همه جوامع و ملت‌ها بر اساس گذشته خود، با وقایع و پیشینه تاریخی‌شان، هویت‌یابی و تداوم می‌یابند.
دفاع از تاریخِ دفاع

کشورهای نوپدید به دلیل نبود تاریخ شناخته‌شده، معمولاً با تاریخ سازی گذشته، نمادهایی را پدید آورده و پیرامون آن داستان‌سرایی می‌کنند.

بحث امروز من در مورد تاریخ کهن ایران یا تاریخ بعد از اسلام در کشور نیست؛ بلکه عناصری‌ است که هویت تاریخ معاصر ما را ساختند. بدون تردید تاریخ سیاسی معاصر ما، قوام گرفته از چندین پدیده سیاسی، وقایع تاریخی دوران جنگ‌ و تحولات اجتماعی شکل گرفته و باز تعریف می‌شود.
در یک سال اخیر شاهدیم که دو حادثه تاریخی مهم به نوعی به نقد در می‌آیند که من
تعبیر "خودزنی گذشته" را برای آن به کار می‌برم.
دو رخداد عظیم اجتماعی و سیاسی موثر بر تاریخ معاصر ما، یکی کودتای ۲۸ مرداد آمریکا و انگلیس علیه دولت مصدق و دیگری وقوع انقلاب و جنگ تحمیلی است.
همه این پدیده‌ها در سالهای اخیر، به نحوی مورد نقد و بررسی قرار گرفته‌اند که رگه‌هایی از "خودزنی گذشته تاریخی" را می‌توان در آنها شاهد بود.
در این یادداشت، به بهانه سالروز آغاز جنگ علیه ایران، به ابهامات و تبیین‌های مطرح شده می‌پردازم.

قبل از ورود به بحث، به دو نکته حائز اهمیت برای پیدایش زمینه طرح چنین مسئله‌ای اشاره می‌کنم:
۱. سیاست‌های نادرست دستگاه‌های تبلیغاتی دولتی، استفاده بی‌رویه و نامناسب از ظرفیت جنگ تحمیلی و دفاع جامعه برای مشروعیت‌زایی و همچنین مصرف بیش از اندازه آن حتی برای بیرون راندن رقبای سیاسی.
علم به ما نشان می‌دهد مصرف نابجا و زیادی از هر پدیده‌ای مانند ایدیولوژی، فرهنگ و افتخارات تاریخی در نهایت باعث فروکاسته شدن از کارکرد آنها می‌شود.
۲. وضعیت نامناسب و بد اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شرایطی را پدید آورده که ذهنیت نسل‌های جدید، با پذیرش پدیده‌های مشروعیت‌ساز فعلی زاویه داشته باشند.

شهریور ۵۹ در کارخانه «جنرال موتورز» مشغول کار بودم که صدای مهیب بی‌سابقه‌ای در تهران طنین‌انداز شد، بمب افکنهای عراقی فرودگاه مهرآباد را بمباران کردند و این چنین جنگی تحمیلی و طولانی مدت آغاز گشت. گویی هیچ‌کس انتظار چنین اتفاقی را نداشت. کسی نمی‌دانست چه رخ داده است. از توپخانه‌های ضدهوایی‌ هم خبری نبود. در واقع یک غافلگیری بزرگ رخ داد.
بیش از چهل سال از آغاز این روزهای سخت و تلخ گذشت. تا پایان جنگ، همچنان هدف روایت‌ها، تاکید بر تداوم دفاع مقدس بود. پس از اتمام جنگ نیز جامعه زندگی‌خواه، با نگاهی احترام‌آمیز به موضوع جنگ نگاه می‌کرد. به رغم این موضوع، از اواخر دهه هفتاد روایت‌های جنگ تبدیل به کارزارهای سیاسی شد و چنین شد که در چند سال اخیر به خصوص سال گذشته، روایت‌هایی دیگر شکل گرفت و شرایط نامناسب بین دولت و جامعه و کاهش سرمایه اجتماعی، سبب شد تا واکاوی‌های بیشتر (با هر قصد و نیتی) در خصوص جنگ جای خود را باز کنند.
ضمن استقبال از این کالبدشکافی‌های جنگ، معتقدم باید چند مسئله در نوع تحلیل‌ها، مورد توجه قرار گیرد چرا که در غیر این صورت برخی از حواشی جنگ که تاکنون ناگفته مانده، سبب می‌شود تعدادی از تحلیل‌های غلط، چنان مسلط شوند که جای را بر متن و هسته اصلی آن یعنی دفاع مقدس میهنی تنگ کنند. البته من سعی و تلاش تاریخ‌نگاران صادق و افرادی که بر اساس برداشت‌های مستند خود، نتایج تاریخی استنتاج می‌کنند را از این قاعده مستثنی دانسته و بر کار آنها با هر نتیجه‌ای ارج می‌نهم.

۱. آغازگر جنگ: این روزها برخی تلاش دارند که واقعیت روشن آغازگری جنگ را با برخی شواهد غیرمعتبر و مستندات بسیار ضعیف به تحریف بکشانند. اسنادی که این روزها به دست آمده و همچنین اظهارات مقامات حزب بعث نشان می‌دهد بدون تردید «صدام» نه تنها آغازگر جنگ بوده بلکه رویای حمله به ایران را از سالها قبل در ذهن می‌پرورانده است. جاه‌طلبی صدام حسین، تحریک بین‌المللی برای مهار انقلاب ایران، همچنین واهمه گسترش انقلاب به کشورهای منطقه از یک سمت، نامطلوب بودن انقلاب از منظر امریکایی‌ها، حتی تمایل اتحاد جماهیر شوروی به عنوان متحد استراتژیک در پیوندهای سنتی با حزب بعث عراق و از سوی دیگر شرایط انقلابی ایران، آشوب‌سازی جریان‌های تجزیه‌طلب وابسته، خیز سازمان تروریستی مجاهدین خلق  برای جنگ داخلی، و در کنار همه اینها تصور به هم ریختگی ارتش در ایران، شرایطی را مهیا نمود که زمان اجرای یک تصمیم گیری تجاوزکارانه پیشین را در نظر صدام مساعد جلوه داد.

درواقع صدام نقض تعهد پیمان الجزایر را از سالها پیش یعنی قبل از انقلاب  خرده خرده آغاز کرده بود. او بر مبنای یک توهم که بختیار و بخشی از بقایای افسران فراری نیز در تقویت آن نقش موثر تشدید کننده داشتند پیروزی برق آسا بر ایران را آسان می پنداشت، بنابراین تصمیم به تصرف بخشی از خاک ایران با حمله به آن گرفت.
شواهد بسیار زیادی وجود دارد که ترس و ناتوانی کشورهای منطقه و عربی در مقابله با ایران، جاه‌طلبی صدام و اهداف ژئوپولتیک رژیم بعث عراق در مجموع باعث تقویت تفکر حمله و زمینه‌ساز حمله به ایران شد. به خاطر داشته باشیم اگر کشوری قصد جنگ داشته باشد هیچ گاه فانتوم اف ۱۶ و تجهیزات زرهی خریداری شده در دوران شاه را یک طرفه لغو قرارداد نمی‌کند.

۲. نکته قابل تامل دیگر سازمان مجاهدین خلق است. بدون تردید این سازمان که این روزها به هرترتیبی می‌خواهد سابقه خود را به فراموشی بسپارد، نه تنها همانند ستون پنجم بلکه به عنوان پیشگامان عملیاتی رژیم بعث عراق علیه ایران جنگیدند، آن هم نه تنها به شکل جاسوسی برای عراق بلکه حتی در داخل خاک عراق نیز  به صورت فیزیکی نیز در کشتار مردم کرد عراق نیز مشارکت کردند.
تمام اسناد و شواهد، امروز نشان می‌دهد که از میزان فروش تسلیحاتی به عراق گرفته (قابل تامل این‌که اتحاد جماهیر شوروی بزرگترین تامین کننده تسلیحات عراق بوده است) تا  کمک‌هایی که آواکس‌های آمریکایی در ارائه اطلاعات حملات ایرانیان به عراق انجام می‌دادند، همگی حاکی از آن است که آمریکایی‌ها ابتدا به هدف مهار انقلاب ایران از  صدام حمایت می‌کردند، بنابراین می‌توان چنین گفت که جنگ صدام جنگ نیابتی آنانی بود که می‌خواستند انقلاب ایران را محدود کنند.

۳. فارغ از بحث آغازگری جنگ که تحریف آن، یک جعل بزرگ تاریخی و جفا به ملت ایران است، زمان پایان جنگ یکی از ابهاماتی است که بحث‌های پیرامون آن قابل تامل است.
به هرحال باتوجه به شواهدی که وجود دارد می‌توان این مسئله را مورد واکاوی قرار داد که آیا جنگ در زمان‌های مناسب‌تر می‌توانست پایان پذیرد یا نه.

در پایان می خواهم اشاره کوتاهی به شرایط کاملا ویژه‌‌ای که تحقق حماسه دفاع مقدس را امکان‌پذیر ساخت، داشته باشم‌:
دین ومذهب در آن روزگار به نحو تلفیق پذیر با مردم‌سالاری واقعی و انتخابات آزاد در جامعه نهادینه شده بود و ایران بزرگ با رهبری امام(ره) ظرفیت عظیمی را فراهم کرد که آن  حادثه بزرگ در تاریخ رخ داد و مشارکت عظیم مردم در دفاع از کشور را رقم زد.
دفاع از میهن با دفاع از محصول و دستاورد شخصی و انقلابی جامعه در هم آمیخته بود. در چنین شرایطی، حمایت شوروی و امریکا و.... و برخی همسایگان بازی خورده از صدام نمی‌توانست کمترین خللی در دفاع از میهن و انتخاب آزاد خویش پدید آورد.


علی ربیعی

مطالب مرتبط



نظر تایید شده:0

نظر تایید نشده:0

نظر در صف:0