شنبه 18 مرداد 1404 شمسی /8/9/2025 12:50:41 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 خطرناک‌تر از اسنپ‌بک هم داریم!
✍️ مجیدرضا حریری
در شرایطی که این روزها مذاکرات ایران با کشورهای اروپایی بر سر موضوعات مختلف از جمله اسنپ‌بک در حال برگزاری است، این پرسش که سرنوشت حوزه تجارت خارجی ایران به خصوص تجارت با چین در صورت اجرای اسنپ‌بک چه می‌شود؟ مطرح شده است. مطابق معمول در خصوص این مساله هم دو نوع دیدگاه و تحلیل وجود دارد؛ برخی اسنپ‌بک را به معنای پایان هر نوع تجارت و گردش اقتصادی برای ایران تصور کرده و معتقدند بازگشت اسنپ‌بک به معنای گذاشتن یک نقطه پایان در حوزه مراودات اقتصادی ایران است. طیف دیگری از تحلیلگران اما خوش‌بینانه‌تر به موضوع نگاه کرده و می‌گویند، چون ایران همه انواع تحریمی را تجربه کرده است، مکانیسم ماشه عملا قادر به تاثیرگذاری خاصی روی ساختارهای تجاری و بازرگانی ایران نیست. به نظرم لازم است به جای خوش‌بینی یا بدبینی، واقع‌بینانه به این بحث نگاه شود. از نظر من بیان این جمله که اسنپ‌بک بی‌تاثیر است و ایران همین امروز هم با تحریم دست به گریبان است به همان اندازه غیرمنطقی است که بگوییم در صورت اجرای اسنپ‌بک، تجارت ایران کاملا از بین می‌رود و به صفر می‌رسد. شخصا معتقدم خطر برخی رخدادها که طی ۹الی ۱۰ روزه اخیر برای ایران رخ داده است، کمتر از احیای اسنپ‌بک نیست. اتفاقاتی مانند تحریم‌های جدی‌تر روسیه به دلیل صادرات نفتی و فشار به هند برای اینکه از روسیه نفت نخرد اثراتی به مراتب بیشتر از اسنپ‌بک برای اقتصاد ایران دارد. فراموش نکنید، روسیه روزانه بین ۳,۵ تا ۴میلیون بشکه نفت به هند می‌فروخته است، اگر هندی‌ها تنها نیمی از این میزان نفت روسیه را نخرند، روسیه این میزان را به بازار چین منتقل کرده و آن را به فروش می‌رساند. یعنی بین ۱.۵تا ۲میلیون بشکه نفت روسیه راهی بازاری می‌شود که تنها بازار خریدار نفت ایران است. بازاری که همین امروز هم تحت فشار تحریمی امریکاست. در شرایط فعلی، ۳کشور تحریمی ایران، روسیه و ونزوئلا، نفت خود را به چین می‌فروشند و یک رقابت منفی بر سر قیمت در چین وجود دارد. بنا به هر دلیلی از جمله مرغوبیت نفت ایران، کشور ما کمترین تخفیف را به چینی‌ها داده است، اما با هجوم نفت روسیه به بازار چین با توجه به قیمت‌های نفت جهانی که به نسبت سال قبل پایین‌تر است، اگر ایران به هر دلیلی نتواند نفت خود را به چین بفروشد یا در خوش‌بینانه‌ترین حالت ناچار به اعمال تخفیف بیشتر شود خطری بیشتر از اسنپ‌بک ایران را تهدید می‌کند. در واقع ایران با خطر کاهش شدید درآمدهای ارزی خود روبه‌رو است. خطری که در فضای داخلی هم توجه چندانی به آن نشده و ممکن است مشکلاتی را برای اقتصاد ایران ایجاد کند. به‌طور کلی تجارت ۳رکن اصلی دارد؛ اول) بانک، دوم) بیمه و سومین) مورد هم حمل و نقل است. ایران در هر ۳ حوزه یاد شده تحریم است. نباید فراموش کرد که تحریم‌های امریکا اگر اثراتی به مراتب بیشتر از تحریم‌های سازمان ملل نداشته باشد به اندازه آن خطرناک هستند. اگر اسنپ‌بک اجرایی شود، هر کالای ایرانی می‌تواند در هر نقطه‌ای از جهان توقیف شده و مورد بازرسی قرار گیرد. محدودیت‌هایی که همین امروز هم به دلیل تحریم‌های امریکا علیه ایران اعمال می‌شود. ضمن اینکه کشتی‌های ایران در هیچ نقطه‌ای از جهان اجازه پهلو گرفتن را ندارند. همچنین نقل و انتقال بانکی هم برای ایران ناممکن است. با این محدودیت‌ها من نمی‌دانم، اسنپ‌بک قرار است چه فشار بیشتری را متوجه ایران کند؟ اما به شما می‌گویم که حتما اثرات مخرب‌تری دارد.
زمانی که ایران تحت فشارها و تحریم‌های سازمان ملل باشد، معامله کردن برایش سخت‌تر می‌شود. از سوی دیگر افرادی که قرار است با آنها معامله صورت گیرد قدرت چانه‌زنی بیشتری (به ضرر ایران) دارند، چون ایران شرایط دشوار‌تر و محدودتری را در مقابل دارد و دیگران می‌توانند کالاهای خود را گران‌تر به ایران فروخته و اقلام و کالاهای ایران را ارزان‌تر بخرند. در شرایط عادی اگر یک کاسب به صورت قانونی نتواند وارد بازاری شود، رفتار خریداران و فروشندگان در بازار با فرد یاد شده تغییر می‌کند. آنها می‌توانند کالای فرد را ارزان‌تر خریداری کرده و اجناس خود را به او گران‌تر بفروشند. اما گزاره‌ای که به نظر من دارای اهمیت بیشتری است، تحولات دیگر بین‌المللی است. یعنی درصد تاثیر اسنپ‌بک و اروپایی‌ها در آینده و اقتصاد ایران ناچیز است. کافی است یک توافق احتمالی میان ایران و امریکا رخ دهد تا همه جهان مشاهده کنند اسنپ‌بک و اراده اروپاییان تا چه اندازه فاقد اهمیت و اثرگذاری است. باید به سمت این نوع کنشگری‌های بنیادین حرکت کنیم.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 تصمیم‌گیری در غبار
✍️ محسن جلال‌پور
این روزها هر کس را که می‌بینیم، بی‌درنگ می‌پرسد: آینده چه خواهد شد؟ به کدام سو می‌رویم؟ و در این شرایط چه باید کرد؟ آنها که دستی در اقتصاد دارند، هر روز در کوچه و خیابان با انبوهی از این پرسش‌ها روبه‌رو می‌شوند؛ اما حقیقت این است که پاسخ روشنی برای این سوال‌ها وجود ندارد. فضای کشور غرق در ابهام است و نااطمینانی، مانند مه غلیظ، تصمیم‌گیری را در همه سطوح ناممکن کرده است. در سطح فردی، مردم با پرسش‌های بی‌پاسخ دست‌وپنجه نرم می‌کنند و در سطح تصمیم‌گیری‌های کلان نیز نوعی «بی‌تصمیمی» حاکم است.

در چنین فضایی یا اصلا تصمیم گرفته نمی‌شود یا تصمیم‌های قاطعانه گرفته نمی‌شود یا اگر تصمیمی اتخاذ شود، اغلب به جای تامین منافع فعالان اقتصادی که برای برنامه‌ریزی به محیطی شفاف و قابل پیش‌بینی نیاز دارند، به نفع گروه‌های ذی‌نفع تمام می‌شود. این شرایط ناپایدار که حتی قدرت پیش‌بینی کوتاه‌مدت را از آحاد اقتصادی سلب کرده، همراه با افزایش ریسک‌های سیاسی و بین‌المللی، موجی جدید از خروج سرمایه را به دنبال داشته است. روشن است که در چنین فضایی، سرمایه تمایلی به ماندن ندارد و راه فرار را در پیش می‌گیرد که این خود بر شدت مشکلات می‌افزاید.

