🔻روزنامه تعادل
📍 توافق به شرط‌ها و شروط‌ها در دسترس است
✍️ حسن بهشتی‌پور
با مشخص شدن تقریبی زمان و مکان مذاکرات ایران و امریکا، یک بار دیگر همان پرسش‌های قدیمی در افکار عمومی ایرانیان تکرار شده است‌. اینکه مذاکرات به چه سمتی می‌رود؟ مطالبات دو طرف شامل چه مواردی است و تا چه حد امکان توافق وجود دارد؟ سه‌شنبه شب ترامپ ضمن اشاره به این واقعیت که به دنبال توافق با ایران است، تاکید کرد که در جریان سفر به خاورمیانه یک خبر بزرگ و سورپرایز خواهد داشت! بلافاصله پس از این صحبت‌ها برخی رسانه‌های داخلی از جمله صدا و سیما شروع کردند به تحلیل و رمزگشایی از اظهارات ترامپ. حتی در صدا و سیما کارشناسان از دیدار احتمالی پزشکیان و ترامپ در عربستان سخن گفتند.
چه در ۴سال اول دولت ترامپ و چه در ۱۲۰ روزی که از دولت دوم ترامپ می‌گذرد، هرگز شاهد اتخاذ مواضع واحد و باثباتی از سوی ترامپ نبوده‌ایم. موضع‌گیری‌های جنجالی و بعضا متناقض صرفا برای اینکه همواره ترامپ در صدر اخبار باشد، اتخاذ می‌شود. اینکه قرار است یک رخداد بزرگ و خبر مهم را در سفرش به خاورمیانه مطرح کند، مشخص نیست چیست؟

نمی‌خواهم بگویم احتمال دیدار ترامپ با پزشکیان وجود ندارد، چرا که اگر منافع ملی کشورمان ایجاب کند و به نفع مردم باشد، قطعا آقای پزشکیان پس از هماهنگی با نهادهای بالادستی با ترامپ هم دیدار می‌کند، اما مساله این است که آیا ترامپ آمادگی دارد تصمیمات سخت بگیرد و به مطالبات ایران برای برداشتن تحریم‌ها و حق ایران برای غنی‌سازی پاسخ دهد؟

باید دید ترامپ خبر مهمی درباره مذاکرات با ایران دارد یا اینکه کلا یک خبر مهم درباره هر موضوع دیگری دارد یا ندارد؟ تصور می‌کنم خبر بزرگی که ترامپ در جریان سفر به عربستان از آن صحبت می‌کند، انعقاد قراردادهای بزرگ مالی با عربستان است. قرارداد ۳۰۰ تا ۵۰۰ میلیارد دلاری که برخی خبرها درباره آن درز کرده، احتمالا این خبر بزرگ وعده داده شده است.

نباید از یاد برد که ترامپ صحبت‌ها و وعده‌های بسیاری را نیز مطرح کرده که اساسا عملی نشده‌اند. مثلا ترامپ اعلام کرده بود قادر است یک روزه جنگ‌ پیچیده روسیه - اوکراین را حل و فصل کرده و صلح را در جهان به بار بیاورد.

تنازع پیچیده‌ای که ۳سال است تداوم داشته و نظام بین‌الملل نتوانسته تاثیری مثبتی در آن داشته باشد. اما ترامپ وعده حل تنازع روسیه- اوکراین را داد و بعد هم بلافاصله حرف خود را تغییر داد و اعلام کرد دو کشور به حرف او گوش نمی‌دهند. معتقدم اگر بین ایران و امریکا توافقات لازم صورت گرفته باشد به گونه‌ای که به سمت تصمیم‌گیری‌های دو رییس‌جمهور رسیده باشد، احتمال دیدار پزشکیان-ترامپ وجود دارد، اما اگر دو کشور به یک چنین مرحله‌ای نرسیده باشند، دلیلی برای انجام این دیدار وجود ندارد. ایران در صورتی مطالباتش را اجرایی شده می‌بیند که زمینه رفع تحریم‌های اقتصادی فراهم شده باشد.

در زمینه دورنمای مذاکرات اما همچنان فضای خوش‌بینانه‌ای وجود دارد. ویتکاف اعلام کرده، دور بعدی مذاکرات به زودی آغاز می‌شود. ممکن است این دیدارها روز یکشنبه و ممکن است، پس از سفر ترامپ به منطقه انجام شود. اما تایید بر دیپلماسی و مذاکرات نشانه خوبی است. این روند نشان می‌داد علی‌رغم طراحی خاص و فضاسازی‌های روبیو وزیر خارجه امریکا و حتی اظهارات دو پهلوی ترامپ، عزم طرفین برای دیپلماسی جدی است. معتقدم اگر خواسته امریکایی‌ها، عدم دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای باشد، از طریق آژانس و سایر نهادهای بین‌المللی می‌توان این گزاره را محقق کرد، اما اگر ترامپ و امریکا مطالبه‌ای فراتر داشته باشند بدون تردید ایران به آن تن نخواهد داد. ایران هم مطالبه جدی پایان تحریم‌ها و بازگشت به بازارهای جهانی در عین حفظ غنی‌سازی را دارد. اگر دو طرف بر این مطالبات تاکید داشته باشتد و موضوعات فرامتنی را در گفت‌وگوهایشان دخالت ندهند، توافق در دسترس خواهد بود.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 در دفاع از هویت ایرانی
✍️ نوید رئیسی
«ماجراهای سندباد» داستانی خیالی درباره دریانوردی است که در سفرهای خود از هفت‌دریا گذر می‌‌‌کند. او در یکی از این هفت سفر در «دریای فارس» یا آن‌گونه که امروز رایج‌‌‌تر است «خلیج‌فارس» ماجراجویی می‌‌‌کند.
بر اساس داستان سندباد، در میان سه مسیر مسافرت بین اروپا و خاور دور، راه میانی خلیج‌فارس آسان‌‌‌ترین، ارزان‌‌‌ترین و از آن مهم‌تر، قدیمی‌‌‌ترین بوده است.

نام خلیج‌فارس البته پیشینه‌‌‌ تاریخی قدیمی‌‌‌تر دارد و ردپای این نام را می‌توان تا اسناد به‌‌‌جا مانده از سال‌های حدود ۵۰۰ پیش از میلاد مشاهده کرد. آنچه اشاره به نام دریای فارس در داستان سندباد را خاص می‌‌‌کند، این نگرش فرهنگی است که افسانه‌ها انعکاسی از تصورات پیشینیان در مورد جهان پیرامونشان هستند. در افسانه سندباد، «دریای فارس» یکی از هفت دریای شناخته شده در آن زمان بوده است.

نام‌‌‌های جغرافیایی بخش مهمی از میراث فرهنگی ناملموس جهانی هستند. میراث فرهنگی ناملموس به سنت‌‌‌ها یا مظاهر زنده‌‌‌ای مانند هنرهای نمایشی، آیین‌‌‌ها و جشن‌‌‌های اجتماعی، سنت‌‌‌های شفاهی، مهارت‌‌‌های تولید صنایع‌دستی و نظایر آن اشاره دارد که از اجداد ما به ارث رسیده‌اند و به فرزندان ما منتقل می‌شوند. موضوع میراث فرهنگی ناملموس از زمانی که یونسکو در سال ۲۰۰۳ کنوانسیونی را برای حفاظت از این میراث بنا نهاد، در کانون توجه قرار گرفت و بسیاری از کشورها تلاش کردند با مشارکت فعال در ثبت جهانی، داشته‌های فرهنگی و تاریخی خود را به رخ بکشند.

