شنبه 7 تير 1404 شمسی /6/28/2025 12:32:59 PM

🔻روزنامه تعادل
📍 وقتی اقتصاد ایران قورباغه درونش را قورت داد
✍️ آلبرت بغزیان
«کار دنیا که تو دشوار گرفتی بر خود/‌گر تو بر خویشتن آسان کنی، آسان گردد...» این عبارات یکی از ضرب‌المثل‌های قدیمی ایرانی است که اگر قرار باشد یک معنی تحت‌اللفظی به زبان امروزی برای آن نظیرسازی شود، می‌توان از عبارت «قورباغه درونت را قوت بده» که طی سال‌های اخیر وایرال شده، بهره برد. چنین باید و گزاره‌ای در زمینه اقتصاد ایران هم به ‌شدت احساس می‌شود، مسوولان اقتصادی نیاز داشتند قورباغه درون خود را قورت بدهند و بحران اخیر این فرصت را در اختیار آنان قرار داد. می‌پرسید چطور؟ در این یادداشت تلاش می‌کنم به این موضوع بپردازم.
۱) یکی از رخدادهای مهمی که در بحران اخیر و پس از حمله اسراییل به ایران رخ داد و طبیعتا محصول عملکرد مناسب نظام تصمیم‌سازی‌های اقتصادی دولت است، عملکرد مطلوب در بازار ارز و سایر بازارهای مهم کشور است. برخلاف نمونه‌های مشابه که با وقوع بحران‌هایی به مراتب کمتر از تهاجم اسراییل و امریکا به ایران، مغازه‌ها خالی می‌شدند، اقلام اساسی با کمبود مواجه می‌شدند، روند سوخت‌رسانی و تامین بنزین و برق و...مختل می‌شد، در بحران اخیر شاهد چنین رخدادهایی در ایران نبودیم. خوشبختانه اجناس به اندازه کافی موجود بودند و همبستگی و انسجام ایرانیان در همراهی با دولت شرایطی را به وجود آورد که با کمترین تکانه اجتماعی و اقتصادی این بحران پشت سر گذاشته شود. از سوی دیگر نرخ ارز که پیش از این با تکانه‌هایی به مراتب کمتر از جنگ‌افروزی اخیر اسراییل در دالان صعودی قرار می‌گرفت، در بحران اخیر کمترین نوسانی را ثبت کرد. این در حالی است که برخی تحلیلگران پیش‌بینی می‌کردند که نرخ ارز پس از آغاز جنگ به بالای ۲۰۰ و حتی ۳۰۰هزار تومان نیز برسد! اما نرخ ارزی که قبل از عید به رقم ۱۰۶هزار تومان رسیده بود در دوران بمباران و شدیدترین تهاجم، هرگز به بالای ۹۵هزار تومان نرسید. این واقعیت نشان می‌دهد که بانک مرکزی و وزارت اقتصاد توانستند عملکرد قابل توجهی از خود ثبت کنند. بحث بستن سایت‌ها، تعطیل شدن مقطعی صرافی‌ها، کنترل حساب بانک‌ها و مهم‌تر از همه تزریق ارز قابل توجه در بازار، ثبات مناسبی ایجاد کرد. این روند می‌تواند (و باید) ادامه‌دار باشد.

۲) برخی تلاش می‌کنند بدبینانه، ریشه‌های این ثبات را تحلیل کنند که به نظرم من بی‌انصافی است. برخی این‌طور تحلیل می‌کنند که ثبات اخیر نشان می‌دهد که نوسانات سال‌های گذشته ریشه در تصمیمات بانک مرکزی داشته. اینکه نرخ ارز با یک خبر منفی ناگهان ۴۰درصد بالا می‌رفت، ناشی از تصمیمات روسای قبلی بانک مرکزی بوده و امروز که فرزین تصمیمات متفاوتی را اتخاذ کرده، ارز هم نوسان بالایی را تجربه نکرده است! معتقدم این نوع تحلیل‌ها، تحلیل‌های درستی نیستند. اصل موضوع را باید در اتحاد و انسجام و مشارکتی دید که یکان‌یکان ایرانیان در اقشار، اصناف و طیف‌های مختلف در راستای یک هدف مشترک که حفظ آرامش و تمامیت ارضی ایران بود به کار گرفتند. کمتر شهروندی در این ایام که کشور در تیررس هجوم دشمنان قرار داشت به خود اجازه داد که کالای مصرفی را احتکار کند، ارز بخرد، سکه طلا ذخیره کند و نظام عرضه و تقاضای اقتصادی را به هم بزند. شخصا در بازار دیدم که مردم به اندازه نیازهای روزانه (و نه حتی هفتگی‌شان) خرید می‌کردند تا کمبودی در فروشگاه‌ها احساس نشود. دولت باید زمینه حفاظت از این انسجام و هماهنگی و اتحاد را فراهم کند. ایران برای ثبات، توسعه و حرکت رو به جلو به چنین مشارکتی در همه سطوح نیاز دارد. البته در کنار این همراهی عمومی، دولت هم از اتخاذ تصمیمات نابهنگام و اشتباه خودداری کرد. بانک مرکزی به اندازه کافی ارز وارد بازار کرد، کانون‌های انتشار اخبار غیر مستند جمع شدند و سر و سامانی به حساب‌ها و دفاتر بانک‌ها داده شد. نتیجه این همراهی‌ها در ثبات نسبی نرخ ارز نمایان شد. در اوج نبرد، نرخ ارز به بالای ۹۴هزار تومان نرسید و پس از آتش‌بس هم این رقم به ۸۴ هزار تومان رسید.

۳) گفت، خوبی‌اش را گفتی، بدی‌اش را هم بگو! اگر ما معتقدیم که نوسانات ارزی به تولید و انتظارات ضربه می‌زند، ضد سرمایه‌گذاری و مشوق سوداگری است و مهم‌تر از همه باعث افزایش نرخ تورم می‌شود باید به هر اقدامی دست بزنیم تا نرخ ارز و نرخ تورم افزایش پیدا نکنند. متاسفانه این روزها برخی اقلام و کالاهای مصرفی مردم، هر چند در دسترس بودند، اما افزایش قیمت‌های قابل توجهی را تجربه کردند. معتقدم بخش قابل توجهی از این گرانی‌ها به نظارت ضعیف باز می‌گردد. خوب است همان‌طورکه نوسانات ارزی با نظارت درست و اقدامات مدبرانه تثبیت پیدا کرد، اقلام مصرفی مردم هم شامل این نظارت‌ها شوند. این گرانی‌ها در اقلام مصرفی باعث می‌شود نرخ تورم افزایش پیدا کند و بعد عده‌ای به بهانه این افزایش تورم، راه بیفتند و بگویند نرخ ارز باید به اندازه تورم بالا برود!!! البته وزیر اقتصاد چنین اعتقادی ندارد و خواستار ایجاد ثبات و تک نرخی شدن ارز هستند. در نهایت معتقدم بحران اخیر در میان همه دستاوردها، نظام تصمیم‌سازی‌های اقتصادی کشور را با این واقعیت آشنا کرد که با استفاده از نظارت درست، تصمیمات مدبرانه و ایجاد انسجام و اتحاد ملی می‌توان از بزنگاه‌های سخت عبور کرد. این قورباغه‌ای است که اقتصاد ایران در این برهه خاص قورت داده است...


