🔻روزنامه تعادل
📍 اهمیت عضویت ایران در بریکس و آینده ارز واحد آن
✍️ عبدالناصر همتی
نظر به سیاستهای سلطهگرانه امریکا و تحریمهای طولانیمدت علیه اقتصاد ایران، عضویت کشورمان در بریکس از اهمیت زیادی برخوردار است و خبری مثبت و یک سیاست راهبردی مفید است.
البته این نکته را هم باید توجه کرد که تشکیل پیمانهای منطقهای و چندجانبه نظیر بریکس، اقدامی است توسط برخی کشورهای نوظهور، عمدتا برای به چالش کشیدن توسعه نفوذ غرب و نیز در چارچوب تلاش برخی آنها برای دستیابی به بازارهای باثبات برای صدور کالاهای خود و کنترل نظم اقتصادی موجود جهانی. بدون شک، صحبت در مورد ارز جدید بریکس به خودی خود یک شاخص مهم از تمایل بسیاری از کشورها برای تنوع بخشیدن به دلار است.
البته یک نظم جدید اقتصادی جهانی از ارز جدید بریکس یا دلارزدایی یک شبه پدیدار نخواهد شد. علیرغم موانعی که بر سر راه دلارزدایی وجود دارد، عزم گروه بریکس برای اقدام نباید نادیده گرفته شود. از آنجایی که ۵ کشور جدید ازجمله ایران به بریکس خواهند پیوست، این گروه احتمالا برنامه دلارزدایی خود را افزایش خواهد داد. البته تلاشهای دلارزدایی هم در سطح چندجانبه و هم در سطح دوجانبه با مشکلات جدی مواجه شده است. اگرچه صحبت در مورد ارز بریکس شتاب بیشتری گرفته است، اطلاعات محدودی در مورد مدلهای مختلف در دست بررسی وجود دارد. بلندپروازانهترین مسیر چیزی شبیه به یورو خواهد بود، واحد پولی که ۱۱ کشور عضو اتحادیه اروپا در سال ۱۳۹۹ به تصویب رساندند.
اما باتوجه به عدم تقارن قدرت اقتصادی و پویایی سیاسی پیچیده در بریکس، مذاکره برای یک ارز واحد دشوار خواهد بود. نسخه بریکس از یورو در حال حاضر بعید است. هیچ یک از کشورهای درگیر تمایلی به توقف ارز محلی خود نشان نمیدهند. در عوض، به نظر میرسد هدف ایجاد یک سیستم پرداخت یکپارچه کارآمد برای تراکنشهای فرامرزی به عنوان اولین گام و سپس معرفی یک ارز جدید باشد.
حضور در بریکس قطعا میتواند مفید باشد ولی توجه شود مشکل توسعه کشور ما عمدتا از شیوه نامناسب حکمرانی و نیز نتیجه تداوم تحریمهاست. قبلا هم توضیح دادم، لازمه تداوم و تقویت سیاست کاهش تکیه بر دلار در قالب اینگونه پیمانها، تقویت ارزش پول ملی است و این امر بدون یک سیاست مالی و پولی مناسب و هماهنگ و برنامه کنترل نوسانات اقتصادی و تقویت ثبات اقتصاد و مهار تورم ممکن نیست. همکاری در چارچوب بریکس و نظایر آنها اقدامی است که در میانمدت و بلندمدت میتواند نتایج مثبت تجاری و اقتصادی برای ما داشته باشد، اما، توجه شود که نیازهای ارزی، تجاری و سرمایهای ایران بیشتر کوتاهمدت است. رقابت با قدرتهای اقتصادی منطقه نظیر ترکیه و عربستان یک امر جدی است و فاصله عقبماندگی ایران از آنها که قرار بود در ۱۴۰۴ قدرت اقتصادی اول منطقه باشد، به سرعت در حال عمیقتر شدن است. با ادامه محدودیت روابط بانکی بینالمللی و از همه مهمتر اصرار بر تداوم برنامههای نامناسب اقتصادی در کنار تداوم تحریمها، ورود تکنولوژی و سرمایه خارجی به کشور را به عنوان موتور رشد و توسعه، محدود میسازد.
این را هم باید توجه کرد، قدرتهایی نظیر چین و هند که به ترتیب قدرتهای دوم و پنجم اقتصادی جهان میباشند، در تلاش برای یافتن بازار برای کالاها و خدمات خود و از همه مهمتر، ارتقای نقش خود در نظم بینالمللی هستند و در عین تلاش برای ایجاد بلوکهای چندجانبه برای رسیدن به مقصود خود، همکاریها و روابط اقتصاد خود با غرب را نیز بیوقفه و بدون ایجاد تنش، گسترش میدهند. اما، این امر نمیتواند مانع تلاش ایران برای بهرهبرداری از اینگونه پیمانها باشد، منوط به آنکه شرایط لازم برای منتفع شدن از آن در سیاستهای کلان کشور تدبیر شود.
🔻روزنامه دنیای اقتصاد
📍 رفع تحریمها مقدم بر پیمانها
✍️ محسن جلالپور
چرا پیوستن به بریکس خوشحالمان نمیکند؟ بیایید منفیبافی را کنار بگذاریم و از خبر پیوستن ایران به گروه کشورهای موسوم به «بریکس» از صمیم قلب خوشحال باشیم. اینکه ظرف مدت زمانی کوتاه به دو پیمان بزرگ «شانگهای» و «بریکس» پیوستهایم جای خوشحالی دارد؛ اما سوال این است که آیا از این پیوستنها، آبی برای زندگی و کسبوکارمان گرم میشود؟
بدون شک هر تلاشی از سوی تصمیمگیران برای گسترش روابط با دیگر کشورها برای اقتصاد سودمند است و قطعا میتواند رفاه جامعه را افزایش دهد؛ اما آیا ما توان بهرهبرداری از این فرصتها را داریم؟ برای فهم بهتر موضوع به یک اتفاق مثبت دیگر اشاره میکنم که همه در جریان آن هستیم. این روزها اخبار جذابی از احتمال میزبانی برخی تیمهای ایرانی از تیمهای بزرگ آسیایی به گوش میرسد و اگر میزبانی ایران قطعی شود، بازیکنان بزرگی نظیر کریس رونالدو، کریم بنزما، نیمار داسیلوا و دهها ستاره دیگر که اخیرا به تیمهای عربی پیوستهاند، باید در کشور ما بازی کنند. اما خبر بد این است که باشگاههای ما فاقد زیرساختهای ضروری از جمله VAR و زمین چمن مناسب هستند و در نتیجه این احتمال وجود دارد که فدراسیون فوتبال آسیا، میزبانی را از ایران بگیرد و باشگاههای ایرانی ناچار شوند در کشورهای دیگر با رقبای خود دیدار کنند.
به این ترتیب یک فرصت بزرگ که میتواند نگاه میلیونها عاشق فوتبال را به ایران جلب کند، تبدیل به یک حسرت بزرگ میشود.