اگرچه این کنوانسیون به نام‌‌‌های جغرافیایی نمی‌‌‌پردازد، اما به هر حال، نمی‌توان کتمان کرد که نام مکان‌‌‌ها یکی از قدیمی‌‌‌ترین بخش‌های زنده میراث فرهنگی بشر است که طی صدها و حتی هزاران سال از نسلی به نسل دیگر منتقل شده‌‌‌ است. هر نام جغرافیایی، پنجره‌‌‌ای به گذشته و بازتابی از تعامل بین انسان و طبیعت در دوره‌های زمانی پیشین است. این نام‌‌‌ها، تنها یادآور مکان‌‌‌ها نیستند، بلکه اغلب با خاطرات انسان‌‌‌ها و رویدادهای تاریخی گره خورده‌‌‌اند و بر همین اساس اغلب به عنوان ستون‌‌‌هایی عمل می‌‌‌کنند که روایت‌‌‌های فرهنگی کتبی و شفاهی ملت‌‌‌ها بر آنها استوار می‌شوند. حساسیت ملی ایرانیان به نام خلیج‌فارس ریشه در همین نگرش دارد. حساسیتی که مجددا دیروز در معرض آزمون قرار گرفت.

در نخستین ساعات کاری روز گذشته خبری با این مضمون منتشر شد که دونالد ترامپ، رئیس‌‌‌جمهور ایالات‌متحده بنا دارد در سفر پیش‌‌‌روی خود به عربستان، به‌‌‌طور رسمی نامی جعلی را جایگزین نام خلیج‌فارس کند. این خبر بلافاصله با واکنش عباس عراقچی، وزیر خارجه ایران مواجه شد و تا زمان نگارش این یادداشت نیز تایید و تکذیب‌‌‌ها در مورد آن همچنان ادامه داشت.

این البته نخستین‌بار نیست که دونالد ترامپ با تصمیم‌‌‌های این‌‌‌چنینی جهان را شوکه می‌‌‌کند؛ او در بدو ورود به کاخ سفید به عنوان چهل و پنجمین رئیس‌‌‌جمهور ایالات‌‌‌متحده اعلام کرد که نام خلیج مکزیک را به «خلیج‌آمریکا» تغییر می‌دهد. این تصمیم طبیعتا با مخالفت بسیاری از جمله مکزیکی‌‌‌ها همراه شد. در این میان، خبرگزاری آسوشیتدپرس اعلام کرد به استفاده از عنوان خلیج مکزیک در پوشش خبری خود ادامه می‌دهد. در واکنش به این تصمیم، کاخ سفید اجازه دسترسی خبرنگاران آسوشیتدپرس به دفتر بیضی، هواپیمای ایر فورس وان و رویدادهای برگزار شده در کاخ سفید را لغو کرد. این جدال، زمانی پایان یافت که یک قاضی فدرال، دستور لغو محدودیت‌‌‌های دسترسی اعمال شده را صادر کرد. مقایسه چالش‌‌‌ها بر سر نام خلیج مکزیک در داخل ایالات‌متحده با آنچه برای نمونه در کشمکش‌‌‌های منطقه‌‌‌ای بر سر نام خلیج‌فارس جریان دارد، به‌‌‌روشنی نشان می‌دهد که بازی قدرت در سطح جهانی تا چه اندازه می‌تواند متفاوت از قوانین حاکم در داخل کشورها به پیش رود به ویژه آنکه با سیاست‌‌‌مدار پوپولیستی طرف باشیم که اصولا فرصت‌‌‌های سیاسی را در نفی گذشته جست‌وجو می‌‌‌کند.

اغلب از ترامپ به عنوان یک معامله‌‌‌گر یاد شده و فراموش می‌شود در نقطه مقابل تاجران خوش‌نامی که نمونه‌های فراوانی در فرهنگ و تاریخ ما دارند، تاجران بدنام حاضرند بر سر هر چیز معامله کنند. چنانچه خبر منتشر شده در رسانه‌ها در مورد تغییر نام خلیج‌فارس در اسناد رسمی ایالات‌متحده صحت داشته باشد، دونالد ترامپ تنها چیزی را که از نگاه او هزینه بالایی برای منافع ملی آمریکا نداشته، به بهایی احتمالا گران به مشتریان منطقه‌‌‌ای آن فروخته است.

در واقع، جدل بر سر نام خلیج‌فارس موضوعی تازه نیست و ایرانیان در مقاطع مختلف حساسیت خود به هرگونه تغییر در این نام را به نمایش گذاشته‌‌‌اند. آنچه از دیدگاه منافع ملی اهمیت دارد بحث و گفت‌وگو در مورد نگرش‌‌‌ها و روند‌‌‌های حکمرانی در دهه‌های پیشین است که ایران را تا بدین حد به انزوا کشانده است. زمانی که نام خیابان‌‌‌ها، میدان‌‌‌ها و بناهای تاریخی کشور به‌‌‌آسانی تغییر داده می‌شد، زمانی که با مظاهر ملی مقابله شده و تلاش می‌شد تنها یک جنبه از فرهنگ پررنگ شود، زمانی که سیاست خارجی تهاجمی، منافع ملی را به حاشیه می‌‌‌راند و اقتصاد ملی را به گروگان می‌گرفت، در همه آن زمان‌ها می‌شد آینده‌‌‌ای را پیش‌‌‌بینی کرد که هر کس بخشی از داشته‌های ما را به نام خود بزند. در عصری که همه کشورها تلاش کرده و می‌‌‌کنند تا حتی از مسیر جعل میراث فرهنگی، به هویت ملی خود شکل دهند، ساختار سیاسی در ایران در روندی معکوس بر جایگزینی ملت با امت پافشاری می‌کرده است. نتیجه این شد که با افول قدرت اقتصادی و هژمونی منطقه‌‌‌ای ایران، حفره‌های قدرت در اختیار دولت‌های توسعه‌‌‌گرایی قرار گیرد که با فراهم کردن رفاه در داخل و ایجاد روابط پویا و متنوع با خارج، جایگاه ملی خود را در سطح جهان ارتقا می‌دهند.

حتی چنانچه بپذیریم نهاد دولت در ایران به‌‌‌دلیل حکمرانی نامطلوب به سمت ورشکستگی پیش رفته، باز همه دلسوزان ایران باید با عناصر زوال ملیت مقابله کنند. چنانچه بخواهیم کشور را در ورطه خطرناک موجود حفظ کنیم باید بر سر هر آنچه با ایران و ایرانی بودن مرتبط است مستحکم بایستیم. آنچه در معرض حراج قرار دارد، تمام هویت ما است.


