🔻روزنامه تعادل
📍 مذاکرات، سفرها و دورنمای توسعه روابط اقتصادی
✍️ حسن بهشتی‌پور
با آغاز دور دوم مذاکرات ایران و امریکا، مساله رمزگشایی از چشم‌انداز مذاکرات در رسانه‌ها با جدیت دنبال می‌شود‌. البته حضور چهره‌هایی چون ونس معاول اول ترامپ و وزیر خارجه امریکا در رم بازخوردهای زیادی پیدا کرده است. البته این حضور جدای از موضوع مذاکره با ایران می‌تواند به دلیل گفت‌وگوهای امریکا با اروپا در مورد مساله تعرفه‌ها، تنش‌های روسیه و اوکراین و سایر مسائل جهانی باشد. این دیدارها در خصوص مساله امنیت اروپا و تعدی‌های روسیه به شرق اروپا است‌. در عین حال ممکن است درباره مذاکرات ایران هم گفت‌وگوهایی میان مقامات اروپایی و امریکایی صورت گیرد. البته امریکا با خارج کردن اروپا از روند مذاکره با ایران نشان داده که چه رویکردی را پیگیری می‌کند. در ادامه دیدارهای سیاسی، روز پنجشنبه وزیر دفاع عربستان هم راهی تهران شد و پیام پادشاه عربستان را تقدیم مقامات ایران کرد. این همه ماجرا نبود، عراقچی هم راهی روسیه شد و پیام رهبر ایران را به سمع ونظر طرف روسی رساند. اما سفر مقامات عربستانی به ایران و صحبت‌هایی که درباره ایده‌پردازی اعراب در خصوص مذاکرات دوجانبه ایران و امریکا شنیده می‌شود، از منظری خاص واجد اهمیت ویژه‌ای است. هرچند برخی شنیده‌ها حاکی است که این سفر از قبل مذاکرات ایران و امریکا برنامه‌ریزی شده بود اما نمی‌توان انکار کرد که این سفر در این بازه زمانی، معانی خاصی دارد. افکار عمومی ایرانیان از یاد نبرده‌اند که در زمان برجام، چه رویکردهای مخربی از سوی عربستان و سایر اعراب منطقه اتخاذ می‌شد. عربستان در آن برهه احساس می‌کرد، توافق امریکا با ایران، موقعیت ایران در منطقه را تقویت کرده و ایران ابتکار عمل را در منطقه به دست می‌گیرد، در شرایط حاضر عربستان از هر گونه توافق میان ایران و امریکا استقبال می‌کند. اولا اینکه خود عربستان توافقی را با ایران برای از سرگیری روابط سیاسی، اقتصادی و راهبردی منعقد کرده است‌، از طرف دیگر عربستان احساس می‌کند، امروز موقعیت مناسبی در منطقه دارد و نیک می‌داند اگر تنشی میان ایران و امریکا در بگیرد، ممکن است مراکز امریکایی در عربستان نیز مورد حمله قرار گرفته و به سرمایه‌گذاری‌های اقتصادی عربستان خدشه وارد شود. هر نوع جنگ منطقه‌ای برای کشورهای حاشیه خلیج فارس چون امارات، قطر، کویت و... تبعات مخربی دارد. مسوولان این کشورها می‌خواهند برند خود را تقویت کنند و تنش‌های منطقه‌ای این برندها را تخریب می‌کند. حتی صحبت‌هایی شنیده شده که عربستان به دنبال ایجاد ملاقاتی قریب الوقوع میان پزشکیان و ترامپ در ریاض است. عربستان تلاش می‌کند ریاض را به مرکزی برای میانجی‌گری‌های سیاسی بدل کند‌. دیدار پزشکیان با ترامپ یکی از مهم‌ترین رخدادهای سیاسی قرن خواهد بود و آورده رسانه‌ای و اعتباری بسیاری را برای عربستان خواهد داشت. البته از قبل هم اعلام شده بود‌ ترامپ با پوتین در اردیبهشت ماه در ریاض دیدار می‌کند و اگر دیدار پزشکیان با ترامپ هم به لیست برنامه‌های دوجانبه مد نظر عربستان اضافه شود، بازخوردهای بسیاری به نفع عربستان ایجاد می‌کند . اینکه تا چه اندازه این رویکردها امکان تحقق دارد و چه اندازه نه، روشن نیست، اما با روند سیاسی در پیش گرفته شده توسط عربستان هماهنگ است. عربستان می‌خواهد خود را مرکز صلح و توافقات منطقه‌ای و جهانی معرفی کند. اصل تفاهم میان روسیه و امریکا و ایران و امریکا در تایید منافع عربستان است.

سفر عراقچی به مسکو هم در راستای اجرای یک ابتکار تمام ایرانی است. ایران به دنبال اجرای مذاکرات ۳جانبه میان ایران، روسیه و چین است تا ۳کشور در مواجهه با امریکا و اروپا مواضع واحدی اتخاذ کنند. ایران در کنار مذاکره با امریکا به دنبال توسعه روابط با چین و روسیه نیز هست تا از دل این گفت‌وگوها و مذاکرات یک موضع واحد در برابر امریکا اتخاذ شود. اما باید توجه داشت نهایتا مجموعه این تلاش‌ها، رفت و آمدها و گفت‌وگوها باید منتج به بهبود مناسبات ارتباطی و اقتصادی میان کشورها شود. ایران رفع تحریم‌های اقتصادی را نیاز دارد و قصد دارد از دل مذاکره با بازیگران اصلی منطقه‌ای و جهانی شرایط اقتصادی، امنیتی و رفاهی بهتری برای مردمش فراهم کند.


🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 شرط کافی توافق
✍️ حسین عباسی
دور اول مذاکرات بین ایران و آمریکا انجام شد و به نظر می‌رسد هر دو طرف از نتیجه این دور از مذاکرات راضی باشند.
فاصله بزرگی که بین اهداف ایران و آمریکا در مذاکرات وجود دارد، الزام می‌دارد که در کوتاه‌مدت در مورد امکان گشایش‌های بزرگ در روابط بین‌المللی در عرصه سیاست و اقتصاد محتاط باشیم. با وجود این، ایران باید آماده باشد که از فرصت‌های ایجادشده حداکثر بهره را ببرد. بسته به اینکه این مذاکرات به رفع کدام بخش از تحریم‌ها منجر شود، ایران باید آماده باشد تا جهت حرکت را متناسب با آن تنظیم کند. در این میان نکته‌ای که نباید از آن غافل شد، این است که هر گشایش در روابط بین‌الملل به اصلاح سیاست داخلی نیاز دارد تا اثری قابل‌توجه بر اقتصاد بگذارد.
اقتصاد ایران در دهه‌های گذشته از تحریم‌ها و از جهت‌‌‌های مختلف صدمه خورده و بازارهای محصولات خود را از دست داده و مجبور به قناعت کردن به بازارهای محدود و خاص شده است. همچنین سرمایه‌گذاری و تکنولوژی‌های جدید را از دست داده و با فرسودگی زیرساختارها مواجه شده است. به‌علاوه برای مقابله با تحریم‌ها مجبور به اتکا به افراد و سازمان‌هایی شده است که چه در داخل و چه در خارج، خدماتشان را با هزینه‌های بسیار ارائه می‌کنند. مهم‌تر از همه، تحریم‌ها فعالان اقتصادی ایران را از صحنه تعامل جهانی کنار گذاشته و آنها را از یادگیری مستمری که فقط در تعامل با دیگران ممکن است محروم کرده است.

ایران در بسیاری از فهرست‌های مبادلات و تعاملات در جهان، حتی مبادلات علمی ساده مانند دعوت از سخنران برای کنفرانس‌های علمی، در فهرست قرمز، یعنی تعامل ممنوع، قرار دارد. شاید چندان دور از حقیقت نباشد اگر ادعا کنیم که به دلیل سال‌ها دوری از اقتصاد معمول جهان، اقتصاد جهان، ایران را و اقتصاد ایران، جهان را نمی‌شناسد. در دنیای امروز اگر به شریک تجاری‌تان بگویید که نمی‌توانید در یک دیدار آنلاین شرکت کنید چون فیلتر است یا نمی‌توانید مبلغی را بپردازید یا دریافت کنید چون به شبکه جهانی وصل نیستید، کمترین واکنشش تعجب خواهد بود.

پیش از اینکه اطلاعات موثقی در مورد توافق به‌دست بیاید، نمی‌توان به‌قطع برنامه‌ای برای اقتصاد طراحی کرد. ولی اگر بنا به توصیه باشد، می‌توان گفت مهم‌ترین نکته‌ای که سیاسیون باید در تنظیم جهت حرکت برای آینده در نظر بگیرند، رفع موانع فعالیت بخش خصوصی است.

بخش دولتی نشان داده است که در استفاده از فرصت‌های ایجادشده، کند عمل می‌کند. بخش دولتی در همه جای دنیا و بیشتر از بسیاری کشورها در ایران، ساختاری پیچیده و بوروکراتیک دارد که تصمیم‌گیری را در آن کُند می‌کند. بخشی از این پیچیدگی در ذات استفاده از منابع عمومی نهفته است. ولی بخش بزرگی از آن به این سبب است که افراد شاغل در آن کارمندانی هستند که در بهترین حالت وظیفه‌شان را انجام می‌دهند. این بخش انگیزه بالایی ندارد که به‌سرعت موقعیت‌های جدید را شناسایی کند و از آنها بهره برد.

مشکل بزرگ‌تر بخش دولتی در اقتصاد سیاسی نهفته است. از ویژگی‌های مهم اقتصاد ایران، انحصاری بودن بسیاری از فعالیت‌های اقتصادی است. امتیاز و انحصار که منبع توزیع رانت است، در بیشتر بخش‌های اقتصاد ایران به چشم می‌خورد. گروه‌های ذی‌نفع با استفاده از نفوذی که در سیاستگذاری‌ها دارند، بسیاری از قوانین را در جهت ایجاد و تثبیت امتیازات انحصار‌ساز شکل داده‌اند و به واسطه این امتیازات و انحصارات بهره‌های انحصاری عظیمی می‌برند. این گروه‌ها به‌آسانی زمینه فعالیت را به رقبای کارآمدتر واگذار نخواهند کرد. بعید نیست که گروه‌های ذی‌نفع گشایش‌های مالی و تجاری را به انحصار واردات کالاها تبدیل کنند یا با سنگ‌اندازی در همکاری بخش خصوصی با شرکت‌های بین‌المللی مشکلی بر مشکلات بیفزایند.

البته می‌توان توصیه کرد که با تمهیدات حاکمیتی، همکاری بخش دولتی در صنایع بزرگ، از جمله در زمینه انرژی و حمل‌ونقل، با کشورهای طرف مذاکره یا کشورهایی که در معرض تخاصم آمریکا نیستند شکل بگیرد و از طریق ایجاد منافع دوجانبه با این کشورها قوام توافق افزایش یابد و همزمان ابزاری برای خنثی کردن فشارهای احتمالی در آینده ایجاد شود.

در مقابل، بخش خصوصی نشان داده است که اگر تمامی درها بسته نباشد، می‌تواند فرصت ایجاد کرده و از فرصت‌های ایجادشده استفاده کند. برداشته شدن تحریم تجاری و مالی اگر با برداشته شدن موانع تولید و تجارت داخلی همراه شود، می‌تواند بخش خصوصی را شکوفا کند و وضع اقتصاد را بهبود بخشد. بخش خصوصی با انگیزه سود‌آوری می‌تواند با سرعت بیشتری کاستی‌هایی را که در بیش از یک دهه گذشته شکل گرفته است شناسایی و جایگاه خود را در اقتصاد جهانی پیدا کند. تغییرات عمیقی در ساختار اقتصادی دنیا در حال وقوع است. تغییراتی که در حوزه دیجیتال با ظهور هوش مصنوعی ایجاد شده و به‌سرعت بیشتر خواهد شد و نیز تغییراتی که در حوزه انرژی‌های جدید در حال وقوع است، سبب شده است که برخی از بازارهای جهانی شباهتی به یک‌دهه پیش نداشته باشند. مرکز تولید اطلاعات و تکنولوژی‌های جدید از ۱۰سال پیش به این سو در جهان بسیار جابه‌جا شده است.