پیوستن ایران به «سازمان همکاری شانگهای» و گروه «بریکس» دقیقا شبیه راهیافتن باشگاههای ایرانی به رقابت باشگاههای آسیایی است. ابتدا خوشحالمان میکند؛ اما بعد به حسرتی بزرگ تبدیل میشود. تحریم طولانیمدت که تبدیل به یک تعادل شوم در کشور شده و منافع گروههای زیادی را تقویت کرده است، اجازه نمیدهد حتی با یک کشور متوسط همسایه مبادله داشته باشیم، آنوقت، همگروه شدن با کشورهای عضو سازمان همکاری شانگهای یا گروه بریکس چه منافعی برایمان دارد؟
برای اینکه تجارت به درستی کار کند، باید مقدماتی فراهم شود. نیاز اصلی تجارت، روابط بینالملل خوب است اما مدتهاست با بسیاری از کشورها رابطه درست به لحاظ دیپلماسی نداشتهایم.
روابط ما حتی با همسایگان بر پایه قواعد دیپلماتیک نیست. شخصا زمانی از پیوستن ایران به پیمان شانگهای یا هر گروه دیگر از جمله بریکس خوشحال میشوم که پیش از آن، اخبار مثبتی از مذاکرات برای رفع تحریمها شنیده باشم و زمانی دل به چنین اخباری میبندم که همزمان، نسیم آزادسازی اقتصادی را در داخل کشور احساس کنم و صدای پای بهبود در سیاستگذاری اقتصادی را بشنوم. وقتی تصمیمگیران کشور از مزایای تجارت آزاد چشمپوشی میکنند، وقتی دلبسته خودکفایی هستند، وقتی اقتصاد را به تازیانه قیمتگذاری تعزیر میکنند و...، چطور میتوانیم از پیوستن به پیمانهای سیاسی و اقتصادی خوشحال باشیم و اگر پیوستیم، چه چیزی عایدمان میشود؟ حتی اگر روزی اعلام کنند که ایران را در گروه ۷ پذیرفتهاند، آیا بدون رفع تحریمها قادر به تجارت خواهیم بود؟
🔻روزنامه کیهان
📍 رازگشاییتیترها از معمای اختلافافکنی
✍️ محمد ایمانی
«کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است». این هشدار حکیمانه را شهید سلیمانی مهر ماه ۱۳۹۵، در حالی بیان کرد که جریان غربگرا، در حال معبرگشایی برای دشمن بود. اما کوچه دادن به دشمن، فقط در همان مصداق برجامیزاسیون خلاصه نمیشود. دامن زدن به اختلاف در میان نیروهای انقلابی و دستگاههای حاکمیتی نیز، کوچه باز کردن برای دشمنان است. همافزایی دولت، مجلس و دستگاه قضایی به ویژه در دو سال اخیر، موفقیتهای چشمگیری را برای کشور فراهم کرده است. طبیعتا این همدلی و تعاون، دشمنان بزرگی دارد؛ و در این میان، کدام ضربه به همدلی و همافزایی، موثرتر از اختلافافکنی؟
۱) این تیترهای دروغ یا اغراق شده (و بعضا متناقض) در رسانههای زنجیرهای بیگانه و دنباله آنها در فضای رسانهای داخلی را مرور کنید که با وجود همدلی بالای آقایان رئیسی و قالیباف و اغلب وزیران و نمایندگان، چگونه از هیچ یا کاه، کوه میسازند: «جنگ قالیباف و رئیسی در کف خیابان؟ تعارف مجلس با دولت به پایان رسید»/ جدال توئیتری تیم قالیباف و رئیسی بالا گرفت؛ دعوای تیم قالیباف و رئیسی به فضای مجازی کشیده شد/ ورود دولت به انتخابات مجلس، ورود قالیباف به انتخابات ریاست جمهوری/ قالیباف، رئیسی را با مشکلات تنها گذاشت/ حاملان تفکر مصباح یزدی، کجای دولت و مجلس هستند؟ جبهه پایداری؛ مغز و ارگانیسم دولت رئیسی/ اختلافات قالیباف و رئیسی واقعی است/ این دولت، دولت جبهه پایداری است/ نقشه اتاق فکر افراطیون برای انتخابات مجلس؛ خویشتنداری قالیباف مقابل حامیان رئیسی به پایان رسید/ برخی اخبار، از جلسات انتخاباتی اعضای دولت حکایت دارند؛ حمله گازانبری به قالیباف! اتحاد پایداری و دولت برای فتح مجلس دوازدهم/ خیز قالیباف برای ریاست جمهوری/ دولت رئیسی ۴ ساله میشود؟».
۲) همچنین این تیترها را ببینید: «پایداری از ریاست مجلس در سال جاری دور شد؛ آیا اختلافات قالیبافیها و پایداریها تشدید میشود؟/ هدف شریان چیست؟ دولت رئیسی به دنبال حذف قالیباف/ پیام تیم قالیباف به رئیسی: ابراهیم حذر کن! اختلافات جریان قالیباف و دولت علنی میشود/ در آینده نزدیک، شاهد دعوای قالیباف و رئیسی خواهیم بود/ دعوای دولت و مجلس، جنگ زرگری است/ پیشبینی دعوای مفصل اصولگرایان؛ جبهه پایداری میخواهند مجلسی وکیلالدوله ایجاد کنند/ از سیسمونی گیت قالیباف تا پرسش از قدرت فهم رئیسی/ جبهه پایداری، متحد استراتژیک شخص رئیسی است/ جلسات منظم دولت و جبهه پایداری برای «خالصسازی»/ جریان بذرپاش مشغول موج دوم خالصسازی است/ دولت با کمک پایداری، میخواهد انتخابات مجلس را مهندسی کند./ رئیسی در انتخاب کابینه، به جبهه پایداری محل نداد/ پشت پرده تحرکات ضد رئیسی پایداریها/ اختلاف پایداری و قالیباف، دعوا بر سر لحاف ملاست/ جلیلی، نامزد نمایشی بود، نه پوششی/ جلیلی، میخواهد نتیجه ۸سال زحمت برای دولت سایه را ببیند/ جلیلی علیه رئیسی؛ نجواهای اختلاف بخشی از جریان پایداری با سیاستهای رئیسی/ رسانه قالیباف، پایداری را از لیست اخراج کرد؛ پایداری لیست جدا میدهد».
۳) نه رئیسی، احمدینژاد است، و نه قالیباف، لاریجانی؛ ایضا دولت و مجلس. اما دشمنان ملت ایران و جمهوری اسلامی، یک جبهه واحد بیشتر نیستند. آقایان احمدینژاد و لاریجانی (دبیر وقت شورای عالی امنیت ملی)، از همکاری و همافزایی دو ساله، به جدایی و سپس تقابل شدید در سال ۱۳۹۱رسیدند. جالب است بدانیم برخی حامیان احمدینژاد معتقد بودند آقای حداد عادل به اندازه کافی مدیریت و همراهی ندارد و بنابراین در مجلس هشتم، سراغ حمایت از ریاست لاریجانی رفتند. همچنین برخی افراد مثل مطهری، با حمایت خاص احمدینژاد در فهرست جریان انقلاب در مجلس هشتم قرار گرفتند، اما گذر زمان، برخی غفلتها از سوی طرفین و نفوذ و دو به هم زنی طیفهای نفاق، موجب تقابل تدریجی دولت و مجلس و نهایتا لجن مال کردن همدیگر در ماجرای استیضاح وزیر رفاه و کار (بهمن سال ۱۳۹۱) شد. میوهاش را هم پنج ماه بعد، ائتلاف اشرافیت غربگرا در انتخابات سال ۱۳۹۲ چیدند؛ و آن هشت سال پر خسارت را به کشور تحمیل کردند.