🔻روزنامه کیهان
📍 متهم طلبکار
✍️ سید محمدعماد اعرابی
«استوارت برند» را به عنوان یکی از اولین فعالان حوزه محیط زیست در دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی می‌شناسند. او نشریات و مؤسسات متعددی برای آگاهی از شرایط زیست‌محیطی و اقلیمی تأسیس کرد و الهام‌بخش بسیاری از فعالان این حوزه شد. «استوارت برند»
همچنین یکی از مخالفان سرسخت «انرژی هسته‌ای» بود و آن را «ناایمن»، «پرهزینه» و «ضدطبیعت» می‌دانست. او از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹ به عنوان «مشاور ویژه» فرماندار کالیفرنیا توصیه‌های زیادی برای بهره‌گیری از انرژی خورشیدی به مقامات این ایالت کرد اما سال ۲۰۰۵ همه چیز عوض شد.
«برند» مقاله‌ای با عنوان «بدعت‌های زیست‌محیطی» (Environmental Heresies) در مجله «مرور فناوری ام.آی.تی»
(MIT Technology Review) نوشت و بسیاری از دیدگاه‌های پیشین خود را پس گرفت و زیر سؤال برد. از آن زمان او به دفاعی جانانه از «انرژی هسته‌ای» پرداخت و به طرفداران محیط زیست توصیه کرد «انرژی هسته‌ای» و «مهندسی ژنتیک» را به عنوان فناوری‌هایی نویدبخش برای آینده‌ بهتر انسان‌ها و کره زمین بپذیرند.
«استوارت برند» اولین نفری نبود که دچار چنین تحولی می‌شد. «مایکل شلنبرگر» یکی دیگر از فعالان زیست‌محیطی ضد «انرژی هسته‌ای» بود که پس از چند سال با تغییر دیدگاه‌هایش به یکی از مدافعان سرسخت «انرژی هسته‌ای» تبدیل شد. آنها به همراه چندین دانشمند برجسته دیگر در حوزه محیط زیست پس از سال‌ها فعالیت و بررسی آمار و اطلاعات، عمیقا به این نتیجه رسیدند که «انرژی هسته‌ای» قدرتمندترین و پاک‌ترین نوع انرژی دست‌یافته بشر است که ضمن بازدهی بالا بیشترین سازگاری را با محیط زیست دارد.
بگذارید این موضوع را با کمی مقایسه روشن کنیم. یک قرص سوخت هسته‌ای (حاوی دی‌اکسید اورانیوم) با ابعاد و وزنی کمتر از یک باتری قلمی (قُطر حدودا یک سانتی‌متر و ارتفاع یک و نیم سانتی‌متر و وزن کمتر از ۲۰ گرم) به اندازه تقریبا یک تُن زغال‌سنگ، بیش از ۵۶۰ لیتر نفت و ۴۸۰ متر مکعب گاز طبیعی انرژی تولید می‌کند. به بیان دیگر میزان انرژی ۱ کیلوگرم اورانیوم طبیعی ۲۳۵، پس از غنی‌سازی مناسب و تبدیل به سوخت هسته‌ای برای تولید برق در راکتورهای آب سبک؛ معادل تقریباً ۱۰۰۰۰ کیلوگرم نفت یا ۱۴۰۰۰ کیلوگرم زغال سنگ است و امکان تولید ۴۵۰۰۰ کیلووات ساعت برق را فراهم می‌کند. انجمن هسته‌ای کانادا در این زمینه دست به مقایسه جالبی زده است. طبق آمار آنها برای تأمین انرژی یک خانوار کانادایی به مدت یک سال، به صورت میانگین کمتر از ۱۰ قرص سوخت هسته‌ای مورد نیاز است. در حالی که برای تولید همان مقدار برق به ۴۱۰۰ لیتر نفت یا ۳۵۰۰ متر مکعب گاز طبیعی نیاز است. اینکه شما بتوانید با حجمی کمتر از ۱۰ باتری قلمی برق یک سال خانه‌تان را تأمین کنید در مقایسه با سایر منابع انرژی به معنی تخریب کمتر محیط زیست، تولید کمتر کربن(یکی از عوامل مهم تغییرات اقلیمی) و کاهش چشمگیر پسماند صنعتی است.
تولید برق فقط یکی از مصارف انرژی هسته‌ای است. انرژی هسته‌ای در کاربرد نوین خود می‌تواند با راکتورهای دمای بالا، منبع تولید هیدروژن به عنوان سوخت پاک آینده باشد. کاری که ژاپن با احداث نیروگاه هیدروژن هسته‌ای در شهر اوآرای برای آن هدف‌گذاری کرده است. انرژی هسته‌ای حتی در جزئی‌ترین مسائل روزمره نیز کاربرد دارد. اگر از مصارف پزشکی آن مانند رادیوداروها و پرتودرمانی بگذریم؛ انرژی هسته‌ای کاربرد مستقیمی در شیرین‌سازی آب دریا، سیستم‌های هشدار دود، ابزارهای سنجش صنعتی، ردیابی جریان و تشخیص نشتی لوله‌های نفت و گاز، بررسی مسیر و منابع آب زیرزمینی و... دارد. انرژی هسته‌ای در کاربرد غیرمستقیمش و با پرتودهی می‌تواند ماندگاری موادغذایی را افزایش دهد، بذرهای گیاهان را نسبت به آفات مقاوم کند و از آثار باستانی در مقابل قارچ‌ها و میکروارگانیسم‌ها محافظت کند. حتی محصولی مانند «پوشک بچه» نیز از انرژی هسته‌ای بی‌نصیب نیست. در ساخت پوشک بچه و دیگر محصولات بهداشتی مانند آن، از پلیمرهای فوق‌جاذبی استفاده می‌شود که با پرتودهی به دست می‌آیند و در نتیجه استفاده از مواد شیمیایی را به حداقل می‌رسانند.
انرژی هسته‌ای حتی در غنی‌سازی‌های سطح بالای اورانیوم مانند ۶۰ تا ۹۰ درصد هم مصارف غیرنظامی دارد. تولید رادیوداروهای خاص، توسعه نسل جدید راکتورهای کوچک(SMRs) در نیروگاه‌ها و ساخت پیشران‌های هسته‌ای از جمله این مصارف است. بر این اساس چرا باید یک کشور با چشم‌‌پوشی از انرژی هسته‌ای این دریچه فوق‌العاده را به روی خود ببندد و نسل‌های آینده‌اش را از گستره وسیعی از فناوری‌ها و توانایی‌ها محروم و یا به دیگران وابسته کند؟!
این سؤالی است که رئیس‌جمهور و وزیر خارجه آمریکا باید پاسخ آن را به ما بدهند. «دونالد ترامپ» در گفت‌وگو با شبکه ان‌بی‌سی‌نیوز تأکید کرد که هدف او از مذاکرات هسته‌ای با ایران و «تنها گزینه‌اش» در آن «برچیدن کامل برنامه هسته‌ای» ایران است. او در ادامه گفت: «[ایرانی‌ها] با این همه نفتی که دارند به انرژی هسته‌ای برای تولید برق چه نیازی دارند؟» پیش از او «مارکو روبیو» وزیر خارجه آمریکا البته در موضعی خفیف‌تر گفته بود: «تنها کشورهایی در جهان اورانیوم را غنی می‌کنند که دارای سلاح هسته‌ای هستند.... ایران باید بپذیرد که دیگر اورانیوم را غنی نمی‌کند، نیروگاه خواهد داشت چون به انرژی هسته‌ای نیاز دارد، و اورانیوم غنی‌شده را وارد خواهد کرد.»
اما هم رئیس‌جمهور و هم وزیر خارجه آمریکا به وضوح اطلاعات نادرست و مخدوشی را منتشر کردند. آمریکا یکی بزرگ‌ترین صاحبان نفت در جهان است و در دسامبر ۲۰۲۴ با تولید ۱۳ میلیون و ۴۹۱ هزار بشکه، رکورد تولید نفت در جهان را شکست. با این حال آمریکا با ۹۴ راکتور؛ بیشترین راکتورهای هسته‌ای فعال را در میان کشورهای جهان دارد. انرژی هسته‌ای یکی از سه منبع اصلی تولید برق در آمریکا است و در سال ۲۰۲۳ این کشور با تولید
۷۷۵ تراوات‌ساعت، یک پنجم (نزدیک به ۲۰ درصد) از برق مورد نیاز خود را از طریق انرژی هسته‌ای تأمین کرد. با این اوصاف شاید بهتر باشد رئیس‌جمهور آمریکا این سؤال را از خودش بپرسد که کشورش با این همه نفت چه نیازی به انرژی هسته‌ای برای تولید برق دارد!
برخلاف اظهارات وزیر خارجه آمریکا نیز همه کشورهای صاحب فناوری غنی‌سازی اورانیوم، دارای سلاح اتمی نیستند. طبق گزارش «مؤسسه انرژی و تحقیقات محیط‌زیست» و «انجمن جهانی هسته‌ای» ۱۷ کشور در جهان صاحب فناوری غنی‌سازی اورانیوم هستند. از این میان ۸ کشور آمریکا، انگلیس، فرانسه، روسیه، چین، هند، پاکستان و کره شمالی تسلیحات اتمی دارند و ایران در کنار آلمان، هلند، ژاپن، کره‌جنوبی، استرالیا، آرژانتین، برزیل و آفریقای جنوبی از جمله کشورهای صاحب فناوری غنی‌سازی اورانیوم است که هیچ سلاح هسته‌ای در اختیار ندارند و از انرژی هسته‌ای برای مقاصد غیرنظامی استفاده می‌کنند.
در این ترکیب آمریکا از جمله کشورهای دارای فناوری غنی‌سازی اورانیوم است که سلاح اتمی نیز دارد. وزارت انرژی آمریکا در سال ۲۰۲۴ اعلام کرد این کشور تا سپتامبر ۲۰۲۳؛ سه هزار و هفتصد و چهل و هشت(۳۷۴۸) کلاهک هسته‌ای در زرادخانه‌های خود انبار کرده است. آمریکا تنها کشوری است که از تسلیحات هسته‌ای در جنگ استفاده کرده و یکی از بزرگ‌ترین زرادخانه‌های اتمی جهان را نیز دارد. و همیشه این سؤال باقی است کشوری که خودش در زمینه استفاده نظامی از انرژی هسته‌ای متهم است چگونه طلبکار شده و نسبت به رقابت تسلیحات اتمی در غرب آسیا و یا جهان ابراز نگرانی می‌کند؟
پاسخ را شاید بتوان در سخنان «جرج کنان» دیپلمات برجسته آمریکایی در میانه قرن بیستم میلادی که نقش قابل توجهی در طراحی راهبردهای آمریکا طی جنگ سرد داشت؛ پیدا کرد. او سال ۱۹۴۸ درباره سیاست پیش روی واشنگتن گفت: «ما با جمعیتی برابر ۳/۶ درصد از جمعیت جهان، ۵۰ درصد ثروت آن را در اختیار داریم. در چنین وضعیتی کار اصلی در دوران پیش رو... حفظ این نابرابری است.» سیاست ساکنان کاخ سفید حفظ نابرابری در جهان به نفع خودشان است. در این چهارچوب انرژی هسته‌ای، برنامه فضائی، قدرت دفاعی و موشکی، نفوذ منطقه‌ای و... برای آنها فرقی ندارد؛ آنها هیچ‌کدام از مؤلفه‌های قدرت‌ساز ما و ابزار‌های برهم زننده این نابرابری را تحمل نخواهند کرد.


