این جمله ساده، خلاصهای از یک تغییر پنهان در اقتصاد ایران است؛ تغییری که اگرچه در نگاه اول فقط درباره «هزینه خرید خانهها» است، اما در واقع بخشی از یک پدیده بزرگتر است: جهش سریع قیمت کالاهای ارزان و ضروری. همانهایی که معمولاً تصور میکنیم «پایدارترین» بخش هزینه خانوارند.
دادههای اخیر مرکز آمار نشان میدهد که در ماههای گذشته، نرخ تورم مواد غذایی نهتنها بالاتر از نرخ تورم کل بوده، بلکه در برخی گروهها سرعت رشد آن از بسیاری از کالاهای گرانقیمت نیز بیشتر شده است. قیمت لبنیات پایه، نان صنعتی، مرغ و تخممرغ با سرعتی بالا رفته که حتی در مقایسه با لوازم غیرخوراکی یا برخی اقلام نیمهلوکس، قابل توجه است. در زبان اقتصاد، وقتی چنین اتفاقی رخ میدهد و فشار تورمی در کالاهای ضروری بیشتر از سایر کالاها ثبت میشود، گفته میشود «تورم به سبد پایه رسیده است»؛ سبدی که به تعبیر اقتصاددانان، کشش قیمتی بسیار پایینی دارد و مصرف آن قابل حذف نیست.
اما چرا دقیقاً همین کالاها—نه کالاهای پیچیدهتر یا گرانتر—چنین جهشی را تجربه کردهاند؟
پاسخ را باید در ترکیب سه واقعیت اقتصادی جستوجو کرد.
اول اینکه کالاهای اساسی، بیش از هر چیز به هزینه نهادهها وابستهاند. مرغ وابسته به نهاده وارداتی است، لبنیات پایه به هزینه خوراک دام و انرژی، و نان صنعتی به قیمت آرد و سوخت. به همین دلیل، وقتی هزینه تولید افزایش مییابد، انتقال آن به قیمت نهایی تقریباً فوری و کامل است. در اقتصاد به این پدیده «انتقال کامل هزینه» گفته میشود؛ یعنی تولیدکننده عملاً نمیتواند یا نمیخواهد افزایش هزینه را جذب کند، چون حاشیه سود او محدود است.
دومین عامل، سابقه طولانی سرکوب قیمت در همین کالاهاست. سالها، قیمت برخی کالاهای اساسی با مداخلههای مختلف کمتر از سطح واقعی نگه داشته شده است. نتیجه این کار، شبیه فشردن یک فنر است: فشار سالها در یک نقطه جمع میشود و در لحظهای که سیاست تغییر میکند، فنر با جهشی ناگهانی آزاد میشود. همین رفتار قیمتی را در ماههای اخیر در لبنیات و برخی اقلام پروتئینی میتوان دید.
اما عامل سوم، شاید مهمترین است: کشش قیمتی بسیار پایین این کالاها. مردم میتوانند خرید یک لباس یا یک کالای غیرضروری را عقب بیندازند، اما نمیتوانند مصرف نان، لبنیات یا تخممرغ را به صفر برسانند. همین ویژگی باعث میشود که تولیدکننده مطمئن باشد حتی اگر قیمت بالا برود، میزان مصرف تغییر زیادی نمیکند. بنابراین فشار تورمی سریعتر و کاملتر به خانوار منتقل میشود.
نتیجه این سه عامل، خود را در جایی نشان میدهد که شاید دقیقترین شاخص زندگی روزمره باشد: هزینه سبد غذایی.
بر اساس آخرین بررسی خردهفروشی، هزینه تأمین سبد غذایی استاندارد برای یک خانوار ۳.۳ نفره در تهران به حدود ۱۲ میلیون و ۸۷۰ هزار تومان رسیده است؛ رقمی که نسبت به سال قبل رشد قابلتوجهی دارد. این عدد فقط یک شاخص رسمی نیست؛ در واقع نوعی «نقشه فشار» است که نشان میدهد افزایش قیمتها از کدام بخش به زندگی مردم منتقل شده. وقتی سهم هزینه خوراک در بودجه خانوار افزایش پیدا میکند، فضای باقیمانده برای بهداشت، آموزش، حملونقل و حتی پسانداز، از بین میرود.
پیامد این روند تنها محدود به سفره نیست؛ در اقتصاد کلان نیز اهمیت دارد. کاهش کیفیت تغذیه در دهکهای پایین، چه در مصرف لبنیات باشد و چه در جایگزینی پروتئین ارزانتر بهجای مرغ یا گوشت، در آینده به هزینههای درمانی و کاهش بهرهوری نیروی کار منجر میشود. این همان جایی است که اقتصاد از یک مرحله «تورم مواد غذایی» وارد مرحله «تورم رفاهی» میشود؛ مرحلهای که در آن کیفیت زندگی پایین میآید حتی اگر عدد تورم کل کمی کاهش پیدا کرده باشد.
در نهایت، وقتی تورم در کالاهای پایه شدت میگیرد، توان پسانداز خانوارها کاهش مییابد و تقاضا برای کالاهای غیرضروری کم میشود؛ چرخهای که رکود خفیف در بخشهای غیرخوراکی ایجاد میکند. این همان نقطهای است که اقتصاددانان به آن «تورم بازگشتی» میگویند؛ یعنی تورمی که دوباره به طبقات پایین ضربه میزند.
از مجموع این تحولات یک نتیجه روشن بیرون میآید: تورم امروز ایران بیش از آنکه یک عدد باشد، یک تجربه است—تجربهای که از سبد غذایی شروع شده و مستقیم به رفاه خانوار رسیده است.
اگر قرار باشد مسیر کنترل تورم در سال پیشرو موفق باشد، باید از همان کالاهایی آغاز شود که هر روز بدون استثناء روی میز خانوادهها قرار میگیرند. روایت مردی که سه قلم لبنیات را خرید میکند، در واقع یک روایت شخصی نیست؛ بلکه تصویری کوچک از یک واقعیت بزرگ اقتصادی است.