با این حال، این وضعیت برای همه زیان‌بار نیست و ذی‌نفعان خاص خود را دارد. به نظر می‌رسد ساختار اقتصاد ایران به‌گونه‌ای شکل گرفته است که جریان‌های رانت‌جو در آن قدرت قابل‌توجهی دارند و از نااطمینانی و بی‌ثباتی سود می‌برند. در نتیجه، اقتصاد گروگان جریان‌هایی شده که نه‌تنها به صلح و توسعه پایدار علاقه‌ای ندارند، بلکه از بی‌ثباتی به‌عنوان ابزاری برای کسب منافع کلان بهره می‌جویند.

همه این عوامل دست به دست هم داده‌اند تا فعالیت‌های اقتصادی سالم و بلندمدت جای خود را به فعالیت‌های ناسالم و کوتاه‌مدت بدهند. در فضای نااطمینانی، هیچ فعال اقتصادی نمی‌تواند برای آینده بلندمدت برنامه‌ریزی کند. نبود چشم‌انداز روشن، سرمایه‌گذاران را از به‌کارگیری سرمایه‌هایشان بازمی‌دارد و به همین دلیل است که سرمایه‌گذاری بخش خصوصی در سال‌های گذشته به شدت کاهش یافته است.
این فضا برای همه نامطلوب نبوده و برخی از آن نهایت بهره را برده‌اند. اما فعالان اقتصادی سالم در این گروه جایی ندارند؛ زیرا تصمیمات سیاسی در سال‌های اخیر، خواسته یا ناخواسته، به تقویت فعالیت‌های اقتصادی ناسالم منجر شده و تلاش‌های سیاستگذاران کمتر در خدمت اقتصاد سالم بوده است. در نتیجه، بنگاه‌های رانتی رشد چشم‌گیری داشته‌اند و فعالان اقتصادی ناسالم، کنترل امور را در دست گرفته‌اند.

به همین دلیل، فعالان بخش خصوصی بر این باورند که نااطمینانی، هرچند برای عموم فعالان اقتصادی سم است، برای برخی جریان‌ها مانند اکسیژن حیاتی است. گویی حیات این جریان‌ها به تداوم و تشدید نااطمینانی وابسته است. از این رو، می‌توان گفت که اقتصاد ایران امروز بیش از هر زمانی گروگان سیاست شده است.