🔻روزنامه ایران
📍 خلیج فارس؛ هویت تاریخی ایران و راه‌های پاسداری از این نام اصیل
✍️ علی‌اکبر ولایتی
خلیج فارس، این آبراه استراتژیک و تاریخی، بار دیگر در کانون توجه جهانی قرار گرفته است؛ چرا که برخی مدعیان با تحریف و استفاده از نام‌های جعلی، تلاش دارند اصالت این نام کهن را زیر سؤال ببرند. حال آنکه نام خلیج فارس به عنوان نامی بر بخش مهمی از پیکره ایران، نه فقط در طول تاریخ در میان ایرانیان که در میان مردم دیگر کشورهای دور و نزدیک نیز به همین نام شناخته می‌شده است.
جز آنکه در آثار هرودوت (۴۸۴ـ۴۲۵ پیش از میلاد)، کتِسیاس (۴۴۵ـ۳۸۰ پ.م)، گِزِنفون (۴۳۰ـ۳۵۲ پ.م) و استرابون (۶۳پ.م ـ ۲۴ م) و نیز متون جغرافیایی اروپایی مکرراً به نام «خلیج فارس» از جمله به‌صورت یونانی «سینوس پرسیکوس» اشاره شده است. داریوش کبیر در کتیبه مشهور خود که در سال ۱۸۵۶ میلادی از سوی «فردینالد دلس پس» کشف شد نیز به صراحت از «دریایی که از پارس می‌آید» یاد می‌کند و این سندی است بر حاکمیت و پیوند ناگسستنی این منطقه با ایران.
بر این اساس در دوره‌های پادشاهی هخامنشی، اشکانی و ساسانی و در امتداد تاریخ ایران، نظم و امنیت ایرانی بر سراسر پهنه آبی خلیج پارس و جزایر آن حاکم بوده است. نام خلیج فارس همچنین در آثار دانشمندان مسلمان نیز آمده است.
با چنین پیشینه تاریخی، حتی اشغال هرمز و بندر «گمبرون» (بندرعباس) به دست پرتغالی‌ها نیز نتوانست این بخش از جان و تن ایران را برای مدت طولانی در دست بیگانگان قرار دهد. در قرن ۱۵ میلادی و در دوران پادشاهی شاه‌ عباس صفوی، ایران تنها کشوری بود که استعمارگران را به تمامی بیرون کرد و خلیج ‌فارس را از اشغالگران بازپس گرفت. که این نام ماندگار و جاودان نمی‌ماند، مگر با پایمردی و سلحشوری دلاوران غیور ایرانی در میادین جنگ در خشکی و دریا.
پس از آن، اگرچه از زمان کریمخان تا میانه دوران قاجار مرز ایران از حاشیه جنوبی خلیج ‌فارس (بحرین و کویت، …) و مکران (شمال سواحل خلیج ‌فارس) تا «تفلیس» و «دربند» در سواحل شرقی خزر گسترده بود، اما حاکمیت ایران در سال‌های پیش و پس از انقلاب، کشورهای جنوب خلیج فارس را بی‌چشم‌داشتی حمایت کرد. همچنان که در مقابل تغییر نام خلیج فارس به یک نام جعلی که در عرف بین‌الملل جایی ندارد و ناقض تمامیت ارضی ایران است؛ با تمام قوا ایستاد و خواهد ایستاد.
امروز در برابر موج جدید تحریف نام خلیج فارس، انتظار می‌رود دولت محترم با بهره‌گیری از ظرفیت‌های فرهنگی، رسانه‌ای و تبلیغی، بیش از پیش به اعتلای هویت ایرانی اسلامی و اثبات حقانیت تاریخی ایران بر این آبراه بپردازد. یکی از راهکارهای مؤثر، انتقال رویدادهای مهم و شناخته‌شده فرهنگی به جنوب کشور و سواحل خلیج فارس است؛ اقدامی که می‌تواند نام خلیج فارس را در جهان برجسته‌تر کند. بویژه برگزاری جشنواره‌هایی چون جشنواره جهانی فیلم فجر در این منطقه، نه‌تنها پیوند فرهنگ و تاریخ را تقویت می‌کند، بلکه پژواک نام خلیج فارس را در جهان طنین‌انداز خواهد ساخت. در نهایت اینکه پاسداشت نام خلیج فارس تنها یک مطالبه ملی نیست، بلکه وظیفه‌ای تاریخی و فرهنگی است که با هم‌افزایی نهادهای دولتی، هنری و اجتماعی می‌توان آن را به بهترین شکل محقق ساخت.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 خطی نبودن مذاکرات بین کشورها
✍️ محسن راجی‌اسدآبادی
نظر به تعویق دوره چهارم مذاکرات ایران و آمریکا‏، باید اذعان داشت‎‎‏ مذاکرات یک روند خطی نبوده و شناخت نوع توزیع اطلاعات پیش‌نیاز هرگونه مدل‌سازی است. مذاکره، فرآیند تشخیص خواسته‌ها، اولویت‌بندی و بحث در مورد آنها و در آخر رسیدن به توافق بر سر آنهاست. طبیعی است که مذاکره همواره با تبادل امتیازات همراه باشد. این امتیازها ممکن است بزرگ یا کوچک، مادی یا معنوی و مشهود یا نامشهود باشند.هر مذاکره دربرگیرنده سه جزء اساسی است: موضوع، روند و رفتار.
در بازی‌هایی که بازیگران نسبت‌به عناصر سه‌گانه اعم از تعداد بازیگران،‏ تعداد اقدامات و مطلوبیت آگاهی داشته باشند اصطلاحا بازی با اطلاعات تمام انجام می‌گیرد و بالعکس اگر رفتار حریف در گذشته برای حداقل یکی از بازیگران معلوم نباشد بازی با اطلاعات ناتمام در حال انجام است. بازی با شرایط اطلاعات ناقص در جایی وجود دارد که حداقل یکی از این مولفه‌ها وجود نداشته باشد: الف) بازیگران نسبت‌به انتخاب‌های خود و دیگر بازیگران آگاهی دارند،
ب) بازیگران پیامد انتخاب‌های خود و دیگر بازیگران را می‌دانند.
فهم پیچیدگی تعاملات اجتماعی که در آنها میان نحوه تصمیم‌گیری و چگونگی دستیابی به اهداف در میان بازیگران نوعی وابستگی متقابل وجود دارد‏، مبنای شکل‌گیری نظریه بازی شده که با توسعه دامنه کاربرد آن از رشته ریاضی به اقتصاد و سپس علوم سیاسی و روابط بین‌الملل زمینه‌ای را برای تعادل‌های اجتماعی در سطح ملی و بین‌المللی به‌وجود آورده است. نظریه بازی یکی از علوم تصمیم‌گیری است با این تفاوت که به مطالعه مسائلی می‌پردازد که در آنها نتایج یک تصمیم وابسته به تصمیمات دو یا چند تصمیم‌گیرنده مستقل است. به بیان دیگر هیچ‌کدام از تصمیم‌گیرندگان، کنترل کاملی بر نتایج خود ندارند. این نظریه در بستر علم اقتصاد توسعه یافته و به مطالعه رفتار راهبردی بین عوامل عقلانی براساس مدل ریاضی به تحلیل سناریوهای مختلف می‌پردازد. رفتار راهبردی زمانی بروز می‌کند که مطلوبیت هرعامل نه‌فقط به راهبرد انتخاب شده توسط خود وی بلکه به راهبرد انتخاب شده توسط بازیگران دیگر هم بستگی داشته باشد.
وجود منافع مشترک در روابط بین‌الملل به شکلی که ساختار بازی را از حالت تضاد شدید منافع خارج کند موضوع بررسی نظریه‌پردازان در مکاتب مختلف بوده است. در کنار بازی‌هایی با حاصل جمع صفر موقعیت‌هایی وجود دارد که بازیگران هم منافع رقابت‌آمیز و هم منافع مشترک دارند. این بازی‌ها اصطلاحا بازی با حاصل جمع غیر صفر یا بازی‌هایی که انگیزه بازیگران مختلط و مرکب است تعریف می‌شود. بازی‌ها یک ویژگی مشترک دارند و آن نوعی وابستگی درونی است. به این معنا که نتیجه بازی برای هریک از شرکت‌کننده‌ها به انتخاب‌های (استراتژی‌های) همه افراد بستگی دارد. در بازی‌های موسوم به بازی با حاصل جمع صفر؛ منافع بازیکن‌ها به‌طور کامل با یکدیگر تعارض پیدا می‌کند به‌گونه‌ای که سود یک طرف دقیقا برابر با زیان طرف مقابل است. در بازی‌های مجموع- صفر، مجموع هر برآمد همیشه صفر است. چنین بازی‌هایی توزیعی هستند؛ نه یکپارچه. یعنی سهم کل که در ابتدای بازی وجود دارد (که اصطلاحا به آن کیک می‌گویند) نمی‌تواند بزرگ شود. موقعیت‌هایی که در آن همه‌ شرکت‌کنندگان می‌توانند با هم چیزی به دست آورند یا همه با هم می‌توانند چیزی از دست بدهند، بازی‌های مجموع-ناصفر نامیده می‌شوند‏ به عبارت دیگر بازی‌هایی هستند که مجموع سودها و ضررها (مجموع چیزهایی که افراد به دست آورده‌اند و از دست داده‌اند) در برخی موارد زیادتر یا کمتر از سهم کل (یا کیکی) است که بازی با آن شروع شده‌ است. برخی تفاوت‌های این بازی یا بازی با حاصل جمع صفر عبارت است از:
۱- در بازی با حاصل جمع صفر بازیگران توانایی لازم را برای ارتباط برقرار کردن با دیگری قبل از شروع بازی و تصمیم‌گیری برای اتخاذ برنامه عمل مشترک ندارند. از آنجا که منافع بازیگران در تضاد کامل قرار دارد هیچ فضایی برای همکاری از طریق هماهنگی میان بازیگران وجود نخواهد داشت. در مقابل در بازی با حاصل جمع غیرصفر ممکن است بازیگران از طریق هماهنگی و اتخاذ راهبردهای همسو همکاری را عملی سازند.
۲- در بازی با حاصل جمع صفر بازیگران به وسیله مطلع ساختن حریف از راهبرد انتخابی خود قبل از انجام بازی هرگز منفعتی نمی‌برند و در برخی اوقات آسیب می‌بینند اما در بازی با حاصل جمع غیرصفر، آگاه ساختن حریف از راهبرد خود منافعی را به همراه خواهد داشت.
۳- در بازی‌های با حاصل جمع صفر که چند نقطه تعادل دارد تعادل‌ها
با هم همسنگ هستند یعنی در همه تعادل‌ها پیامدهای یکسانی برای بازیگران وجود دارد. در بازی‌هایی با حاصل جمع غیرصفر ممکن است نتایج تعادل
با هم برابر نباشند.
۴-در بازی‌های با حاصل جمع صفر برخلاف بازی با حاصل جمع غیر صفر استراتژی‌های بیشینه – کمینه و کمینه – بیشینه استراتژی‌های تعادلی هستند. در این بازی هر بازیگر سطح امنیت خود را از طریق همکاری کردن به حداکثر می‌رساند و چنانچه هر دو بازیگر همکاری کنند پیامدهای مصالحه به وجود آمده را کسب خواهند کرد اما این نتیجه ثبات نخواهد بود. در بازی‌های حاصل جمع غیرصفر، ضرورتا راهبردهای بیشینه – کمینه منجر به تعادل نخواهند شد و از طرف دیگر ضرورتا استراتژی‌های تعادلی استراتژی‌های بیشینه – کمینه نخواهند بود. در بازی استراتژی عدم کناره‌گیری کاملا در پیوند با تعادل است اما هر بازیگر سطح امنیت خود را به وسیله همکاری و نه کناره‌گیری حداکثر می‌سازد.
در بازی با اطلاعات ناقص معمولا تلاش بازیگران برای کسب اطلاعات بیشتر از طریق مشورت استنتاج و انتقال اطلاعات صورت می‌گیرد و از آنجایی که مذاکرات ایران و آمریکا وارد مرحله کارشناسی و براساس راهبردها و پیامدهای جدید شکل گرفته است، برنامه‌ریزی خطی ممکن نیست. در سیاست، نظریه بازی‌ها به تحلیل مذاکرات، استراتژی‌های دیپلماتیک کمک می‌کند.
کشورها در تصمیم‌گیری‌های مذاکرات تجاری، تحریم‌ها و سیاست‌های جنگ و صلح از آن بهره می‌برند. بازی‌های با حاصل جمع غیرصفر از آن جهت که برد یک‌طرفه لزوما به معنای باخت طرف مقابل نسبت یک بازی صرفا رقابت‌آمیز نیست، جمع جبری بردها و باخت‌ها ضرورتا نباید صفر باشد و در انتها باید بیان داشت در بازی‌های مجموع ناصفر راهبردهایی موجود است که برای همه بازیکنان سودمند می‌باشد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 قانونی برای تامین امنیت زنان و خانواده
✍️ معصومه ابتکار
لایحه مهم و کلیدی «تامین امنیت زنان در برابر خشونت» که سال ۱۳۹۹ بعد از ۱۰ سال بالاخره با امضای دو رییس قوه توسط دکتر روحانی به مجلس ارسال شد، پس از معطلی‌های زیاد از جمله ۵ ماه عدم اعلام وصول، حالا چنان دچار اعمال تغییرات گسترده در کمیسیون اجتماعی مجلس و از دست دادن روح ماهوی خود شده که با تقاضای استرداد لایحه از سوی دولت آقای دکتر پزشکیان مواجه شد. این، داستانِ نقطه سر خط نیست؛ این داستان غم‌انگیز تلاش طیفی برای استیفای حقوق و امنیت زنان بر مبنای قرآنی و دینی و کارشکنی طیف مقابل مبتنی بر دیدگاه مردسالارانه و واپسگرایانه است. چنانکه لایحه معروف به رومینا که پس از واقعه تلخ قتل او به دست پدرش، بعد از نظر و تایید نهایی قوه قضاییه به مجلس ارسال شد، مسکوت ماند و نه تنها مورد توجه قرار نگرفت، بلکه وارد روال و دستور کار مجلس نیز نشد. این لایحه البته مجددا در آذر ۱۴۰۳ به پیشنهاد معاونت ریاست جمهوری در امور زنان و خانواده دولت دکتر پزشکیان با عنوان لایحه تشدید مجازات فرزندکشی به مجلس ارسال شد تا شاهد تقاضای رسیدگی به یک لایحه در یک موضوع، برای دومین بار در یک دوره ۵ ساله باشیم. اگرچه کماکان خبری از سرنوشت آن نیست و انتظار می رود دولت برای تسریع مطرح شدن لایحه در مجلس، تقاضای اولویت کند. مجلس نمی‌تواند خشونت در خانواده را هر چند تعداد آن نسبت به سایر جرایم اندک باشد، دست‌کم بگیرد. حذف کلمه خشونت، از بار تهدیدی که این گونه رفتارهای جنایتکارانه بر مردم و خانواده ها دارد، کم نمی‌کند و برخورد با این رفتارها غیرقابل مماشات است. موضوع خشونت علیه زنان مساله‌ای جهانی بوده و استثنا هم ندارد. کشورهای توسعه یافته هم با آن درگیرند. در فرانسه موضوع زن‌کشی یکی از جرایم مشهود و متاسفانه دارای فراوانی بالا قلمداد می‌شود. ما وظیفه داریم این موضوع مهم انسانی، اجتماعی و خانوادگی را مورد توجه جدی قرار دهیم. بر اساس مطالعات صورت گرفته که مهم‌ترین آنها در دولت هشتم به ریاست آقای خاتمی و مسوولیت مرحومه خانم زهرا شجاعی انجام شد، مساله خشونت خانگی استان به استان مورد بررسی قرار گرفت.

اما متاسفانه با تغییر دولت، به جای بهره‌برداری و استفاده از آن برای تدوین قوانین و سیاست‌های مناسب، دیدیم که به محاق رفت و به فراموشی سپرده شد تا اینکه چند سال بعد برای تدوین لایحه تامین امنیت زنان در مقابل خشونت، کاهش آسیب‌ها، تدوین اسناد ارتقای وضعیت زنان و اقدام و عمل در این زمینه‌ها در دولت‌های یازدهم و دوازدهم مورد استناد قرار گرفت. علاوه بر این، استنادات دیگری مانند گزارش‌های پزشکی قانونی، نشان دهنده اهمیت مساله و ضرورت پرداختن به این موضوع از زاویه سیاستگذاری و قانون در کنار اقدامات فرهنگی و آموزش‌های عمومی است. در این زمینه رهبر انقلاب، در دیدارهای عمومی خود با مردم از جمله در سفر به ارومیه، هرمزگان و کرمان در سال‌های ۱۳۷۵ و ۱۳۷۶ موضوع خشونت خانگی و ضرورت اصلاح این رفتار ناشایست را از طریق تدوین و تصویب قوانین حامی زنان در خانواده به طور صریح بیان می‌کردند. ایشان در جلسات دیدار با اعضای دولت نیز مکرر به این مساله اشاره داشتند و خواهان مقابله با خشونتی بودند که به ارکان خانواده آسیب می زند. در این حال، باعث تاسف است طیفی که داعیه دینداری و ولایتمداری دارد، آثار مخرب این خشونت‌ها بر خانواده و ازدواج فرزندان را نادیده می‌گیرد یا از آن غافل است. این طیف فقط با نگاه مردسالارانه و از موضع اقتدار مردان در خانواده به این معضل می‌نگرد؛ نگاهی که نسبتی با فرهنگ قرآنی و دینی ندارد، بلکه از دین و ظواهر فرهنگ سنتی برای پیشبرد این رویکرد استفاده می‌کنند. این برخورد البته ریشه در انحرافات ناشی از احادیث جعلی و روایات نادرست علیه زنان و موضع‌گیری‌های زن‌ستیزانه دارد. اینجاست که تحول جدی و بازنگری در نگاه حوزه‌های علمیه به این موضوع، یک ضرورت قطعی است، چراکه امروز عدالت‌محوری در مباحث زنان و نگرش متعادل انسانی برگرفته از نگاه قرآن کریم و آیات مربوط به خلقت، یک محک مهم برای شخصیت، ارتفاع فکری و روحی افراد به حساب می‌آید. اکنون جوامع و دولت‌ها نیز با توجه به این موضوع ارزیابی و محک زده می‌شوند. در کشور ما اگرچه در سال‌های پس از انقلاب اسلامی، جریاناتی قوی این مطالبه‌گری را مطرح و دنبال کرده‌اند و تا حدی نیز به نتیجه رساندند، ولی متاسفانه یک اقلیت تندرو و پر سر و صدا همیشه مانع حصول نتیجه و رسیدن به رویکردی منطقی و متعادل در این موضوع بوده‌اند. انتظار می‌رود و امید است دولت دکتر پزشکیان با پیگیری و جدیت بیشتر خواست و مطالبه عمومی زنان ایران را در تامین امنیت در خانواده و جامعه برآورده کند.