۴) اختلاف شخصیتها به خودی خود آن قدر موضوعیت نداشت، که تاثیر آن در ناامید کردن مردم و امیدوار کردن بدخواهان. رهبر انقلاب در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۹۱ فرمودند: «البته اختلاف نظر، فراوان است؛ هیچ اشکالی هم ندارد- دو نفر مسئولند، رفیقند، اختلاف نظر هم دارند؛ همیشه هم بوده- اما اختلاف نظر نباید به اختلاف در عمل و اختلاف در برخوردهای گوناگون، به اختلاف علنی،گریبانگیری، به مچگیری در مقابل چشم مردم منتهی شود... اختلافات را نباید به مردم کشاند؛ احساسات مردم را نباید در جهت ایجاد اختلاف تحریک کرد. از امروز تا روز انتخابات، هر کسی احساسات مردم را در جهت ایجاد اختلاف به کار بگیرد، قطعاً به کشور خیانت کرده است. ایشان همچنین اوایل بهمن ۹۱، در دیدار شماری از رؤسای کمیسیونهای مجلس و برخی مقامات دولتی، ضمن گلایه از فضای مجادله و تعارض، از آنها خواسته بودند اهتمام به امور خطیر کشور را در اولویت قرار داده و حتی مسائل مهم را فدای «اهمّ» که همان مسائل کلان کشور و از جمله دغدغههای معیشتی مردم و معضل تورم است، کنند. در پی این رهنمود، جلساتی برای هماندیشی دولت و مجلس برقرار شد، اما برخی طرفین مجادلات به فاصله ۱۰ روز، ماجرای تلخ جلسه استیضاح را پدید آوردند و متعاقب این فضای خود مشغولی و فرسایش، دولتی اشرافی و منفعل در برابر غرب سر کار آمد.
۵) با گذشت بیش از یک دهه، چرا مجددا به اختلافات مجلس و دولت و دیگر نهادها و نیروهای انقلابی دامن زده میشود؟ پاسخ اصلی را باید در سلسله شکستهای غرب دید. آمریکا و غرب در منطقه و جهان، قافیه را باختهاند و چاره کار را در اختلاف افکنی، مشغول سازی و تضعیف ایران قدرتمند میبینند. اجازه بدهید، از عناوین رسانههای غربی کمک بگیریم. چند نمونه از هزاران تیتر و تحلیل مشابه را مرور کنید: «اندیشکده کوئینسی: آمریکا ناتوان از ادامه جنگ در اوکراین است»/ «گاردین: قرن آمریکایی به سر رسیده و نفوذ آمریکا در غرب آسیا مانند پایان خفت بار امپراتوری بریتانیا، رو به پایان است»/؛ نهاد سلطنتی خدمات دفاعی- امنیتی انگلیس: روسیه با الگو برداری از ایران، در حال عبور از تحریمهای غرب است؛/ «نیوزویک: آمریکا از تحولات جا مانده و خاورمیانه در حال دور شدن از آمریکاست»/ «سناتور لینسی گراهام: خروج از افغانستان، شرمآورترین تصمیم در تاریخ سیاست خارجی آمریکا بود»/ «آرون دیوید میلر مذاکرهکننده سابق، فارین پالیسی: آمریکا میان انواع بحرانها مجبور به توافق است. هیچ توافق خوبی با ایران وجود ندارد و این انتخاب، بین بد و بدتر است. برای دولت آمریکا که گرفتار مجموعه از معضلات، از جنگ اوکراین و روسیه تا رقابت با چین است و انتخابات را در پیش دارد، تلاش برای جلوگیری از افزایش تنش، یک بازی هوشمندانه است. آخرین چیزی که بایدن به آن نیاز دارد، تنش با ایران است»/ «اندیشکده بنیاد دفاع از دموکراسیها: دولت بایدن، تسلیم ایران شد. توافق برای آزادی ۶ میلیارد دلار از اموال ایران، نشانه ضعف دولت آمریکا است».
۶) همچنین این عناوین را ببینید: «تامیر هیمن، مدیر موسسه تحقیقات امنیت ملی اسرائیل: امروز هیچ چیزی جز اراده خود ایرانیها نمیتواند آنها را محدود کند. آنها بدون سلاح هستهای به بازدارندگی رسیدهاند و این یعنی همان وضعیت عالی از نگاه ولیفقیه در برابر غرب»/ «روزنامه کویتی الرای: تقویت شمار نیروهای آمریکا در منطقه بیش از آن که پیامی به دشمنانش باشد، خطاب به دوستانش است. آمریکا زورش به دشمنانش نمیرسد، میخواهد دوستانش را از نزدیکی به چین و ایران بترساند»/ «دویچه وله: پیمان بریکس، هژمونی نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم را به چالش کشیده است»/ «بلومبرگ: بریکس، ایران و عربستان و دیگر کشورها را فرا میخواند تا بر وزن خود بیفزاید»/ «نشنال اینترست: آمریکا از عهده پهپادهای ارزان قیمت ایران که ستون قدرت نظامی آن کشور در منطقه شده، بر نمیآید»/ «اکونومیست: تفاهم با ایران و پاداش دادن به این کشور خطرناک است، اما آمریکا چاره دیگری ندارد»/ «متیو کانتینی تحلیلگر امریکن اینتر پرایز: بایدن با حقارت در حال امتیاز دادن به ایران است»/ «المانیتور: موفقیتهای ایران، آمریکا را مجبور به توافق میکند» /»نشریه نوول ابزرواتور: آمریکا به خاطر بلبشوی پدید آمده در اثر جنگ اوکراین و به هم خوردن ائتلافهای قدیمی، مجبور به واگذاری امتیاز به ایران شده است/ «بی بیسی: هیچ گزینهای روی میز دولت آمریکا برای فشار به ایران باقی نمانده است»/ «رویترز: جنگ اوکراین، اقتصاد اروپا را به لیگ بازندهها فرستاد»/ «فارن افرز: موقعیت ایران در ماههای اخیر بدون توافق با آمریکا بهبود یافته است.»/ «وال استریت ژورنال: رهبر ایران به شکل هوشمندانه، در حال تشکیل خاورمیانه بدون آمریکاست».
۷) موفقیتها و پیروزیهای پیاپی، نباید کسی را در میان نیروهای انقلاب، سرمست و مغرور کند؛ یا از طراحی شبانهروز دشمنان غافل سازد. این عبرت بزرگ جنگ اُحُد برای همیشه تاریخ است؛ آنجا که برخی از رزمندگان به توهم پایان جنگ با مشرکان (و جمعآوری غنائم)، تنگه راهبردی را رها کردند و دشمن از همان نقطه شبیخون زد. باید مراقب سُکر نعمت و قدرت، و خوابزدگی در خط مقدم بود. اختلاف، همیشه محتمل است، اما مجادلات رسانهای و به حاشیه انداختن موفقیتها، آن هم در آستانه انتخاباتی مهم، اصلا نمیتواند طبیعی باشد.
در همین موضوع انتخابات، هر چند برخی محافل اشرافی غربگرا ژست مخالفخوانی میگیرند، اما گزارشها از اقدام پرحجم و در عین حال چراغ خاموش آنها (از جمله ثبتنام دست کم ۸۰۰ نفر) حکایت میکند. نقشه غربگرایان بر این است که به بروز اختلاف میان جریان انقلابی فرصت بدهند، بلکه از طریق واسطهها یا عناصر کم ظرفیت، به اختلاف دامن بزنند. بروز اختلاف، میتواند موجب دلسردی و کاهش مشارکت مردم، یا ریزش کلیت رای نیروهای انقلابی شود.
۸) تعامل و تعاون سازنده نیروهای وفادار به انقلاب، موضوعی بسیار فراتر از انتخابات است. کیفیت عبور از پیچ مهم تاریخی جهان و رسیدن به قلههای پیشرفت و اقتدار، به یک معنا، موکول به همین تعاون یا تقابل و تخاذل نیروهای انقلابی است.اینجاست که مراقبت از کامل نکردن پازل دشمن اهمیت پیدا میکند. در این باره، رهبر انقلاب ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶ فرمودند: « گاهی اوقات، دشمن کار را به گونهای ترتیب میدهد که حرف حقی، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا میخواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون میخواهد پازل خودش را کامل کند. این پازل از ۱۰۰ یا ۲۰۰ قطعه تشکیل شده؛ یک قطعهاش هم همین حرف حقی است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند. اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیاری لازم است... چه طور تمایلات دشمن را کشف کنیم؟ چه طور بفهمیم که این کار به نفع دشمن است یا به ضرر دشمن؟ این همان جایی است که به اهتمام کامل، مطلقاً سهلانگاری نکردن و هوشیاری و بیداری کامل احتیاج دارد.».
۹) رهبر حکیم انقلاب، همچنین ۲۱ دی ماه ۱۳۸۸، در دیدار فراکسیون انقلاب اسلامی (مجلس هشتم) توجه دادند: «یک مطلب کلی را باید همیشه در نظر داشته باشیم و آن این است که توقع کم گذاشتن در کفه حق را از همه کس باید داشت؛ یعنی انسان نباید بیتوقعیاش بشود. انسان کامل و بیعیب و نقصی که آدم هیچ راهی برای اشکال بر او نداشته باشد، پیدا نمیکنیم به جز معصومین. باید یک مقداری آماده بود برای آنچه که انسان آن را کوتاهی و جفا و بیوفایی بنامد... بله ایناشکال (در دولت یا مجلس) اگر وجود نداشت بهتر بود. حالا که اشکال وجود دارد، چه کار باید بکنیم؟ آرمانگرایی باید ما را به سمت بالا بکشاند. جوری نباشد که به خاطر دیدن برخی ناهنجاریها که با آرمانگرایی مخالف است، حرکت ما دچار وقفه یااشتباه و انحراف شود، یا از آن مسیری که دارد، به جای دیگری مشغول بشود. اگر منکری میبینید، نهی از منکر کنید، اگر چنانچه معروفی هست که بر زمین مانده، امر به معروف کنید. اما این موجب نشود که آدم، این منکر یا این نقطه منفی را بهانه قرار بدهد و راهش را جدا کند، یا فرض کنید که فاصله ایجاد شود، یا تعارض کند یا تخریب کند؛ کما این که بعضیها همین جورند...اشکالات را تذکر بدهید مانعی ندارد؛ منتها سعی کنید بیش از آن مقداری که حد و حق این اشکالات است، برایش حساب باز نکنید. اولاً راه حمل بر صحت را به کلی و در مواردی نبندید... ثانیاً وحدت مهم است. البته ما در سطح کشور هم معتقد به وحدتیم. این را باید حفظ کرد؛ ولو با اغماضهایی. بعضی از اغماضها ممکن است اعتراض برخی دیگر را متوجه انسان بکند، خوب بکند، ولی آدم باید ببیند حق چیست. یک جاهایی باید برخی اغماضها را برای یک مصلحت بزرگتری انجام داد که حالا در این مورد بحث ما، مصلحت، اتحاد و اتفاق و با هم بودن و یک حرف زدن و یک صدا داشتن و اینهاست».
🔻روزنامه اطلاعات
📍 سرمایههای انسانی کشور را ارزان نفروشیم
✍️ جمیله کدیور
ایران هم کشوری مهاجرفرست است و هم مهاجرپذیر. بر اساس آمار سازمان ملل در سال ۲۰۲۰، ایران به لحاظ مهاجرفرستی در رتبه ۵۴ و به لحاظ مهاجرپذیری در رتبه ۲۳ کشورهای دنیا قرار دارد.
ایرانیان طی دهههای گذشته موجهای مختلف مهاجرتی را تجربه کردهاند؛ از مهاجرت به دلیل پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ تا مهاجرت به دلیل جنگ تحمیلی یا مهاجرت به دلیل اتفاقات بعد از انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۸۸ که عمدتا هر سه دلایل سیاسی داشت.
دلایل تمایل به مهاجرت میان ایرانیان در موج جدید مهاجرتی را میتوان در چند مؤلفه بسیار روشن طبقهبندی کرد که متفاوت از موجهای گذشته است. ناامیدی نسبت به آینده، محدودیتهای فزاینده اجتماعی، بیثباتی اقتصادی و مشکلات معیشتی، تبعیض و تحقیر و بیعدالتی، عدم دسترسی به اینترنت آزاد، بیتوجهی حاکمیت نسبت به خواستهای مردم، بیاعتمادی مردم به حکومت و نبود چشمانداز روشن در پیش رو از جمله دلایل مهاجرت عنوان شدهاند.
میل به بازگشت نیز بخشی از فرایند مهاجرت است. این تمایل بین مهاجران نوعا به دلایل مختلف پایین است. بر اساس آمارهای منتشره توسط گالوپ، طی سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۸ به طور میانگین فقط حـدود ۷ درصـد از مهاجـران تمایـل به بازگشت به کشـور مبدأ خـود داشتهاند و مابقی تمایلی به ترک کشور مقصـد نداشتند.
میـزان تمایل میـان ملیتهای مختلـف متفـاوت بودهاست. کشورهای مختلف برای جذب سرمایههای انسانی خود در دیگر نقاط از مشوق انگیزههای مالی و شغلی استفاده کردهاند. بهرغم تلاشهای دولتها در ایران طی سالهای اخیر برای تشویق مهاجران به بازگشت، بر اساس این آمار، تمایل به بازگشت میان ایرانیان مهاجر کمتر از میانگین و ۱ درصد اعلام شدهاست. تمایل به بازگشت هر زمان چشمانداز روشنی پیش روی مهاجران ایجاد شده، بیشتر بوده؛ همانگونه که انگیزه مهاجرت زمانی که کورسوی امید رو به خاموشی رفته، افزایش یافتهاست.