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 ایران و دوراهی سرنوشت‌ساز
✍️ مسعود نیلی
۱۲روز پر التهاب گذشت و ایران، بازهم تلاطم امواج را از سرگذراند و ماند تا به ما نشان دهد که چقدر برای این ملت عزیز است. خورشید ایران در ۴تیر، برای مردم این سرزمین، طلوعی متفاوت داشت. با دلبری سر برآورد و گویی می‌خواست به غمزه مساله آموزمان شود و درس‌های برآمده از تلخ و شیرین سرگذشت ‌این میهن کهن را بار دیگر برایمان بازگو کند. تمدن دیرپای ایران، معلمی صبور و بسیار متواضع است؛ هرچند ما شاگردانی بازیگوش و بیزار از درس و مدرسه‌ایم. کتابی است که در برگ برگش، وقایعی درس‌آموز، به زبان ساده و رسا بیان شده است. درس‌هایی در مورد کشورداری و کشورگشایی‌ها، سرکشی‌ها، کینه‌توزی‌ها، خودمطلق‌انگاری‌ها و یادآوری اوج‌هایی که به حضیض افتاده‌اند و نام‌هایی که نماد آبادانی یا ننگ ویرانی این سرزمین شده‌اند.

بدون تردید، این ۱۲روز، برگی متمایز از تاریخ کشور محسوب می‌شود. عده‌ای می‌گویند، به این آتش‌بس‌ها نمی‌توان اعتماد کرد و روزهای تلخ و توام با اضطراب پایانی خرداد ۱۴۰۴، باز هم تکرار خواهد شد. پاسخ من آن است که شاید چنین باشد، اما همه‌چیز بستگی به این دارد که ما از این ۱۲روز چه آموخته باشیم. سرنوشت کشور ما را، نه نقض آتش‌بس‌ها یا پایبندی به آن، بلکه نوع نگاه خودمان، به جهان و داخل تعیین می‌کند. هماوردی ما بسیار بیش از آنکه بیرونی و در مقابل بیگانگان باشد، درونی است و میان خودمان. دو نوع نگاه متفاوت، طی سال‌های گذشته، در مقابل یکدیگر و در عرصه حکمرانی، کاملا در برابر هم، اما در جاگیری سیاسی، به صورت تناقض‌آمیزی، بعضا در کنار یکدیگر، مشغول امور مُلک و ملت بوده‌اند.

شکاف بزرگ میان این دو نگاه متضاد را درآمدهای نفتی پر می‌کرده است. نگاه اول، عمدتا غالب و نگاه دوم -هرچند به شکل منسجم خود، مدافع جدی در ساختار سیاسی نداشته- اما به ترتیبی که توضیح داده می‌شود، تنها در بحران‌ها و به اجبار، به کار گرفته می‌شده است. یک نگاه (نگاه اول)، حکومت را منحصرا، میدان درگیری و عرصه مبارزه تعریف می‌کند. نمود این مبارزه در بُعد روابط خارجی، درگیری فعال با قدرت‌های بزرگ غربی به‌عنوان یک وظیفه‌محوری است. هرچه قدرت خارجی بزرگ‌تر، این وظیفه هم سنگین‌تر. این نگاه، نبود یا ضعف عدالت در عرصه بین‌المللی را توجیه تکلیف خود در دفع ظلم و بی‌عدالتی در هر نقطه از جهان می‌داند.

از این منظر، حاکمان کشورهای مختلف، عمدتا یا ستمگرند یا نوکران این ستمگران. وجود همین دسته‌بندی هم کفایت می‌کند تا همواره در عرصه مبارزه با ستمگران و تلاش برای کنار زدن نوکران، حاضر باشد. این نگاه، خود را تنها پرچم‌دار ظلم‌ستیزی می‌داند و هرگونه محاسبه توازن قدرت و نتیجه‌گرایی را در میدان دشمن قلمداد می‌کند. معتقد است خیل عظیم کشورهای در حال توسعه‌ای که ظرف ۴ دهه گذشته موفق شده‌اند از جرگه فقرا خارج شوند و به رفاه و آسایش دست یابند، استقلال خود را معامله کرده‌اند و نوکری غرب را پذیرفته‌اند. این نگاه، داخل را هم پشت جبهه مبارزه مقدس جهانی و منطقه‌ای می‌بیند.
نگاهش به رفاه و اقتصاد، نگاه معیشتی، دستوری، از بالا به پایین و کاملا درون‌گرا و مبتنی بر خودکفایی بی‌قید و شرط است و رسالت اقتصاد را عمدتا تقویت پشت جبهه داخلی در مبارزه بیرونی می‌داند و نگاهی را که به رفاه همگانی اصالت می‌دهد، دون‌پایه و حتی حیوانی می‌داند. در این نگاه، واژه توسعه یک واژه غربی و تداعی‌کننده پارادایم وابستگی است. پس باید از گفتمان حکمرانی بومی حذف شود. در عرصه فرهنگی هم، جامعه باید نمایشگاهی یکدست و یکپارچه برای این مبارزه به چشم بیاید. مبارزه بیرونی به اندازه‌ای مهم و تعیین‌کننده است که اعمال انواع محدودیت‌ها در داخل توجیه‌پذیر است. هسته خودی هرچه هم کوچک، باید مرتب پالایش شود و درجه خلوصش افزایش پیدا کند و بالا رفتن درجه خلوص، اهمیتی به مراتب، بیشتر از گستره دایره خودی دارد. غافل از اینکه این رویکرد، جامعه را چون مخروط بلند ارتفاعی که سر و ته ایستاده، ناپایدار می‌سازد. این نگاه، باخود حق‌پنداری جزم‌اندیشانه، از محاسبه و تحلیل هزینه فایده که به درجاتی از نتیجه‌گرایی پایبند است، دوری می‌جوید.

نگاه دیگر، حکومت را ناشی از اراده مردم می‌بیند. جامعه محور اصلی است و حکومت به اموری می‌پردازد که جامعه یا نمی‌تواند انجام دهد یا اگر انجام دهد، پرهزینه است. هزینه اداره کشور را مردم با همه تنوعی که دارند، می‌پردازند. پس با همین تنوع، حق دارند حاکمان را بر حسب میزان صلاحیتشان در ارائه خدمات، انتخاب کنند و مستمرا مورد ارزیابی و کنترل قرار دهند. صلاحیت حکمرانان را هم با معیارهای رونق و عدالت که به رضایت عمومی می‌انجامد، می‌سنجد. معیار رونق و رفاه، رشد اقتصادی و معیار عدالت، رفع فقر، بهبود توزیع درآمد و فراهم کردن فرصت‌های برابر و غیررانتی برای همه است که مجموعه اینها، از لوازم رضایت عمومی محسوب می‌شود.

از این منظر، حکمرانی باید کاملا علمی، شفاف و پاسخ‌گو باشد حداقل به این دلیل که با منابع عمومی متعلق به جامعه اداره می‌شود. از این منظر، تعامل جهانی با وابستگی یک‌جانبه مترادف نیست. چین امروز بسیار وابسته به آمریکاست همان‌طور که آمریکا هم وابسته به چین است. چین در زمره مستقل‌ترین کشورهای دنیاست هرچند دومین واردکننده بزرگ کالا و خدمات از جهان و به ویژه از آمریکا است. در این نگاه، صلح یک اصل است و به هیچ‌وجه مترادف با پذیرش ظلم نیست. در این نگاه، داده و محاسبه و تحلیل متکی به آن، حرف اول را می‌زند. لذا آرزوها هرچند بزرگ، آن‌گاه که نتوانند به ثمر نشینند، به ضد خود تبدیل می‌شوند. باید روی زمین و در عرصه واقعیت‌ها زندگی کرد. هرچه در عرصه تحقق عدالت جهانی بی‌پرواتر و ابزاری‌تر اقدام کنیم، از عرصه عدالت داخلی دورتر می‌شویم.