به‌دست آوردن اطلاعات لازم از شرایط کنونی فعالیت‌های اقتصادی و جهت حرکت آنها در آینده، شاید بیشتر از بازگشت به فعالیت‌های پیش از تحریم برای شناسایی فرصت‌ها لازم است. بخش خصوصی بهتر می‌تواند خود را با این شرایط جدید هماهنگ کند و جایی هرچند کوچک در این دنیای سیال از فعالیت‌های جدید برای خود دست و پا کند و به‌تدریج آن را رشد دهد. آنچه ضروری است، این است که موانع داخلی فعالیت‌های بخش خصوصی باید به‌سرعت رفع شود. دولت نیازی ندارد که برای ورود بخش خصوصی به عرصه‌های جدید مشوق بگذارد. آنچه باید بکند این است که قوانین دست‌وپا‌گیری را که خود مسببشان است با مجموعه‌ای منسجم از قوانین استاندارد قابل فهم برای فعالان اقتصادی در همه جای جهان جایگزین کند و همزمان زیرساخت‌هایی را که در هر اقتصادی جزو واجبات است فراهم کند و باقی کار را به مردم بسپارد.

بیش از یک‌دهه است که تحریم‌ها و سیاست‌های نادرست اقتصادی مانند دو تیغه قیچی دست در دست هم داده‌ و مانع حرکت اقتصاد ایران شده‌اند. اگر مذاکرات به رفع تحریم‌ها بینجامد، باری از دوش اقتصاد ایران برداشته می‌شود. اگر همتی در داخل باشد و بار سیاست‌های نادرست هم برداشته شود، اقتصاد ایران می‌تواند حرکت کند. بدون اصلاح در هر دو حوزه، اقتصاد ایران در بهترین حالت به حرکت لنگان‌لنگان خود ادامه خواهد داد و فاصله‌اش با جهان بیشتر و بیشتر خواهد شد.

جان کلام این است که با توجه به فاصله‌ای که در دهه‌های گذشته بین اقتصاد ایران و اقتصاد جهانی شکل گرفته است، هر حرکتی که اقتصاد ایران را به مسیر معمول فعالیت‌های اقتصادی در جهان امروز بازگرداند، مفید و بلکه ضروری است. ایران باید از فهرست‌های قرمز بیرون بیاید و با دیگران وارد تعامل شود. اولویت با مردم و بخش خصوصی است.


🔻روزنامه کیهان
📍 چالش هسته‌ای و پاشنه‌آشیل آمریکا
✍️ حسین شریعتمداری
۱ـ امروز (شنبه ۳۰ فروردین‌ ماه) قرار است دور دوم مذاکرات غیر مستقیم ایران و آمریکا در رُم، از سر گرفته شود. جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده بود که موضوع مذاکرات غیر مستقیم، باید صرفاً هسته‌ای باشد و موضوعاتی نظیر توان نظامی و موشکی کشورمان، حضور ایران در منطقه، میزان و درجه غنی‌سازی اورانیوم و... قابل مذاکره نیست؟! دور اول مذاکره در همین چارچوب انجام شد و
«‌استیو ویتکاف» معاون و فرستاده ترامپ از این محدوده خارج نشد ولی بعد از پایان دور اول، در مصاحبه با «فاکس نیوز»، ادعاهای پیشین آمریکا که همزمان از سوی
«جی. دی. ونس» معاون اول ترامپ، وزیر دفاع آمریکا و شخص ترامپ مطرح شده بود را پیش کشیده و گفت: برنامه موشکی ایران هم باید بخشی از موضوع مذاکرات باشد و...!
از آنجا که نماینده آمریکا از چارچوب توافق شده خارج شده است، چنانچه در دور دوم مذاکرات نیز بر اظهارات خود با فاکس نیوز تأکید داشته باشد، ادامه مذاکرات با مانع جدی یعنی عبور حریف از خط قرمز ایران، رو‌به‌رو خواهد شد.
آقای دکتر عراقچی نیز در نشست مشترک با همتای روسی خود گفته است «تردیدهای جدی نسبت به نیات و انگیزه‌های آمریکا داریم» که احتمالاً با سخنان متفاوت استیو ویتکاف قبل از شروع دور دوم مذاکرات ارتباط داشته است.
۲ـ اوایل اسفند ماه ۱۳۸۱ و بعد از دومین سفر «محمد البرادعی» مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به ایران، با اشاره به خواسته‌های آژانس که به بهانه‌جوئی شبیه بود و با متن پیمان «منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای ـ NPT » نیز همخوانی نداشت، طی یادداشتی در کیهان نوشتیم که برنامه هسته‌ای کشورمان، موضوع اصلی چالشی نیست که در این میدان آغاز شده است و با استناد به متن معاهده NPT و اظهارات البرادعی، آورده بودیم که برنامه هسته‌ای کشورمان بهانه‌ای برای مقابله با جمهوری اسلامی ایران است. در آن یادداشت با اشاره به ماده ۱۰ پیمان NPT، تنها راه پیش روی را خروج از این پیمان دانسته و تأکید کرده بودیم از آنجا که چالش هسته‌ای فقط یک بهانه است، هرگز به نتیجه نخواهد رسید.
۳- یادداشت آن روز کیهان با اعتراض گسترده مقامات آمریکا، کشورهای اروپا و رسانه‌های غربی رو‌به‌رو شد و در داخل نیز مدعیان اصلاحات شمشیرها را علیه این پیشنهاد کیهان، از رو بستند (این روزها، مراجعه به نمونه‌های یاد شده درس‌آموز و عبرت‌انگیز است). چالش هسته‌ای در ادامه با حضور ۳ کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان (تروئیکای اروپایی) دنبال شد. تروئیکای اروپایی بعد از چند دور گفت‌و‌گو با مسئولان ایرانی، پیشنهاد برگزاری نشست نهائی در لندن را پیش کشیدند و قرار شد، ایران مستندات خود که نشان‌دهنده عدم انحراف برنامه هسته‌ای کشورمان از صلح‌آمیز به نظامی (تولید سلاح هسته‌ای) باشد را ارائه کند و تضمین بدهند که این انحراف هرگز صورت نخواهد پذیرفت و در مقابل تروئیکای اروپایی و آژانس نیز چالش پیش آمده را خاتمه یافته اعلام کنند. و اما، در نشست لندن، سه کشور اروپایی اعلام کردند که بهترین تضمین ایران، دست کشیدن از فعالیت هسته‌ای است!
۴- هفته قبل، در یکی از یادداشت‌های کیهان آورده بودیم؛ «آمریکا به خوبی می‌داند که ایران در پی تولید سلاح هسته‌ای نیست (نمی‌خواهد نه آن که نتواند) و جلوگیری از تولید سلاح هسته‌ای توسط ایران فقط بهانه‌ای برای تحریم‌هاست و نه، علت آن. «جورج فریدمن» مدیرکل «آژانس اطلاعات و مراقبت راهبردی آمریکا» است. او مشاور ارتش و دولت آمریکا در حوزه دفاع و امنیت ملی بود و مدت بیست سال نیز در کالج «دیکینسون» آمریکا علوم سیاسی تدریس می‌کرد. فریدمن در پاسخ به خبرنگار روزنامه آمریکایی «یو. اس. ای. تودی» که از وی درباره تنش هسته‌ای میان ایران و آمریکا سئوال کرده بود، می‌گوید؛ مشکل آمریکا با ایران مسئله هسته‌ای این کشور نیست، مسئله آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون رابطه با آمریکا، بلکه در حال تخاصم و دشمنی با آمریکا می‌توان بزرگ‌ترین قدرت نظامی و تکنولوژیک منطقه بود. این برای آمریکا الگوی قابل قبولی نیست! و بهار عربی را در پی داشته است. فریدمن این نکته را در کتاب «دهه‌ آینده» نیز آورده است».
۵- اظهارات استیو ویتکاف بعد از پایان دور اول مذاکرات غیر مستقیم در عمان، نشان داد که پیشنهاد قبلی او در دور اول، ارزشی بیشتر از یک ترفند پلشت سیاسی نداشته است و آمریکا برخلاف نقابی که روز شنبه بر چهره کشیده بود، کماکان روی پله باج‌خواهی! ایستاده است. از این روی، اگر آمریکا در پی عبور از خطوط قرمز اعلام شده ما باشد، کمترین تردیدی نباید داشت که به اعتراف جرج فریدمن و به گواهی ده‌ها شاهد و سند غیر قابل انکار، چالش هسته‌ای فقط یک بهانه برای مقابله با اقتدار و پیشرفت‌های علمی ایران اسلامی است و چاره کار خروج از پیمان «منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای ـ NPT» است.
۶- حالا به ماده ۱۰ معاهده NPT نگاه کنید؛
«ماده ۱۰ // هر دولتی باید حق داشته باشد در اجرای حاکمیت ملی خود در صورتی که احساس کند موارد فوق‌العاده‌ای در رابطه با موضوعات این پیمان، منافع حیاتی کشورش را به مخاطره انداخته است، از پیمان خارج شود. در این صورت باید سه ماه پیش از خروج، به تمام هم‌پیمانان و شورای امنیت سازمان ملل متحد اطلاع دهد. در چنین اطلاعیه‌ای باید موارد فوق‌العاده‌ای که از نظر آن کشور منافع حیاتی‌اش را به مخاطره انداخته نیز ذکر شود». آیا در چالش هسته‌ای که بیش از دو دهه ادامه داشته است، «منافع حیاتی کشورمان به مخاطره نیفتاده است»؟! اگر پاسخ مثبت است که هست، چرا با استناد به ماده ۱۰ معاهده «منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای ـ NPT» از این پیمان خارج نمی‌شویم؟! خروجمان قانونی و برگرفته از متن معاهده یاد شده است.
۷- فقط نگاه کنید و ببینید پیشنهاد کیهان درباره ضرورت خروج از پیمان NPT در حالی که از سوی کیهان به عنوان یک روزنامه، مطرح شده بود و مسئولان وقت به شدت با آن مخالفت می‌ورزیدند، چه ولوله‌ای در مقامات غربی به راه انداخت؟! فکر می‌کنید چرا؟!... تنها به این علت که خروج ما از NPT، از یکسو، نجات‌گریبان برنامه هسته‌ای کشورمان از چالش تحمیلی و از سوی دیگر پاشنه آشیل آمریکا و متحدانش است. و در این خصوص، روال مذاکرات امروز تعیین‌کننده است.