در حالیکه خبرها از موج گسترده مهاجرت طیفهای گسترده از اقشار مختلف از جمله پزشکان و پرستاران حکایت دارد، رئیسجمهوری به مناسبت روز پزشک اعلام کرده که «با توسعه شرکتهای دانشبنیان در کشور، زمینه برای مهاجرت معکوس پزشکان ایرانی فراهم شده ... و شغل مناسب و با عزت برای آنها در داخل کشور فراهم شدهاست.» طبیعی است تا زمانی که عوامل مهاجرت در کشور موجود است و موج جدید به خروج هزاران پزشک و پرستار و دیگر نیروهای متخصص منجر میشود، چنین سخنانی تا در حیطه عمل تغییری ملموس مشاهده نشود، در مخاطب بیتأثیر است.
این درحالیست که به گفته مدیر رصدخانه مهاجرت ایران «براساس آمار اعلامی، نیروهای کلیدی و متخصص ۶۷ درصد شرکتهای دانشبنیان، وارد فرآیند مهاجرت شدهاند.»
نبود «سازمان ملی مهاجرت» که هم به موضوع مهاجرت (اعم از خروجی و ورودی) بپردازد، هم در رابطه با مهاجرانی که بر میگردند یا درصدد برگشت هستند، بین نهادهای مختلف هماهنگی ایجاد کند، هم اطلاعات و آمار دقیقی برای سیاستگذاریهای مرتبط با موضوع و بهرهگیری در راستای منافع کشور فراهم آورد، خسارتهای زایدالوصفی در کشور ایجاد کردهاست.
طی این سالها، ایران جزو صادرکنندگان اصلی نیروهای تحصیلکرده و نخبه خود بوده که برای هریک میلیونها دلار هزینه شده تا به مرحله ثمردهی و خدمت به میهن خود برسند؛ سرمایههایی انسانی که با سوء مدیریتها و تنگنظریها مجالی برای پیشرفت و آیندهای روشن نمیبینند و به همین دلیل جذب کشورهایی میشوند که با مشوقهای مختلف و تسهیل مقررات مهاجرتی در صدد جذب نیروهای مستعد هستند. پربیراه نیست اگر بگوییم ایران نه فقط سیاست، طرح و برنامهای برای استفاده از مواهب مهاجران به خارج یا داخل و مهاجران ایرانی بازگشته به کشور نداشته، بلکه سیاست، طرح و برنامهای هم برای حفظ نخبگان خود ندارد.
واقعیت این است که کشور ما برای توسعه در ساحتهای مختلف به متخصصان خود نیازمند است. ما میتوانیم قطب علمی منطقه شویم، ما میتوانیم قطب پزشکی منطقه باشیم و سالانه میلیونها نفر برای خدمات پزشکی به ایران سفر کنند و موجب رونق علمی و اقتصادی کشور شوند. نه اینکه به دلیل سیاستهای غلط، پزشکان و پرستاران ما ناگزیر باشند مهاجرت کنند.
با علتیابی تمایل فزاینده به مهاجرت، میتوان برای حفظ سرمایههای انسانی کشور سیاستگذاری کرد.
تردیدی نیست که تلاش دولت برای مواجهه با موج جدید مهاجرت از یک سو و جذب مهاجران ایرانی مقیم خارج کشور از سوی دیگر، زمانی به نتیجه میانجامد که با تغییر رویکرد نسبت به شهروندان خود اعم از مهاجر و غیر مهاجر، به دور از شعارهای تکراری، به اصلاح زیرساختهای کشور پرداخته، برای بهبود شرایط اقتصادی و بازکردن فضای سیاسی و اجتماعی و تغییر رفتار نسبت به جوانان، بهویژه نخبگان و سرمایههای انسانی کشور همت کند.
🔻روزنامه جهان صنعت
📍 چرا پریگوژین کشته شد؟
✍️ عبدالرضا فرجیراد
روز چهارشنبه بود که خبر رسید، هواپیمای یوگنی پریگوژین در آسمان مسکو سقوط کرده و رهبر گروه واگنر به همراه برخی از فرماندهان آن کشته شدهاند. در همین راستا بود که تحلیلهای مختلفی از علت و نحوه کشته شدن رهبر شورشی گروه واگنر از سوی رسانهها و کارشناسان مطرح شد. در نتیجه برای پاسخ به این سوال که چرا پریگوژین کشته شده و آیا این موضوع توسط ولادیمیر پوتین به منظور تنبیه برخی رهبران واگنر انجام شده باید براساس یکسری از تجربیات مساله را تحلیل کرد. میدانیم که در روسیه یک شیوه رفتاری وجود دارد که براساس آن میتوان اقداماتی از این دست را تجزیه و تحلیل کرد. ما در طول ماهها و حتی سالهای گذشته شاهد هستیم که بسیاری از مخالفان پوتین از تجار گرفته تا مخالفان سیاسی به نحوی تحت پیگرد قرار گرفتهاند و برخی از آنها نیز از بین رفتهاند. شورش یوگنی پریگوژین علیرغم عملکرد مثبتش در جنگ اوکراین باعث تشدید اختلافات و گمانهزنیهای زیادی شد، زیرا شورش و حمله گروه واگنر به داخل خاک روسیه که دو ماه قبل اتفاق افتاد، عملا اقدامی علیه پوتین و نظام حکمرانی او محسوب میشد.
حتی در جایی رهبر گروه واگنر اعلام کرده بود، پوتین رهبری است که به درد امروز روسیه نمیخورد. بنابراین چنین ماجرایی که اقتدار پوتین را زیر سوال برد، در فرهنگ سیاسی روسیه بسیار مهم و حساس محسوب میشود. در چنین شرایطی بود که طی توافقی میان پوتین و الکساندر لوکاشنکو، قرار شد پریگوژین و نیروهایش به صورت موقت به بلاروس بروند، با این حال شواهد نشان میدهد که رهبر شورشی واگنر دائما در میان بلاروس، روسیه و قاره آفریقا در حال رفت و آمد بوده است؛ امری که نشان میداد وی قصد داشته دوباره فعال شود و با توجه به تجربیات قبلی در مورد مخالفان پوتین، طبیعی است که دستور مرگ پریگوژین از سوی کاخ کرملین صادر شده باشد. دلیل چنین تحلیلی این است که اولا پرواز رهبر گروه واگنر، مسیر طبیعی خود را طی کرده و در لحظه فرود سقوط کرده است. دوما بخش مهمی از رهبران نظامی این گروه نیز در این پرواز بودند که ظن و گمانها را مبنی بر علاقه کرملین جهت راحت شدن از شر آنها تقویت میکند. از سوی دیگر سوال مهم این است که پس از کشته شدن پریگوژین چه بر سر گروه واگنر آمده و آیا ممکن است آنها دوباره علیه پوتین دست به شورش بزنند؟ در مورد فعالیتهای مهم اقتصادی گروه واگنر به خصوص در آفریقا و خاورمیانه نیز اکنون ابهاماتی وجود داشته و برخی میپرسند که با توجه به اهمیت نظامی و اقتصادی این گروه برای کرملین، آیا پوتین حاضر به منحل کردن آن میشود؟
برای پاسخ به این سوالات میتوان گفت برخی کشورها محور فعالیتهایشان امنیتی بوده و برخی دیگر نیز با محوریت اقتصادی عمل میکنند. به عنوان مثال چین در سیاست خارجی به واسطه ظرفیتهای بالا، منافع خود را در اقتصاد و سرمایهگذاری تعریف کرده است. از سوی دیگر کشورهایی نظیر روسیه که ظرفیتهای اقتصادیشان در مقایسه با چین یا هند کمتر است، منافع اقتصادی خود را با مقولات امنیتی دنبال میکنند. به همین دلیل است که روسها به فروش امنیت روی آوردهاند و در ازای آن سعی میکنند در کشورهایی که فعالیت دارند از منابع و معادن آنها بهرهبرداری کنند.
بنابراین با توجه به کشته شدن رهبر گروه واگنر و عدم تشکل آنها به واسطه استقرارشان در منطقهای کوچک در بلاروس این گمان تقویت میشود که واگنر دیگر تهدیدی جدی علیه پوتین محسوب نمیشود. در واقع از آنجا که لوکاشنکو از متحدان اصلی پوتین بوده و زیر نفوذ روسیه قرار دارد، چندان اجازه آزادی عمل به اعضای واگنر بدون هماهنگی با مسکو نخواهد داد. بنابراین به شخصه معتقدم گروه واگنر به واسطه کشته شدن پریگوژین دچار چندپارگی میشود، به طوری که بخشی از آنها ممکن است همچنان به سنت رهبر کشتهشده خود پایبند بمانند، اما دیگر اعضای این گروه احتمالا یا از آن خارج شده یا به ارتش روسیه خواهند پیوست. در نتیجه بعید به نظر میرسد که پوتین دوباره به واگنریها اعتماد و اجازه جان گرفتن دوباره آنها را صادر کند.
🔻روزنامه اعتماد
📍 ارزیابی کلی از عملکرد دولت-۱
✍️ عباس عبدی
هفته دولت است و مسوولان دولتی کوشش وافری دارند که از فعالیتهای خود گزارشهای مثبتی را به مردم دهند. مساله این است که مردم و مسوولان دولتی از دو منظر گوناگون به این فعالیتها نگاه میکنند. دولتیها هر روز مواجه با فعالیتهایی هستند که برایشان جالب است و آنها را خوب میدانند. یک طرحی افتتاح میکنند، یک بازتاب خوب دریافت میکنند، یک مشکلی را مدیریت میکنند و... گمان میکنند که اگر کسی اینها را نبیند و بازتاب ندهد حتما مرضی دارد و دنبال ضدیت با دولت است. ولی مردم از زاویه دیگری نگاه میکنند. اگر دولت مثبتها را میبینند، مردم منفیها را میبینند. اینکه کرایه خانه آنها چقدر شده؟ هزینه خوراک چگونه است؟ افراد بیکار خانواده کی کار پیدا میکنند؟ درآمدشان چه تغییری کرده؟ این دو رویکرد یا دو منظر دو نتیجه کاملا متفاوت میدهند، البته در ایران کنونی چنین است و الا در بسیاری از کشورها نیز مشابه یا نزدیک به هم هستند. کدام رویکرد اعتبار دارد؟ قطعا رویکرد مردم. چرا؟ به این علت که فعالیتهای مفید دولت با یکدیگر جمع و تبدیل به نتایج ملموس میشوند که مردم فقط آنها را درک میکنند. برای درمان هر بیمار اقدامات گوناگونی انجام میشود، آزمایش، عکسبرداری، عمل جراحی، تزریق خون و... همه اینها موفقیتهای جزیی برای پزشک و کادر درمان است، ولی برای بیمار فقط درمان شدن مهم است. آن اقدامات باید به درمان شدن بیمار منجر شود و الا بیهوده است. با این ملاحظه در این یادداشت چندین متغیر نهایی و مهم را از حیث نگاه مردم در دو سال گذشته ارزیابی میکنیم. این آمارها از آخرین گزارش مفصل مرکز آمار درباره شاخصهای کلان اقتصادی و اجتماعی کشور تا پایان ۱۴۰۱ تقدیم میشود که رسمیترین آمارهای کشور است.
۱- جمعیت- آمارهای جمعیتی بسیار مهم هستند. تولد، فوت، ازدواج و طلاق. این موضوع از نظر ساختار سیاسی ایران مهمتر از هم تلقی میشود. به همین علت اسناد بالادستی گوناگونی برای تحول در مساله جمعیت تدوین شده و آخرین مصوبه آن قانون فرزندآوری است که ارقام بسیار کلانی برای تحقق فرزندآوری آن منظور شده و بدتر اینکه مقررات عجیب و غریبی که نامتعارف و حتی ناپسند است در دل این قانون در نظر گرفتهاند و جرمانگاریهای گوناگونی کردهاند به این امید که فرزندآوری و رشد جمعیت بیشتر شود. نتیجه چه شده است؟
رشد جمعیت که در سال ۱۳۹۹ حدود ۹۱/۰ درصد بود در سال ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ به ۷۷/۰ درصد رسید و براساس پیشبینی مرکز آمار ایران در سال ۱۴۰۲ به ۷۴/۰ درصد و در سال ۱۴۱۵ به ۳۶/۰ درصد خواهد رسید. یعنی نزدیک به صفر خواهد شد. این ارزیابی مرکز آمار شاید قدری خوشبینانه هم باشد. این وضعیت محصول چند عامل است. کاهش زاد و ولد، افزایش مرگ و میر و کاهش ازدواج و افزایش طلاق. یعنی همه عوامل ممکن در کاهش جمعیت در ایران کنونی فعال هستند. زاد و ولد از سال ۱۳۹۷ تا ۱۴۰۱، بهطور مستمر کاهشی و حدود ۲۱ درصد کمتر شده است. مرگ و میر هم حدود ۱۱ درصد بیشتر شده است، البته در این فاصله که کرونا بود، مرگ و میر خیلی زیاد شده بود ولی در سال ۱۴۰۱ که کرونا عملا پایان یافت، به علل دیگر شاهد بالا رفتن مرگ و میر هستیم که به نظر بنده پایین آمدن سطح خدمات درمانی، گران شدن آن و وضع نامناسب اقتصادی بیماران است که قطعا شاخص امید به زندگی را کاهش میدهد. ازدواج در سال ۱۴۰۱ نیز حدود ۶ درصد کمتر از سال ۱۳۹۷ شده، در حالی که انتظار میرفت بیشتر شود و تا سال ۱۴۰۰ نیز افزایشی بود ولی در سال ۱۴۰۱ حدود ۸ درصد از سال پیش خود کمتر شد که بهطور قطع مشکلات اقتصادی و ناامیدی به آینده ریشه آن است. در همین فاصله ۵ ساله نیز بیش از ۱۴ درصد بر تعداد طلاقها افزوده شده است.
چرا چنین وضعی بر متغیر جمعیتی ایران حاکم شده است؟ بهطور قطع بخشی از این کاهش معلول تغییرات ارزشی و سبک زندگی است و این چیزی نیست که با تبلیغات واقعا سطحی یا حتی جالب و هنری قابل حل باشد. ولی این عامل نمیتواند این کاهش شدید در رشد جمعیت را توجیه و تفسیر کند. عامل اصلی را باید در سیاست و اقتصاد به آینده جستوجو کرد. کاهش درآمد، به ویژه برای طبقه متوسط و ناامیدی از آینده موجب شده است که جوانان سودای ازدواج و فرزندآوری را در سر نپرورانند. با وام ازدواج و امتیازات دیگر نمیتوان مردم را به فرزندآوری تشویق کرد! اگر وضع اقتصادی خوب باشد، این تشویقها نیز تا حدی موثر است ولی در شرایط کنونی و نداشتن افق روشن برای زندگی، تقریبا غیرممکن است که تحولی جدی در فرآیند موجود رشد جمعیتی رخ دهد و قانون مجلس بهطور قطع و یقین عوارض بدی دارد و مهمتر از آن هزینههای گزافی نیز دارد. ایرادی ندارد که نمایندگان به جای تکیه بر افکار نادرست خود به نظرات کارشناسان مراجعه کنند. ضرر نخواهند کرد. ادامه دارد...
🔻روزنامه شرق
📍 معنایابی برای بیمعنایی
✍️ احمد غلامی
یکی از نویسندگان محبوب نوجوانان دهه پنجاه موریس مترلینگ است که خلاصه کتاب او درباره سرنوشت «زنبور عسل، مورچگان و موریانه» را با اشتیاق خواندهاند. این کتاب ترجمه- تألیف ذبیحالله منصوری است. کسانی که آثار این مترجم را خواندهاند، میدانند که او چه پدیده جذابی بود. منصوری قادر بود که موضوع یک مقاله ده، پانزده صفحهای را به کتابی چند صدصفحهای گسترش داده و به آن پروبال بدهد. او فهمیده بود که کتاب به جز ترویج دانش، تربیت احساسات و تخیل، توان دیگری هم دارد و آن تربیت خواننده از راه خواندن آثار جذاب است؛ هرچند که این آثار به اصل کتابی که ترجمه کرده است، وفادار نباشد. ذبیحالله منصوری درک و دریافت خودش از رسانهای به نام کتاب را داشت. رسانهای که میتوانست تغییرات بنیادی در جامعه آن زمان به وجود آورد. او میدانست در آینده، این رسانه تغییرات اساسی در جامعه ایران به وجود خواهد آورد. اغراق نیست اگر بگوییم او تغییر شرایط را دریافته بود. تغییراتی که موجب تغییر گفتمانها، شکل زندگی و سیاست میشد و این تغییرات با حضور کتاب بهعنوان رسانهای مؤثر جدیتر و عمیقتر میشد. کتابهای جلد سفید هنوز در خاطره ما زنده است؛ کتابهایی که سودای تغییر سیاست در ایران را داشتند و تمامیتخواهان را سخت آشفته و خشمگین میکردند؛ چراکه میدیدند این رسانه، منطق حکمرانیشان را در نزد مردم متزلزل میکند. باید گفت کتاب بهعنوان یک رسانه «شکل زندگی» انسانها را تغییر داد. در اینجا نباید «شکل زندگی» را با «سبک زندگی» یکی گرفت. شکل زندگی در نزد ویتگنشتاین چیزی نیست جز امکانهای زندگی. کتاب امکانهای تازهای در زندگی به وجود آورده بود. تفاوت سبک زندگی با شکل زندگی در این است که سبک زندگی با مصرف و چگونگی مصرف سروکار دارد و شکل زندگی درباره ساختن امکانهای دیگر برای زندگی است. بگذریم. هرچه بود کتاب بهعنوان رسانه، تاریخ بشر را به قبل و بعد خودش تقسیم کرد. کتاب زندگی ما را تغییر داد. ذبیحالله منصوری با برداشت خودش از این رسانه که متفاوت با برداشت بسیاری از نویسندگان و مترجمان بود، وارد میدان شده بود. بخش کوتاهی از کتاب «زنبور عسل، مورچگان و موریانه» در این یادداشت به کارمان میآید: «همه دیدهایم که زنبورها هنگام پرواز صدای مخصوصی تولید میکنند (وز وز). همه شنیدهایم که هیجان و آمدورفت زنبورها در اطراف کندو نیز دارای صدای مخصوصی است که گویی آواز شادمانی کار و فعالیت است و در گوش پرورشدهندگان یکی از بهترین آوازها است... ولی هنوز کسی نمیداند که خود زنبورهای عسل این صداها را میشنوند یا نه؟ زنبورها علاوه بر صدای بالهای خود دارای چند صدا هستند که ما خوب تشخیص میدهیم. بعضی از آن صداها حاکی از احساس رضایت و سعادت و بعضی دیگر خشم و برخی نماینده اندوه و بدبختی آنهاست». این جامعه بیشباهت به جامعه دیجیتال نیست. با پیدایی رسانه دیجیتال دوره جدیدی از شکل زندگی آغاز شده است و تولیدکنندگان و مصرفکنندگان این رسانه میل دارند که شکل زندگی را به سبک زندگی تنزل بدهند. اگر رسانه کتاب درصدد ارتقای شکل زندگی و امکانهای آن بود، رسانه دیجیتال میخواهد همه چیز را کالاییسازی کند؛ یعنی سبک زندگی را به شکل زندگی تحمیل کند. همانطور که ظهور چاپ و کتاب الزامات خودش را داشت و فرایند تغییرات اجتنابناپذیری را به وجود آورد، اینک رسانه دیجیتال نیز همان کار را میکند. بیونگ چول هان، اندیشمند کره جنوبی در کتاب «در میان جمع و طرد دیگری» در همان فصل نخست به سراغ گرانیگاه عصر دیجیتال و زایش عواقب اجتنابناپذیر آن میرود: «کلمه respect یا احترام، در معنای تحتاللفظی
«به عقب نگاهکردن»، به مفهوم توجه و احتیاط است. تعامل محترمانه با دیگران به معنای دوری از خیرهشدن کنجکاوانه است. احترام در خودش نگاِه بافاصله دارد؛ اندوه فاصله. امروزه احترام جای خود را به تماشا (spectacle) داده است. فعل لاتین spectare، که spectacle از آن گرفته شده است، نوعی خیرهبودن است که توجه لازم را در خود ندارد؛ یعنی فاقد احترام (respectare) است. فاصله چیزی است که بین احترام (respectare) و تماشا (spectare) تمایز ایجاد میکند. جامعه بدون احترام و بدون اندوه فاصله، راه را برای جامعهای رسوا هموار میکند. احترام بنیاد فضای مدنی یا عمومی را شکل میدهد. اگر احترام تضعیف شود، فضای مدنی ویران میشود. فروپاشی جامعه مدنی و کاهش احترام، به همدیگر وابستهاند». بعید است چول هان به دنبال برداشتی اخلاقی از احترام باشد. او بیش از هر چیز نگران سیاست و سیاستورزی است. در جامعه رسوا «قهرمانانی واقعی» خواسته یا ناخواسته، درست یا غلط فرومیپاشند. اهمیتی هم ندارد که این قهرمانان فروپاشیده شدهاند. در اینجا آنچه مهم است، شکل سیاستورزی است. شکل سیاستورزی حال و آینده چگونه خواهد بود؟ عصر دیجیتال قطع به یقین سیاستورزی را دگرگون ساخته است؛ دگرگونیهایی که اجتنابناپذیر است؛ چراکه شیوه ارتباط آدمها با آدم و آدمها با جامعه را دگرگون ساخته است. این تغییر رویکرد اثراتش را در سیاست میگذارد؛ چون استحاله مفهوم شکل زندگی به سبک زندگی اجتنابناپذیر خواهد شد. در عصر دیجیتال همهچیز برای مصرف است و اگرچه ارتباط دوسویه به نظر میرسد؛ اما درواقع یکسویه است؛ چراکه دیدن جای خود را به گفتوگو داده است. و مهمتر از آن، همه هم تولیدکنندهاند و هم مصرفکنندگان خود هستند.