🔻روزنامه کیهان
📍 پروژه «زاویه‌دارها» با تابلوی دروغین «وفاق ملی»
✍️ مسعود اکبری
۱- در قاموس سیاسی، «وفاق ملی» نماد همگرایی و کنارگذاشتن اختلافات سیاسی و جناحی برای رسیدن به منافع مشترک و از جمله منافع ملی است. اما متاسفانه بخشی از طیف مدعی اصلاحات و جریان غربگرا، شعارهایی از جمله وفاق ملی را فقط در بزنگاه‌هایی که در قدرت حضور دارند به یاد می‌آورند. به بیان دیگر، «وفاق» برای این طیف، فقط در شرایطی خوب است که آنها سکان دولت یا مجلس را در دست دارند.
۲- جماعتی که این روزها، شعار «وفاق ملی» آنها گوش فلک را کَر کرده، در دهه ۹۰ و پس از فتنه ۸۸، شعار «آشتی ملی» سر می‌داد. این طیف هیچ‌گاه در اصرار خود برای «آشتی‌ملی» توضیح ندادند که مگر ملت با یکدیگر در قهر و تقابل به سر می‌برند که «آشتی ملی» ضرورت پیدا کرده باشد؟!
در آن مقطع پیشنهاد «آشتی ملی» از سوی کسانی مطرح شد که برخی از آنان مطابق اسناد غیرقابل انکار در جریان فتنه ۸۸ در پیوند و ائتلاف با همه جریانات و گروه‌های ضدانقلاب نظیر بهایی‌ها، منافقین، سلطنت‌طلب‌ها، مارکسیست‌ها، تجزیه‌طلب‌ها، نهضت‌آزادی‌ها، ملی‌گراها، تروریست‌های نشان‌دار نظیر کومه‌له و حتی عبدالمالک ریگی، مأموریت براندازی نظام را دنبال می‌کردند.
رهبر حکیم انقلاب- ۲۷ بهمن ۱۳۹۵- به تعبیر مطرح‌شده با عنوان «آشتی ملی» اشاره و با بی‌معنی دانستن این تعبیر و انتقاد از پر و بال دادن به آن در برخی روزنامه‌ها و رسانه‌ها، فرمودند:«مگر مردم با هم قهر هستند که بخواهند آشتی کنند؟! قهری وجود ندارد، البته مردم ما با کسانی که در سال ۸۸ به روز عاشورای حسینی اهانت کردند و با قساوت و لودگی و بی‌حیایی، جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر هستند و با آن‌ها آشتی هم نمی‌کنند.»
۳- وقتی به وقایع تیر ۷۸، فتنه ۸۸، اغتشاشات دراویش داعشی در زمستان۹۶، ناآرامی‌های آبان ۹۸ و اغتشاشات ۱۴۰۱ نگاه می‌کنیم، رد پای برخی از اعضای همین جریان‌ در دامن‌زدن به التهاب و فتنه و آشوب و ایجاد دودستگی آشکار است. در همه این موارد، این طیف به جای تلاش برای آرام‌کردن فضا و حفظ انسجام ملی و وفاق، میدان را برای شرارت و گستاخی دشمنان ملت ایران مهیا کرد. حالا همان بازیگران، در مقام قدرت، منتقدان را به رعایت «وفاق ملی» دعوت کرده و کوچک‌ترین انتقاد و نقد کارشناسی به دولت را با برچسب‌هایی از جمله «حمله تندرو‌ها به دولت» و «افراطی‌ها علیه وفاق ملی» و...به حاشیه می‌برند و نمی‌گذارند که «صدای منتقدان» و البته «صدای مردم» به «گوش دولت» برسد.
۴- رفتار دوگانه این جریان سیاسی، کاملاً شناخته‌شده است: بیرون از قدرت، اقدامات مثبت طیف مقابل سانسور و حتی تحریف و وارونه جلوه داده می‌شود؛ اما درون قدرت، کوچک‌ترین نقد فنی و محترمانه و دلسوزانه هم «افراط» و «تندروی» خوانده می‌شود. این رویکرد نه‌تنها توهین به شعور مردم است، بلکه مفهوم وفاق را به یک شوخی سیاسی تبدیل می‌کند.
رهبر معظم انقلاب- ۱۴ خرداد ۱۴۰۳- در مراسم سی‌ و پنجمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی(ره) فرمودند:«بعد از فقدان رئیسی عزیز من دیدم تقریباً همه روزنامه‌ها، همه‌ مطبوعات، در فضای مجازی، اشخاص گوناگون از جریان‌های مختلف، از خدمات او و تلاش‌های شبانه‌روزی او حرف می‌زنند، از او تمجید می‌کنند، تعریف می‌کنند. دلم سوخت، دلم برای رئیسی سوخت. در زمان حیات او اینها یک کلمه حاضر نبودند از این حرف‌ها را بگویند. در زمان حیات او این برجستگی‌ها را می‌دیدند، اما کتمان می‌کردند. بلکه عکس آن را می‌گفتند.»
۵- در یک‌سال اخیر و به عبارتی از ابتدای فعالیت دولت چهاردهم، موجی از برچسب‌زنی به منتقدان و کارشناسان و فعالان سیاسی دلسوز از سوی جریان غربگرا و افراطیون مدعی اصلاحات شکل گرفت. هر کارشناس اقتصادی و هر فعال سیاسی یا نماینده مجلس که از عملکرد دولت انتقاد کرد، یا «تندرو» خوانده شد یا متهم به «برهم زننده وفاق ملی» شد.
تا اینجای کار و در یک‌سال اخیر بیش از پیش ثابت شد که یکی از اهداف اصلی پروژه سیاسی و حزبی مدعیان اصلاحات با اسم رمز «وفاق ملی»، «بستن دهان منتقدان» و «دیوارکِشی میان صدای ملت و گوش دولت» است.
۶- واقعیت این است که عملکرد اقتصادی دولت چهاردهم در یک‌سال اخیر، با انتقاد جدی کارشناسان و صاحبنظران مواجه شده است. دولت آقای پزشکیان دلار را با قیمت حدود ۵۸ هزار تومان تحویل گرفت؛ اما امروز این نرخ تا حوالی ۹۴ هزار تومان افزایش یافته است. قیمت مسکن در پایتخت طی کمتر از یک‌سال اخیر جهشی چند ده‌میلیونی داشته است.
۷- از زمان روی کار آمدن دولت پزشکیان قیمت برنج به طور میانگین حدود ۱۷۰ درصد افزایش یافته است.در یک‌سال اخیر قیمت نان هم بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ درصد گران شده است. براساس آمار و گزارش‌های منتشر شده، هزینه درمان در یک‌سال اخیر بیش از ۱۲ درصد افزایش یافته است. رقمی که طی چند دهه بی‌سابقه است.
در حال حاضر نرخ تورم نقطه‌ای به بالای ۴۰ درصد رسیده است. این در حالی است که نرخ تورم در پایان دولت سیزدهم با بیش از ۱۰ واحد درصد کاهش به ۳۱.۶ درصد در مرداد ۱۴۰۳ رسید.
۸- اکنون قریب به دو ماه از انتخاب آقای علی مدنی‌زاده به عنوان وزیر اقتصاد می‌گذرد. وزیر اقتصاد دولت چهاردهم، با وجود سوابق دانشگاهی، تجربه اجرائی محدودی دارد. براساس گزارش‌های منتشر شده، در این مدت ۲ ماه، زمان قابل توجهی صرف بازدید و آشنایی وزیر جدید با وزارتخانه شده است. این در حالی است که کشور به برنامه‌ریزی و اقدامات سریع و دقیق اقتصادی نیاز دارد.
۹- طبق آمار بانک مرکزی، متوسط رشد فصلی اقتصاد کشور در ۲ فصل نخست عملکرد دولت پزشکیان به ۳/۵ درصد کاهش پیدا کرده است. این در حالی است که متوسط رشد فصلی اقتصاد کشور در ۳ سال دولت شهید رئیسی ۴/۵ درصد بود. طبق گزارش مرکز آمار میانگین تغییرات فصلی در جمعیت شاغل در دوره دولت چهاردهم تاکنون ۲۲۸ هزار نفر بوده است. و حال آنکه در ۱۲ فصل عملکرد دولت شهید رئیسی (پاییز ۱۴۰۰ تا تابستان ۱۴۰۳) میانگین تغییرات فصلی در جمعیت شاغل ۴۳۴ هزار نفر بود.
۱۰- با توجه به قیمت جدید محصولات دو خودروساز مطرح در کشور و مقایسه آن با قیمت‌های پایان دولت سیزدهم مشخص می‌شود که در دولت پزشکیان تاکنون قیمت خودروهای داخلی بیش از ۶۰ درصد افزایش یافته است.
شاخص قیمت تولیدکننده بخش صنعت در بهار امسال نسبت به فصل مشابه سال قبل ۴۵/۲ درصد رشد کرد که بیانگر افزایش شدید هزینه‌ تمام‌شده کالاهای صنعتی در کشور است. اهمیت این شاخص به این دلیل است که مشخص‌کننده وضعیت هزینه‌های تولید در کشور است. بر اساس گزارش مرکز آمار، نرخ تورم نقطه‌ای مواد غذایی در پایان دولت سیزدهم ۲۴ درصد بود اما در دوره یکساله دولت چهاردهم به بیش از ۴۲ درصد افزایش یافته است. بورس در یک‌سال اخیر بیش از ۳۰ درصد از ارزش دلاری خود را از دست داده و سرمایه‌گذاران خرد با زیان سنگین روبه‌رو شده‌اند.
۱۱- یکی از نقاط ضعف دولت چهاردهم، بازگشت خاموشی‌های برنامه‌ریزی‌نشده است که مربوط به دولت روحانی بوده است. امسال در برخی شهرها و حتی بخش‌هایی از تهران، قطعی‌های چهار ساعته برق، آن هم با اطلاع‌رسانی ناقص، به روال تبدیل شده است. این وضعیت در حالی رخ می‌دهد که دولت قبل توانسته بود تابستان را تقریبا بدون خاموشی پشت سر بگذارد.
۱۲- وقتی «وفاق ملی» صرفاً برای بستن دهان منتقدان و سرپوش گذاشتن بر نقاط ضعف و نادیده انگاری قصور و تقصیرها و تحمیل خواسته‌های حزبی و قبیله‌ای به کار می‌رود، نه‌تنها وحدتی شکل نمی‌گیرد، بلکه شکاف‌های اجتماعی عمیق‌تر می‌شود. به عنوان نمونه، در هفته‌های گذشته جبهه اصلاحات نامه‌ای سرگشاده خطاب به رئیس‌جمهور منتشر کرد. در بخشی از این نامه آمده بود«اقدامات عملی برای تحقق آشتی ملی شامل رفع حصر و آزادی زندانیان سیاسی، پایان دادن به محدودیت‌های فضای مجازی، مذاکره همه‌جانبه با آمریکا و پایان دادن به رویکردهای امنیتی در اداره کشور است.»!
پیش از آن نیز به فاصله تنها دو هفته پس از پایان جنگ ۱۲ روزه، یکی از سران فتنه خواستار رفراندوم برای تأسیس مجلس موسسان و آزادی همه زندانیان سیاسی شد. این پیشنهاد با استقبال ویژه دشمنان ملت ایران از جمله منافقین و گروهک‌های تجزیه‌طلب مواجه شد.
در همان مقطع، ۱۸۰ نفر مثلا اقتصاددان و استاد دانشگاه در بیانیه‌ای خواستار «تغییر پارادایم» شدند. محتوای این بیانیه دقیقا مشابه بیانیه یکی از سران فتنه بود.
۱۳- نامه جبهه اصلاحات خطاب به رئیس‌جمهور و بیانیه یکی از سران فتنه و همچنین بیانیه ۱۸۰ فعال مدعی اصلاحات همگی در یک پازل تعریف می‌شود و آن چیزی نیست جز «براندازی» و «تغییر حکومت».
آمریکا و رژیم صهیونیستی با شراکت برخی دولت‌های اروپایی و برخی سران مرتجع در منطقه دست و پا زدند تا بلکه در جریان یک جنگ تحمیلی، توهم تغییر نظام «رژیم چنج» در ایران به واقعیت بپیوندد. اما در نهایت پس از ۱۲ روز تجاوز، دست از پا درازتر برای آتش‌بس التماس کردند.
حالا پادوهای داخلی دشمن ذیل شعار «وفاق ملی» و «تغییر پارادایم» و...در حقیقت در پی آن هستند که به خیال خود، پروژه ضدایرانی دشمن را که حتی با جنگ نیز محقق نشد، عملی کنند.
۱۴- اگر دولت و شخص رئیس‌جمهور محترم در پی اجرا و عملیاتی سازی «وفاق ملی» هستند، در گام اول و به عنوان مهم‌ترین گام می‌بایست بدنه دولت و به خصوص شورای اطلاع‌رسانی دولت را از عناصر «زاویه‌دار» و بدسابقه پاکسازی کنند.
دولت محترم باید در گام دوم و پس از کنارزدن مهره‌های این جریان مخرب، بدون واسطه، «صدای مردم ایران» و «صدای منتقدان و کارشناسان و صاحبنظران» را شنیده و آن را در بهبود اوضاع به کار گیرد.