موارد ذکر شده را حتما می‌توان بسط بیشتر و دقیق‌تر هم داد. اما اهمیت این نوشتار، بیشتر از این جهت است که احتمال پررنگ‌تر شدن و تسلط کامل رویکرد اول، پس از جنگ ۱۲روزه، شاید بیشتر شده باشد. بر طبل مبارزه بیرونی محکم‌تر نواخته شود. هل من مبارزِ بی‌پرواتری فریاد شود و دشمن درنده‌خو مجددا تحریک شود و دوباره درگیری‌ها آغاز شود. درنده‌خو بودن، فاسد بودن، متجاوز بودن و بسیاری صفات زشت و ناروای انسانی برخی از حکمرانان در جهان نمی‌تواند توجیه‌گر درگیری غیرمصلحت‌اندیشانه ما با آنان شود. توجه داشته باشیم، ما ناترازی‌هایی بزرگ و بنیان‌برافکن داریم که قوی‌تر و مخرب‌تر از هر دشمن خارجی می‌رود تا کشور را به نابودی بکشاند.

این ناترازی‌ها، همین امروز عرصه زندگی را بر یک یک ایرانیان تنگ کرده است و در آینده نزدیک، خاکی را هم که برای حفظ وجب وجب آن، خون‌های فراوانی نثار شده، به‌طور گسترده، زیست ناپذیر و بی‌ارزش خواهد کرد. راه‌حل‌های کاهش یا رفع این ناترازی‌ها، دردناک و بسیار سخت است که مدارای عمومی و همراهی بخش بسیار بزرگ جامعه و بهره‌گیری از ظرفیت‌ها و منابع و تکنولوژی جهانی را نیاز دارد. ظرفیت‌های مهمی از کشور ظرف این ۱۲روز تخریب شده که مشکلاتی به بار خواهد آورد. برای شرایط دشواری که در پیش داریم باید اولا، نظام حکمرانی جامعه را با همه تنوع و تفاوت‌هایی که دارد به رسمیت بشناسد و همراهی کند. ثانیا تلاش کند تا از تعداد دشمنان خارجی هرچه بیشتر کاسته و به تعداد دوستان افزوده شود و از این تنهایی خطرآفرین بیرون آییم. این را به یادگار می‌گذارم که ایران عزیز، امروز دقیقا برسر یک دوراهی سرنوشت‌ساز از نظر حکمرانی قرار گرفته است: یک راه، مبتنی بر کینه‌ورزی و راه دوم، براساس اندیشه مصلحت عمومی آینده‌نگرانه.
همه می‌روند، آنچه می‌ماند، ایران است و مردمش و نام نیک خیرخواهانش و دیگر هیچ.