🔻روزنامه شرق
📍 با وعده‌های دروغ چه باید کرد؟
✍️ سیدمصطفی هاشمی‌طبا
منصفانه باید گفت که برخی از خانم‌ها از مرز بی‌حجابی عبور کرده‌اند. البته این رفتار قبیح است و باید فکری برای این پدیده کرد؛ پدیده‌ای که به هر حال به دلیل انگیزه‌های متفاوت رخ می‌دهد. از سویی هم تعدادی خانم محجبه ‌حتما از سر دلسوزی در گرما یا سرما به اجرا نشدن قانون حجاب اعتراض می‌کنند و صدماتی هم متحمل می‌شوند. اجرشان با خداوند باد که این‌همه برای عفاف و جاری‌شدن قانون و احیانا تعزیر یا اجرای حد یا جریمه بی‌حجاب‌ها دل می‌سوزانند. این نویسنده اعتقاد دارد که واقعا مؤمنان از شرایط خانم‌هایی که از مرز بی‌حجابی فراتر رفته‌اند، خون دل می‌خورند. خود ما هم که اهل تسامح و تساهل هستیم، از این امر هر‌چند نه به اندازه آن مؤمنان پای کار، متأسف هستیم و دل‌مان می‌خواست حالا اگر بی‌حجابی به معنی بی‌چادری یا بی‌روسری بودن ممکن شده است، حداقل حد خود را با حیا‌ کردن رعایت کنند.
ولی کمی هم می‌توان بیشتر اندیشید. شاید بتوان گفت رفتار این دسته از خانم‌ها، آن‌قدر مضر نیست که برخی رفتار‌ها، چرا؟

برای اینکه این خانم‌ها به خودشان لطمه می‌زنند و شأن و منزلت خود را در حد نمایش بدن پایین می‌آورند. آیا این لطمه به خود آنان نیست؟ مردان هم می‌توانند حسب دستور قرآن چشم‌های خود را درویش کنند و مدعیان مدیریت کشور همان‌طور که فقر و ناداری و محرومیت‌ها را نمی‌بینند، این خانم‌ها را هم نبینند. می‌خواهید مشخص شود که رفتار خارج از حیا شامل چه کسانی می‌شود؟

اتفاقا در بین عموم این موضوع به اقدامات چند نفری از خانم‌ها محدود نمی‌شود. همه شعار «حیا کن، رها کن» را از زبان مردم در بسیاری از مکان‌های ورزشی شنیده‌اند.

جالب است که حتی در موضوعات کوچک مسئله حیا کردن و حیا داشتن مطرح است و از آن جمله در قرآن کریم در سوره احزاب خداوند می‌فرمایند «پیامبر از اینکه به شما بگوید از خانه‌اش بیرون بروید، حیا می‌کند»؛ یعنی در یک مسئله کوچک که حتی نه غیراخلاقی است و نه غیرطبیعی و تنها مناعت طبع را ممکن است خدشه‌دار کند، پیامبر از انجام آن حیا می‌کند.

حالا ببینیم در همین جهان و نیز کشور خودمان بی‌حیاها چه می‌کنند.

رأس بی‌حیاهای جاری رژیم کودک‌کش اسرائیل است که با بی‌حیایی تمام تا جایی که ممکن است فاجعه‌آفرینی و نسل‌کشی می‌کند. به همین مقیاس فرقی نمی‌کند که در کجا این بی‌حیایی‌ها اتفاق می‌افتد؛ کامبوج باشد یا سومالی یا نیجریه یا گروزنی یا ویتنام یا حلبچه یا سین‌کیانگ یا غزه، در هر‌کدام بی‌حیاها با تکیه بر خوی نسل‌کشی حیات را بازیچه خود می‌گیرند و دوربین ثبت تاریخ این بی‌حیایی‌ها را ثبت می‌کند اما از آن می‌گذرد. بی‌حیایی کشتار میلیون‌ها بومی در سرزمین آمریکا و بی‌حیایی‌های جنگ اول و دوم جهانی و کشتار میلیون‌ها انسان از آن جمله است، که اگر بخواهیم آنها را ردیف کنیم، از حوصله خارج می‌شود. می‌خواهیم ببینیم در کشور خود ما وضع چگونه است.