آیا ما به عصر تازهای پا میگذاریم؛ عصر «خودخواری» در مقابل «آدمخواری». ما با اینکه در میان جمع هستیم؛ اما دیگری را طرد میکنیم. این طرد دیگری و باخودبودگی و درخودبودگی در میان جمعی که وجود عینی ندارد، سیاستورزی را دگرگون میکند؛ همان دگرگونی بنیادیای که دولتها و جریانهای سیاسی ایران آن را درک کردهاند؛ اما راهی برای گذر از عصر کهنه به نو پیدا نمیکنند. شاید سردرگمی، گیجی و ابهام در ارائه راهکارهای سیاسی از همینجا نشئت میگیرد که پارادایم سیاستورزی تغییر کرده است. در تغییر پارادایم افق معناها تغییر میکنند. دولتها و جریانهای سیاسی نشان دادهاند که نمیتوانند خود را با این افق معنایی تازه سازگار کنند؛ عصری که در آن هر معنایی بیمعنا میشود. اینک هزاران هزار ذبیحالله منصوری با قامتی بسیار کوتاهتر تکثیر شدهاند. شاید راه گریز این باشد که نسل دیگری از سیاستورزان بر سر کار بیایند؛ چهرههایی که قادر باشند برای بیمعنایی معنایی تازه پیدا کنند.
🔻روزنامه کسبوکار
📍 ارتباط مستقیم سرمایهگذاری خالص با رشد اقتصادی
✍️ عبدالمجید شیخی
جذب سرمایه و استفاده بهینه از منابع مالی، نقش مهمی در تحقق رشد اقتصادی در کشور را دارد. رشد اقتصادی متکی به سرمایهگذاری مثبت خالص است. بر این اساس در کشاکش تولید یک نرخ استهلاک در سرمایه را دارا هستیم و با میزان ورودی در سرمایهگذاری رو به رو میباشیم. اگر استهلاک را از فرآیند سرمایهگذاری و متغیر سیال سرمایهگذاری کسر نکنیم، با سرمایهگذاری ناخالص رو به رو خواهیم بود. لازم است اشاره کنیم که اگر میزان برآیند این سرمایهگذاری صفر باشد، سرمایهگذاری ناخالص نیز صفر خواهد بود. افزون براین اگر هیچ سرمایهگذاری ورود پیدا نکند، سرمایهگذاری خالص کشور نیز منفی خواهد شد.
به هر ترتیب رشد اقتصادی معمولاً به سرمایهگذاری مثبت خالص وابسته است. بهعبارت دیگر رشد اقتصادی به ورودیهای سرمایهگذاری وابسته است. در این راستا، حتما باید نرخ استهلاک در فرایند تولید نیز در نظر گرفته شود. اگر استهلاک در فرایند سرمایهگذاری محاسبه و از سرمایهگذاری ناخالص کسر نشود، میزان سرمایهگذاری ناخالص، دقیق به دست نمیآید و درصورتیکه ورودی سرمایهگذاری صفر باشد، سرمایهگذاری ناخالص نیز صفر خواهد بود. علاوه بر این، باید در نظر داشته باشیم که اگر هیچ ورودی سرمایهگذاری وجود نداشته باشد، سرمایهگذاری خالص کشور منفی میشود.
دولت باید تلاش کند تا منابع مالی را به بهترین نحو تأمین کند. یکی از راههای مهم تأمین منابع مالی، اخذ مالیات است. متأسفانه، فرار مالیاتی در بخش غیرمولد اقتصادی و بخش خدمات بسیار رایج است؛ بنابراین، باید بهطورجدی به جلوگیری از فرار مالیاتی پرداخته و یک سامانه پایش برای تراکنشهای پولی طراحی شود.
با ایجاد موانع برای فرار مالیاتی، دولت میتواند بدون اتکا به درآمدهای نفتی، منابع بودجه را تأمین کند. علاوه بر این، دریافت مالیات از درآمدهای اشخاص در کشور، نهتنها میتواند منابع بودجه را تأمین کند، بلکه باعث افزایش درآمدها و بهبود وضعیت اقتصادی کشور خواهد شد و یا از این درآمدها باید برای سرمایهگذاری در صنایع کوچک واحد پایه استفاده شود تا موتور اقتصاد و تولید به کار افتد. مهمترین راهکار برای مقابله با تورم، ایجاد فرهنگسازی اصلاحی است. برای جلوگیری از رشد تورم، باید فعالیتهای غیرمولد و آتشافروزی سوداگران را در بخشهای مختلف اقتصادی متوقف کرد. در کنار سیاستگذاریهای مناسب، فرهنگسازی اصلاحی باید در اولویت قرار گیرد. در شرایط کنونی اقتصادی، همه افراد باید در کنار هم جهت مقابله با تورم تلاش کنند و توجه کنند که نباید با افرادی همراستا شوند که با دلالی، سفتهبازی و بهوجودآوردن تورم، به تخریب معیشت مردم کمک میکنند.
در دولت یازدهم و دوازدهم نرخ سرمایهگذاری خالص کشور منفی و رشد اقتصادی کشور نیز منفی شد. میدانید که نرخ سرمایهگذاری خالص کشور ارتباطی مستقیم با میزان رشد اقتصادی دارد و چنانچه میزان ورود سرمایه و سرمایهگذاری خالص کشور منفی شود، رشد اقتصادی نیز منفی میگردد. به موجب این ارتباط بود که در دولت یازدهم و دوازدهم رشد اقتصادی روندی منفی به خود گرفت. متاسفانه دولت سیزدهم اقتصاد را در حالتی نا بسامان تحویل گرفت؛ اقتصاد دچار یک نرخ رشد منفی بود و نرخ سرمایهگذاری خالص منفی داشت.
مطالب مرتبط