🔻روزنامه ابتکار
📍 آیا همه راه‌ها به رم ختم می‌شود؟
✍️ محمدعلی وکیلی
دومین دور گفت‌وگوهای ایران و آمریکا امروز «شنبه» در رم برگزار خواهد شد. مطابق پیش‌بینی، در فاصله دو جلسه، مخالفین مذاکرات در دو سوی قصه، تمام تلاش خود را برای اثرگذاری و ناکام گذاشتن مذاکرات به کار گرفتند. خوشبختانه رهبر انقلاب با مواضع هوشمندانه، ترمز مخالفین تندروی داخلی را کشیدند و نشان دادند که مواضع اصولی جمهوری اسلامی با فشار این و آن مخدوش نخواهد شد.
اما طرف مقابل، برخلاف مواضع مثبت اولیه، تحت تأثیر لابی صهیونیست‌ها، گرفتار اتخاذ مواضع متناقض گردید و توئیت ویتکاف موجب شد تا برخی موافقین افراطی داخلی نیز مجبور به تعدیل مواضع خود شوند.
در این میان و در آستانه دور دوم مذاکرات، سفر آقای عراقچی به روسیه و تقدیم پیام رهبری به جناب پوتین، و سفر وزیر دفاع عربستان و تقدیم پیام پادشاه عربستان خطاب به رهبری، دارای ظرافت و صرافت ویژه‌ای می‌باشد.
حال نگاه‌ها به رم و مسیر پیش رو و چارچوب منقح و شفاف مورد پذیرش دو طرف، دوخته شده است. بی‌تردید، جلسه دوم از اهمیت دوچندان برخوردار است، چراکه ابهامات و تعارفات اولیه کاسته شده و مواضع جدی‌تری مطرح می‌شود. در حقیقت، چشم‌انداز مسیر با جلسه دوم قابل تخمین است.
شخصاً معتقد و منتظر اقدامات ایذایی نتانیاهو جهت اختلال در روند مذاکرات بودم و همچنان این احتمال را جدی می‌دانم. با این حال و برغم مواضع متناقض مقامات آمریکایی، اصل واقع‌گرایی می‌گوید: نقطه کنونی (مذاکره ایران و آمریکا) فرصت مغتنمی برای دو طرف می‌باشد و آسان به دست نیامده که آسان از دست برود.
سخت امید دارم مذاکرات در قالب بازی برد-برد پیش رود. البته به برخی دوستان پیشنهاد دادم که چند تن از نیروهای فعال اقتصادی و دارای تجربه دیپلماسی اقتصادی، به تیم مذاکره‌کننده اضافه شوند. توفیق این مذاکرات تابع پیوست اقتصادی بسته پیشنهادی است.
پرواضح است که آثار مذاکره ایران و آمریکا نه محدود به پرونده هسته‌ای و نه منحصر به ایران و آمریکا خواهد ماند. بر این اساس، انتظار جمع‌بندی در بازه زمانی کوتاه، واقع‌بینانه نیست. آنچه مهم است، قدرت مدیریت حوادث محتمل و پیش‌بینی‌نشده می‌باشد. مذاکره پروژه نیست، بلکه خود یک پروسه و فرآیند می‌باشد.


🔻روزنامه جهان صنعت
📍 بخش واقعی اقتصاد را دریابیم
✍️ الهه بیگی
راهبرد سیاست خارجی از گفت‌و‌گو نکردن با آمریکا به هر دلیل به گفت‌و‌گوهای غیر‌مستقیم تغییر کرده است و امروز وزیر خارجه ایران با مقام آمریکایی درباره مسائل دوجانبه و به‌ویژه در‌باره پرونده هسته‌ای ایران حرف خواهند زد. این گفت‌وگو که از شنبه پیش شروع شده است بازارهای سرمایه‌گذاری مثل بازار سهام، طلا و سکه و نیز بازار ارز را با تغییرات قابل اعتنایی روبه‌رو کرده است.
این داستان به‌ویژه در‌باره دلار که در کانون توجه بیشتری است تا جایی پیش رفته که رییس‌جمهور اسبق، حسن روحانی ‌از دلار تازه‌ای به اسم دلار عباس عراقچی گفته است. واقعیت هم این است که وقتی عراقچی خوشحال به نظر می‌رسد قیمت دلار در سرازیری می‌افتد و در برابر ریال کم‌ارزش‌تر می‌شود اما وقتی عباس عراقچی افسردگی می‌گیرد دلار به سوی بالا می‌رود. بدیهی است روند دیگر بازارها نیز از بازار دلار تاثیر می‌پذیرند. با تصور اینکه عباس عراقچی تا چند وقت دیگر خوشحال است می‌توان تصور کرد بازارها در نقاط گوناگون آرام بگیرند اما آیا این برای عبور اقتصاد ایران از گردابی که در آن افتاده کافی است.
واقعیت این است که اقتصاد ایران از ۱۳۹۰ به این‌سو هرگز با روزهای خوش پایدار آشتی نکرده و شاخص‌های اقتصاد کلان نیز در بدترین وضعیت قرار دارند. این روند به ویژه در بخش سرمایه‌گذاری بدترین حالت را دارد‌. رشد لاکپشتی سرمایه‌گذاری و رشد ضریب استهلاک موجودی سرمایه‌ها
به ویژه سرمایه‌های تاریخی صورت گرفته در زیرساخت‌ها فضایی ناامید‌کننده درست کرده است. قطعی برق از همین فروردین شروع شده و ناترازی بنزین و آب و گاز نیز مزید برعلت شده‌اند و به نارضایتی‌ها دامن می‌زنند.
اگر قصدی وجود دارد که اقتصاد ایران از گرداب بیرون آید و شهروندان از فقر روبه گسترش دور شوند و بنگاه‌ها به سوی تعطیلی نروند مدیران جامعه باید به فکر سرمایه‌گذاری‌های بزرگ و تازه باشند. روزنه‌های سرمایه‌گذاری در ۱۵‌سال تازه سپری‌شده به آرامی تنگ و تاریک شده‌اند و اگر نوری بر آنها تابانده نشود و جلوی بسته شدن بیشتر را نگیریم به فاجعه می‌رسیم. دولت چهاردهم در این وضعیت می‌تواند و باید گزارشی کارشناسانه از پیامدهای خاموش شدن موتور رشد برای ارائه به کشور تهیه و خواستار بازشدن راه سرمایه‌گذاری باشد. با دست فرمان فعلی زیر‌ساخت‌ها با عدم تعادل‌های ترسناک روبه‌رو خواهند شد.


🔻روزنامه اعتماد
📍 برای دانشگاه
✍️ عباس عبدی
اگر بگوییم که تندروها پس از رسانه آزاد، بیشترین دشمنی و نفرت را از دانشگاه دارند، قطعا سخنی گزاف و دور از واقعیت نخواهد بود، به ویژه بخش علوم اجتماعی و انسانی که حاضر به پذیرش آن نیستند؛ گویی نسبت آنان با این علوم مثل جن و بسم‌الله است. ‌گرچه در سال‌های اخیر این دشمنی کم‌کم به علوم دقیقه و تجربی مثل مهندسی، علوم و پزشکی نیز سرایت کرده است. ریشه این دو دشمنی را هم باید در ضدیت آنان با آزادی (رسانه) و علم (دانشگاه) دانست، با وجود این دو ویژگی در یک جامعه، برای عوام‌فریبی و تمامیت‌خواهی و خرافات آنان جایی باقی نمی‌ماند. این مخالفت در ابتدای انقلاب و جریان انقلاب فرهنگی به این شکل مطرح می‌شد که گویی چیزی به نام علم اسلامی هم داریم، حتی برای شیمی و مهندسی هم می‌خواستند نوع اسلامی آن را اختراع کنند!! در‌نهایت خیلی کوشیدند ولی حتی موفق به تولید محتوای مفیدی در حوزه علوم اجتماعی و انسانی هم نشدند. دو، سه کتاب تحت عناوین جامعه‌شناسی و اقتصاد و روانشناسی با پسوند اسلامی بیرون دادند که نه علمی بود و نه اسلامی. ملغمه‌ای از علم و حدیث و آیه را قاطی کرده بودند و به خیال خود علم اسلامی تولید کردند. امروز کسی از آن کتاب‌ها خبری ندارد و فوری فراموش شد. در این دوره و پس از یک وقفه کوتاه، دانشگاه به همت استادان و دانشجویان علاقه‌مند به علم در مسیر سازنده‌ای (هم به لحاظ کمی و هم از منظر کیفی) قرار گرفت و تا حدی به سوی استقلال نسبی نیز پیش رفت و دانشگاهی بالنده و فعال شد هم در حوزه علوم تجربی و هم در علوم اجتماعی و انسانی. شخصا تاریخ دانشگاه امیرکبیر (پلی‌تکنیک تهران) را که نوشتم به وضوح توسعه کمی و کیفی آن را در سال‌های پس از جنگ به خوبی شاهد بوده‌ام. با آمدن دولت اول اصولگرایان تندرو کوشش برای مالاخود کردن دانشگاه آغاز شد. فشار به استادان و دانشجویان فزونی گرفت. جریان سهمیه‌های پذیرش را در همه مقاطع به ویژه در مقاطع تحصیلات تکمیلی تشدید کردند. تعداد زیادی افراد کم‌سواد را از طریق بورسیه‌ها برای داخل کردن به دانشگاه‌ها به ویژه در علوم اجتماعی بسیج کردند.

بورسیه‌های ناروایی که اعتراضات شدیدی را برانگیخت و در ابتدای دولت روحانی تبدیل به معضلی جدی و با آن مخالفت شد، ولی با ضرب و زور بخشی از آنان را حفظ کردند، هر چند اغلب خلاف مقررات و به صورت رانتی بود.
دانشگاه در دوره روحانی تا حدی احیا شد، البته فقط تا حدی! چون اراده‌ای برای جلوگیری از احیای آن وجود داشت که فراتر از امور و ضوابط متعارف عمل می‌کرد.
اعتراضات ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ بازتابی جدی در دانشگاه‌ها پیدا می‌کرد، لذا سعی کردند که دانشگاه را غیرسیاسی کنند. مشکل این بود که دانشگاه هنگامی در حوزه سیاسی موثر می‌شود که نهادهای سیاسی در جامعه قوی نیستند و به دلایل ساختاری دانشگاه غیرسیاسی در غیاب نهادهای مدنی سیاسی، به سوی رادیکالیزم حرکت می‌کند و چنین هم شد، ولی اقدام اصلی علیه دانشگاه از سال ۱۴۰۰ به ویژه پس از اعتراضات سال ۱۴۰۱ آغاز شد. از طریق بازنشسته کردن اساتید، اخراج استادان قراردادی، حذف انتخابی بودن مدیران دانشکده‌ها و گروه‌ها، حذف نقش گروه‌های آموزشی در جذب استادان جدید، افزایش دخالت مدرسان معارف یا افراد غیرآموزشی در مورد دانشگاه، برقراری امتیازات فرهنگی و بی‌ربط به علم که حالت وتویی در ارتقای رتبه استادان و پذیرش آنان دارد، حذف رسیدگی‌های قضایی برای تظلمات استادان در دانشگاه و... و بالاخره پرونده‌سازی برای استادان به دلیل امضای بیانیه سیاسی یا عمومی یا حرف‌هایی که در کلاس می‌زنند و... آنان را به کمیته‌های انضباطی و حراست ارجاع می‌دادند و در آخرین مورد تغییر مصوبه انضباطی دانشگاه‌ها که آن را بدتر از یک مصوبه انضباطی پادگانی کرده بود.
مساله اصلی حتی تصفیه‌های سیاسی هم نیست، زیرا این تصفیه‌ها با تصفیه علمی فرق می‌کند. در غرب هم تصفیه سیاسی هست، عوارض آن‌هم فقط سیاسی است، ولی تصفیه علمی فاجعه‌بار است.
در تصفیه سیاسی تصفیه‌کنندگان مخالف علم نیستند و دانشگاه دچار اختلال جدی در امر تولید علم نمی‌شود، ولی در تصفیه علمی تصفیه‌کنندگان ضدعلم هستند مثل این است که مدیریت و آموزش دانشگاه‌های پزشکی را بدهید به طرفداران طب اسلامی. دقیقا مشابه همین اتفاق در علوم اجتماعی و انسانی در حال رخ دادن است.
با آمدن دولت و وزیر جدید علوم تحولی نسبی در دانشگاه‌ها ایجاد شد، نه از حیث بازگشت به گذشته بلکه از این حیث که جلوی بلدوزرهایی که در حال تخریب بیشتر دانشگاه بودند تا حدی گرفته شده است، ولی کو تا رسیدن به دانشگاهی که بتواند به عنوان نهاد علم، به توسعه کشور کمک جدی کند.
اصولگرایان تندرو، یک روحیه مکانیکی و ساده‌انگارانه دارند، گمان می‌کنند که دانشگاه یعنی ساختمان، مدیریت و کرسی استادی، درحالی که اینها دانشگاه نیست، دانشگاه همان روح علمی است که باید در دل استادان و دانشجویان جاری و ساری باشد و اگر این نباشد، خروجی دانشگاه جز افرادی نادان و ضد علم چیز دیگری نخواهد بود. البته یک نقطه امیدی وجود دارد که دانشگاه واقعی در جامعه و رسانه‌های آزاد در جریان است و دانشجویان به جای یادگیری در دانشگاه از جامعه و فضای عمومی و اینترنت سیراب می‌شوند و جریان علم ولو به صورت غیررسمی در جامعه جاری است. یوتیوب به تنهایی یک دانشگاه تمام عیار است.
مشکل اصولگرایان تندرو این است که نه فقط با علم، بلکه با فضای عمومی دانشگاه که مخالف سیاست‌های آنان است نیز مخالف هستند و دشمنی دارند و سیاست محدود کردن دانشگاه و دانشجو را با انواع و اقسام حیل در پیش گرفته‌اند، ولی نمی‌دانند که این ناترازی میان خواست جامعه و واقعیت دانشگاه، حتی از ناترازی ارزی نیز زیان‌بارتر است و جامعه آن را تحمل نخواهد کرد، به همین علت انتشار خبر یک استاد اخراجی از دانشگاه تهران که اکنون در هاروارد مشغول به کار شده است، بازتاب زیادی داشت و نشان داد که نمی‌توان مثل قدیم دسترسی جامعه و دانشجویان را به علم و استادان برجسته قطع کرد. متاسفانه بخشی از این تصفیه‌های دانشگاهی محصول حسادت و کوچک‌بینی رقبای کم‌ یا بی‌سواد دانشگاهی نیز هست. برخورد با استادانی چون دکتر محسن برهانی، دکتر محمد فاضلی، دکتر فیاض زاهد، دکتر آرش رییس‌نژاد، دکتر محمدی، دکتر امیدی، دکتر آرمان ذاکری و خیلی‌های دیگر، همگی محصول این چشم‌تنگی و حسادت است. اینکه با افتخار تهدید کنید که اگر کسی اطلاعیه‌ای را امضا کند، اخراج می‌کنیم یا به غلط کردن می‌اندازیم، هیچ مشکلی از شما را حل نمی‌کند، کینه و نفرت را بیشتر و بیشتر می‌کند. اینکه ارتقای علمی را منوط به امور غیرآموزشی و شرکت در برنامه‌های سخیف کنید، فقط خودتان را بی‌اعتبار خواهید کرد. اینکه جلوی صدور حکم برای استادان معتبر را جهت ریاست دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها و گروه‌های آموزشی بگیرید، وضع را بدتر می‌کند که بهتر نمی‌کند. برای نمونه ۸ ماه از آمدن این دولت می‌گذرد هنوز سرنوشت مدیریت ۹ دانشگاه علوم‌پزشکی کشور روشن نیست و نه افراد جدید تایید صلاحیت شده‌اند و نه حکم قبلی‌ها تمدید شده است.
با آوردن افراد بی‌سواد و کم‌سواد، مشکلی را حل نمی‌کنید، جز اینکه دانشجویان را به آموزش‌های خود بدبین می‌کنید. اگر با این نوع رفتارها بتوان دانشجوی مطلوب نظام تربیت کرد که حکومت‌های کمونیستی خیلی پیش از شما موفق شده بودند.
سخن آخر؛ آقای پزشکیان هم خطاب به عنوان یک پزشک، هم به عنوان رییس‌جمهور و هم به عنوان رییس شورای عالی انقلاب فرهنگی است که اجازه ندهید نهاد علم بیش از این در سراشیبی حرکت کند و قربانی وفاق با مخالفان علم شود. شما در همه وعده‌های خود اساس کار را بر علم و کارشناسی معرفی کرده بودید، بنیان این وعده‌ها هم علم است و نهاد دانشگاه رکن اصلی تولید و گسترش علم است.


🔻روزنامه شرق
📍 قرن گم‌شده
✍️ احمد غلامی
آنچه بلومنبرگ از آن با ‌عنوان «خوداثباتی» نام می‌برد، چیزی نیست جز توانایی انسان در تعریف خود و جهان بدون توسل به نیروهای فراتر از خویش. او مخالف دیدگاه‌هایی است که انسان را محکوم به پذیرش تقدیر یا ایدئولوژی‌های جبری می‌کند. خوداثباتی طرد هرگونه سرنوشت‌گراییِ آینی یا تاریخی است، از این‌ رو است که بلومنبرگ نقطه مقابل کارل اشمیت و سکولاریزاسیون قرار می‌گیرد. دنیای مدرن و به معنای دقیق‌تر، زایش دنیای مدرن از نگاه بلومنبرگ، تلاش انسان برای تعریف هویت و معنای وجودی خود بدون اتکا به متافیزیک یا الهیات سنتی است. با علم جدید که با دانشمندانی مانند گالیله و کوپرنیک آغاز شد، انسان با روش‌های تجربی و ریاضی و بدون توسل به الهیات سعی کرد طبیعت را تشریح و تبیین کند.
خوداثباتی یعنی توانایی انسان مدرن و دستیابی به تشخصی که جهان هرگز برای او قائل نبود؛ جهانی که به مصائب و آلام انسان‌ها بی‌اعتنا بود. این بی‌اعتنایی جهان به آدمی و بی‌اعتباری آدمی در جهان، انگیزه قوی به وجود آورد تا آدمی خود چاره‌ای بیندیشد. اینک که او اسیر «زیست‌زمان» است و با عمری محدود در سیطره «زیست‌جهان» به سر می‌برد، باید به یاری عقل بتواند در محدوده زمانی خود فراتر از رویکردهای سنتی و باورهای الهیاتی و متافیزیکی بیندیشد.

عقل و علم‌گرایی زمینه‌ساز این دگرگونی شده است. صف‌آرایی کارل اشمیت و کارل لوویت و دیگر متفکرانی که به اهمیت این دو نفر نبودند، در برابر بلومنبرگ، نشانگر مباحثه و مجادله جدی میان فیلسوفان این دوران است، در بحبوحه تغییر پارادایم از سنت به دنیای مدرن؛ بریدن از سنت مسیحی-یهودی با تکیه بر عقل و علم. البته کارل اشمیت و کارل لوویت باور نداشتند که دنیای مدرن اصالت دارد و آن را ادامه همان سنت مسیحی می‌دانستند که دارایی‌های کلیسا را غصب کرده و با استحاله آنها درصدد است مشروعیتی برای خود دست‌وپا کند. در یک کلام، به باور آنان، دنیای مدرن تاریخِ مستقل و منحصربه‌فردی ندارد و هرچه هست، از سنت مسیحی غصب شده است و مشروعیت ندارد.

زیر سؤال بردن دنیای مدرن و مشروعیت آن، و دفاع بلومنبرگ از دنیای مدرن، اُس و اساس تاریخ اروپا را می‌سازد. دوره‌ای پر از ایده و تفکر در حدفاصل بین دو جنگ جهانی که جریان‌های همسو و متعارض به وجود آورده است؛ با چهره‌هایی مانند مارکس، هورکهایمر، آدورنو، کارل اشمیت و کارل لوویت. فاصله جدی بین دنیای غرب و شرق از همین دوره سر بر آورده است؛ دوره‌ای که برخی از اندیشمندان را به این باور رسانده که مدرنیته، تاریخی اروپایی دارد و جذب و هضم این دوره و همسویی آن با دنیای مدرن برای جغرافیای دیگر سخت دشوار و دیریاب است. با کنکاش در این دوره تاریخی اروپا به معنای واقعی می‌توان دریافت که این غیاب ناخواسته برای کشورهای بیرون از این جغرافیا و زمان، چقدر درک و دریافت مدرنیته را دشوار کرده است. دوره طلایی تاریخ ایران قرن چهارم هجری است؛ دوران شکوفایی زبان فارسی با شاعرانی مانند رودکی و فردوسی؛ شکوفایی علم با چهره‌هایی مانند ابوریحان بیرونی، ابن‌سینا و خوارزمی. در این دوره ایرانیان در پی اثبات خویش‌اند؛ «خوداثباتی» نه از جنس مغرب‌زمین، بلکه خوداثباتیِ فروتنانه از جنس شرقی.

در همین دوران است که فردوسی صراحتا از اثبات خویشتن سخن می‌گوید و کاری کارستان مانند «شاهنامه» را بر پایه دانش و خرد و پژوهش به انجام می‌رساند. بی‌دلیل نیست که قهرمانان «شاهنامه» چه آنان که حماسی‌اند و چه آنان که اسطوره‌ای‌ هستند، هریک در پی اثبات خویش‌اند؛ اثبات برتری خویش نه در برابر خداوند، بلکه اثبات خود در برابر ظلم و ظلمت. و آنان که طغیانگرند مانند ضحاک، سرنوشتی شوم در انتظارشان است. خوداثباتی دنیای مدرن با طغیان آغاز می‌شود. اگر طغیان اصل و اساس آن نباشد، انگیزه‌ای جدی برای آن است. در خوداثباتیِ شرقی همواره خضوع و خشوع در برابر خالق آدمی انگیزه‌ای قلبی است؛ همان چیزی که بعدها در عرفان جعلی از مسیر واقعی خود منحرف شد. یکی از استعاری‌ترین خوداثباتی‌های قهرمانان «شاهنامه»، داستان سیاوش است که در پی اثبات بی‌گناهی‌اش از آتش می‌گذرد و نمی‌سوزد. پس آدمی می‌تواند بر طبیعت و عناصر آن غلبه کند. اگر در غرب، انسان و طبیعت در کشاکش دائمی‌اند و آدمی می‌خواهد طبیعت را به سلطه خویش درآورد؛ در شرق طبیعت با شعوری شهودی جانب راستی و درستی را می‌گیرد.

اگر قرن چهارم تداوم پیدا می‌کرد، البته با مجادله‌های جدی بین موافقان و مخالفان در بین چهره‌های آن دوران، چه‌بسا این قرن می‌توانست بیش از اینها در شکوفایی علم و سیاست و فرهنگ کشور ما اثر داشته باشد. دریغا نه‌تنها این امر مهم اتفاق نیفتاده است، بلکه این قرن در میان قرون تیره‌و‌تار سرزمین ایران گم شده است؛ گنجینه‌ گم‌شده‌ای که باید پیدایی آن را جدی گرفت. اگر در قرن چهارم در عرصه فرهنگ می‌توان به سراغ «شاهنامه» فردوسی رفت، در عرصه سیاست هم می‌توان با قرائتی متناسب با سیاست مدرن آثار خواجه نظام‌الملک را خواند و از میان ظلمت‌های تاریکی راهی به روشنایی گشود. مسیر عبور آشتی با تاریخ، عشق‌ورزیدن و دل‌بستن به آن است، با رویکردی سراسر انتقادی. چه‌بسا این تنها دارایی ما باشد که با آن می‌توانیم دوباره در مسیر تاریخ قرار بگیریم.


🔻روزنامه همشهری
📍 عربستان و مقاومت؛ صلح موقت یا آرامش پیش از توفان؟
✍️ ابوالفضل ظهره‌وند
در روزگار پرآشوب کنونی، منطقه غرب آسیا در دل تلاطمی عمیق و بی‌سابقه قرار دارد؛ تلاطمی که نه‌تنها از جنس ناپایداری سیاسی و ژئوپلیتیکی، بلکه نشانگر مرحله‌ای است که می‌توان آن را «گذار تمدنی» نام نهاد؛ ‌گذاری که اگرچه ابعاد آن از آمریکای لاتین تا شرق دور گسترده شده، قلب تپنده و کانون اصلی‌اش بی‌تردید در جغرافیای حساس و پرچالش ما قرار گرفته است.
در این میانه بازیگران اصلی صحنه جهانی، یعنی ایالات متحده در یک‌سو و چین، روسیه و ایران در سوی دیگر، هریک با اهداف و انگیزه‌هایی متفاوت درصدد اثرگذاری بر روند این دگرگونی ژرف‌اند. آمریکا که طی سال‌های اخیر هژمونی خود را در منطقه مخدوش و منزلت گذشته‌اش را در عرصه بین‌المللی متزلزل یافته، اکنون با تلاشی فزاینده سعی دارد با احیای مجدد ساختار سلطه‌جویانه خویش و بازیابی اتحاد راهبردی با رژیم صهیونیستی، نفوذ از‌دست‌رفته خود را در غرب آسیا بازسازی کند.
در نقطه مقابل، سه‌ضلعی چین، روسیه و ایران به‌منظور رهایی از تهدیدهای مستمر نظام سلطه آمریکایی، ناگزیر به درپیش‌گرفتن رویکردی چندجانبه‌گرا و نظم‌محور شده‌است. چین و روسیه، به‌ویژه پس از جنگ اوکراین و تشدید رویارویی با بلوک غرب، تصمیم خود را برای شکل‌دهی به یک نظم بدیل گرفته‌اند. اما ایران، با احتیاط و در مرحله‌ای از سنجش و ارزیابی، هنوز در حال ترسیم مختصات دقیق حضور خود در این نظم نوین است.
در چنین بستری سفر فرستاده ویژه عربستان سعودی به تهران، بیش از آنکه نشانه تغییر راهبردی باشد، بازی‌ای دوگانه و چندلایه به‌نظر می‌رسد. از یک‌سو عربستان در پی پیروی از نقشه مهندسی‌شده ایالات متحده راهی ایران شده و از سوی دیگر نگران از خشم نیروهای مقاومت در منطقه، تلاش دارد از طریق این سفر، اعتماد جمهوری اسلامی و جریان‌های مقاومت را جلب کند تا خود را از شعاع تهدیدات نظامی و امنیتی مصون دارد.
تأمل در وقایع اخیر ازجمله درگیری‌های تازه‌ میان نیروهای سعودی-اماراتی و جنبش انصارالله یمن در منطقه راهبردی الحدیده، پرده از استمرار پروژه‌های مستقل سعودی نیز برمی‌دارد. بر همین مبنا نمی‌توان صرفا بر مبنای دیدار دیپلماتیک اخیر، خوش‌بینی مطلق نسبت به تغییر بنیادین در رفتار ریاض داشت. درنهایت همه‌‌چیز به چگونگی انتقال پیام‌ها و گزارش‌های فرستاده سعودی، یعنی خالد بن سلمان، به دربار عربستان بستگی دارد. باید منتظر ماند و دید که ریاض در مسیر همراهی کامل با طرح‌های آمریکا گام برمی‌دارد یا سودای نقش‌آفرینی مستقل را در سر می‌پروراند؛ همان مسیری که چین و روسیه در پیش گرفته‌اند و ایران نیز در آستانه انتخاب
آن است.
نکته پایانی آنکه این الگوی دوگانه رفتاری تنها مختص عربستان نیست. در ترکیه نیز شاهد چنین تناقضی هستیم؛ جایی که اردوغان از یک‌سو در مسیر تقویت روابط نظامی با تل‌آویو و حتی ارسال تسلیحات به رژیم صهیونیستی گام برمی‌دارد و از سوی دیگر کوششی آشکار برای حفظ روابط با جمهوری اسلامی ایران دارد. گویی او نیز در اندیشه تأمین پشتوانه‌ای برای روزهای بحران، به‌ویژه درصورت بروز کودتایی دیگر، به‌دنبال بیمه‌ای سیاسی و منطقه‌ای است.



مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0