🔻روزنامه ایران
📍 نسخه غیرتورمی نجات بازار سهام
✍️ همایون دارابی
۱- اگر بخواهیم شرایط امروز اقتصاد ایران را در یک جمله خلاصه کنیم، آن جمله «زمان تصمیمات سخت با امکانات کم» است. انباشت مشکلات در کنار زمان کم و کمبود امکانات، شرایط دشوار و پیچیده‌ای را به همراه آورده است. اما از یک سو، زمان‌های سخت، زمان بروز انسان‌های بزرگ است. در واقع، هر جای تاریخ که نامی بزرگ به چشم می‌خورد، شرایط دشواری نیز وجود داشته است. فولاد سخت در میان جنگ خود را نشان می‌دهد و در زمان صلح از یاد می‌رود. البته باید به یاد داشت که هر تصمیم تا یک زمانی قابل اتخاذ است؛ شرایط سخت همان‌گونه که پاداش تصمیمات درست را به خوبی می‌دهد، بی‌تصمیمی و تصمیم اشتباه را نیز به سختی تنبیه می‌کند. همان‌طور که وینستون چرچیل، رهبر بریتانیا در جنگ جهانی دوم می‌گفت:«موفقیت مقصد نهایی نیست، شکست کشنده نیست؛ این شجاعت ادامه دادن است که اهمیت دارد.»

۲- انتخاب دکتر مدنی‌زاده در روزهای جنگ، خود یک نمونه از تصمیم در شرایط سخت بود. وزیری جوان با دانش کافی که البته جواب سؤالات امروز اقتصاد ایران را می‌داند. اما آیا می‌تواند این جواب‌ها را به تصمیم تبدیل کند؟ ذات تصمیم‌گیری در ساختار سیاسی ایران، به اندازه کافی پیچیده و تو‌درتو است. به قول لی کوان یو، بنیانگذار سنگاپور نوین:«اگر همیشه بخواهید محبوب باشید، حکومت‌داری اشتباهی خواهید کرد.» او با چنین دیدگاهی، سنگاپور را از یک کشور فقیر و بحران‌زده در دهه ۱۹۶۰ به یک قدرت اقتصادی جهانی تبدیل کرد؛ با تمرکز بر اصلاحات سخت اما ضروری مانند جذب سرمایه خارجی و حذف مداخله‌های دولتی. در خلال یک قرن اخیر، تمامی وزرای اقتصادی ایران که نامشان باقی مانده است -از داور و عالیخانی تا ایروانی و مظاهری- همه در روزهای سخت و دو‌راهی تصمیم درست یا محبوبیت، کار درست را انجام داده‌اند.

۳- در شرایط کنونی، بازار سرمایه به عنوان محل انباشت و حفظ ثروت ملی، یکی از کانون‌های درگیر بحران است که در دو ماه اخیر یکی از موضوعات مهم وزیر امور اقتصادی و دارایی به عنوان رئیس شورای عالی بورس بوده است. سقوط ارزش بورس که در سال ۹۹ به مرز ۴۰۰ میلیارد دلار رسیده بود، اینک به زیر ۱۰۰ میلیارد دلار رسیده است؛ فاجعه‌ای تمام‌عیار، صندوق‌های بازنشستگی و بیمه‌ها و همچنین برای خانوارهای ایرانی، اعم از سرمایه‌گذاران مستقیم، سهامداران عدالت و کارگران. در واقع، اینجا یکی از بزرگ‌ترین مشکلات اقتصاد ایران پنهان شده است؛ اقتصاد ایران بازدهی واقعی ندارد. این جمله به این معناست که هر صد دلار سرمایه‌گذاری در اقتصاد ایران، سال آینده دیگر ۱۰۰ به علاوه یک، بازده منطقی نیست، بلکه حتی از ۱۰۰ کمتر است.
۴- اما پاسخ به این سؤال که چرا بازار سرمایه -‌به عنوان محل قضاوت و ارزش‌گذاری سرمایه‌گذاری در ایران- این‌چنین بی‌رحم و بخیل نسبت به سرمایه‌گذاری‌ها عمل می‌کند، به وجود یک متهم اصلی بازمی‌گردد:«دستکاری سیستماتیک در اقتصاد ایران.» در واقع، انباشت سال‌ها مداخله و دستکاری در اقتصاد موجب شده بنگاهداری در ایران بی‌ارزش شود و دارایی‌های فیزیکی در اولویت حفظ ارزش قرار گیرد. این دستکاری در بازار سرمایه، اینک در شاخصه‌های مهمی قابل دیدن است: نرخ ارز و قیمت‌گذاری دستوری. همان‌طور که میلتون فریدمن، اقتصاددان نوبلیست و مدافع بازار آزاد هشدار می‌داد:«هیچ چیز به اندازه تمرکز قدرت در دست دولت، خطرناک نیست، حتی اگر هدف خیر باشد.» ریشه بحران کنونی بازار سرمایه در این دو حوزه نهفته است. حال برای حل این بحران، البته دو راه وجود دارد: اول، راه‌حل تزریق نقدینگی -نظیر طرح‌هایی که در چند هفته اخیر مطرح شده است، مانند پرداخت تا ۱۲۰ همت نقدینگی برای کنترل بازار و جمع‌آوری عرضه‌ها- که کار درست اما موقت و بسیار گران است و دوم، حذف دو سرعت‌گیر بازار برای حرکت آن در مسیر درست.

۵- در واقع، وزیر امور اقتصادی و دارایی اینک می‌تواند با دو تصمیم درست، بازار سرمایه را بدون تزریق منابع مالی (که مورد نیاز شدید دولت است) به حرکت درآورد و با نجات بازار سرمایه، یک پل مهم برای حل سه بحران ناترازی بانک‌ها، ناترازی صندوق‌های بازنشستگی و حساب سرمایه منفی کشور ایجاد کند. برای این دو تصمیم مهم، ابتدا باید قیمت ارز در بازار سرمایه برای بنگاه‌های صادراتی و وارداتی تک‌نرخی و بر اساس مکانیزم عرضه و تقاضا کشف شود. میخکوب کردن کنونی نرخ ارز -که از بهمن‌ماه سال گذشته شروع شده- در حال نابودسازی بنگاه‌های اقتصادی کشور، از دست رفتن صادرات و تداوم انبوه واردات است. این دقیقاً چیزی است که تحریم‌کنندگان ایران هم خواهان آن هستند: صادرات غیرنفتی کم شود تا صادرات نفتی وقتی زیر فشار تحریم زمین خورد، کل اقتصاد ایران به تله ناترازی ارزی بیفتد. تصمیم درست بعدی، حذف قیمت‌گذاری دستوری برای شرکت‌های پذیرفته‌ شده در بازار سرمایه و آن دسته شرکت‌هایی است که بیش از نیمی از محصولات خود را در بورس کالا و انرژی عرضه می‌کنند. این اقدام نیز کفه سرمایه‌گذاری در ایران را به سوی سرمایه‌گذاری مولد واقعی حرکت می‌دهد.

۶- همان‌گونه که در ابتدا گفته شد، هر تصمیم درست، زمانی دارد و اگر در آن زمان طلایی تصمیم اتخاذ نشود، قطعاً اقتصاد بیمار ایران فرصت طلایی درمان را از دست خواهد داد. اینکه ایران تنها کشوری در جهان است که واردات را تشویق و صادراتش را تنبیه می‌کند یا اینکه قیمت‌گذاری دستوری فاجعه ناترازی انرژی و آب را به همراه آورده و تنها در یک شرکت خودرویی ۱۳۰ همت زیان انباشته ایجاد کرده، بحران‌هایی است که نیازمند تصمیم شجاعانه است. بحران بازار سرمایه را شاید بتوان با تزریق پول به تأخیر انداخت، اما راه‌حل اساسی آن، حل مسائل بنیادی است؛ مسائلی که ام‌الامراض اقتصاد امروز ایران است. مثالی تاریخی از این اشتباه، بحران اقتصادی یونان در سال‌های ۲۰۱۵-۲۰۱۰ است: یونان با تزریق‌های عظیم مالی از اتحادیه اروپا، بحران را موقتاً به تأخیر انداخت، اما بدون اصلاحات ساختاری مانند حذف مداخله‌های دولتی و قیمت‌گذاری‌ها، بدهی‌ها عمیق‌تر شد و اقتصاد به رکود طولانی‌مدت افتاد؛ درسی برای ایران که نشان می‌دهد پول بدون اصلاحات، تنها درد را طولانی‌تر می‌کند.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 صدای گمشده جامعه
✍️ فاطمه رحیمی
خبرنگاری یا به‌طور خاص روزنامه‌نگاری تجربه‌ای متفاوت برای افرادی است که با رقص قلم بر تن سپید کاغذ، رویای تغییر در سر می‌پرورانند به امید زیست بهتر و جامعه‌ای متعالی؛ جامعه‌ای که درد زخم‌ها و مردمانش زیست انسانی را معنا می‌کند اما در میان تمام روزمرگی‌هایی که با تن و روح جامعه عجین شده و درد را به عادتی دیرین بدل کرده‌اند، قلم و نوشتن تنها راه نجات است.

این زخم‌ها گاه چنان عمیق است که دردش به بخش ناگسستنی زندگی بدل شده و بی‌تفاوتی چونان پرده‌ای سنگین بر چشم‌ها افتاده است. در میان این بی‌حسی و سکوت، قلم خبرنگار تلنگری بر پیکر خاموش جامعه است؛ تلنگری‌ به روح خسته و به ظاهر پرهیاهوی این مردم. جرقه‌ای که می‌تواند شعله‌ وجدان را برافروزد و جامعه را به جنبش درآورد.

کار خبرنگار آنچنان که باید تنها نوشتن خبر نیست بلکه نوشتن قصه‌ای ا‌ست از وجدان بیدار، از خواسته‌های فروخورده، از اشک‌ها و لبخندهای پنهان مردم. قلم او پلی‌ است میان حقایق و افکار جامعه، دریچه‌ای به سوی ناگفته‌ها و صدایی که در گوش خاموشان نجوا می‌کند.

هر کلمه‌ او نه صرفا گزارشی که ترانه‌ای‌ است برای عدالت و ندایی برای تغییر.

خبرنگاران در سنگرهای پرتنش خبر، هر روز و هر لحظه با هر واژه، جمله و گزارش می‌کوشند چهره‌ پنهان مشکلات را آشکار کنند. آنها صدای گمشده و ناگفته‌های جامعه را به گوش دیگران می‌رسانند. این نقش نه‌فقط انتقال خبر بلکه بسط آگاهی، تحریک وجدان جمعی و فراخوانی به عمل است؛ فراخوانی به اصلاح.

در مسیر دشوار خبرنگاری موانع و مشکلات بی‌شماری وجود دارد؛ از تهدیدها و فشارهای سیاسی و اقتصادی گرفته تا محدودیت‌های فرهنگی و اجتماعی اما همان روحیه مقاوم و عشق به حقیقت است که خبرنگار را به پیش می‌راند. آنها با هر کلمه نه‌تنها روایتگر آنچه دیده‌اند بلکه معماران فردایی هستند که در آن صدای عدالت و انصاف بلندتر از هر روزنه‌ای خواهد بود.

کار خبرنگار همواره آغشته به مسوولیت سنگینی است؛ مسوولیتی که اگرچه دشوار و گاه خطرناک است اما شیرینی آن در دیدن اثر قلمش بر جان جامعه هویدا می‌شود؛ جامعه‌ای که با خواندن گزارش‌ها و تحلیل‌ها، به دانشی عمیق‌تر و نگاهی روشن‌تر می‌رسد.

خبرنگاری نه صرفا حرفه‌ای است که به دنبال روایت وقایع باشد بلکه شغلی است که در ریشه‌هایش عشق به انسان و آرمان‌های انسانی جای گرفته است.

این عشق است که خبرنگار را به نگهبانی از حق و عدالت فرا می‌خواند و این عشق است که موجب می‌شود در برابر تمام چالش‌ها و تهدیدها ایستادگی کند و در تاریکی‌ها چراغی روشن نگه دارد.

کاش قدر این دلدادگان قلم و کلمه را بدانیم؛ آنان که در سایه‌ها می‌درخشند و در تاریکی‌ها می‌تابند و هر روز به جنگ خاموش بی‌عدالتی می‌روند.

آنان نه فقط راویان اخبار که روشنفکران جامعه و مصلحان بی‌نام و نشان فردای بهترند. قلمشان سلاحی است که دیوارهای بی‌تفاوتی را فرو می‌ریزد و نوری می‌افروزد بر جاده‌ دشوار عدالت و آزادی.


🔻روزنامه اعتماد
📍 دیپلماسی سازنده و عبور از تهدیدات تصاعدیابنده
✍️ ابراهیم متقی
ضرورت‌های کاربرد دیپلماسی سازنده را می‌توان در تغییرات مربوط به شکل‌بندی نهادی و کارگزاری راهبردی جمهوری اسلامی ایران مورد توجه و سنجش قرار داد. بسیاری از نشانگان امنیت ملی ایران ارتباط مستقیم با ضرورت‌های راهبردی جدیدی دارد که زمینه ایجاد ثبات، موازنه و درک متقابل سازنده در سیاست بین‌الملل را فراهم آورد. واقعیت‌های جنگ ۱۲‌روزه اسراییل علیه نهادها و کارگزاران امنیت ملی ایران آثار خود را در ساختار اجتماعی، سیاسی و امنیتی ایران به‌جا گذاشته است. واقعیت‌های راهبردی ایران بیانگر آن است که جمهوری اسلامی در شرایط تهدیدات ترکیبی و فزاینده موجود، نیازمند آن است تا عناصر اصلی «بقای ساختاری» را مورد توجه قرار داده و سیاست‌های خود را در این قالب سازماندهی، تنظیم و تبیین کند. ارزیابی سیاست خارجی ایران در ماه‌های گذشته بیانگر این واقعیت است که عرصه دیپلماتیک نتوانست شناخت دقیقی از اهداف راهبردی امریکا در روند مذاکرات عمان و ایتالیا به دست آورد.
اسراییل و ایالات متحده مذاکرات را به عنوان پوششی مورد استفاده قرار دادند که به موجب آن، زمینه برای انجام عملیات انفجاری در بندر شهید رجایی فراهم شد. متعاقب این امر، دیپلماسی هسته‌ای زمینه «غافلگیری راهبردی» ایران را به وجود آورد. در این فرآیند بسیاری از نهادها، تأسیسات صنعتی و فرماندهان نظامی ایران مورد هدف موشک‌ها و هواپیماهای اسراییل و ایالات متحده قرار گرفتند. تمامی موارد یاد شده بیانگر آن است که حوزه دیپلماسی ایران در روند ۵ دور از مذاکرات شناخت دقیق و موفقیت موثری نسبت به اهداف، الگوهای رفتاری و انگاره‌های راهبردی امریکا به دست نیاوردند.
در شرایط پس از جنگ ۱۲‌روزه نیز انگاره‌های متفاوتی درباره «اعاده دیپلماسی» مطرح شد. تمامی کارگزاران دیپلماتیک و نظریه‌پردازان به این موضوع واقف هستند که دستور کار دیپلماتیک بر اساس معادله قدرت و موازنه ساختاری حاصل می‌شود. بهره‌گیری از شعارهای دیپلماتیک منجر به حاشیه‌ای شدن واقعیت‌های راهبردی می‌شود. به همان‌گونه‌ای که ایران در ۵ دور از مذاکرات هسته‌ای با امریکا نتوانست راهبرد واقعی ایالات متحده و اسراییل که مبتنی بر غافلگیری دیپلماتیک بوده را مورد توجه و شناسایی قرار بدهد. در چنین شرایطی ادامه فرآیند یاد شده، چالش‌های بیشتری را برای امنیت ملی ایران در آینده به وجود خواهد آورد. مصاحبه تلویزیونی وزیر محترم امور خارجه جمهوری اسلامی درباره «اسنپ بک» و «روند برگشت‌پذیری تحریم‌های اقتصادی و راهبردی شورای امنیت سازمان ملل» بیانگر آن است که موج‌های جدید کنش راهبردی اروپا تأثیر چندانی در اقتصاد سیاسی، ساختار اجتماعی و قابلیت‌های عمومی ایران به‌جا نخواهد گذاشت. ایشان در مصاحبه تلویزیونی به این اشاره داشتند که: «در مورد مکانیسم ماشه بزرگنمایی شده، بر فرض فعال شدن مکانیسم ماشه، تحریم‌های اقتصادی جدیدی اضافه نمی‌شود و از لحاظ اقتصادی با وضع فعلی تفاوتی نخواهد داشت.»
بیان چنین رویکردی به مفهوم آن است که واقعیت سیاسی و اقتصادی سال‌های پس از قطعنامه ۱۹۲۹ را فراموش کرده یا اینکه احساس می‌کنیم تحریم‌های سازمان ملل با تحریم‌های یکجانبه ایالات متحده که فاقد هرگونه مشروعیت نهادی، سازمانی، قانونی و ساختاری است، آثار یکسانی بر شکل‌بندی‌ اقتصادی و سیاسی ایران به‌جا خواهد گذاشت. در چنین شرایطی لازم است تا روند کنش دیپلماسی به عنوان یکی از ابزارهای راهبردی ایران در فضای ساختاری جدیدی قرار گرفته که درک موسع، دقیق‌تر و موثرتری در مقایسه با انگاره‌های جاری و پیشین داشته باشد.
۱- ضرورت‌های کنش دیپلماتیک در شرایط تهدید امنیتی
همواره دیپلماسی در زمره ضرورت‌های کنش راهبردی کشورها برای حداکثرسازی امنیت بوده است. هر کشوری در فرآیند کنش دیپلماتیک از سازوکارهای سیاسی و ساختاری خاصی بهره می‌گیرد. سازوکارهای کنش دیپلماتیک بدون ابزارهای قدرت یا بازیگر حامی در قالب میانجی نمی‌تواند نتایج مثبت و سازنده‌ای برای کشورها داشته باشد. نقش‌یابی چین در فرآیند کنش دیپلماتیک ایران از این جهت اهمیت دارد که هرگونه مذاکره، نقش‌یابی و توافق بر اساس راهبردهایی انجام می‌شود که با ضرورت‌های امنیت منطقه‌ای و قواعد مرتبط با برجام در سال‌های ۱۵-۲۰۱۳ ارتباط درهم‌تنیده‌ای خواهد داشت. کنش دیپلماتیک در شرایط موجود ایران و نظام بین‌الملل، تابعی از اهداف، قابلیت‌ها و ابزارهایی است که هر یک از کشورها و بازیگران برای وادارسازی دیگری به انجام تعهدات جدید، از آن بهره می‌گیرند. ارتقای سطح کنش دیپلماتیک ایران بر اساس میانجی‌گری چین، مطلوبیت بیشتری را برای امنیت و ثبات منطقه‌ای ایجاد خواهد کرد. دیپلماسی در قالب نقش میانجی چین قادر خواهد بود تا زمینه‌های لازم برای توافقی را به وجود آورد که سطح فراگیرتری از امنیت را برای ایران و محیط منطقه‌ای ایجاد خواهد کرد. از سوی دیگر می‌توان تأکید داشت که مذاکره و کنش دیپلماتیک در فضای میانجی‌گری یکی از قدرت‌های بزرگ سیاست بین‌الملل صرفا ماهیت دیپلماتیک ندارد. دیپلماسی در چنین سطحی به عنوان بخشی از ضرورت‌های امنیت ملی جمهوری اسلامی در شرایط تصاعد تهدیدات راهبردی خواهد بود. هرگاه موضوعی دارای آثار امنیتی باشد، در آن شرایط لازم است تا مورد توجه کارگزارانی قرار بگیرد که نقش موثرتری در حوزه کنش راهبردی و ضرورت‌های امنیت ملی ایران داشته باشد. نقش‌یابی شورای عالی امنیت ملی ایران در حوزه دیپلماسی هسته‌ای در بسیاری از مواقع منجر به موفقیت سیاسی برای ایران شده و این امر توانست تهدیدات تروییکای اروپا را در سال ۲۰۰۳ به میزان قابل‌توجهی کاهش دهد. دیپلماسی هسته‌ای ایران در این دوران تاریخی همچنین منجر به کاهش ضریب کنش تهاجمی امریکا علیه ایران در دوران جورج بوش پسر گردید. با توجه به چنین فرآیندی می‌توان نشانه‌هایی از تهدیدات امنیتی در عصر موجود را به عنوان واقعیت ساختاری کشور دانست. در حکم رییس‌جمهور به این موضوع اشاره شده است که دبیر شورای عالی امنیت ملی کارگزار تمامی موضوعاتی می‌باشد که دارای ماهیت امنیتی و راهبردی باشد. در چنین شرایطی، لازم است تا سطح مذاکرات دیپلماتیک و الگوی کنش راهبردی ایران ارتقا یافته و بر اساس قالب‌های ذهنی شکل بگیرد که واقعیت‌های سیاست‌ بین‌الملل را به گونه دقیق و عینی‌تری برساخته نماید. ارائه برخی از روایت‌های غیر واقعی از فضای مذاکرات دیپلماتیک در ۵‌ ماه گذشته همواره چالش‌‌های امنیتی فزاینده‌ای را برای ایران به‌جا گذاشته است.
در شرایط موجود لازم است تا روندهای جدید دیپلماسی در حوزه سیاست عالیه که ماهیت امنیتی برای کشور دارد، در شرایطی انجام شود که از جایگاه ساختاری بالاتری و قابلیت اثربخشی بیشتری برخوردار باشد. در شرایط موجود، ساختار سیاسی و اجتماعی ایران به هیچ‌وجه آمادگی به‌‌کارگیری سازوکارهایی را ندارد که منجر به «سیاست آزمون و خطا» در سطح جدیدی شود. کسانی که در گذشته از اعتبار سازمانی و ابتکار عمل راهبردی بیشتری در حوزه دیپلماسی امنیتی برخوردار بوده‌اند، در شرایط موجود وظیفه دارند تا نقش سازنده بیشتری را برای کاهش آسیب‌پذیری ایران ایفا کنند.
۲- همبستگی دیپلماسی و امنیت ملی در عصر ابهام و عدم اطمینان
در شرایط موجود نشانه‌هایی از ابهام و عدم اطمینان در فضای سیاست بین‌الملل در ارتباط با امنیت ملی ایران وجود دارد. روسیه و چین به این موضوع واقف هستند که انسجام سیاسی و ساختاری ایران نقش موثری در امنیت منطقه‌ای، ثبات ژئوپلیتیکی و فرآیندهای کنش راهبردی آینده خواهد داشت. در فضای موجود سیاست بین‌الملل نمی‌توان از الگوی کنش مبتنی بر ریسک و ابهام فزاینده بهره گرفت. به همان‌گونه که ایران در عصر موجود نیازمند بهره‌گیری از سازوکارهای تولید قدرت و مقاومت در فضای منطقه‌ای است، لازم است تا سازوکارهایی در حوزه دیپلماتیک نیز به کار گرفته شود که نقش موثری در بازتولید قدرت و مقاومت تاکتیکی ایران برای اجتناب از جنگ جدید داشته باشد. دیپلماسی در عصر ابهام و عدم اطمینان امنیتی اگر منجر به کاهش تهدیدات برای ایران و نظم منطقه‌ای شود، طبیعی است که بیشترین مازاد راهبردی برای آینده سیاسی ایران و منطقه حاصل خواهد شد. عدم درک دقیق واقعیت‌های راهبردی به مثابه شرایطی است که چالش‌های امنیتی بیشتری را برای کشورها به وجود می‌آورد. به‌همین دلیل است که پیوند دیپلماسی و مقاومت می‌تواند زمینه لازم برای کاهش تهدیدات راهبردی علیه ایران و بسیاری از بازیگران منطقه‌ای و قدرت‌های بزرگ را فراهم آورد.
اولین شرط، کنش دیپلماتیک در فضای تهدیدات فزاینده موجود آن است که زمینه برای کاهش چالش‌های امنیتی و راهبردی ایران به وجودآید. به کارگیری چنین الگویی را می‌توان به مثابه بخشی از «استراتژی بقا» در شرایط ابهام امنیتی و تهدیدات فزاینده دانست. نقش‌یابی احتمالی چین در مذاکرات آینده ایران و امریکا به موازات دیدار هفته آینده ترامپ و پوتین از این جهت اهمیت دارد که سطح جدیدی از «اطمینان‌بخشی دیپلماتیک و راهبردی» را فراهم می‌سازد.
نتیجه
کنش دیپلماتیک در شرایطی می‌تواند برای امنیت ملی کشورها به نتایج موثری در جهت موازنه ثبات و تعادل منجر شود که شناخت دقیقی نسبت به تهدیدات و کارگزاران تهدیدکننده وجود داشته باشد. عدم شناخت تهدید را می‌توان در زمره عواملی دانست که چالش‌های امنیتی فراروی ایران را افزایش داده به گونه‌ای که زمینه برای گسترش بحران به وجود‌آید. ضرورت‌های تحقق استراتژی بقا ایجاب می‌کند که ایران در فضای موجود راهبردی و به موازات تغییر در ساختار دفاعی و امنیتی کشور، از سازوکارهایی استفاده کند که منجر به ارتقای سطح اثربخشی دیپلماتیک و راهبردی ایران از طریق سازوکارهای مسالمت‌آمیز شود. الگوی کنش راهبردی ایران در فضای پس از جنگ تحمیلی ۱۲‌روزه معطوف به مقاومت در برابر تهدیدات و مصالحه از طریق کنش دیپلماتیک خواهد بود. در چنین شرایطی، تجارب تاریخی دیپلماسی ۵ ماه گذشته و ضرورت‌های آینده امنیتی ایران ایجاب می‌کند که راهبرد، کارگزاران و نهادهایی مسوولیت انجام چنین وظایف و ماموریتی را عهده‌دار شوند که اولا دارای انگاره‌های راهبردی بوده و ثانیا از اعتبار ساختاری و سازمانی بیشتری در روند مذاکرات سه‌جانبه و دیپلماسی هسته‌ای آینده برخوردار باشند. واقعیت آن است که مذاکرات پیش‌رو صرفا ماهیت دیپلماتیک نداشته و بخشی از ضرورت‌های راهبردی و امنیتی ایران را منعکس می‌سازد. عبور شرافتمندانه از فضای ابهام و بحران منطقه‌ای در شرایطی حاصل می‌شود که کارگزاران از شناخت، دقت‌نظر و دوراندیشی بیشتری نسبت به موضوعات راهبردی برخوردار باشند. در غیر این صورت زمینه برای غافلگیری جدید یا ابهام راهبردی نوینی به وجود می‌آید که نتایج پرمخاطره‌ای برای امنیت و ثبات سیاسی ایران خواهد داشت.