🔻روزنامه کیهان
📍 میدان بهارستان
✍️ سید محمدعماد اعرابی
سه روز پس از ترور شهید محسن فخری‌زاده، دانشمند برجسته کشورمان در ۷ آذر ۱۳۹۹، نمایندگان وقت مجلس شورای اسلامی کاری کردند؛ کارستان! آنها که پیش‌تر طرح «اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها و صیانت از حقوق ملت ایران» را تدوین و آماده کرده بودند؛ در واکنش به این جنایت رژیم صهیونیستی، ابتدا دو فوریت این طرح را به تصویب رساندند و سپس کمتر از ۲۴ ساعت بعد، در ۱۱ آذر ۱۳۹۹ متن کامل طرح را با جزئیاتش بررسی کردند و به تصویب رساندند. در حالی که فهم غلط و گیجی آزاردهنده دولت تدبیر و امید[!]، ایران را در سطح جهانی منفعل و متضرر کرده بود؛ نمایندگان مجلس شورای اسلامی با این قانون دست جمهوری اسلامی ایران را باز کردند تا واکنشی به ۵ سال عهدشکنی اروپا و آمریکا در انجام تعهدات برجامی‌شان و خروج یک‌طرفه آمریکا از برجام نشان دهد.
این قانون بارها مورد تمجید و تأیید رهبر معظم انقلاب قرار گرفت. ایشان آخرین‌بار در سخنان ۳۱ تیر ۱۴۰۳ «قانون اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها و صیانت از حقوق ملت ایران» را مصداق حضور موفق مجلس در موضوعات جهانی و مسائل مربوط به سیاست خارجی دانستند که دست دولت ایران را در عرصه بین‌المللی پُر کرد: «یک نمونه از کارهای خوب، همین قانون اقدام راهبردی(۷) در مجلس قبل بود؛ این یکی از کارهای بسیار خوب [بود]. البتّه بعضی‌ها اعتراض و عیب‌جویی کردند؛ مطلقاً این عیب‌جویی وارد نیست و کار بسیار درستی بود. این حضور می‌تواند خیلی مؤثّر [باشد].»
مجلس همچنان می‌تواند حضور موفق و تأثیرگذاری در موضوعات جهانی و مسائل بین‌المللی مربوط به ایران داشته باشد. هفته گذشته طرح تعلیق همکاری ایران با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی در مجلس شورای اسلامی تصویب شد. پس از تصویب این طرح با توجه به عملکرد جانبدارانه و غیرحرفه‌ای آژانس، همکاری ایران با این نهاد متوقف خواهد شد. طرح‌هایی مانند توقف همکاری با آژانس، خروج از ان‌پی‌تی و... با توجه به عملکرد آژانس در افشای اطلاعات کشور برای دشمنان، کاملا منافع ملی ایران را تأمین می‌کند. این طرح‌ها از پشتوانه منطقی خوبی نیز برخوردار است و طبق تجربه تاریخی ایران در دهه‌های گذشته می‌تواند کاملا در سطح افکار عمومی داخلی و خارجی اقناع‌کننده باشد. بازرسی‌های آژانس در تمامی این سال‌ها بیش از آنکه جنبه فنی و کارشناسی داشته باشد، در خدمت تکمیل اشراف اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی بر تأسیسات فنی و سرمایه‌های انسانی ایران بود.
۱۰ آگوست ۲۰۱۲ «جی کارنی» سخنگوی وقت کاخ سفید در کنفرانس خبری‌اش گفت: «ما «چشم» داریم و می‌توانیم برنامه [هسته‌ای] ایران را مشاهده کنیم.» وقتی خبرنگار منظور او را درباره «چشم» پرسید، کارنی گفت: «بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، آنها آنجا هستند.» آن روزها تنها بازرسی‌های متعارف آژانس از ایران انجام می‌شد اما نسخه‌ای از همین بازرسی‌های متعارف در رویه خلاف چارچوب آژانس در اختیار آمریکا قرار می‌گرفت.
«ارنست مونیز» وزیر انرژی اسبق آمریکا در مقاله‌ای برای نشریه «فوروارد» رابطه بازرسان آژانس با آمریکا را کمی بیشتر توضیح داد:
«از سال ۱۹۸۰، ما همه بازرسان آژانس را در آزمایشگاه ملی لوس‌آلاموس تربیت کرده‌ایم. ما برای آنها ده‌ها دوره آموزشی برگزار کرده و اطمینان حاصل ‌کردیم که آنها از پیشرفته‌ترین تجهیزات و ابرازهای الکترونیکی برخوردار هستند که اکثر آنها هم ساخت خود ما است.» درواقع بازرسان آژانس را می‌شد منابع اطلاعاتی آمریکا در داخل خاک ایران به حساب آورد، این گویاترین اعترافی بود که یک مقام رسمی آمریکایی درباره بازرسان آژانس انجام داد.
سال ۱۳۹۴ وقتی دولت تدبیر و امید[!] توافق خسارت‌بار برجام را پذیرفت؛ علاوه‌بر بازرسی‌های متعارف آژانس، پروتکل الحاقی را نیز پذیرفت و باز هم علاوه‌بر آن رژیم بازرسی‌های ویژه‌ای را پذیرفت که دست آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را برای هر اقدامی در داخل ایران باز می‌کرد.
باراک اوباما رئیس‌جمهور وقت آمریکا در مقاله‌ای که برای «واشنگتن‌پست» نوشت از بازرسی‌های اعمال‌شده بر ایران در برجام به عنوان برگی برنده‌ سخن گفت: «ایران اکنون تحت جامع‌ترین رژیم بازرسی‌ای قرار گرفته که تاکنون برای نظارت بر یک برنامه هسته‌ای
[درباره آن] مذاکره شده است.» جو بایدن رئیس‌جمهور سابق آمریکا نیز همین نظر را داشت و توصیف جالبی را برای توافق برجام به کار برد: «توافقی که چشم و گوش را در درون برنامه هسته‌ای ایران قرار می‌داد.»
«اندیشکده بروکینگز» با تحلیل رژیم بازرسی‌های ویژه برجام، آن را فرصتی تازه برای ایالات متحده خواند و طی یادداشتی از
«جاشوا رونر» استاد دانشگاه ساوترن متدیست آمریکا، نوشت:
«حضور بازرسان فرصت‌های جدیدی برای جمع‌آوری اطلاعات فراهم خواهد کرد. نه تنها سازمان‌های اطلاعاتی از گزارش‌های بازرسی درباره برنامه هسته‌ای ایران سود خواهند برد، بلکه آزاد خواهند بود که دیگر حوزه‌های علمی و زیرساخت‌های صنعتی ایران را نیز بررسی کنند.»
مجلس شورای اسلامی با تصویب قانون «اقدام راهبردی برای لغو تحریم‌ها و صیانت از حقوق ملت ایران» مُهر پایانی بر این بازرسی‌های ویژه زد اما چشم شیطان هنوز کور نشده است و حالا پس از نبرد ۱۲ روزه اخیر تقریبا با اطمینان می‌توانیم بگوییم همان بازرسی‌های متعارف آژانس نیز در خدمت نهادهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل قرار گرفته‌اند. طرح مجلس برای توقف همکاری‌ها با آژانس از این منظر می‌تواند منجر به امنیت بیشتر برای کشور شود. مجلس علاوه‌بر این می‌تواند با استفاده از ابزارهای قانونی محاسبات دشمن را نیز تغییر دهد.
اگر آمریکا و رژیم صهیونیستی (حتی به دروغ) نگران غنی‌سازی اورانیوم در ایران هستند؛ باید به آنها نشان داده شود تجاوز و حمله به ایران نگرانی آنها را رفع نخواهد کرد بلکه این نگرانی را بیشتر خواهد کرد. موظف کردن سازمان انرژی اتمی به غنی‌سازی ۹۰ درصد و فراتر از آن با همین هدف توسط مجلس شورای اسلامی می‌تواند انجام شود. آمریکا و متحدان اروپایی‌اش با تبلیغات فریبکارانه غنی‌سازی ۹۰ درصدی را به منزله استفاده نظامی از صنعت هسته‌ای تصویر می‌کنند در حالی که این ادعا کاملا خلاف واقع است. به یاد بیاوریم سوخت اولیه رآکتور تحقیقاتی تهران در بدو تأسیس، اورانیوم غنی‌شده ۹۳ درصد بود. این رآکتور سال ۱۳۴۶ توسط شرکت آمریکایی AMF ساخته شد و به بهره‌برداری رسید و همین شرکت طبق قرارداد ملزم به تأمین سوخت آن بود که در سال ۱۹۸۰ (۱۳۵۸) دولت آمریکا دیگر اجازه صادرات سوخت به ایران را نداد. اکنون رآکتورهای تحقیقاتی متعددی در سطح جهان وجود دارد که با اورانیوم غنی شده ۹۰ درصد و بالاتر از آن به فعالیت می‌پردازند.
مجلس اما در نقش‌آفرینی بین‌المللی خود نباید فقط در حوزه هسته‌ای محدود بماند. در جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، آمریکا علاوه‌بر میدان‌داری غیرمستقیم جنگ در حمایت از اسرائیل، مستقیما نیز وارد نبرد شد و به خاک ایران تجاوز کرد. بنابراین کاملا منطقی است که جمهوری اسلامی ایران با شناسایی نقاط تهدیدآفرین در خاک آمریکا، خود را برای
رفع تهدید آماده کند. در این چارچوب مجلس می‌تواند با موظف کردن
وزارت دفاع به ساخت موشک‌های قاره‌پیما(ICBM) با هدف اقدام متقابل نسبت به مراکز تهدیدکننده امنیت ایران در خاک آمریکا، گام بلندی در تأمین منافع ملت ایران بردارد. عملکرد موفق موتور سوخت جامد سلمان در ماهواره‌برهای سری قائم به‌خوبی نشان می‌دهد دستیابی به موشک‌های قاره‌پیما با بُرد حداقل ۱۲ هزار کیلومتر کاملا در دسترس جمهوری اسلامی ایران است. آمریکا با حمله مستقیم به خاک ایران بازی خطرناکی را آغاز کرد که کمترین تاوان آن باید نگرانی دائمی از اصابت موشک‌های ایران به اهداف مدنظر در خاک آمریکا باشد.
مجلس همچنین پیش‌تر طرحی برای اخذ عوارض عبور کشتی‌ها از تنگه هرمز را در دستور کار داشت. این طرح با توجه به شرایط کنونی می‌تواند با فوریت و جدیت بیشتری دنبال شود. از حدود ۳۰ مایل (۴۸ کیلومتر) عرض تنگه هرمز، ۱۲ مایل(۱۹ کیلومتر) آن کاملا در آب‌های سرزمینی ایران و ۱۲ مایل دیگر آن طبق قوانین بین‌المللی تحت نظارت ایران قرار دارد. تنها حدود ۶ مایل(۹ کیلومتر) از عرض این تنگه خارج از حوزه فعالیت ایران جای می‌گیرد که فقط قابل استفاده برای لنج‌ها و کشتی‌های کوچک است. جمهوری اسلامی ایران طبق قوانین بین‌المللی حق دارد برای تأمین امنیت این آبراه حساس اقدام به اخذ عوارض عبور برای همه کشتی‌ها و یا کشتی‌های متعلق به کشورهایی که مخل امنیت منطقه هستند، کند. اخذ عوارض عبور از کشتی‌ها اتفاقی خارق‌العاده نیست. مالزی نیز با این استدلال که تأمین امنیت تنگه مالاگا برای این کشور هزینه‌بر است، به دنبال اخذ عوارض از کشتی‌های عبورکننده از این تنگه است.
نبرد ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، دست مجلس شورای اسلامی را برای نقش‌آفرینی مؤثر به نفع ایران در تحولات جهانی بیشتر از گذشته
باز کرده است. بهارستان‌نشینان برای تکمیل پیروزی نیروهای مسلح می‌توانند میدانی تازه باز کنند و با ضربه به محاسبات دشمن متجاوز، آنها را از اقدام خود پشیمان کنند.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 بازار در مسیر برگشت
✍️ میثم فدایی
شکل‌گیری آتش‌بس سطح ریسک بازار را به ‌طور محسوسی کاهش داده و می‌توان امیدوار بود که از امروز شاهد بازگشایی بازار و بازگشت تدریجی آن به روال عادی باشیم. یکی از مهم‌ترین عواملی که در روزهای گذشته منجر به افزایش تقاضا برای وجه نقد در بازار شد، نگرانی از بسته ماندن طولانی‌مدت بازار و تداوم فضای نااطمینانی بوده است. همین مساله باعث شد برخی سرمایه‌گذاران اقدام به فروش واحدهای صندوق‌های درآمد ثابت کنند تا منابع نقدی خود را در اختیار داشته باشند و در صورت تداوم بحران، آماده جابه‌جایی سرمایه‌هایشان باشند. با این حال اکنون که چشم‌انداز سیاسی تا حدودی روشن و از التهاب روانی بازار کاسته شده است، موج تازه‌ای از ورود پول به صندوق‌های درآمد ثابت مشاهده می‌شود؛ صندوق‌هایی که در روزهای گذشته با خروج سرمایه‌های قابل‌‌توجهی روبه‌رو بودند اما حالا دوباره در حال بازپس‌گیری منابع خود هستند. این موضوع می‌تواند به عنوان اولین نشانه‌ از بازگشت آرامش و اطمینان نسبی به بازار ارزیابی شود. با وجود این تحولات مثبت، بازار همچنان با ابهاماتی همراه است. با کاهش نسبی ریسک، بازار همچنان با ابهاماتی مواجه است که باعث می‌شود بخشی از سرمایه‌گذاران جانب احتیاط را رعایت کنند. به همین دلیل، طبیعی است که برای بازگشت کامل اعتماد و پویایی به بازار، نیاز به گذشت زمان داشته باشیم. این ابهامات می‌تواند شامل مسائلی همچون روند مذاکرات منطقه‌ای، تصمیمات سیاستگذار اقتصادی، نرخ ارز و مسیر نقدینگی در سایر بازارها باشد؛ عواملی که همچنان در ذهن بسیاری از معامله‌گران به عنوان متغیرهای مهم و نامطمئن باقی مانده‌اند. اگر در هفته‌های آینده اتفاق غیرمنتظره‌ای رخ ندهد، می‌توان انتظار داشت بازار به تعادل برسد، تحلیلگران مجددا فعال شوند و معاملات سهام با رویکردی تحلیلی‌تر از سر گرفته شود. چنین تغییری نه‌تنها می‌تواند به افزایش حجم معاملات و ارتقای کیفیت تحلیل‌ها کمک کند بلکه فرصتی فراهم می‌آورد تا سرمایه‌گذاران دوباره با دید بلندمدت‌تری وارد بازار شوند. به ‌طور کلی، باز شدن گره‌های سیاسی و بهبود نسبی فضای روانی بازار، در صورتی که با تصمیمات درست و پایدار همراه شود می‌تواند نقطه آغاز بازیابی بازار سرمایه در نیمه دوم سال باشد؛ مرحله‌ای که در آن بار دیگر تحلیل و منطق جای هیجان و ترس را خواهد گرفت.