در خبر است که مسلمانان از پیامبر (ص) سؤال کردند که آیا مسلمان مرتکب فلان و فلان گناه می‌تواند بشود که پیامبر فرمودند ممکن است. اما در مقابل اینکه آیا مسلمان دروغ می‌گوید، فرمودند خیر، مسلمان دروغ نمی‌گوید. حالا ببینید گاه در تریبون‌های رسمی گوینده حیا نمی‌کند و دروغ آشکار می‌گوید یا در رسانه مکتوب به دروغ به برخی تهمت می‌زند و حیا نمی‌کند. وعده دروغ می‌دهند و حیا نمی‌کنند.

همین فاجعه انفجار بندر شهید رجایی را نگاه کنید که چه چیزهایی در آن اتفاق می‌افتد. آنچه گفته نمی‌شود، شاید به صلاح باشد یا قطعی و ذکر شدنی نباشد. اما از رفتار خبرنگار سیما که ران مرغی را میان باقی‌مانده انفجار به سر دست می‌گیرد و می‌گوید در کانتینرها مرغ بوده و منفجر شده یا مسئولی که می‌گوید در کانتینر‌ها نوعی الیاف بوده که خودبه‌خود آتش می‌گیرد، نمی‌توان گذشت. کدام الیاف؟ به‌عنوان یک متخصص الیاف می‌گویم چنین الیافی وجود ندارد. یا کسی که می‌گوید مردم می‌توانند یک کلیه خودشان را بفروشند و مسائل مالی‌شان را حل کنند، کجای کار قرار دارد؟ فرق نمی‌کند در چه سالی و چه کسی این رفتارها را کرده است. مولا علی (ع) می‌فرماید «سلونی قبل أن تفقدونی» «قبل از اینکه من را از دست بدهید، از من سؤال کنید».

حال مقایسه کنید با آنان که اجازه سؤال نمی‌دهند یا جواب نامربوط می‌دهند‌ یا در برابر فاجعه‌هایی که نه یک‌باره، بلکه به صورت مزمن در کشور وجود دارد و یکی، دو‌تا هم نیست، سکوت اختیار کرده و حاضر به پذیرش هیچ راه‌حلی و اجرای آن نیستند؛ مانند فاجعه نشست زمین، به خطر افتادن کشاورزی کشور، گسترش پسماند‌ها و فاضلاب‌ها، نابودی آثار تاریخی و زیربناها. چند سال قبل کتاب تاریخی از ایران تهیه شد. بحث بر آن بود که نام آن را چه بگذاریم. ایران سرزمین شجاعت، ایران سرزمین تاریخ درخشان، ایران کهن‌سرزمین روشنایی، ایران سرزمین دانش، ایران سرزمین هشیاری و بیداری. امروز اگر بخواهیم چنین نام‌گذاری کنیم، با این رفتار‌ها چه نامی را باید انتخاب کنیم؟