🔻روزنامه شرق
📍 اعتیاد به نوستالژی
✍️ احمد غلامی
چندی پیش سالگرد مشروطه بود. بی سروصدا آمد و رفت. یکی از بزرگ‌ترین رویدادهای کشور که با عناوینی همچون انقلاب مشروطه، نهضت مشروطه و جنبش مشروطه از آن نام می‌برند. جنبشی مترقی که آحاد مردم درگیر آن نبودند و حتی می‌توان گفت در مناطق دورافتاده از شهرهای بزرگ از وقایع مشروطه چندان خبردار نشدند.
از این‌رو این جنبش، نخبه‌گرا باقی ماند. جنبشی که طیف‌های متنوعی از جریان‌های سیاسی از جمله روحانیون بلندپایه، ملیون و گروه‌هایی با افکار سوسیالیستی را در بر می‌گرفت. جنبش مشروطه توانست مفاهیمی همچون آزادی، حقوق ملت و قانون را به بستر جامعه تسری بدهد، اما مهم‌ترین ویژگی آن ابداع ملت در مواجهه با نهاد سلطنت و روحانیت بود. دو نهادی که سالیان سال و تا بعد از کودتای ۲۸ مرداد منافع مشترک‌شان بیش از تعارضات‌شان بود. شاید از همین‌رو بود که ملیون و سوسیالیست‌ها هرگز نتوانستند به معنای واقعی در جامعۀ ایران دست بالا را داشته باشند.
با اینکه آنها در ابداع و ترویج مفاهیمی همچون قانون و آزادی نقش مهمی بر عهده داشتند، اما اغلب پرترۀ ساخته‌شده از آنان، «فیگوری طاعونی» است که این فیگور درصدد است جامعه را از مسیر خود منحرف سازد. در این یادداشت قصد ما بیان تحولات مشروطه نیست. آن‌قدر دراین‌باره سخن گفته‌اند که بعید است کسی تمایل به خواندن مکرر چنین متن‌هایی داشته باشد. این عدم تمایل صرفا به مشروطه بازنمی‌گردد. مردم یا به معنای دیگر بخشی از اکثریت مردم، نه‌تنها از سخن‌شنیدن اشباع شده‌اند حتی در سخن‌‌گفتن نیز از مرز اشباع‌شدگی عبور کرده و ناخواسته در هر زمینه‌ای اظهارنظر می‌کنند.

این اشباع‌شدگی به بی‌معنایی و گریز از آن انجامیده است و طیفی از مردم که درصددند صدای اکثریت باشند از هر جنبش و جریان و حرکتی که وابسته به یک معنا و تفکر باشد سخت گریزانند و از هر اندیشه و مفهومی که درک آن مستلزم زحمت و مرارت باشد پرهیز کرده و به دنبال مفاهیم یا وضعیت‌های آسان ‌یابند: «در جهان بهترین چیزها را نیز ارجی نیست تا آنکه نخست کسی آنها را به نمایش گذارد.

مردم این نمایشگران را مردان بزرگ می‌خوانند. مردم از بزرگی، یعنی از آفرینندگی، چیزی چندان نمی‌دانند. اما کششی‌ست ایشان را به نمایشگران و بازیگرانِ چیزهای بزرگ. جهان گِردِ پایه‌گذارانِ ارزش‌های نو می‌گردد: با گردشی ناپیدا. اما مردم و نام گردِ نمایشگران می‌گردند: چنین است «راه و رسمِ جهان. نمایشگر را جانی‌ست؛ اما جانی نه‌چندان باوجدان. ایمانِ او همواره به چیزی‌ست که بیش از همه دیگران را وادار به ایمان‌آوردن به آن می‌کند -ایمان به خویشتنِ خویش! فردا او را ایمانی تازه است و پس‌فردا ایمانی تازه‌تر. او، همچون مردم، حسی تند دارد و حال ‌و هوایی گردنده».۱ شاید از این منظر است که بخشی از جامعه به «نوستالژی» تن داده است. نمایشگران نوستالژی بسیارند، چراکه با توان نوستالژی می‌توان برداشتی کلی و غیرانتقادی از تاریخ داشت و صرفا زوایای خوشایند آن را به خاطر آورد و رؤیایی از آن را بازآفرینی کرد. آرمان‌شهری از گذشته تاریخی که واقعیت‌های تلخ آن به نسبت زندگی پرمشقت کنونی از یاد رفته است.