🔻روزنامه اعتماد
📍 آتش‌بس ناپایدار و موج دوم دیپلماسی فریب
✍️ ابراهیم متقی
بحران امنیتی ایران از زمانی آغاز شد که واقعیت‌های نوظهور سیاست جهانی مورد توجه کارگزاران امنیتی و راهبردی کشور قرار نگرفت. تغییرات سیاسی و نوآوری در قالب‌های هنجاری و فناوری را می‌توان در زمره موضوعات و عواملی دانست که مساله و موضوع اصلی پیروزی یا شکست کشورها را در دهه سوم قرن ۲۱ شکل می‌دهد. کارگزاران امنیتی و دیپلماتیک ایران از آنچه که در نظام جهانی شکل می‌گرفت، بی‌اطلا ع بودند و تمایل چندانی برای هماهنگ‌سازی خود با ضرورت‌های جدید حکمرانی در حوزه هویت، قومیت، تغییرات نسلی و فناوری‌های در حال ظهور نداشتند. این امر منجر به غافلگیری تاکتیکی ایران شد. ایران احساس می‌کرد که قابلیت‌های گسترده‌ای به لحاظ ابزاری و تاکتیکی در محیط منطقه‌ای داشته و از این طریق قادر خواهد بود تا در هر منازعه‌ای به پیروزی و اثربخشی تاکتیکی نایل شود.
در چنین شرایطی تغییراتی بسیار عمیق و گسترده در ساختار بروکراتیک به موازات نظم جهانی شکل می‌گرفت، به همان‌گونه‌ای که نشانه‌هایی از بیگانگی نسلی، هویتی و شکاف ژئوپلیتیکی در ایران به وجود آمد. در این شرایط سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی امریکا و اسراییل موقعیت خود را در داخل کشور ایران ارتقا داده و به این ترتیب زمینه برای شکل‌گیری مجموعه‌هایی به وجود آمد که می‌توانستند نقش موثری در شکل‌بندی‌های ضد امنیتی ساختار سیاسی ایران ایجاد کنند. شبکه‌های نفوذ اطلاعاتی در شرایطی گسترش یافت که قابلیت‌های ذهنی و ادراک مجموعه‌های حفاظتی در ایران براساس قالب‌های موج دوم شکل گرفته و در نتیجه، مجموعه‌های امنیتی، سوژه‌ها را براساس شکل‌بندی‌های ظاهری و ادبیات رسمی آنان مورد سنجش قرار می‌دادند. درحالی که هرگونه تغییر تکنولوژی و تاثیرگذاری آن بر ساختار اطلاعاتی و امنیتی امریکا و اسراییل شبکه‌هایی را در داخل کشور به وجود آورد، این شبکه‌ها توانستند ضربات غافلگیر‌کننده و غیر قابل جبرانی را بر ساختار سیاسی و امنیتی ایران اعمال کنند.