🔻روزنامه همشهری
📍 زمینه‌های تشدید تعرفه‌های تجاری ایالات‌متحده و آثار ثانویه بر تجارت خارجی ایران
✍️ مهرداد بذرپاش
سیاست‌های تجاری دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ، این ظرفیت را دارد که زمینه‌ساز تغییرات بنیادین و بی‌ثبات‌ساز در نظام تجارت بین‌الملل شود. تعادل فعلی نظام تجارت بین‌الملل در دوطرف مازاد عمده و کسری عمده تجاری، طی ۴دهه گذشته مبنای تعاملات اقتصادی میان کشورها بوده است. تعادل مذکور، اکنون در حال بازتنظیم است و این تحول، آغازگر دوره جدیدی از تعادل‌ها در عرصه اقتصاد بین‌الملل به شمار می‌آید. در نمودار ذیل، روند شکل‌گیری دوطرف عمده تعادل فعلی نظام تجارت بین‌الملل قابل شناسایی است. به‌وضوح قابل مشاهده است که در مقیاس جهانی یک مازاد تجاری بزرگ (چین) و تنها یک کسری بزرگ (آمریکا) وجود دارد. در نتیجه، برای بسیاری از کشورهای دارای مازاد تجاری عمده، جایگزین مهمی برای جبران واردات ایالات‌متحده وجود ندارد.
در تغییر تعادل فعلی نظام تجارت بین‌الملل به تعادل جدید، قواعد ثابت پیشین با چالش‌های جدی مواجه شده‌اند؛ با این حال ماهیت چارچوب‌های تعادل جدید تجاری هنوز به‌طور کامل قابل تشخیص نیست. در نمودار ذیل، جهش بی‌سابقه شاخص نااطمینانی سیاست تجاری (PTU) پس از اعمال تعرفه‌های تشدیدشده تجارت خارجی توسط آمریکا و عمل متقابل برخی کشورهای دارای مازاد تجاری، قابل مشاهده است. تبعات ناشی از نااطمینانی تجاری و پیش‌بینی‌ناپذیری سیاست تجاری، عامل تعیین‌کننده چشم‌انداز رشد اقتصادی کشورها در کوتاه‌مدت خواهد بود. تداوم تشدید تعرفه‌ها و فضای ناشی از عدم‌قطعیت تجاری، موجب بروز رکود قابل توجه در رشد اقتصادی بسیاری از کشورها خواهد شد. با توجه به پیچیدگی و سیال بودن شرایط کنونی، تحولات اقتصادی آتی، گسترده‌تر و پیچیده‌تر هستند و سطح بالاتری از عدم‌قطعیت درخصوص اقدامات آتی تجاری ایالات متحده وجود دارد.
از اواخر بهمن‌ماه ۱۴۰۳، ایالات‌متحده مجموعه‌ای از اقدامات تعرفه‌ای را آغاز کرد که نخست کشورهای کانادا، چین، مکزیک و بخش‌های راهبردی واردات از کشورهای مذکور را هدف قرار داد و سرانجام در اوایل فروردین‌ماه به وضع تعرفه‌های تشدیدشده تقریبا فراگیر منجر شد. در نتیجه، نرخ مؤثر تعرفه‌ای ایالات‌متحده از سطوح ثبت‌شده در دوران رکود بزرگ (دهه ۱۹۳۰میلادی) نیز فراتر رفت و واکنش‌های متقابل از سوی شرکای اصلی تجاری، منجر به افزایش قابل توجه نرخ‌های تعرفه در سطح جهانی شد. در مجموع، دولت ترامپ اکنون در موقعیتی قرار دارد که می‌تواند با بهره‌گیری از فضای بی‌ثبات فعلی، نظام تجاری و مالی بین‌المللی را به نفع آمریکا بازآرایی کند.
این تحولات، تجدیدنظرهای اساسی را در زمینه نرخ‌های رشد اقتصاد جهانی درپی داشته است؛ درحالی‌که در بهمن‌ماه ۱۴۰۳، صندوق‌ بین‌المللی پول رشد اقتصاد جهانی را برای سال‌جاری ۳.۳درصد پیش‌بینی کرده بود، در فروردین‌ماه ۱۴۰۴، این پیش‌بینی را مورد تجدیدنظر قرار داده و به ۲.۸درصد کاهش داد. اعمال تعرفه‌های گسترده و بازنگری در سیاست حمایت از دلار قوی می‌تواند از گسترده‌ترین تغییرات سیاستی در دهه‌های اخیر باشد و به‌طور بنیادین نظام تجاری و ارزی جهانی را دگرگون سازد.
اگرچه ایالات‌متحده در اواخر فروردین‌ماه به‌طور موقت بخش قابل‌توجهی از تعرفه‌های تشدیدشده را متوقف کرد، اما در عین حال، تعرفه‌های اعمال‌شده بر چین را به سطوح بازدارنده افزایش داد. باید توجه داشت این اقدام، حتی درصورت تمدید، تغییر معناداری در چشم‌انداز رکود تجاری جهانی ایجاد نخواهد کرد. علت آن است که نرخ مؤثر تعرفه‌ای میان ایالات‌متحده و چین همچنان در سطح بالایی باقی مانده و فضای ابهام‌آلود ناشی از سیاستگذاری‌های تجاری ایالات‌متحده، همچنان تداوم دارد. هرچند برخی کشورهایی که پیش‌تر هدف تعرفه‌های بالا قرار داشتند، ممکن است به‌صورت مقطعی منتفع شوند، اما این تحولات از شدت نااطمینانی موجود در نظام تجارت بین‌الملل نمی‌کاهد.
در مقیاس جهانی، رشد مازاد تجاری چین در بخش کالا و افزایش سریع حجم صادرات این کشور دلالت بر این دارد که بخشی دیگر از اقتصاد جهانی باید کسری بزرگ‌تری را تجربه کند یا مازاد تجاری خود را کاهش دهد. کشورهای جنوب شرق آسیا، تایوان و کره‌جنوبی همگی دارای مازاد تجاری در بخش کالا هستند و این مازادها جایگزین مازاد چین نمی‌شوند. درواقع، همچنان وابستگی چین به آمریکا به‌عنوان اصلی‌ترین طرف مقابل مازاد تجاری چین پابرجاست و در میان‌مدت، هیچ کشوری نمی‌تواند نقش کنونی آمریکا در نظام تجارت جهانی را ایفا کند و به‌عنوان جایگزینی برای جذب ۱.۴تریلیون دلار از مجموع مازاد تجاری جهانی عمل کند.
این الگوی رشد نامتوازن تجاری که مبتنی بر رشد اقتصادی چین از طریق صادرات و تأمین تقاضای جهانی برای واردات توسط ایالات‌متحده است، در دهه اخیر تشدید شده است. به بیان دیگر، پایه‌های رشد اقتصادی چین در دهه اخیر، تا حد قابل‌توجهی بر جذب مازاد تجاری این کشور توسط آمریکا استوار است. این الگوی نابرابری‌های تجاری نشان‌دهنده وابستگی عمیق‌تر و ماندگارتری میان ۲اقتصاد است. به‌عبارت دیگر، حفظ سطوح فعلی رشد اقتصادی چین و مازاد تجاری عظیم این کشور تنها درصورتی ممکن خواهد بود که کسری تجاری بزرگ ایالات‌متحده ادامه یابد. بدیهی است که این وضعیت، پیامدهای مهمی برای جنگ تجاری جاری به‌دنبال دارد.
همچنین در این زمینه، به دیدگاه‌هایی مبنی بر اینکه کشورها برای جبران کاهش تجارت با ایالات‌متحده به چین روی خواهند آورد، باید با دیده تردید نگریسته شود. در بسیاری موارد، درخصوص نقش و سطح اثرگذاری دیپلماسی اقتصادی در تغییر نقشه تجارت جهانی، بیش از حد بزرگ‌نمایی شده و واقعیت‌های بنیادین اقتصادی مورد غفلت واقع می‌شود. در نظام تجارت جهانی، چین و ایالات‌متحده جایگزین یکدیگر نیستند؛ ایالات‌متحده به‌عنوان بزرگ‌ترین واردکننده، نقش تأمین‌کننده اصلی مازاد تجاری جهان را ایفا می‌کند؛ درحالی‌که چین به‌عنوان بزرگ‌ترین صادرکننده برای جبران کمبود تقاضای داخلی به بازار جهانی وابسته است.
این مسئله زمانی ابعاد بحرانی‌تری می‌یابد که ایالات‌متحده به‌طور قاطع تصمیم بگیرد کسری تجاری خود را با کاهش واردات جبران کند؛ حتی اگر این اقدام به بهای ورود اقتصاد آن کشور به رکود تمام شود. در سطح جهانی، تنها یک منبع بزرگ مازاد و تنها یک کانون اصلی کسری تجاری وجود دارد؛ از این رو، اغلب کشورهای دارای مازاد عمده، جایگزین مشخصی برای تقاضای ایالات‌متحده در اختیار ندارند. از سوی دیگر، مسیر واقع‌بینانه برای کشورهای دارای مازاد تجاری جزئی، تقویت تقاضای داخلی و کاهش وابستگی به قطب‌های تجاری ناپایدار است.
در شرایط کنونی بسیاری از مبادی تجاری ایالات‌متحده، سطحی از وابستگی تجاری و سرمایه‌گذاری با چین دارند که در مواردی از مناسبات آنها با آمریکا فراتر رفته است. وابستگی مذکور، یکی از نقاط آسیب آمریکا در نظام تجاری و صنعتی این کشور است. در پرتو وابستگی تجاری و تولیدی مذکور، جهت‌گیری محوری دولت مستقر آمریکا، حرکت به سمت برخورداری از یک بخش تولیدی مقاوم و مستقل است. رویکرد اخیر در سخنان رئیس‌جمهور این کشور نیز قابل مشاهده است: «اگر فولاد نداشته باشید، کشور ندارید.» در جهت‌گیری محوری مذکور، بدون زنجیره‌های تأمین مطمئن برای تولید سلاح‌ها، تجهیزات نظامی و سیستم‌های دفاعی، بنیان‌های امنیت ملی تضعیف می‌شود؛ بنابراین بسیاری از مداخلات تعرفه‌ای شدید، بر صنایع حیاتی برای امنیت ملی به‌معنای گسترده آن (نظیر کالاهایی مانند نیمه‌هادی‌ها و داروها) متمرکز خواهد بود. با توجه به اینکه تعرفه‌های وضع شده عمدتا براساس کسری تجاری ایالات‌متحده با کشورها محاسبه شده است و باتوجه به حجم ناچیز مبادلات تجاری ایران و آمریکا (حدود ۲۰۰هزار دلار)، اعمال تعرفه‌ها تأثیر مستقیمی بر شاخص‌های تجاری و اقتصادی ایران نخواهد داشت. با این حال، با توجه به پیش‌بینی رکود در اقتصاد جهانی و جایگاه ایران به‌عنوان تأمین‌کننده کالاهای پایه برای اقتصادهای صنعتی نظیر چین، کاهش سطح صادرات کشورهای مذکور، به معنای کاهش تقاضای این کشورها برای کالاهای پایه ایران خواهد بود و از این مسیر، بخشی از میزان صادرات کشور در میان‌مدت دچار تهدید خواهد شد.
از سوی دیگر، کاهش تقاضای وارداتی آمریکا از کشورهای دارای مازاد عمده تجاری، از جهاتی واجد برخی فرصت‌های انتقال تجاری برای کشور خواهد بود. در این زمینه، با شناسایی اقلام وارداتی دارای ریسک تأمین یا حائز هزینه‌های بالای تجاری برای کشور، می‌توان درباره انتقال تجاری از کشورهای دارای ریسک تأمین به کشورهای دارای مازاد عمده تجاری در اقلام هدف، برنامه‌ریزی کرد.
همچنین لازم است تدابیر راهبردی لازم برای پیش‌بینی و تحلیل الگوهای تعادل جدید نظام تجارت بین‌الملل در داخل کشور اتخاذ شود. همینطور شناسایی دقیق روش‌های آتی دولت‌ها برای مدیریت و کاهش پیامدهای منفی این تحولات، به‌ویژه در ابعاد امنیت تجاری و اقتصادی، یک ضرورت راهبردی محسوب می‌شود.
در مذاکرات تجاری ترامپ و تیم وی با چین در سال‌های ۲۰۱۸ تا ۲۰۱۹، تعرفه‌ها نه‌تنها به‌عنوان یک ابزار فشار، بلکه به‌عنوان یک اهرم قدرت در مقابل کسری تراز تجاری ایالات‌متحده با چین به‌کار گرفته شده و تبعات قابل‌توجهی به همراه داشته است. با توجه به ریسک بالای تغییر رفتار تجاری در برخی از مبادی تجاری کشور، ایجاد آمادگی لازم در داخل برای مواجهه با احتمال استفاده از تعرفه‌ها به‌عنوان ابزاری راهبردی در سیاست تجاری علیه ایران لازم است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0