جامعه‌ای که توان ابداع معنا و مفهوم را ندارد، جامعه‌ای خسته، ناامید و بازنشسته است؛ مهم نیست که آمار جمعیت، خبر از جوانی آن می‌دهد. جامعه‌ای که بر هر مفهوم و معنایی می‌تازد و فاقد نگاه انتقادی منصفانه به وضعیت کنونی خود است و غم روزهای از دست ‌رفته را می‌خورد، جامعه‌ای پیر و بازنشسته است که هیچ نویی از آن زاده نخواهد شد. آینده ایران در گذشته و اکنون آن است. هیچ بخشی از تاریخ ایران همچون یک کیک نیست که بتوان تکه‌ای از آن را برید و به امروز آورد. هر چیز نویی از جمله جامعه و دولت نو، از دل نگاه انتقادی و کاوشگرانه برمی‌خیزد. جامعه معتاد به نوستالژی سرانجام «اُوِردوز» می‌کند. آدم‌های این جامعه در خلسه‌ای از گذشته و حال ستایشگر خود هستند و از هرکه همچون آنان نیست متنفرند. در این محوریت «من» است که نفرت در جامعه نهادینه خواهد شد. جامعه‌ای که از انقلاب بیزار است، اما از نوستالژی، انتظاری انقلابی دارد. هیچ گذشته‌ای بی‌کم‌وکاست احیا نخواهد شد و این غایت‌گرایی نافرجام به خشم وعصبیت ایدئولوژیک منتهی خواهد شد. دو مفهومی که کارکردی همچون سیل دارد و جز ویرانی از دل آن چیز دیگری بیرون نخواهد آمد.

۱. از کتاب « چنین گفت زرتشت» فریدریش نیچه، ترجمه داریوش آشوری، نشر آگه


🔻روزنامه اقتصاد سرآمد
📍 «مکانیسم ماشه» سناریوی جدید عملیات روانی اروپایی‌ها در پساجنگ
✍️ مهدی فرخ‌پور
در چندروز اخیر و پساجنگ ۱۲ روزه ایران با رژیم صهیونیستی، مکانیسم ماشه به عنوان یک سناریو از پیش طراحی شده در قالب جنگ روانی و یکی از تاکتیک‌های اسرائیلی و آمریکایی با نقش‌آفرینی اروپا تبدیل شده است. برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) توافقی است بین المللی که بر سر برنامه هسته‌ای ایران با ۶ کشور قدرتمند و اثرگذار دنیا در سال ۲۰۱۵ شکل گرفت. پس از دستیابی طرفین به توافق هسته‌ای برجام، شورای امنیت سازمان ملل با صدور قطعنامه‌ای مشهور به ۲۲۳۱ بطور رسمی از این توافق حمایت کرد و رعایت به مفاد آن را از لحاظ حقوقی و قانونی برای جامعه بین‌الملل الزام‌آور دانست. در واقع قطعنامه ۲۲۳۱ که بعنوان یک سند رسمی جایگزینی مجموعه‌ای از تحریم‌های بین‌المللی با نظارت مستقیم آژانس بین‌المللی انرژی اتمی تعریف شده است. یکی از بندهای مهم قطعنامه ۲۲۳۱ مکانیسم ماشه است.
مکانیسم ماشه به‌عنوان یک فرایند است. از این مکانیسم به‌عنوان یکی از مهمترین وجوه حقوقی و سیاسی توافق برجام می‌توان یاد کرد که در قطعنامه ۲۲۳۱ بعنوان یک سند رسمی مطرح گردیده است. هرگاه یکی از کشورهای عضو دائم شورای امنیت اعلام و ادعا کند که ایران به تعهدات هسته‌ای و برجامی خود پایبند نبوده است، مکانیسم ماشه بعد از ۳۰ روز سبب بازگشت تحریم‌ها به صورت فوری منتهی می‌شود. ایران می‌تواند طی ۱۵ روز حق اعتراض خود را اعلام کند اما با توجه به تجارب و سوابق به نظر راهگشا و مثمر ثمر نیست. در صورتی می‌توان در اصطلاح ماشه را بی‌اثر کرد که پنج کشور عضو دائم شورای امنیت به صورت مجدد قطعنامه‌ای جدید در رد درخواست کشور مدعی صادر کنند که با این حال تنها یک کشور از پنج کشور آن را وتو کند مجدد مکانیسم ماشه به شرایط فعال برمی‌گردد.

برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران همواره تحت فشارهای سیاسی و اتهامات بی‌اساس کشورهای غربی قرار داشته است. ایران پس از برجام همواره به تعهدات خود پایبند بوده، اما رئیس‌جمهور آمریکا در سال ۱۳۹۷ بطور یکجانبه از برجام خارج شد و آن را بدترین توافق خواند. کشورهای اروپایی در کنار دو کشور دیگر هم نتوانستند بطور کامل تعهدات برجامی را انجام دهند. به همین خاطر در چارچوب مفاد برجام اقدام به کاهش تعهدات هسته‌ای خود کرد و ایران هیچ‌وقت راه گفتگو و نظارت‌های بین‌اللملی را نبست.
این مدل رفتاری تا سال ۱۴۰۴ ادامه داده شد. در نهایت با آمدن دوباره دونالد ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور آمریکا درخواست مذاکرات مجدد مطرح گردید و از آغاز سال ۱۴۰۴ تا تیرماه ۵ دوره به میانجیگری عمان برگزار شد. در نهایت قبل از شروع دور ششم مذاکرات هسته‌ای ایران و آمریکا، رژیم جعلی اسرائیل در ۲۳ خرداد اقدام به تجاوز نظامی به ایران را کرد و با شهادت فرماندهان برجسته نظامی و دانشمندان هسته‌ای مسیر گفتگو و مذاکرات را دشوار و سخت و مختل کرد.
اروپایی‌ها با توجه به کنار گذاشته شدن توسط رییس دولت آمریکا و به دنبال بازسازی حیثیت برجامی خود، سکانس سناریوی مکانیسم ماشه را در راهبرد اسرائیلی آمریکایی برعهده گرفتند تا بعد از تجاوز نظامی مسیر گفتگو اقناعی اجباری را برای آمریکا هموار و اماده کنند. مکانیسم ماشه یکی از بندهای حقوقی قراداد برجام است که مطمئنا با فعال شدن آن سایه سنگینی بر کشور ایران تاثیرات سیاسی و اقتصادی خواهد گذاشت. مکانیسم ماشه در حوزه سیاسی سبب تیرگی روابط دیپلماتیک و کاهش اعتماد بین‌المللی و انزوای سیاسی دولت ایران را به دنبال داشته و البته مکانیسم ماشه در حوزه اقتصادی نیز، با بازگشت تحریم‌های شورای امنیت در حوزه صادرات و فروش نفت، مباحث مرتبط با ارزی و بانکی و به دنبال آن سقوط ارزش پول ملی و کنار رفتن شرکت‌های خارجی و کاهش سرمایه‌گذاری بین‌المللی بدلیل عدم ثبات و خطر جریمه شدن و تحریم را در پی خواهد داشت.
با توجه به اینکه مهلت ۱۰ ساله توافق برجام در ۲۶ مهرماه ۱۴۰۴ به پایان می‌رسد اما به نظر می‌رسد کشورهای غربی به‌ویژه اروپایی با هدف فعال و مطرح کردن مکانیسم ماشه به دنبال عملیات روانی و تکمیل پازل‌های جنگ ترکیبی صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها هستند که ایران را پای میز مذاکره کشانده و توافق را تحمیل کنند و طی آن سه کشور اروپایی بتوانند با این خوش خدمتی اعتبار برجامی خود را بازسازی کنند. ایران همواره اهل گفتگو و مذاکره است البته مذاکره‌ای که احترام متقابل و عزت‌آفرینی و حفظ منافع ملی را بدنبال داشته باشد. ایران در حال رقم زدن روزهای سخت، مهم و سرنوشت‌سازی در تاریخ کهن خود است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین