دارد. در حوزه تعاون کمبود قانون نداریم. در حوزه قانونی صریح‌تر از متن قانون برنامه ششم توسعه در بحث توسعه بخش تعاون نداریم. در این قانون به شکل صریح مطرح شده که دولت مکلف است که سهم بخش تعاون را به ۲۵ درصد کل اقتصاد برساند. از این شفاف‌تر حکمی وجود ندارد.
ما با برهان خلف می‌توانیم ثابت کنیم که رشد بخش تعاون موجب قطع دست دلالان و بخش‌های نامولد و مخرب و مفسد در اقتصاد ایران می‌شود. افزایش نرخ ارز و تورم و کاهش توان بخش نامولد در گروی رشد بخش تعاون است. ما برای این منظور چاره‌ای جز سرکوب اقتصادی بخش نامولد نداریم.
سرکوب بخش مولد از طریق رشد بخش مولد و تقویت آن ممکن است که در شعار امسال رهبری متبلور است‌. خلق تشکل‌هایی که «مشارکت مردمی» را رقم می‌زنند، تنها از طریق همّیت معاونت‌های تخصصی وزارتخانه‌هایی مثل کار و اقتصاد و صمت رخ خواهد داد و ظرف و بستر آن نیز بخش تعاون است.
واقعیت آن است که ما با توسعه تشکل‌های تعاونی می‌توانیم منابع مالی و سرمایه را از بخش نامولد به سمت بخش مولد هدایت کنیم. برای بخش خصوصی ضابطه‌ای برای حضور در بازار آزاد وجود ندارد و قاعدتا هیچ فعال بخش خصوصی برای خود اجازه رقیب تراشی نمی‌کند. به همین دلیل رشد بخش تعاون به عنوان رقیب بخش خصوصی همواره با مقاومت این بخش مواجه خواهد بود.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین