نتیجه این مسیرها در عددهای تجارت جهانی قابل مشاهده است. ترکیه امروز سهمی در حدود یک درصد از تجارت جهانی دارد؛ امارات با وجود وسعت و جمعیت محدود، سهمی بالاتر از دو درصد را به خود اختصاص داده و به یکی از گرههای اصلی گردش کالا در جهان تبدیل شده است؛ عربستان نیز با اتکا به صادرات انرژی و توسعه زیرساختهای تجاری، سهمی بالاتر از یک درصد از تجارت جهانی را در اختیار دارد. هر سه کشور، با مدلهای متفاوت، توانستهاند جایگاهی متناسب با راهبرد تجاری خود بسازند.
در چنین مقایسهای، انتظار طبیعی این است که ایران نیز در همین بازه قرار بگیرد؛ کشوری که نهتنها از نظر جغرافیا چیزی کمتر از رقبا ندارد، بلکه در بسیاری موارد مزیتهای اتصال بیشتری هم در اختیار دارد. اما عدد واقعی تصویر دیگری را نشان میدهد. سهم ایران از تجارت جهانی حدود ۰٫۳۷ درصد است؛ فاصلهای معنادار با رقبای مستقیم منطقهای.
این شکاف را نمیتوان صرفاً به یک عامل فروکاست. عدد ۰٫۳۷ درصد، نماد مجموعهای از مسائل است: لجستیکی که قابل پیشبینی نیست، ترانزیتی که زمان در آن مزیت محسوب نمیشود، ساختار صادراتی که همچنان خاممحور مانده، و حکمرانی تجاری که میان نهادهای متعدد پراکنده است. در چنین شرایطی، مزیت جغرافیایی بهجای آنکه به سهم تبدیل شود، خنثی میشود.
عددها در اینجا مقایسه میکنند، نه قضاوت.
و این مقایسه میگوید ایران، در میان بازیگران اصلی منطقه، تنها کشوری است که سهمش از تجارت جهانی با وزن ژئوپلیتیکیاش همخوان نشده است.