۱- تجارب ایران از موج اول دیپلماسی هسته‌ای
موج اول دیپلماسی هسته‌ای در شرایطی ایجاد شد که اسراییل برای سازماندهی شبکه‌های اطلاعاتی و امنیتی خود نیازمند زمان و غافلگیری تاکتیکی ایران بود. روندهای کنش دیپلماتیک ایران در این دوران تاریخی کاملا خوشبینانه بوده است. در این دوران تاریخی دیپلمات‌ها و گروه مذاکره‌کننده احساس نمی‌کردند که آنچه در آینده سیاسی و راهبردی جمهوری اسلامی اتفاق می‌افتد به دور از قالب‌های ادراکی است که در اتاق‌های دیپلماتیک و براساس مذاکرات دو جانبه حاصل می‌شود. در این دوران تاریخی، شکل‌گرایی واقعیت دیپلماسی هسته‌ای ایران بوده و به همین دلیل هیچ‌گونه ذهنیتی معطوف به درک قالب‌های بنیادین تفکر ترامپ، هگست، روبیو و ویتکاف حاصل نشد. انگاره کنش دیپلماتیک ایرانی در این دوران به ‌شدت ابتدایی، سطحی و تا حد بسیار زیادی غیرمسوولانه بود. نتیجه آن را باید در عملیات غافلگیر‌کننده اسراییل علیه نهادها، تاسیسات و مجموعه‌های امنیتی ایران دانست. درحالی که ایران مورد تهاجم نظامی و امنیتی اسراییل قرار گرفته بود، متاسفانه اثربخشی دیپلماتیک ایران به گونه‌ای محدود بود که هیچ‌یک از نهادهای بین‌المللی مواضع مثبتی نسبت به مظلومیت راهبردی جمهوری اسلامی اتخاذ نکردند. ارزش هر فرآیندی را باید در نتایج و پیامدهای آن دانست. نتیجه موج اول دیپلماسی هسته‌ای ایران و امریکا را می‌توان معطوف به حمله نظامی اطلاعاتی و امنیتی فراگیر سازمان یافته و شبکه‌ای علیه تاسیسات و نهادهای ایران دانست. بیان چنین رویکردی به مفهوم آن است که وقتی افراد به عنوان نماینده راهبردی کشوری در مذاکرات شرکت می‌کنند، می‌بایست دارای رویکرد موسع و همه‌جانبه راهبردی باشند. متاسفانه شکل‌گرایی، آفت بسیار بزرگ دیپلماسی، امنیت، راهبرد و کنترل اجتماعی در ایران بوده و چنین انگاره‌ای آسیب خود را بر نهادهای ساختاری جمهوری اسلامی به‌جا گذاشت. در چنین شرایطی محور اصلی مقابله با تهدیدات به دوش مقام معظم رهبری افتاده و ایشان توانستند ساختار در‌هم ریخته و فرو ریخته را به گونه‌ای بازسازی و عملیاتی نمایند که نشانه‌هایی از موازنه تاکتیکی را اجتناب‌ناپذیر کرد. در چنین شرایطی بود که اسراییل و ایالات‌متحده پیام‌های مربوط به آتش‌بس را مخابره کردند. باید علت اصلی آن را در قابلیت تاکتیکی نیروی هوافضای جمهوری اسلامی دانست. نیرویی که فرمانده ارزشمند خود را در اولین روز نبرد از دست داد. بازسازی ساختاری برای آمادگی عملیاتی نیازمند رهبری کاریزماتیک بود. در شرایطی که جامعه در فضای بهت و ابهام قرار داشت، نیروی هوافضا به صورت یک‌تنه توانست اقدامات متقابلی را علیه کنش تهاجمی اسراییل به انجام رسانده و در چنین شرایطی بود که نشانه‌هایی از موازنه مر‌حله‌ای به وجود آمد. اصلی‌ترین چالش امنیتی ایران در اولین مرحله نبرد را باید مربوط به باز بودن فضای آسمان ایران دانست.
اگرچه نیروی پدافند جمهوری اسلامی تلاش بسیار زیادی به انجام رساند و شهدایی را تقدیم فضای مقاومت و مقابله با تهدیدات تهاجمی اسراییل نمود، اما واقعیت آن است که چنین روندی نتوانست مانع از عملیات تاکتیکی اسراییل شود و در نتیجه هزینه‌های فراگیر امنیتی و راهبردی برای جمهوری اسلامی ایجاد کرد. در این شرایط، ایران نیز خود را با فضای موازنه جدید تطبیق داده به گونه‌ای که هم‌اکنون در وضعیت موازنه و آتش‌بس شکننده قرار داریم.
۲- چالش‌های موج دوم دیپلماسی هسته‌ای
منازعه ایران و اسراییل دارای پیشینه تاریخی بوده و عامل اصلی آن را باید در شاخص‌های بنیادین انقلاب اسلامی ایران جست‌وجو نمود. این نشانه‌ها در دهه اول انقلاب که ایران در جنگ تحمیلی و روند با ثبات‌سازی ساختاری بود بسیار محدود به نظر می‌رسید. تشدید منازعات از سال‌های دهه ۱۹۹۰ گسترش قابل توجه یافت. ریشه‌های آن را باید در حمایت ایران از انتفاضه فلسطین جست‌وجو کرد. در این فرآیند، انتفاضه فلسطین به گونه تدریجی به اصلی‌ترین چالش امنیتی اسراییل و کشورهای محافظه‌کار جهان عرب تبدیل شد. اندیشه کنش انقلابی ایران به موازات نقش‌یابی در محیط منطقه‌ای توانست زمینه‌های گسترش موج مقاومت در جنوب غرب آسیا را به وجود آورده و از‌سوی دیگر نشانه‌هایی از قدرت‌یابی ایران در محیط منطقه‌ای را اجتناب ناپذیر می‌ساخت. در چنین شرایطی بود که نشانه‌هایی از ائتلاف، مشارکت و همکاری بین جهان عرب و اسراییل را اجتناب‌ناپذیر می‌ساخت. در این فرآیند نقش ملی جمهوری اسلامی مبتنی بر نشانه‌هایی از موازنه‌گرایی و سیاست قدرت در محیط غیر‌متوازن و چالشی خاورمیانه بوده است. براساس چنین نشانه‌هایی است که انگیزه کنش تعارضی اسراییل برای مقابله و رویارویی همه‌جانبه با ایران افزایش یافت. نشانه‌های چنین تعارضی را می‌توان در گسترش جنگ‌های تاکتیکی اسراییل و کشورهای جبهه مقاومت در محیط منطقه‌ای دانست. در این فرآیند، جمهوری اسلامی از یک‌سو در وضعیت قدرت‌یابی قرار می‌گرفت و از‌سوی دیگر به عنوان نشانه‌هایی از تهدید مشترک اسراییل، امریکا و جهان غرب تلقی می‌شد. ایران در این دوران به مثابه تهدید مشترک کشورهای جهان عرب اسراییل و همچنین جهان غرب بوده است. افزایش قدرت منطقه‌ای ایران زمینه موازنه تهدید در روابط امریکا، اسراییل و کشورهای محافظه‌کار منطقه‌ای در ارتباط با ایران را به وجود آورد. در این دوران تاریخی اسراییل «سیاست مقابله با هشت‌پا» را در دستور کار خود قرار داد. ایران به عنوان محور مقاومت در انگاره اسراییل به عنوان کشوری محسوب می‌شد که اگر پاهای آن قطع شود قابلیت خود برای جنگ‌های تاکتیکی منطقه‌ای را از دست می‌دهد. در چنین شرایطی اسراییل توانست قابلیت‌های اطلاعاتی و امنیتی خود را گسترش داده و شبکه‌های امنیتی را به داخل کشور ایران منتقل کند. بهره‌گیری اسراییل از شبکه نفوذ و فقدان آشنایی مقامات تصمیم‌گیرنده امنیتی ایران به ساز و کارهای کنش شرکت‌های چندملیتی در زمره عواملی محسوب می‌شود که مزیت نسبی اسراییل برای مقابله موثر با حزب‌الله و ایران را در روند جنگ‌های منطقه‌ای اجتناب ناپذیر ساخت.

نتیجه:
امنیت‌سازی در فضای بحران امنیتی و غافلگیری راهبردی کاری دشوار برای کشورها محسوب می‌شود. کشورهایی که به لحاظ فناوری و قابلیت‌های کنش تاکتیکی در عرصه‌های اطلاعاتی، امنیتی و حفاظتی در فضای عقب‌ماندگی و تاخیر قرار می‌گیرند، در چنین شرایطی کاری دشوار برای موازنه‌گرایی و مقاومت خواهند داشت.
امریکا در فضای موجود تلاش دارد تا شکل جدیدی از چالش‌های امنیتی را فراروی ایران ایجاد کند. واقعیت آن است که چالش‌های امنیتی به گونه تدریجی افزایش یافته و به بحران‌های امنیتی جدید و نوظهور تبدیل می‌شود.
در چنین شرایطی امریکا تلاش دارد تا موقعیت تاکتیکی اسراییل را افزایش دهد. در نبرد ژوئن ۲۰۲۵ امریکا و اسراییل علیه ایران نه تنها سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی کشورهای یاد شده با یکدیگر هماهنگ بودند، بلکه در حوزه‌های نظامی و امنیتی نیز فعالیت آنان با یکدیگر همراستا و یکپارچه بوده است.
در فضای موجود دیپلماسی هسته‌ای، نشانه‌هایی از فریب امنیتی در سه گانه اسراییل، اتحادیه اروپا و امریکا علیه ایران وجود دارد. با توجه به نقش‌یابی ۳ بازیگر یاد شده، طبیعی است که چالش‌های امنیتی ایران افزایش پیدا کند. شاید بتوان به این موضوع توجه داشت که موج جدید دیپلماسی هسته‌ای معطوف به غافلگیری جدید ایران در جهت کنش امنیتی، مقابله موثر و رویارویی با نهادها، کارگزاران و رهبرانی است که در مرحله اول از جنگ امنیتی اسراییل جان سالم به در بردند.
طبیعی است که سیاست اسراییل همواره بر تداوم کنش امنیتی علیه جمهوری اسلامی ایران و جبهه مقاومت قرار داشته است. بسیاری از افرادی که در این دوران به شهادت رسیدند قبلا در وضعیت ترورهای موردی قرار داشته‌اند. کنش امنیتی اسراییل و امریکا در این دوران تاریخی، نشانه‌هایی از ابهام و عدم اطمینان را منعکس می‌سازد.
در فضای ابهام هرگونه دیپلماسی ایرانی می‌بایست معطوف به توجه و دقت نظر به موضوعات راهبردی، اطلاعاتی و امنیتی باشد. دیپلماسی و آتش‌بس در شرایط بحران و ابهام امنیتی با‌توجه به تجارب کنش دیپلماتیک از موج همکاری‌های ایران و امریکا به معنای صلح‌سازی محسوب نمی‌شود. اگرچه کاربرد هوشمندانه آن را می‌توان به مثابه ابزار توافق و صلح‌سازی نیز دانست. در شرایط موجود تاریخی، هرگونه کنش دیپلماتیک و تداوم فرآیند دیپلماسی هسته‌ای بدون توجه به واقعیت‌های محیط امنیتی و اطلاعاتی نشانه‌هایی از غافلگیری را نیز منعکس می‌سازد.
تداوم دیپلماسی صرفا در شرایطی امکان‌پذیر خواهد بود که کارگزاران در فضای حفاظت شده ایفای نقش نمایند. توضیح اینکه حفاظت در شرایطی معنا پیدا می‌کند که ابزارهای موج سوم و چهارم کنش امنیتی اسراییل و امریکا نقش موثری در فضای ارتباطی و کنش بروکراتی با رهبران ایران داشته‌اند، در غیر این صورت امکان ظهور فاجعه جدید در شرایط غافلگیری دیپلماتیک اجتناب‌ناپذیر است.


🔻روزنامه شرق
📍 جایی برای انکار مردم باقی نمانده
✍️ احمد غلامی
جامعه ایران برای خروج از یک بن‌بست عاطفی انگار به یک شوک نیاز داشت. جامعه‌ای که فشارهای اقتصادی زیادی را تحمل کرده بود و از فاصله طبقاتی به‌وجود‌آمده از رانت‌خواری و رانت‌جویی به‌شدت خشمگین بود، بار دیگر در برابر وجدان اجتماعی خود قرار گرفت و بی‌درنگ ایران را برگزید. کسی باور نمی‌کرد مردم در این روزهای پرالتهاب بر سر دفاع از ایران و غرور ملی همدل و یکصدا باشند.
آنها حوادث و رویدادهای تلخی را پشت سر گذاشته بودند؛ از وقایع اعتراضات ۸۸ تا آخرین آنها یعنی اعتراضات ۱۴۰۰. مردم خسته و دل‌شکسته بودند اما تجربه زیسته و تاریخی‌شان بر آنان نهیب می‌زد که کوچک‌ترین انحراف از مسیر تمامیت ایران و دفاع از آن خساراتِ جبران‌ناپذیری دارد. آنچه به آن تاریخ اکنون می‌گویند، یعنی درهم‌آمیزیِ گذشته و اکنون؛ اکنونی که پشت آن تاریخی پر از افتخارات، شکست‌ها، خیانت‌ها، دوستی‌ها و دشمنی‌ها خوابیده است. اگر از کودتای سوم اسفند سخن به میان می‌آید، سخن از برآمدنی است به دست بیگانگان و سرنگونی است باز به دست بیگانگان. اگر درباره کودتای ۲۸ مرداد سخن می‌گویند باز از همین جنم است، با این تفاوت که این بار فاعلیت مردم را بیگانگان برنتافتند و سرکوبش کردند.
بی‌شک مجموعه دستاوردهای این دوران نیز در تاریخ ثبت خواهد شد، با وجود این چرا این دوران نتوانسته الگویی برای ایران باشد. هر جا که مردم غایب باشند یا فاعلیت آنان نادیده گرفته شود، در حافظۀ تاریخی‌شان ماندگار خواهد شد. در سروده‌ای از سوفکلس، مردم و انسان همانندند: «جهان سرشار از شگفتی است/ و شگفت‌ترینِ شگفتی‌ها مردم است/ اوست که می‌راند بر دریاهای مواج مشوش/ که می‌گذرد از خیزاب‌های هنگفتِ خروشان؛ که می‌آید و می‌رود -سال از پیِ سال».

هایدگر در تحلیل به‌کارگیری «مردم» نزد سوفکلس در مقام «انسان» چنین می‌گوید: «باید این را در نظر داشته باشیم: گفتن اینکه انسان to deinotaton است، یعنی شگفت‌ترینِ شگفتی‌هاست، به این معنی نیست که صفت خاصی به انسان نسبت بدهیم، چنان‌که گویی چیز دیگری هم هست؛ نه، آن سطر شعر می‌گوید شگفت‌ترینِ شگفتی‌ها بودن خصلت اساسی ذات انسانی است و همه خصلت‌های دیگر باید در این خصلت جای بگیرند». انسان شگفتی‌ساز است، مردم شگفتی‌سازند. این ۱۲ روز اخیر نشان داد تا چه میزان دیدگاه‌ها و تحلیل‌ها از آنچه ما «مردم ایران» می‌نامیم فاصله دارد. جامعه و مردم ایران نشان دادند به بلوغ سیاسی نزدیک شده‌اند. آنان مستقل از هر تبلیغات داخلی و خارجی بر عهد خود یعنی دفاع از ایران پایبندند و به‌وضوح نشان دادند ایران برای ایرانیان است و خودشان برایش تصمیم خواهند گرفت و این تعیین سرنوشت حقِ آنان است.

این همان شگفتی این ۱۲ روز است که کسی انتظار آن را نداشت‌ به‌جز کسانی که با این مردم زیسته، در غم‌هایشان گریسته و در شادی‌هایشان خندان و سهیم بوده‌اند. اینک مردم از بن‌بست عاطفی که سال‌ها گریبان‌شان را گرفته بود رهایی یافته‌اند. اگر زمانی فقط می‌دانستند چه نمی‌خواهند، اکنون دیگر می‌دانند چه می‌خواهند و می‌دانند خواسته‌های خود را از چه مسیری دنبال کنند. این ۱۲ روز نشان داد مردم ایران زنده‌اند، نفس می‌کشند و ایران را دوست دارند. دیگر جایی برای انکار آنها باقی نمانده است و دیگر هیچ عذر و بهانه‌ای پیچیده در لفاف‌های ایدئولوژیک در تصمیم‌گیری آنان اثری ندارد. آنان مردم‌اند، به‌سادگی واژه چهارحرفی مردم‌ و به بزرگی مردم. فراموش نکنیم مردم واژه جمع است و مفرد ندارد. بنابراین دیگر جایی برای انکار مردم باقی نمانده و هیچ جناح سیاسی قادر نیست از مردم به‌مثابه حامیان خود سخن بگوید.


🔻روزنامه آرمان ملی
📍 زندگی سالم، انتخاب آگاهانه
✍️ سید حسن موسوی‌چلک
تاملی بر بسیاری از یافته‌ها در کشور نشان می‌دهد که موضوع مواد مخدر و روانگردان‌ها در بسیاری از یافته‌ها به عنوان اولویت اول مسائل اجتماعی محسوب می‌شود. البته این موضوع تقریبا جهانی است. آنچه که مهم است این است تمرکز برنامه‌های این حوزه باید بیشتر مبتنی بر پیشگیری از سوء مصرف مواد مخدر و روانگردان‌ها به‌ویژه در سنین نوجوانی و جوانی باشد وشاید در این راه مدارس بهترین مکان برای پیشگیری از اعتیاد باشند.
گرچه سایر محیط‌های اجتماعی را نباید نادیده گرفت ولی نقش مدارس به واسطه در دسترس بودن حداقل ۱۲ ساله سه گروه دانش‌آموزان، اولیاء آنان و ۳۰ ساله اولیاء مدارس (معلم، مدیر، ناظم) بی‌بدیل است. برنامه‌ریزی در این سنین می‌تواند کمک کند تا حتی سن شیوع سوء مصرف به تعویق بیفتد. تجربه نشان داده است که معمولا با بالاتر رفتن سن افراد امکان گرفتار شدن مردم کمتر خواهد شد. چرا که شروع برنامه‌های پیشگیری در سنین پایین‌تر احتمال موفقیت برنامه‌های پیشگیری را افزایش می‌دهد تجربه زیسته مددکاران اجتماعی وسایر متخصصین این حوزه‌ها هم و موید همین نکته است. فراموش نکنیم که هزینه‌های که کشور در حوزه مقابله با قاچاق مواد مخدر و درمان، درمان اجباری و نگهداری مجرمین این حوزه در زندان‌ها و... می‌پردازد بسیار بسیار بیشتر از هزینه‌هایی است که کشور در حوزه پیشگیری می‌پردازد این در حالی است که منطق سیاستگذاری‌ها و برنامه‌ریزی‌های اثربخش این است که باید تمرکز بیشتر بر پیشگیری سطح اول با هدف افزایش آگاهی با مشارکت تمام ذی‌نفعان از جمله نوجوانان و جوانان و با بهره‌گیری از روش‌های علمی و مبتنی بر شواهد و توجه به زیست بوم فرهنگی اجتماعی محله‌ها ومحیط‌های اجتماعی و ارایه اطلاعات صحیح و بموقع و متناسب با شرایط مختلف مخاطبین برنامه‌های پیشگیری باشد. براین باور هستم که موفقیت هر کشوری، در اولویت دادن به برنامه‌های پیشگیری از آسیب‌های اجتماعی و از جمله اعتیاد است وشاید به همین دلیل است که شعار سال ۲۰۲۵ «قبل از به دام افتادن، مسیرت را عوض کن»، «زندگی سالم، انتخاب آگاهانه» انتخاب شده است. گرچه بنابه دلایل مختلف از جمله زود بازده نبودن برنامه‌های پیشگیری و سرمایه‌گذاری کمتر مدیران در این سطح از پیشگیری، ضعف فرهنگ پیشگیری در بین مردم، اثر بخش نبودن برنامه‌ها ومحتوای تولیدی، جذاب نبودن روش‌های ارایه برنامه‌های پیشگیری متناسب با شرایط کنونی جهان در بهره‌گیری از تکنولوژی‌ها و فناوری‌های نوین و... از جمله دلایل توجه کمتر به برنامه پیشگیری از سوء مصرف مواد مخدر هستند ولی فراموش نشود که تمرکز صرف روی مقابله با قاچاق مواد مخدر و درمان نمی‌تواند ما را از دام اعتیاد برهاند.


🔻روزنامه کسب‌وکار
📍 ضرورت کاهش هزینه‌های تامین مالی
✍️ عبدالمجید شیخی
قیمت در یک اقتصاد آزاد از طریق بازار و با مکانیزم عرضه و تقاضا تعیین می‌شود. وقتی رقابت سالمی باشد، خدمات و یا محصول باکیفیت و قیمت بهتر به مصرف کننده می‌رسد. قیمت‌های دستوری نمایشی است و معمولا مصرف‌کننده با آن قیمت کالا یا خدمات را دریافت نمی‌کند.
بی شک تولید می‌تواند در کاهش تورم موثر باشد. تولید مجموعه‌ای از ترکیب مواد اولیه و تحویل یک محصول به مصرف‌کننده است. قاعدتا اگر هزینه‌های تولید بالا باشد محصول نهایی هم با قیمت بالاتری به دست مردم می‌رسد. بنابراین فکر می‌کنم وظیفه اصلی تولید‌کنندگان کاهش حداکثری هزینه‌های تولید است.
عوامل مختلفی می‌توانند در کنترل تورم و رشد تولید نقش داشته باشند. برای مثال درگاه ملی کسب مجوزها درگاهی است که برای کاری عظیم ایجاد شده است. البته هنوز هم کامل نشده، ولی اگر این موضوع نهایی شود، می‌تواند در بهبود فضای تولید و مهار تورم نقش مهمی داشته باشد.
نظام بانکداری زائده ابزاری است که غربی‌ها طراحی کردند و گریزی از آن نیست اما این به آن معنا نیست که هرکاری آن‌ها انجام می‌دهند، ما نیز عملی کنیم؛ بنابراین، باید نظام بانکداری اصلاح شود. بانک در نظام اقتصاد اسلامی، یک وکیل است و در این نظام ما بازار پول نداریم زیرا پول هویت ندارد و سایه پیکر کالاست که با ایجاد هر واحد کالا یک واحد پول خلق شود. اگر حاشیه سود تعیینی در بانک‌ها حذف شده و سود از دل سرمایه بیرون آید، تسهیلات دستوری نیز با سود پرداخت نخواهد شد.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0

نظرات کاربران

نظرات کاربران برای این مطلب فعال نیست

آخرین عناوین